دیدگاههای جهانی امام خمینی (ره)
آرشیو
چکیده
مقاله حاضر با هدف بررسى دیدگاههاى جهانى رهبر کبیر انقلاب اسلامى ایران تنظیم شده است؛ بنابراین، سئوال مورد نظر در این نوشته عبارت است از این که «بنیانگذار و موسس انقلاب اسلامى، حضرت امام خمینى(ره) چه رویکردى نسبت به نظام بین الملل و مسائل جهانى داشته است؟» با هدف نظم بخشیدن به شیوه پاسخگویى به این سئوال، مطالعات انجام شده در این مقاله، براساس آزمون این فرضیه انجام پذیرفته است که «رویکرد کلى حضرت امام(ره) نسبت به نظام بین الملل، رویکردى فعال و مقتدرانه بوده است.» به عبارت دیگر، فرضیه این مقاله آن است که حضرت امام(ره) برخلاف بیشتر رهبران کشورهاى جهان سوم و جهان اسلام، در رویارویى با مسائل بین المللى و جهانى، به جاى مقهور شدن در مقابل قدرتهاى بزرگ و مستکبر و ارائه تصویرى منفعلانه و ضعیف از خود، رویکردى تهاجمى و مقتدرانه داشته است. این رویکرد، از یک سو، موجب نگرانى و ترس قدرتهاى استکبارى مسلط بر نظام بین الملل شده و از سوى دیگر، نور امید را در دل مستضعفان جهان تابانده است. بررسى هاى انجام شده در این مقاله نشان مى دهد که فرضیه مورد نظر، داراى اعتبار بوده و وجود این رویکرد در روش برخورد حضرت امام(ره) نسبت به مسائل جهانى، امرى مشهود و غیر قابل انکار است.متن
مقدمه
بى تردید وقوع انقلاب اسلامى در سرزمین ایران در سالهاى ابتدایى ربع آخر قرن بیستم، یکى از مهم ترین حوادث سیاسى دنیاى پس از جنگ جهانى دوم است. آنچه که این حادثه را از سایر تحولات قرن بیستم متمایز مى سازد، وجود رادمردى بود که با پشتوانه اى عظیم و غنى از فرهنگ و معارف اسلامى و تلاشى خستگى ناپذیر توانست اسلام و ایران را حیاتى دوباره ببخشد.
شاید بتوان گفت که سرزمین ایران در طول تاریخ حیات سیاسى خویش هیچ گاه رهبرى به این عظمت به خود ندیده است؛ رهبرى که هم بتواند با تسخیر قلوب مردم، مهم ترین تحول معنوى را در کشور ایجاد کند و هم با اقتدار کامل، همه توطئه ها و خیانت هاى داخلى و خارجى را به شکست بکشاند.
امروز که نظام مقدس جمهورى اسلامى ایران در یکى از حساس ترین شرایط حیات سیاسى خود به سر مى برد، جامعه ما بیش از هر زمان دیگر نیازمند شناخت خطوط اصلى حرکت انقلابى حضرت امام (ره) در عرصه هاى مختلف داخلى و بین المللى است؛ اصول و قواعدى که شناخت و عمل به آنها مى تواند انقلاب اسلامى را در مسیر صحیح نگاه دارد و آن را از آسیب ها مصون بدارد.
البته برخى عقیده دارند که هر گاه یک نهضت انقلابى به نظام سیاسى تبدیل شود، به تدریج حالت انقلابى و پویایى خود را از دست خواهد داد و به مرور، شرایط نخستین قبل از انقلاب، دوباره احیاء شده و همه چیز به حالت اول باز مى گردد.
درباره نادرستى این مطلب که از سوى برخى از جامعه شناسان غربى اظهار شده است، مى توان گفت که نهادینه شدن یک نهضت انقلابى زمانى مى تواند موجب افول و اضمحلال آن شود که فاقد آرمان و ایده هاى جدید باشد. به عبارت دیگر، نهضتى که داراى اهداف و برنامه هاى نو و پویا براى ساماندهى زندگى بشر در همه عرصه هاى سیاسى ـ اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى باشد، حتى پس از نهادینه شدن نیز هرگز دچار رکود و سستى و یا فروپاشى و اضمحلال نخواهد شد. زیرا هر چه که از عمر این نظام انقلابى بگذرد، مردم شاهد ثمرات و نتایج جدیدى از آن خواهند بود. این مسأله، حقیقتى است که در مورد انقلاب اسلامى ایران به خوبى به اثبات رسیده و با وجود تبلیغات گسترده و مسموم دشمنان، حقانیت آن هر روز بیش از گذشته روشن تر شده است.
