۲.
عرفان و تصوف در ادبیات فارسى واژه های خاصى دارد که عارف از کلماتی مانند: بت، زنار، مغ، معشوق، خال، زلف، صنم، می، میخانه و... حرف مى زند و مرادش از این واژه ها، همان معنی ظاهرى نیست؛ بلکه قصد معانى دیگری دارد و همانا تمثیل و حکایات در عرفان مورد توجه عارف بوده است، تا به معبود او مى رسد. سیر و سلوک متصوف در میان مردم جنبه هاى مثبتی دارد که او با فضائل و اخلاق پسندیده و محبت، دیگران را جلب مى کند.عرفان واژه، بیان ادبی و اصطلاحات خودش را داراست که همین ویژگی ها سبب تفاوت ادبیات عرفانی در یک کشور می شود و حتى در یک مکتب عرفانی تصرف ادبی و زبانی متفاوت در شعر و غزل عرفانی شکل های گوناگون دارد و هر عارف از زبان و ادبیات خاصی در بیان عقاید و خصوصیات خود برخوردار است.