توسعه فرهنگی و فرهنگ توسعه در اسلام (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
از میان همه تعریفهایی که تاکنون برای توسعه شده است ما تعریفی را که «رامش وار پراساد میسرا» (اقتصاد دان هندی) ارائه نموده است برمی گزینیم ؛ زیرا به حق نزدیکتر و در مسأله مورد بحث ما مؤثرتر است. وی میگوید:
«توسعه به عنوان یک مفهوم متعالی، دستاورد بشری و پدیدهای چند بعدی است و فی نفسه یک مسلک به حساب میآید. توسعه به دلیل این که دستاورد انسان محسوب میگردد، در محتوا و نمود دارای مختصات فرهنگی است و بر تحول ارگانیک دلالت دارد. هدف از توسعه ایجاد زندگی پرثمرهای است که توسط فرهنگ تعریف میشود. بنابراین توسعه دستیابی فزاینده انسان به ارزشهای فرهنگی خود است...»(1)
براساس این تعریف، طبعا توسعه از مقوله امور فرهنگی به شمار میآید؛ زیرا گرچه انگیزه دامن زدن به مباحث توسعه، افزایش امکانات مادی و تأمین نیازهای معیشتی و عبور از تنگنای اقتصادی به میدان وسیع تمکن و دارندگی است که توسعه سیاسی و توسعه اجتماعی هم در واقع، برداشتن موانع موجود از سر راه این هدف است، اما گذشته از این که آیا توسعه سیاسی واجتماعی هم نسخه بدل همان توسعه فرهنگی نیستند، اصولاً چنان که یکی از محققان میگوید :
«توسعه فرهنگی شرط اصلی توسعه اقتصادی (و بلکه شاه کلید آن) محسوب میشود. برای آن که مردم بتوانند دنیای جدید را درک کنند و به آن شکل دهند، قدرت بیان احساسهای خود را داشته باشند، و با استفاده از زبان روز با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، به آموزش مستمر که شرط اصلی توسعه است نیازمندند. افراد قبل از این که بتوانند خود را با تغییرات ضروری در شغلشان وفق دهند، باید بتوانند خود را با تغییر هماهنگ سازند، و این توانایی به دست نخواهد آمد مگر از طریق مجموعهای از فرایندها، از رهگذر اطلاعات، قبول مسؤولیت آموزش شغلی، فراگرفتن شیوه بیان خود، که در ترکیب با یکدیگر، توسعه فرهنگی را میسازند...»(2)
راز دوم این است که توسعه اقتصادی مبتنی بر تکنولوژی مادی است و آن مبتنی بر تکنولوژی انسانی است ؛ یعنی آموزش و مهارت یابی در کشف تناسبها و مناسبتهای پنهانی موجود در بین اشیاء، که این تنها یک امر فرهنگی است.
راز سوم در این است که توسعه بر متغیر ارزشهای جامعه تعلق میگیرد(3) و ارزشها که رشد یافته و تبدیل شده هنجارها هستند امور فرهنگی محض میباشند ؛ هرچند که در انتهای مسیر به آن چیزی میرسیم که در آغاز بدان اندیشیدهایم ؛ یعنی بهبود وضعیت و شرایط اقتصادی که در انگیزهشناسی توسعه مدّنظر قرار داشته است.
توسعه فرهنگی و ضرورت تحول در فرهنگ
گزینههای زیر ما را به ضرورت توسعه فرهنگی رهنمون میشوند:
ـ توسعه مجرای واقعی تحقق آرمانها، امیال و خواستههای جوامع بشری است.
ـ توسعه مطلوب در گرو رشد همزمانی در زمینههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است.
ـ سیر تکاملی رشد جوامع نسبت به شرایط و امکانات کشورها متفاوت است.
ـ هر کشوری گونههای رشد خود را براساس ارزشهای شناخته شدهاش سازماندهی میکند و توسعه را بر آن اساس سامان میدهد.
ـ ارزشها مجموعه باور داشتهایی هستند که افراد از طریق میراث ملی، آموزش وپرورش انتقالی، کسب تجارب دیگران، رهیافتهای خود و تجاربی که از رهگذر آموزش و عمل بدان میرسند، خود را به آنها غنا میبخشند و از دیگران متمایز میسازند. میتوانیم بگوییم که توسعه به دلیل این که فرایند ادراک ارزشهاست و مجموعه ارزشها به دلیل فراگرد تماس فی مابین دائما در حال نوشدن هستند و در انسان هوشمند و دارای فکر پویا هر روز فهمی تازه از مسائل به او میدهند، امری متحول از تحول فرهنگ است ؛ یعنی متغیر عددی توسعه را در متغیر مفهومی ارزشهای فرهنگی باید جست و از این رو باید گفت در امر توسعه تحول فرهنگی ضروری است؛ یعنی فرهنگ جامعه باید متحول گردد... (4)
توسعه فرهنگی و
ارزشهای جامعه
از آنچه در تحول فرهنگی گفتیم چنین استشمام میشود که برای دستیابی به توسعه باید ارزشها را دستکاری کرد و به اصطلاح در آنها تحول به وجود آورد. البته چندان نظر ما این نیست ؛ زیرا نگریستن به ارزشها به این سادگی نیست و درنگاهی عمیقتر بدانها در مییابیم که آنها یک وجود ماهیتی دارند و یک وجود اعتباری. مادر وجود ماهیتی آنها قادر به دستکاری نمیباشیم، هرچند که در وجود اعتباری آنها میتوانیم تحول ایجاد کنیم.
نظام اخلاقی حاکم بر یک جامعه دینی چون ایران، برانگیخته از تعالیم انبیای الهی از آدم تا خاتم، و حکیمان فرزانهای در حکمت اشراق است که ریشه در همان تعالیم داشته و در سرشت ما از روزگارانی بس دور ریشه دوانیده است و روح ما را شکلی بدیع بخشیده، صبغه ایرانی بودن را مرادف با صبغه انسان الهی ساخته است. از این رو، ماهیت ارزشهای فرهنگی ما را آموزههای الهی ثابتی تشکیل داده است که هرگونه چون و چرا در آنها مساوی با مسخ فرهنگی ما و «انسانی دیگر شدن» است.
اما از آن جا که ادیان الهی در طول تاریخ، دستخوش تحریف، تأویل و تفسیرهای باب طبع حکام خودسر و دنیاپرست قرار داشتهاند، ممکن است وجود اعتبار شده این ارزشها از صورت برین خود واگشته و دیگرگون شده باشند، که توجه به این امر باعث میشود تا لزوم بازنگری در مفاهیم ارزشهای موجود در ذهنها زنده شود؛ چنان که از باب نمونه به مفاهیم ارزشیای چون صبر، رضا، توکل، قناعت، فقرو غناو... اشاره میشود که معنای اعتبار شده فعلی در میان برخی از مردم نتیجه تخدیر جامعه و انحطاط و توسعه نیابی را در پی دارد و همه آنها در راستای ماندن و نشستن و تسلیم گرفتاریهای وارده از سوی جابران شدن و اقدام به هیچ عملی در جهت بیرون آمدن از سلطه حاکمان ستمکار و وضعیتی که تحمیل کردهاند ننمودن و... معنی مییابند. این در حالی است که با اندک تعمق و ژرف نگری در فرهنگ اسلامی میتوان تحولی شگرف در این اعتبارها داد و از هر آموزهای سلاحی بُرنده و ابزاری پیش بَرنده ساخت تا جامعه را به سوی توسعهای عظیم پیش بَرَد.
ایجاد تحول فکری درفهم دوباره برخی از مفاهیم ارزشی موجب به کار افتادن پارهای از آموزهها و ارزشهای معطل مانده نیز میشود؛ مثلاً برداشت «قناعت به نیم نان» سبب واگرد از مفهوم ارزشی «کار» یا دست کم، کار در حد تحصیل معاش یک روز میشود که در نتیجه به جامعه تنبلی میدهد. این در حالی است که مسأله کار یکی از پراهمیتترین مسائلی است که قرآن و احادیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امامان ما بر آن تأکید فراوان داشتهاند و رهبران دینی ما نیز بر دیگران سبقت میورزیدهاند، چنان که میدانیم حضرت سلیمان با زنبیل بافی و حضرت داوود با زره سازی و حضرت موسی با دامپروری (وحضرتابراهیم نیز) و پیامبر بزرگوار اسلام با تجارت و حضرت علی علیهالسلام با کار در مزرعه و حفر قنات و سایر صحابه بزرگوار نیز با تجارت یا کار در مزرعه و امثال این، روزگار خود را میگذرانیدند به گونهای که نیاز به استفاده از بیت المال نداشته باشند.(5) (در این مورد به مقاله درآمدی برکارامدی فرهنگ اسلامی، از این نویسنده مراجعه شود.)
برای مورد دیگری از همین گونه مفاهیم ارزشی فراموش شده، مسأله«صرفهجویی» را که معنای راستین «قناعت» است باید ذکر کرد.
قناعت یا صرفهجویی، یا آنچه در فرهنگ توسعه به آن «خودبسی» (Self-fulfilment)میگویند و اصل بسیار پراهمیتی در مبحث بهرهوری است، نقش تعیین کنندهای در پیشبرد اهداف توسعه دارد ؛ بدین معنی که ضمن به دست آوردن مشارکت خلاقانه مردم، در بهره بردای کامل از نیروهای مولد ملی، و ظرفیتهای انسانی یک جامعه و بهرهوری از تمامی استعداد منابع، ابزار و امکانات موجود نهایت کوشش انجام میشود تا نیرو و انرژی هرز نرود.
الگوگیری از غرب
سیاست مصرف در کشورهای توسعه یافته غربی که فلسفه زندگی آنها براساس اصالت ماده و سود استوار است، شاید کمک مؤثری به افزایش تولید و سرعت بخشیدن به حرکت چرخ اقتصادی و گردش پول در جامعه داشته باشد؛ وحتی آنان اضافه تولیدهای خود را از میان میبرند تا نرخ تولیدات ثابت بماند؛(6) در این حال کشورهای عقب نگه داشته شده که همواره از غرب پیشرفته الگو میگیرند نیز سعی میکنند در این جهت از آنان عقب نمانند! و با وجود تفاوتهای بسیاری که در این گونه کشورها با کشورهای صنعتی پیشرفته وجود دارد، میپندارند رمز توسعه آنها در «اسراف» نهفته است.
اسراف یعنی نقطه مقابل صرفه جویی در فرهنگ اسلامی بشدت منع شده است، به اندازهای که دور ریختن «ته جرعه» آب از مصداقهای بارز آن معرفی شده و نسبت به آن پرهیز داده شده است.
اسراف یعنی حیف ساختن ماده، نیرو و انرژی حیاتی قابل مصرف و از حیّز انتفاع خارج ساختن آن میتواند پس از درک کاملی از تمامی مصادیق آن در فرهنگ ما تحولی ایجاد نماید؛ یعنی پس از آن که دانستیم از قتل نفس محترمه(7) تا دور ریختن ته مانده مواد غذایی، از بلااستفاده گذاشتن مصحف تا بیکارگذاشتن نیروی انسانی، همه مصداق اسراف است و ضد ارزش و امر مطرود از نظر فرهنگ دینی، بدون شک زندگی ما دگرگون میشود.
توسعه فرهنگی با الگوی غربی
یکی از مصیبتهای مردم جهان سوم دور شدن از فرهنگ اصیل خویش و رنگ باختگی در مقابل برق خیره کننده تمدن غرب است و راز آن در فریبی است که این مردم از غرب به وسیله اجرای یک حیله فرهنگی بزرگ در حدود دویست تا سیصد سال پیش خوردند.
در آن زمان که شرق اسلامی درگیر ودار جنگهای داخلی درازمدت ـ بین صفوی و عثمانی ـ به منتهای ضعف رسیده بودند و جنگ بی پیروزشان نتیجهای جز فرسایش طرفین و اضمحلال توان مقاومت و شکست ابهت شان در برابر غرب صلیبینداشت، غرب با اغتنام از فرصت به دو کار متمایز از یکدیگر دست زد که اولی زمینه وجودی دومی گردید. در اقدام نخست توسط مارتین لوتر کشیش ایتالیایی پرچم عصیان علیه کلیسای کاتولیکی به اهتزاز درآمد و در اقدام دوم که در سایه اولی انجام میشد، برخی کشورهای تحت سلطه کلیسای روم در حمایت از نهضت پروتستانیسم لوتری حساب خود را جدا ساخته راه استقلال را پیمودند که در سرانجام این جریانات انقلاب کبیر فرانسه رخ دادو علم به طور کامل از تسخیر و حبس کلیسا به درآمد. بدین سان نهضت اصلاح دینی در اروپا توانست کلیسا را به درون چهاردیواری معبدش عقب براند و کلیسارا ملزم سازد که علم را آزاد کند ؛ زیرا کلیسا پیش از آن هرکشف علمی جدید را بدعت و دخالت در ملکوت الهی و خلاف شرع دانسته، مرتکبان را مجازات تا حد اعدام مینمود.
