مهاجرت منابع انسانی یکی از عوامل مهم موثر بر توسعه کشورها است که بیانگر اهمیت شناسایی عوامل موثر بر مهاجرت است. در کنار عوامل موثر بر مهاجرت، تعیین روابط و سطح بندی این عوامل بر اساس میزان تاثیرگذاری و نوع تاثیرگذاری نیز از پرسش های مهم در این زمینه است. بنابراین هدف این پژوهش شناسایی علل مؤثر بر مهاجرت نیروی انسانی و تعیین نحوه تعامل بین آنها است. پژوهش حاضر از نظر هدف، کاربردی و از نظر نوع تحقیق، ترکیبی (کمی-کیفی) می باشد. ابتدا عوامل موثر با بررسی ادبیات، تحلیل محتوا، و تحلیل تم پژوهش های مرتبط، استخراج گردید. در مرحله بعد با استفاده از تکنیک مدل سازی ساختاری تفسیری (ISM) و بر اساس نظرات خبرگان دانشگاهی و اجرایی، روابط بین عوامل مختلف تعیین و تحلیل شد. ابزار گردآوری داده جدول ماتریسی محقق ساخته و واحد تحلیل نیز مضمون مستخرج از پیشینه است. بر اساس نتایج پژوهش با مرور سیستماتیک پیشینه نظری و عملی80 عامل اثرگذار شناسایی شدند که در 18 دسته اصلی قرار گرفتند. در نهایت تحلیل روابط متغییرها منجر به استخراج یک مدل شش سطحی شد. شرایط محیطی و اقلیمی، سطح توسعه اقتصادی، جهانی شدن و ارزش های جهان وطنی، توسعه فرهنگی، کیفیت حکمرانی، سطح رفاه و امکانات معیشتی با قرارگیری در سطح پنجم و ششم هستند که به عنوان مهم ترین عوامل محسوب می شوند. همچنین پس از تحلیل MICMAC متغیرها در سه گروه متغیرهای مستقل یا کلیدی، ارتباطی و وابسته قرار گرفتند و هیچ متغیری در گروه متغیرهای خودگردان قرار نگرفت که نشان دهنده بهم پیوستگی و تعامل ایجادکننده مفهوم مهاجرت است.
مقدمه و هدف پژوهش: آماده سازی دانش آموزان برای زندگی در دنیایی بهتر مستلزم این است که آنها مجهز به مهارت ها و قابلیت هایی باشند که روند کنش پذیری آنها را در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی تسهیل کند و نقش آنها را در توسعه مناسبات انسانی برجسته سازد. پژوهش حاضر با هدف شناسایی ابعاد تربیت شهروندی در برنامه درسی مطالعات اجتماعی دوره ابتدایی انجام شده است.
روش پژوهش: رویکرد پژوهش از لحاظ هدف کاربردی و از نظر روش اجرا کیفی- توصیفی از نوع تحلیل محتوا با تاکید بر داده محوری بود. جامعه پژوهش شامل کتاب مطالعات اجتماعی پایه ششم دوره ابتدایی در سال تحصیلی 1400-1399 بود که با توجه به ماهیت موضوع تمامی دروس 24 گانه به عنوان نمونه انتخاب شده اند. جهت اعتباربخشی به دقت و صحت داده ها از روش خودبازبینی محقق و مرور همتایان و برای پایایی داده ها از بررسی همزمان استفاده شده است. برای جمع آوری داده ها از فهرست وارسی و برای تحلیل داده ها از روش تحلیل محتوا به شیوه کدگذاری استفاده شده است.
یافته ها: یافته های این تحقیق 8 مقوله اصلی، 18 مقوله فرعی و 179 کد اولیه را در بر می گیرد که این مقوله ها ابعاد مختلفی از تربیت شهروندی با ماهیت زیستی، آینده نگری، دینی، توسعه مداری، جهانی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را شامل می شود.
