پس از آنکه فیلسوفانى مانند لاک، بارکلى و هیوم نقایص ساختمان معرفتى دکارتى را کشف کردند و لوازم شکاکانه نهفته در آن را آشکار ساختند، ناامیدى از دستیابى به معرفت، فضاى فلسفى قرن هجدهم را آکنده بود. نخستین کسى که به صورت نظام مند به مقابله با شکاکیت مدرن برخاست، توماس رید بود. او با تکیه بر اصول اولیه فهم عرفى به چالش در نظریه پندارها که شکاکان آن را مسلم فرض کرده بودند پرداخت و آن را منافر با فهم عرفى معرفى کرد. در این نوشتار مى کوشیم با استفاده از کتب رید و مکتوباتى که درباره اندیشه هاى وى نوشته شده است، اشکالات رید علیه نظریه پندارها و نظریه جایگزین او در باب ادراک را شرح دهیم. همچنین استدلال هاى او در برابر زیاده خواهى هاى شکاکان را که عبارت اند از استدلال بر اساس عجز، لزوم احتیاط و سابقه، و برهان مانعه الخلو او در باب ناچارى از اعتماد بر قواى باورساز طرح و تبیین خواهیم کرد. در پایان به روش شناسى دلیل از دیدگاه رید مى پردازیم و در بخش نتیجه خواهیم گفت ما چاره اى جز اعتماد بر قواى باورساز نداریم.