اروپائیان از آن پس کوشیدند تا راه زندگی را به کمک علم روشن سازند و با اعتقاد به این که دین، دنیاساز نیست، سعی کردند دنیای خود را بدون دخالت دین بسازند.
اما حیله فرهنگی در این جاست که آنان بعداز انسجام قدرتِ دوباره که این بار با حکومت علم به جای دین انجام میشد، بویژه در شرایطی که مسلمانان برای ارضای حس توسعهطلبی شان دچار ضعف شده و آنان قلعهها و باروهای شرق را یکی پس از دیگری با اجرای سیاست حیله سیاسی فتح کرده بودند، برای مردم این دیار چنان وانمودساختند که رمز عقب ماندگی ما غربیان دین بودو اکنون که آن را رها کردهایم به توسعه رسیدهایم ؛ شما نیز که اکنون در این گرفتاریها به سر میبرید باید از همین راه بروید !
و چنان شدکه ملتهای شرق اسلامی فریب خوردند و بدون توجه به فارقهای فیمابین، به الگوگیری از غرب پرداختند و سعی کردند الگوی توسعه را از روی غرب تهیه کنند؛ الگوی اقتصادی، الگوی سیاسی و اخیرا الگوی فرهنگی و اکنون نیز الگوی دینی وانسانی! و با کمال تأسف، هنوز این باور در بین برخی از روشنفکران ما ادامه دارد.
توسعه برمبنای راهبرد
فرهنگ اسلامی
از این رو، مناسب چنان به نظر میرسد که شک مقدس همراه با ژرفکاوی دوباره در مفهوم موردنظر داشته باشیم و پس از مطالعه روی مختصات ملی خود ـ که هویت فرهنگی دینی به مثابه روح آن است ـ ساختار مفهومی منطقی مناسبی برگرفته و منتج از فرهنگ خاص خویش برای معادل غربی آن برای خود فراهم سازیم؛ که خوشبختانه پس از مرور فرهنگ اسلامی در مییابیم که ما از پیش، به آن مجهز بودهایم، ولی بدان توجه نداشتهایم و به گفته حافظ شیرازی :
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد و آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون ومکان بیرون بود طلب از گم شدگان لب دریا میکرد
استاد شهید مرتضی مطهری در مبنا بودن دین برای توسعه به بداهت نیاز انسان در رشد و توسعه اجتماعی به دین و ایدئولوژی استناد جسته است، آن جا که خاطر نشان میسازد:
«انسان از بدو پیدایش، لااقل از دورهای که رشد و توسعه زندگی اجتماعی منجر به یک سلسله اختلافات شده است، نیازمند بهایدئولوژی و به اصطلاح قرآن، شریعت بوده است... آنچه بشر امروز و به طریق اولی بشر فردا را وحدت و جهت میبخشد و آرمان مشترک میدهد و ملاک خیر و شر، باید و نباید میگردد، یک فلسفه زندگی انتخابی آگاهانه، آرمان خیز، مجهز به منطق و به عبارت دیگر، یک ایدئولوژی جامع و کامل است.»(8)
مبانی توسعه در فرهنگ اسلامی
از جایی که مسأله توسعه ـ به معنای اصطلاحی آن ـ از مسائل نوظهور و به عنوان پیامدی از عصر تحول صنعتی است و ریشه تاریخی آن به قبل از قرن بیستم نمیرسد، توقع تبیین آن در اندیشه دینی ـ به همین گونه ـ امری مغایر با حکم عقل است، اما این بدان معنی نیست که مسألهای بدین اهمیت در نگره دین اسلام قرار نگرفته باشد. به عبارت دیگر، اگر رأسا از توسعه چارچوبی مشخص نگردیده، لیکن مبانی معرفتی و فلسفی آن در زیربناهای اندیشه دینی بروشنی بیان گردیده است که مهمترین آنها عبارتند از:
1. بررسی و تحلیل و داوری پسینی (Aposteriori)و پیشینی (Apriori)درباره کلیت ساختار فکر توسعه از نوع شناختهای درجه دوم ؛ مانند برآورد و نقد عقل کلی (Intellectus)، عقل جزئی (Ratio)(و به تعبیری عقل فلسفی، عقل تجربی) و کارکرد نقدی آن و وجوه و ابعاد و مناسبات آن، از جمله مبادی مهم تفکر توسعه اسلامی است. کارکرد نقدی عقل در آن جا مشخص میشود که اسلام تلقی جدیدی نسبت به فلسفه مقارن ظهور خود از عقل ارائه میدهد که ضمن احترام به عقل قدسی، عقل تجربی و جزیی را نیز در فهم دخیل دانسته است و جنبههای نظری و عملی آن را توأم با یکدیگر لحاظ کرده است.(9) در دیدگاه نقدی اسلام، عقل کلی و عقل جزئی در قالب یک دستگاه ادراکی کلان قرار میگیرند که ضمن تقسیم کار (در حوزه مفاهیم تجریدی و حوزه انتزاع صدقی) نتیجه واقع بینانه و واقع نگرانهای به دارنده خود میدهند.
برابر دانستن حکم عقل و شرع، معیار بودن عقل در انطباق امور با حق (استاندارد)و داور بودن آن در تعارض و تضادهای امارات و ادله، حاکم مطلق بودن آن در منطقةالفراغ حکمی و نیز در تشخیص مصداقهای جزیی همه بر وسعت بخشیدن دین به قلمرو عقل دلالت دارند، (تا نیازهای انسان در همه زمینهها توسط آن تأمین شود).
2. آزادی، در همه ابعاد آن، بویژه در اندیشیدن زمینه مساعدی برای رشد، نمو و بالندگی فراهم میکند، تا انسان بتواند بدون دغدغه دنیای خود را گسترش دهد. (... لاتکن عبدغیرک و قد جعلک اللّه حرّا: امام علی علیهالسلام در نامه مفصلی که به امام حسن علیهالسلام مینویسد بر این نکته تأکید میکند که آزادی حق طبیعی انسان است.)
الگوی توسعه براساس فرهنگ اسلامی
کاربرد الگو در هنجاریابی نقشهاست ؛ الگو در مفاهیم تجریدی با الگو در مضامین عینی تفاوت میکند؛ مفهوم توسعه دینی نظر به آنچه در مبانی از آن یاد شد امری است انتزاعی ؛ یعنی مسألهای است در مباحث معرفتشناسی دین که پایههای آن را هستههای فعال معرفتی میسازند و سپس به عنوان ادراکی ویژه آن را معرفی میکنند. از این رو، معنای آن در مسلکهای اجتماعی، اقتصادی و فلسفی و نیز در جهان بینیها و ایدئولوژیها متغایر میشود.
دین به عنوان منبع فیاضی که هم جهان بینی دارد و هم ایدئولوژی میسازد، پایههای معرفتی خاصی برای توسعه فراهم میکند که درجنبههای راهبردی و راهکاری ـ هردوـ نمود پیدا میکند و این در حالی است که کمتر ایدئولوژی یافت میشود که از بوته معرفت شناختی خارج شده به ارائه راهکار عینی بپردازد و همواره به بیان چارچوبی ذهنی (subjectivite) بسنده میکند.
1. الگوی راهبردی (آرمانی /ذهنی).
مفهوم انتزاعی ای که در این زاویه دریافت میکنیم چیزی است که از دو مفهوم بنیادیتر یعنی «رشد» و «وسع» استخراج میشود ؛ پس لازم است پیرامون این دو مفهوم بررسی به عمل آید.
واژه رشد از نظر زبان شناختی سه معنی دارد: نمو و برآیندگی و بالندگی؛ بلوغ و کمال یافتگی و سنجیدگی ؛ یافتن و پیداکردن. (چنان که در «ارشاد الضالة» است).
اما در کاربرد قرآنی به طور اعم در موارد زیر استعمال شده است.
ـ راه درست: «لااکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ» (بقره/256)
ـ مقابل شرّ: «أشرّ ارید بمن فی الأرض ام اراد بهم رشدا» (جن /10)
ـ مقابل زیان: «قل لا املک لکم ضرّا و لا رشدا» (جن /21)
ـ کمال جسمی و روحی: «فان آنستم منهم رشدا فادفعوالیهم اموالهم» (نساء/06)
ـ کمال عقل: «و لقد آتینا ابراهیم رشده من قبل و کنّا به عالمین»(انبیاء/51)
ـ راه درست شدن امور زندگی: «ربنا آتنا من لدنک رحمةو هیّیءلنا من امرنا رشدا» (کهف /10)
ـ راهبرد:«و من یضلل فلن تجدله ولیّا مرشدا» (کهف /17)
همچنین واژه وسع (درماده لازم و ثلاثی) به دو معنی است: یک ـ دسترسی ؛ چون:
ـ «وسع سمعه الأصوات» ؛ صداها به گوشش رسید. (نهج البلاغه، ح 257)
ـ «وسعهم عدله» ؛ عدالتش به آنها رسید. (نهج البلاغه، ط 89)
و دیگری ـ فراخی و گستره و پهناست ؛ چون
ـ «فانّ فی العدل سعة» ؛ همانا در عدالت توسعه است. (نهج البلاغه ط 15)
ـ «فالحقّ اوسع الأشیاء فی التواصف»؛ حق در مقام توصیف از هرچیز دامنهاش پهنتر است .(نهجالبلاغه، ط 214)
ـ «و انّ من النعم سعةالمال» ؛ از جمله نعمتهای الهی توسعه ثروت است . (نهج البلاغه، ح 381 فیض )
که در مجموع آن مفهوم انتزاعی جامع و شامل عبارت است از: دسترسی یافتن انسان بر مقدماتی که برای تحصیل سعادت وی مورد نیاز است ؛ همچون شرایط مساعد روحی وشرایط مناسب مادی .
این مفهوم هرچند کلی به نظر میرسد، اما با توجه به آنچه در مبانی گفتیم، حواله کردن درک جزئیهای آن به عقل تجربی و نیز معتبر شناختن عرف به عنوان تشخیص مصداقهایی که درمتغیر زمان، مردم، محیط و عوامل انسانیـ طبیعی متغیر میشوند، پس از ادراک مفاهیم عالی خیر و سعادت که با عقل کلی ادراک میشود، راهبرد مناسبی در اختیار انسان میگذارد که در هرحال، وجوه امتیاز آن بر همگنانش آشکار است.
2. راهکار عینی برای بهره برداری در عمل و تجربه، باتوجه به آنچه گفتیم که مفهوم توسعه دینی از دو واژه رشد و وسع به دست میآید و دقت در موارد کاربرد این دو واژه که اولی ـ معمولاًـ بر بالندگیها و ادراکات معنوی و جوشش و نمو برآیندگی عقلی و فکری دلالت میکند و دومی بر افزایشهای مادی در حد سطح،(10)و نیز با التفات از زاویه راهبردی، طبعا الگوی توسعه از این نظر هم مشخص میشود ؛ یعنی تمکن یابی در جسم، مال، ابزار و وسایل، عقل و هوش و درایت و دستیابی به نوع زندگی بی دغدغهای است که بر محوریت ایمان شکل میگیرد.
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در مورد نقش «تقوا» در ایجاد چنین توسعهای میفرماید:
«تؤول بکم الی اکنان الدّعة، و اوطان السّعة، معاقل الحرز، و منازل العزّ.» (نهجالبلاغه،خ186فیض)
تقوا شما را به مواضع آسایش، سرزمینهای فراخ، حصارهای محفوظ و سرمنزلهای عزت و شکوهمندی میبرد.
