پژوهشی در نظریه ی معرفت شناختی ملاصدرا (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بیشک ملاصدرا نظریهی جدیدی در معرفتشناسی عرضه کرده و از این رهگذر به معضلات و پرسشهای فراروی فیلسوفان مسلمان در حوزهی شناختشناسی پاسخهای جدیدی داده است؛ با این وجود نظریهی او، در این باب، به صورت منسجم و هماهنگ در آثارش بیان نشده، اگرچه اجزا و عناصر این نظریه به طور پراکنده و گه گاه به صورت استطرادی ذیل مسائل دیگر بیان گردیده است. کوشش ما در این مقاله بر آن است که این اجزای پراکنده را از آثار صدرالمتألهین استخراج و تحلیل نموده و در قالب یک نظریهی منسجم سازمان دهی نمائیم. در این جستار نظرگاههای نهایی ملاصدرا نسبت به موضوعات و عناوین ذیل عرضه میشود: ماهیت و طبیعت علم، انواع علم، معلوم بالعرض و معلوم بالذات، فاعل شناسایی و هویت آن، نقش ذهن در فرایند شناخت، رابطهی علم با معلوم بالعرض، رابطهی علم با معلوم بالذات، رابطهی علم با فاعل شناسایی، سبب و ملاک خودآگاهی و شناخت غیر، ارزش و اعتبار علم و راههای حصول علم.
صدرا و دیگر فیلسوفان مسلمان موضوعات یاد شده را در ضمن مباحثی از قبیل وجود ذهنی، معقولات ثانیه، کلی و جزئی، اعتبارات ماهیت، مقولات، عقل و معقول و علم النفس فلسفی مورد بحث قرار دادهاند. ماهیت و طبیعت علم، ارزش و اعتبار شناخت، رابطهی علم با معلوم بالعرض در مبحث وجود ذهنی مورد بحث قرار گرفته است. در این مبحث فیلسوفان مسلمان اولاً و بالذات به اثبات قسمی از هستی میپردازند که همان هستی ذهنی است؛ اما از آنجا که «هستی ذهنی» دارای ویژگیهای تجرد، آگاهی بخشی و حاکویت است، علم آدمی به جهان خارج نیز محسوب میشود. از این رو رابطهی هستیهای ذهنی با معلومات بالعرض مهمترین مسألهای است که در این مبحث مورد بررسی قرار میگیرد. در علم النفس فلسفی، که دربارهی نفس و قوای آن و افعال نفسانی بحث میشود، دربارهی علم و ادراک از آن رو که به جنبهی فعالیت نفس مربوط میشود، گفتگو میکنند. بخش دیگری از مباحث علم و ادراک در مبحث مستقلی تحت عنوان «عقل و معقول» مطرح شده است. اختصاص یک مسأله ازمسائل فلسفه به عقل و معقول که ظاهراً از ابتکارات فخر رازی (544-606 ه . ق) است، گامی است به سوی استقلال مباحث شناختشناسی؛ امری که به دست معاصران به ویژه علامهی طباطبایی قدسسره و شاگردان او جامهی تحقق پوشیده است. ملاصدرا بیشترین بحث خود را در مسألهی علم و ادراک، در مبحث عقل و معقول آورده است. نظریهی ابتکاری و با اهمیت ملاصدرا در خصوص رابطهی فاعل شناسایی و معلومات بالذات، تحت عنوان «اتحاد عاقل و معقول»، در این مبحث تبیین گردیده است.
در مسألهی اتحاد عاقل و معقول، فلسفهی ملاصدرا، که به «حکمت متعالیه»(1) موسوم است، با تمام قوا در مقابل فلسفهی ابن سینا قرار گرفته است. پاسخهای ملاصدرا بر ایرادهای ابن سینا، در این مسأله (فصل هشتم از طرف اول باب عقل و معقول اسفار)، چالشهای اساسی این دو فلسفه را به نمایش گذاشته و آفتابی کرده است. میتوان گفت در مسألهی معرفت و علم و ادراک دو مکتب فلسفی «حکمت متعالیه» و «مشائی» با تمام قوا به میدان آمده و اختلافات اساسی خود را برملا کردهاند.
نظریهی اتحاد عاقل و معقول «در فلسفهی ملاصدرا» افزون بر آنچه گفتیم از جهات دیگری نیز حائز اهمیت است؛ عوامل زیر را میتوان از جمله اسباب اهمیت این نظریه در فلسفهی ملاصدرا دانست:
1 ) تلائم نظریهی اتحاد عاقل و معقول با کل دستگاه فلسفی ملاصدرا
نظریهی اتحاد عاقل و معقول از یک سو مبتنی بر اصول و مبادیی است که نه تنها در فلسفهی رایج پیش از ملاصدرا به اثبات نرسیده بود بلکه برخی از آنها به صراحت مردود شمرده میشد. حرکت جوهری، ترکیب اتحادی ماده و صورت، جواز تحقق صور متراکبه و اعتقاد به اینکه رابطهی نفس با صور ادراکی همچون رابطهی ماده و صورت است، از جملهی این اصولاند. از سوی دیگر مسائلی همچون اصالت وجود، تشکیک در حقیقت وجود، وحدت وجود و حرکت جوهری نه تنها از ابتکارات فلسفی ملاصدرا به شمار میروند بلکه، نظر به ابتناء کل دستگاه فلسفی او بر این اصول، از مبادی فلسفهی او محسوب میشوند. چنانکه خواهیم دید این اصول عیناً از مبادی نظریهی اتحاد عاقل و معقول هم هست.
______________________________
1. جهت مطالعهی بیشتر در خصوص «ماهیت حکمت متعالیه و تمایز آن از مکتبهای فلسفی دیگر» رجوع کنید به مقالهی نگارنده در «خردنامهی صدرا، شماره 10».
______________________________
2 ) تأسیس مبانی استوار فلسفی که لازمهی آنها پذیرش اتحاد عاقل و معقول است
بسیاری از ابتکارات فلسفی ملاصدرا و آراء خاص او در فلسفه، همچون اتحاد ماده و صورت، اتحاد نفس و بدن، حرکت جوهری و اتحاد حقیقه و رقیقه در علت و معلول، مقدماتی هستند که میتوان از آنها اتحاد عاقل و معقول را نتیجه گرفت.
3 ) حل بسیاری از معضلات معرفتشناسی که نظریات پیشین از حل آنها عاجز مانده بود
نظر به اینکه براساس نظریهی رایج میان فیلسوفان مسلمان پیش از ملاصدرا، رابطهی نفس با صور ادراکی رابطهی جوهر و عرض تلقی میشد و آنان علم را از مقولهی کیف میدانستند که در نفس حلول کرده است؛ و از سوی دیگر رابطهی صور ادراکی را با مدرکات خارجی، اتحاد ماهوی میدانستند، این اشکال پیش میآمد که چگونه جوهر و عرض در صور ادراکی جمع شده است و بالاتر از آن چگونه همهی مقولات به رغم تباین ذاتیشان تحت مقولهی کیف مجتمع شدهاند.(1) اشکال دیگر این بود که «آیا محل ادراکات ما» در بدن است و هر ادراکی محلی در بدن دارد و یا محل ادراکات، «نفس» است. اگر محل ادراکات بدن است پس این اعراض، نفسانی نیست (و البته بر این مطلب ایرادات دیگری هم وارد است) و اگر محل ادراکات «نفس» است، چگونه نفس در عین بساطت محل عوارض متکثر عرضیه واقع شده»؛ این اشکالات و نظایر آن با حفظ مبانی قوم قابل رفع نیست. از همین روست که ملاصدرا در طلیعهی بحث اتحاد عاقل و معقول پس از اشاره به صعوبت مسأله میگوید:
من پس از تأمل در اشکالات موجود در مسألهی معرفت، راه حل معتبر و قابل اعتمادی در آثار پیشینیان اعم از ابنسینا و شاگردان و پیروان او و شیخ اشراق و اتباع او نیافتم و از خدا خواستم تا دشواری مسأله را بر من آسان گرداند و راه حل مشکل را بنماید. (ملاصدرا، 1990، ص 312)
______________________________
1. حاجی سبزواری که مشروحترین تعلیقات را بر اثر دایرةالمعارف آسای صدرالمتألهین نوشته است، در کتاب مشهور خود «غرر الفرائد» در ضمن بیت زیر به دو اشکال یاد شده اشاره میکند:فجوهرٌ مع عرضٍ کیف اجتمع ام کیف تحت الکیف کلٌ قد وقع
وی در شرحی که بر این بیت نوشته است، ضمن اشاره به صعوبت اشکال دوم میگوید: «فهذا الاشکال جعل العقول حیاری و الافهام صرعی فاختار کل مهرباً» یعنی این اشکال عقلها را حیران و فهمها را سرگردان کرده است و هر یک از متفکران در مواجهه با آن راه فراری را برگزیدهاند. (شرح منظومه، مبحث وجود ذهنی).
______________________________
4 ) اقامهی دلایل متعدد جهت اثبات نظریهی اتحاد عاقل و معقول
اصل نظریهی اتحاد عاقل و معقول از پیشینهی دیرینی برخوردار است. نقش ملاصدرا در احیای این نظریه ابعاد مختلفی دارد؛ از جملهی آنها اقامهی دلایل متعدد برای اثبات آن است. اهمیت این دلایل در ربط و نسبت روشن منطقی آنها با مبانی نظریه است. در مباحث فلسفی اگر مدعا، از حیث مقدمات و پیش فرضها و لوازم آنها، بطور دقیق مرزبندی شود و حدود و ثغور آن مشخص گردد، اقامهی برهان برای اثبات آن کار آسانی خواهد بود. این چیزی است که در فلسفهی ملاصدرا نسبت به نظریهی اتحاد عاقل و معقول جامهی تحقق پوشیده است.
گفتنی است که نظریهی ملاصدرا، در کنار همهی محسناتی که برشمردیم و محسنات دیگری که پس از این خواهیم آورد، از ضعف انسجام صوری در مقام تقریر و بیان، رنج میبرد. در تحقیق حاضر تلاش کردهایم این ضعف را برطرف نمائیم.
5 ) سازگاری درونی نظریهی اتحاد عاقل و معقول
نظریهی اتحاد عاقل و معقول، نزدیکترین تماس را با سه نظریهی فلسفی در خصوص توجیه اتحاد، تفسیر فاعل شناسایی و تبیین حقیقت علم دارد. ملاصدرا پیش از عرضهی اتحاد عاقل و معقول، در این مقولات دیدگاههای تازه و البته متفاوت از نظریات رایج پیش از خود، اتخاذ کرده بود. سازگاری این دیدگاهها با همدیگر و با نظریهی اتحاد عاقل و معقول، اهمیت آن را دوچندان کرده است.
6 ) استخراج لوازم متعدد فلسفی از نظریهی اتحاد عاقل و معقول
صدرالمتألهین نه تنها پاسخ سؤالات مهمی را در معرفتشناسی از نظریهی اتحاد عاقل و معقول استخراج نموده است بلکه برای پرسشهای با اهمیتی دربارهی انسانشناسی و روانشناسی نیز، در پرتو این نظریه، پاسخهایی یافته است. برخی از این سؤالها چنین است: حقیقت علم و ادراک چیست؟ سر آگاهی آدمی از خود و غیرخود چیست؟ در چه صورتی میتوان گفت «الف» به «ب» علم دارد و آن را ادراک کرده است؟ گوهر آدمی چیست؟ استکمال روح انسان به چیست و به سخن دیگر ملاک کمال جان آدمی چیست؟ آیا انسان نوع و حقیقت واحد است یا حقایق متعدد؟(1)
______________________________
1. پاسخهای اجمالی ملاصدرا بر سؤالهای یاد شده چنین است: علم، برخلاف تلقی جمهور فلاسفه، کیف
______________________________
7 ) سازگاری نظریهی اتحاد عاقل و معقول با دریافت شهودی انسان نسبت به ادراکات خود
یکی از معیارهای برتری یک نظریه بر نظریات دیگر، سازگاری آن با ادراکات شهودی ما نسبت به اموری است که متعلق به قلمرو مدعیات نظریه است. این ادراکات شهودی در خصوص علم و آگاهی از هر جای دیگری بیشتر است. چرا که آدمی افزون بر آنکه خود آگاه و غیرآگاه است، به علم و آگاهی خود نیز علم دارد. از این رو هر نظریهای در باب علم و معرفت باید دست کم بتواند ادراکات شهودی ما را در این خصوص توجیه نماید و با آنها ناسازگار نباشد.
احساس تعالی و کمال در اثر آگاهی و رشد و فربهی جان در اثر افزایش علم و ادراک از یک سو و احساس یگانگی و اتحاد با ادراکات و آموختههای خود از سوی دیگر، از جمله اموری است که هر کسی با مراجعهی به درون خود آن را مییابد. آدمی نه تنها این امور را در عمق جان خویش شهود میکند بلکه در تعامل خود با دیگران نیز قدر و قیمت هر کسی را به قدر و قامت معلومات او میداند. و چه نیکو فرموده است خداوند در قرآن کریم که «... قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون». (زمر/9)
اتحاد نفس با علم و ادراکات خود و استکمال نفس به واسطهی آنها، چنانکه خواهیم دید، از مدعیات اصلی نظریهی اتحاد عاقل و معقول است.
8 ) دفع اشکالات مخالفان نظریهی اتحاد عاقل و معقول
مخالفت شدید شیخ الرئیس ابن سینا با این نظریه و نکتهگیریهای متعدد او نسبت به قائلان نظریهی اتحاد عاقل و معقول، که غالباً از نوعی استهزاء نسبت به آنان خالی نبود، و نقد موفقیتآمیز مطالب شیخ در این خصوص و دفع اشکالات او توسط ملاصدرا، اهمیت و شهرت مبحث اتحاد عاقل و معقول را افزونتر کرده است.
_______________________________
نفسانی نیست بلکه اساساً خارج از مقولات و از سنخ وجود است (اسفار، ج 3 ، ص 278). سبب آگاهی به خود و غیرخود، حضور است و ملاک حضور تجرد است (همان، ص 286). «الف» به «ب» علم دارد اگر و تنها اگر صورت علمی «ب» با نفس «الف» اتحاد وجودی پیدا کند (همان، ص 320). حقیقت آدمی همان آگاهی است و آدمی به واسطهی علم و آگاهی، استکمال پیدا میکند. تحول و تطور گوهر آدمی از لحظهی پیدایش که هویت جسمانی دارد تا رسیدن به تجرد کامل، در اثر اتحاد با صورت علمی تحقق پیدا میکند. از این رو انسان نوع واحد نیست، هر فردی از افراد انسان نوعیت متمایز دارد، بلکه هر فردی در هر لحظه نوعیت متفاوتی از لحظهی بعد دارد.
______________________________
9 ) سازگاری نظریهی اتحاد عاقل و معقول با نظریهی وجود ذهنی
هماهنگی نظریهی اتحاد عاقل و معقول و نظریهی وجود ذهنی به گونهای است که مکمل یکدیگر بوده و مجموعاً نظریهی روشنی را در معرفتشناسی به وجود میآورند. حکیمان مسلمان در مبحث وجود ذهنی رابطهی صور ذهنی را با محکی عنه آنها مورد بحث قرار دادهاند و در اینکه این رابطه اتحاد ماهوی است اتفاق نظر دارند. اما در مبحث اتحاد عاقل و معقول رابطهی صور با فاعل شناسایی مورد بررسی قرار میگیرد و قائلان به نظریهی اخیر این رابطه را به شرحی که خواهیم آورد، اتحاد وجودی میدانند. نکته اساسی در اینجا آن است که اگر کسی در مبحث وجود ذهنی، ماهیت علم را از مقولهی کیف بداند، چنانکه نظریهی رایج پیش از ملاصدرا چنین بود، به هیچ روی نمیتواند قائل به اتحاد عاقل و معقول باشد مگر آنکه به ناسازگاری درونی نظریهی خود در معرفتشناسی تن دهد.
به لحاظ نقش محوری این نظریه در تئوری معرفت شناختی ملاصدرا، بیشترین بحث مقالهی حاضر به بررسی اتحاد عاقل و معقول، مبانی و دلایل آن اختصاص یافته است.
تا به اینجا اهمیت نظریهی اتحاد عاقل و معقول را مورد بحث قرار دادیم و گفتیم که چارچوب اصلی نظریهی معرفت شناختی ملاصدرا در ضمن این نظریه بیان شده است. از این رو شایسته است که در اینجا نظریهی یاد شده را با نگاهی از بالا و در نظر گرفتن ملاحظات تاریخی مورد بررسی قرار دهیم.