یکى از ابعاد مهم انقلاب اسلامى ایران به رهبرى حضرت امام خمینى(ره) رویکرد خاص ایشان نسبت به مسائل جهانى است. حضرت امام (ره) هیچ گاه هدف مبارزاتى خود را به از بین بردن استبداد داخلى و مبارزه با استعمار خارجى در کشور محدود نکرد بلکه هدف نهایى وى گسترش حاکمیت اسلام در سراسر جهان و کوتاه بودن دست ابرقدرتها از همه کشورهاى اسلامى بود.
با این مقدمه، نوشتار حاضر بر آن است تا، دیدگاههاى جهانى حضرت امام(ره) را مورد بررسى قرار داده و ویژگى ها و خصوصیات آن را بیان نماید. امید است با عمل به رهنمودهاى معظم له، وفادارى خود را نسبت به عهد و پیمانى که با ایشان بسته ایم بار دیگر به اثبات برسانیم. ان شاء اللّه
آرمان جهان شمولى اسلام
سؤال این است که با توجه به شرایط موجود در نظام بین الملل، تکلیف مسلمانان در رویارویى با این نظام و مسائل مربوط به آن چیست؟ آیا مسلمانان باید به امور خود بپردازند و از دخالت در مسایل بین المللى اجتناب نمایند؟ آیا اساسا اتخاذ چنین سیاستى امکان پذیر است؟ آیا نظام بین الملل و قدرتهاى حاکم بر آن، مسلمانها را به حال خود رها و از دخالت در امور آنها خوددارى خواهند کرد؟
پاسخ سؤالهاى مطرح شده کاملا روشن است. تاریخ رویارویى نظام بین الملل و جهان اسلام، به خوبى نشانگر تمایل گسترده قدرتهاى برتر جهانى براى سلطه همه جانبه بر کشورهاى اسلامى است. مطالعه اقدامات انجام شده در مورد جهان اسلام بوسیله قدرتهاى جهانى در چند قرن گذشته، حاکى از دشمنى بى حد و حصر آنها با دین مبین اسلام و یک میلیارد مردم مسلمان جهان است؛ دشمنى و خصومتى که روز به روز بر شدت و عمق آن افزوده شده و در حال حاضر نیز به دلیل حوادثى که در سالهاى نخستین قرن بیست و یکم در آمریکا رخ داده، به اوج خود رسیده است.
سؤال دیگر در همین رابطه آن است که حتى اگر این تقابل و دشمنى دیرینه وجود نمى داشت، آیا براساس آموزه هاى دین مبین اسلام، مسلمانان مى توانستند نسبت به مسائل بین المللى بى تفاوت باشند؟ پاسخ این سؤال نیز منفى است؛ در این صورت، سؤال بعدى این خواهد بود که مبانى و ویژگى هاى رسالت جهانى اسلام کدام است؟
در پاسخ به این سؤال مى توان گفت که نظام بین الملل، نظامى جهان شمول است و به اصطلاح، مدعى تنظیم و کنترل امور کل جهان است. از سوى دیگر، دین مبین اسلام هم دینى جهان شمول است یعنى دینى است که براى کل بشریت نازل شده است و باید در سرتاسر گیتى حکمفرمایى کند. البته علت عدم تحقق این امر را باید از کسانى پرسید که در سقیفه بنى ساعده، جریان رهبرى جامعه، اسلامى را از مسیر اصلى خود منحرف کردند.
بنابراین، ویژگى جهان شمول بودن اسلام، خواه ناخواه مسلمانان را در مقابل هر نوع نظم حاکم بر جهان قرار مى دهد؛ زیرا اسلام خود براى همه مردم کره زمین برنامه دارد و بر این اساس بر همه مسلمانان فرض است تا با تلاش و سعى وافر، قوانین اسلامى را بر اقصى نقاط عالم حکفرما نمایند. شاید بتوان گفت که وجود همین خصوصیت و ویژگى دین اسلام موجب شده است تا در چند قرن اخیر شدیدترین رویارویى ها بین مسلمانان و قدرتهاى مسلط جهانى به وقوع بپیوندد.