اما با همه اینها قرآن به ارائه نمادین الگو پرداخته و ضمن بیان «مثل» هایی درک کامل آن را به اذهان نزدیک ساخته است. این مثلها متفاوتند و عموما با همان عنوان «مثل» آمدهاند ؛ همچون :
«ضرب اللّه مثلاً عبدا مملوکا لایقدر علی شیء و من رزقناه منّارزقا حسنا فهو ینفق منه سرّا و جهرا هل یستوون الحمدللّه بل اکثرهم لایعلمون. و ضرب اللّه مثلاً رجلین احدهما ربکم لایقدر علی شیء وهوکلّ علی مولاه اینما یوجّهه لایأت بخیر هل یستوی هو و من یأمر بالعدل و هو علی صراط مستقیم» (نحل/76-75)
خداوند در نمونه مثلی به برده بی اختیاری زد که توانایی برچیزی ندارد، و (درمقابل او) آن که روزی نیکویی به وی ارزانی داشتهایم که از آن پنهان و آشکار در راه خدا خرج میکند، آیا باهم یکسانند؟ خدا را سپاس! اما بیشترشان نمیدانند. و خدا نمونه آورد دو نفر را که یکی لال است و قدرت برهیچ چیزی ندارد و بار بر آقای خود است، به هر طرف که روی کند خیری در نمییابد، آیا او یکسان است با آن که به عدالت فرا میخواند و بر صراط مستقیم مشی میکند؟
چنان که پیداست، تمکن جسمی، مالی وعقلی در حدّ دستیابی به رفاه مکفی در این دو مثل لحاظ گردیده است.
فرهنگ توسعه
چنان که گفته شد، دین برنامه زندگی انسان است، اما این بدان معنی نیست که با دخالت در جزئیات ازجولان و میدان یافتن خرد انسانی جلوگیری و عرصه را بر آن تنگ نماید، بلکه درست برعکس، دین برنامه کلان زندگی است که به مثابه قانون اساسی به ارائه رهنمود سرمشق گونه در تمامی کلیات حوزه نیاز انسان میپردازد که این حوزه متعلق به شارع است و از آن پس، مربوط به شارح دین ـ پیامبردر مقام مسؤولیت دومش و جانشینان وی و علمای دین ـ میباشد که ریز نیازمندی بشر را در سطح راهبردی از همان سرمشقها (Paradigms) تخریج و اکتشاف نمایند.
رهنمودهای سرمشق گونه که از آن یادکردیم بنمایههای هدایتی و تعلیمی و تربیتی ای هستند که وقتی در تفسیرگاه شارح و شارحان بزرگوار دین قرار میگیرند و به فرایندسازی مینشینند، از آنها «آموزهها»ی اخلاقی در زمینههای گوناگونی همچون: انسانی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و غیره به بار مینشیند و در مجموع خود، «فرهنگِ» ویژه دینی میسازند.
خوشبختانه(11) به دلیل این که آموزههای دین اسلام از آبشخور آرمانی باز و ضد تحجری سیراب میشوند، تحقیقا میتوان گفت همه این آموزهها «توسعه» را در نظرگاه خویش دارند و از این رو، فرهنگ حاصل از آن را «فرهنگ توسعه» مینامیم.
اثبات کامل این مدعا، نیاز به اقدام برای انجام پروژه عظیم پژوهشی دارد تا در همه زمینههای یادشده پیگردی و همهجاگردی نماید و هرجا دستههایی از آن را به نمایش بگذارد که از این تحقیق کوچک ساخته نیست و تنها به ذکر نمونه هایی در هر رابطه بسنده میکنیم:
1ـ اجتماعی
نخست، کافی است بدانیم که ابلاغ رسالت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله با فرمان «اقرأ» انجام شده است و آدمِ نخستین مجهز به «تعلیم اسماء» ـ در قرآن ـ شناسانده است که در تفسیر اسماء میگویند علم به کنه و حقایق تمام اشیای عالم است(12): و این نشاندهندهنگاه پرتوسعهای به انسان از حیث معرفت و آگاهی و سلطه دانایی برمجهولات پیرامون زندگی اوست. این گونه است که همواره قرآن مردم را درباره نفهمیدن و درک نکردن پارهای ازمسائل مورد سؤال قرار میدهد. «افلا تعقلون، افلا تتفکرون ـ افلایتدبرون»
دوم ـ تعلیم کتاب و حکمت یافتن مردمان جزء نخستین هدفهای پیامبران توحیدی است که هم ابراهیم آن را ازخداوند تفاضا میکند و هم پیامبراسلام صلیاللهعلیهوآله به تعبیر قرآن برای این مهم آمده است(13) و قرآن فهم مسائل را برعهده علم و عالم نهاده و غیر آن را معذور دانسته است.(14)
سومـ روایاتی که در توصیه و تأکید نسبت به فراگیری دانش از پیامبر صلیاللهعلیهوآله و پیشوایان دین اسلام رسیده آن قدر زیاد است که مرحوم کلینی باب بزرگی از کتاب «الکافی» را به آن اختصاص داده است و همه این احادیث کلّ آن چیزی نیست که در این رابطه. ـ از طریق عامه و خاصه ـ وارد شده است.
توجه به حدیث مشهور نبوی:«طلبالعلم فریضةعلی کل مسلم» ـ که همه آن را نقل کردهاند ـ خط مشی یک انسان مسلمان را به عنوان کسی که حق ندارد جاهل بماند و باید که «دانا» بشود روشن نموده است و این در حالی است که ارتقای سطح سواد و دانایی و مهارت یافتن علمی، معرفتی و فنی انسان شاخصه مهم توسعه انسانی است که(15) وی را در نیل به توسعه اجتماعی قادر میسازد.
چهارم ـ مبارزه با ظلم نه فقط به عنوان وظیفه دستگاه حاکم، بلکه به عنوان دمیدن روحیه ظلم ستیزی و ستم سوزی در یکایک افراد مسلمان را شاید از خصیصههای دین اسلام بتوان محسوب نمود.
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله فرموده است :
«بدترین امتم آن کسی است که مردم او را از ترس آزارش احترام کنند... هرکس با میل خود تن به ذلت دهد از ما نیست.»(16)
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود:
«به خدا سوگند! کسی که دشمن را برجان خویش مسلط گرداند که گوشتش را بخورد و استخوانش را بشکند و پوستش را جدا سازد (عبارتها کنایه از شدت تن به ظلم دادن است)، عجز و ناتوانی او بسیار و قلب او بسیار کوچک است. تو اگر میخواهی چنان باش اما من، به خدا سوگند، پیش از آن که چنین چیزی به سراغم آید، پاسخش را با تیغ آبدار میدهم...»(17)
پنجم ـ عدالت اجتماعی است که راه را برای فقرزدایی هموار میسازد و نابرابریهای موجود در جامعه را تعدیل میکند و به همگی افرادجامعه توان برخاستن و کوشیدن و گسترش رفاه و تولید و نیل به خوشبختی را میبخشد.
ششمین گوهرمایهای که الهام بخش توسعه میباشد توجه به مسأله خاص «عمران» و خروج از بدویت است. در حقیقت، عمران نشانه بلوغ فکری انسان است که به چاره اندیشی در مورد آبادسازی و شکل مطلوب بخشیدن به محیط زیست انسانی میافتد و در بیان امیرالمؤمنین علی علیهالسلام هدف اصلی «هبوط»معرفی شده است:
«... فأهبطه بعدالتّوبة لیعمر ارضه بنسله...»(18)
و خود نیز، در منشور حکومتیای که برای مالک اشتر مینویسد، او را چنین سفارش میکند:
«... استصلاح اهلها، و عمارةبلادها...» (بهبود بخشیدن به احوال مردم مصر وعمران سرزمین آن.)
و در میانه این منشور او را هشدار میدهد که :
«بیش از آن که به دریافت مالیات نظر داشته باشی میباید به عمران و آبادانی بیندیشی که آن بدون این ممکن نیست و هرکه دنبال مالیات بدون توجه به مسأله عمران باشد مملکت را ویران و مردم را نابود ساخته است و کارش نیز ـ جز اندکی ـ قوام نمیگیرد... هزینه برای عمران مردم را توانمند میسازد، در حالی که ویرانی یک سرزمین ناشی از تنگدستی مردمان آن است...»(19)
2. اقتصادی
آموزههای اخلاقی در این زمینه روی دو محور دور میزند: یکی، اصل کار و تولید و توزیع و بهرهوری و مسائلی در این زمینه است (که قبلاً به اجمال در مورد آن سخن گفته شد). دوم، تدبیر منزل و راه بردن زندگی شخصی است.
3 ـ فرهنگی
بعد فرهنگی مسأله را در سه زاویه میتوان بررسی نمود: خارج جامعه، داخل جامعه، و خود شخص. درزاویه خارجی آنچه به توسعه فرهنگی کمک بسیار مؤثر مینماید دریافت تجارب و عبرت آموزی از تمدنهای گذشته و حال است. قرآن درباره این مسأله مسلمانان را به «سیر» و «سیاحت» در زمین توصیه میکند و گاهی مردم را مورد پرسش قرار میدهد که «آیا در زمین سیر نکردهاند تا...؟ »(20)
امیرالمؤمنین علیهالسلام در قطعه شعری (که به ایشان منسوب است) نظر به دستامدهای فرهنگی «گردشگری» میفرماید:
تغرّب عن الأوطان فی طلب العلی وسافر ففی الأسفارخمس فوائدٍ
تفرّج همّ و اکتساب معیشة و علم و آداب و صحبة ماجد...(21)
یعنی در جست و جوی ارتقای کیفی خود از وطن دور شو و مسافرت کن که پنج دستامد دارد: اندوه زدایی، کسب درآمد، دانشورزی، آشنایی با فرهنگ و یافتن همدمان فرهیخته .
در زاویه داخلی مسأله ارتباط انسانها با یکدیگر و چنان که در فرهنگ اسلامی از آن نامبرد میشود حسن معاشرت، دارای اهمیت فوق العادهای است که هم نشان از توسعه یافتگی دارد و هم به آن کمک مؤثری مینماید.
الفت و مؤانست افراد به پیوستگی و قوت داخلی جامعه و توانایی جمعی برای حل پیچیدهترین معضلات آنها کمک میکند و از این رو، خداوند در قرآن نسبت به ایجاد آن توسط اسلام و پیامبر بر مردم منت نهاده است :
«واعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لا تفرّقوا واذکروا نعمت اللّه علیکم اذکنتم اعداءً فألّف بین قلوبکم» (آل عمران/103)
همگی تان به رشته پیوند الهی در آویزید و از هم جدا نشوید و نعمت خدا را برخود به یادآورید که دشمن یکدیگر بودید، اما او میانه شما را با هم الفت داد.
«و الّف بین قلوبهم لوانفقت ما فی الأرض جمیعا ما الّفت بین قلوبهم و لکن اللّه الّف بینهم...» (انفال /63)
خداوند بین دلهاشان پیوندی ایجاد کرد که اگر تو میخواستی همهثروت زمین را خرج کنی نمیتوانستی، ولی خدا کرد.
و پشت سر این آیه میگوید :
«ای پیامبر! خداوند و همین مؤمنانی که از تو پیروی میکنند تو را بس می کند...(22)؛ یعنی قدرتی که اینان در اثر رشته پیوند محکم الفت و مؤانست بین خود یافتهاند برای تو در آن حدّاست که گویی سپاهی عظیم هستند!
براساس چنین آموزهای است که شارع مقدس و شارحان بزرگوار دین به بیان ابعاد، کیفیات، و زوایای الفت و پیوند میان مسلمانان پرداخته و آنها را روشن ساختهاند، به اندازهای که در بخش «فرهنگ ارتباط» کمبودی در تعالیم اخلاقی دین اسلام به چشم نمیخورد.
سخن پایانی ـ ژرف نگری و انتخاب
اگر کیان فرهنگ ملی یک جامعه از قبل مورد هدف تهاجم قرار گرفته و منهدم شده باشد و افراد آن جامعه استقلال فرهنگی خود را از دست داده و به خودباختگی روحی دربرابر قوم یا ملت دیگری دچار شده باشند، طبعا موضعشان انفعالی خواهد بود ؛ آنها سعی خواهند کرد خود را با تکنولوژی وارداتی انطباق دهند که در این صورت به آشفتگی نظام اجتماعی شان ـ بیش از پیش ـ دامن زده میشود، چه آن که هرنوع تکنولوژی اقتضای طبیعی خود را دارد و تأثیرگذاری همه آنها موجب پدید آمدن شبه فرهنگی متناقض و ناساز با یکدیگر خواهد بود که در نهایت به بیماری و از کارافتادگی اندام و روح جامعه خواهد انجامید. (همچون خوردن مواد غذایی جوراجورِناساز).
