پاسخ گویی و مسؤولیت (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«پاسخگویی دولت» دانشواژه (term) نیست و از این رو نمیتوان در متون آکادمیک سراغی از آن گرفت، هر چند بحث از آن، تاریخی دراز دارد. «پاسخگویی دولت» خود فرعی است از فروع «پاسخگویی» که همان «مسؤولیتپذیری» است.
«پاسخگویی» میوهی آمادگی برای بازخواست شدن است. بازخواست شدن و مورد سؤال قرار گرفتن (مسؤولیت)، مقدمهی پاسخگویی است، روشن است که بدون پرسش، پاسخ معنا ندارد. اما چه کسی مسؤول است و باید پاسخگو باشد؟ هر کس کاری را انجام دهد، مسؤول کردهی خویش است و باید در مورد آن پاسخگو باشد، انسانها هم به صورت فردی و هم به صورت جمعی و سازمانی مسؤول اعمال خویشاند و باید پاسخگو باشند، و معلوم است که «دولت»ها از این قاعده مستثنی نیستند و مشمول این حکماند. انسانها نه تنها نسبت به کارهای گذشتهی خود، که نسبت به کارهای آیندهی خویش نیز مسؤولاند.
آر. ای. دوف (R. A. Duff)، در مقالهی ذیل، که در دانش نامهی فلسفی راتلج(2) به چاپ رسیده، تلاش کرده است وجوه گوناگون «پاسخگویی» و «مسؤولیت پذیری» را بکاود. هر چند مترجم در برخی موضوعات با نویسنده اختلاف نظر دارد، اما انتقال چنین دیدگاههایی را به زبان فارسی مفید و ضروری میداند.
مسؤولیت دربارهی چیزی، پاسخگو بودن(3) در مورد آن است. مسؤولیتها یا ناظر به آیندهاند(4) و یا ناظر به گذشته(5). مسؤولیتهای ناظر به آینده آنهایی هستند که بر ماست به آنها توجه داشته باشیم، مسؤولیتهایی که یا به نقشهای خاص وابسته است (مثل مسؤولیتهای پدران و مادران و مسؤولیتهای پزشکان)، و یا برعهدهی ما به عنوان فاعل اخلاقی، یا انسان است. مسؤولیتهای ناظر به گذشته در مورد کارهایی است که انجام دادهایم یا ترک کردهایم، در مورد آثار فعلها و ترکها. چنین مسؤولیتهایی، غالباً (و البته نه همیشه)، مسؤولیتهای اخلاقی یا حقوقی است.
قلمرو مسؤولیتهای اخلاقیِ ناظر به گذشته بحثانگیز است. ما در مورد نتایج مورد نظر افعال خود مسؤولیم، اما تا چه میزان؟ تعیین میزان مسؤولیت ما نسبت به آثار پیشبینی شدهی کارهایمان و یا زیانهایی که میتوانستیم مانع از وقوعشان شویم، ولی نشدهایم، بسته به این است که چگونه مسؤولیتهای ناظر به آیندهی خود را تعریف کنیم، و به عبارت دیگر بستگی به این دارد که تا چه میزان آثار پیشبینی شده یا زیانهای قابل پیشگیری را مبنا و هدف قرار دهیم.
گفتن این که من در مورد فلان نتیجهی پیشبینی شده یا بهمان زیانی که مانع از وقوعش نشدهام مسؤولیت دارم و پاسخگو هستم، به این معناست که من باید در فرایند تصمیمگیری برای چگونه انجام دادن آن کار به این آثار یا زیانها توجه کنم. مسؤولیتهای ناظر به گذشتهی ما فیالجمله با مسؤولیتهای ناظر به آیندهمان تعیین میشود.
من تنها در صورتی مسؤول چیزی هستم که آن چیز به فرمان من(6) و تحت اختیار من باشد. گاه چنین استدلال میشود که بنابراین من در مورد رخدادهای اتفاقی و شانسی مسؤولیتی ندارم، اما معلوم نیست ما بتوانیم مسؤولیت را کاملاً از اتفاق و شانس جدا سازیم. حتی روشن نیست که ما باید برای چنین جداسازیای تلاش کنیم.
مسؤولیتهای ما صرفاً فردی نیست، بلکه ما به عنوان اعضای سازمانها نیز مسؤولیتهایی داریم (سازمانهایی که خود در محدودهی وظایفشان مسؤولاند). این موضوع، این پرسش را به وجود میآورد که تا چه حد ما مسؤول کارهای گروهها یا سازمانهایی هستیم که بدانها وابستهایم.
1 ) مسؤولیتهای ناظر به آینده و مسؤولیتهای ناظر به گذشته
ما، در این جا، با اسناد مسؤولیتهایی سر و کار داریم که صورت بیانیاش چنین است «الف در مورد x مسؤولیت دارد [داشت]». چنین صورت بیانیای البته برای اسناد مسؤولیتهای علّی نیز کاربرد دارد («زلزله مسؤول خرابیهاست.»)، اما در این جا اسنادهای ارزشی، که فاعل را پاسخگوی عملاش میداند، مورد نظر ماست.
مسؤولیتهای ناظر به آیندهی من آنهایی هستند که من پیش از وقوع حادثه دارم؛ موضوعاتی که بر من است به آنها توجه داشته، نسبت به آنها هوشیار باشم. این مسؤولیتها با نقشهای خاصی پیوند دارد. من شاید مسؤولیتهایی به عنوان آموزگار، پدر و مادر، یا پزشک داشته باشم، اما ما مسؤولیت هایی نیز به عنوان دوست، شهروند، و حتی انسان (برای توجه به مصالح دیگر انسانها)، یا ساکنان این سیاره (برای اهمیت دادن عملی به آیندهی آن) داریم. مسؤولیتهای ناظر به آیندهی من آنهایی هستند که متناسب با ادای حق یک وصف - هم چون آموزگار، پدر، مادر و انسان - برعهدهی من است؛ و البته شاید در مورد این که چه مسؤولیت هایی، به این اوصاف خاص تعلق دارد، اگر داشته باشد، اختلاف نظر داشته باشیم.
مسؤولیتهای ناظر به گذشتهی من مسؤولیت هایی هستند که بعد از وقوع حادثه، به دلیل وقوع آن حادثه یا نتایجش، متوجه من، به عنوان فاعل، است. من در مورد آنچه برای ادای مسؤولیتهای ناظر به آیندهام انجام میدهم، یا ترک میکنم، مسؤولیت ناظر به گذشته دارم. پزشکی که بیماری را معالجه میکند، در این مورد مسؤولیت دارد؛ و چنانچه درمان (یا عدم درمان) او موجب مرگ بیمار شود، مسؤول این مرگ است. به نحو کلیتر، ما لااقل مسؤول برخی پیآمدهای اعمال خود و، روشنتر از همه، اعمالی که آگاهانه و عامدانه انجام میدهیم، هستیم. اگر من v را بکشم، مسؤول مرگ او هستم. البته الف را مسؤول واقعهای دانستن به معنای این نیست که باید او را شایستهی سرزنش بدانیم، زیرا از سویی ممکن است به جای سرزنش شایستهی ستایش باشد و از سوی دیگر میتواند با موجه ساختن کار خویش از سرزنش رهایی یابد (من عامدانه vرا کشتهام، اما برای دفاع از جان خود). مسؤول بودن در مورد x پاسخگو بودن در مورد آن است. میتوان مرا برای توضیح در مورد آن فراخواند، تا ماوقع را شرح دهم و مجرمیت خود را در مورد انجام کاری، یا ممانعت نکردن از وقوع آن، رد کرده یا بپذیرم.
