مفروضات نظریّه رفتار مصرفکننده در اقتصاد اسلامى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
چکیده نظریّههاى رفتار مصرفکننده به دلیل آنکه با رفتار انسان در جایگاه موجودى صاحب اراده و هدفمند ارتباط دارند، بر مفروضات ویژهاى درباره ماهیت انسان و مبانى تصمیمگیرى او مبتنى هستند. این مفروضات اغلب جنبه ایدئولوژیک داشته، در نظامهاى ارزشى متفاوت، داراى گونههاى متفاوتى خواهند بود. بحث این مقاله، بررسى این مفروضات در چارچوب ارزشهاى حاکم بر جامعه اسلامى است. ابتدا به ادبیات این موضوع در اقتصاد سرمایهدارى و آراى اندیشهوران مسلمان نگاهى خواهیم افکند؛ و سپس با استفاده از نصوص اسلامى، مفروضات مربوط به نظریّه رفتار مصرفکننده مسلمان را استنباط خواهیم کرد.متن
مقدّمه
نظریّههاى رفتار مصرفکننده، یکى از زیرشاخههاى علم اقتصاد خُرد است که با نظریّه تقاضا ارتباط تنگاتنگى دارد. در این نظریّهها تحلیل مىشود که مصرفکننده، درآمد محدود خود را در برابر خواستهها و نیازهاى گوناگونى که دارد، چگونه و براساس چه قاعدهاى تخصیص مىدهد و عکسالعمل او در برابر تغییرات قیمتها و دیگر متغیّرهاى مربوط چهسان است. در این زمینه در اقتصاد متعارف، سه نظریّه عمده وجود دارد: نظریّه مبتنى بر مطلوبیّت اصلى، نظریّه مبتنى بر منحنىهاى بىتفاوتى و نظریّه رجحان آشکار. موضوع رفتار مصرفکننده در متون دینى نیز با اهمّیّت فوقالعاده و در سطح گستردهاى مطرح شده و اندیشهوران مسلمان تاکنون آراى متعدّدى را در تحلیل رفتارهاى مبتنى بر این متون ابراز کردهاند.
یکى از اساسىترین مفاهیمى که اقتصاددانان در تحلیل رفتار مصرفکنندگان بهکار بردهاند، مفهوم انسان اقتصادى است. نظریّهپرداز اقتصادى براى آنکه بتواند رفتار تخصیص درآمدى فرد را تبیین و تحلیل کند، پیش از هر چیز، نیازمند ترسیم مفهومى از انسان است که اهداف، انگیزهها و روش تعقیب اهداف او را بهصورت قاعده اساسى بیان کند؛ امّا از آنجا که بههرحال این مفهوم، مفهومى انتزاعى است، به طبع در انتزاع آن، دیدگاههاى ارزشى نقش انکارناپذیرى دارند؛ بدینسبب هر مدلى که از انسان اقتصادى طرّاحى شود، نمونه تجسّمیافته عقاید، آرمانها و ارزشهاى فرد یا مکتبى است که آن را ارائه کرده؛ به همین جهت، مفهومى از انسان اقتصادى که امروزه در تحلیلهاى اقتصاد متعارف بدان استناد مىشود، بازتاب ارزشهاى لیبرالیسم است؛ چنانکه دایک (اقتصاددان امریکایى) مىگوید:
در نظریّه بازار، بایدها زیر پوشش اصطلاح معروف آن، یعنى انسان اقتصادى عاقل پنهان مىشود.(1)
فرگوسن نیز بهرغم اصرار فراوانى که در ابتدا بر ماهیّت غیرارزشى نظریّات اقتصادى کلاسیک جدید داشت، پس از مشاجرهاى طولانى، به این واقعیّت اعتراف کرده، مىگوید:
قبول نظریّه اقتصادى کلاسیک جدید، امرى است اعتقادى. من شخصا چنین اعتقادى دارم.(2)
نظریّههاى اقتصاد جدید در تحلیل رفتار مصرفکننده به طور عموم بر این فرضها استوارند که انسانِ عاقل اقتصادى فقط از انگیزه نفع شخصى تأثیر مىپذیرد، و نفع شخصى براى مصرفکننده، حدّاکثر ساختن رضایت خاطرِ حاصل از مصرف کالاها و خدمات است. او مىتواند با تشخیص خود و بدون استمداد از وحى یا سفارش هر فرد یا نهاد دیگرى، کالاهاى گوناگون را براساس میزان مطلوبیّت آنها دستهبندى کرده، با عقل حسابگر خود، بهترین راه دستیابى به حدّاکثر مطلوبیّت را تشخیص دهد.