لذا آنچه از قوت، غنا و سلطه فرهنگی ما خبر میدهد این است که نوع تکنولوژیها را براساس اقتضا و نیاز و تناسب با فرهنگمان گزینش نماییم. دکتر فرامرز رفیع پور همین راه را پیشنهاد میکند:
«ما باید به سنّت خود بازگردیم و از آنجا مجددا یک مسیر کارکردی و حسابشده را در پیش گیریم و با توجهبه هوش سرشار انسانی و منابع طبیعی موجود، این مسیر را بسرعت، اما با تعمق و حسابشده بپیماییم».(23)
رشد اقتراحی
اگر رویکرد نیازهای اساسی در ما نیروی فکر را به جوشش نیندازد و آن را به تلاش مداوم وادار نسازد تا فرایندی تمام عیار و چند وجهی که تمام ابعاد زندگی جامعه، روابطمان با خود و دنیای خارج، وجدان جمعی و آگاهی ملی را فراگیرد فراهم نسازد، در آن زمان ما از کدام توسعه و رشد سخن میگوییم ؟
بنابراین «توسعه انسانی»(24) بیش از آن که در گرو رشد نرخ توسعه اکتسابی در میان ملتهای جهان سوم باشد و حتی پیش از آن، درگرو رشد توسعه اقتراحی و خودجوش است؛ و هم در این جاست که توسعه مراد، صبغه فرهنگی به خود میگیرد ؛ یعنی بیشتر از آنچه ریشه در اقتصاد جامعه داشته باشد منشأ فرهنگی دارد؛ زیرا مفهوم دقیقتر فرهنگ نیز همان جوشش فکر واندیشه است.(25) این از طرفی و از طرف دیگر اگر توسعه را در همان معنای اکتسابی تجربی آن هم منظور کنیم ـ که برای داشتن «توسعه فراگیر» که شرط اصلی پیشرفت است مورد نیاز در طول حرکت توسعهطلبانه ما خواهد بود ـ بازهم توسعه امری فرهنگی خواهد بود ؛ زیرا فرهنگ، در بردارنده معنای حفظ، انتقال و گسترش تجارب خود و دیگران است.
این از نقطه نگاه نظری، و اما از نقطه نگاه عملی و تجربی اگر به مسأله بنگریم، میبینیم بدون رشد در فرهنگ، تا آن جا که :
ـ هستی خود را در هستی جمع ببیند.
ـ به آرمان ملی و دینی خود عشق بورزد.
ـ کار و زحمت کشیدن را مایه افتخار و غرور خود بداند و هیچ لذتی را بیشتر از کار نشناسد.
ـ خودپرست و خودپسند و خودخواه نباشد و همه ارتقاها و سربلندیها و پیشرفتها را تنها برای وطن و ملت و کیان مشترک بخواهد.
ـ کارها را درست و محکم انجام دهد ؛ زیرا میداند که رمز محبوبیت و معروفیت و نفوذ در دیگران در همین نکته است.
ـ و... هرگز «به توسعه پایداری »(26) دست نخواهد یافت که قادر به دراختیار نهادن استراتژی تضمین شدهای هم برای تداوم توسعه، و هم برای نیل به «توسعه فراگیر» باشد.
راهبرد مؤثر برای وضعیت فعلی
رشد یا توسعه اقتراحی گرچه در استراتژی محکوم به انزواست ؛ یعنی آن گاه که به مرحله نیاز به توسعه فراگیر جهانشمول برسیم خواه ناخواه باید قیدها وخصوصیتهای ملیتی ـ جداکننده ـ را بزنیم ؛ اما تا آن جا هنوز نیازمند رویکرد به «توسعهای درونزاد»(27) یا همان اقتراحی وخودجوش هستیم.
نتیجهگیری
برای دستیابی به توسعه ـ به معنای عام آن ـ باید ویژگیهای زیر را پیشاپیش به عنوان تدارک آگاهی نسبت به شرایط نفس الأمری آن در نظر داشت :
1. تناسب در رشد عناصر توسعه؛ یعنی همه عناصری که متعلق توسعه هستند پا به پای هم و فراخور استعداد، نیاز، توقع و درسطحی عادلانه رشد یابند تا بتوانند همخوانی با هم داشته یکدیگر را کمک کنند. این شرط هم در مجموعه مؤلفههای هر عنصر و هم در زیرمجموعه آن باید لحاظ گردد؛ مثلاً اگر توسعه در آموزش مورد نظر است همه آموزشها از عالیترین سطح تا ابتداییترین آنها، و درهمه زمینهها و درهمه شکلها از حدّ متناسب توسعه برخوردار باشند، چنان که رعایت این حدّ را به همین گونه در عناصر دیگر نیز میکنیم.
2. توسعه از زایندگی و فزایندگی ؛ یعنی از رشد کمی و کیفی متناسب برخوردار باشد. به دیگر بیان، رشد درونزا و برونزا سبب گردد تا توسعه درونزاد و برونزاد تحقق پیداکند تا همراه با غنایابی از خویش بتواند غنابخشی نسبت به محیط پیرامونی
خود داشته باشد.
3. رشد فراگیر هم در قلمرو خاص ملی و هم در سطح انسان جهانی مورد نظر باشد. از این رو در دو برنامه داخلی و بیرونی باید آن را نگریست. بدیهی است که این مرحله در آنِ واحد با مرحله بند 2 در کوتاه مدت امکان زیست دارد، لیکن در درازمدت از برد مؤثر بند 2 ـ خودبخود ـ کاسته میشود.
4. رشد به دلیل خاستگاه و نیز ماهیتی که دارا میباشد مسأله اجتماعی فرهنگی است و از این رو، باید در بوته فرهنگ ملی و برپایه مقتضیات آن قرار بگیرد.
این امور در توسعه اقتراحی خودبخود حاصل است ؛ زیرا فرهنگ ملی به مثابه زهدان در تکوین آن نقش تعیین کننده دارد، لیکن در توسعه اکتسابی که به مثابه بوته پرورشی رشد پس از تولد آن است باید دقت شود که از کیان فرهنگ خودی فاصله نگیرد.
5. رشد متناسب میان فرهنگی در سپهر تمدنی خاص و معین باید مورد حمایت واقع شود. این مسأله سبب پیوستگی چند ملّت با فرهنگهای مختلف و خاص لیکن دارای تمدن واحد ـ همچون تمدن اسلامی ـ میشود و همین امر سبب میگردد تا مؤلفههای رشد قویتری در اختیار قرار بگیرد و در نتیجه بازدهی رشد بیشتر شود. همچنین تناسب رشد درون فرهنگی در گروههای اجتماعی، خرده فرهنگها و اجزای فرهنگ در این بند مورد توجه است؛ یعنی همواره بین فرهنگ تولید و کار، فرهنگ مصرف، رشد شهری گری و خرده فرهنگهای مربوط به آن (فرهنگ ترافیک مثلاً) تناسب وجود داشته باشد.
6. و مهمتر از همه اینها رشد برمبنای برنامه جامع در یک نظام اجتماعی کارشناسی شده و حسابشده قرار داشته باشد ؛ یعنی ابتدا نظامهای آموزشی و فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و... با هم یک نظام دقیق و جامع اجتماعی را بسازند و آن گاه رشد براساس آن استواری یابد.
پی نوشتها
______________________________
1. . محمدنقی نظرپور، ارزشها و توسعه. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1378، به نقل از «برداشتی نو از مسائل توسعه»، ترجمه حمید فراهانی راد، گزیده مسائل اقتصادی اجتماعی (سازمان برنامه و بودجه)، ش 46 .ص 6.
2. ارزشها و توسعه، ص 45.
3. یکی دیگر از محققان میگوید:»توسعه را میتوان مجموعه فعالیتهایی برای هدایت در جهت ایجاد شرایط مطلوب زندگی براساس نظام ارزشی مورد پذیرش جامعه تعریف کرد.» (علی اسدی، «جامعهشناسی توسعه» نشریه مدیریت دولتی، 1369،ش8،ص 136، به نقل از: بصائر، سال اول، ش 2، ص 36.)
4. محمدرحیم عیوضی.«توسعه و ضرورت آشنایی با آن »، بصائر، سال اول، ش 2، ص 33.
5. در مورد اهمیت فوق العاده مسأله کار درفرهنگ اسلامی همین بس که تنها ازماده«ع م ل» حدود چهارهزار مورد جمله در قرآن به کار رفته است. در حالی که بجز آن، دو واژه «سعی» و «فعل» نیز به همین مفهوم اشاره دارند. در یک بیان مشابه از زبان چند پیامبر قرآن میگوید:
یا قوم اعملو علی مکانتکم انی عامل...» (انعام 135: توبه 105، هود/93 ؛ هود/121 ؛ زمر/39
ای مردمان برجای مندی خود کار کنید که من خود، کار میکنم .
6. همایون الهی، امپریالیسم و عقب ماندگی، چاپ دوم: شرکت نشر قومس، 1372، ص 52.
7. قرآن میگوید: برای اجرای قصاص اسراف در قتل نیست (اسراء/33) که مفهوم مخالف آن این است که قتل نفس محترمه اسراف در قتل است.
8. مقدمهای برجهان بینی توحیدی، وحی و نبوت، ص 46.
9. برداشت صحیحی از این مطلب ما را از گزینه علم به عنوان یکی از این مبانی بی نیاز میسازد زیرا علم همان عقل جزیی و تجربی است (منظور ما علم به معنای مصطلح امروز آن است هرچند که در بیان اسلام هر دو مراد از علم است.)
10. وسعت رزق، خانه وسیع و فراوانی مال و دارایی اگر منطبق با معیارهای سلامت قانونی و حقوقی به دست آمده باشد، از نظر اسلام ستایش شده است و همگی با این ماده ربانی در بیان رهبران دینی آمدهاند. آیه شریفه لینفق ذوسعة من سعة (طلاق /57) و ایه علی الموسع قدره و علی المقتر قدره (بقره /236) و آیه و من یهاجر فی سبیلاللّه یجد فی الأرض مراغی کثیرا وسعة (نساء 100) و بسیاری دیگر از آیات و احادیث بر این معنی دلالت دارند.
11. با این که استاد سرکارخانم دکتر هما زنجانی زاده نویسنده را از استعمال واژههای ارزشی در حقیقت منع نموده است، لیکن گاهی چنان است که نیاز به آنها طبعا اقتضای استعمال آنها را پیش رو مینهد و ناچار به آن میشویم.
12. بقره /31: بهاءالدین خرمشاهی در زیرنویس قرآن مترجم خود مینویسد: اکثرمفسران شیعه و سنی» «اسماء» را نامهای همه مخلوقات و عرض آنها بر ملائکه را عرضه مسمیّات یعنی اعیان و اشخاص موجود است دانستهاند. بعضی نیز علم اسماء را همان علم انسان به کلیات و توانایی مفهوم اندیشی انسان میدانند.» (تهران، انتشارات نیلوفر ـ جامی، 1374.)
13. بقره/129 ؛ آل عمران /164 ؛ جمعه/2.
14. و تلک الأمثال نضربها للنّاس و ما یعقلها الاّالعالمون عنکبوت/43
15. یکی از محققان میگوید: آنچه در توسعه فرهنگی مهم است، بارور کردن سرمایه انسانی است. مقصودما از سرمایه انسانی، علم و دانش، قابلیتها، تجارب و نهایتا نظم و انضباطی است که ابزارها و دستگاههای فرهنگی درجامعه پدید میآورند... سرمایه انسانی به درجه توانایی علمی، فنی، حرفهای و فکری یک کشور بسته است. (محمدستاری فر، درآمدی بر سرمایه و توسعه، انتشارات دانشگاه. علامه طباطبایی، 1374، ص 095)
16. ابن شعبه حرّانی. تحف العقول، کتابفروشی اسلامی، 1398 ه (مترجم)، ص 580
17. نهج البلاغه، خطبه 34 (اف لک لقد لئمت عتابکم...) ؛ المعجم للفهرس الفاظ نهجالبلاغه، محمد دشتی، ص 19 متن. شاعر میگوید:
نه ظلم کن به کسی نی به زیر ظلم برو که این مرام حسین است و منطق دین است
18. نهج البلاغه، خطبه 91 (اشباح)أ
19. عهدنامه مالک اشتر (نهج البلاغه، نامه 53).
20. بنگرید به ایاد: یوسف /109 ؛ حج/46 ؛ روم /9؛ فاطر/44؛ غافر/21 ؛ غافر/82 ؛ محمد/10: آل عمران /137 ؛ انعام/11 ؛ نحل/36، نمل/69 ؛ عنکوبت/20 ؛ روم/42 ؛ سبا/18 ؛ توبه/2 و 112 ؛ با تحریم /5. جالب توجه در این دو مورد این است که سیاحت صفت مردان و زنان با ایمان معرفی شده است.
21. دیوان منسوب به امام علی علیهالسلام
22. انفال /64.
23. توسعه و تضاد، ص549.
24. Human Centered Development
25. واژگان «Culture» و «Education» هردو در اصل برمفهومی از رشد، تکثیر و کاشت، نبوغ و اعتلای فکری، تیزهوشی، پرورش و نموّ نباتات، حیوانات و انسان دلالت میکند که مراد ما در این جا جوشش و رشد هوشی و اعتلایابی در اندیشه و فکر است. رک. فرهنگ لغتهای المورد، اکسفورد، دهخدا و...
