کیفیت زندگی زنان خیانت دیده و ناملایمات دوران کودکی؛ نقش واسطه ای حمایت های اجتماعی (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
حوزه‌های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
هدف: خیانت زناشویی یکی از چالش های مهم در روابط زوجین است که تأثیرات مخربی بر کیفیت زندگی افراد، به ویژه زنان خیانت دیده، دارد. هدف این پژوهش تدوین الگویی ساختاری برای بررسی تأثیر ناملایمات دوران کودکی و سبک های دلبستگی بر کیفیت زندگی زنان خیانت دیده، با نقش واسطه ای حمایت های اجتماعی بود. روش: این پژوهش از نوع کمی و طرح آن شبه آزمایشی با روش پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری بود. جامعه آماری شامل ۳۰۰ زن خیانت دیده مراجعه کننده به مراکز مشاوره در شهر تهران بود که از میان آن ها ۲۳۰ نفر با روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه های ناملایمات دوران کودکی، سبک های دلبستگی، حمایت اجتماعی و کیفیت زندگی بود. داده ها با استفاده از مدل معادلات ساختاری و نرم افزارهای SPSS و AMOS تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد که ناملایمات دوران کودکی به طور منفی و معناداری بر کیفیت زندگی زنان خیانت دیده تأثیر دارد (p<0. 01). همچنین، سبک های دلبستگی ناایمن (اجتنابی و اضطرابی) به طور معناداری با کاهش کیفیت زندگی در ارتباط بودند، درحالی که سبک دلبستگی ایمن تأثیر مثبتی بر کیفیت زندگی داشت (p<0. 01). حمایت اجتماعی به عنوان یک متغیر میانجی، اثرات منفی ناملایمات دوران کودکی و سبک های دلبستگی ناایمن بر کیفیت زندگی را کاهش داد و اثر مثبت سبک دلبستگی ایمن را تقویت کرد. نتیجه گیری: یافته های این پژوهش نشان داد که کیفیت زندگی زنان خیانت دیده تحت تأثیر تجربیات نامطلوب کودکی، سبک های دلبستگی و میزان حمایت اجتماعی قرار دارد. مداخلات روان شناختی برای بهبود کیفیت زندگی این زنان باید بر تقویت حمایت اجتماعی، اصلاح سبک های دلبستگی و کاهش تأثیرات منفی ناملایمات دوران کودکی متمرکز باشد. این پژوهش می تواند راهکارهای مؤثری برای مشاوران خانواده و سیاست گذاران در حوزه سلامت روان ارائه دهد.Quality of life of betrayed women and childhood adversity; the mediating role of social support.
Objective: Marital infidelity is a significant challenge in relationships, having detrimental effects on individuals' quality of life, particularly women who have experienced infidelity. The present study aimed to develop a structural model examining the impact of adverse childhood experiences (ACEs) and attachment styles on the quality of life of women affected by infidelity, with the mediating role of social support. Method: This study employed a quantitative, quasi-experimental design with a pre-test, post-test, and follow-up approach. The statistical population consisted of 300 women who had experienced infidelity and sought counseling in Tehran. A sample of 230 participants was selected using cluster sampling. Research instruments included the Adverse Childhood Experiences Questionnaire (ACE-IQ), Adult Attachment Style Questionnaire, Social Support Scale, and Quality of Life Questionnaire. Data were analyzed using Structural Equation Modeling (SEM) through SPSS and AMOS software. Findings: The results indicated that adverse childhood experiences had a significant negative effect on the quality of life of women affected by infidelity (p<0. 01). Furthermore, insecure attachment styles (avoidant and anxious) were significantly associated with lower quality of life, whereas a secure attachment style had a positive effect (p<0. 01). Social support acted as a mediating variable, mitigating the negative impact of ACEs and insecure attachment styles while enhancing the positive influence of secure attachment on quality of life. Conclusion: The findings suggest that the quality of life of women affected by infidelity is influenced by past adverse childhood experiences, attachment styles, and the level of social support received. Psychological interventions aimed at improving their quality of life should focus on strengthening social support, modifying insecure attachment styles, and reducing the negative effects of early-life adversities. This study provides valuable insights for family counselors and policymakers in the mental health domain.
تبلیغات