اتّخاذ این فرضها در چارچوب ارزشهاى مورد قبول مکتب سرمایهدارى، ممکن است بهطور کامل منطقى بهنظر آید؛ امّا چنانچه مبانى هستىشناختى و انسانشناختى آنها را از دیدگاه عقاید و ارزشهاى اسلامى بکاویم، ممکن است بهجاى آنها به فرضهاى دیگرى دست یابیم. براى روشن شدن این مسأله، مبانى فرضهاى مزبور را در سه محورِ مبانى انسانشناختى، اهداف و انگیزهها، و روش دستیابى به اهداف مصرفکننده از دیدگاه مکتب سرمایهدارى، اندیشهوران مسلمان و نصوص اسلامى بررسى خواهیم کرد.
1. مبانى و مفروضات نظریّه رفتار مصرفکننده در اقتصاد سرمایهدارى
1ـ1. مبانى انسانشناختى
مبناى انسانشناختى نظریّههاى رفتار مصرفکننده در اقتصاد سرمایهدارى داراى چند مؤلّفه اساسى است.
1ـ1ـ1. اصل فلسفى دئیسم: تفکّر مذهبى دوران پیش از رنسانس، الاهیّات وحیانى بود. در این تفکّر، خداوند، آفریدگار و پروردگار عالم است و قرار داشتن طبیعت تحت تدبیر مشیّت الاهى و وجوب وحى، از اهمّ باورهاى آن بهشمار مىرود.(3) پس از رنسانس، بهدلیل نارسایى آموزههاى کلیسا که عهدهدار تبلیغ و ترویج الاهیّات وحیانى بود، این تفکّر، از صحنه امور اجتماعى کنار نهاده شد و تفکّر «دئیسم» (الاهیّات طبیعى) جاى آن را گرفت. ویژگى عمده این تفکّر، اتّکا به عقل انسان و بىنیازى او از آموزههاى آسمانى و نفى ارتباط خداوند با عالم طبیعت، پس از آفرینش است.(4) تفکّر دئیسم، جوامع بشرى را از حاکمیّت برخى آموزههاى ناصواب و غیرمعقول کلیسا رهانید؛ ولى بروز این تفکّر، نقطه آغازى براى جدا شدن انسان از آموزههاى انسانساز ادیان الاهى و سرگشتگى او در ظلمتکده طبیعت بود و نطفه تمام علوم اجتماعى جدید از جمله اقتصاد با همین دیدگاه بسته شد.
1ـ1ـ2. اصل ناتورالیسم (طبیعتگرایى): طبیعتگرایى، یکى از نتایج تفکّر دئیسم است که بر حاکمیّت قوانین طبیعى بر امور عالم و از جمله جوامع انسانى تأکید مىکند. فیزیوکراتها، نخستین کسانى بودند که چنین عقیدهاى را درباره اقتصاد، ابراز کردند. آنان قانون طبیعت را بهترین قانون براى تنظیم روابط اجتماعى دانستند که کافى است آنها را بفهمیم تا از آنها پیروى کنیم.(5)
در مکتب فیزیوکراتها، قوانین طبیعى که از آن پس نظام طبیعى نامیده شد، همان عظمت قوانین هندسى با صفات دوگانه آن یعنى «کلّیّت» و «تغییرناپذیرى» را دارا است. آزادى اقتصادى بهمعناى نفى دخالت دولت و رهایى از تمام قیود و ارزشهاى محدودکننده فرد، تعادل خودکار مکانیکى، مکانیسم بازار رقابتى، جدایى اقتصاد از اخلاق متعالى و ارزشهاى والاى انسانى، رهاورد تفکّر طبیعتگرایانه است.