26. Sustainable Development
27. Endogenous Development
«توسعه به عنوان یک مفهوم متعالی، دستاورد بشری و پدیدهای چند بعدی است و فی نفسه یک مسلک به حساب میآید. توسعه به دلیل این که دستاورد انسان محسوب میگردد، در محتوا و نمود دارای مختصات فرهنگی است و بر تحول ارگانیک دلالت دارد. هدف از توسعه ایجاد زندگی پرثمرهای است که توسط فرهنگ تعریف میشود. بنابراین توسعه دستیابی فزاینده انسان به ارزشهای فرهنگی خود است...»(1)
براساس این تعریف، طبعا توسعه از مقوله امور فرهنگی به شمار میآید؛ زیرا گرچه انگیزه دامن زدن به مباحث توسعه، افزایش امکانات مادی و تأمین نیازهای معیشتی و عبور از تنگنای اقتصادی به میدان وسیع تمکن و دارندگی است که توسعه سیاسی و توسعه اجتماعی هم در واقع، برداشتن موانع موجود از سر راه این هدف است، اما گذشته از این که آیا توسعه سیاسی واجتماعی هم نسخه بدل همان توسعه فرهنگی نیستند، اصولاً چنان که یکی از محققان میگوید :
«توسعه فرهنگی شرط اصلی توسعه اقتصادی (و بلکه شاه کلید آن) محسوب میشود. برای آن که مردم بتوانند دنیای جدید را درک کنند و به آن شکل دهند، قدرت بیان احساسهای خود را داشته باشند، و با استفاده از زبان روز با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، به آموزش مستمر که شرط اصلی توسعه است نیازمندند. افراد قبل از این که بتوانند خود را با تغییرات ضروری در شغلشان وفق دهند، باید بتوانند خود را با تغییر هماهنگ سازند، و این توانایی به دست نخواهد آمد مگر از طریق مجموعهای از فرایندها، از رهگذر اطلاعات، قبول مسؤولیت آموزش شغلی، فراگرفتن شیوه بیان خود، که در ترکیب با یکدیگر، توسعه فرهنگی را میسازند...»(2)
راز دوم این است که توسعه اقتصادی مبتنی بر تکنولوژی مادی است و آن مبتنی بر تکنولوژی انسانی است ؛ یعنی آموزش و مهارت یابی در کشف تناسبها و مناسبتهای پنهانی موجود در بین اشیاء، که این تنها یک امر فرهنگی است.
راز سوم در این است که توسعه بر متغیر ارزشهای جامعه تعلق میگیرد(3) و ارزشها که رشد یافته و تبدیل شده هنجارها هستند امور فرهنگی محض میباشند ؛ هرچند که در انتهای مسیر به آن چیزی میرسیم که در آغاز بدان اندیشیدهایم ؛ یعنی بهبود وضعیت و شرایط اقتصادی که در انگیزهشناسی توسعه مدّنظر قرار داشته است.
توسعه فرهنگی و ضرورت تحول در فرهنگ
گزینههای زیر ما را به ضرورت توسعه فرهنگی رهنمون میشوند:
ـ توسعه مجرای واقعی تحقق آرمانها، امیال و خواستههای جوامع بشری است.
ـ توسعه مطلوب در گرو رشد همزمانی در زمینههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است.
ـ سیر تکاملی رشد جوامع نسبت به شرایط و امکانات کشورها متفاوت است.
ـ هر کشوری گونههای رشد خود را براساس ارزشهای شناخته شدهاش سازماندهی میکند و توسعه را بر آن اساس سامان میدهد.
ـ ارزشها مجموعه باور داشتهایی هستند که افراد از طریق میراث ملی، آموزش وپرورش انتقالی، کسب تجارب دیگران، رهیافتهای خود و تجاربی که از رهگذر آموزش و عمل بدان میرسند، خود را به آنها غنا میبخشند و از دیگران متمایز میسازند. میتوانیم بگوییم که توسعه به دلیل این که فرایند ادراک ارزشهاست و مجموعه ارزشها به دلیل فراگرد تماس فی مابین دائما در حال نوشدن هستند و در انسان هوشمند و دارای فکر پویا هر روز فهمی تازه از مسائل به او میدهند، امری متحول از تحول فرهنگ است ؛ یعنی متغیر عددی توسعه را در متغیر مفهومی ارزشهای فرهنگی باید جست و از این رو باید گفت در امر توسعه تحول فرهنگی ضروری است؛ یعنی فرهنگ جامعه باید متحول گردد... (4)
توسعه فرهنگی و
ارزشهای جامعه
از آنچه در تحول فرهنگی گفتیم چنین استشمام میشود که برای دستیابی به توسعه باید ارزشها را دستکاری کرد و به اصطلاح در آنها تحول به وجود آورد. البته چندان نظر ما این نیست ؛ زیرا نگریستن به ارزشها به این سادگی نیست و درنگاهی عمیقتر بدانها در مییابیم که آنها یک وجود ماهیتی دارند و یک وجود اعتباری. مادر وجود ماهیتی آنها قادر به دستکاری نمیباشیم، هرچند که در وجود اعتباری آنها میتوانیم تحول ایجاد کنیم.
نظام اخلاقی حاکم بر یک جامعه دینی چون ایران، برانگیخته از تعالیم انبیای الهی از آدم تا خاتم، و حکیمان فرزانهای در حکمت اشراق است که ریشه در همان تعالیم داشته و در سرشت ما از روزگارانی بس دور ریشه دوانیده است و روح ما را شکلی بدیع بخشیده، صبغه ایرانی بودن را مرادف با صبغه انسان الهی ساخته است. از این رو، ماهیت ارزشهای فرهنگی ما را آموزههای الهی ثابتی تشکیل داده است که هرگونه چون و چرا در آنها مساوی با مسخ فرهنگی ما و «انسانی دیگر شدن» است.
اما از آن جا که ادیان الهی در طول تاریخ، دستخوش تحریف، تأویل و تفسیرهای باب طبع حکام خودسر و دنیاپرست قرار داشتهاند، ممکن است وجود اعتبار شده این ارزشها از صورت برین خود واگشته و دیگرگون شده باشند، که توجه به این امر باعث میشود تا لزوم بازنگری در مفاهیم ارزشهای موجود در ذهنها زنده شود؛ چنان که از باب نمونه به مفاهیم ارزشیای چون صبر، رضا، توکل، قناعت، فقرو غناو... اشاره میشود که معنای اعتبار شده فعلی در میان برخی از مردم نتیجه تخدیر جامعه و انحطاط و توسعه نیابی را در پی دارد و همه آنها در راستای ماندن و نشستن و تسلیم گرفتاریهای وارده از سوی جابران شدن و اقدام به هیچ عملی در جهت بیرون آمدن از سلطه حاکمان ستمکار و وضعیتی که تحمیل کردهاند ننمودن و... معنی مییابند. این در حالی است که با اندک تعمق و ژرف نگری در فرهنگ اسلامی میتوان تحولی شگرف در این اعتبارها داد و از هر آموزهای سلاحی بُرنده و ابزاری پیش بَرنده ساخت تا جامعه را به سوی توسعهای عظیم پیش بَرَد.
ایجاد تحول فکری درفهم دوباره برخی از مفاهیم ارزشی موجب به کار افتادن پارهای از آموزهها و ارزشهای معطل مانده نیز میشود؛ مثلاً برداشت «قناعت به نیم نان» سبب واگرد از مفهوم ارزشی «کار» یا دست کم، کار در حد تحصیل معاش یک روز میشود که در نتیجه به جامعه تنبلی میدهد. این در حالی است که مسأله کار یکی از پراهمیتترین مسائلی است که قرآن و احادیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امامان ما بر آن تأکید فراوان داشتهاند و رهبران دینی ما نیز بر دیگران سبقت میورزیدهاند، چنان که میدانیم حضرت سلیمان با زنبیل بافی و حضرت داوود با زره سازی و حضرت موسی با دامپروری (وحضرتابراهیم نیز) و پیامبر بزرگوار اسلام با تجارت و حضرت علی علیهالسلام با کار در مزرعه و حفر قنات و سایر صحابه بزرگوار نیز با تجارت یا کار در مزرعه و امثال این، روزگار خود را میگذرانیدند به گونهای که نیاز به استفاده از بیت المال نداشته باشند.(5) (در این مورد به مقاله درآمدی برکارامدی فرهنگ اسلامی، از این نویسنده مراجعه شود.)
برای مورد دیگری از همین گونه مفاهیم ارزشی فراموش شده، مسأله«صرفهجویی» را که معنای راستین «قناعت» است باید ذکر کرد.
قناعت یا صرفهجویی، یا آنچه در فرهنگ توسعه به آن «خودبسی» (Self-fulfilment)میگویند و اصل بسیار پراهمیتی در مبحث بهرهوری است، نقش تعیین کنندهای در پیشبرد اهداف توسعه دارد ؛ بدین معنی که ضمن به دست آوردن مشارکت خلاقانه مردم، در بهره بردای کامل از نیروهای مولد ملی، و ظرفیتهای انسانی یک جامعه و بهرهوری از تمامی استعداد منابع، ابزار و امکانات موجود نهایت کوشش انجام میشود تا نیرو و انرژی هرز نرود.
الگوگیری از غرب
سیاست مصرف در کشورهای توسعه یافته غربی که فلسفه زندگی آنها براساس اصالت ماده و سود استوار است، شاید کمک مؤثری به افزایش تولید و سرعت بخشیدن به حرکت چرخ اقتصادی و گردش پول در جامعه داشته باشد؛ وحتی آنان اضافه تولیدهای خود را از میان میبرند تا نرخ تولیدات ثابت بماند؛(6) در این حال کشورهای عقب نگه داشته شده که همواره از غرب پیشرفته الگو میگیرند نیز سعی میکنند در این جهت از آنان عقب نمانند! و با وجود تفاوتهای بسیاری که در این گونه کشورها با کشورهای صنعتی پیشرفته وجود دارد، میپندارند رمز توسعه آنها در «اسراف» نهفته است.
اسراف یعنی نقطه مقابل صرفه جویی در فرهنگ اسلامی بشدت منع شده است، به اندازهای که دور ریختن «ته جرعه» آب از مصداقهای بارز آن معرفی شده و نسبت به آن پرهیز داده شده است.
اسراف یعنی حیف ساختن ماده، نیرو و انرژی حیاتی قابل مصرف و از حیّز انتفاع خارج ساختن آن میتواند پس از درک کاملی از تمامی مصادیق آن در فرهنگ ما تحولی ایجاد نماید؛ یعنی پس از آن که دانستیم از قتل نفس محترمه(7) تا دور ریختن ته مانده مواد غذایی، از بلااستفاده گذاشتن مصحف تا بیکارگذاشتن نیروی انسانی، همه مصداق اسراف است و ضد ارزش و امر مطرود از نظر فرهنگ دینی، بدون شک زندگی ما دگرگون میشود.
توسعه فرهنگی با الگوی غربی
یکی از مصیبتهای مردم جهان سوم دور شدن از فرهنگ اصیل خویش و رنگ باختگی در مقابل برق خیره کننده تمدن غرب است و راز آن در فریبی است که این مردم از غرب به وسیله اجرای یک حیله فرهنگی بزرگ در حدود دویست تا سیصد سال پیش خوردند.
در آن زمان که شرق اسلامی درگیر ودار جنگهای داخلی درازمدت ـ بین صفوی و عثمانی ـ به منتهای ضعف رسیده بودند و جنگ بی پیروزشان نتیجهای جز فرسایش طرفین و اضمحلال توان مقاومت و شکست ابهت شان در برابر غرب صلیبینداشت، غرب با اغتنام از فرصت به دو کار متمایز از یکدیگر دست زد که اولی زمینه وجودی دومی گردید. در اقدام نخست توسط مارتین لوتر کشیش ایتالیایی پرچم عصیان علیه کلیسای کاتولیکی به اهتزاز درآمد و در اقدام دوم که در سایه اولی انجام میشد، برخی کشورهای تحت سلطه کلیسای روم در حمایت از نهضت پروتستانیسم لوتری حساب خود را جدا ساخته راه استقلال را پیمودند که در سرانجام این جریانات انقلاب کبیر فرانسه رخ دادو علم به طور کامل از تسخیر و حبس کلیسا به درآمد. بدین سان نهضت اصلاح دینی در اروپا توانست کلیسا را به درون چهاردیواری معبدش عقب براند و کلیسارا ملزم سازد که علم را آزاد کند ؛ زیرا کلیسا پیش از آن هرکشف علمی جدید را بدعت و دخالت در ملکوت الهی و خلاف شرع دانسته، مرتکبان را مجازات تا حد اعدام مینمود.