مسؤولیتهای ناظر به گذشته، شاید محکومیت هایی نیز در پی داشته باشد. اگر من مسؤول آسیب دیدن کسی باشم، به دلیل این آسیب رساندن احتمالاً مجرم شناخته شده، به جبران آن یا درخواست عفو محکوم خواهم شد.
چنین مسؤولیت هایی، اعم از ناظر به گذشته و ناظر به آینده، یا از دریافت(7) وظایف و روابط اخلاقی ما سرچشمه میگیرد، و یا در یک نظام حقوقی تعریف میشود. با این حال، ممکن است آنها نه اخلاقی باشند و نه حقوقی: داور مسابقهی ورزشی، برای مثال، مسؤولیتهای ناظر به آینده و ناظر به گذشته دارد، اما این مسؤولیتها نه موضوعی اخلاقی است و نه موضوعی حقوقی.
فاعل مسؤول، یعنی کسی که واجد قابلیتهای لازم برای پذیرش و انجام مسؤولیت است. چنین فاعلی تنها کسی است که میتواند به نحوی ناظر به آینده، یا ناظر به گذشته، مسؤول دانسته شود. چیستی دقیق این قابلیتها، به نحو نامشخص، به نوع مسؤولیت وابسته است. تنها فاعلهای اخلاقی میتوانند مسؤولیتهای اخلاقی داشته باشند؛ اما قانون است که معیار فاعلیت اخلاقی را تعیین میکند، و البته ممکن است معیار آن در قانون جزایی با قانون مدنی متفاوت باشد. به هر حال، تا آنجا که مسؤولیت جزایی متضمن محکومیت به مجازات و از این رو مذمت است، ما میتوانیم باور داشته باشیم که معیار مسؤولیت جزایی باید با معیار مسؤولیت اخلاقی هماهنگ باشند.
فاعل مسؤول کسی است که میتواند، به نحو ناظر به آینده یا ناظر به گذشته، مسؤول شمرده شود. کاربرد متفاوت «مسؤول»، مربوط است به نگرش فاعل به مسؤولیت هایش. شخص مسؤول کسی است که میتواند برای انجام مسؤولیتهای ناظر به آیندهاش امین و قابل اعتماد دانسته شود، و مسؤولیتهای ناظر به گذشته را بپذیرد؛ شخص بیمسؤولیت کسی نیست که مسؤولیتهایی ندارد، بلکه کسی است که مسؤولیت هایش را جدی نمیگیرد.
2 ) قلمرو مسؤولیت
یک پرسش عمومی دربارهی مسؤولیت اخلاقی ناظر به گذشته، به گستره و قلمرو آن مربوط است: ما در مورد چه چیزی مسؤولیم؟ پاسخ به این پرسش، فیالجمله، به توضیح مسؤولیتهای ناظر به آیندهی ما وابسته است.
من به روشنی تمام، نسبت به نتایج مستقیم اعمال خویش، مسؤولم. من با جهتگیری کنش خود به سمت پدیدآوردن این نتایج، خویش را در مورد آنها مسؤول میسازم. من همچنین، لااقل، در مورد بسیاری از حوادثی که مطمئنم پیآمد اعمال من هستند، مسؤولیت دارم. کسی که آتشی میافروزد و میداند که این آتش جان انسانی را میگیرد، مسؤول مرگ اوست، هر چند، مستقیماً، خواستار آن نباشد.
استدلال کسانی که هر تفاوت حقیقی اخلاقی را میان نیت مستقیم و آثار پیشبینی شدهی عمل انکار میکنند، این است که من در مورد نتایج مسلم پیشبینی شدهی عمل خود، همان قدر مسؤولیت دارم که در مورد نتایج مستقیماً مورد نظر آن.
استدلال کسانی نیز، که هر تفاوت حقیقی اخلاقی را میان «عمل» و «ترک عمل» انکار میکنند، این است که مسؤولیت من در مورد وقایعی که میتوانستهام مانع از وقوعشان شوم اما نشدهام، به اندازهی مسؤولیت من در مورد کارهایی است که انجام دادهام. زیرا چه این که من از روی قصد سبب وقوع x شوم و چه این که بدانم x پی آمد عمل من است، چه آن که من برای وقوع x فعالیت کنم و چه آن که کاری را که میدانم مانع از وقوع x میشود، انجام ندهم، در تمام این حالات من میدانم که میتوانم با عمل یا ترک عمل خویش وقوع یا عدم وقوع x را تعین بخشم.
انکار تفاوت حقیقی اخلاقی میان نیت مستقیم و آثار پیشبینی شدهی عمل و یا انکار تفاوت حقیقی اخلاقی میان عمل و ترک عمل، به معنای اعتقاد به این است که من، در مورد آنچه که به فرمان و در اختیار من است، مسؤولیت ناظر به گذشته دارم. اگر من بدانم که قدرت دارم، با عمل یا ترک عمل خود، تعیین کنم که xتحقق یابد یا نه، x به فرمان و در اختیار من است. به طور مشخصتر، به فرمان بودن، به این معنای دقیق، شرط کافی مسؤولیت دانسته شده است. من لااقل در مورد آنچه که به فرمان من است، مسؤولم. اما، این شرط، شرط لازم برای مسؤولیت نیست، زیرا من در قبال زیانی که به دلیل بیپروایی یا بیدقتی به بار آوردهام، مسؤولم؛ در حالی که فاعل بیپروا تنها میداند که اعمالش شاید زیانی به بار آورد و فاعل بیدقت حتی از مخاطرهی کار خود ناآگاه است. با این حال، در این جا نیز اندک به فرمان بودنی لازم است. در صورتی با بیپروایی و از
روی بیدقتی عمل کردهام، که بدانم، یا آن که بتوانم بدانم، رفتار من موجب زیانی میشود و من میتوانم با تغییر رفتار خود از این خطر احتمالی بپرهیزم. (چنین مسؤولیت ناظر به گذشتهای، وابسته است به مسؤولیت ناظر به آینده. من در صورتی نسبت به زیان احتمالی، بیپروایانه و از روی بیدقتی عمل کردهام که موظف باشم نسبت به آن توجه داشته باشم.)
