بنابر مکتب روانشناسی گری،قوانین منطق و ریاضیات چیزی جز گزارش های تعمیم یافته از الگوهای تفکر حاکم بر ذهن بشری نیست در نتیجه محتوای عبارت های منطقی، ایده هایی صرفاً ذهنی و آفریده ذهن بشرند و اگر ساختار ذهنِ ما به شیوه ای متفاوت با آنچه بالفعل است می بود، آن گاه قوانین منطقی چیزی متفاوت با آنچه از قضا در حالِ حاضر هستند می بودند. از نظر فرگه، بنیان این نظریه بر «مفهوم گرایی» و «ایده نگاری» معنای کلمات است. در باور فرگه معنای گزاره ها، که وی آن را «اندیشه» می نامد امری متمایز از «ایده»ها و مفاهیمِ حاضر در ذهن هر فرد است و وی با دو استدلال در صدد اثبات این امر است. عدمِ گفتمان مشترک و در نتیجه تبدیل زبان به امری شخصی و همچنین حاصل شدن نسبی گرایی معرفت شناختی دو تالی فاسدِ پذیرش عدمِ تمایز «اندیشه» از «ایده» است. در این پژوهش روشن می گردد که اشکالاتِ فرگه بر «مفهوم گرایی» همچنان پابرجاست و به این اشکالات تا کنون پاسخ قانع کننده ای داده نشده است. رویکردِ این پژوهش متمرکز بر استدلال های سلبیِ فرگه در نقدِ مفهوم گرایی و نه نظریّات ایجابیِ فرگه در نحوه ادراک اندیشه هاست.