نظریهی «اتحاد عاقل و معقول» و به تعبیر دقیقتر «اتحاد عالم و معلوم» را میتوان یک نظریهی عرفانی ـ فلسفی دانست. عارفان مسلمان پیش از حکمای اسلامی متعرض این مسأله شدهاند و در آثار خود به بحث دربارهی آن پرداختهاند.(1) این نظریه در فلسفهی اسلامی معرکهی آراء بوده است. گروهی که در رأس آنان ابن سینا (428 ـ 370 ه. ق) قرار دارد، به شدت با این نظریه مخالفت کردهاند(2) و گروه دیگر به تبعیت از ملاصدرا (1050-980)، ضمن
______________________________
1. برای مثال رجوع کنید به مصباح الانس تألیف شمسالدین فناری، ص 82 ؛ تمهید القواعد تألیف ابن ترکه صفحات 68 و 86 و 89 ؛ مواضع مختلف از فتوحات مکیه تألیف ابن عربی از جمله وصل اول باب سیصد و شصت؛ نصوص تألیف قونوی ص 197 ؛ شرح فصوص تألیف قیصری، فصل پنجم دیباچه.
2. منکر اصلی و مهمترین مخالف نظریهی اتحاد عاقل و معقول در حوزهی اندیشهی اسلامی ابن سیناست پس از ابن سینا، افزون بر اتباع فلسفهی او، شیخ اشراق (587-549) و فخر رازی (متوفی 606) نیز به مخالفت با
______________________________
قبول این نظریه، براهین عدیدهای بر آن اقامه کردهاند و آن را بر مبانی محکم فلسفی استوار نمودهاند.(1) اما عارفانی که متعرض این مسأله شدهاند، در چند و چون آن اختلاف نکردهاند و اساساً رویکرد آنان به این بحث از منظر متفاوتی بوده است. در پاسخ به این سؤال که حقیقت آدمی چیست، عارفان، «اتحاد عالم و معلوم» را مطرح کردهاند و گوهر انسانی را چیزی جز علم و اندیشه ندانستهاند.(2)
فیلسوفان عمدتاً از منظر هستیشناسی به این مسأله نگاه کردهاند و پس از تبیین جایگاه وجود شناختی علم، عالم و معلوم، به بررسی دو نسبتی که میان این سه عامل وجود دارد،(3)پرداختهاند. «اتحاد عالم و معلوم» بیان گر نسبت عالم یا فاعل شناسا با علم است.(4)
______________________________
این نظریه پرداختهاند. مخالفت ابن سینا با نظریهی اتحاد عاقل و معقول به جهت نظرگاه ویژهای است که در مسألهی علم و ادراک اتخاذ کرده و تصویری است که از چگونگی علم و ادراک ارائه میدهد، تفصیل بحث را از منابع ذیل بجوئید: ابن سینا، طبیعیات شفا، فن ششم، مقالهی پنجم، فصل 6 ؛ همو، اشارات و تنبیهات، نمط هفتم.
1. ر. ک: ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، 9 ج، داراحیاء التراث العربی، لبنان 1981 م، ج 3 ، ص 324 .
2. صریحترین تعبیرات را در این خصوص مولوی دارد، موارد زیر از آن جمله است:ای برادر تو همان اندیشهای مابقی تو استخوان و ریشهای
گر گل است اندیشهی تو گلشنی ور بود خاری تو هیمهی گلخنی
جان نباشد جز خبر در آزمون هر کرا افزون خبر جانش فزون
جان ما از جان حیوان بیشتر از چه زان رو که فزون دارد خبر
3. علم، عالم یا فاعل شناسائی و معلوم یا محکی عنه علم را میتوان ارکان شناخت نامید، چرا که فرایند شناخت حاصل تعامل سه عنصر یاد شده است، میان این سه عامل دو نسبت برقرار میشود: یک نسبت بین علم و محکی عنه آن و نسبت دیگر بین علم و فاعل شناسائی است. این نسبتها و نظریاتی را که از سوی اندیشمندان مسلمان جهت تبیین آنها ارائه شده است، در نمودار زیر میتوان دید.
معلوم علم عالم
1ـ اتحاد ماهوی1ـ ماده وصورت
2ـ مشابهت2ـ علت ومعلول
3ـ تغایر3ـ جوهر وعرض
تفصیل بحث را رجوع کنید به مقالهی «جایگاه معرفتشناسی در فلسفهی اسلامی»، به قلم نگارنده، مجلهی پژوهشی دانشگاه امام صادق علیهالسلام ، شمارهی 8
4. در اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که اگر اتحاد عالم و معلوم بیانگر رابطهی عالم با علم است چرا تعبیر «اتحاد عالم و معلوم» به کار نرفته است؟ در پاسخ باید گفت واژهی «معلوم» در ادبیات فلسفی پیش از بررسی سیر تاریخی نظریهی «اتحاد عاقل و معقول» لازم است اصطلاحات محوری مأخوذ در آن را تبیین نماییم. برای این منظور لازم است سه واژهی «اتحاد»، «عاقل» و «معقول» را بررسی کنیم. از آنجا که در ادبیات فلسفی ما هر یک از واژههای یاد شده به صورت مشترک لفظی استعمال شده است، لازم است، ضمن اشاره به معانی متعدد آنها، معنای مورد نظر در این بحث را به روشنی مشخص نماییم.
1 ) مراد از «اتحاد» در «اتحاد عاقل و معقول»
معنای لغوی اتحاد، یکی شدن و یگانه گشتن دو شیء مختلف است؛ و به تعبیر ملاصدرا اتحاد بین اشیاء عبارت از آن است که اشیاء متکثر از یک جهت، از جهت دیگری واحد باشند.(1) در اصطلاح فلسفی، اتحاد دارای انحاء مختلف بوده و بر معانی متعددی اطلاق شده است.(2) در این میان فرضهای زیر را برای اتحاد میان عاقل و معقول میتوان در نظر گرفت:
الف) اتحاد ماهیت عاقل با ماهیت معقول بالذات؛
ب ) اتحاد وجود ماهیت عاقل با وجود ماهیت بالذات؛
ج ) اتحاد وجود عاقل با ماهیت معقول بالذات؛
د ) اتحاد وجود عاقل با وجود معقول بالذات.
فرض (الف) از میان فرضهای بالا نه معقول است و نه قائلی دارد. معنای این فرض آن است که آدمی - برای مثال - به هنگام تعقل درخت، تغییر ماهیت داده و تبدیل به درخت
______________________________
فیلسوفان دو معنا دارد؛ گاهی مراد از آن محکی عند علم است که معمولاً برای اشاره به این معنا قید «بالعرض» را به آن میافزایند؛ و گاهی مراد از معلوم، معلوم بالذات یا صورتهای علمی و به تعبیر دیگر خود علم است. در مانحن فیه معنای دوم مورد نظر است.
1. صدرا در تعلیقات خود بر الهیات شفاء پس از معنا کردن اتحاد، آن گونه که در متن نقل کردیم، مینویسد:
«و هذا أمر مقول بالتشکیک علی أقسام فان جهة الوحدة قویة فی بعض المتحدات، ضعیفة فی بعض آخر، فاحق الاشیاء بالاتحاد هی المعانی المختلفة التی لها وجود واحد حقیقی کالاتحاد بین الجنس الفصل و لهذا یحملان بالذات علی شیء واحد بالعدد... و ما لیس کذلک علی اصناف متفاوتة فی جهة الوحدة فاذن الاشیاء من جهة کونها واحدة علی اقسام: أحدها أن یکون فیها اتحاد کاتحاد المادة والصورة... الفرق بین وجودیها کالفرق بین الناقص والکامل والضعیف و الشدید، یندمج فیه وجود الناقص الضعیف مع زوال نقصه و قصوره الذی هو أمر عدمی...» (تعلیقات ملاصدرا بر الهیات شفا، چاپ سنگی، ص 211).
2. ر. ک: صلیبا، جمیل، فرهنگ فلسفی، ترجمهی منوچهر صانعی دره بیدی، چاپ اول، انتشارات حکمت، تهران 1366 .
______________________________
شود. معقول نبودن این فرض بدان جهت است که ماهیت براساس اصالت وجود، حد وجود است و در همهی اوصاف و احکام، تابع وجود خود میباشد. از این رو بدون تغییر در وجود، تغییر ماهیت محال است.
اما اینکه گفتیم فرض یاد شده قائلی ندارد، به این دلیل است که ملاصدرا و دیگر قائلان به نظریهی اتحاد عاقل و معقول، گذشته از قراین گفتاری در کاربرد واژهی «اتحاد»، در بیان نظریهی مورد بحث، صریحاً اتحاد مورد نظر خود را تعریف کردهاند. در ادامهی بحث تعریف مورد نظر آنها را نقل خواهیم کرد.
فرضهای (ب) و (ج) نیز همانند فرض (الف) نه معقول است و نه کسی بدانها قائل شده است. دلیل معقول نبودن این فرضها آن است که هر موجودی محدود به حد معینی است و ماهیت خاص خود را دارد. متحد شدن ماهیت یک موجود با هستی موجود دیگر، بدون آنکه تغییری در هستی آنها پیدا شود و حدود و مرزهای آنها در هم رود، امری ممتنع است. تنها در یک صورت است که ماهیت یک موجود، علاوه بر وجود خودش از وجود دیگر نیز قابل انتزاع است؛ و آن صورت این است که میان هستی دو موجود، رابطهی طولی برقرار باشد و یکی از آنها مرتبهی کمال دیگری محسوب شود.
تنها فرض معقول در این میان، فرض (د) است، و مراد قائلان به اتحاد عاقل و معقول نیز همین فرض است. از این رو مناسب آن است که در اینجا انحاء اتحاد در وجود را مورد بررسی قرار داده و نحوهی مورد نظر قائلان به این نظریه را مشخص نماییم.
1-1 ) اتحاد عرض با جوهر
اتحاد عرض با جوهر، براساس تفسیر خاص ملاصدرا از رابطهی جوهر و عرض، امکانپذیر است؛ چرا که صدرا عرض را از مراتب و شؤون جوهر تلقی میکند؛ اما حکمای مشائی وجود عرض را بیرون از حیطهی وجود جوهر دانسته و ترکیب آن دو را انضمامی میدانند.
2-1 ) اتحاد صورت با ماده
نحوهی ترکیب ماده و صورت معرکهی آراء است. برخی مثل صدرالدین دشتکی شیرازی (متوفی 903 ه. ق) و ملاصدرا، ترکیب یاد شده را اتحاد میدانند و برخی دیگر همچون ابن سینا و دیگر حکیمان مشائی چنین عقیدهای ندارند. مسلم است که اگر ماده را جوهری در عرض صورت بدانیم و قائل شویم که جسم «لابدو أن ینحل فی الخارج الی جوهر هو محضلقوه» و مطابق بعضی تعبیرات صدرا آن را یکی از دو حاشیهی وجود بدانیم، ناچار باید به ترکیب انضمامی قائل شویم و لازمهاش نفی اتحاد مرتبهی وجود ماده با مرتبهی وجود صورت است و منتهای علاقهی آن دو همان است که در موضوع و عرض وجود دارد، به اضافهی اینکه به قول حضرات محل لامستغنی است(1)
به اعتقاد ملاصدرا، تغایر ماده و صورت صرفاً تحلیلی ـ عقلی است و منشأ انتزاع آنها مراتب ناقص و کامل شیء واحد متصل است.(2)
3-1 ) اتحاد چند ماده در سایهی صورت واحد
برای این نوع اتحاد غالباً اتحاد عناصر تشکیل دهندهی گیاه و حیوان در سایهی صورت نباتی و حیوانی را مثال میزنند.(3)
4-1 ) اتحاد دومعلولی که از علت مفیضهی واحدی صادر میشوند.
5-1 ) اتحاد علت هستی بخش با معلول خود، که عین ربط و وابستگی به آن است. این اتحاد موسوم به اتحاد حقیقه و رقیقه است و تنها در پرتو تحلیل ویژهی ملاصدرا از رابطهی علت و معلول، قابل طرح و پذیرش است. اتحاد مورد نظر ملاصدرا در نظریهی اتحاد عاقل و معقول، در آغاز فرایند شناخت که جنبهی انفعالی نفس صبغهی غالب آن است، از نوع اتحاد ماده و صورت است و در مرحلهی فاعلیت نفس، این اتحاد از نوع اتحاد حقیقه و رقیقه میباشد.(4)
اتحادی که ابن سینا بر ابطال آن برهان اقامه نموده است مربوط به دو موجودی است که قبل از اتحاد، در عرض هم، بالفعل موجود بوده و متحصل باشند.(5) صدرا نیز چنین اتحادی را، به همان دلیلی که ابن سینا بیان نموده، پذیرفتنی نمیداند.(6) اتحاد قابل قبول مربوط به دو امری است که یکی متحصل و دیگری لامتحصل است؛ مانند اتحاد وجود و ماهیت. و یا دو امری که هر دو لامتحصل میباشند و در این مورد، تحقق اتحاد با پادرمیانی یک امر متحصل صورت میگیرد؛ مانند دو عنوان انتزاعی از امر واحد که هر دو موجود به وجود منشأ
______________________________
1. مطهری، مرتضی، شرح منظومه، ج 1 ، ص 78 .
2. ر. ک: مقالهی مبادی اتحاد عاقل و معقول از همین قلم، منتشر شده در مجلهی متین شماره 17 .
3. ر. ک: تعلیقات ملاصدرا بر الهیات شفا، ص 211 .
4. ر. ک: اسفار، ج 3 ، صص 25-324 ؛ تعلیقات ملاصدرا بر الهیات شفا، صص 12-211 .
5. ر. ک: مقالهی دلایل منکران اتحاد عاقل و معقول از نگارنده .
6. ر. ک: اسفار، ج 3 ، صص 25-324 .
______________________________
نتزاع خود میباشند. برای مثال همهی مفاهیمی که از نبات و جماد و حیوان انتزاع میشوند، از انسان نیز انتزاع میشوند و همهی آنها موجود به وجود انسان میباشند. اتحاد امور متحصل تنها در صورتی امکانپذیر است که میان آنها رابطه طولی برقرار باشد و همهی آنها مراتب اتصالی شیء واحد به شمار آیند، مانند صور متراکبه.(1)
تا به اینجا دربارهی «اتحاد»، و معنای مورد نظر ملاصدرا و پیروان او در این خصوص، توضیحات لازم را آوردیم؛ اکنون نوبت آن است که دربارهی «عاقل» یا فاعل شناسا که یکی از سه واژهی محوری در بحث ماست، توضیحاتی را به اختصار ارائه نماییم.
2 ) مراد از «عاقل» در «اتحاد عاقل و معقول»
مراد از عاقل در این بحث، نفس انسانی است. همهی فیلسوفان مسلمان در اینکه فاعل شناسایی «نفس» است وفاق دارند، از همین روست که تفاوت دیدگاههای آنان، در خصوص پیدایش و ساختار نفس، منجر به اختلاف انظارشان در نظریهی شناخت گردیده است.
ملاصدرا در خصوص پیدایش نفس و رابطهی آن با دیدن از یک سو و با قوای نفسانی از سوی دیگر نظریهی متفاوتی ارائه کرد. در پرتو نظریهی حرکت جوهری، صدرا به این نکته متفطن شد که نفس محصول حرکت جوهری بدن است، نفس در حدوث و پیدایش خود مادی و جسمانی است ولی در بقاء و استمرار وجود، روحانی است(2). شروع وجود انسان با جسم و بدن است. بدن در اثر حرکت جوهری استکمالی، و حدوث و زوال مستمر، هر لحظه صورتی کامل تر یافته و کمال بر کمال میافزاید و در این مسیر به مرحلهای میرسد که کمال بعدی آن دیگر جسمانی و مادی نیست بلکه روحانی و معنوی است. به این ترتیب «بدن در سیر تکاملی خود تبدیل به روح میشود... و یک چیز در حرکات خودش از دنیای سه بعدی و چهاربعدی حرکت میکند و به دنیای بیبعدی میرسد»(3). از این رو رابطهی روح و بدن، رابطهی قوه و فعل است. بدن قوهی روح و روح فعلیت بدن است. براین اساس، روح و بدن ذومرتبه از یک وجودند. به سخن دیگر وجود انسان، وجود واحد دومراتب است؛ پایینترین مرتبهی آن، جسم و بالاترین مرتبهی آن، روح مجرد است.