اما آیا تحت فرمان داشتن، برای مسؤولیت داشتن کافی است؟ استدلال بر این مطلب که من نسبت به تمام آنچه به فرمانم است، مسؤولیت ناظر به گذشته دارم، یعنی اتخاذ این موضع خاص اخلاقی نسبت به مسؤولیتهای ناظر به آینده که ما فاعل اخلاقی هستیم. اگر ما اعتقاد داشته باشیم که کنش گران باید نسبت به تمام آثار پیشبینی شدهی افعال ارادیشان (به ویژه افعالی که پیآمدهای زیانبارش استدلالی است علیه انجامش) توجه داشته باشند، بالطبع آنها را، در مورد تمام این آثار پیشبینی شده، مسؤول میدانیم؛ اگر ما باور داشته باشیم که کنش گران وظیفهای سخت و عام نسبت به دیگران دارند تا آنها را از زیان مصون دارند، در واقع، ما آنها را نسبت به تمام زیانهایی که میدانند قادرند از آن جلوگیری کنند، مسؤول میدانیم. اما این باورها، از منظر اخلاقی، بحث برانگیزند. چنان چه من طرف دار بازار آزاد باشم، ممکن است نسبت به نابودی رقیب خود، که پی آمد فعالیتهای اقتصادی من است، پذیرای مسؤولیتی نباشم. شاید من بگویم چنین پیآمدی که نتیجهی فعالیت قانونی من در زمینهی اقتصاد است، به من ربطی ندارد؛ این چیزی نیست که لازم باشد من آن را دلیلی علیه انجام فعالیتهای خود به حساب آورم. اما منتقد بازار آزاد درست بر همین نکته تأکید میکند و من را مسؤول نابودی رقیب میداند؛ او بر این باور است که من تنها در صورتی میتوانم از سرزنش رهایی یابم که بتوانم رفتار خود را، در جهت نابودی رقیب، موجه سازم. همچنین هر چند ممکن است من مسؤولیتهای عامی را نسبت به دیگران بپذیرم، صرفاً به این دلیل که همه انسانیم، و وظیفهی خویش بدانم که در پریشانیها و دشواریهای هولناک یاورشان باشم، با این حال، احتمالاً، بر این نکته تأکید خواهم کرد که این مسؤولیت محدود است. اگر من نتوانم زندگی اجنبیهای بیگانه را نجات دهم، مسؤولیتم نسبت به مرگ آنها کمتر از هنگامی است که با کشتن عمدی آنان خود را کاملاً مسؤول مرگشان سازم؛ اگر من از رسیدن زیانی جزئی به دیگری جلوگیری نکنم، ممکن است هرگونه مسؤولیت (ناظر به گذشته) نسبت به این زیان را نپذیرم، چرا که این میزان مسؤولیت (ناظر به آینده) را نسبت به حفظ منافع دیگران نمیپذیرم. بدین ترتیب، از آنجا که مسؤولیت اخلاقی مشروط است به تصمیم اخلاقی، برای تعیین قلمرو مسؤولیتهای ناظر به گذشتهی خود، باید قلمرو مسؤولیتهای ناظر به آیندهی خویش را مشخص سازیم.
نقشهای خاص ما، که ما را در تعیین مسؤولیتهای ناظر به آیندهی خود یاری میدهد، به روشنی تمام، ما را از طریق بسط و گسترش همین مسؤولیتها، در تعیین مسؤولیتهای ناظر به گذشتهی خویش، نیز کمک میکند. من میتوانم کودکی را از خراب کاری اندکش بازدارم، اما چنین نمیکنم. اگر کودکی بیگانه باشد، احتمال دارد مسؤولیت خسارتهای او را نپذیرم. مواظبت از او وظیفهی من نیست، اما اگر تحت تکفل من باشد نمیتوانم از زیر بار مسؤولیت کارهای او شانه خالی کنم. با این وجود، نقشهای ما ممکن است مسؤولیتهای ما را نیز محدود کند. برای مثال، من میدانم که اگر این پایان نامه را رد کنم، نامزدی نویسندهاش برای شغل دانشگاهی از دست خواهد رفت، اما شاید مصرّ باشم که مسؤولیت من، به عنوان یک ممتحن، این است که در مورد پایان نامهها بر پایهی استحقاق شان داوری کنم، و آثار بعدی تصمیم من ربطی به من ندارد و مسؤولیتی در قبال آنها متوجه من نیست (مردود شدن این نامزد، چیزی نیست که مرا ملزم به پذیرفتن پایان نامهاش کند).
برداشتهای ما از مسؤولیتهای ناظر به آینده و ناظر به گذشته، ما را در چگونه توصیف کردن فعلها و ترک فعلهای دیگران کمک میکند. من چون بازاریام، بر خلاف نظر دیگران، شاید نپذیرم که «رقیبم را تخریب کردهام»، زیرا پذیرش چنین توصیفی وابسته به این است که آیا من مسؤولیتی در قبال تخریب رقیب خود دارم یا خیر؟ بنابر این، تنها در صورتی میتوان گفت فلان کس «اجازه داده x اتفاق افتد» یا «y را انجام نداده است» که از او انتظار رود مانع از وقوع x شود یا y را انجام دهد.
3 ) مسؤولیت و بخت و اقبال
پیوستگی اشاره شده در بالا، میان مسؤولیت و تحت فرمان بودن فعل، مؤید این نظر است که مسؤولیت اخلاقی با بخت و اقبال ناسازگار است. چگونه من میتوانم اخلاقاً مسؤول زیانی باشم که وقوعش یک اتفاق صرف و خارج از اختیار من بوده است؟
اما این نظر تعیین مسؤولیت فرد را در قبال نتایج واقعی (مورد نظر و پیشبینی شدهی) عمل خویش، تهدید میکند. زیرا وقوع این نتایج، به عواملی خارج از اختیار فرد وابسته است، و از این رو باید پذیرفت که اتفاقی است. به ثمر نشستن تلاشهای فاعل صرفاً به او وابسته نیست، بلکه به عوامل خارجیای که تحت اختیار او نیستند نیز بستگی دارد. اگر تلاش فاعل به خاطر یکی از عوامل عقیم ماند، دست بخت و اقبال است که در کار بوده، همین طور که اگر کنشی بیپروایانه یا از روی بیدقتی ضایعهای به بار آورد، پای شانس در میان بوده است. بنابر این چنان چه نتایج واقعی کارهای من در بند بخت و اقبال باشد، چگونه ممکن است من، اخلاقاً، در مورد آنها مسؤول باشم؟
کسانی که چنین استدلال میکنند، توجه ندارند که نفوذ بخت و اقبال به این بحث هرگونه مسؤولیت پذیری را با مشکل مواجه میسازد: من آن قدر در قبال زیانهای واقعیای که به بار آوردهام مسؤولیت دارم که شاید محکوم به پرداخت غرامت و جبران خسارت شوم. اما بنابر اعتقاد این گروه، بخت و اقبال مانع از شایستگی سرزنش است. من تنها در مواردی مجرم و سزاوار سرزنشم که نتیجهی عمل، دقیقاً، تحت فرمان من باشد، نه وابسته به شانس. آن کس که برای آسیب رساندن تلاش میکند، به خاطر این تلاش، گناه کار است، نه به خاطر موفقیت یا شکست در تحقق امیالش. کسانی که بیپروایانه و از روی بیدقتی عمل میکنند، به خاطر بیپروایی و بیدقتی مجرماند، و اگر واقعاً زیانی به بار آورند جرمشان بیشتر از هنگامی نیست که زیانی نرساندهاند.