نتیجه گیری: نتایج نشان می دهد که به دلیل ماهیت منعطف و چندگانه تربیت شهروندی در برنامه درسی مطالعات اجتماعی، گستردگی فرصت های یادگیری در اجرای برنامه درسی پیش بینی شود و رویکرد اقتضایی را در آموزش مفاهیم شهروندی مورد توجه قرار دهد. از طرفی معلمان متناسب با ویژگی های هر بعد از تربیت شهروندی، به توسعه یادگیری معنادار آن در زندگی روزمره دانش آموزان بپردازند.
مقدمه و هدف پژوهش : مصرف گرایی و بحران هویت در واقع یکی از مولفه های مشترک و مهم دوران مدرن و پست مدرن شده است. این مقاله با هدف تحلیل و کالبد شکافی موضوع و ارتقاء دانش علمی کنشگران حوزه فرهنگی جامعه به ارتباط مصرف گرایی با بحران هویت در مدارس دخترانه متوسطه می پردازد. روش پژوهش: کار مطالعاتی با مباحث مفهومی و بنیادی مختصر و روش پیمایشی، ابزار پرسش نامه و نمونه گیری خوشه ای در میان 356 نفر از دانش آموزان دختر مقطع متوسطه ناحیه 1 اراک در سال 1397 انجام شد. یافته ها: میان کالاهای مصرفی حامل نمادهای موثر، نگرش مثبت به استفاده از کالاه ای مصرفی و استفاده از رسانه های جمعی)، و گرایش به فرهنگ مصرف (غیرایرانی) با وقوع بحران هویت در بین دانش آموزان دختر مقطع متوسطه جامعه شهری اراک رابطه معناداری وجود دارد. مصرف کالاها و سبک زندگی جدید برای فرد در حال هویت یابی؛ و عملکرد رسانه ها به مخاطب خود این گونه القاء می کند که ارزشمند بودن در گرو استفاده از این و آن کالا یا محصول مصرفی جدید است. بی ثباتی و کثرت در تنوع کالاها و نمادهای مصرفی در چالش با موج هژمونی جامعه مدرن، زمینه ی مهم بحران هویت نسل جوان دانش آموزی گردیده است.
مقدمه و هدف پژوهش : شبکه ها در جامعه شبکه ای ابزار مناسبی برای فعالیت های مختلف هستند. فرآیندهای دگرگونی اجتماعی که در جامعه شبکه ای آرمانی خلاصه شده اند، جنبه دیگری که باید مورد توجه قرارگیرد این است که فرهنگ ما برخاسته از اسلام و ارزش مدار است و در این فرهنگ ارتباطات نمی تواند خنثی باشد و برای دستگاه های فرهنگی و ارتباطی همچون صداو سیما، رسالتی متصور و مفروض است و هدفمندی و ارزش مداری باید در آن مشهود و ملموس باشد. لذا پژوهش حاضر با توجه به ریزش مخاطب و گرایش به بهره گیری از شبکه های مجازی و کانال های ماهواره ای به بررسی پرداخته است.
روش پژوهش: روش موجود در این پژوهش، روش کمی و کیفی (آمیخته) می باشد که در بخش کیفی، طی مصاحبه با 10نفر از خبرگان و استادان حوزه ارتباطات و فرهنگ، از پرسشنامه محقق ساخته، براساس جامعه آماری به 200 نفر توزیع و استنتاج داده ها از 148 نمونه و با بهره گیری از روش آینده پژوهی داده ها با رویکرد نظریه زمینه مبنا، نتایج، استخراج شده است.
یافته ها: نتایج حاکی از این است که میزان مطابقت برنامه ریزی فرهنگی صدا و سیما با ویژگی های جامعه شبکه ای در حد مطلوبی نیست ،در بین مخاطبان صدا و سیما مشارکت اجتماعی وجود ندارد و ترجیح بر این است که رسانه ها بصورت خصوصی اداره شوند تا هم کارکرد تبلیغی رسانه ها بهبود یابد و هم از میراث فرهنگی و هنجارها و بایدها و نبایدهای اجتماعی کشور حمایت شود. رسانه ملی با شناخت درست نیازهای مخاطبان، توجه به فرهنگ های محلّی مناطق گوناگون کشور و انتقال اخبار به همراه تجزیه و تحلیل درست آن در مخاطب ایجاد انگیزه نمایند و از این روش، میزان مشارکت اجتماعی مخاطبان را بالا ببرند.