______________________________
1. همان، ج 5 ، صص 28-327 .
2. ر. ک: اسفار، ج 8 ، صص 347-393 ؛ الشواهد الربوبیة، چاپ مشهد، ص 95 .
3. مطهری، مرتضی، مقالات فلسفی، ج 3 ، انتشارات حکمت، چاپ اول، تهران 1369 ، صص 18-117 .
______________________________
صدرا نظریهی خودش را در باب حدوث و بقای نفس، در قالب قاعدهی «النفس جسمانیة الحدوث روحانیة البقاء» عرضه کرد. این قاعده - که اینک از شهرت فراوانی برخوردار است - در آثار فلسفی بعد از ملاصدرا به اسم او ثبت شده است.
این در حالی است که ابن سینا نفس آدمی را روحانیة الحدوث میداند و معتقد است که نفس انسانی از همان ماه چهارم، که به جنین تعلق میگیرد، موجودی است مجرد و عقلی(1). ولی ملاصدرا تعلق چنین موجود مجردی را به بدن که یک امر مادی است، به هیچ روی جایز نمیداند(2).
به هر روی اگر نفس از ابتدای حدوث، جوهر تام و تمامی باشد، ماده دانستن آن برای صور معقوله و استکمال آن در اثر اتحاد با آن صورتها - چنانکه مدعای نظریهی اتحاد عاقل و معقول است - نامعقول خواهد بود. از همین روست که میگوئیم حدوث جسمانی نفس و بقای روحانی آن از مبادی نظریهی اتحاد عاقل و معقول است.
صدرا در مورد نفس و قوای آن تصویر بدیعی ارائه میدهد که مطابق آن، قوای نفس جدا از نفس نیستند بلکه از مراتب و شؤون نفسند(3). «نفس همچون یک ذات واحد است که دارای جنبهها و شاخههای متعدد است. البته منظور این نیست که نفس به منزلهی تنهی درخت است و این قوا به منزلهی شاخههای آن، به طوری که اگر همهی این شاخهها را بزنیم، باز هم تنهی درخت به خودی خود باقی است و فقط شاخههایش قطع شده است؛ بلکه نحوهی ارتباط به گونهای است که اگر قوای نفس را از او بگیریم، دیگر چیزی باقی نمیماند(4). پیروان حکمت متعالیه این مطلب را با قاعدهای تحت عنوان «النفس فی وحدتها کل القوی» بیان نمودهاند.
مطابق این نظریه، نکتهی مهم در مورد نفس این است که چنانکه پیشتر اشاره کردیم،
______________________________
1. ر. ک: مبحث نفس شفا، مقالهی پنجم، فصل سوم.
2. ر. ک: اسفار، ج 3 ، ص 330 .
3. سخنان صدرا در این مورد چنین است:
و أما الذی استقر علیه اعتقادنا فهو أن النفس کل القوی و هی مجمعها الوحدانی و مبدئها و غایتها، و هکذا الحال فی کل قوة عالیة بالنبسة الی ماتحتها من القوی التی تستخدمها و ان کان استخدامها بالتقدیم و التأخیر... فالنفس التی لنا أو لکل حیوان فهی جامعة لاستقساط بدنه و مؤلفها و مرکبها علی وجه یصلح لان یکون بدناً لها.
4. مطهری، مرتضی، شرح منظومه، ج 1 ، انتشارت حکمت، چاپ اول، تهران 1360 ، ص 86 .
______________________________
نفس انسانی از ابتدای امر یک جوهر کامل و تام التحصل نمیباشد، بلکه همواره یک سیر استکمالی را طی میکند. کمالاتی را که نفس کسب مینماید، مرهون اتحاد او با صور ادراکی است. نفس در مرتبهی حس، به منزلهی ماده به صور حسی و در مرتبهی خیال، به منزلهی ماده نسبت به صور خیالی و در مرتبهی عقل به منزلهی ماده نسبت به صور عقلانی است.
تصویری که مخالفان نظریهی اتحاد عاقل و معقول از نفس آدمی از نفس و قوای آن ارائه میدهند متفاوت با آن چیزی است که توضیح داده شد.(1) از نظرگاه آنان، نفس آدمی از ابتدای امر، جوهر کاملی است که به واسطهی ادراکات تغییری در ذات آن، رخ نمیدهد. آنچه در اثر علم و ادراک بر او افزوده میشود، اعراضی است که کمال ثانوی برای نفس به شمار میآید. قوای ادراکی نیز به منزلهی ابزار و آلاتی است که نفس برای انجام عمل ادراک استخدام مینماید و وجود آنها جدا از وجود نفس است.
3 ) مراد از «معقول» در «اتحاد عاقل و معقول»
واژهی «معقول» در ادبیات فلسفی ما به دو معنا استعمال میشود: یکی علم و دیگری محکی عنه علم؛ اگر معنای اول مراد باشد، غالباً «معقول» را با قید «بالذات» همراه میکنند، کما اینکه برای اشاره به معنای دوم تعبیر «معقول بالعرض» را به کار میبرند. در مبحث اتحاد عاقل و معقول، معنای اول از میان دو معنای یاد شده، مورد نظر است. گفتنی است که از میان دو نوع علم، یعنی حصولی و حضوری، اتحاد عاقل و معقول که محل نزاع و معرکهی آراء است، مربوط به علم حصولی است. در علم حضوری همهی حکیمان اتفاق نظر دارند که عاقل و معقول با هم متحدند. از این رو علم حضوری به طور کلی از محل نزاع خارج است.
علم حصولی را در تقسیم ثانوی به علم گزارهای و مفهومی تقسیم میکنند، باید توجه داشت که نظریهی اتحاد عاقل و معقول مربوط به علم مفهومی است، و اساساً معرفتشناسی فیلسوفان مسلمان، برخلاف معرفتشناسی جدید، متکی بر مفاهیم است. معرفتشناسی فیلسوفان مغرب زمین عمدتاً گزاره محور است تا مفهوم محور.
آخرین نکتهی شایان ذکر در اینجا آن است که اگر چه در عنوان نظریه، همواره واژهی «معقول» به کار رفته است ولی به تصریح ملاصدرا، اتحاد مورد نظر در این نظریه شامل همهی انواع مفاهیم است، خواه این مفاهیم حسی و خیالی باشند و خواه عقلی.
______________________________
1. ر. ک: اشارات و تنبیهات، نمط سوم، فصل ششم.
______________________________
تاریخچهی نظریهی اتحاد عاقل و معقول
اتحاد عاقل و معقول یک نظریهی قدیمی در فلسفه است. ردیابی تاریخی این نظریه ریشههای آن را در مکتبهای فلسفی یونان، یعنی فلسفهی افلاطون (427-348 ق. م)، ارسطو (384-323 ق. م)، مکتب نوافلاطونیان، به ویژه افلوطین (203-270 م)، نشان میدهد. در این مقاله میکوشیم پیشینهی نظریهی اتحاد عاقل و معقول را از دورهی یونان و روم تا دورهی اسلامی بررسی و گزارش نمائیم. در دورهی اسلامی نیز طرفداران عمدهی این نظریه را که پیش از ملاصدرا زندگی میکردهاند، معرفی میکنیم. و دست آخر کارنامهی شارحان فلسفهی ملاصدرا و پیروان معاصر او را در خصوص این نظریه مرور خواهیم کرد.
1 ) فیلسوفان دورهی یونان و روم
از فیلسوفان این دوره آراء افلاطون، ارسطو و برخی از پیروان او و نیز فیلسوفان نوافلاطونی را به اختصار گزارش میکنیم.
1-1 ) افلاطون
نظریهی «استذکاری» افلاطون در معرفت یا به تعبیر مورخان فلسفه «افسانهی تذکر» او(1)موهم نوعی اتحاد عاقل و معقول است، چرا که به اعتقاد او معرفت حقیقی همان است که ارواح ازلی آدمیان، در دنیای مُثُل حاصل کردهاند و البته این معرفت در حیطهی اقتدار عقل است. به اعتقاد افلاطون، روح آدمی قبل از تعلق به بدن در عالم «مُثُل» سیر و سیاحت داشته و با حقایق اصیل هستی که ارباب انواع میباشند، آشنا شده است. بر این اساس انسان در ابتدای تولد، دانای به همه چیز است ولی به اعتقاد افلاطون تعلق به جسم و آلودگیهای دنیا موجب فراموشی انسان میشود و لذا تعلم، چیزی جز یادآوری خاطرات عالم مُثُل نیست.
رأی معرفت شناختی افلاطون در رسالههای «منون»، «فایدون»، «جمهوری»(2)
______________________________
1. ر. ک: الفاخوری، حنا و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمهی عبدالمجید آیتی، چاپ سوم، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1367 ، ص 55 .
2. افلاطون در این رساله نظریهی «تعلیم تذکرات» را در ضمن گفتگویی که طرف اصلی آن سقراط است، عرضه میکند. در این گفتگو سقراط ادعا میکند که از زبان غلام تعلیم ندیدهای جواب یک مسألهی هندسی را بیرون میکشد. از آنجا که مسألهی مورد نظر هندسی است، جواب دادن به آن از طریق مراجعهی به حواس ممکن نیست. از این رو سقراط - و در حقیقت افلاطون از زبان او - ادعا میکند که غلام را واداشته است تا چیزی را به یاد آورد که پیشتر آن را میدانسته است.
______________________________
«کراتیلوس»، «تیمائوس» و «تئاتتوس» آمده است. رسالهی اخیر مشتمل بر جامعترین بررسی افلاطون دربارهی معرفت است. هستهی اولیهی عمدهی مباحث معرفت شناختی جدید را در آثار افلاطون میتوان یافت.(1) شاید به این جهت است که برخی از مورخان دربارهی او گفتهاند: کل تاریخ فلسفهی غرب حاشیه نویسی بر آثار افلاطون است.
حاصل سخن آنکه، از برهم نهادن و بازساختن پارهای از اصول معرفت شناختی و هستی شناختی افلاطون میتوان تصویری، ولوضعیف، از اتحاد عاقل و معقول را به دست داد. اصول یاد شده عبارتند از :
1 ) فرض وجود جهان مُثُل، مستقل از جهان محسوس، که مشتمل بر حقایق اصیل همهی اشیاء است.
2 ) مثالها متعلق و موضوع شناخت آدمیانند.
3 ) ابزار شناخت منحصراً عقل است.
4 ) روح آدمی افزون بر ازلی و ابدی بودن عاری از هر نوع ترکیبی است. و به سخن دیگر روح آدمی مجرد و بسیط است.
5 ) تعلیم چیزی جز تذکر و یادآوری نیست.
در اینکه «چه تفاوتی میان عالم محسوس و عالم معقول (عالم مثل) هست» و «علم ناظر به عالم محسوس از علم ناظر به عالم معقول، که افلاطون آن را معرفت Episteme یا Gnosisمینامد، چگونه متمایز میشود» و اینکه «آیا معرفتشناسی افلاطون مبتنی بر هستیشناسی اوست یا هستیشناسی او مبتنی بر معرفتشناسی او میباشد»، بحثهای مفصلی وجود دارد که این مختصر گنجایش آنها را ندارد. طالبان این بحثها را به کتب مفصل تاریخ فلسفه و از همه بهتر مجموعهی آثار افلاطون ترجمهی محمد حسن لطفی، ارجاع میدهیم.(2)
______________________________
1. در انتهای کتاب پنجم جمهوری، افلاطون استدلال بلندی را بر مبنای تشبیهات مشهورش یعنی خورشید، خط و غار آغاز میکند تا نشان دهد روح چگونه از طریق تعلیم میتواند به معرفت حقیقی مُثُل دست یابد.
2. افزون بر آثاری که در متن نام بردیم، در این رسالهها نیز مباحث معرفت شناختی مطرح شده است، مهمانی، سوفیست، آپولوژی (دفاعیهی سقراط در دادگاه)، گرگیاس، پارمنیدس، قوانین و نامهی هفتم از مجموعهی نامهها، تذکر دو نکته در خصوص مجموعهی آثار افلاطون در اینجا لازم به نظر میرسد:
______________________________
2-1 ) ارسطو
ارسطو، برخلاف افلاطون، معتقد است ذهن آدمی در ابتدای تولد همانند لوح سفید است و چیزی در آن وجود ندارد. پیدایش علوم با کسب و نظر است که تحقق پیدا میکند. ذهن در آغاز جنبهی هیولانی دارد و به تدریج به واسطهی ترکیب با صورتهای ادراکی به مرحلهی فعلیت میرسد و صورت مدرکات و معقولات را به خود میگیرد؛ به سخن دیگر عقل وقتی با عمل تعقل فعلیت یافت با معقول متحد میشود.(1)
نظریهی معرفت شناختی ارسطو، که عمدتاً در کتاب دربارهی نفس(2) او عرضه شده است، مبتنی بر دو تفکیک اساسی در فلسفهی اوست: یکی تفکیک ماده و صورت و دیگری تفکیک قوه و فعل. ارسطو در قسمتی از کتاب یاد شده پس از اشاره به تفکیک اول میگوید:
واجب است که در نفس نیز قائل به چنین تمیزی باشیم. در واقع از یک طرف، در آن عقلی را تمیز میدهیم که چون خود تمام معقولات میگردد مشابه ماده است، و از طرف دیگر عقلی را که مشابه علت فاعلی است، زیرا همهی آنها را احداث میکند به اعتبار اینکه ملکهای است که مشابهت به نور دارد. زیرا به یک معنا نور نیز رنگهای بالقوه را به رنگهای بالفعل تغییر میدهد. و همین عقل است که چون بالذات فعل است مفارق و غیرمنفعل و عاری از اختلاط است.(3)
______________________________
یک نکته مربوط به نامههای افلاطون است؛ گفتنی است که از افلاطون 23 نامه بر جای مانده است. محققان هشت نامه را یقیناً از خود او دانستهاند و بقیه منقول از اوست.
نکته دوم آن است که آنچه از آثار افلاطون باقی مانده است به صورت مکالمه و گفتگو تنظیم شده است. این گفتگوها که هدف افلاطون از تنظیم آنها عرضهی تعلیماتی برای عموم مردم بوده است، تنها دارای ارزش فلسفی نیستند بلکه ای بسا ارزش هنری و ادبی آنها افزونتر است. از این رو استخراج و سازماندهی عقاید فلسفی او نیازمند دقت و تأمل است.
1. برخی از منابعی که بحثهای مفصل و مفیدی دربارهی اندیشههای فلسفی و معرفت شناختی افلاطون عرضه کردهاند عبارتند از: تاریخ فلسفه تألیف فردریک کاپلستون، ترجمهی سید جلالالدین مجتبوی، جلد یکم؛ سیاست از نظر افلاطون، تألیف الکساندر کویره، ترجمهی امیر حسین جهانبگلو؛ افلاطون، نوشتهی کارل یاسپرس ترجمهی محمد حسن لطفی.
2. ر. ک: ارسطو، دربارهی نفس، 429 ب 28 تا 430 الف 9 .
3. کتاب دربارهی نفس از جملهی آثار مهمی است که از ارسطو به یادگار مانده و همواره مورد توجه اندیشمندان بوده است. این کتاب را اسحاق بن حنین به عربی برگردانده است. برگردان فارسی آن به همراه شاگردان و پیروان ارسطو در شروحی که بر کتاب دربارهی نفس او نوشتهاند، نظریهی معرفت شناختی او را شرح و تفصیل دادهاند. تئوفراستوس شاگرد برجسته و نخستین جانشین ارسطو، اسکندر افرودیسی یکی از برجستهترین مفسران آثار او و همینطور ابن رشد از جملهی این افرادند. در اینجا به اختصار به سخنان اسکندر افرودیسی(1) اشاره میکنیم. اسکندر مقالهی کوچکی با عنوان دربارهی نفس دارد که اسحاق بن حنین آن را به عربی برگردانده است و عبدالرحمن بدوی آن را در ضمن مجموعهی شروح علی ارسطو مفقوده فی الیونانیة منتشر کرده است.(2)
این مقاله یکی از مهمترین منابع الهام بخش فیلسوفان مسلمان در مبحث عقل و معقول به شمار میرود.(3) سخنان اسکندر دربارهی اتحاد عاقل و معقول چنین است:
عقلی که خصلت پایدار و همیشگی دارد (عقل بالملکه) و فاعل است، میتواند خود را تعقل کند، یا به خودش بیندیشد، اما این نه از جهت عقل بودن است، زیرا در آن صورت هم زمان از جهت خود «اندیشیدن و اندیشیده شدن» خواهد بود، بلکه از این جهت که عقل بالفعل یا فعلیت یافته، همان معقولهای بالفعل است...(4)
3-1 ) نوافلاطونیان
شاید بتوان گفت مجموعهی بحثهایی که ارسطو و پیروان او دربارهی عقل و معقول مطرح کرده بودند، زمینه ساز شکوفائی این بحثها در مکتب نوافلاطونیان، به ویژه در آثار بنیان گذار این مکتب یعنی افلوطین، شد.