برای ارزیابی این استدلال ما باید به سه موضوع توجه کنیم. نخست این که به نظر میرسد از مفاهیم متقابل «بخت(8)» و «اختیار(9)» سوء استفاده شده است. ما، معمولاً، چنین فکر نمیکنیم که نسبت به تمام آثار اعمال خویش فاقد اختیاریم، با این که این آثار، همواره، وابسته به بخت و اقبال است. در این جا دو خلط به چشم میخورد، نخست این که فکر کنیم چنان چه وقوع x به هر عاملی بیرون از حوزهی اختیار ما وابسته باشد، نتیجهاش این است که آن (واقعاً) تحت اختیار ما نباشد؛ و دوم این که از این ادعای درست، که اختیار من بر هر چیز در معرض خطر است (من میتوانم آن را از دست بدهم)، این نتیجهی نادرست را بگیریم که بنابر این من (واقعاً) اختیار ندارم.
دومین موضوع این که ممکن است استدلال شود سخنان معمولی ما، در مورد اختیار و شانس، بیمبنا است یا از نظر متافیزیکی سطحی است. معنای ژرفتری نیز هست که حقیقت عمیقتری را نسبت به بیرون بودن جهان خارج از حیطهی اختیار (واقعی) ما به دست میدهد، و براساس آن، تمام افعال ما نسبت به شانس آسیبپذیر است. اما این اندیشهی مابعدالطبیعی (اگر با دیگر باورهای ما سازگار باشد)، اساس مفهوم اختیار را تهدید میکند. اگر برپایهی این استدلال، من نسبت به آثار اعمالم (واقعاً) اختیاری نداشته باشم، بنابراین نسبت به هیچ یک از عملها و ترک عملهایم اختیاری ندارم، زیرا اینها نیز در برابر شانس آسیب پذیرند و به عواملی خارج از اختیار من وابستهاند.
موضوع سوم این که ما باید، با این حال، بپذیریم که ثمرهی واقعی یک عمل گاهی متأثر از بخت و اقبال است. عدم موفقیت یا موفقیت تلاشها شاید از روی بخت و اقبال باشد؛ این که یک عمل بیپروایانه زیانی به بار آورد یا نه، شاید، متأثر از بخت و اقبال باشد. بنابر این، آیا ما باید، در نسبت دادن لغزشهای اخلاقی به دیگران، نقش بخت و اقبال را نادیده بگیریم و خط فاصلی میان متجاوز موفق و ناموفق یا عامل بیپروای خوش اقبال و بداقبال نکشیم؟ این نظر البته از ما میخواهد که میان سرزنش اخلاقی یا احکام ناظر به خطای اخلاقی و وجوه دیگر فهم و واکنش ما نسبت به عمل شخص، که با آثار واقعیاش شکل میگیرد، مرز قاطعی رسم کنیم؛ اما معلوم نیست که این جداسازی ممکن باشد.
4 ) مسؤولیت جمعی(10)
ما همچنین باید به مسؤولیتهای جمعی و مشترک توجه کنیم؛ مسؤولیتهای سازمانها یا گروهها؛ مسؤولیتهایی که متوجه افراد، به عنوان اعضای یک سازمان، است، و این که آیا این عضویتها میتواند برای ما مسؤولیتی، در قبال اعمال دیگران، به وجود آورد یا نه.
ما میتوانیم در مورد مسؤولیتهای سازمانهایی چون شرکتها، دانشگاهها، حکومتها و ملتها سخن بگوییم، چنان که میتوانیم چنین جمعهایی را عاملهایی ببینیم که قادرند هدفمند عمل کنند و، بالقوه، در قبال آنچه که انجام میدهند، یا نمیدهند، پاسخگو باشند. اعمال چنین سازمانهایی، البته، دربرگیرندهی اعمال عاملهای منفرد در درون خود است. اما این به معنای آن نیست که میتوان با سادهسازی، به کمک توصیف افعال منفرد عوامل منفرد، دست به تحلیل اوصاف کارهای سازمانها زد.
غالباً، مسؤولیتهای فردی ناظر به آینده و ناظر به گذشته، فیالجمله، به وسیلهی نقشهای ما در سازمانها تعریف میشود، مانند این که من مسؤولیتهایی همچون آموزگار، کارمند، مدیر و وزیر داشته باشم.
چنین مسؤولیتهایی، در آغاز، به وسیلهی خود سازمان و برحسب اهداف و ارزشهای آن تعیین میشود. اما به وضوح جایی هم برای بحث و مناقشه (غالباً مناقشهی اخلاقی) در این باره وجود دارد که مسؤولیتهای ناظر به نقش(11)ما باید چه باشد، و این که آیا آنها میتوانند در پرتو مسؤولیتهای اخلاقی ما، که از نقشهای عملی ما فراتر میروند، بازخوانی شوند و در چه زمانی.
تا جایی که من در درون یک سازمان مسؤولیت دارم، به همراه دیگر اعضای سازمان، در مسؤولیت نسبت به کارهای سازمان شریکم. اما آیا این مسؤولیت به محدودهای از کارهای سازمان، که من مستقیماً در آن شرکت دارم یا میتوانم و باید داشته باشم، محدود میشود؟ یا آن که میتوانم به نحو قابل قبولی نسبت به کارهای دیگران در سازمان، مسؤول شناخته شوم، هر چند خود قدرت و اختیاری نسبت به آنها ندارم؟ آیا میتوان مرا در قبال آن بخش از کارهای سازمان، که مستقیماً در آن مشارکتی ندارم و نمیتوانم آن را مهار کنم، مسؤول دانست؟ اگر حکومت کشور من رفتار ناشایستی داشته باشد، آیا میتوانم، با اشاره به این که من علیه این حزب یا فلان مقررات رأی دادهام، مسؤولیت خود را نفی کنم؛ یا آن که باید همچنان به آن رفتار توجه داشته باشم، گویا که آن رفتار به یک معنا عمل «من»، به عنوان شهروند این کشور، است؟ گذشته از این آیا من میتوانم یا باید مسؤولیتی را در قبال اعمال کشورم، پیش از تولد خود، بپذیرم؟
پاسخ به چنین پرسشهایی وابسته به روشن شدن این مطلب است که عضو یک گروه بودن چیست و مسؤول بودن چه. برای مثال، این مضحک است که من خود را در قبال آن بخش از کارهای حکومت که بر آن کنترلی ندارم، یا پیش از تولد من انجام شده است، مسؤول بدانم؛ اما این به روشنی مضحک نیست که من به خاطر آنها شرم سار باشم، یا دفاع از آنها را وظیفهی خود (و البته نه تنها وظیفهی خود) بدانم، یا آن که سعی کنم به طریقی آنها را توجیه کنم.