پس در چنین وضعیتی باید اقدام به استفاده از مدیران مجرب و تحصیلکرده جهت فرهنگ سازی در کنار شبکه های اجتماعی نموده وابزارها و جذابیت های رسانه ها توسط برنامه ریزان فرهنگی مورد استفاده قرار گیرد. همچنین آگاه سازی مخاطبان صدا و سیما از طریق رایانه، آشنایی با آزادی های سیاسی و ... در این راستا کمک حال صداوسیما خواهد بود تا بتواند آگاهی های فرهنگی مخاطبان را ارتقا ببخشد.
نتیجه گیری: طبق نتایج بدست آمده از نرم افزار آموس مشخص شد که مدل طراحی شده در این پژوهش از برازش مناسبی برخوردار است و سازه های پرسشنامه آن نیز به خوبی می توانند متغیرهای مربوطه را تبیین و نشان دهند. همچنین با توجه به ضرایب رگرسیونی مشخص شد که متغیر شرایط مداخله گر یعنی عوامل فردی و ساختاری بر راهبردها تاثیر مثبتی داشته اند. همچنین راهبردها تاثیر مثبتی بر پیامدهای اجتماعی، پیامدهای سازمانی و پیامدهای فردی دارند. همچنین مقوله محوری یعنی برنامه ریزی فرهنگی در صدا و سیما مبتنی بر جامعه شبکه ای بر راهبردها تاثیر مثبتی می گذارد و بسترهای فردی و سازمانی نیز بر برنامه ریزی فرهنگی در صدا و سیما مبتنی بر جامعه شبکه ای تاثیرگذاری مثبت و مستقیمی دارند. علاوه بر این مشخص شد که مقوله علی یعنی عوامل درون سازمانی بر برنامه ریزی فرهنگی در صدا و سیما مبتنی بر جامعه شبکه ای تاثیر مثبتی دارند.
با توجه به سیر تحولات در دنیا و گذر از جامعه اطلاعاتی و ورود به عصر جامع ه دان ایی، اف زایش س وادرسانه ای کارکنان با ابعاد یادگیری از جمله الزامات سازمان های رسانه ای برای تحقق جامعه دانایی محور است. در این راستا مدیریت دانایی پدید آمده و این پرسش مطرح شده که سازمان یادگیرنده چه سازمانی و دارای چه ویژگی هایی است. از این رو پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه مدیریت دانایی و سواد رسانه ای مبتنی بر ابعاد یادگیری در سازمان های رسانه ای (شبکه 4 سیما) با کنترل ابعاد یادگیری در سازمان به صورت میدانی به روش پیمایشی با تجزیه تحلیل توصیفی از نوع همبستگی تبیین آن انجام شد. نمونه آماری این تحقیق 162 نفر از کارکنان شبکه 4 بوده اند. این نمونه با روش تصادفی به صورت سیستماتیک از فهرست کارکنان شاغل در این شبکه انتخاب شده اند. پرسشنامه های مورد استفاده تلفیقی از پرسشنامه استاندارد و محقق ساخته در سه مولفه عنوان پژوهش بوده است. مؤلفه های مورد بررسی مدیریت دانایی، سواد رسانه ای و یادگیری سازمانی است؛ پایایی ابزار با استفاده از آلفای کرونباخ محاسبه شده برای مؤلفه های ذکر شده مقدار 9218/0به دست آمده است. داده ها بااستفاده از روش های آمارتوصیفی و استنباطی موردتجزیه و تحلیل قرار گرفتند.مؤلفه های مدیریت دانایی، سواد رسانه ای با کنترل یادگیری سازمانی در رسانه ملی رابطه معنی داری در سطح 1درصد وجود دارد. بین مدیریت دانایی و سواد رسانه ای رابطه مستقیم ومعنی داری وجوددارد؛ به گونه ای که کاربرد مدیریت دانایی در رسانه ملی سبب افزایش سواد رسانه ای با توجه به ابعاد یادگیری سازمانی، درسازمان صدا و سیما شده است.