اروپائیان از آن پس کوشیدند تا راه زندگی را به کمک علم روشن سازند و با اعتقاد به این که دین، دنیاساز نیست، سعی کردند دنیای خود را بدون دخالت دین بسازند.
اما حیله فرهنگی در این جاست که آنان بعداز انسجام قدرتِ دوباره که این بار با حکومت علم به جای دین انجام میشد، بویژه در شرایطی که مسلمانان برای ارضای حس توسعهطلبی شان دچار ضعف شده و آنان قلعهها و باروهای شرق را یکی پس از دیگری با اجرای سیاست حیله سیاسی فتح کرده بودند، برای مردم این دیار چنان وانمودساختند که رمز عقب ماندگی ما غربیان دین بودو اکنون که آن را رها کردهایم به توسعه رسیدهایم ؛ شما نیز که اکنون در این گرفتاریها به سر میبرید باید از همین راه بروید !
و چنان شدکه ملتهای شرق اسلامی فریب خوردند و بدون توجه به فارقهای فیمابین، به الگوگیری از غرب پرداختند و سعی کردند الگوی توسعه را از روی غرب تهیه کنند؛ الگوی اقتصادی، الگوی سیاسی و اخیرا الگوی فرهنگی و اکنون نیز الگوی دینی وانسانی! و با کمال تأسف، هنوز این باور در بین برخی از روشنفکران ما ادامه دارد.
توسعه برمبنای راهبرد
فرهنگ اسلامی
از این رو، مناسب چنان به نظر میرسد که شک مقدس همراه با ژرفکاوی دوباره در مفهوم موردنظر داشته باشیم و پس از مطالعه روی مختصات ملی خود ـ که هویت فرهنگی دینی به مثابه روح آن است ـ ساختار مفهومی منطقی مناسبی برگرفته و منتج از فرهنگ خاص خویش برای معادل غربی آن برای خود فراهم سازیم؛ که خوشبختانه پس از مرور فرهنگ اسلامی در مییابیم که ما از پیش، به آن مجهز بودهایم، ولی بدان توجه نداشتهایم و به گفته حافظ شیرازی :
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد و آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون ومکان بیرون بود طلب از گم شدگان لب دریا میکرد
استاد شهید مرتضی مطهری در مبنا بودن دین برای توسعه به بداهت نیاز انسان در رشد و توسعه اجتماعی به دین و ایدئولوژی استناد جسته است، آن جا که خاطر نشان میسازد:
«انسان از بدو پیدایش، لااقل از دورهای که رشد و توسعه زندگی اجتماعی منجر به یک سلسله اختلافات شده است، نیازمند بهایدئولوژی و به اصطلاح قرآن، شریعت بوده است... آنچه بشر امروز و به طریق اولی بشر فردا را وحدت و جهت میبخشد و آرمان مشترک میدهد و ملاک خیر و شر، باید و نباید میگردد، یک فلسفه زندگی انتخابی آگاهانه، آرمان خیز، مجهز به منطق و به عبارت دیگر، یک ایدئولوژی جامع و کامل است.»(8)
مبانی توسعه در فرهنگ اسلامی
از جایی که مسأله توسعه ـ به معنای اصطلاحی آن ـ از مسائل نوظهور و به عنوان پیامدی از عصر تحول صنعتی است و ریشه تاریخی آن به قبل از قرن بیستم نمیرسد، توقع تبیین آن در اندیشه دینی ـ به همین گونه ـ امری مغایر با حکم عقل است، اما این بدان معنی نیست که مسألهای بدین اهمیت در نگره دین اسلام قرار نگرفته باشد. به عبارت دیگر، اگر رأسا از توسعه چارچوبی مشخص نگردیده، لیکن مبانی معرفتی و فلسفی آن در زیربناهای اندیشه دینی بروشنی بیان گردیده است که مهمترین آنها عبارتند از:
1. بررسی و تحلیل و داوری پسینی (Aposteriori)و پیشینی (Apriori)درباره کلیت ساختار فکر توسعه از نوع شناختهای درجه دوم ؛ مانند برآورد و نقد عقل کلی (Intellectus)، عقل جزئی (Ratio)(و به تعبیری عقل فلسفی، عقل تجربی) و کارکرد نقدی آن و وجوه و ابعاد و مناسبات آن، از جمله مبادی مهم تفکر توسعه اسلامی است. کارکرد نقدی عقل در آن جا مشخص میشود که اسلام تلقی جدیدی نسبت به فلسفه مقارن ظهور خود از عقل ارائه میدهد که ضمن احترام به عقل قدسی، عقل تجربی و جزیی را نیز در فهم دخیل دانسته است و جنبههای نظری و عملی آن را توأم با یکدیگر لحاظ کرده است.(9) در دیدگاه نقدی اسلام، عقل کلی و عقل جزئی در قالب یک دستگاه ادراکی کلان قرار میگیرند که ضمن تقسیم کار (در حوزه مفاهیم تجریدی و حوزه انتزاع صدقی) نتیجه واقع بینانه و واقع نگرانهای به دارنده خود میدهند.
برابر دانستن حکم عقل و شرع، معیار بودن عقل در انطباق امور با حق (استاندارد)و داور بودن آن در تعارض و تضادهای امارات و ادله، حاکم مطلق بودن آن در منطقةالفراغ حکمی و نیز در تشخیص مصداقهای جزیی همه بر وسعت بخشیدن دین به قلمرو عقل دلالت دارند، (تا نیازهای انسان در همه زمینهها توسط آن تأمین شود).
2. آزادی، در همه ابعاد آن، بویژه در اندیشیدن زمینه مساعدی برای رشد، نمو و بالندگی فراهم میکند، تا انسان بتواند بدون دغدغه دنیای خود را گسترش دهد. (... لاتکن عبدغیرک و قد جعلک اللّه حرّا: امام علی علیهالسلام در نامه مفصلی که به امام حسن علیهالسلام مینویسد بر این نکته تأکید میکند که آزادی حق طبیعی انسان است.)
الگوی توسعه براساس فرهنگ اسلامی
کاربرد الگو در هنجاریابی نقشهاست ؛ الگو در مفاهیم تجریدی با الگو در مضامین عینی تفاوت میکند؛ مفهوم توسعه دینی نظر به آنچه در مبانی از آن یاد شد امری است انتزاعی ؛ یعنی مسألهای است در مباحث معرفتشناسی دین که پایههای آن را هستههای فعال معرفتی میسازند و سپس به عنوان ادراکی ویژه آن را معرفی میکنند. از این رو، معنای آن در مسلکهای اجتماعی، اقتصادی و فلسفی و نیز در جهان بینیها و ایدئولوژیها متغایر میشود.
دین به عنوان منبع فیاضی که هم جهان بینی دارد و هم ایدئولوژی میسازد، پایههای معرفتی خاصی برای توسعه فراهم میکند که درجنبههای راهبردی و راهکاری ـ هردوـ نمود پیدا میکند و این در حالی است که کمتر ایدئولوژی یافت میشود که از بوته معرفت شناختی خارج شده به ارائه راهکار عینی بپردازد و همواره به بیان چارچوبی ذهنی (subjectivite) بسنده میکند.
1. الگوی راهبردی (آرمانی /ذهنی).
مفهوم انتزاعی ای که در این زاویه دریافت میکنیم چیزی است که از دو مفهوم بنیادیتر یعنی «رشد» و «وسع» استخراج میشود ؛ پس لازم است پیرامون این دو مفهوم بررسی به عمل آید.
واژه رشد از نظر زبان شناختی سه معنی دارد: نمو و برآیندگی و بالندگی؛ بلوغ و کمال یافتگی و سنجیدگی ؛ یافتن و پیداکردن. (چنان که در «ارشاد الضالة» است).
اما در کاربرد قرآنی به طور اعم در موارد زیر استعمال شده است.
ـ راه درست: «لااکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ» (بقره/256)
ـ مقابل شرّ: «أشرّ ارید بمن فی الأرض ام اراد بهم رشدا» (جن /10)
ـ مقابل زیان: «قل لا املک لکم ضرّا و لا رشدا» (جن /21)
ـ کمال جسمی و روحی: «فان آنستم منهم رشدا فادفعوالیهم اموالهم» (نساء/06)
ـ کمال عقل: «و لقد آتینا ابراهیم رشده من قبل و کنّا به عالمین»(انبیاء/51)
ـ راه درست شدن امور زندگی: «ربنا آتنا من لدنک رحمةو هیّیءلنا من امرنا رشدا» (کهف /10)
ـ راهبرد:«و من یضلل فلن تجدله ولیّا مرشدا» (کهف /17)
همچنین واژه وسع (درماده لازم و ثلاثی) به دو معنی است: یک ـ دسترسی ؛ چون:
ـ «وسع سمعه الأصوات» ؛ صداها به گوشش رسید. (نهج البلاغه، ح 257)
ـ «وسعهم عدله» ؛ عدالتش به آنها رسید. (نهج البلاغه، ط 89)
و دیگری ـ فراخی و گستره و پهناست ؛ چون
ـ «فانّ فی العدل سعة» ؛ همانا در عدالت توسعه است. (نهج البلاغه ط 15)
ـ «فالحقّ اوسع الأشیاء فی التواصف»؛ حق در مقام توصیف از هرچیز دامنهاش پهنتر است .(نهجالبلاغه، ط 214)
ـ «و انّ من النعم سعةالمال» ؛ از جمله نعمتهای الهی توسعه ثروت است . (نهج البلاغه، ح 381 فیض )
که در مجموع آن مفهوم انتزاعی جامع و شامل عبارت است از: دسترسی یافتن انسان بر مقدماتی که برای تحصیل سعادت وی مورد نیاز است ؛ همچون شرایط مساعد روحی وشرایط مناسب مادی .
این مفهوم هرچند کلی به نظر میرسد، اما با توجه به آنچه در مبانی گفتیم، حواله کردن درک جزئیهای آن به عقل تجربی و نیز معتبر شناختن عرف به عنوان تشخیص مصداقهایی که درمتغیر زمان، مردم، محیط و عوامل انسانیـ طبیعی متغیر میشوند، پس از ادراک مفاهیم عالی خیر و سعادت که با عقل کلی ادراک میشود، راهبرد مناسبی در اختیار انسان میگذارد که در هرحال، وجوه امتیاز آن بر همگنانش آشکار است.
2. راهکار عینی برای بهره برداری در عمل و تجربه، باتوجه به آنچه گفتیم که مفهوم توسعه دینی از دو واژه رشد و وسع به دست میآید و دقت در موارد کاربرد این دو واژه که اولی ـ معمولاًـ بر بالندگیها و ادراکات معنوی و جوشش و نمو برآیندگی عقلی و فکری دلالت میکند و دومی بر افزایشهای مادی در حد سطح،(10)و نیز با التفات از زاویه راهبردی، طبعا الگوی توسعه از این نظر هم مشخص میشود ؛ یعنی تمکن یابی در جسم، مال، ابزار و وسایل، عقل و هوش و درایت و دستیابی به نوع زندگی بی دغدغهای است که بر محوریت ایمان شکل میگیرد.
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در مورد نقش «تقوا» در ایجاد چنین توسعهای میفرماید:
«تؤول بکم الی اکنان الدّعة، و اوطان السّعة، معاقل الحرز، و منازل العزّ.» (نهجالبلاغه،خ186فیض)
تقوا شما را به مواضع آسایش، سرزمینهای فراخ، حصارهای محفوظ و سرمنزلهای عزت و شکوهمندی میبرد.
اما با همه اینها قرآن به ارائه نمادین الگو پرداخته و ضمن بیان «مثل» هایی درک کامل آن را به اذهان نزدیک ساخته است. این مثلها متفاوتند و عموما با همان عنوان «مثل» آمدهاند ؛ همچون :
«ضرب اللّه مثلاً عبدا مملوکا لایقدر علی شیء و من رزقناه منّارزقا حسنا فهو ینفق منه سرّا و جهرا هل یستوون الحمدللّه بل اکثرهم لایعلمون. و ضرب اللّه مثلاً رجلین احدهما ربکم لایقدر علی شیء وهوکلّ علی مولاه اینما یوجّهه لایأت بخیر هل یستوی هو و من یأمر بالعدل و هو علی صراط مستقیم» (نحل/76-75)
خداوند در نمونه مثلی به برده بی اختیاری زد که توانایی برچیزی ندارد، و (درمقابل او) آن که روزی نیکویی به وی ارزانی داشتهایم که از آن پنهان و آشکار در راه خدا خرج میکند، آیا باهم یکسانند؟ خدا را سپاس! اما بیشترشان نمیدانند. و خدا نمونه آورد دو نفر را که یکی لال است و قدرت برهیچ چیزی ندارد و بار بر آقای خود است، به هر طرف که روی کند خیری در نمییابد، آیا او یکسان است با آن که به عدالت فرا میخواند و بر صراط مستقیم مشی میکند؟
چنان که پیداست، تمکن جسمی، مالی وعقلی در حدّ دستیابی به رفاه مکفی در این دو مثل لحاظ گردیده است.
