آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۵

چکیده

داستان دقوقی، یکی از اسرارآمیزترین روایت های صوفیانه ادبیات شرقی است و تجربه فراواقعگرایانه ای را گزارش می کند. وجوه نمادین آن از حیث ساختار روایی و عناصر داستانی، ابهامی تا حد معماگونگی بر متن داستان تحمیل کرده است. این حکایت نیز مانند بسیاری از روایت های نمادین تمثیلی مثنوی، دارای لایه های معنایی متعدد و مستعد خوانش های متفاوت است. تقریباً همه شارحان قدیم و جدید مثنوی، چه آنهایی که داستان را بی ارتباط با تجارب راوی آن (مولانا) می دانند و چه آنهایی که رگه هایی از تجربه شهودی مولوی را در آن دیده اند، همگی حکایت را بر اساس اصول عرفان نظری، بویژه نظریه «وحدت وجودی» ابن عربی تأویل کرده اند. بی گمان، همه این تأویل ها به دلیل اینکه در راستای نظام فکری و عرفانی مولوی هستند، می تواند محل اعتنا باشد. لذا، خوانش داستان بر مبنای تجارب زیستی مولانا که در این پژوهش انجام خواهد شد، به هیچ وجه نافی تأویلات عرفانی گذشته و معاصر نیست. 1 به نظر می رسد در روایت این قصه همزمان سه تجربه در هم تنیده و متنی رؤیاگونه به وجود آمده است؛ تجربه فردی مولانا در آرزوی دیرسال برای ملاقات مجدد با شمس تبریزی و متقابلاً آرزوی شمس برای دیدار با ولی خدا از یکسو و هجوم خوفناک لشگر جرار مغول به آسیای صغیر که به پشت دروازه های شهر قونیه رسیده بودند و نجات مردم از این بلای ناگهانی، از سوی دیگر، رکن نخست تجربه نهانی این قصه را تشکیل می دهد. از طرف دیگر، آموزه ها و تجارب کشف و شهود عرفانی، در لا به لای قصه گنجانده شده است. سومین تجربه که از جمله تجارب آموخته شده مولاناست، مجموعه آگاهی وسیع و دقیق او با سنت ادبی شرقی است که امکان می دهد در طرح اندیشه ها و قصص، برای افزایش غنای ادبی و گسترش دایره معنایی حکایات، وارد گفتگویی ادبی با هزاران گنجینه ادبی شود، به گونه ای که در این داستان، با دو روایت قرآنی از زندگی حضرت موسی (ع)، گفتگوی ادبی به تعبیر باختین صورت گرفته است. در این تحلیل، تلاش خود را برای تأویل داستان با محوریت تجربه های زیستی مولانا به کار خواهیم بست.

تبلیغات