به موازات تغییر در اصول و مفاهیم تئوریهای جریان عمده توسعه (بهویژه نوسازی) در دهههای اخیر از جمله تغییر؛ از اصلکارکردگرایی به سرزمین گرایی، ازاصل نوسازی استاندارد به تکثرگرایی فرهنگی و ازاصل رشد اقتصادی به پایداری اکولوژیکی، شیوه تحلیل جمعیت و تعاملات آن با پدیدههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی متحول شد. فرایند این تغییرات را میتوان از تئوری انتقال جمیعت به رژیمهای جمعیتی، ازتبیینهای ساختاری به تحلیلهاینهادی و ازتحلیل در قالب نظریههای رفتارمنطقی و عقلانیت آگاهانه به تأکید برهویت و عقلانیت ناآگاهانه مشاهده و تشریح کرد. این نوشتار به بیان فرآیند مذکور در حوزه جمعیت و توسعه روستایی و عمدتاً به تشریح اهمیت عناصر و شرائط نهادی در شکلگیری چارچوبهای نظری به منظور تحلیل جمعیت و توسعه روستایی میپردازد