چگونگى شکل گیرى روابط بین الملل و مبانى آن
از گذشته هاى دور مردم نقاط مختلف جهان به صورتهاى گوناگون با یکدیگر در ارتباط بودند، ولى ظهور پدیده اى به نام نظام بین الملل به شکل کنونى، محصول حوادث و تحولاتى است که در چند قرن اخیر در جهان به وقوع پیوسته است. البته باید توجه داشت که اندیشه ایجاد یک نظام جهانى از دیرباز همواره مورد توجه اندیشمندان و متفکران مختلف قرار داشته است ولى تا قبل از شکل گیرى پدیده دولت ـ ملت که در سال 1648 در اروپا به وجود آمد، زمینه هاى لازم براى شکل گیرى یک نظام بین المللى وجود نداشت.
بنابراین پیدایش نظام بین الملل محصول شکل گیرى پدیده دیگرى به نام دولت ـ ملت است که نخستین بار در طى سالهاى نیمه دوم قرن هفدهم پا به عرصه وجود گذاشت. براساس معاهدات صلح وستفالیا که پس از یک دوره طولانى جنگهاى مذهبى بین پیروان کاتولیک و پروتستان مذهب مسیحیت، میان امپراتوران آلمان، اتریش، فرانسه و سوئد به امضاء رسیده بود. «اصل تعادل اروپایى» از سوى همه امضاء کنندگان پذیرفته شد. براساس این اصل، طرفهاى اصلى امضاء کننده از این پس، حقوق یکدیگر را به رسمیت مى شناختند و از تلاش براى انضمام سرزمین هاى یکدیگر به قلمرو حکومت خود دست مى کشیدند؛ معناى این حرف آن بود که از این پس قدرتهاى اروپایى قلمرو سرزمین یکدیگر را به رسمیت شناخته و آن را غیر قابل تغییر مى دانستند.
با روى کار آمدن ناپلئون بناپارت در فرانسه و تلاش او براى سیطره کامل بر اروپا، مفاد قرار داد وستفالیا نادیده گرفته شد، ولى پس از سقوط وى، اروپایى ها در کنگره وین (1814 تا 1815 میلادى) دور هم جمع شدند تا نظم جدیدى را بر این قاره حکم فرما کنند. این کنگره چند ماه به طول انجامید و منجر به ایجاد یک میثاق عمومى بین هشت کشور اروپایى شد. هدف اصلى در این میثاق، ایجاد صلح و ثبات از طریق تعیین مرزهاى هر کشور بود.
پس از تثبیت مرزها در قاره اروپا، با توجه به تحولات عظیمى که در عرصه هاى سیاسى، اقتصادى و علمى این جوامع رخ داده بود، توجه دولتمردان این کشورها به سمت سایر مناطق جهان معطوف شد. بدین ترتیب نظام بین الملل ایجاد شده در اروپا، سیطره خود را بر سایر مناطق جهان گسترش داد و در این مسأله به طور جدى با یکدیگر به رقابت پرداختند.
پس از وقوع جنگ جهانى اول و فروپاشى امپراتورى هاى بزرگ در قاره هاى اروپا و آسیا، کشورهاى مستقل یکى پس از دیگرى به وجود آمدند. اگر چه در مورد کشورهاى مستعمره، این استقلال در ابتدا امرى ظاهر و غیر حقیقى بود ولى در هر صورت نظام بین الملل اروپایى را در سرتاسر جهان گسترش داد و جامعه ملل به عنوان نخستین نهاد بین المللى پا به عرصه وجود گذاشت.
وقوع جنگ جهانى دوم موجب فروپاشى نهاد تازه تأسیس جامعه ملل شد و نهاد دیگرى با نام سازمان ملل متحد جایگزین آن گردید. این سازمان امروزه مهم ترین نهاد بین المللى است که وظیفه اداره کردن کلیه امور بین الملل را بر عهده دارد. سازمان ملل متحد از نهادها و موسسات تخصصى متعددى تشکیل مى شود که بحث درباره آنها از حوصله این مقاله خارج است.
