این مقاله در تلاش است تا درون مایه “تروما” و بازنمودِ آن در هنر معاصر را مورد واکاوی قرار دهد. در این جا، با برّرسیِ مفهوم تروما و ریشه این واژه در تاریخِ بشر، سعی شده تا شناختی جامع از بدن و روانِ آدمی، به عنوان سوژه و محتوایِ هنرهای تجسّمیِ معاصر، تحقّق یابد. براین اساس، نوشتارِ حاضر، بحثی مبسوط در بابِ بازنماییِ آسیب هایِ روانی و جسمانی در آثار هنری خواهد بود. در واقع متن، در جهتِ ارائه تحلیلی از چگونگیِ به کار رفتنِ غیرمستقیمِ این درون مایه در آثار، با کنکاشی در حوزه هنرهایِ تجسّمیِ معاصر و جریان های متنوع آن از جمله هنرهای تنانی ، هنرِ اجرا ، هنر رسانه های نو. هنر چیدمان، هنر تصادفیو … این موضوع را در فضایی گفتمانی قرار خواهد داد. هدف دیگر این نوشتار، بحث در بابِ این مفهوم با در نظر گرفتنِ زمینه هایِ شکل گیریِ آن در نزد هنرمندان زن و مرد است. به این معنا که متن، به نحوی انتقادی، این درونمایه را در نسبتِ با هویّتِ جنسی برّرسی خواهد کرد و بحثی انتقادی را حولِ محور تروما و جنسیّت مطرح می کند. همچنین این مقاله بخشِ تحلیلیِ خود را به واسطه یِ مفاهیم فلسفی و فرهنگی همچون روانکاوی، جنسیّت و دیگر نظریه هایِ تجسّمی بسط می دهد. بخش انتهاییِ این نوشتار مشتمل است بر تجربه شخصیِ نویسنده، که به عنوان یک هنرمند، برای حدود ۱۵ سال بر مفهوم تروما و جنسیّت متمرکز بوده است. علاوه بر این، اگرچه که تمرکزِ متن به طور خاص بر هنر معاصر قرار دارد، با این وجود از طریق نگاهِ زمینه محور به این درون مایه و بازنمایی آن در آثار هنر معاصر، شناختی را نیز در باب سایر دوره هایِ تاریخ هنر فراهم می آورد.