افلوطین در مواضع مختلف از مجموعهی انئادهای نه گانه دربارهی اتحاد عاقل و معقول
______________________________
تعلیقات و حواشی توسط آقای علیمراد داودی صورت گرفته و در سال 1349 منتشر شده است. ترجمهی عربی را نیز آقای عبدالرحمن بدوی منتشر کرده است.
1. برای اطلاع از احوال و آثار او نگاه کنید به :
بدوی، عبدالرحمن، ارسطو عندالعرب؛ همو، شروح علی ارسطو مفقودة فی الیونانیة؛ مصاحب، غلامحسین، دایرةالمعارف فارسی .
2. این کتاب از سوی انتشارات دارالمشرق لبنان به چاپ رسیده است.
3. صدرا رسالهی اتحاد عاقل و معقول را با شمارش درجات عقل مطابق تقسیمبندی اسکندر افرودیسی شروع میکند.
4. افرودیسی، اسکندر، «مقالهی فی العقل علی رأی أرسطوطالیس» در ضمن شروح علی ارسطو مفقودة فی الیونانیة، ص 34 .
______________________________
خن گفته است. وی بیشترین بحث خود را در این باب در کتاب پنجم از مجموعهی یاد شده مطرح نموده است. مسلمانها با شاگرد و ویراستار آثار او یعنی فرفوریوس، بیشتر از خود او آشنا بودهاند. کتاب «اشولوجیا»، که فرفوریوس از تلخیص انئادهای نه گانه فراهم کرده است، از مآخذ ملاصدرا به شمار میرود. نظریهی اتحاد عاقل و معقول در میمر دوم از این کتاب به صراحت بیان شده است.
ابن سینا نظریهی اتحاد عاقل و معقول را در رسالهای از فرفوریوس تحت عنوان العقل و المعقول ملاحظه کرده و به مخالفت با آن برخواسته است. ظاهراً ترجمهای قدیمی از این رساله در اختیار ابن سینا بوده است. چرا که به گفتهی ابن ندیم چنین ترجمهای از رسالهی فرفوریوس به عمل آمده بود.(1)
2 ) پیشینهی اتحاد عاقل و معقول در دورهی اسلامی
در این قسمت نخست سابقهی این مسأله را در آثار فیلسوفان پیش از ملاصدرا جستجو میکنیم، آنگاه سخنان عارفان مسلمان را در این خصوص بررسی خواهیم کرد؛ و دست آخر با اشاره به جای این بحث در آثار صدرا، کارنامهی فیلسوفان بعد از او را مرور میکنیم.
1-2 ) کندی
اول فیلسوفی که در دورهی اسلامی اتحاد عاقل و معقول را در آثار خود مطرح کرده، یعقوب بن اسحاق کندی (متوفی 258 ه. ق.) است. کندی در یکی از رسائل خود، که عنوان آن را فی العقل (دربارهی عقل) نهاده است، پس از برشمردن انواع چهارگانهی عقل، مطابق رأی ارسطو، و بیان آنکه هیچ امر بالقوهای به خودی خود بالفعل نمیگردد؛ بلکه این امر تنها به واسطهی امر دیگری، که بالفعل است، امکانپذیر است، مینویسد: نفس، که بالقوه عاقل است، به واسطهی تماس با عقل اول، و اتحاد با صورتهای معقول، عاقل بالفعل میشود.(2)
روشن است که مآخذ کندی، در تقریر این مسائل، آثار ارسطو از جمله کتاب نفس اوست. بسیاری از این آثار تحت نظارت خود او به عربی برگردانده شد.
2-2 ) فارابی
دومین فیلسوف برجستهی مسلمان که دربارهی اتحاد عاقل و معقول سخن گفته است،
______________________________
1. ر. ک: ابن ندیم، الفهرست، ذیل فرفوریوس.
2. ر. ک: رسائل الکندی الفلسفیة به تحقیق و تقدیم محمد عبدالهادی ابوریدة، دارالفکر العربی، مصر 1369 ه. ق. صص 56-355 .
______________________________
بونصر فارابی (متوفی 339 ه. ق) است. فارابی در آثار متعدد خود (کتاب السیاسة المدنیة، مقالة فی معانی العقل و رسالة فی العقل) دربارهی معانی عقل و همین طور اتحاد عاقل و معقول سخن گفته است. در رسالهی مقالة فی معانی العقل معانی عقل را چنین برشمرده است:
عقل شش معنا دارد: یکی عقل در کاربرد عمومی که مردم در حق کسی میگویند او عاقل است. دوم عقل در کاربرد متکلمین. سوم عقل به معنایی که ارسطو در کتاب برهان به کار برده است. چهارم عقل به معنایی که ارسطو در کتاب اخلاق به کار برده است. پنجم عقل به معنایی که او در کتاب نفس استعمال نموده و ششم عقل به معنایی که در کتاب متافیزیک به کار برده است.(1)
فارابی در ادامهی بحث خود برای معنای پنجم عقل چهار درجه برمیشمارد: عقل بالقوه، عقل بالفعل، عقل مستفاد و عقل فعال. آنگاه میگوید:
عقل بالقوه، نفس یا جزئی از آن یا یکی از قوای آن است که میتواند ماهیات یا صورتهای موجودات را، بدون مواد آنها، انتزاع کند و آنها را صورت خود گرداند...(2)
3-2 ) ابوالحسن عامری
بعد از فارابی، ابوالحسن عامری (متوفی 381 ه. ق) دربارهی اتحاد عاقل و معقول بحث کرده است. وی فصل سیزدهم از رسالهی ارزشمند الفصول فی المعالم الالهیة را به این مسأله اختصاص داده و برای اثبات آن استدلال کرده است.(3)
استاد ابراهیمی دینانی ضمن مقالهی «ابوالحسن عامری» در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی مینویسد: «ابوالحسن عامری نخستین فیلسوف جهان اسلام است که در آثار خود مسألهی اتحاد عاقل و معقول را مطرح ساخته و پس از بررسی دقیق آن را پذیرفته است». پرواضح است که اطلاق نخستین فیلسوف بر عامری سخن ناصوابی است.
______________________________
1. ر. ک: الثمرة المرضیة فی بعض الرسالات الفارابیة، لیدن 1800 م، مقالهی فی معانی العقل للمعلم الثانی الفارابی، صص 48-39 .2. همان.
3. ر. ک: رسائل ابی الحسن العامری و شذراته الفلسفیة، به تصحیح و تقدیم د. سحبان خلیفات، انتشارات دانشگاه اردن، عمان 1988 م، صص 73-372 .
______________________________
4-2 ) موضع ابن سینا و فیلسوفان بعد از او
دیدیم که فیلسوفان مسلمان در اعتقاد به وجود صورتهای علمی و حصول آنها برای نفس که فاعل شناسایی است، اتفاق نظر دارند. اما در تفسیر و تبیین چگونگی این حصول و بیان تفاوت آن از حصولها و وابستگیهای وجودی دیگر، میان آنان اختلاف نظر وجود دارد. چالش فیلسوفان مسلمان در مسألهی اتحاد عاقل و معقول، در واقع، به همین مسأله مربوط میشود. نظریهی ابن سینا در این مسأله اجمالاً این است که حصول یاد شده از نوع حصول عرض برای موضوع خود است. تفاوت این حصول از حصولهای دیگر به تجرد موضوع آن برمیگردد. هرگاه موضوع عرض مجرد باشد، عالم به عرضی که حال در اوست، خواهد بود؛ و در غیر این صورت عالم نیست. همانند موضوعات جسمانی که به اعراض خودشان علم ندارند.
رأی ابن سینا در این مسأله شیخ اشراق را قانع نکرد و ایشان در کتاب تلویحات بعد از حکایت از صعوبت مسألهی علم و ادراک، جریان مکاشفهای رانقل میکند که در ضمن آن ارسطو مشکل او را حل نموده است. سهروردی از آن پس علم را اضافهی اشراقی دانست.(1)
صدرا نیز در اسفار به صعوبت این مسأله اشاره میکند، آنگاه سخن از مکاشفهای به میان میآورد که ضمن آن نظریهی اتحاد عاقل و معقول به او الهام شده است.(2)
بعد از ابن سینا فخر رازی (متوفی 606 ه. ق)، به تبعیت از او، اتحاد عاقل و معقول را باطل دانست. وی در کتاب المباحث المشرقیة دلایلی مشابه دلایل ابن سینا برای نفی اتحاد عاقل و معقول اقامه کرده است.(3)
افضل الدین محمد مرقی کاشانی (متوفی 707 ه. ق) در مصنفات خود اشارههایی به نظریهی اتحاد عاقل و معقول دارد.(4) مرحوم مینوی که یکی از دو تصحیح کنندهی مصنفات کاشانی است، معتقد است که کتاب الفصول فی المعالم الالهیة، تألیف ابوالحسن عامری،
______________________________
1. ر. ک: التلویحات (در مجموعهی مصنفات جلد اول)، صص 74-70 .
2. ر. ک: اسفار، ج 3 ، صص 13-312 .
3. ر. ک: المباحث المشرقیة، ج 1 ، صص 49-447 .
4. ر. ک: مصنفات افضل الدین مرقی کاشانی، به تصحیح مجتبی مینوی و یحیی مهدوی، انتشارات خوارزمی، چاپ دوم، تهران 1366 ، صص 33-232 .
______________________________
مأخذ عمدهی افضل الدین کاشانی در مسألهی اتحاد عاقل و معقول بوده است.(1)
5-2 ) پیشینهی اتحاد عاقل و معقول در آثار عارفان مسلمان
ردپای بسیاری از نظریاتی را که صدرا در فلسفهی خود پرورده و متلائم با دستگاه فلسفی خود نموده است، باید از آثار عرفانی جست. اقرار خود ملاصدرا به اخذ و اقتباس از عارفان از یک سو، و قراین و مشابهتهای گفتاری فراوان از سوی دیگر گواه آن است که بسیاری از مسائل ابتکاری در فلسفهی ملاصدرا ریشه در آثار عرفانی دارد. البته این مطلب از ارزش و اهمیت کار صدرا نمیکاهد؛ چه، مبنا سازی فلسفی برای این نظریات و برهانی کردن آنها و در یک جمله نظاممند کردن آنها، در قالب یک نظریهی فلسفی، نامی جز ابتکار ندارد. به هر روی نظریهی اتحاد عاقل و معقول را میتوان در آثار عارفانی همچون شمس الدین فناری (مصباح الأنس، 82)، ابن ترکه (تمهیدات القواعد، صفحات 68 ، 86 ، 89)، ابن عربی (در مواضع مختلف فتوحات از جمله وصل اول باب سیصد و شصت)، قونوی (نصوص، 197) و شرح فصوص قیصری (فصل 5 دیباچه) به صورت آشکاری یافت. گفتنی است که در آثار عرفانی به جای عنوان «اتحاد عاقل و معقول» همواره از تعبیر «اتحاد عالم و معلوم» استفاده میشود. مولوی در ضمن اشعار مثنوی به نحو بسیار جذابی اندیشهی اتحاد عاقل و معقول را توصیف کرده است. این قسمت از بحث را با نقل ابیاتی از مولوی به پایان میبریم:جان نباشد جز خبر در آزمون هر کرا افزون خبر جانش فزون
جان ما از جان حیوان بیشتر از چه زان رو که فزون دارد خبر
و در جای دیگرای برادر تو همان اندیشهای مابقی تو استخوان و ریشهای
گر گل است اندیشهی تو گلشنی ور بود خاری تو هیمهی گلخنی
و در جای دیگرچون سر و ماهیت جان مخبر است هر که او آگاهتر با جانتر است
اقتضای جان چو ای دل آگهیست هر که آگهتر بود جانش قویست
______________________________
1. ر. ک: مینوی، مجتبی، معرفی رسالهی الفصول...، مجلهی دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران، سال چهارم، شماره 3 ، ص 59 .
______________________________
6-2 ) اتحاد عاقل و معقول در آثار ملاصدرا
ملاصدرا افزون بر اسفار که مکرر در این مقاله به آن استناد کرده و عبارات آن را نقل نمودهایم، و تألیف یک رسالهی مستقل تحت عنوان فی اتحاد العاقل و المعقول که توسط نگارنده، با تکیه بر 8 نسخهی خطی، تصحیح شده و به زودی، توسط بنیاد حکمت صدرا، منتشر خواهد شد، در آثار دیگر خود نیز دربارهی اتحاد عاقل و معقول بحث کرده است.
ذیلاً این آثار را با مشخص کردن صفحه از روی چاپی که هم اکنون در اختیار هست، معرفی میکنیم:
المبداء و المعاد (تصحیح آشتیانی، صص 87-78)، المشاعر (تصحیح کربن، مشعر هفتم از منهج اول)، الحشر (ص 193)، شرح الهدایة (صص 309 و 325)، الحکمة العرشیة (صص 24-122)، مفاتیح الغیب (109 و 149)، المظاهر الالهیة (ص 26)، سه اصل (ص 101)، اکسیر العارفین (ص 318)، الشواهد الربوبیة (چاپ مشهد، صص 44-242).
7-2 ) مروری بر کارنامه پیروان ملاصدرا و فیلسوفان معاصر در مسألهی اتحاد عاقل و معقول
از شاگردان بلافصل ملاصدرا که بگذریم مؤثرترین بحثهایی که در مسألهی اتحاد عاقل و معقول و شرح آن صورت گرفته به قرار زیر است:
حاجی سبزواری (1212 - 1289 ه. ق) در چند جای شرح منظومهی حکمت خود نظریهی اتحاد عاقل و معقول را شرح کرده است.(1) و همینطور در اسرار الحکم(2) و تعلیقات الشواهد الربوبیة(3) در این باره بحث کرده است. مفصلترین بحث حاجی، دربارهی این نظریه، در حواشی او بر اسفار آمده است. در اینجاست که حاجی چندین دلیل مستقل را برای اثبات آن اقامه کرده است.(4)
از معاصران، علامهی رفیعی قزوینی (1315 - 1396 ه. ق) رسالهی موجز و دقیقی در شرح و اثبات نظریهی یاد شده نگاشته است که با حواشی استاد حسن زاده آملی به طبع رسیده است. علامه سید محمد حسین طباطبائی، در دو کتاب ارزشمند حکمی خود، این
______________________________
1. ر. ک: غرر الفرائد، ذیل مبحث وجود ذهنی و مبحث علم خداوند.
2. ر. ک: صفحات 26 و 308 از طبع مرحوم شعرانی.
3. ر. ک: تعلیقهی حاجی بر مبحث اتحاد عاقل و معقول الشواهد الربوبیة.
4. ر. ک: اسفار، ج 3 ، ص 320 پاورقی (1).
______________________________
نظریه را با دیدگاههای متفاوتی مطرح نموده است.(1) ایشان در حواشی خود بر اسفار نیز، ضمن شرح نظریهی ملاصدرا، دیدگاههای نقدی خود را عرضه نموده است.(2) استاد شهید مرتضی مطهری قدسسره در دو شرح مختصر و مبسوط خود بر منظومهی حاجی این نظریه را از جنبههای مختلفی مورد بررسی قرار داده و شرح نموده است.(3) مرحوم میرزا مهدی آشتیانی و محمد تقی آملی، در تعلیقات خودشان بر شرح منظومهی حاجی سبزواری، شرح سودمندی را ارائه کردهاند. استاد مهدی حائری یزدی در دو کتاب علم کلی و کاوشهای عقل نظری و همینطور در طی مقالهای که در مجلهی «مقالات و بررسیها»ی دانشکدهی الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران به چاپ رسانده، از نظرگاه متفاوتی این نظریه را تحلیل کرده است. و بالاخره آخرین اثر کتابی است تحت عنوان دروس اتحاد عاقل و معقول تألیف استاد حسن زاده آملی که مشتمل است بر حواشی ایشان بر مبحث اتحاد عاقل و معقول اسفار و همینطور حواشی استادان ایشان بر این موضع از اسفار.