قواعد و اصول حاکم بر نظام بین الملل
الف) نقش قدرتهاى بزرگ
اساس پیدایش نظام بین الملل و تحول و تکامل آن تا به امروز شدیدا از اهداف و منافع قدرتهاى بزرگ، تأثیر پذیرفته است. به عبارت دیگر، قواعد و اصول کلى حاکم بر ساختار کلى نظام بین الملل همواره با نظارت و برنامه ریزى قدرتهاى مسلط در هر دوره اى تنظیم شده است؛ به همین دلیل است که همواره پس از جابجایى در قدرتهاى بزرگ جهانى، از ضرورت استقرار «نظم نوین جهانى» سخن به میان مى آید.
به عنوان مثال، پس از جنگ جهانى دوم و سیطره اتحاد جماهیر شوروى بر اروپاى شرقى، نظام دو قطبى، برعالم حکمفرما بود؛ اما در اولین سالهاى پس از فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى در سال 1991 موضوع «چگونگى ایجاد نظم نوین جهانى» در زمره مهم ترین موضوعات مطرح در سطح جهانى قرار گرفت.
مناقشه اصلى در این جا پیرامون این مسأله است که آیا نظام بین الملل در قرن بیست و یکم نظامى تک قطبى است یا چند قطبى؟ در این میان، حاکمان فعلى ایالت متحده آمریکا بر تک قطبى بودن جهان اصرار دارد حال آن که اروپایى ها و بسیارى از کشورهاى جهان عقیده دارند با توجه به شرایط حاکم بر نظام بین الملل طرح کلى نظم نوین جهانى، باید چند قطبى باشد.
سؤال اساسى و مهم در اینجا این است که با توجه به شرایط موجود در دنیاى پس از فروپاشى ابر قدرت شرق، ساختار فعلى نظام بین الملل به صورت عملى براساس چه الگویى عمل مى نماید و بیشتر تحت کدام یک از دو دیدگاه مطرح شده قرار دارد؟ آیا واقعا پس از فرو پاشى بلوک شرق نظام تک قطبى بر جهان حاکم شده است یا این که با وجود مخالفتهاى دولت ایالات متحده آمریکا، آنچه که بر نظام بین الملل در قرن بیست و یک حاکم است نظامى چند قطبى است و مخالفت ها و اقدامات دولت مستکبر آمریکا براى عدم شکل گیرى و استقرار آن بى ثمر بوده است؟ آیا مى توان گفت که اکنون زمان آن فرا رسیده است تا حاکمان کاخ سفید این واقعیت را بپذیرد که از این پس، آنها دیگر تنها ابرقدرت جهان محسوب نمى شود؟
بررسى حوادث به وقوع پیوسته در سالهاى پس از فروپاشى نظام دو قطبى از یک سو و وضعیت عمومى کشورهایى نظیر روسیه،چین، ژاپن و اتحادیه اروپا که ادعاى چندقطبى بودن نظام بین الملل را دارند از سوى دیگر، بیانگر آن است که این کشورها در مقایسه با آمریکا از نظر قدرت سیاسى، نظامى و اقتصادى در مرتبه بسیار پایین ترى قرار دارند.
بنابراین شاید بتوان گفت که نظام جدید بین المللى هنوز به طور کامل شکل نگرفته است و درحقیقت جهان در مرحله گذار به سر مى برد. اقدامات و تلاشهاى جنگ افروزانه آمریکا در سالهاى اخیر را نیز مى توان در همین راستا مورد ارزیابى قرار داد. به عبارت دیگر، به نظر مى رسد آمریکایى ها با اقدامات جنگ طلبانه خود در سالهاى اخیر قصد دارند این موضوع را به همه کشورهاى جهان تفهیم کنند که آنها تنها ابر قدرت موجود در جهان هستند و نظام فعلى، نظامى تک قطبى است.
نگارنده این سطور بر این عقیده است که اگر چه پس از فروپاشى اتحاد شوروى آمریکا عملا تنها ابرقدرت جهان است، ولى حوادث سالهاى اخیر نشان داده است که این تنها ابرقدرت جهان، به شدت تنها و منزوى است. یعنى اگر چه قدرت اقتصادى، سیاسى و نظامى آمریکا کماکان برترین قدرت جهانى است، اما شدیدا به قدرت سایر کشورها وابسته شده است. عدم حمایت هر یک از ابرقدرت هاى کوچک جهانى و یا مخالفت دسته جمعى آنها مى تواند موانع جدى و بسیار اساسى در مقابل اهداف و اقدامات آمریکا در جهان به وجود آورد.