پینوشتها
______________________________
1 ) Responsibility
2 ) Routledge Encyclopedia of Philosophy, Version 1.0, London: Routledge
3 ) To be answerable
4 ) Prospective
5 ) Retrospective
6 ) Within my control
7 ) Conception
8 ) Chance
9 ) Control
10 ) Collective responsibility
11 ) Role - responsibilities
«پاسخگویی» میوهی آمادگی برای بازخواست شدن است. بازخواست شدن و مورد سؤال قرار گرفتن (مسؤولیت)، مقدمهی پاسخگویی است، روشن است که بدون پرسش، پاسخ معنا ندارد. اما چه کسی مسؤول است و باید پاسخگو باشد؟ هر کس کاری را انجام دهد، مسؤول کردهی خویش است و باید در مورد آن پاسخگو باشد، انسانها هم به صورت فردی و هم به صورت جمعی و سازمانی مسؤول اعمال خویشاند و باید پاسخگو باشند، و معلوم است که «دولت»ها از این قاعده مستثنی نیستند و مشمول این حکماند. انسانها نه تنها نسبت به کارهای گذشتهی خود، که نسبت به کارهای آیندهی خویش نیز مسؤولاند.
آر. ای. دوف (R. A. Duff)، در مقالهی ذیل، که در دانش نامهی فلسفی راتلج(2) به چاپ رسیده، تلاش کرده است وجوه گوناگون «پاسخگویی» و «مسؤولیت پذیری» را بکاود. هر چند مترجم در برخی موضوعات با نویسنده اختلاف نظر دارد، اما انتقال چنین دیدگاههایی را به زبان فارسی مفید و ضروری میداند.
مسؤولیت دربارهی چیزی، پاسخگو بودن(3) در مورد آن است. مسؤولیتها یا ناظر به آیندهاند(4) و یا ناظر به گذشته(5). مسؤولیتهای ناظر به آینده آنهایی هستند که بر ماست به آنها توجه داشته باشیم، مسؤولیتهایی که یا به نقشهای خاص وابسته است (مثل مسؤولیتهای پدران و مادران و مسؤولیتهای پزشکان)، و یا برعهدهی ما به عنوان فاعل اخلاقی، یا انسان است. مسؤولیتهای ناظر به گذشته در مورد کارهایی است که انجام دادهایم یا ترک کردهایم، در مورد آثار فعلها و ترکها. چنین مسؤولیتهایی، غالباً (و البته نه همیشه)، مسؤولیتهای اخلاقی یا حقوقی است.
قلمرو مسؤولیتهای اخلاقیِ ناظر به گذشته بحثانگیز است. ما در مورد نتایج مورد نظر افعال خود مسؤولیم، اما تا چه میزان؟ تعیین میزان مسؤولیت ما نسبت به آثار پیشبینی شدهی کارهایمان و یا زیانهایی که میتوانستیم مانع از وقوعشان شویم، ولی نشدهایم، بسته به این است که چگونه مسؤولیتهای ناظر به آیندهی خود را تعریف کنیم، و به عبارت دیگر بستگی به این دارد که تا چه میزان آثار پیشبینی شده یا زیانهای قابل پیشگیری را مبنا و هدف قرار دهیم.
گفتن این که من در مورد فلان نتیجهی پیشبینی شده یا بهمان زیانی که مانع از وقوعش نشدهام مسؤولیت دارم و پاسخگو هستم، به این معناست که من باید در فرایند تصمیمگیری برای چگونه انجام دادن آن کار به این آثار یا زیانها توجه کنم. مسؤولیتهای ناظر به گذشتهی ما فیالجمله با مسؤولیتهای ناظر به آیندهمان تعیین میشود.
من تنها در صورتی مسؤول چیزی هستم که آن چیز به فرمان من(6) و تحت اختیار من باشد. گاه چنین استدلال میشود که بنابراین من در مورد رخدادهای اتفاقی و شانسی مسؤولیتی ندارم، اما معلوم نیست ما بتوانیم مسؤولیت را کاملاً از اتفاق و شانس جدا سازیم. حتی روشن نیست که ما باید برای چنین جداسازیای تلاش کنیم.
مسؤولیتهای ما صرفاً فردی نیست، بلکه ما به عنوان اعضای سازمانها نیز مسؤولیتهایی داریم (سازمانهایی که خود در محدودهی وظایفشان مسؤولاند). این موضوع، این پرسش را به وجود میآورد که تا چه حد ما مسؤول کارهای گروهها یا سازمانهایی هستیم که بدانها وابستهایم.
1 ) مسؤولیتهای ناظر به آینده و مسؤولیتهای ناظر به گذشته
ما، در این جا، با اسناد مسؤولیتهایی سر و کار داریم که صورت بیانیاش چنین است «الف در مورد x مسؤولیت دارد [داشت]». چنین صورت بیانیای البته برای اسناد مسؤولیتهای علّی نیز کاربرد دارد («زلزله مسؤول خرابیهاست.»)، اما در این جا اسنادهای ارزشی، که فاعل را پاسخگوی عملاش میداند، مورد نظر ماست.
مسؤولیتهای ناظر به آیندهی من آنهایی هستند که من پیش از وقوع حادثه دارم؛ موضوعاتی که بر من است به آنها توجه داشته، نسبت به آنها هوشیار باشم. این مسؤولیتها با نقشهای خاصی پیوند دارد. من شاید مسؤولیتهایی به عنوان آموزگار، پدر و مادر، یا پزشک داشته باشم، اما ما مسؤولیت هایی نیز به عنوان دوست، شهروند، و حتی انسان (برای توجه به مصالح دیگر انسانها)، یا ساکنان این سیاره (برای اهمیت دادن عملی به آیندهی آن) داریم. مسؤولیتهای ناظر به آیندهی من آنهایی هستند که متناسب با ادای حق یک وصف - هم چون آموزگار، پدر، مادر و انسان - برعهدهی من است؛ و البته شاید در مورد این که چه مسؤولیت هایی، به این اوصاف خاص تعلق دارد، اگر داشته باشد، اختلاف نظر داشته باشیم.
مسؤولیتهای ناظر به گذشتهی من مسؤولیت هایی هستند که بعد از وقوع حادثه، به دلیل وقوع آن حادثه یا نتایجش، متوجه من، به عنوان فاعل، است. من در مورد آنچه برای ادای مسؤولیتهای ناظر به آیندهام انجام میدهم، یا ترک میکنم، مسؤولیت ناظر به گذشته دارم. پزشکی که بیماری را معالجه میکند، در این مورد مسؤولیت دارد؛ و چنانچه درمان (یا عدم درمان) او موجب مرگ بیمار شود، مسؤول این مرگ است. به نحو کلیتر، ما لااقل مسؤول برخی پیآمدهای اعمال خود و، روشنتر از همه، اعمالی که آگاهانه و عامدانه انجام میدهیم، هستیم. اگر من v را بکشم، مسؤول مرگ او هستم. البته الف را مسؤول واقعهای دانستن به معنای این نیست که باید او را شایستهی سرزنش بدانیم، زیرا از سویی ممکن است به جای سرزنش شایستهی ستایش باشد و از سوی دیگر میتواند با موجه ساختن کار خویش از سرزنش رهایی یابد (من عامدانه vرا کشتهام، اما برای دفاع از جان خود). مسؤول بودن در مورد x پاسخگو بودن در مورد آن است. میتوان مرا برای توضیح در مورد آن فراخواند، تا ماوقع را شرح دهم و مجرمیت خود را در مورد انجام کاری، یا ممانعت نکردن از وقوع آن، رد کرده یا بپذیرم.