بقیهی حجم کتاب یاد شده را درسهای ایشان که دربارهی این موضوع القاء شده، به خود اختصاص داده است.
______________________________
1. ر. ک: بدایة الحکمة و نهایة الحکمة، مبحث اتحاد عالم و معلوم.
2. ر. ک: اسفار، ج 3 ، صص 14-313 پاورقی (2).
3. ر. ک: ذیل مبحث وجود ذهنی از دو کتاب یاد شده.
صدرا و دیگر فیلسوفان مسلمان موضوعات یاد شده را در ضمن مباحثی از قبیل وجود ذهنی، معقولات ثانیه، کلی و جزئی، اعتبارات ماهیت، مقولات، عقل و معقول و علم النفس فلسفی مورد بحث قرار دادهاند. ماهیت و طبیعت علم، ارزش و اعتبار شناخت، رابطهی علم با معلوم بالعرض در مبحث وجود ذهنی مورد بحث قرار گرفته است. در این مبحث فیلسوفان مسلمان اولاً و بالذات به اثبات قسمی از هستی میپردازند که همان هستی ذهنی است؛ اما از آنجا که «هستی ذهنی» دارای ویژگیهای تجرد، آگاهی بخشی و حاکویت است، علم آدمی به جهان خارج نیز محسوب میشود. از این رو رابطهی هستیهای ذهنی با معلومات بالعرض مهمترین مسألهای است که در این مبحث مورد بررسی قرار میگیرد. در علم النفس فلسفی، که دربارهی نفس و قوای آن و افعال نفسانی بحث میشود، دربارهی علم و ادراک از آن رو که به جنبهی فعالیت نفس مربوط میشود، گفتگو میکنند. بخش دیگری از مباحث علم و ادراک در مبحث مستقلی تحت عنوان «عقل و معقول» مطرح شده است. اختصاص یک مسأله ازمسائل فلسفه به عقل و معقول که ظاهراً از ابتکارات فخر رازی (544-606 ه . ق) است، گامی است به سوی استقلال مباحث شناختشناسی؛ امری که به دست معاصران به ویژه علامهی طباطبایی قدسسره و شاگردان او جامهی تحقق پوشیده است. ملاصدرا بیشترین بحث خود را در مسألهی علم و ادراک، در مبحث عقل و معقول آورده است. نظریهی ابتکاری و با اهمیت ملاصدرا در خصوص رابطهی فاعل شناسایی و معلومات بالذات، تحت عنوان «اتحاد عاقل و معقول»، در این مبحث تبیین گردیده است.
در مسألهی اتحاد عاقل و معقول، فلسفهی ملاصدرا، که به «حکمت متعالیه»(1) موسوم است، با تمام قوا در مقابل فلسفهی ابن سینا قرار گرفته است. پاسخهای ملاصدرا بر ایرادهای ابن سینا، در این مسأله (فصل هشتم از طرف اول باب عقل و معقول اسفار)، چالشهای اساسی این دو فلسفه را به نمایش گذاشته و آفتابی کرده است. میتوان گفت در مسألهی معرفت و علم و ادراک دو مکتب فلسفی «حکمت متعالیه» و «مشائی» با تمام قوا به میدان آمده و اختلافات اساسی خود را برملا کردهاند.
نظریهی اتحاد عاقل و معقول «در فلسفهی ملاصدرا» افزون بر آنچه گفتیم از جهات دیگری نیز حائز اهمیت است؛ عوامل زیر را میتوان از جمله اسباب اهمیت این نظریه در فلسفهی ملاصدرا دانست:
1 ) تلائم نظریهی اتحاد عاقل و معقول با کل دستگاه فلسفی ملاصدرا
نظریهی اتحاد عاقل و معقول از یک سو مبتنی بر اصول و مبادیی است که نه تنها در فلسفهی رایج پیش از ملاصدرا به اثبات نرسیده بود بلکه برخی از آنها به صراحت مردود شمرده میشد. حرکت جوهری، ترکیب اتحادی ماده و صورت، جواز تحقق صور متراکبه و اعتقاد به اینکه رابطهی نفس با صور ادراکی همچون رابطهی ماده و صورت است، از جملهی این اصولاند. از سوی دیگر مسائلی همچون اصالت وجود، تشکیک در حقیقت وجود، وحدت وجود و حرکت جوهری نه تنها از ابتکارات فلسفی ملاصدرا به شمار میروند بلکه، نظر به ابتناء کل دستگاه فلسفی او بر این اصول، از مبادی فلسفهی او محسوب میشوند. چنانکه خواهیم دید این اصول عیناً از مبادی نظریهی اتحاد عاقل و معقول هم هست.
______________________________
1. جهت مطالعهی بیشتر در خصوص «ماهیت حکمت متعالیه و تمایز آن از مکتبهای فلسفی دیگر» رجوع کنید به مقالهی نگارنده در «خردنامهی صدرا، شماره 10».
______________________________
2 ) تأسیس مبانی استوار فلسفی که لازمهی آنها پذیرش اتحاد عاقل و معقول است
بسیاری از ابتکارات فلسفی ملاصدرا و آراء خاص او در فلسفه، همچون اتحاد ماده و صورت، اتحاد نفس و بدن، حرکت جوهری و اتحاد حقیقه و رقیقه در علت و معلول، مقدماتی هستند که میتوان از آنها اتحاد عاقل و معقول را نتیجه گرفت.
3 ) حل بسیاری از معضلات معرفتشناسی که نظریات پیشین از حل آنها عاجز مانده بود
نظر به اینکه براساس نظریهی رایج میان فیلسوفان مسلمان پیش از ملاصدرا، رابطهی نفس با صور ادراکی رابطهی جوهر و عرض تلقی میشد و آنان علم را از مقولهی کیف میدانستند که در نفس حلول کرده است؛ و از سوی دیگر رابطهی صور ادراکی را با مدرکات خارجی، اتحاد ماهوی میدانستند، این اشکال پیش میآمد که چگونه جوهر و عرض در صور ادراکی جمع شده است و بالاتر از آن چگونه همهی مقولات به رغم تباین ذاتیشان تحت مقولهی کیف مجتمع شدهاند.(1) اشکال دیگر این بود که «آیا محل ادراکات ما» در بدن است و هر ادراکی محلی در بدن دارد و یا محل ادراکات، «نفس» است. اگر محل ادراکات بدن است پس این اعراض، نفسانی نیست (و البته بر این مطلب ایرادات دیگری هم وارد است) و اگر محل ادراکات «نفس» است، چگونه نفس در عین بساطت محل عوارض متکثر عرضیه واقع شده»؛ این اشکالات و نظایر آن با حفظ مبانی قوم قابل رفع نیست. از همین روست که ملاصدرا در طلیعهی بحث اتحاد عاقل و معقول پس از اشاره به صعوبت مسأله میگوید:
من پس از تأمل در اشکالات موجود در مسألهی معرفت، راه حل معتبر و قابل اعتمادی در آثار پیشینیان اعم از ابنسینا و شاگردان و پیروان او و شیخ اشراق و اتباع او نیافتم و از خدا خواستم تا دشواری مسأله را بر من آسان گرداند و راه حل مشکل را بنماید. (ملاصدرا، 1990، ص 312)
______________________________
1. حاجی سبزواری که مشروحترین تعلیقات را بر اثر دایرةالمعارف آسای صدرالمتألهین نوشته است، در کتاب مشهور خود «غرر الفرائد» در ضمن بیت زیر به دو اشکال یاد شده اشاره میکند:فجوهرٌ مع عرضٍ کیف اجتمع ام کیف تحت الکیف کلٌ قد وقع
وی در شرحی که بر این بیت نوشته است، ضمن اشاره به صعوبت اشکال دوم میگوید: «فهذا الاشکال جعل العقول حیاری و الافهام صرعی فاختار کل مهرباً» یعنی این اشکال عقلها را حیران و فهمها را سرگردان کرده است و هر یک از متفکران در مواجهه با آن راه فراری را برگزیدهاند. (شرح منظومه، مبحث وجود ذهنی).
______________________________
4 ) اقامهی دلایل متعدد جهت اثبات نظریهی اتحاد عاقل و معقول
اصل نظریهی اتحاد عاقل و معقول از پیشینهی دیرینی برخوردار است. نقش ملاصدرا در احیای این نظریه ابعاد مختلفی دارد؛ از جملهی آنها اقامهی دلایل متعدد برای اثبات آن است. اهمیت این دلایل در ربط و نسبت روشن منطقی آنها با مبانی نظریه است. در مباحث فلسفی اگر مدعا، از حیث مقدمات و پیش فرضها و لوازم آنها، بطور دقیق مرزبندی شود و حدود و ثغور آن مشخص گردد، اقامهی برهان برای اثبات آن کار آسانی خواهد بود. این چیزی است که در فلسفهی ملاصدرا نسبت به نظریهی اتحاد عاقل و معقول جامهی تحقق پوشیده است.
گفتنی است که نظریهی ملاصدرا، در کنار همهی محسناتی که برشمردیم و محسنات دیگری که پس از این خواهیم آورد، از ضعف انسجام صوری در مقام تقریر و بیان، رنج میبرد. در تحقیق حاضر تلاش کردهایم این ضعف را برطرف نمائیم.
5 ) سازگاری درونی نظریهی اتحاد عاقل و معقول
نظریهی اتحاد عاقل و معقول، نزدیکترین تماس را با سه نظریهی فلسفی در خصوص توجیه اتحاد، تفسیر فاعل شناسایی و تبیین حقیقت علم دارد. ملاصدرا پیش از عرضهی اتحاد عاقل و معقول، در این مقولات دیدگاههای تازه و البته متفاوت از نظریات رایج پیش از خود، اتخاذ کرده بود. سازگاری این دیدگاهها با همدیگر و با نظریهی اتحاد عاقل و معقول، اهمیت آن را دوچندان کرده است.
6 ) استخراج لوازم متعدد فلسفی از نظریهی اتحاد عاقل و معقول
صدرالمتألهین نه تنها پاسخ سؤالات مهمی را در معرفتشناسی از نظریهی اتحاد عاقل و معقول استخراج نموده است بلکه برای پرسشهای با اهمیتی دربارهی انسانشناسی و روانشناسی نیز، در پرتو این نظریه، پاسخهایی یافته است. برخی از این سؤالها چنین است: حقیقت علم و ادراک چیست؟ سر آگاهی آدمی از خود و غیرخود چیست؟ در چه صورتی میتوان گفت «الف» به «ب» علم دارد و آن را ادراک کرده است؟ گوهر آدمی چیست؟ استکمال روح انسان به چیست و به سخن دیگر ملاک کمال جان آدمی چیست؟ آیا انسان نوع و حقیقت واحد است یا حقایق متعدد؟(1)
______________________________
1. پاسخهای اجمالی ملاصدرا بر سؤالهای یاد شده چنین است: علم، برخلاف تلقی جمهور فلاسفه، کیف
______________________________
7 ) سازگاری نظریهی اتحاد عاقل و معقول با دریافت شهودی انسان نسبت به ادراکات خود
یکی از معیارهای برتری یک نظریه بر نظریات دیگر، سازگاری آن با ادراکات شهودی ما نسبت به اموری است که متعلق به قلمرو مدعیات نظریه است. این ادراکات شهودی در خصوص علم و آگاهی از هر جای دیگری بیشتر است. چرا که آدمی افزون بر آنکه خود آگاه و غیرآگاه است، به علم و آگاهی خود نیز علم دارد. از این رو هر نظریهای در باب علم و معرفت باید دست کم بتواند ادراکات شهودی ما را در این خصوص توجیه نماید و با آنها ناسازگار نباشد.
احساس تعالی و کمال در اثر آگاهی و رشد و فربهی جان در اثر افزایش علم و ادراک از یک سو و احساس یگانگی و اتحاد با ادراکات و آموختههای خود از سوی دیگر، از جمله اموری است که هر کسی با مراجعهی به درون خود آن را مییابد. آدمی نه تنها این امور را در عمق جان خویش شهود میکند بلکه در تعامل خود با دیگران نیز قدر و قیمت هر کسی را به قدر و قامت معلومات او میداند. و چه نیکو فرموده است خداوند در قرآن کریم که «... قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون». (زمر/9)
اتحاد نفس با علم و ادراکات خود و استکمال نفس به واسطهی آنها، چنانکه خواهیم دید، از مدعیات اصلی نظریهی اتحاد عاقل و معقول است.
8 ) دفع اشکالات مخالفان نظریهی اتحاد عاقل و معقول
مخالفت شدید شیخ الرئیس ابن سینا با این نظریه و نکتهگیریهای متعدد او نسبت به قائلان نظریهی اتحاد عاقل و معقول، که غالباً از نوعی استهزاء نسبت به آنان خالی نبود، و نقد موفقیتآمیز مطالب شیخ در این خصوص و دفع اشکالات او توسط ملاصدرا، اهمیت و شهرت مبحث اتحاد عاقل و معقول را افزونتر کرده است.
_______________________________
نفسانی نیست بلکه اساساً خارج از مقولات و از سنخ وجود است (اسفار، ج 3 ، ص 278). سبب آگاهی به خود و غیرخود، حضور است و ملاک حضور تجرد است (همان، ص 286). «الف» به «ب» علم دارد اگر و تنها اگر صورت علمی «ب» با نفس «الف» اتحاد وجودی پیدا کند (همان، ص 320). حقیقت آدمی همان آگاهی است و آدمی به واسطهی علم و آگاهی، استکمال پیدا میکند. تحول و تطور گوهر آدمی از لحظهی پیدایش که هویت جسمانی دارد تا رسیدن به تجرد کامل، در اثر اتحاد با صورت علمی تحقق پیدا میکند. از این رو انسان نوع واحد نیست، هر فردی از افراد انسان نوعیت متمایز دارد، بلکه هر فردی در هر لحظه نوعیت متفاوتی از لحظهی بعد دارد.
______________________________
9 ) سازگاری نظریهی اتحاد عاقل و معقول با نظریهی وجود ذهنی
هماهنگی نظریهی اتحاد عاقل و معقول و نظریهی وجود ذهنی به گونهای است که مکمل یکدیگر بوده و مجموعاً نظریهی روشنی را در معرفتشناسی به وجود میآورند. حکیمان مسلمان در مبحث وجود ذهنی رابطهی صور ذهنی را با محکی عنه آنها مورد بحث قرار دادهاند و در اینکه این رابطه اتحاد ماهوی است اتفاق نظر دارند. اما در مبحث اتحاد عاقل و معقول رابطهی صور با فاعل شناسایی مورد بررسی قرار میگیرد و قائلان به نظریهی اخیر این رابطه را به شرحی که خواهیم آورد، اتحاد وجودی میدانند. نکته اساسی در اینجا آن است که اگر کسی در مبحث وجود ذهنی، ماهیت علم را از مقولهی کیف بداند، چنانکه نظریهی رایج پیش از ملاصدرا چنین بود، به هیچ روی نمیتواند قائل به اتحاد عاقل و معقول باشد مگر آنکه به ناسازگاری درونی نظریهی خود در معرفتشناسی تن دهد.
به لحاظ نقش محوری این نظریه در تئوری معرفت شناختی ملاصدرا، بیشترین بحث مقالهی حاضر به بررسی اتحاد عاقل و معقول، مبانی و دلایل آن اختصاص یافته است.
تا به اینجا اهمیت نظریهی اتحاد عاقل و معقول را مورد بحث قرار دادیم و گفتیم که چارچوب اصلی نظریهی معرفت شناختی ملاصدرا در ضمن این نظریه بیان شده است. از این رو شایسته است که در اینجا نظریهی یاد شده را با نگاهی از بالا و در نظر گرفتن ملاحظات تاریخی مورد بررسی قرار دهیم.
