آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۲

چکیده

زمان، یک مفهوم کلیدی در عرفان اسلامی است که تحت تأثیر تجربه های زیسته عرفا به گونه هایی متفاوت مفهوم سازی شده و در متون عرفانی بازتاب یافته است. با مطالعه این مفهوم و چگونگی مفهوم سازی و بازنمایی آن در آثار عرفا می توان تحلیلی دقیق تر از نگرش ها و تجارب صاحبان این آثار در موقعیت ها و زمان های مختلف عرضه کرد. از این رو در مقاله پیش رو برآنیم تا با بررسی و تحلیل کمّ و کیف کاربرد مفهوم زمان و برخی تعابیر زبانی مرتبط با آن در جلد اول کلیات شمس به این پرسش پاسخ دهیم که مولوی مفهوم زمان را در اشعار مورد بررسی چگونه و تحت تأثیر چه زمینه هایی مفهوم سازی کرده است. رویکرد تحلیلی این پژوهش نظریه استعاره مفهومی لیکاف و جانسون است که از منظر زبان شناسی شناختی در تبیین مفهوم «زمان»، انگاره اولیه «زمان شئی است» و انگاره های ثانویه «زمان شئی متحرک و ثابت است» را مطرح کرده اند. حاصل این پژوهش نشان می دهد که مولوی زمان را با انگاره های «زمان به مثابه شئی متحرک»، «زمان به مثابه شئی ثابت»، «زمان به مثابه مکان محصور و فضا»، «زمان به مثابه گنج/اندوخته» و «زمان به مثابه انسان» مفهوم سازی کرده است.

تبلیغات