مسؤولیتهای ناظر به گذشته، شاید محکومیت هایی نیز در پی داشته باشد. اگر من مسؤول آسیب دیدن کسی باشم، به دلیل این آسیب رساندن احتمالاً مجرم شناخته شده، به جبران آن یا درخواست عفو محکوم خواهم شد.
چنین مسؤولیت هایی، اعم از ناظر به گذشته و ناظر به آینده، یا از دریافت(7) وظایف و روابط اخلاقی ما سرچشمه میگیرد، و یا در یک نظام حقوقی تعریف میشود. با این حال، ممکن است آنها نه اخلاقی باشند و نه حقوقی: داور مسابقهی ورزشی، برای مثال، مسؤولیتهای ناظر به آینده و ناظر به گذشته دارد، اما این مسؤولیتها نه موضوعی اخلاقی است و نه موضوعی حقوقی.
فاعل مسؤول، یعنی کسی که واجد قابلیتهای لازم برای پذیرش و انجام مسؤولیت است. چنین فاعلی تنها کسی است که میتواند به نحوی ناظر به آینده، یا ناظر به گذشته، مسؤول دانسته شود. چیستی دقیق این قابلیتها، به نحو نامشخص، به نوع مسؤولیت وابسته است. تنها فاعلهای اخلاقی میتوانند مسؤولیتهای اخلاقی داشته باشند؛ اما قانون است که معیار فاعلیت اخلاقی را تعیین میکند، و البته ممکن است معیار آن در قانون جزایی با قانون مدنی متفاوت باشد. به هر حال، تا آنجا که مسؤولیت جزایی متضمن محکومیت به مجازات و از این رو مذمت است، ما میتوانیم باور داشته باشیم که معیار مسؤولیت جزایی باید با معیار مسؤولیت اخلاقی هماهنگ باشند.
فاعل مسؤول کسی است که میتواند، به نحو ناظر به آینده یا ناظر به گذشته، مسؤول شمرده شود. کاربرد متفاوت «مسؤول»، مربوط است به نگرش فاعل به مسؤولیت هایش. شخص مسؤول کسی است که میتواند برای انجام مسؤولیتهای ناظر به آیندهاش امین و قابل اعتماد دانسته شود، و مسؤولیتهای ناظر به گذشته را بپذیرد؛ شخص بیمسؤولیت کسی نیست که مسؤولیتهایی ندارد، بلکه کسی است که مسؤولیت هایش را جدی نمیگیرد.
2 ) قلمرو مسؤولیت
یک پرسش عمومی دربارهی مسؤولیت اخلاقی ناظر به گذشته، به گستره و قلمرو آن مربوط است: ما در مورد چه چیزی مسؤولیم؟ پاسخ به این پرسش، فیالجمله، به توضیح مسؤولیتهای ناظر به آیندهی ما وابسته است.
من به روشنی تمام، نسبت به نتایج مستقیم اعمال خویش، مسؤولم. من با جهتگیری کنش خود به سمت پدیدآوردن این نتایج، خویش را در مورد آنها مسؤول میسازم. من همچنین، لااقل، در مورد بسیاری از حوادثی که مطمئنم پیآمد اعمال من هستند، مسؤولیت دارم. کسی که آتشی میافروزد و میداند که این آتش جان انسانی را میگیرد، مسؤول مرگ اوست، هر چند، مستقیماً، خواستار آن نباشد.
استدلال کسانی که هر تفاوت حقیقی اخلاقی را میان نیت مستقیم و آثار پیشبینی شدهی عمل انکار میکنند، این است که من در مورد نتایج مسلم پیشبینی شدهی عمل خود، همان قدر مسؤولیت دارم که در مورد نتایج مستقیماً مورد نظر آن.
استدلال کسانی نیز، که هر تفاوت حقیقی اخلاقی را میان «عمل» و «ترک عمل» انکار میکنند، این است که مسؤولیت من در مورد وقایعی که میتوانستهام مانع از وقوعشان شوم اما نشدهام، به اندازهی مسؤولیت من در مورد کارهایی است که انجام دادهام. زیرا چه این که من از روی قصد سبب وقوع x شوم و چه این که بدانم x پی آمد عمل من است، چه آن که من برای وقوع x فعالیت کنم و چه آن که کاری را که میدانم مانع از وقوع x میشود، انجام ندهم، در تمام این حالات من میدانم که میتوانم با عمل یا ترک عمل خویش وقوع یا عدم وقوع x را تعین بخشم.
انکار تفاوت حقیقی اخلاقی میان نیت مستقیم و آثار پیشبینی شدهی عمل و یا انکار تفاوت حقیقی اخلاقی میان عمل و ترک عمل، به معنای اعتقاد به این است که من، در مورد آنچه که به فرمان و در اختیار من است، مسؤولیت ناظر به گذشته دارم. اگر من بدانم که قدرت دارم، با عمل یا ترک عمل خود، تعیین کنم که xتحقق یابد یا نه، x به فرمان و در اختیار من است. به طور مشخصتر، به فرمان بودن، به این معنای دقیق، شرط کافی مسؤولیت دانسته شده است. من لااقل در مورد آنچه که به فرمان من است، مسؤولم. اما، این شرط، شرط لازم برای مسؤولیت نیست، زیرا من در قبال زیانی که به دلیل بیپروایی یا بیدقتی به بار آوردهام، مسؤولم؛ در حالی که فاعل بیپروا تنها میداند که اعمالش شاید زیانی به بار آورد و فاعل بیدقت حتی از مخاطرهی کار خود ناآگاه است. با این حال، در این جا نیز اندک به فرمان بودنی لازم است. در صورتی با بیپروایی و از
روی بیدقتی عمل کردهام، که بدانم، یا آن که بتوانم بدانم، رفتار من موجب زیانی میشود و من میتوانم با تغییر رفتار خود از این خطر احتمالی بپرهیزم. (چنین مسؤولیت ناظر به گذشتهای، وابسته است به مسؤولیت ناظر به آینده. من در صورتی نسبت به زیان احتمالی، بیپروایانه و از روی بیدقتی عمل کردهام که موظف باشم نسبت به آن توجه داشته باشم.)
