بررسی و نقد نظریه تابعیت مطلق اندیشه انسان از شرایط عینی و ذهنی با توجه به آرای شهید مطهری(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
نظریه تابعیت مطلق اندیشه از شرایط عینی(اجتماعی) و ذهنی(فردی) یکی از مهم ترین مسائلی است که برخی مکاتب مانند سوفسطائیان، اومانیست ها و اگزیستانسیالیست ها و ... آن را مطرح کرده اند و اندیشه و ذهن آدمی را معیار حقیقت پنداشته اند و هر اندیشه و فکری را تابع شرایط عینی(اجتماعی) و ذهنی(فردی) خودش تلقی می کنند. لذا به خاطر اهمیت این مسئله، هدف از نگارش این مقاله که با روش توصیفی تحلیلی و انتقادی انجام شده است، تحلیل و نقد این نظریه با توجه به آثار و آرای شهید مطهری است و به این پرسش پاسخ می دهد که: آیا هر فکر و اندیشه ای تابع مطلقی از شرایط ذهنی و عینی خودش است یا خیر؟ یافته ها و نتایج نشان داد که این نظریه درباره انسان هاى مادی گرای محض مصداق دارد که فکر و منطق آنان، منطق منفعت طلبی است، اما درباره کسانی که منطقشان، منطق فطرت است و تربیت یافته مکتب الهی هستند صادق نیست. همچنین این نظریه، وجود حقیقیت را انکار و اندیشه انسان را محصول و تابع مطلق شرایط ذهنی و عینی خودش تلقی می کند و هیچ استقلال و آزادی ای برای انسان در اندیشه و تفکر قائل نیست؛ در حالی که انسان با اراده، اختیار و آگاهی قادر است خودش را از تأثیر شرایط ذهنی و عینی دور نگهدارد. بنابراین این نظریه که بر مبنای مادی گرایی، شکاکیت (نسبی گرایی) و تعمیم اصل تأثیر متقابل اشیا به اصول و افکار شکل گرفته، ایراداتی به آن وارد است از جمله: نسبیت حقیقت، پذیرش عدم امکان خطا در افکار انسان، متزلزل شدن اندیشه و بی اعتباری همه فلسفه ها و اندیشه های عالم (چه مادی و چه الهی).