مقالات
حوزه های تخصصی:
میدان درب خانه دیوانی در بافت تاریخی رشت با دارا بودن پیشینه طولانی، میدانی ارزشمند و با هویت است. به لحاظ کیفیت های اصیل ریختی، تقریباً طی قرن اخیر، میدان مذکور طی چند مرحله تغییر کرده است و طی این تغییرات، عوارض متعدد کالبدی و کارکردی برای میدان ایجاد شده است که ضرورت یکپارچه سازی و وحدت مجدد در کالبد، کارکرد و مفاهیم هویتی میدان مذکور را به وجود می آورد. پژوهش حاضر با عنایت به کیفیت های اصیل کالبدی و کارکردی، به تبیین آداب اصلی باز زنده سازی میدان درب خانه دیوانی می پردازد. بر اساس مبانی نظری و دوره های تحول اساسی این میدان، شش بازه زمانی برای مطالعه تغییرات کیفیت های اصیل کالبدی و کارکردی این میدان در نظر گرفته شده است. یافته های کتابخانه ای و میدانی نشان می دهد که تحولات صورت گرفته در ساختار آن، موجب ازبین رفتن رد تاریخی و ایجاد فعالیت های بی هویت تجاری و اداری در لبه های میدان و تبدیل آن به مسیری عبوری می شود که این تغییرات در ساختار کالبدی و کارکردی میدان، تضعیف کیفیات هویتی - محتوایی و منظری را در پی دارد. در نتیجه، باتوجه به شناخت کیفیات اصیل ریختی میدان درب خانه دیوانی و تحولات آن، مبادی باز زنده سازی میدان بر اساس خطوط ریختی مربوط به دوره قاجاریه و حفظ عناصر کالبدی ارزشمند دوره پهلوی اول، در راستای انتقال پیام های ارزشمند تاریخی - فرهنگی میدان مورد توجه قرار گرفته اند.
تدوین مدل جامع فرایند طراحی مشارکتی در مراکز آموزشی دانش آموز محور
حوزه های تخصصی:
آموزش به سمت تربیت یادگیرندگان متفکری که خلاق، نقاد، محقق، مستقل و فعال هستند، سوق پیدا کرده-است که در قالب آموزشی تحت عنوان ساختن گرایی با رویکرد آموزش دانش آموز محور طی یک فرایند یاددهی فعال و مشارکتی مطرح می شود. از آنجاییکه طراحی مشارکتی به عنوان یکی از راهکارهای دستیابی به طراحی بهینه در معماری مطرح می شود ؛ ب ه منظ ور کنت رل ای ن ام ر ، مشارکت ذی نفعان در تمام بخش های فرایند-طراحی به عنوان یک ضرورت مدنظر است. بدین ترتیب نمود مشارکت در درک و ابزازهای مختلف در جهت دستیابی به ادراک مناسب در مسیر فرایند طراحی نمود می یابد. مقاله حاضر به هدف تبیین فرایند طراحی مشارکتی فضاهای معماری بر اساس رویکردهای دانش آموز محور در مسیر دستیابی به مدلی کامل تر به جهت تامین بیشترین بازدهی در فضاهای اموزشی انجام گرفته است. تحقیق پیش رو پژوهشی کیفی است که با روش توصیفی- تحلیلی به صورت ترکیبی از تحلیل استقرایی و قیاسی و با استفاده از محتوای بر گرفته از متون تخصصی مربوط به رویکردهای آموزشی و فرایندهای طراحی معماری و نیز ویژگی های کاربر به عنوان حلقه واسط میان آن ها به تحلیل محتوای نظریات هر یک از این حوزه ها و روابط و تاثیرات مولفه های این مقولات بر یکدیگر پرداخته است. بررسی ها نشان می-دهد که فرایند طراحی مشارکتی به تنهایی نمی تواند زمینه های بستری مناسب برای آموزش طبق جدیدترین رویکردهای آموزشی موفق در دنیا را هموار سازد، چرا که تحقیقات در زمینه ی رویکردهای آموزشی نیز بر فردیت هر دانش اموز و توجه به ویژگی های متمایز فردی در امر آموزش تاکید-دارد. لذا شناسایی ویژگی های فردی در کنار عوامل موثر بر فرایند طراحی مشارکتی میتواند مدلی کامل تر از فرایند طراحی ارائه دهد. بنابراین نتایج طی ارائه ی یک مدل جامع پیشنهادی نشان می دهد که طراح جهت دستیابی به یک فرایند طراحی کارا و جامع نیازمند تطبیق چند الگو در لایه های مختلف است که از مرحله ی برنامه ریزی تا تصمیم گیری و برنامه دهی اغاز ودر مرحله کشف مولفه های ادراک در سه حوزه ی فردی، اجتماعی و مکانی به صورت متمایز تا مرحله طراحی و دستیابی به کالبد نهایی در هشت لایه ادامه می یابد.