اما آیا تحت فرمان داشتن، برای مسؤولیت داشتن کافی است؟ استدلال بر این مطلب که من نسبت به تمام آنچه به فرمانم است، مسؤولیت ناظر به گذشته دارم، یعنی اتخاذ این موضع خاص اخلاقی نسبت به مسؤولیتهای ناظر به آینده که ما فاعل اخلاقی هستیم. اگر ما اعتقاد داشته باشیم که کنش گران باید نسبت به تمام آثار پیشبینی شدهی افعال ارادیشان (به ویژه افعالی که پیآمدهای زیانبارش استدلالی است علیه انجامش) توجه داشته باشند، بالطبع آنها را، در مورد تمام این آثار پیشبینی شده، مسؤول میدانیم؛ اگر ما باور داشته باشیم که کنش گران وظیفهای سخت و عام نسبت به دیگران دارند تا آنها را از زیان مصون دارند، در واقع، ما آنها را نسبت به تمام زیانهایی که میدانند قادرند از آن جلوگیری کنند، مسؤول میدانیم. اما این باورها، از منظر اخلاقی، بحث برانگیزند. چنان چه من طرف دار بازار آزاد باشم، ممکن است نسبت به نابودی رقیب خود، که پی آمد فعالیتهای اقتصادی من است، پذیرای مسؤولیتی نباشم. شاید من بگویم چنین پیآمدی که نتیجهی فعالیت قانونی من در زمینهی اقتصاد است، به من ربطی ندارد؛ این چیزی نیست که لازم باشد من آن را دلیلی علیه انجام فعالیتهای خود به حساب آورم. اما منتقد بازار آزاد درست بر همین نکته تأکید میکند و من را مسؤول نابودی رقیب میداند؛ او بر این باور است که من تنها در صورتی میتوانم از سرزنش رهایی یابم که بتوانم رفتار خود را، در جهت نابودی رقیب، موجه سازم. همچنین هر چند ممکن است من مسؤولیتهای عامی را نسبت به دیگران بپذیرم، صرفاً به این دلیل که همه انسانیم، و وظیفهی خویش بدانم که در پریشانیها و دشواریهای هولناک یاورشان باشم، با این حال، احتمالاً، بر این نکته تأکید خواهم کرد که این مسؤولیت محدود است. اگر من نتوانم زندگی اجنبیهای بیگانه را نجات دهم، مسؤولیتم نسبت به مرگ آنها کمتر از هنگامی است که با کشتن عمدی آنان خود را کاملاً مسؤول مرگشان سازم؛ اگر من از رسیدن زیانی جزئی به دیگری جلوگیری نکنم، ممکن است هرگونه مسؤولیت (ناظر به گذشته) نسبت به این زیان را نپذیرم، چرا که این میزان مسؤولیت (ناظر به آینده) را نسبت به حفظ منافع دیگران نمیپذیرم. بدین ترتیب، از آنجا که مسؤولیت اخلاقی مشروط است به تصمیم اخلاقی، برای تعیین قلمرو مسؤولیتهای ناظر به گذشتهی خود، باید قلمرو مسؤولیتهای ناظر به آیندهی خویش را مشخص سازیم.
نقشهای خاص ما، که ما را در تعیین مسؤولیتهای ناظر به آیندهی خود یاری میدهد، به روشنی تمام، ما را از طریق بسط و گسترش همین مسؤولیتها، در تعیین مسؤولیتهای ناظر به گذشتهی خویش، نیز کمک میکند. من میتوانم کودکی را از خراب کاری اندکش بازدارم، اما چنین نمیکنم. اگر کودکی بیگانه باشد، احتمال دارد مسؤولیت خسارتهای او را نپذیرم. مواظبت از او وظیفهی من نیست، اما اگر تحت تکفل من باشد نمیتوانم از زیر بار مسؤولیت کارهای او شانه خالی کنم. با این وجود، نقشهای ما ممکن است مسؤولیتهای ما را نیز محدود کند. برای مثال، من میدانم که اگر این پایان نامه را رد کنم، نامزدی نویسندهاش برای شغل دانشگاهی از دست خواهد رفت، اما شاید مصرّ باشم که مسؤولیت من، به عنوان یک ممتحن، این است که در مورد پایان نامهها بر پایهی استحقاق شان داوری کنم، و آثار بعدی تصمیم من ربطی به من ندارد و مسؤولیتی در قبال آنها متوجه من نیست (مردود شدن این نامزد، چیزی نیست که مرا ملزم به پذیرفتن پایان نامهاش کند).
برداشتهای ما از مسؤولیتهای ناظر به آینده و ناظر به گذشته، ما را در چگونه توصیف کردن فعلها و ترک فعلهای دیگران کمک میکند. من چون بازاریام، بر خلاف نظر دیگران، شاید نپذیرم که «رقیبم را تخریب کردهام»، زیرا پذیرش چنین توصیفی وابسته به این است که آیا من مسؤولیتی در قبال تخریب رقیب خود دارم یا خیر؟ بنابر این، تنها در صورتی میتوان گفت فلان کس «اجازه داده x اتفاق افتد» یا «y را انجام نداده است» که از او انتظار رود مانع از وقوع x شود یا y را انجام دهد.
3 ) مسؤولیت و بخت و اقبال
پیوستگی اشاره شده در بالا، میان مسؤولیت و تحت فرمان بودن فعل، مؤید این نظر است که مسؤولیت اخلاقی با بخت و اقبال ناسازگار است. چگونه من میتوانم اخلاقاً مسؤول زیانی باشم که وقوعش یک اتفاق صرف و خارج از اختیار من بوده است؟
اما این نظر تعیین مسؤولیت فرد را در قبال نتایج واقعی (مورد نظر و پیشبینی شدهی) عمل خویش، تهدید میکند. زیرا وقوع این نتایج، به عواملی خارج از اختیار فرد وابسته است، و از این رو باید پذیرفت که اتفاقی است. به ثمر نشستن تلاشهای فاعل صرفاً به او وابسته نیست، بلکه به عوامل خارجیای که تحت اختیار او نیستند نیز بستگی دارد. اگر تلاش فاعل به خاطر یکی از عوامل عقیم ماند، دست بخت و اقبال است که در کار بوده، همین طور که اگر کنشی بیپروایانه یا از روی بیدقتی ضایعهای به بار آورد، پای شانس در میان بوده است. بنابر این چنان چه نتایج واقعی کارهای من در بند بخت و اقبال باشد، چگونه ممکن است من، اخلاقاً، در مورد آنها مسؤول باشم؟
کسانی که چنین استدلال میکنند، توجه ندارند که نفوذ بخت و اقبال به این بحث هرگونه مسؤولیت پذیری را با مشکل مواجه میسازد: من آن قدر در قبال زیانهای واقعیای که به بار آوردهام مسؤولیت دارم که شاید محکوم به پرداخت غرامت و جبران خسارت شوم. اما بنابر اعتقاد این گروه، بخت و اقبال مانع از شایستگی سرزنش است. من تنها در مواردی مجرم و سزاوار سرزنشم که نتیجهی عمل، دقیقاً، تحت فرمان من باشد، نه وابسته به شانس. آن کس که برای آسیب رساندن تلاش میکند، به خاطر این تلاش، گناه کار است، نه به خاطر موفقیت یا شکست در تحقق امیالش. کسانی که بیپروایانه و از روی بیدقتی عمل میکنند، به خاطر بیپروایی و بیدقتی مجرماند، و اگر واقعاً زیانی به بار آورند جرمشان بیشتر از هنگامی نیست که زیانی نرساندهاند.
