آرشیو

آرشیو شماره‌ها:
۵۵

چکیده

مقاله حاضر در تلاش است تا یکی از اسرارآمیزترین و زیباترین حکایت های بیدل دهلوی را، که شرح حال زندگی خود او است، از منظر نظریه های ژاک لکان، روان کاو فرانسوی پیرو مکتب فروید، بررسی کند. هدف اصلی، بررسی سیر تحول شخصیت اصلی داستان برمبنای سه الگوی مهم از ناخودآگاه لکانی، مرحله آینه ای، مرحله نمادین و ساحت واقع است. علاوه برآن، تفصیل و توضیح حالت های روانی شخصیت اصلی داستان در پرتو نظریه های فانتزی، دیگری، فقدان، ابژه کوچک و نظریه اختگی بازتاب روشنی می یابد. سوژه لکانی در داستان بیدل با خلئی عظیم مواجه است که برای پر کردن این حفره در وجود خویش، به دنبال همسان سازی خود با دیگری یا همان تصویری است که انوب نقاشی کرده است. سوژه چند پاره، خود را در قاب تصویر هماهنگ و بی نقص می یابد و می کوشد که هویت ازدست رفته اش را در تصویر کامل بجوید، غافل از اینکه با ورود به مرحله نمادین دچار انفصال و خط خوردگی می شود. او با توسل به فانتزی سعی در زنده نگه داشتن توهم تکامل خود دارد، گرچه با ورود به امر واقع و رویارویی با ترومای این ساحت و عدم امکان برای نمادینه کردن دردهایش، دست به خودکشی نمادین می زند و به زنجیره دال های متواتر نظم نمادین پایان می دهد. یافته ها نشان داد که بیدل در گذر از مرحله آینه ای، با شناختی خیالی از خود، به بیگانگی مرحله نمادین نزدیک می شود و در امر واقع به عنوان سوژه ای روان پریش، مابین خیال و واقعیت مردد می شود و به مرگی نمادین روی می آورد.

تبلیغات