تبیین سازوکارهای شاخص های پایداری در معماری کوچ (مطالعه موردی: کوچ نشینان بختیاری ایران)
حوزه های تخصصی:
این مقاله شامل بررسی مفهوم توسعه پایدار در حوزه معماری و شواهدی از سازگاری انسان با محیط زیست و مولفه های فرهنگی و جغرافیایی سبک های بومی شده زندگی اقوام کوچ نشین است. تمرکز و کانون توجه به معماری جوامع کوچ نشین به عنوان نمونه ای کامل از شیوه سازگار زندگی با جغرافیای طبیعی محیط پیرامون است. توسعه جهان و ارتباطات از یک سو موجب یکسانی زندگی، بدون توجه به فرهنگ، جغرافیا، حوزه تمدن و سایر مولفه های موثر بر شکل گیری سبک های زندگی بومی شده و از سوی دیگر یک خطر جدی برای محیط زیست و منابع تجدید ناپذیر به شمار می رود. از این رو پرداختن به مؤلفه های پایداری و سبک های زندگی بومی در جهت دستیابی به معماری پایدار و متعاقباً توسعه پایدار امری ضروری است. لذا سوال اصلی که در این تحقیق مطرح شده این است که ابعاد پایداری در زندگی و مسکن کوچ نشینان کدامند؟ در این تحقیق سعی شده است با استفاده از روش کتابخانه ای و مطالعات میدانی، مسکن عشایر بختیاری و سبک زندگی کوچ نشینان را مورد بررسی قرار داده و در نهایت به معرفی شاخص های پایداری موجود در زندگی آن ها پرداخته شود. نتایج به دست آمده حاکی از آنست که شاخص های پایداری در زندگی کوچ نشینان شامل مؤلفه های زیست محیطی ، اجتماعی و اقتصادی است و انطباق با طبیعت و نحوه ساخت و برپا نمودن سیاه چادر حاکی از آن است که عشایر در نهایت هم زیستی با طبیعت در مواجهه با اصول پایداری قدم برداشته اند.
نقش پروپاگاندا در بروز مفاهیم جدید معماری در عصر دیجیتال
حوزه های تخصصی:
توجه به فرهنگ در مطالعات مرتبط با حوزه جامعه شناسی در معماری در سال های گذشته بیشتر شده است. تغییر شیوه زندگی مردم و انتظارات افراد جامعه، با روش های از پیش برنامه ریزی شده و دستکاری نمادین در تبلیغات موجب گرایش توده های جامعه و ایجاد تمایل در مردم برای استفاده از محصولاتی در حوزه برنامه ریزی شهری و معماری شد که در مسیر تأمین اهداف مبلغان آن است. روش پژوهش بر مبنای پارادیم تئوری انتقادی است که با تبیین فرضیه های پژوهش بر اساس مطالعات استنادی و با رویکرد کیفی، با استفاده از سه وجهی راهبردی (تحلیل کیفی نمونه موردی، تطبیق نظری و استدلال منطقی با صوری سازی گزاره ها) سه فرضیه را مورد بررسی قرار داده است و (با نگاهی زنجیره وار) به دنبال کشف مکانیسم اثرگذاری پلتفرم های اینترنتی و فضاهای مجازی بر ماهیت انسان معاصر و نیازهای او در جوامع عصر جدید و همچنین در طول آن نحوه اثرگذاری این عوامل بر گونه های معماری (و میزان استفاده انسان عصر دیجیتال) در فضاهای عمومی شهری است. تحلیل نمونه های موردی نشان می دهد، فضای مجازی بستری مناسب برای ترغیب افراد به گونه های جدید معماری است. معماران شاخص با طراحی گونه های معماری مفاهیم جدیدی را به این عرصه جامعه وارد می کنند. نهایتا بر اساس ارزش صدق فرضیه ها، می توان نتیجه گرفت در جوامع امروزی، پروپاگاندا و سیاست گذاری حاکم بر جامعه، با تاثیر بر فرهنگ و انتظارات افراد در کنترل گونه های جدید معماری و آثاری که معماران شاخص طراحی می کنند و همچنین بروز مفاهیم جدید معماری نقش دارد.
