مطالعه ابعادی انقلاب اسلامی و چشم انداز تمدن سازانه آن، ما را به سمت پارادایم متفاوتی از آینده پژوهی انقلاب اسلامی رهنمون می کند. درحالی که نهادگرایان، مبتنی بر هستی شناسی اجتماعی، برپایی انقلاب اسلامی را به عنوان یک انقلاب مقطعی و نسلی، در تغییر نهاد قدرت تعبیر می کنند و چشم انداز تمدنی آن را در پیوستاری از مدرنیته ناقص تا مدرنیته بومی و مدرنیته اسلامی تعریف می کنند، تعالی گرایان، گستره تحولی انقلاب اسلامی را در سه بعد زمانی، مکانی و معنایی مبتنی بر هستی شناسی الهی انقلاب تعریف می کنند. از حیث ویژه داشت های معنایی و محتوایی در بعد ارتفاعی انقلاب اسلامی، بر نگرشی دوساحتی در پیوند آسمان و زمین تأکید می نمایند. از حیث دامنه زمانی انقلاب اسلامی، آن را برآمده از مسیر تکاملی جریان حق و منطبق بر آن تا برپایی امر ظهور تعریف می کنند و از حیث کرانه مندی و وسعت مکانی، گستره آن را فراتر از مرزهای ملی، به منظور مقابله و مواجهه با استکبار جهانی و نجات مستضعفان عالم تصویر می کنند. در انگاره مدرنیته اسلامی، آینده پژوهی فرهنگی-تمدنی نظام جمهوری اسلامی، منطبق بر کلیات آینده پژوهی موجود در پارادایم تجدد و مبتنی بر نظریه های جهانی شدن و البته با سویه های انتقادی و تنزیهی سامان می پذیرد؛ اما در انگاره تمدنی انقلاب اسلامی، همسو با نگرش تحول گرایان، آینده پژوهی انقلاب اسلامی در پارادایم حق مدار و مبتنی بر اندیشه آرمانی مهدویت تعریف می شود. در این جنس از آینده پژوهی، با تأکید بر جایگاه خاستگاهی نظام حق در عالم و با گذار از نگرش های انسان بنیاد در آینده پژوهی تجدد مدار، با محوریت بخشی به ساحت الهی عالم در جایگاهی ولایی، کنش دین مدارانه جوامع انسانی را در رهیافتی تبیینی- تدبری مورد تأکید قرار می دهد.