فرهنگ توسعه
چنان که گفته شد، دین برنامه زندگی انسان است، اما این بدان معنی نیست که با دخالت در جزئیات ازجولان و میدان یافتن خرد انسانی جلوگیری و عرصه را بر آن تنگ نماید، بلکه درست برعکس، دین برنامه کلان زندگی است که به مثابه قانون اساسی به ارائه رهنمود سرمشق گونه در تمامی کلیات حوزه نیاز انسان میپردازد که این حوزه متعلق به شارع است و از آن پس، مربوط به شارح دین ـ پیامبردر مقام مسؤولیت دومش و جانشینان وی و علمای دین ـ میباشد که ریز نیازمندی بشر را در سطح راهبردی از همان سرمشقها (Paradigms) تخریج و اکتشاف نمایند.
رهنمودهای سرمشق گونه که از آن یادکردیم بنمایههای هدایتی و تعلیمی و تربیتی ای هستند که وقتی در تفسیرگاه شارح و شارحان بزرگوار دین قرار میگیرند و به فرایندسازی مینشینند، از آنها «آموزهها»ی اخلاقی در زمینههای گوناگونی همچون: انسانی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و غیره به بار مینشیند و در مجموع خود، «فرهنگِ» ویژه دینی میسازند.
خوشبختانه(11) به دلیل این که آموزههای دین اسلام از آبشخور آرمانی باز و ضد تحجری سیراب میشوند، تحقیقا میتوان گفت همه این آموزهها «توسعه» را در نظرگاه خویش دارند و از این رو، فرهنگ حاصل از آن را «فرهنگ توسعه» مینامیم.
اثبات کامل این مدعا، نیاز به اقدام برای انجام پروژه عظیم پژوهشی دارد تا در همه زمینههای یادشده پیگردی و همهجاگردی نماید و هرجا دستههایی از آن را به نمایش بگذارد که از این تحقیق کوچک ساخته نیست و تنها به ذکر نمونه هایی در هر رابطه بسنده میکنیم:
1ـ اجتماعی
نخست، کافی است بدانیم که ابلاغ رسالت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله با فرمان «اقرأ» انجام شده است و آدمِ نخستین مجهز به «تعلیم اسماء» ـ در قرآن ـ شناسانده است که در تفسیر اسماء میگویند علم به کنه و حقایق تمام اشیای عالم است(12): و این نشاندهندهنگاه پرتوسعهای به انسان از حیث معرفت و آگاهی و سلطه دانایی برمجهولات پیرامون زندگی اوست. این گونه است که همواره قرآن مردم را درباره نفهمیدن و درک نکردن پارهای ازمسائل مورد سؤال قرار میدهد. «افلا تعقلون، افلا تتفکرون ـ افلایتدبرون»
دوم ـ تعلیم کتاب و حکمت یافتن مردمان جزء نخستین هدفهای پیامبران توحیدی است که هم ابراهیم آن را ازخداوند تفاضا میکند و هم پیامبراسلام صلیاللهعلیهوآله به تعبیر قرآن برای این مهم آمده است(13) و قرآن فهم مسائل را برعهده علم و عالم نهاده و غیر آن را معذور دانسته است.(14)
سومـ روایاتی که در توصیه و تأکید نسبت به فراگیری دانش از پیامبر صلیاللهعلیهوآله و پیشوایان دین اسلام رسیده آن قدر زیاد است که مرحوم کلینی باب بزرگی از کتاب «الکافی» را به آن اختصاص داده است و همه این احادیث کلّ آن چیزی نیست که در این رابطه. ـ از طریق عامه و خاصه ـ وارد شده است.
توجه به حدیث مشهور نبوی:«طلبالعلم فریضةعلی کل مسلم» ـ که همه آن را نقل کردهاند ـ خط مشی یک انسان مسلمان را به عنوان کسی که حق ندارد جاهل بماند و باید که «دانا» بشود روشن نموده است و این در حالی است که ارتقای سطح سواد و دانایی و مهارت یافتن علمی، معرفتی و فنی انسان شاخصه مهم توسعه انسانی است که(15) وی را در نیل به توسعه اجتماعی قادر میسازد.
چهارم ـ مبارزه با ظلم نه فقط به عنوان وظیفه دستگاه حاکم، بلکه به عنوان دمیدن روحیه ظلم ستیزی و ستم سوزی در یکایک افراد مسلمان را شاید از خصیصههای دین اسلام بتوان محسوب نمود.
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله فرموده است :
«بدترین امتم آن کسی است که مردم او را از ترس آزارش احترام کنند... هرکس با میل خود تن به ذلت دهد از ما نیست.»(16)
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود:
«به خدا سوگند! کسی که دشمن را برجان خویش مسلط گرداند که گوشتش را بخورد و استخوانش را بشکند و پوستش را جدا سازد (عبارتها کنایه از شدت تن به ظلم دادن است)، عجز و ناتوانی او بسیار و قلب او بسیار کوچک است. تو اگر میخواهی چنان باش اما من، به خدا سوگند، پیش از آن که چنین چیزی به سراغم آید، پاسخش را با تیغ آبدار میدهم...»(17)
پنجم ـ عدالت اجتماعی است که راه را برای فقرزدایی هموار میسازد و نابرابریهای موجود در جامعه را تعدیل میکند و به همگی افرادجامعه توان برخاستن و کوشیدن و گسترش رفاه و تولید و نیل به خوشبختی را میبخشد.
ششمین گوهرمایهای که الهام بخش توسعه میباشد توجه به مسأله خاص «عمران» و خروج از بدویت است. در حقیقت، عمران نشانه بلوغ فکری انسان است که به چاره اندیشی در مورد آبادسازی و شکل مطلوب بخشیدن به محیط زیست انسانی میافتد و در بیان امیرالمؤمنین علی علیهالسلام هدف اصلی «هبوط»معرفی شده است:
«... فأهبطه بعدالتّوبة لیعمر ارضه بنسله...»(18)
و خود نیز، در منشور حکومتیای که برای مالک اشتر مینویسد، او را چنین سفارش میکند:
«... استصلاح اهلها، و عمارةبلادها...» (بهبود بخشیدن به احوال مردم مصر وعمران سرزمین آن.)
و در میانه این منشور او را هشدار میدهد که :
«بیش از آن که به دریافت مالیات نظر داشته باشی میباید به عمران و آبادانی بیندیشی که آن بدون این ممکن نیست و هرکه دنبال مالیات بدون توجه به مسأله عمران باشد مملکت را ویران و مردم را نابود ساخته است و کارش نیز ـ جز اندکی ـ قوام نمیگیرد... هزینه برای عمران مردم را توانمند میسازد، در حالی که ویرانی یک سرزمین ناشی از تنگدستی مردمان آن است...»(19)
2. اقتصادی
آموزههای اخلاقی در این زمینه روی دو محور دور میزند: یکی، اصل کار و تولید و توزیع و بهرهوری و مسائلی در این زمینه است (که قبلاً به اجمال در مورد آن سخن گفته شد). دوم، تدبیر منزل و راه بردن زندگی شخصی است.
3 ـ فرهنگی
بعد فرهنگی مسأله را در سه زاویه میتوان بررسی نمود: خارج جامعه، داخل جامعه، و خود شخص. درزاویه خارجی آنچه به توسعه فرهنگی کمک بسیار مؤثر مینماید دریافت تجارب و عبرت آموزی از تمدنهای گذشته و حال است. قرآن درباره این مسأله مسلمانان را به «سیر» و «سیاحت» در زمین توصیه میکند و گاهی مردم را مورد پرسش قرار میدهد که «آیا در زمین سیر نکردهاند تا...؟ »(20)
امیرالمؤمنین علیهالسلام در قطعه شعری (که به ایشان منسوب است) نظر به دستامدهای فرهنگی «گردشگری» میفرماید:
تغرّب عن الأوطان فی طلب العلی وسافر ففی الأسفارخمس فوائدٍ
تفرّج همّ و اکتساب معیشة و علم و آداب و صحبة ماجد...(21)
یعنی در جست و جوی ارتقای کیفی خود از وطن دور شو و مسافرت کن که پنج دستامد دارد: اندوه زدایی، کسب درآمد، دانشورزی، آشنایی با فرهنگ و یافتن همدمان فرهیخته .
در زاویه داخلی مسأله ارتباط انسانها با یکدیگر و چنان که در فرهنگ اسلامی از آن نامبرد میشود حسن معاشرت، دارای اهمیت فوق العادهای است که هم نشان از توسعه یافتگی دارد و هم به آن کمک مؤثری مینماید.
الفت و مؤانست افراد به پیوستگی و قوت داخلی جامعه و توانایی جمعی برای حل پیچیدهترین معضلات آنها کمک میکند و از این رو، خداوند در قرآن نسبت به ایجاد آن توسط اسلام و پیامبر بر مردم منت نهاده است :
«واعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لا تفرّقوا واذکروا نعمت اللّه علیکم اذکنتم اعداءً فألّف بین قلوبکم» (آل عمران/103)
همگی تان به رشته پیوند الهی در آویزید و از هم جدا نشوید و نعمت خدا را برخود به یادآورید که دشمن یکدیگر بودید، اما او میانه شما را با هم الفت داد.
«و الّف بین قلوبهم لوانفقت ما فی الأرض جمیعا ما الّفت بین قلوبهم و لکن اللّه الّف بینهم...» (انفال /63)
خداوند بین دلهاشان پیوندی ایجاد کرد که اگر تو میخواستی همهثروت زمین را خرج کنی نمیتوانستی، ولی خدا کرد.
و پشت سر این آیه میگوید :
«ای پیامبر! خداوند و همین مؤمنانی که از تو پیروی میکنند تو را بس می کند...(22)؛ یعنی قدرتی که اینان در اثر رشته پیوند محکم الفت و مؤانست بین خود یافتهاند برای تو در آن حدّاست که گویی سپاهی عظیم هستند!
براساس چنین آموزهای است که شارع مقدس و شارحان بزرگوار دین به بیان ابعاد، کیفیات، و زوایای الفت و پیوند میان مسلمانان پرداخته و آنها را روشن ساختهاند، به اندازهای که در بخش «فرهنگ ارتباط» کمبودی در تعالیم اخلاقی دین اسلام به چشم نمیخورد.
سخن پایانی ـ ژرف نگری و انتخاب
اگر کیان فرهنگ ملی یک جامعه از قبل مورد هدف تهاجم قرار گرفته و منهدم شده باشد و افراد آن جامعه استقلال فرهنگی خود را از دست داده و به خودباختگی روحی دربرابر قوم یا ملت دیگری دچار شده باشند، طبعا موضعشان انفعالی خواهد بود ؛ آنها سعی خواهند کرد خود را با تکنولوژی وارداتی انطباق دهند که در این صورت به آشفتگی نظام اجتماعی شان ـ بیش از پیش ـ دامن زده میشود، چه آن که هرنوع تکنولوژی اقتضای طبیعی خود را دارد و تأثیرگذاری همه آنها موجب پدید آمدن شبه فرهنگی متناقض و ناساز با یکدیگر خواهد بود که در نهایت به بیماری و از کارافتادگی اندام و روح جامعه خواهد انجامید. (همچون خوردن مواد غذایی جوراجورِناساز).