نظریهی «اتحاد عاقل و معقول» و به تعبیر دقیقتر «اتحاد عالم و معلوم» را میتوان یک نظریهی عرفانی ـ فلسفی دانست. عارفان مسلمان پیش از حکمای اسلامی متعرض این مسأله شدهاند و در آثار خود به بحث دربارهی آن پرداختهاند.(1) این نظریه در فلسفهی اسلامی معرکهی آراء بوده است. گروهی که در رأس آنان ابن سینا (428 ـ 370 ه. ق) قرار دارد، به شدت با این نظریه مخالفت کردهاند(2) و گروه دیگر به تبعیت از ملاصدرا (1050-980)، ضمن
______________________________
1. برای مثال رجوع کنید به مصباح الانس تألیف شمسالدین فناری، ص 82 ؛ تمهید القواعد تألیف ابن ترکه صفحات 68 و 86 و 89 ؛ مواضع مختلف از فتوحات مکیه تألیف ابن عربی از جمله وصل اول باب سیصد و شصت؛ نصوص تألیف قونوی ص 197 ؛ شرح فصوص تألیف قیصری، فصل پنجم دیباچه.
2. منکر اصلی و مهمترین مخالف نظریهی اتحاد عاقل و معقول در حوزهی اندیشهی اسلامی ابن سیناست پس از ابن سینا، افزون بر اتباع فلسفهی او، شیخ اشراق (587-549) و فخر رازی (متوفی 606) نیز به مخالفت با
______________________________
قبول این نظریه، براهین عدیدهای بر آن اقامه کردهاند و آن را بر مبانی محکم فلسفی استوار نمودهاند.(1) اما عارفانی که متعرض این مسأله شدهاند، در چند و چون آن اختلاف نکردهاند و اساساً رویکرد آنان به این بحث از منظر متفاوتی بوده است. در پاسخ به این سؤال که حقیقت آدمی چیست، عارفان، «اتحاد عالم و معلوم» را مطرح کردهاند و گوهر انسانی را چیزی جز علم و اندیشه ندانستهاند.(2)
فیلسوفان عمدتاً از منظر هستیشناسی به این مسأله نگاه کردهاند و پس از تبیین جایگاه وجود شناختی علم، عالم و معلوم، به بررسی دو نسبتی که میان این سه عامل وجود دارد،(3)پرداختهاند. «اتحاد عالم و معلوم» بیان گر نسبت عالم یا فاعل شناسا با علم است.(4)
______________________________
این نظریه پرداختهاند. مخالفت ابن سینا با نظریهی اتحاد عاقل و معقول به جهت نظرگاه ویژهای است که در مسألهی علم و ادراک اتخاذ کرده و تصویری است که از چگونگی علم و ادراک ارائه میدهد، تفصیل بحث را از منابع ذیل بجوئید: ابن سینا، طبیعیات شفا، فن ششم، مقالهی پنجم، فصل 6 ؛ همو، اشارات و تنبیهات، نمط هفتم.
1. ر. ک: ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، 9 ج، داراحیاء التراث العربی، لبنان 1981 م، ج 3 ، ص 324 .
2. صریحترین تعبیرات را در این خصوص مولوی دارد، موارد زیر از آن جمله است:ای برادر تو همان اندیشهای مابقی تو استخوان و ریشهای
گر گل است اندیشهی تو گلشنی ور بود خاری تو هیمهی گلخنی
جان نباشد جز خبر در آزمون هر کرا افزون خبر جانش فزون
جان ما از جان حیوان بیشتر از چه زان رو که فزون دارد خبر
3. علم، عالم یا فاعل شناسائی و معلوم یا محکی عنه علم را میتوان ارکان شناخت نامید، چرا که فرایند شناخت حاصل تعامل سه عنصر یاد شده است، میان این سه عامل دو نسبت برقرار میشود: یک نسبت بین علم و محکی عنه آن و نسبت دیگر بین علم و فاعل شناسائی است. این نسبتها و نظریاتی را که از سوی اندیشمندان مسلمان جهت تبیین آنها ارائه شده است، در نمودار زیر میتوان دید.
معلوم علم عالم
1ـ اتحاد ماهوی1ـ ماده وصورت
2ـ مشابهت2ـ علت ومعلول
3ـ تغایر3ـ جوهر وعرض
تفصیل بحث را رجوع کنید به مقالهی «جایگاه معرفتشناسی در فلسفهی اسلامی»، به قلم نگارنده، مجلهی پژوهشی دانشگاه امام صادق علیهالسلام ، شمارهی 8
4. در اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که اگر اتحاد عالم و معلوم بیانگر رابطهی عالم با علم است چرا تعبیر «اتحاد عالم و معلوم» به کار نرفته است؟ در پاسخ باید گفت واژهی «معلوم» در ادبیات فلسفی پیش از بررسی سیر تاریخی نظریهی «اتحاد عاقل و معقول» لازم است اصطلاحات محوری مأخوذ در آن را تبیین نماییم. برای این منظور لازم است سه واژهی «اتحاد»، «عاقل» و «معقول» را بررسی کنیم. از آنجا که در ادبیات فلسفی ما هر یک از واژههای یاد شده به صورت مشترک لفظی استعمال شده است، لازم است، ضمن اشاره به معانی متعدد آنها، معنای مورد نظر در این بحث را به روشنی مشخص نماییم.
1 ) مراد از «اتحاد» در «اتحاد عاقل و معقول»
معنای لغوی اتحاد، یکی شدن و یگانه گشتن دو شیء مختلف است؛ و به تعبیر ملاصدرا اتحاد بین اشیاء عبارت از آن است که اشیاء متکثر از یک جهت، از جهت دیگری واحد باشند.(1) در اصطلاح فلسفی، اتحاد دارای انحاء مختلف بوده و بر معانی متعددی اطلاق شده است.(2) در این میان فرضهای زیر را برای اتحاد میان عاقل و معقول میتوان در نظر گرفت:
الف) اتحاد ماهیت عاقل با ماهیت معقول بالذات؛
ب ) اتحاد وجود ماهیت عاقل با وجود ماهیت بالذات؛
ج ) اتحاد وجود عاقل با ماهیت معقول بالذات؛
د ) اتحاد وجود عاقل با وجود معقول بالذات.
فرض (الف) از میان فرضهای بالا نه معقول است و نه قائلی دارد. معنای این فرض آن است که آدمی - برای مثال - به هنگام تعقل درخت، تغییر ماهیت داده و تبدیل به درخت
______________________________
فیلسوفان دو معنا دارد؛ گاهی مراد از آن محکی عند علم است که معمولاً برای اشاره به این معنا قید «بالعرض» را به آن میافزایند؛ و گاهی مراد از معلوم، معلوم بالذات یا صورتهای علمی و به تعبیر دیگر خود علم است. در مانحن فیه معنای دوم مورد نظر است.
1. صدرا در تعلیقات خود بر الهیات شفاء پس از معنا کردن اتحاد، آن گونه که در متن نقل کردیم، مینویسد:
«و هذا أمر مقول بالتشکیک علی أقسام فان جهة الوحدة قویة فی بعض المتحدات، ضعیفة فی بعض آخر، فاحق الاشیاء بالاتحاد هی المعانی المختلفة التی لها وجود واحد حقیقی کالاتحاد بین الجنس الفصل و لهذا یحملان بالذات علی شیء واحد بالعدد... و ما لیس کذلک علی اصناف متفاوتة فی جهة الوحدة فاذن الاشیاء من جهة کونها واحدة علی اقسام: أحدها أن یکون فیها اتحاد کاتحاد المادة والصورة... الفرق بین وجودیها کالفرق بین الناقص والکامل والضعیف و الشدید، یندمج فیه وجود الناقص الضعیف مع زوال نقصه و قصوره الذی هو أمر عدمی...» (تعلیقات ملاصدرا بر الهیات شفا، چاپ سنگی، ص 211).
2. ر. ک: صلیبا، جمیل، فرهنگ فلسفی، ترجمهی منوچهر صانعی دره بیدی، چاپ اول، انتشارات حکمت، تهران 1366 .
______________________________
شود. معقول نبودن این فرض بدان جهت است که ماهیت براساس اصالت وجود، حد وجود است و در همهی اوصاف و احکام، تابع وجود خود میباشد. از این رو بدون تغییر در وجود، تغییر ماهیت محال است.
اما اینکه گفتیم فرض یاد شده قائلی ندارد، به این دلیل است که ملاصدرا و دیگر قائلان به نظریهی اتحاد عاقل و معقول، گذشته از قراین گفتاری در کاربرد واژهی «اتحاد»، در بیان نظریهی مورد بحث، صریحاً اتحاد مورد نظر خود را تعریف کردهاند. در ادامهی بحث تعریف مورد نظر آنها را نقل خواهیم کرد.
فرضهای (ب) و (ج) نیز همانند فرض (الف) نه معقول است و نه کسی بدانها قائل شده است. دلیل معقول نبودن این فرضها آن است که هر موجودی محدود به حد معینی است و ماهیت خاص خود را دارد. متحد شدن ماهیت یک موجود با هستی موجود دیگر، بدون آنکه تغییری در هستی آنها پیدا شود و حدود و مرزهای آنها در هم رود، امری ممتنع است. تنها در یک صورت است که ماهیت یک موجود، علاوه بر وجود خودش از وجود دیگر نیز قابل انتزاع است؛ و آن صورت این است که میان هستی دو موجود، رابطهی طولی برقرار باشد و یکی از آنها مرتبهی کمال دیگری محسوب شود.
تنها فرض معقول در این میان، فرض (د) است، و مراد قائلان به اتحاد عاقل و معقول نیز همین فرض است. از این رو مناسب آن است که در اینجا انحاء اتحاد در وجود را مورد بررسی قرار داده و نحوهی مورد نظر قائلان به این نظریه را مشخص نماییم.
1-1 ) اتحاد عرض با جوهر
اتحاد عرض با جوهر، براساس تفسیر خاص ملاصدرا از رابطهی جوهر و عرض، امکانپذیر است؛ چرا که صدرا عرض را از مراتب و شؤون جوهر تلقی میکند؛ اما حکمای مشائی وجود عرض را بیرون از حیطهی وجود جوهر دانسته و ترکیب آن دو را انضمامی میدانند.
2-1 ) اتحاد صورت با ماده
نحوهی ترکیب ماده و صورت معرکهی آراء است. برخی مثل صدرالدین دشتکی شیرازی (متوفی 903 ه. ق) و ملاصدرا، ترکیب یاد شده را اتحاد میدانند و برخی دیگر همچون ابن سینا و دیگر حکیمان مشائی چنین عقیدهای ندارند. مسلم است که اگر ماده را جوهری در عرض صورت بدانیم و قائل شویم که جسم «لابدو أن ینحل فی الخارج الی جوهر هو محضلقوه» و مطابق بعضی تعبیرات صدرا آن را یکی از دو حاشیهی وجود بدانیم، ناچار باید به ترکیب انضمامی قائل شویم و لازمهاش نفی اتحاد مرتبهی وجود ماده با مرتبهی وجود صورت است و منتهای علاقهی آن دو همان است که در موضوع و عرض وجود دارد، به اضافهی اینکه به قول حضرات محل لامستغنی است(1)
به اعتقاد ملاصدرا، تغایر ماده و صورت صرفاً تحلیلی ـ عقلی است و منشأ انتزاع آنها مراتب ناقص و کامل شیء واحد متصل است.(2)
3-1 ) اتحاد چند ماده در سایهی صورت واحد
برای این نوع اتحاد غالباً اتحاد عناصر تشکیل دهندهی گیاه و حیوان در سایهی صورت نباتی و حیوانی را مثال میزنند.(3)
4-1 ) اتحاد دومعلولی که از علت مفیضهی واحدی صادر میشوند.
5-1 ) اتحاد علت هستی بخش با معلول خود، که عین ربط و وابستگی به آن است. این اتحاد موسوم به اتحاد حقیقه و رقیقه است و تنها در پرتو تحلیل ویژهی ملاصدرا از رابطهی علت و معلول، قابل طرح و پذیرش است. اتحاد مورد نظر ملاصدرا در نظریهی اتحاد عاقل و معقول، در آغاز فرایند شناخت که جنبهی انفعالی نفس صبغهی غالب آن است، از نوع اتحاد ماده و صورت است و در مرحلهی فاعلیت نفس، این اتحاد از نوع اتحاد حقیقه و رقیقه میباشد.(4)
اتحادی که ابن سینا بر ابطال آن برهان اقامه نموده است مربوط به دو موجودی است که قبل از اتحاد، در عرض هم، بالفعل موجود بوده و متحصل باشند.(5) صدرا نیز چنین اتحادی را، به همان دلیلی که ابن سینا بیان نموده، پذیرفتنی نمیداند.(6) اتحاد قابل قبول مربوط به دو امری است که یکی متحصل و دیگری لامتحصل است؛ مانند اتحاد وجود و ماهیت. و یا دو امری که هر دو لامتحصل میباشند و در این مورد، تحقق اتحاد با پادرمیانی یک امر متحصل صورت میگیرد؛ مانند دو عنوان انتزاعی از امر واحد که هر دو موجود به وجود منشأ
______________________________
1. مطهری، مرتضی، شرح منظومه، ج 1 ، ص 78 .
2. ر. ک: مقالهی مبادی اتحاد عاقل و معقول از همین قلم، منتشر شده در مجلهی متین شماره 17 .
3. ر. ک: تعلیقات ملاصدرا بر الهیات شفا، ص 211 .
4. ر. ک: اسفار، ج 3 ، صص 25-324 ؛ تعلیقات ملاصدرا بر الهیات شفا، صص 12-211 .
5. ر. ک: مقالهی دلایل منکران اتحاد عاقل و معقول از نگارنده .
6. ر. ک: اسفار، ج 3 ، صص 25-324 .
______________________________
نتزاع خود میباشند. برای مثال همهی مفاهیمی که از نبات و جماد و حیوان انتزاع میشوند، از انسان نیز انتزاع میشوند و همهی آنها موجود به وجود انسان میباشند. اتحاد امور متحصل تنها در صورتی امکانپذیر است که میان آنها رابطه طولی برقرار باشد و همهی آنها مراتب اتصالی شیء واحد به شمار آیند، مانند صور متراکبه.(1)
تا به اینجا دربارهی «اتحاد»، و معنای مورد نظر ملاصدرا و پیروان او در این خصوص، توضیحات لازم را آوردیم؛ اکنون نوبت آن است که دربارهی «عاقل» یا فاعل شناسا که یکی از سه واژهی محوری در بحث ماست، توضیحاتی را به اختصار ارائه نماییم.
2 ) مراد از «عاقل» در «اتحاد عاقل و معقول»
مراد از عاقل در این بحث، نفس انسانی است. همهی فیلسوفان مسلمان در اینکه فاعل شناسایی «نفس» است وفاق دارند، از همین روست که تفاوت دیدگاههای آنان، در خصوص پیدایش و ساختار نفس، منجر به اختلاف انظارشان در نظریهی شناخت گردیده است.
ملاصدرا در خصوص پیدایش نفس و رابطهی آن با دیدن از یک سو و با قوای نفسانی از سوی دیگر نظریهی متفاوتی ارائه کرد. در پرتو نظریهی حرکت جوهری، صدرا به این نکته متفطن شد که نفس محصول حرکت جوهری بدن است، نفس در حدوث و پیدایش خود مادی و جسمانی است ولی در بقاء و استمرار وجود، روحانی است(2). شروع وجود انسان با جسم و بدن است. بدن در اثر حرکت جوهری استکمالی، و حدوث و زوال مستمر، هر لحظه صورتی کامل تر یافته و کمال بر کمال میافزاید و در این مسیر به مرحلهای میرسد که کمال بعدی آن دیگر جسمانی و مادی نیست بلکه روحانی و معنوی است. به این ترتیب «بدن در سیر تکاملی خود تبدیل به روح میشود... و یک چیز در حرکات خودش از دنیای سه بعدی و چهاربعدی حرکت میکند و به دنیای بیبعدی میرسد»(3). از این رو رابطهی روح و بدن، رابطهی قوه و فعل است. بدن قوهی روح و روح فعلیت بدن است. براین اساس، روح و بدن ذومرتبه از یک وجودند. به سخن دیگر وجود انسان، وجود واحد دومراتب است؛ پایینترین مرتبهی آن، جسم و بالاترین مرتبهی آن، روح مجرد است.
______________________________
1. همان، ج 5 ، صص 28-327 .
2. ر. ک: اسفار، ج 8 ، صص 347-393 ؛ الشواهد الربوبیة، چاپ مشهد، ص 95 .
3. مطهری، مرتضی، مقالات فلسفی، ج 3 ، انتشارات حکمت، چاپ اول، تهران 1369 ، صص 18-117 .