ب) ماهیت مسائل بین المللى
باید توجه داشت که مسائل بین المللى با مسائل داخلى کشورها تفاوتى ماهوى دارد. به عنوان مثال در حالى که در درون یک کشور قدرت حاکمیت و کلیه ابزارهاى مربوط به آن در انحصار دولت و قواى حاکمه است و قوانین وضع شده نیز از ضمانت اجرایى کافى برخوردار است، در یک نظام بین المللى حتى با وجود و حضور قدرتهاى استکبارى و سلطه همه جانبه آنها بر بیشتر مؤسسات و نهادهاى جهانى، مى توان گفت که «هیچ قدرتى در سطح جهانى وجود ندارد که بتواند به توزیع مقتدرانه ارزشهاى تولید شده به طریقى که الزام آور باشد بپردازد».
به عبارت دیگر، مى توان گفت که درجهان سیاست دو عرصه کلى وجود دارد: عرصه داخلى و عرصه خارجى و بین المللى. در عرصه داخلى بیشتر امور تحت کنترل قواى حاکمه قرار دارد ولى درعرصه هاى خارجى و بین المللى، نشان چندانى از نظم و کنترل مشاهده نمى شود. یعنى نیروى کنترل کننده اى که در عرصه داخلى و در دورن کشورها وجود دارد و از کارآمدى لازم نیز برخوردار است؛ در عرصه بین المللى زا کارآمدى چندانى بهره مند نیست.
بنابراین در تجزیه و تحلیل مسائل سیاسى باید بین مسائل مربوط به سیاست داخلى کشورها و سیاست خارجى آنها مرزهاى مشخصى وجود داشته باشد، زیرا این دو مسأله اساسا با یکدیگر متفاوت هستند و هریک از قواعد و اصول خاص خود تبعیت مى کنند.
نگاه استراتژیک حضرت امام(ره) به جهان اسلام
1. وحدت مسلمین
موضوع وجود اختلاف و تفرقه بین مذاهب و ملل اسلامى از مهم ترین مسائل جوامع اسلامى است که زیانهاى مادى ومعنوى فراوانى را بر پیکره امت اسلامى وارد ساخته است؛ به همین دلیل، برخى از اندیشمندان و مصلحان مسلمان توجه خاصى نسبت به این مسأله مبذول داشته اند.
یکى از شاخص ترین اندیشمندان و مصلحان وحدت طلب امت اسلامى، سید جمال الدین اسد آبادى است. سید جمال به همراه شاگردش شیخ محمد عبده، وحدت اسلامى را مهم ترین هدف آرمانى خود مى دانستند. اگر چه پس از سید جمال، افراد زیادى سعى کردند تا اندیشه وحدت اسلامى او را متحقق سازند ولى تا قبل از پیروزى انقلاب اسلامى توفیقى چندانى در این امر به دست نیامد.
ظهور امام خمینى(ره) به عنوان مهم ترین اندیشمند و مصلح جهان اسلام در تاریخ معاصر، در حقیقت نقطه عطفى در ارتباط با مسأله وحدت جهان اسلام محسوب مى شود. ایشان سالها قبل از پیروزى انقلاب اسلامى فرمودند:
برنامه ما برنامه اسلام است، وحدت کلمه مسلمین است، اتحاد ممالک اسلامى است، برادرى با جمیع فرق مسلمین است در تمام نقاط عالم... .
به نظر مى رسد انگیزه اصلى حضرت امام (ره) از تأکید فراوان بر مسأله وحدت اسلامى، مخالف لفت با سلطه قدرتهاى استکبارى بر مقدرات جهان اسلام بود. ایشان در همین رابطه مى فرمایند:
اگر مسلمین با هم بودند، این طور ذلیل نبودند زیردست اجانب وعمال اجانب. مسلمین قریب یک میلیارد جمعیت اند ولى یک میلیارد جمعیت متفرقه!
معظم له باز در همین رابطه فرموده اند:
اگر وحدت کلمه اسلامى بود و اگر دولت ها و ملتهاى اسلام به هم پیوسته بودند، معنا نداشت که قریب یک میلیارد جمعیت مسلمین، زیر دست قدرتها باشند.
