درک مطلوبیت و کارایی طراحی ها برای رفتار انسان و آگاهی از نیازها و ترجیحات افراد در ارتباط با محیط، یکی از الزامات موفقیت طراحان شهری است. تلاش برای پاسخ دادن به پرسش هایی در مورد تفاوت ها و شباهت های تجربه و خوانش افراد از محیط و توصیف جهان پیرامون به گونه ای که در واقعیت وجود دارد، می تواند پایگاهی اطلاعاتی و قابل اطمینان در راستای ارتقای نگرش حرفه ای طراحان شهری ایجاد کند. پژوهش حاضر در راستای پاسخ به این سوال که چه تفاوتی میان فضای طراحی شده طراحان و فضای ادراک شده مردم وجود دارد؟ با مرور ادبیات نظری و بکارگیری روش تحقیق نظریه زمینه ای به بررسی تجربه افراد و دیدگاه طراحان از فضای شهری خوب پرداخته و با تحلیل، کدگذاری و تفسیر اطلاعات حاصل از مصاحبه های عمیق با این دو گروه، مدلی را در راستای تبیین تفاوت های نگرشی و کنشی میان طراحان و استفاده کنندگان فضا تدوین نموده است. نتایج نشان می دهند دیدگاه مردم محصول تجربه های آنان است در حالی که دیدگاه طراحان متاثر از آموزش تخصصی و مفاهیم نظری می باشد. همچنین تصویرذهنی مطلوب استفاده کنندگان فضا بیشتر مبتنی بر خوانش مؤلفه فیزیکی و سپس مؤلفه های عملکردی و اجتماعی است، در تفسیر ارزیابی های آنان، فضایی بهتر تلقی می شود که بتواند بیشترین سطوح معنا را تداعی نماید. از سوی دیگر طراحان در نگرش خود درخصوص خلق فضای شهری با کیفیت، بیشتر بر مؤلفه های اجتماعی و معنایی فضا تأکید داشته ولی همچنان به مؤلفه های فیزیکی و عملکردی نیز توجه دارند، آنان در تعریف کنش طراحی یک فضای شهری، بیشترین اقدامات و امکانات را در مؤلفه های فیزیکی و عملکردی بیان می کنند.