مقدمه و هدف پژوهش: سازمان های امروزی در محیطی مملو از تنش ها و تغییرات مداوم زندگی می کنند و برای بقا و استمرار فعالیت های فرهنگی خویش ناگزیر از پذیرش نگرش به تغییر هستند و لازمه این امر تقویت سواد رسانه ای است و لذا پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه بین سواد رسانه ای و نگرش به تغییر در فعالیت های فرهنگی مرکز صدا و سیمای استان چهارمحال و بختیاری است. روش پژوهش: روش توصیفی از نوع همبستگی انجام شد. جامعه آماری پژوهش را کلیه کارمندان صدا و سیمای مرکز چهارمحال و بختیاری به تعداد 300 نفر تشکیل دادند که از این تعداد براساس فرمول کوکران و به روش نمونه گیری در دسترس, تعداد 168 نفر برای شرکت در پژوهش حاضر انتخاب شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه سواد رسانه ای پرسشنامه استاندارد کارامان و کاراتاش (2009)، پرسشنامه نگرش به تغییر دانهام و همکاران (1989) بوده است. روایی صوری هر دو پرسشنامه توسط استاد راهنما و چند نفر از پاسخگویان تائید شد. پایایی پرسشنامه ها نیزبا استفاده از ضریب آلفای کرونباخ به ترتیب 840/0 و 823/0 به دست آمد. جهت آزمون فرضیات پژوهش از نرم افزار SPSS (تجزیه و تحلیل آماری) و از جداول توصیفی شامل درصد و درصد تجمعی جهت توصیف متغیرهای کیفی و آزمون T مستقل و آموزن تحلیل واریانس ANOVA استفاده شده است. یافته ها: یافته ها نشان داد که بین سواد رسانه ای و نگرش به تغییر رابطه معنادار معکوس وجود دارد. همچنین بین بعد رفتاری نگرش به تغییر با سواد رسانه ای رابطه معنادار وجود دارد ولیکن بین بعد هیجانی و بعد شناختی نگرش به تغییر با سواد رسانه ای رابطه معناداری وجود ندارد. نتیجه گیری: اگر مدیران بالا دستی خواهان تغییر نگرش در فعالیت های فرهنگی در سازمان صدا و سیمای استان چهار محال و بختیاری هستند تا مخاطب بیشتری را جلب کرده و حلقه ارتباطی خود را با جامعه مستحکم کنند، لازم است که سواد رسانه ای خود را ارتقا بخشند.
مقدمه و هدف پژوهش: گرایش به نوسازی باعث بازاندیشی در حوزه ها مختلف خواهد شد. یکی از حوزه های که در تیرس این تغییرات قرار دارد، سبک زندگی می باشد. تحقیق حاضر در همین راستا و با هدف بررسی رابطه بین نگرش به نوسازی و سبک زندگی در بین جوانان انجام شده است.
روش پژوهش: این پژوهش، به روش پیمایشی و از طریق نمونه گیری تصادفی طبقه ای انجام گرفته است. جامعه آماری این تحقیق شامل کلیه جوانان 18 تا 35 سال ساکن در شهر پلدختر (اعم از زن و مرد) بوده و حجم نمونه با استفاده از فرمول کوکران 380 نفر برآورد شده است. روایی تحقیق براساس روایی صوری تعیین شد و برای سنجش پایایی از آلفای کرونباخ استفاده شده است.
یافته ها: یافته های تحقیق حاضر نشان می دهد که میزان گرایش به نوسازی در سطح متوسط رو به بالایی قرار دارد. میزان دینداری به طور کلی متوسط رو به پایین است. میزان استفاده از موسیقی در جامعه مورد بررسی متوسط روبه بالا و به سمت موسیقی مدرن است. میزان مدرن بودن مدیریت بدنشان ضعیف، 1/44 درصد نیز متوسط و 9/32 درصد نیز اعلام کرده اند که میزان مدرن بودن مدیریت بدشان قوی است. یافته های استنباطی نشان می دهد که بین گرایش به نوسازی و میزان دینداری، مدیریت بدن، ذائقه موسیقایی و نحوه گذراندن اوقات فراغت همبستگی معناداری وجود دارد. بین گرایش به نوسازی و میزان دینداری رابطه معنادار منفی و معکوس و بین گرایش به نوسازی و مدیریت بدن، نحوه گذراندن اوقات فراغت و ذایقه موسیقایی رابطه معنادار مثبت و مستقیم وجود داشت.