بنابراین مى توان گفت که هدف اصلى حضرت امام از طرح اندیشه وحدت اسلامى، فراهم آوردن زمینه استقلال و آزادى جوامع اسلامى بود. از نظر ایشان، وحدت کلمه، کلید رهایى، از سلطه استکبار جهانى است، زیرا تنها در سایه وجود تفرقه و اختلاف در بین مسلمین است که قدرتهاى سلطه طلب امکان سیطره بر کشورهاى اسلامى را مى یابند.
با این بیان روشن مى شود که از نظر حضرت امام(ره) مهم ترین پیش زمینه دفاع از کیان اسلام، وجود وحدت در بین مسلمین است. یعنى شرط لازم و واجب دفاع از موجودیت اسلام و سرزمین هاى اسلامى در مقابل مستکبرین عالم، وجود وحدت و همبستگى بین کلیه مسلمانان جهان است. بنابراین از نظر رهبر کبیر انقلاب اسلامى مسأله وحدت براى حفظ کیان اسلامى، امرى حیاتى است.
البته حضرت امام(ره) از طرح اندیشه وحدت اسلامى خود اهداف متعدد ومتنوعى را دنبال مى کردند. به عنوان مثال یکى دیگر از انگیزه هاى ایشان از طرح این مسأله، احیاى هویت اسلامى ملل مسلمان بود. بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران اعتقاد داشتند تا زمانى که نخبگان و خواص در جوامع اسلامى بر هویت اصیل اسلامى خویش تکیه نکنند و تا زمانى که در سایه اسلام با یکدیگر متحد نشوند، وضع جوامع اسلامى تغییر نخواهد کرد.
اى مسلمانان بر فرهنگ اسلام تکیه زنید و با غرب و غرب زدگى مبارزه نمایید و روى پاى خودتان بایستید و بر روشنفکران غربزده و شرق زده بتازید و هویت خویش را دریابید که روشنفکران اجیر شده بلایى بر سر ملت و مملکتشان آورده اند که تا متحد نشوید و دقیقا به اسلام راستین تکیه ننمایید، بر شما آن خواهد گذشت که تا کنون گذشته است.
2. جایگاه رفیع بین المللى جهان اسلام
از منظر حضرت امام(ره) این مسأله بسیار عجیب مى نماید که کشورهاى اسلامى در حالى که مهم ترین منابع ثروت جهان را دراختیار دارند، نمى توانند از این منابع منتفع شوند و در حقیقت این کشورهاى استعمارگر هستند که ثروت هاى موجود در سرزمین هاى اسلامى را به یغما مى برند.
وجود معادن زیر زمینى متنوع در سرزمین هاى اسلامى بویژه نفت که یکى از مهم ترین مواد اولیه مورد نیاز کشورهاى صنعتى است، موجب شده است تا کشورهاى اسلامى در سیاست و اقتصاد جهانى از اهمیت بسیارى برخوردار شوند. به عبارت دیگر، رشد اقتصادى کشورهاى صنعتى و حتى شاید بتوان گفت موجودیت سیاسى آنها وابسته به نفتى است که در کشورهاى اسلامى وجود دارد، بر همین اساس، منطقى است اگر تصور کنیم که کشورهاى اسلامى باید شریک مناسبى براى کشورهاى صنعتى بوده و در سود حاصل از تولید کالاهاى صنعتى که متکى به وجود نفت است، به صورتى عادلانه سهیم باشند. اما واقعیت هاى موجود در جهان اسلام به صورت دیگرى است؛ ظاهرا وجود این منبع خدادادى به جاى آن که موجب اعتلاء و رشد اقتصادى و سیاسى کشورهاى اسلامى شود، موجب ذلت و فقر آنها شده است. حضرت امام در این رابطه مى فرمایند:
این ثروت مهم نفت در دست شرق است، در دست مسلمین است در ممالک اسلامى است. این امکان بسیار مهمى که در دنیا هر مملکتى پیشرفت کرده است به واسطه این مخازن پیشرفت کرده است... آنها باید تملق شما را بگویند دست شما را ببوسند، پاى شما را ببوسند و این ذخایر را به قیمت ارزشمندى هم بخرند،... آنها باید تملق شما را بگویند، ثروت در دست شماست مع ذلک انسان مى بیند که مطلب این طور نیست.