نقد تولید فرم معماری در فرآیند خودآگاه مبتنی بر آراء فلاسفه، نظریه پردازان معماری و روانشناسان معاصر
حوزه های تخصصی:
طراح معاصر به جایگاه خود به مثابه یک هنرمند اتکای بسیار زیادی دارد. زبان فردی و علائق شخصی، باعث می شود وی نتواند به درستی انبوه اطلاعات پیچیده ای که در پروژه با ان مواجه می شود را سازماندهی کند و بر اساس آن طرح جامعی بدهد؛ در نتیجه عدم صلاحیت خود را در پس شوریدگی یک شخصیت هنری پنهان می کند. از دیگر نقاط اتکایی وی، استفاده صرف از ابزارهای دیجیتال در فرایند طراحی است. روی اوردن به توسعه ی دیجیتال عملاً فرایندهای اندیشه و تخیل انسان را از پیوند ذاتی شان با حافظه، تن، خیال و مفهوم «هست بودن» و حس «خویشتن» منفصل کرده است. آنچه در این میان برای ساماندهی فکری طراحان راه گشاست، در دو قسم مورد پژوهش قرار گرفته است که به دلیل شیوه کیفی موضوع، پژوهش بر پایه روش تحقیق تطبیقی می باشد. الف) بررسی نظریات معماران مؤلف؛ کسانی که آثار ارزنده خلق کرده و مبانی فکریشان را به رشته تحریر دراورده اند. نکته مورد توجه در نظریات ایشان که متاثر از فلاسفه هستند، توجه و تاکید به "تجربه زیسته" است، تجربه گذشته و حال، چیزی است که در کالبد طراح بعنوان ظرف نهفته است و در هنگام ایده پردازی از ذهن به دست و از دست مجددا به کالبد معماری مبدل می گردد. مبنای تفکرمعماران صاحب نظر در ارتباط با «تئوریِ فرم معماری» بسیار به یکدیگر نزدیک است. ب) ویژگی های فردی طراح بصورت ناخواسته در تولید فرم تاثیرگذار هستند. بنابراین در قدم بعدی، نگارندگان، شناخت ویژگی های شخصیتی بر پایه مباحث روانشناختی در سامان دادن به اشفتگی فکری طراحان و جلوگیری از فردگرایی محض را کمک کننده دانسته اند. بر مبنای مقایسه های تطبیقی نظریه های روانشناسان مختلف، این نتیجه حاصل می شودکه طراح در بخش های مختلف شخصیتی خویش می تواند کنکاش کند، نقاط قوت و ضعف خود، تجارب اندوهگین و شاد، احساسات و ...بررسی و ویژگی های شخصیتی خود را تعدیل نماید؛ هرچه طراح به لحاظ شخصیتی متعادل تر، میزان هیجانات کاذب وی در تولید فرم کمتر و پاسخدهی فرم معماری تولید شده توسط وی، جامع تر و کامل تر خواهد بود.
اثرگذاری معیارهای توسعۀ میان افزا در طراحی (نمونه موردی ساختمان پلاسکو)
حوزه های تخصصی:
موفقیت در دستیابی و کیفیت مناسب ساختارهای میان افزای معماری عمدتاً به ارزیابی شرایط مختلف و همچنین خلاقیت، حساسیت و درنهایت نوآوری در معماری بستگی دارد. به منظور اجرای مناسب و صحیح رویکرد میان افزا، باید ارزیابی کیفی محیط های کنونی که بنا قرار است در آن قرار گیرد و سپس، انتخاب رویکردی خلاقانه که امکان برقراری تعاملی بهینه بین بنا و محیط پیرامون را میسر می سازد، انجام گیرد که موضعی پیچیده، چندوجهی، میان بخشی و حتی فرابخشی است. بدین ترتیب نمی توان تنها به بعد کالبدی توجه داشت. هدف این پژوهش بررسی مبانی میان افزایی و مولفه های آن در غالب توسعه شهری و استفاده از این مفاهیم و مولفه ها برای دستیابی به یک مدل و ساختار مشخص در نمونه مورد نظر است. نمونه موردی این پژوهش ساختمان پلاسکو است که در بافت تاریخی تهران واقع شده است. بر همین اساس موقعیت قرارگیری آن تاثیرات زیادی در روند پژوهش گذاشته است. در این مقاله سعی شده است تا بررسی جامعی از ساختمان جدید پلاسکو با توجه به اصول طراحی میان افزا، نوع رویکرد ساختمان، هماهنگی و وحدت آن با ساختمان ها و بافت با قدمت اطراف آن صورت پذیرد. در این پژوهش سعی شده است به تبیین معماری میان افزا پلاسکو در بافت تاریخی آن با توجه به مبانی نظری مربوطه، ساختمان های شاخص اطراف و خطوط تاریخی بافت پرداخته شود. روش این تحقیق، توصیفی_تحلیلی است، ابتدا به پیشینه پژوهش و مبانی نظری و همچنین بررسی و معرفی تعاریف و مفاهیم مرتبط براساس مطالعات کتابخانه ای پرداخته شده است. سپس بر اساس مفاهیم بدست آمده الگوی ساختمان پلاسکو بر اساس معیارهای معماری میان افزا با جزئیات توصیف می شود. بر اساس نتایج بدست آمده ساختمان جدید پلاسکو نوع خطی میان افزا است و بین دو همسایگی خود به طور خطی واقع شده است. در استراکچر نما نیز آرایه هایی از ساختمان های اطراف خود دارد اما از هیچ کدام به طور کامل تبعیت نمی کند.