لذا آنچه از قوت، غنا و سلطه فرهنگی ما خبر میدهد این است که نوع تکنولوژیها را براساس اقتضا و نیاز و تناسب با فرهنگمان گزینش نماییم. دکتر فرامرز رفیع پور همین راه را پیشنهاد میکند:
«ما باید به سنّت خود بازگردیم و از آنجا مجددا یک مسیر کارکردی و حسابشده را در پیش گیریم و با توجهبه هوش سرشار انسانی و منابع طبیعی موجود، این مسیر را بسرعت، اما با تعمق و حسابشده بپیماییم».(23)
رشد اقتراحی
اگر رویکرد نیازهای اساسی در ما نیروی فکر را به جوشش نیندازد و آن را به تلاش مداوم وادار نسازد تا فرایندی تمام عیار و چند وجهی که تمام ابعاد زندگی جامعه، روابطمان با خود و دنیای خارج، وجدان جمعی و آگاهی ملی را فراگیرد فراهم نسازد، در آن زمان ما از کدام توسعه و رشد سخن میگوییم ؟
بنابراین «توسعه انسانی»(24) بیش از آن که در گرو رشد نرخ توسعه اکتسابی در میان ملتهای جهان سوم باشد و حتی پیش از آن، درگرو رشد توسعه اقتراحی و خودجوش است؛ و هم در این جاست که توسعه مراد، صبغه فرهنگی به خود میگیرد ؛ یعنی بیشتر از آنچه ریشه در اقتصاد جامعه داشته باشد منشأ فرهنگی دارد؛ زیرا مفهوم دقیقتر فرهنگ نیز همان جوشش فکر واندیشه است.(25) این از طرفی و از طرف دیگر اگر توسعه را در همان معنای اکتسابی تجربی آن هم منظور کنیم ـ که برای داشتن «توسعه فراگیر» که شرط اصلی پیشرفت است مورد نیاز در طول حرکت توسعهطلبانه ما خواهد بود ـ بازهم توسعه امری فرهنگی خواهد بود ؛ زیرا فرهنگ، در بردارنده معنای حفظ، انتقال و گسترش تجارب خود و دیگران است.
این از نقطه نگاه نظری، و اما از نقطه نگاه عملی و تجربی اگر به مسأله بنگریم، میبینیم بدون رشد در فرهنگ، تا آن جا که :
ـ هستی خود را در هستی جمع ببیند.
ـ به آرمان ملی و دینی خود عشق بورزد.
ـ کار و زحمت کشیدن را مایه افتخار و غرور خود بداند و هیچ لذتی را بیشتر از کار نشناسد.
ـ خودپرست و خودپسند و خودخواه نباشد و همه ارتقاها و سربلندیها و پیشرفتها را تنها برای وطن و ملت و کیان مشترک بخواهد.
ـ کارها را درست و محکم انجام دهد ؛ زیرا میداند که رمز محبوبیت و معروفیت و نفوذ در دیگران در همین نکته است.
ـ و... هرگز «به توسعه پایداری »(26) دست نخواهد یافت که قادر به دراختیار نهادن استراتژی تضمین شدهای هم برای تداوم توسعه، و هم برای نیل به «توسعه فراگیر» باشد.
راهبرد مؤثر برای وضعیت فعلی
رشد یا توسعه اقتراحی گرچه در استراتژی محکوم به انزواست ؛ یعنی آن گاه که به مرحله نیاز به توسعه فراگیر جهانشمول برسیم خواه ناخواه باید قیدها وخصوصیتهای ملیتی ـ جداکننده ـ را بزنیم ؛ اما تا آن جا هنوز نیازمند رویکرد به «توسعهای درونزاد»(27) یا همان اقتراحی وخودجوش هستیم.
نتیجهگیری
برای دستیابی به توسعه ـ به معنای عام آن ـ باید ویژگیهای زیر را پیشاپیش به عنوان تدارک آگاهی نسبت به شرایط نفس الأمری آن در نظر داشت :
1. تناسب در رشد عناصر توسعه؛ یعنی همه عناصری که متعلق توسعه هستند پا به پای هم و فراخور استعداد، نیاز، توقع و درسطحی عادلانه رشد یابند تا بتوانند همخوانی با هم داشته یکدیگر را کمک کنند. این شرط هم در مجموعه مؤلفههای هر عنصر و هم در زیرمجموعه آن باید لحاظ گردد؛ مثلاً اگر توسعه در آموزش مورد نظر است همه آموزشها از عالیترین سطح تا ابتداییترین آنها، و درهمه زمینهها و درهمه شکلها از حدّ متناسب توسعه برخوردار باشند، چنان که رعایت این حدّ را به همین گونه در عناصر دیگر نیز میکنیم.
2. توسعه از زایندگی و فزایندگی ؛ یعنی از رشد کمی و کیفی متناسب برخوردار باشد. به دیگر بیان، رشد درونزا و برونزا سبب گردد تا توسعه درونزاد و برونزاد تحقق پیداکند تا همراه با غنایابی از خویش بتواند غنابخشی نسبت به محیط پیرامونی
خود داشته باشد.
3. رشد فراگیر هم در قلمرو خاص ملی و هم در سطح انسان جهانی مورد نظر باشد. از این رو در دو برنامه داخلی و بیرونی باید آن را نگریست. بدیهی است که این مرحله در آنِ واحد با مرحله بند 2 در کوتاه مدت امکان زیست دارد، لیکن در درازمدت از برد مؤثر بند 2 ـ خودبخود ـ کاسته میشود.
4. رشد به دلیل خاستگاه و نیز ماهیتی که دارا میباشد مسأله اجتماعی فرهنگی است و از این رو، باید در بوته فرهنگ ملی و برپایه مقتضیات آن قرار بگیرد.
این امور در توسعه اقتراحی خودبخود حاصل است ؛ زیرا فرهنگ ملی به مثابه زهدان در تکوین آن نقش تعیین کننده دارد، لیکن در توسعه اکتسابی که به مثابه بوته پرورشی رشد پس از تولد آن است باید دقت شود که از کیان فرهنگ خودی فاصله نگیرد.
5. رشد متناسب میان فرهنگی در سپهر تمدنی خاص و معین باید مورد حمایت واقع شود. این مسأله سبب پیوستگی چند ملّت با فرهنگهای مختلف و خاص لیکن دارای تمدن واحد ـ همچون تمدن اسلامی ـ میشود و همین امر سبب میگردد تا مؤلفههای رشد قویتری در اختیار قرار بگیرد و در نتیجه بازدهی رشد بیشتر شود. همچنین تناسب رشد درون فرهنگی در گروههای اجتماعی، خرده فرهنگها و اجزای فرهنگ در این بند مورد توجه است؛ یعنی همواره بین فرهنگ تولید و کار، فرهنگ مصرف، رشد شهری گری و خرده فرهنگهای مربوط به آن (فرهنگ ترافیک مثلاً) تناسب وجود داشته باشد.
6. و مهمتر از همه اینها رشد برمبنای برنامه جامع در یک نظام اجتماعی کارشناسی شده و حسابشده قرار داشته باشد ؛ یعنی ابتدا نظامهای آموزشی و فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و... با هم یک نظام دقیق و جامع اجتماعی را بسازند و آن گاه رشد براساس آن استواری یابد.
پی نوشتها
______________________________
1. . محمدنقی نظرپور، ارزشها و توسعه. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1378، به نقل از «برداشتی نو از مسائل توسعه»، ترجمه حمید فراهانی راد، گزیده مسائل اقتصادی اجتماعی (سازمان برنامه و بودجه)، ش 46 .ص 6.
2. ارزشها و توسعه، ص 45.
3. یکی دیگر از محققان میگوید:»توسعه را میتوان مجموعه فعالیتهایی برای هدایت در جهت ایجاد شرایط مطلوب زندگی براساس نظام ارزشی مورد پذیرش جامعه تعریف کرد.» (علی اسدی، «جامعهشناسی توسعه» نشریه مدیریت دولتی، 1369،ش8،ص 136، به نقل از: بصائر، سال اول، ش 2، ص 36.)
4. محمدرحیم عیوضی.«توسعه و ضرورت آشنایی با آن »، بصائر، سال اول، ش 2، ص 33.
5. در مورد اهمیت فوق العاده مسأله کار درفرهنگ اسلامی همین بس که تنها ازماده«ع م ل» حدود چهارهزار مورد جمله در قرآن به کار رفته است. در حالی که بجز آن، دو واژه «سعی» و «فعل» نیز به همین مفهوم اشاره دارند. در یک بیان مشابه از زبان چند پیامبر قرآن میگوید:
یا قوم اعملو علی مکانتکم انی عامل...» (انعام 135: توبه 105، هود/93 ؛ هود/121 ؛ زمر/39
ای مردمان برجای مندی خود کار کنید که من خود، کار میکنم .
6. همایون الهی، امپریالیسم و عقب ماندگی، چاپ دوم: شرکت نشر قومس، 1372، ص 52.
7. قرآن میگوید: برای اجرای قصاص اسراف در قتل نیست (اسراء/33) که مفهوم مخالف آن این است که قتل نفس محترمه اسراف در قتل است.
8. مقدمهای برجهان بینی توحیدی، وحی و نبوت، ص 46.
9. برداشت صحیحی از این مطلب ما را از گزینه علم به عنوان یکی از این مبانی بی نیاز میسازد زیرا علم همان عقل جزیی و تجربی است (منظور ما علم به معنای مصطلح امروز آن است هرچند که در بیان اسلام هر دو مراد از علم است.)
10. وسعت رزق، خانه وسیع و فراوانی مال و دارایی اگر منطبق با معیارهای سلامت قانونی و حقوقی به دست آمده باشد، از نظر اسلام ستایش شده است و همگی با این ماده ربانی در بیان رهبران دینی آمدهاند. آیه شریفه لینفق ذوسعة من سعة (طلاق /57) و ایه علی الموسع قدره و علی المقتر قدره (بقره /236) و آیه و من یهاجر فی سبیلاللّه یجد فی الأرض مراغی کثیرا وسعة (نساء 100) و بسیاری دیگر از آیات و احادیث بر این معنی دلالت دارند.
11. با این که استاد سرکارخانم دکتر هما زنجانی زاده نویسنده را از استعمال واژههای ارزشی در حقیقت منع نموده است، لیکن گاهی چنان است که نیاز به آنها طبعا اقتضای استعمال آنها را پیش رو مینهد و ناچار به آن میشویم.
12. بقره /31: بهاءالدین خرمشاهی در زیرنویس قرآن مترجم خود مینویسد: اکثرمفسران شیعه و سنی» «اسماء» را نامهای همه مخلوقات و عرض آنها بر ملائکه را عرضه مسمیّات یعنی اعیان و اشخاص موجود است دانستهاند. بعضی نیز علم اسماء را همان علم انسان به کلیات و توانایی مفهوم اندیشی انسان میدانند.» (تهران، انتشارات نیلوفر ـ جامی، 1374.)
13. بقره/129 ؛ آل عمران /164 ؛ جمعه/2.
14. و تلک الأمثال نضربها للنّاس و ما یعقلها الاّالعالمون عنکبوت/43
15. یکی از محققان میگوید: آنچه در توسعه فرهنگی مهم است، بارور کردن سرمایه انسانی است. مقصودما از سرمایه انسانی، علم و دانش، قابلیتها، تجارب و نهایتا نظم و انضباطی است که ابزارها و دستگاههای فرهنگی درجامعه پدید میآورند... سرمایه انسانی به درجه توانایی علمی، فنی، حرفهای و فکری یک کشور بسته است. (محمدستاری فر، درآمدی بر سرمایه و توسعه، انتشارات دانشگاه. علامه طباطبایی، 1374، ص 095)
16. ابن شعبه حرّانی. تحف العقول، کتابفروشی اسلامی، 1398 ه (مترجم)، ص 580
17. نهج البلاغه، خطبه 34 (اف لک لقد لئمت عتابکم...) ؛ المعجم للفهرس الفاظ نهجالبلاغه، محمد دشتی، ص 19 متن. شاعر میگوید:
نه ظلم کن به کسی نی به زیر ظلم برو که این مرام حسین است و منطق دین است
18. نهج البلاغه، خطبه 91 (اشباح)أ
19. عهدنامه مالک اشتر (نهج البلاغه، نامه 53).
20. بنگرید به ایاد: یوسف /109 ؛ حج/46 ؛ روم /9؛ فاطر/44؛ غافر/21 ؛ غافر/82 ؛ محمد/10: آل عمران /137 ؛ انعام/11 ؛ نحل/36، نمل/69 ؛ عنکوبت/20 ؛ روم/42 ؛ سبا/18 ؛ توبه/2 و 112 ؛ با تحریم /5. جالب توجه در این دو مورد این است که سیاحت صفت مردان و زنان با ایمان معرفی شده است.
21. دیوان منسوب به امام علی علیهالسلام
22. انفال /64.
23. توسعه و تضاد، ص549.
24. Human Centered Development
25. واژگان «Culture» و «Education» هردو در اصل برمفهومی از رشد، تکثیر و کاشت، نبوغ و اعتلای فکری، تیزهوشی، پرورش و نموّ نباتات، حیوانات و انسان دلالت میکند که مراد ما در این جا جوشش و رشد هوشی و اعتلایابی در اندیشه و فکر است. رک. فرهنگ لغتهای المورد، اکسفورد، دهخدا و...
26. Sustainable Development
27. Endogenous Development