حضرت امام(ره) با تأکید بر وجود دو عنصر جمعیت و ثروت در جهان اسلام، عقیده دارند که چنانچه این کشورها به اسلام عمل نمایند و در سایه آن بتوانند به وحدت سیاسى نیز دست یابند به طور طبیعى به بزرگترین قدرت جهان تبدیل خواهند شد.
بر همین اساس، حضرت امام(ره) در راستاى تشکیل یک دولت بزرگ اسلامى مى فرمایند:
من امید دارم همه ملتهاى اسلام که به واسطه تبلیغات و فعالیت هایى که از [سوى[ اجانب شد و اینها را از هم متفرق کردند و مقابل هم قرار دادند، بیدار بشوند و همه با هم بشوند، یک دولت بزرگ اسلامى، یک دولت زیر پرچم لا اله الا اللّه تشکیل بدهند و این دولت برهمه دنیا غلبه بکند.
حمایت از مستضعفان و پابرهنگان
کسانى که با چگونگى شکل گیرى انقلاب اسلامى و سیر تحول آن تا مرحله پیروزى و استقرار نظام جمهورى اسلامى ایران آشنایى دارند به خوبى مى دانند که طبقات محروم و مستضعف بزرگترین نقش را در سرنگونى رژیم شاهنشاهى و خنثى سازى توطئه هاى دشمنان داخلى و خارجى و تثبیت نظام اسلامى داشته اند.
نگاهى به مشخصات کسانى که در سالهاى قبل از انقلاب در شکنجه گاه هاى رژیم طاغوتى در اسارت به سر مى بردند، به خوبى نشانگر این مسأله است که بیشترین کسانى که از امام(ره) و از انقلاب اسلامى حمایت کردند، اقشار و طبقات محروم و مستضعف بودند. این مسأله در مورد سالهاى بعد از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران نیز صادق است؛ نگاهى به پایگاه طبقاتى شهداى معظم انقلاب و هشت سال دفاع مقدس به خوبى صحت این مدعا را به اثبات مى رساند.
حضرت امام(ره) در مقاطع و مناسبتهاى مختلف بر این موضوع تأکید کرده اند:
مستمندان و فقرا و دور افتاده ها در صف مقدم جامعه هستند، همین ها و همین زاغه نشینان و همین حاشیه نشینان و همین محرومان بودند که این انقلاب را به ثمر رساندند.
بنابراین از نظر حضرت امام (ره) طبقه انقلاب کننده در همه جوامع در درجه اول مستضعفان و محرومان جامعه هستند، زیرا بیشترین آسیب ها را از ظلم و جور مستکبران و طاغوت ها متحمل مى شوند. بر همین اساس، حضرت امام(ره) پس از پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى، یکى از مهم ترین اهداف حکومت اسلامى را حمایت از محرومان و مستضعفان جهان اعلام نمودند. این مسأله همچنین به صورت یکى از انقلابى ترین مواد قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران درآمد. و در نتیجه کلیه دولت هاى حاکم در ایران به تصریح قانون اساسى، موظف شدند تا در راستاى حمایت از مستضعفان و پا برهنگان در اقصى نقاط عالم اقدامات اساسى را به مرحله اجرا در آورند.
حضرت امام خمینى(ره) با علم به این که مستضعفان جهان تنها طبقه اى هستند که مى توانند دست به انقلاب زده و سرنوشت سیاسى خود را به دست گیرند، در وصیت نامه سیاسى ـ الهى خود خطاب به این گروه از مردم جهان مى فرمایند:
وصیت من به همه مسلمانان و مستضعفان جهان این است که شماها نباید بنشینید و منتظر آن باشید که حکام و دست اندرکاران کشورتان، با قدرتهاى خارجى بیایند و براى شما استقلال و آزادى را تحفه بیاورند... و شما، اى مستضعفان جهان و اى کشورهاى اسلامى و مسلمانان جهان، به پاخیزید و حق را با چنگ و دندان بگیرید.