______________________________
صدرا نظریهی خودش را در باب حدوث و بقای نفس، در قالب قاعدهی «النفس جسمانیة الحدوث روحانیة البقاء» عرضه کرد. این قاعده - که اینک از شهرت فراوانی برخوردار است - در آثار فلسفی بعد از ملاصدرا به اسم او ثبت شده است.
این در حالی است که ابن سینا نفس آدمی را روحانیة الحدوث میداند و معتقد است که نفس انسانی از همان ماه چهارم، که به جنین تعلق میگیرد، موجودی است مجرد و عقلی(1). ولی ملاصدرا تعلق چنین موجود مجردی را به بدن که یک امر مادی است، به هیچ روی جایز نمیداند(2).
به هر روی اگر نفس از ابتدای حدوث، جوهر تام و تمامی باشد، ماده دانستن آن برای صور معقوله و استکمال آن در اثر اتحاد با آن صورتها - چنانکه مدعای نظریهی اتحاد عاقل و معقول است - نامعقول خواهد بود. از همین روست که میگوئیم حدوث جسمانی نفس و بقای روحانی آن از مبادی نظریهی اتحاد عاقل و معقول است.
صدرا در مورد نفس و قوای آن تصویر بدیعی ارائه میدهد که مطابق آن، قوای نفس جدا از نفس نیستند بلکه از مراتب و شؤون نفسند(3). «نفس همچون یک ذات واحد است که دارای جنبهها و شاخههای متعدد است. البته منظور این نیست که نفس به منزلهی تنهی درخت است و این قوا به منزلهی شاخههای آن، به طوری که اگر همهی این شاخهها را بزنیم، باز هم تنهی درخت به خودی خود باقی است و فقط شاخههایش قطع شده است؛ بلکه نحوهی ارتباط به گونهای است که اگر قوای نفس را از او بگیریم، دیگر چیزی باقی نمیماند(4). پیروان حکمت متعالیه این مطلب را با قاعدهای تحت عنوان «النفس فی وحدتها کل القوی» بیان نمودهاند.
مطابق این نظریه، نکتهی مهم در مورد نفس این است که چنانکه پیشتر اشاره کردیم،
______________________________
1. ر. ک: مبحث نفس شفا، مقالهی پنجم، فصل سوم.
2. ر. ک: اسفار، ج 3 ، ص 330 .
3. سخنان صدرا در این مورد چنین است:
و أما الذی استقر علیه اعتقادنا فهو أن النفس کل القوی و هی مجمعها الوحدانی و مبدئها و غایتها، و هکذا الحال فی کل قوة عالیة بالنبسة الی ماتحتها من القوی التی تستخدمها و ان کان استخدامها بالتقدیم و التأخیر... فالنفس التی لنا أو لکل حیوان فهی جامعة لاستقساط بدنه و مؤلفها و مرکبها علی وجه یصلح لان یکون بدناً لها.
4. مطهری، مرتضی، شرح منظومه، ج 1 ، انتشارت حکمت، چاپ اول، تهران 1360 ، ص 86 .
______________________________
نفس انسانی از ابتدای امر یک جوهر کامل و تام التحصل نمیباشد، بلکه همواره یک سیر استکمالی را طی میکند. کمالاتی را که نفس کسب مینماید، مرهون اتحاد او با صور ادراکی است. نفس در مرتبهی حس، به منزلهی ماده به صور حسی و در مرتبهی خیال، به منزلهی ماده نسبت به صور خیالی و در مرتبهی عقل به منزلهی ماده نسبت به صور عقلانی است.
تصویری که مخالفان نظریهی اتحاد عاقل و معقول از نفس آدمی از نفس و قوای آن ارائه میدهند متفاوت با آن چیزی است که توضیح داده شد.(1) از نظرگاه آنان، نفس آدمی از ابتدای امر، جوهر کاملی است که به واسطهی ادراکات تغییری در ذات آن، رخ نمیدهد. آنچه در اثر علم و ادراک بر او افزوده میشود، اعراضی است که کمال ثانوی برای نفس به شمار میآید. قوای ادراکی نیز به منزلهی ابزار و آلاتی است که نفس برای انجام عمل ادراک استخدام مینماید و وجود آنها جدا از وجود نفس است.
3 ) مراد از «معقول» در «اتحاد عاقل و معقول»
واژهی «معقول» در ادبیات فلسفی ما به دو معنا استعمال میشود: یکی علم و دیگری محکی عنه علم؛ اگر معنای اول مراد باشد، غالباً «معقول» را با قید «بالذات» همراه میکنند، کما اینکه برای اشاره به معنای دوم تعبیر «معقول بالعرض» را به کار میبرند. در مبحث اتحاد عاقل و معقول، معنای اول از میان دو معنای یاد شده، مورد نظر است. گفتنی است که از میان دو نوع علم، یعنی حصولی و حضوری، اتحاد عاقل و معقول که محل نزاع و معرکهی آراء است، مربوط به علم حصولی است. در علم حضوری همهی حکیمان اتفاق نظر دارند که عاقل و معقول با هم متحدند. از این رو علم حضوری به طور کلی از محل نزاع خارج است.
علم حصولی را در تقسیم ثانوی به علم گزارهای و مفهومی تقسیم میکنند، باید توجه داشت که نظریهی اتحاد عاقل و معقول مربوط به علم مفهومی است، و اساساً معرفتشناسی فیلسوفان مسلمان، برخلاف معرفتشناسی جدید، متکی بر مفاهیم است. معرفتشناسی فیلسوفان مغرب زمین عمدتاً گزاره محور است تا مفهوم محور.
آخرین نکتهی شایان ذکر در اینجا آن است که اگر چه در عنوان نظریه، همواره واژهی «معقول» به کار رفته است ولی به تصریح ملاصدرا، اتحاد مورد نظر در این نظریه شامل همهی انواع مفاهیم است، خواه این مفاهیم حسی و خیالی باشند و خواه عقلی.
______________________________
1. ر. ک: اشارات و تنبیهات، نمط سوم، فصل ششم.
______________________________
تاریخچهی نظریهی اتحاد عاقل و معقول
اتحاد عاقل و معقول یک نظریهی قدیمی در فلسفه است. ردیابی تاریخی این نظریه ریشههای آن را در مکتبهای فلسفی یونان، یعنی فلسفهی افلاطون (427-348 ق. م)، ارسطو (384-323 ق. م)، مکتب نوافلاطونیان، به ویژه افلوطین (203-270 م)، نشان میدهد. در این مقاله میکوشیم پیشینهی نظریهی اتحاد عاقل و معقول را از دورهی یونان و روم تا دورهی اسلامی بررسی و گزارش نمائیم. در دورهی اسلامی نیز طرفداران عمدهی این نظریه را که پیش از ملاصدرا زندگی میکردهاند، معرفی میکنیم. و دست آخر کارنامهی شارحان فلسفهی ملاصدرا و پیروان معاصر او را در خصوص این نظریه مرور خواهیم کرد.
1 ) فیلسوفان دورهی یونان و روم
از فیلسوفان این دوره آراء افلاطون، ارسطو و برخی از پیروان او و نیز فیلسوفان نوافلاطونی را به اختصار گزارش میکنیم.
1-1 ) افلاطون
نظریهی «استذکاری» افلاطون در معرفت یا به تعبیر مورخان فلسفه «افسانهی تذکر» او(1)موهم نوعی اتحاد عاقل و معقول است، چرا که به اعتقاد او معرفت حقیقی همان است که ارواح ازلی آدمیان، در دنیای مُثُل حاصل کردهاند و البته این معرفت در حیطهی اقتدار عقل است. به اعتقاد افلاطون، روح آدمی قبل از تعلق به بدن در عالم «مُثُل» سیر و سیاحت داشته و با حقایق اصیل هستی که ارباب انواع میباشند، آشنا شده است. بر این اساس انسان در ابتدای تولد، دانای به همه چیز است ولی به اعتقاد افلاطون تعلق به جسم و آلودگیهای دنیا موجب فراموشی انسان میشود و لذا تعلم، چیزی جز یادآوری خاطرات عالم مُثُل نیست.
رأی معرفت شناختی افلاطون در رسالههای «منون»، «فایدون»، «جمهوری»(2)
______________________________
1. ر. ک: الفاخوری، حنا و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمهی عبدالمجید آیتی، چاپ سوم، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1367 ، ص 55 .
2. افلاطون در این رساله نظریهی «تعلیم تذکرات» را در ضمن گفتگویی که طرف اصلی آن سقراط است، عرضه میکند. در این گفتگو سقراط ادعا میکند که از زبان غلام تعلیم ندیدهای جواب یک مسألهی هندسی را بیرون میکشد. از آنجا که مسألهی مورد نظر هندسی است، جواب دادن به آن از طریق مراجعهی به حواس ممکن نیست. از این رو سقراط - و در حقیقت افلاطون از زبان او - ادعا میکند که غلام را واداشته است تا چیزی را به یاد آورد که پیشتر آن را میدانسته است.
______________________________
«کراتیلوس»، «تیمائوس» و «تئاتتوس» آمده است. رسالهی اخیر مشتمل بر جامعترین بررسی افلاطون دربارهی معرفت است. هستهی اولیهی عمدهی مباحث معرفت شناختی جدید را در آثار افلاطون میتوان یافت.(1) شاید به این جهت است که برخی از مورخان دربارهی او گفتهاند: کل تاریخ فلسفهی غرب حاشیه نویسی بر آثار افلاطون است.
حاصل سخن آنکه، از برهم نهادن و بازساختن پارهای از اصول معرفت شناختی و هستی شناختی افلاطون میتوان تصویری، ولوضعیف، از اتحاد عاقل و معقول را به دست داد. اصول یاد شده عبارتند از :
1 ) فرض وجود جهان مُثُل، مستقل از جهان محسوس، که مشتمل بر حقایق اصیل همهی اشیاء است.
2 ) مثالها متعلق و موضوع شناخت آدمیانند.
3 ) ابزار شناخت منحصراً عقل است.
4 ) روح آدمی افزون بر ازلی و ابدی بودن عاری از هر نوع ترکیبی است. و به سخن دیگر روح آدمی مجرد و بسیط است.
5 ) تعلیم چیزی جز تذکر و یادآوری نیست.
در اینکه «چه تفاوتی میان عالم محسوس و عالم معقول (عالم مثل) هست» و «علم ناظر به عالم محسوس از علم ناظر به عالم معقول، که افلاطون آن را معرفت Episteme یا Gnosisمینامد، چگونه متمایز میشود» و اینکه «آیا معرفتشناسی افلاطون مبتنی بر هستیشناسی اوست یا هستیشناسی او مبتنی بر معرفتشناسی او میباشد»، بحثهای مفصلی وجود دارد که این مختصر گنجایش آنها را ندارد. طالبان این بحثها را به کتب مفصل تاریخ فلسفه و از همه بهتر مجموعهی آثار افلاطون ترجمهی محمد حسن لطفی، ارجاع میدهیم.(2)
______________________________
1. در انتهای کتاب پنجم جمهوری، افلاطون استدلال بلندی را بر مبنای تشبیهات مشهورش یعنی خورشید، خط و غار آغاز میکند تا نشان دهد روح چگونه از طریق تعلیم میتواند به معرفت حقیقی مُثُل دست یابد.
2. افزون بر آثاری که در متن نام بردیم، در این رسالهها نیز مباحث معرفت شناختی مطرح شده است، مهمانی، سوفیست، آپولوژی (دفاعیهی سقراط در دادگاه)، گرگیاس، پارمنیدس، قوانین و نامهی هفتم از مجموعهی نامهها، تذکر دو نکته در خصوص مجموعهی آثار افلاطون در اینجا لازم به نظر میرسد:
______________________________
2-1 ) ارسطو
ارسطو، برخلاف افلاطون، معتقد است ذهن آدمی در ابتدای تولد همانند لوح سفید است و چیزی در آن وجود ندارد. پیدایش علوم با کسب و نظر است که تحقق پیدا میکند. ذهن در آغاز جنبهی هیولانی دارد و به تدریج به واسطهی ترکیب با صورتهای ادراکی به مرحلهی فعلیت میرسد و صورت مدرکات و معقولات را به خود میگیرد؛ به سخن دیگر عقل وقتی با عمل تعقل فعلیت یافت با معقول متحد میشود.(1)
نظریهی معرفت شناختی ارسطو، که عمدتاً در کتاب دربارهی نفس(2) او عرضه شده است، مبتنی بر دو تفکیک اساسی در فلسفهی اوست: یکی تفکیک ماده و صورت و دیگری تفکیک قوه و فعل. ارسطو در قسمتی از کتاب یاد شده پس از اشاره به تفکیک اول میگوید:
واجب است که در نفس نیز قائل به چنین تمیزی باشیم. در واقع از یک طرف، در آن عقلی را تمیز میدهیم که چون خود تمام معقولات میگردد مشابه ماده است، و از طرف دیگر عقلی را که مشابه علت فاعلی است، زیرا همهی آنها را احداث میکند به اعتبار اینکه ملکهای است که مشابهت به نور دارد. زیرا به یک معنا نور نیز رنگهای بالقوه را به رنگهای بالفعل تغییر میدهد. و همین عقل است که چون بالذات فعل است مفارق و غیرمنفعل و عاری از اختلاط است.(3)
______________________________
یک نکته مربوط به نامههای افلاطون است؛ گفتنی است که از افلاطون 23 نامه بر جای مانده است. محققان هشت نامه را یقیناً از خود او دانستهاند و بقیه منقول از اوست.
نکته دوم آن است که آنچه از آثار افلاطون باقی مانده است به صورت مکالمه و گفتگو تنظیم شده است. این گفتگوها که هدف افلاطون از تنظیم آنها عرضهی تعلیماتی برای عموم مردم بوده است، تنها دارای ارزش فلسفی نیستند بلکه ای بسا ارزش هنری و ادبی آنها افزونتر است. از این رو استخراج و سازماندهی عقاید فلسفی او نیازمند دقت و تأمل است.
1. برخی از منابعی که بحثهای مفصل و مفیدی دربارهی اندیشههای فلسفی و معرفت شناختی افلاطون عرضه کردهاند عبارتند از: تاریخ فلسفه تألیف فردریک کاپلستون، ترجمهی سید جلالالدین مجتبوی، جلد یکم؛ سیاست از نظر افلاطون، تألیف الکساندر کویره، ترجمهی امیر حسین جهانبگلو؛ افلاطون، نوشتهی کارل یاسپرس ترجمهی محمد حسن لطفی.
2. ر. ک: ارسطو، دربارهی نفس، 429 ب 28 تا 430 الف 9 .
3. کتاب دربارهی نفس از جملهی آثار مهمی است که از ارسطو به یادگار مانده و همواره مورد توجه اندیشمندان بوده است. این کتاب را اسحاق بن حنین به عربی برگردانده است. برگردان فارسی آن به همراه شاگردان و پیروان ارسطو در شروحی که بر کتاب دربارهی نفس او نوشتهاند، نظریهی معرفت شناختی او را شرح و تفصیل دادهاند. تئوفراستوس شاگرد برجسته و نخستین جانشین ارسطو، اسکندر افرودیسی یکی از برجستهترین مفسران آثار او و همینطور ابن رشد از جملهی این افرادند. در اینجا به اختصار به سخنان اسکندر افرودیسی(1) اشاره میکنیم. اسکندر مقالهی کوچکی با عنوان دربارهی نفس دارد که اسحاق بن حنین آن را به عربی برگردانده است و عبدالرحمن بدوی آن را در ضمن مجموعهی شروح علی ارسطو مفقوده فی الیونانیة منتشر کرده است.(2)
این مقاله یکی از مهمترین منابع الهام بخش فیلسوفان مسلمان در مبحث عقل و معقول به شمار میرود.(3) سخنان اسکندر دربارهی اتحاد عاقل و معقول چنین است:
عقلی که خصلت پایدار و همیشگی دارد (عقل بالملکه) و فاعل است، میتواند خود را تعقل کند، یا به خودش بیندیشد، اما این نه از جهت عقل بودن است، زیرا در آن صورت هم زمان از جهت خود «اندیشیدن و اندیشیده شدن» خواهد بود، بلکه از این جهت که عقل بالفعل یا فعلیت یافته، همان معقولهای بالفعل است...(4)
3-1 ) نوافلاطونیان
شاید بتوان گفت مجموعهی بحثهایی که ارسطو و پیروان او دربارهی عقل و معقول مطرح کرده بودند، زمینه ساز شکوفائی این بحثها در مکتب نوافلاطونیان، به ویژه در آثار بنیان گذار این مکتب یعنی افلوطین، شد.