نتیجه گیری: در مجموع براساس یافته های تحقیق و وفق نظر اینگلهارت می توان گفت که تغییرات انجام شده بیشتر ارزشی و گرایشی بوده است و سرعت آن تغییرات تدریجی بوده است. بر این اساس هرچقدر نگرش مثبت تری نسبت به نوسازی و توسعه وجود داشته باشد، پاسخگویان بدن خود را بیشتر مدیریت کرده، از موسیقی مدرن نیز بیشتر استفاده می کنند و تمایل بیشتری به اوقات فراغت مدرن از خود نشان داده اند و میزان دینداری در سطح پایین تری قرار داشته است.
مقدمه و هدف پژوهش: هدف از انجام این پژوهش طراحی مدل بازاریابی اخلاقی در صنعت گردشگری بود، روش این پژوهش آمیخته اکتشافی و مبتنی بر روش کیفی – کمی با اولویت بخش کیفی بود. جامعه آماری در بخش کیفی نخبگان دانشگاهی و صنعت گردشگری در شهر شیراز با روش دلفی بود که تعداد آن 15 نفر و جامعه آماری در بخش کمی شامل استفاده کننده از خدمات گردشگری در شهر شیراز در سال 1397 که تعداد 257 نفر براساس فرمول کوکران انتخاب گردیدند. نتایج کیفی نشان داد 12 عاملی اصلی عدالت؛ صداقت؛ رفاه؛ آزادی؛ عامل قانون؛ حقوق گردشگران؛ تعهدات اخلاقی؛ تعهدات اجتماعی؛ مسئولیت پذیری اجتماعی؛ پاسخگویی اجتماعی؛ نیت و انگیزه و محدودیت های مذهبی از نگاه خبرگان بر مدل بازاریابی اخلاقی در صنعت گردشگری اثر دارند و نتایج بخش کمی آن را مورد تایید قرار داد. براساس برازش مطلوب مدل طراحی شده، مدل ارائه شده ابزاری کارآمد در این زمینه است. هدف از پژوهش حاضر، طراحی مدل بازاریابی اخلاقی در صنعت گردشگری شهر شیراز به جهت ارائه مدلی برای ایجاد رضایت و وفاداری در بین گردشگران و نیز استفاده حداکثری از تمامی ظرفیت های گردشگری این شهر می باشد. روش پژوهش: این تحقیق از نوع آمیخته اکتشافی است که هر دو روش کیفی و کمی را در بررسی مدنظر دارد اما به سبب ماهیت اکتشافی و تاکید ویژه بر مقوله شناسی، در درجه اول مبتنی بر روش اکتشافی و پس از آن کمی است، از همین رو تحقیق حاضر از نوع آمیخته اکتشافی است. یافته ها: مدل سازی معادلات ساختاری به روش حداقل مربعات جزئی (PLS-SEM) بر خلاف روش کوواریانس محور فاقد شاخص های برازش مدل مبتنی بر کای دو جهت بررسی میزان مطابقت مدل نظری با داده های گردآوری شده می باشد. براساس بررسی در این زمینه بار عاملی در تمامی مقوله های اصلی و زیر شاخص های آن بالای 4/0 بود که نشان داد تمامی روابط معنادار و منطبق بر مدل است. نتیجه گیری: سازمان و شرکت هایی که در فرآیند تجاری و برنامه بازاریابی خود از اصول و هنجارهای اخلاقی پیروی می کند می توانند رضایت و وفاداری مشتریان خود را به دست بیاورند که این امر نیز باعث سودآوری سازمان ها و شرکت ها می شود.