روش مورد نظر حضرت امام در صدور انقلاب اسلامى
با پیروزى انقلاب اسلامى و تشکیل دولت جمهورى اسلامى ایران، موضوع ضرورت صدور انقلاب به یکى از مهم ترین مسائل جامعه اسلامى تبدیل شد. به همین دلیل تحت تأثیر تبلیغات استکبار جهانى، طرح مخالفت با صدور انقلاب به جهان، همه جا را فراگرفت. البته پاسخ حضرت امام(ره) در این مورد بسیار صریح و روشن بود. «نهضت مقدس ایران، نهضت اسلامى است و از این جهت بدیهى است که همه مسلمین جهان تحت تأثیر آن قرار مى گیرند.
در این زمان در ارتباط با مسأله صدور انقلاب به طور کلى سه دیدگاه اصلى وجود داشت:
الف) دیدگاه رادیکال: در این دیدگاه منافع ملى با منافع آرمانى یکسان فرض مى شد و هر نوع نرمش در برابر نظام بین المللى مطرود و براندازى نظامهاى مخالف در اولویت برنامه هاى مربوط به صدور انقلاب قرار مى گرفت.
ب) دیدگاه فرصت طلبانه: طرفداران این دیدگاه منافع ملى را اصل و منافع آرمانى را فرع بر آن مى دانستند. پیروان این دیدگاه، تکیه گاه اصلى را بر بازسازى ملى قرار داده و کوشش براى صدور انقلاب را غیر منطقى و موکول به فراهم بودن شرایط بین المللى مى دانستند.
ج) دیدگاه محافظه کارانه: این گروه منافع آرمانى را فاقد وجاهت بین المللى دانسته و تنها منافع ملى را به رسمیت مى شناختند. پیروان این دیدگاه نیز هر گونه فعالیتى را براى صدور انقلاب، عملى نادرست دانسته و آن را موجب برانگیختن حساسیت منفى جامعه جهانى علیه منافع ملى تلقى مى کردند.
حضرت امام (ره) همزمان با تأکید بر ضرورت صدور انقلاب اسلامى به اقصى نقاط عالم، هر سه دیدگاه بیان شده را مورد نقد شدید قرار دادند؛ زیرا از نظر ایشان، هدف اساسى در تمامى دیدگاههاى بیان شده، کسب قدرت است در حالیکه به عقیده ایشان، هدف از صدور انقلاب، فقط انجام تکلیف براى ترویج اسلام بود و نه کسب قدرت.
ایشان در پاسخ به دیدگاه اول مى فرمایند:
ما که مى گوییم انقلاب باید به همه جا صادر بشود، این معنى غلط را از او برداشت نکنند که ما مى خواهیم کشور گشایى کنیم، ما همه کشورهاى اسلامى را از خودمان مى دانیم، همه کشورها باید در جاى خودشان باشند.
در پاسخ به گروه دوم نیز فرمودند:
«... دولت اسلامى باید تمام سعى و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنماید، ولى این بدان معنى نیست که آنها را از هدف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهان است، منصرف کنند.»
لحن حضرت امام در پاسخ به گروه سوم بسیار کوبنده و محکم است. ایشان جمله معروف خود را در مورد ضرورت صدور انقلاب، خطاب به همین گروه فرمودند: «ما انقلابمان را به تمام جهان صادر مى کنیم» شاید علت کوبنده بودن پاسخ حضرت امام این بود که یکى از سرکردگان این گروه در مصاحبه اى اعلام کرده بود که انقلاب کالا نیست که بتوان آن را بوسیله کوله پشتى هاى انقلابى هاى ایران به دنیا صادر کرد.
بررسى دقیق تر دیدگاه امام(ره) در مورد مسأله صدور انقلاب نشانگر این مطلب است که معظم له در صدد تأسیس روش جدیدى براى صدور انقلاب بودند. ایشان عقیده داشتند که انقلاب اسلامى از آن جهت که معرّف آرمانهاى ملل محروم و مسلمانان مظلوم است، به طور طبیعى مورد پذیرش آنان قرار خواهد گرفت. به عبارت دیگر، از منظر ایشان انقلاب به خودى خود صادر خواهد شد و از سوى ملتهاى مسلمان و مستضعف جهان مورد استقبال قرار مى گیرد.
از سوى دیگر حضرت امام(ره) عقیده داشتند که اگر انقلاب در درون مرزهاى خود محصور شود قطعا دشمنان انقلاب موفق خواهند شد آن را به شکست بکشانند، بنابراین باید با جهان برخورد مکتبى نمود و آنان را در موضع انفعال قرار داد.