افلوطین در مواضع مختلف از مجموعهی انئادهای نه گانه دربارهی اتحاد عاقل و معقول
______________________________
تعلیقات و حواشی توسط آقای علیمراد داودی صورت گرفته و در سال 1349 منتشر شده است. ترجمهی عربی را نیز آقای عبدالرحمن بدوی منتشر کرده است.
1. برای اطلاع از احوال و آثار او نگاه کنید به :
بدوی، عبدالرحمن، ارسطو عندالعرب؛ همو، شروح علی ارسطو مفقودة فی الیونانیة؛ مصاحب، غلامحسین، دایرةالمعارف فارسی .
2. این کتاب از سوی انتشارات دارالمشرق لبنان به چاپ رسیده است.
3. صدرا رسالهی اتحاد عاقل و معقول را با شمارش درجات عقل مطابق تقسیمبندی اسکندر افرودیسی شروع میکند.
4. افرودیسی، اسکندر، «مقالهی فی العقل علی رأی أرسطوطالیس» در ضمن شروح علی ارسطو مفقودة فی الیونانیة، ص 34 .
______________________________
خن گفته است. وی بیشترین بحث خود را در این باب در کتاب پنجم از مجموعهی یاد شده مطرح نموده است. مسلمانها با شاگرد و ویراستار آثار او یعنی فرفوریوس، بیشتر از خود او آشنا بودهاند. کتاب «اشولوجیا»، که فرفوریوس از تلخیص انئادهای نه گانه فراهم کرده است، از مآخذ ملاصدرا به شمار میرود. نظریهی اتحاد عاقل و معقول در میمر دوم از این کتاب به صراحت بیان شده است.
ابن سینا نظریهی اتحاد عاقل و معقول را در رسالهای از فرفوریوس تحت عنوان العقل و المعقول ملاحظه کرده و به مخالفت با آن برخواسته است. ظاهراً ترجمهای قدیمی از این رساله در اختیار ابن سینا بوده است. چرا که به گفتهی ابن ندیم چنین ترجمهای از رسالهی فرفوریوس به عمل آمده بود.(1)
2 ) پیشینهی اتحاد عاقل و معقول در دورهی اسلامی
در این قسمت نخست سابقهی این مسأله را در آثار فیلسوفان پیش از ملاصدرا جستجو میکنیم، آنگاه سخنان عارفان مسلمان را در این خصوص بررسی خواهیم کرد؛ و دست آخر با اشاره به جای این بحث در آثار صدرا، کارنامهی فیلسوفان بعد از او را مرور میکنیم.
1-2 ) کندی
اول فیلسوفی که در دورهی اسلامی اتحاد عاقل و معقول را در آثار خود مطرح کرده، یعقوب بن اسحاق کندی (متوفی 258 ه. ق.) است. کندی در یکی از رسائل خود، که عنوان آن را فی العقل (دربارهی عقل) نهاده است، پس از برشمردن انواع چهارگانهی عقل، مطابق رأی ارسطو، و بیان آنکه هیچ امر بالقوهای به خودی خود بالفعل نمیگردد؛ بلکه این امر تنها به واسطهی امر دیگری، که بالفعل است، امکانپذیر است، مینویسد: نفس، که بالقوه عاقل است، به واسطهی تماس با عقل اول، و اتحاد با صورتهای معقول، عاقل بالفعل میشود.(2)
روشن است که مآخذ کندی، در تقریر این مسائل، آثار ارسطو از جمله کتاب نفس اوست. بسیاری از این آثار تحت نظارت خود او به عربی برگردانده شد.
2-2 ) فارابی
دومین فیلسوف برجستهی مسلمان که دربارهی اتحاد عاقل و معقول سخن گفته است،
______________________________
1. ر. ک: ابن ندیم، الفهرست، ذیل فرفوریوس.
2. ر. ک: رسائل الکندی الفلسفیة به تحقیق و تقدیم محمد عبدالهادی ابوریدة، دارالفکر العربی، مصر 1369 ه. ق. صص 56-355 .
______________________________
بونصر فارابی (متوفی 339 ه. ق) است. فارابی در آثار متعدد خود (کتاب السیاسة المدنیة، مقالة فی معانی العقل و رسالة فی العقل) دربارهی معانی عقل و همین طور اتحاد عاقل و معقول سخن گفته است. در رسالهی مقالة فی معانی العقل معانی عقل را چنین برشمرده است:
عقل شش معنا دارد: یکی عقل در کاربرد عمومی که مردم در حق کسی میگویند او عاقل است. دوم عقل در کاربرد متکلمین. سوم عقل به معنایی که ارسطو در کتاب برهان به کار برده است. چهارم عقل به معنایی که ارسطو در کتاب اخلاق به کار برده است. پنجم عقل به معنایی که او در کتاب نفس استعمال نموده و ششم عقل به معنایی که در کتاب متافیزیک به کار برده است.(1)
فارابی در ادامهی بحث خود برای معنای پنجم عقل چهار درجه برمیشمارد: عقل بالقوه، عقل بالفعل، عقل مستفاد و عقل فعال. آنگاه میگوید:
عقل بالقوه، نفس یا جزئی از آن یا یکی از قوای آن است که میتواند ماهیات یا صورتهای موجودات را، بدون مواد آنها، انتزاع کند و آنها را صورت خود گرداند...(2)
3-2 ) ابوالحسن عامری
بعد از فارابی، ابوالحسن عامری (متوفی 381 ه. ق) دربارهی اتحاد عاقل و معقول بحث کرده است. وی فصل سیزدهم از رسالهی ارزشمند الفصول فی المعالم الالهیة را به این مسأله اختصاص داده و برای اثبات آن استدلال کرده است.(3)
استاد ابراهیمی دینانی ضمن مقالهی «ابوالحسن عامری» در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی مینویسد: «ابوالحسن عامری نخستین فیلسوف جهان اسلام است که در آثار خود مسألهی اتحاد عاقل و معقول را مطرح ساخته و پس از بررسی دقیق آن را پذیرفته است». پرواضح است که اطلاق نخستین فیلسوف بر عامری سخن ناصوابی است.
______________________________
1. ر. ک: الثمرة المرضیة فی بعض الرسالات الفارابیة، لیدن 1800 م، مقالهی فی معانی العقل للمعلم الثانی الفارابی، صص 48-39 .2. همان.
3. ر. ک: رسائل ابی الحسن العامری و شذراته الفلسفیة، به تصحیح و تقدیم د. سحبان خلیفات، انتشارات دانشگاه اردن، عمان 1988 م، صص 73-372 .
______________________________
4-2 ) موضع ابن سینا و فیلسوفان بعد از او
دیدیم که فیلسوفان مسلمان در اعتقاد به وجود صورتهای علمی و حصول آنها برای نفس که فاعل شناسایی است، اتفاق نظر دارند. اما در تفسیر و تبیین چگونگی این حصول و بیان تفاوت آن از حصولها و وابستگیهای وجودی دیگر، میان آنان اختلاف نظر وجود دارد. چالش فیلسوفان مسلمان در مسألهی اتحاد عاقل و معقول، در واقع، به همین مسأله مربوط میشود. نظریهی ابن سینا در این مسأله اجمالاً این است که حصول یاد شده از نوع حصول عرض برای موضوع خود است. تفاوت این حصول از حصولهای دیگر به تجرد موضوع آن برمیگردد. هرگاه موضوع عرض مجرد باشد، عالم به عرضی که حال در اوست، خواهد بود؛ و در غیر این صورت عالم نیست. همانند موضوعات جسمانی که به اعراض خودشان علم ندارند.
رأی ابن سینا در این مسأله شیخ اشراق را قانع نکرد و ایشان در کتاب تلویحات بعد از حکایت از صعوبت مسألهی علم و ادراک، جریان مکاشفهای رانقل میکند که در ضمن آن ارسطو مشکل او را حل نموده است. سهروردی از آن پس علم را اضافهی اشراقی دانست.(1)
صدرا نیز در اسفار به صعوبت این مسأله اشاره میکند، آنگاه سخن از مکاشفهای به میان میآورد که ضمن آن نظریهی اتحاد عاقل و معقول به او الهام شده است.(2)
بعد از ابن سینا فخر رازی (متوفی 606 ه. ق)، به تبعیت از او، اتحاد عاقل و معقول را باطل دانست. وی در کتاب المباحث المشرقیة دلایلی مشابه دلایل ابن سینا برای نفی اتحاد عاقل و معقول اقامه کرده است.(3)
افضل الدین محمد مرقی کاشانی (متوفی 707 ه. ق) در مصنفات خود اشارههایی به نظریهی اتحاد عاقل و معقول دارد.(4) مرحوم مینوی که یکی از دو تصحیح کنندهی مصنفات کاشانی است، معتقد است که کتاب الفصول فی المعالم الالهیة، تألیف ابوالحسن عامری،
______________________________
1. ر. ک: التلویحات (در مجموعهی مصنفات جلد اول)، صص 74-70 .
2. ر. ک: اسفار، ج 3 ، صص 13-312 .
3. ر. ک: المباحث المشرقیة، ج 1 ، صص 49-447 .
4. ر. ک: مصنفات افضل الدین مرقی کاشانی، به تصحیح مجتبی مینوی و یحیی مهدوی، انتشارات خوارزمی، چاپ دوم، تهران 1366 ، صص 33-232 .
______________________________
مأخذ عمدهی افضل الدین کاشانی در مسألهی اتحاد عاقل و معقول بوده است.(1)
5-2 ) پیشینهی اتحاد عاقل و معقول در آثار عارفان مسلمان
ردپای بسیاری از نظریاتی را که صدرا در فلسفهی خود پرورده و متلائم با دستگاه فلسفی خود نموده است، باید از آثار عرفانی جست. اقرار خود ملاصدرا به اخذ و اقتباس از عارفان از یک سو، و قراین و مشابهتهای گفتاری فراوان از سوی دیگر گواه آن است که بسیاری از مسائل ابتکاری در فلسفهی ملاصدرا ریشه در آثار عرفانی دارد. البته این مطلب از ارزش و اهمیت کار صدرا نمیکاهد؛ چه، مبنا سازی فلسفی برای این نظریات و برهانی کردن آنها و در یک جمله نظاممند کردن آنها، در قالب یک نظریهی فلسفی، نامی جز ابتکار ندارد. به هر روی نظریهی اتحاد عاقل و معقول را میتوان در آثار عارفانی همچون شمس الدین فناری (مصباح الأنس، 82)، ابن ترکه (تمهیدات القواعد، صفحات 68 ، 86 ، 89)، ابن عربی (در مواضع مختلف فتوحات از جمله وصل اول باب سیصد و شصت)، قونوی (نصوص، 197) و شرح فصوص قیصری (فصل 5 دیباچه) به صورت آشکاری یافت. گفتنی است که در آثار عرفانی به جای عنوان «اتحاد عاقل و معقول» همواره از تعبیر «اتحاد عالم و معلوم» استفاده میشود. مولوی در ضمن اشعار مثنوی به نحو بسیار جذابی اندیشهی اتحاد عاقل و معقول را توصیف کرده است. این قسمت از بحث را با نقل ابیاتی از مولوی به پایان میبریم:جان نباشد جز خبر در آزمون هر کرا افزون خبر جانش فزون
جان ما از جان حیوان بیشتر از چه زان رو که فزون دارد خبر
و در جای دیگرای برادر تو همان اندیشهای مابقی تو استخوان و ریشهای
گر گل است اندیشهی تو گلشنی ور بود خاری تو هیمهی گلخنی
و در جای دیگرچون سر و ماهیت جان مخبر است هر که او آگاهتر با جانتر است
اقتضای جان چو ای دل آگهیست هر که آگهتر بود جانش قویست
______________________________
1. ر. ک: مینوی، مجتبی، معرفی رسالهی الفصول...، مجلهی دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران، سال چهارم، شماره 3 ، ص 59 .
______________________________
6-2 ) اتحاد عاقل و معقول در آثار ملاصدرا
ملاصدرا افزون بر اسفار که مکرر در این مقاله به آن استناد کرده و عبارات آن را نقل نمودهایم، و تألیف یک رسالهی مستقل تحت عنوان فی اتحاد العاقل و المعقول که توسط نگارنده، با تکیه بر 8 نسخهی خطی، تصحیح شده و به زودی، توسط بنیاد حکمت صدرا، منتشر خواهد شد، در آثار دیگر خود نیز دربارهی اتحاد عاقل و معقول بحث کرده است.
ذیلاً این آثار را با مشخص کردن صفحه از روی چاپی که هم اکنون در اختیار هست، معرفی میکنیم:
المبداء و المعاد (تصحیح آشتیانی، صص 87-78)، المشاعر (تصحیح کربن، مشعر هفتم از منهج اول)، الحشر (ص 193)، شرح الهدایة (صص 309 و 325)، الحکمة العرشیة (صص 24-122)، مفاتیح الغیب (109 و 149)، المظاهر الالهیة (ص 26)، سه اصل (ص 101)، اکسیر العارفین (ص 318)، الشواهد الربوبیة (چاپ مشهد، صص 44-242).
7-2 ) مروری بر کارنامه پیروان ملاصدرا و فیلسوفان معاصر در مسألهی اتحاد عاقل و معقول
از شاگردان بلافصل ملاصدرا که بگذریم مؤثرترین بحثهایی که در مسألهی اتحاد عاقل و معقول و شرح آن صورت گرفته به قرار زیر است:
حاجی سبزواری (1212 - 1289 ه. ق) در چند جای شرح منظومهی حکمت خود نظریهی اتحاد عاقل و معقول را شرح کرده است.(1) و همینطور در اسرار الحکم(2) و تعلیقات الشواهد الربوبیة(3) در این باره بحث کرده است. مفصلترین بحث حاجی، دربارهی این نظریه، در حواشی او بر اسفار آمده است. در اینجاست که حاجی چندین دلیل مستقل را برای اثبات آن اقامه کرده است.(4)
از معاصران، علامهی رفیعی قزوینی (1315 - 1396 ه. ق) رسالهی موجز و دقیقی در شرح و اثبات نظریهی یاد شده نگاشته است که با حواشی استاد حسن زاده آملی به طبع رسیده است. علامه سید محمد حسین طباطبائی، در دو کتاب ارزشمند حکمی خود، این
______________________________
1. ر. ک: غرر الفرائد، ذیل مبحث وجود ذهنی و مبحث علم خداوند.
2. ر. ک: صفحات 26 و 308 از طبع مرحوم شعرانی.
3. ر. ک: تعلیقهی حاجی بر مبحث اتحاد عاقل و معقول الشواهد الربوبیة.
4. ر. ک: اسفار، ج 3 ، ص 320 پاورقی (1).
______________________________
نظریه را با دیدگاههای متفاوتی مطرح نموده است.(1) ایشان در حواشی خود بر اسفار نیز، ضمن شرح نظریهی ملاصدرا، دیدگاههای نقدی خود را عرضه نموده است.(2) استاد شهید مرتضی مطهری قدسسره در دو شرح مختصر و مبسوط خود بر منظومهی حاجی این نظریه را از جنبههای مختلفی مورد بررسی قرار داده و شرح نموده است.(3) مرحوم میرزا مهدی آشتیانی و محمد تقی آملی، در تعلیقات خودشان بر شرح منظومهی حاجی سبزواری، شرح سودمندی را ارائه کردهاند. استاد مهدی حائری یزدی در دو کتاب علم کلی و کاوشهای عقل نظری و همینطور در طی مقالهای که در مجلهی «مقالات و بررسیها»ی دانشکدهی الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران به چاپ رسانده، از نظرگاه متفاوتی این نظریه را تحلیل کرده است. و بالاخره آخرین اثر کتابی است تحت عنوان دروس اتحاد عاقل و معقول تألیف استاد حسن زاده آملی که مشتمل است بر حواشی ایشان بر مبحث اتحاد عاقل و معقول اسفار و همینطور حواشی استادان ایشان بر این موضع از اسفار.
بقیهی حجم کتاب یاد شده را درسهای ایشان که دربارهی این موضوع القاء شده، به خود اختصاص داده است.
______________________________
1. ر. ک: بدایة الحکمة و نهایة الحکمة، مبحث اتحاد عالم و معلوم.
2. ر. ک: اسفار، ج 3 ، صص 14-313 پاورقی (2).
3. ر. ک: ذیل مبحث وجود ذهنی از دو کتاب یاد شده.