مطالب مرتبط با کلیدواژه

عشق و مرگ


۱.

نگاهی بر جنبه های فانتزی در کف ایام، اثر بوریس ویان (La notion de Fantaisie dans L’Écume des jours de Boris Vian)(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: فانتزی بوریس ویان کف ایام عشق و مرگ

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۲۷۳ تعداد دانلود : ۴۹۰
سبکِ فانتزی به نگرشی فرا واقعی اطلاق می شود که مضمونی هجوآمیزدارد. این سبکِ ادبی با تلفیقِ نگاهی آمیخته به توهم و خیال از یک سو و دغدغه بهبودِ شرایط موجود از سوی دیگر به وجود می آید. رمان کف ایام نوشته بوریس ویان، نویسنده قرن بیستم دورنمایی از بازی واژگانی دنیای وارونه جدیدی را به تصویر در می آورد که نمایشی فانتزی محسوب می شوند. در این رمان، مضامینی چون عشق، بیماری و مرگ در داستان زندگی سه زوج به نام های کولن-کلوئه، شیک-آلیس و نیکلاس- ایزی ملموس است. شخصیتها در دنیایی مملو از فانتاسمها وخواسته های برآورده نشده زندگی می کنند. آنها در زنجیره ای زمان و مکان در تعلیق هستند. هدف ما در این مقاله بررسی جنبه های فانتزی در تار و پود زمان، مکان و ساختارهای قالب شخصیتهای رمان کف ایام است.
۲.

انسان از دیدگاه مولانا و اقبال لاهوری ، (با رویکردی به علم، عشق و مرگ)(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: مولانا اقبال لاهوری انسان علم عشق و مرگ

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۲۵ تعداد دانلود : ۱۲۷
یکی از مهمترین موضوعاتی که فلاسفه و عارفان شرقی بدان پرداخته اند مسئله انسان شناسی است و از مولفه های مهم مربوط به آن شناخت مرگ، عشق و علم انسان است که علم به این موضوعات در سرنوشت آدمی تأثیر به سزایی دارد، انسان معاصر با توجه به مکاتب و نظریه های مختلف در این مورد دچار سردرگمی شده است مطالعه در باب این موضوعات باعث برطرف شدن برخی ابهامات ذهنی و انتخاب مسیر درست زندگی خواهد شد. پژوهش حاضر با هدف بررسی انسان از دیدگاه مولانا و اقبال لاهوری با رویکرد به علم، مرگ و عشق به روش کتابخانه ای به انجام رسیده است. یافته های پژوهش: از تشابهات اندیشه دو شاعر: یکی از عوامل مهم و تاثیرگذار در ارتقای مقام انسان را کسب علم می دانند، مولانا سه علم، علم تجربی، علم شغل و علم صوفیانه را باور دارد،عنایت او به علم صوفیانه است. اما اقبال به علم حصولی و حضوری معتقد است. در مورد مرگ هر دو شاعر مرگ و جاودانگی را برای تمامی انسان ها محتوم می دانند. مولانا نوع زندگی و مرگ شخص را بازت اب ض میر و دل آدم ی می داند اما اقبال می گوید: جاودانگی حقیقی زمانی مطلوب است آدمی گوهر وجودی مفهومِ خودی را بشناسد. عشق از نظر هر دو از سوی خدا آمده است مولانا غایت و نهایت عشق را وصول به حضرت حق می داند . اما از نظر اقبال عشق به خدا در نهاد آدمی موجود است و اگر لحظه ای عشق به خدا از آنها گرفته شود نابود می شوند.