برای ارزیابی این استدلال ما باید به سه موضوع توجه کنیم. نخست این که به نظر میرسد از مفاهیم متقابل «بخت(8)» و «اختیار(9)» سوء استفاده شده است. ما، معمولاً، چنین فکر نمیکنیم که نسبت به تمام آثار اعمال خویش فاقد اختیاریم، با این که این آثار، همواره، وابسته به بخت و اقبال است. در این جا دو خلط به چشم میخورد، نخست این که فکر کنیم چنان چه وقوع x به هر عاملی بیرون از حوزهی اختیار ما وابسته باشد، نتیجهاش این است که آن (واقعاً) تحت اختیار ما نباشد؛ و دوم این که از این ادعای درست، که اختیار من بر هر چیز در معرض خطر است (من میتوانم آن را از دست بدهم)، این نتیجهی نادرست را بگیریم که بنابر این من (واقعاً) اختیار ندارم.
دومین موضوع این که ممکن است استدلال شود سخنان معمولی ما، در مورد اختیار و شانس، بیمبنا است یا از نظر متافیزیکی سطحی است. معنای ژرفتری نیز هست که حقیقت عمیقتری را نسبت به بیرون بودن جهان خارج از حیطهی اختیار (واقعی) ما به دست میدهد، و براساس آن، تمام افعال ما نسبت به شانس آسیبپذیر است. اما این اندیشهی مابعدالطبیعی (اگر با دیگر باورهای ما سازگار باشد)، اساس مفهوم اختیار را تهدید میکند. اگر برپایهی این استدلال، من نسبت به آثار اعمالم (واقعاً) اختیاری نداشته باشم، بنابراین نسبت به هیچ یک از عملها و ترک عملهایم اختیاری ندارم، زیرا اینها نیز در برابر شانس آسیب پذیرند و به عواملی خارج از اختیار من وابستهاند.
موضوع سوم این که ما باید، با این حال، بپذیریم که ثمرهی واقعی یک عمل گاهی متأثر از بخت و اقبال است. عدم موفقیت یا موفقیت تلاشها شاید از روی بخت و اقبال باشد؛ این که یک عمل بیپروایانه زیانی به بار آورد یا نه، شاید، متأثر از بخت و اقبال باشد. بنابر این، آیا ما باید، در نسبت دادن لغزشهای اخلاقی به دیگران، نقش بخت و اقبال را نادیده بگیریم و خط فاصلی میان متجاوز موفق و ناموفق یا عامل بیپروای خوش اقبال و بداقبال نکشیم؟ این نظر البته از ما میخواهد که میان سرزنش اخلاقی یا احکام ناظر به خطای اخلاقی و وجوه دیگر فهم و واکنش ما نسبت به عمل شخص، که با آثار واقعیاش شکل میگیرد، مرز قاطعی رسم کنیم؛ اما معلوم نیست که این جداسازی ممکن باشد.
4 ) مسؤولیت جمعی(10)
ما همچنین باید به مسؤولیتهای جمعی و مشترک توجه کنیم؛ مسؤولیتهای سازمانها یا گروهها؛ مسؤولیتهایی که متوجه افراد، به عنوان اعضای یک سازمان، است، و این که آیا این عضویتها میتواند برای ما مسؤولیتی، در قبال اعمال دیگران، به وجود آورد یا نه.
ما میتوانیم در مورد مسؤولیتهای سازمانهایی چون شرکتها، دانشگاهها، حکومتها و ملتها سخن بگوییم، چنان که میتوانیم چنین جمعهایی را عاملهایی ببینیم که قادرند هدفمند عمل کنند و، بالقوه، در قبال آنچه که انجام میدهند، یا نمیدهند، پاسخگو باشند. اعمال چنین سازمانهایی، البته، دربرگیرندهی اعمال عاملهای منفرد در درون خود است. اما این به معنای آن نیست که میتوان با سادهسازی، به کمک توصیف افعال منفرد عوامل منفرد، دست به تحلیل اوصاف کارهای سازمانها زد.
غالباً، مسؤولیتهای فردی ناظر به آینده و ناظر به گذشته، فیالجمله، به وسیلهی نقشهای ما در سازمانها تعریف میشود، مانند این که من مسؤولیتهایی همچون آموزگار، کارمند، مدیر و وزیر داشته باشم.
چنین مسؤولیتهایی، در آغاز، به وسیلهی خود سازمان و برحسب اهداف و ارزشهای آن تعیین میشود. اما به وضوح جایی هم برای بحث و مناقشه (غالباً مناقشهی اخلاقی) در این باره وجود دارد که مسؤولیتهای ناظر به نقش(11)ما باید چه باشد، و این که آیا آنها میتوانند در پرتو مسؤولیتهای اخلاقی ما، که از نقشهای عملی ما فراتر میروند، بازخوانی شوند و در چه زمانی.
تا جایی که من در درون یک سازمان مسؤولیت دارم، به همراه دیگر اعضای سازمان، در مسؤولیت نسبت به کارهای سازمان شریکم. اما آیا این مسؤولیت به محدودهای از کارهای سازمان، که من مستقیماً در آن شرکت دارم یا میتوانم و باید داشته باشم، محدود میشود؟ یا آن که میتوانم به نحو قابل قبولی نسبت به کارهای دیگران در سازمان، مسؤول شناخته شوم، هر چند خود قدرت و اختیاری نسبت به آنها ندارم؟ آیا میتوان مرا در قبال آن بخش از کارهای سازمان، که مستقیماً در آن مشارکتی ندارم و نمیتوانم آن را مهار کنم، مسؤول دانست؟ اگر حکومت کشور من رفتار ناشایستی داشته باشد، آیا میتوانم، با اشاره به این که من علیه این حزب یا فلان مقررات رأی دادهام، مسؤولیت خود را نفی کنم؛ یا آن که باید همچنان به آن رفتار توجه داشته باشم، گویا که آن رفتار به یک معنا عمل «من»، به عنوان شهروند این کشور، است؟ گذشته از این آیا من میتوانم یا باید مسؤولیتی را در قبال اعمال کشورم، پیش از تولد خود، بپذیرم؟
پاسخ به چنین پرسشهایی وابسته به روشن شدن این مطلب است که عضو یک گروه بودن چیست و مسؤول بودن چه. برای مثال، این مضحک است که من خود را در قبال آن بخش از کارهای حکومت که بر آن کنترلی ندارم، یا پیش از تولد من انجام شده است، مسؤول بدانم؛ اما این به روشنی مضحک نیست که من به خاطر آنها شرم سار باشم، یا دفاع از آنها را وظیفهی خود (و البته نه تنها وظیفهی خود) بدانم، یا آن که سعی کنم به طریقی آنها را توجیه کنم.
پینوشتها
______________________________
1 ) Responsibility
2 ) Routledge Encyclopedia of Philosophy, Version 1.0, London: Routledge
3 ) To be answerable
4 ) Prospective
5 ) Retrospective
6 ) Within my control
7 ) Conception
8 ) Chance
9 ) Control
10 ) Collective responsibility
11 ) Role - responsibilities