1ـ1ـ3. اصالت انسان (اُمانیسم): امانیسم «یک عقیده، حالت یا روش زندگى [است] که بر منافع و ارزشهاى بشرى، تمرکز یافته است».(6) در مکتب امانیسم، برخلاف مکتب تئیسم که اصالت را به خداوند مىدهد و منشأ تعیین ارزشها و قانونگذارى و حاکمیّت را ذات بارىتعالى مىداند، فقط به انسان، ارزش و اصالت داده مىشود و ملاک خوبى و بدىها و قوانین و مقرّرات، افکار و تمایلات انسان است.
1ـ1ـ4. اصالت فرد (فردگرایى): با پیدایى تفکّر امانیسم، دو نظریّه اصالت فرد(7) و اصالت جمع(8) در عرصه انسانشناسى از آن سرچشمه گرفتند. این دو نظریّه در اصالت دادن به وجدان بشرى مشترکند؛ ولى اوّلى، اصالت را به وجدان فردى و دومى به وجدان جمعى مىدهد. از این دو نظریّه، آنچه در عمل، حضور خود را در عرصه تفکّر اجتماعى حفظ کرده، نظریّه اصالت فرد است که چنین تعریف مىشود:
فردگرایى، نظریّه یا ایدئولوژى اجتماعى است که ارزش اخلاقى بالاترى را به فرد در برابر جامعه اختصاص مىدهد، و در نتیجه، از آزادگذاشتن افراد به نحوى که عمل کنند به هر آنچه تصوّر مىکنند به نفع شخصى خودشان است، حمایت مىکند.(9)
مفهوم فردگرایى به یک اعتبار، به سه نوع تقسیم مىشود: فردگرایى ذرّهاى، ملکى و اخلاقى. فردگرایى ذرّهاى از اندیشه هابز سرچشمه مىگیرد که افراد را مانند اتمها و ذرّات مادّى متحرّکى معرّفى مىکند که هرکدام بهدنبال ثروت و قدرت و هزینه دیگرى است و جامعه، مجمعى از این اتمها بهشمار مىرود.(10)
فردگرایى ملکى، چنانکه آربلاستر مىگوید، به این معنا است که زندگى شخص به خود او تعلّق دارد. این دارایى خود او است و به خداوند، جامعه یا دولت تعلّق ندارد و مىتواند هر طور مایل است، با آن رفتار کند.(11)
فردگرایى اخلاقى، بیانگر این است که معیار نیکى و بدى، نفس و تمایلات نفسانى فرد است. پذیرش فرمانهاى اخلاقى دینى یا دنیایى (جامعه و دولت) بر کسى واجب نیست. هر کسى مکلّف است فقط به نداى وجدانش درباره ارزشهاى اخلاقى گوش فرا دهد.(12)
1ـ1ـ5. اصل اخلاقى فایدهگرایى(13): این اصل، داراى سه قضیّه اصلى است.
أ. خوشى و لذّت فردى، باید غایت عمل فردى باشد. ب. هر خوشى و لذّت فردى، قرار است که براى یک نفر (نه بیشتر) فرض و حساب شود. ج. هدف عمل اجتماعى باید حدّاکثر کردن مطلوبیّت کل باشد.(14)
براساس اصول یاد شده، انسان مفروض در نظریّههاى رفتار مصرفکننده در اقتصاد متعارف، موجودى بریده از خدا و آموزههاى آسمانى (دئیسم)، واگذار شده به قوانین، سنّتها و نظامهاى طبیعى (طبیعتگرایى)، داراى اصالت و مرجع تعیین ارزشها، قوانین و حاکمیّت سیاسى (اُمانیسم)، داراى هویّت فردى در ابعاد وجودى، ملکى و اخلاقى (فردگرایى) و تابع لذّتها و خوشىهاى نفس (فایدهگرایى) است؛ به همین دلیل در این نظریّهها از احکام و ارزشهاى مبتنى بر وحى، مانند تخصیص درآمد براى رفاه دیگران یا جلب خشنودى خداوند و احکام بازدارندهاى چون ممنوعیّت اسراف و تبذیر و... سخن گفته نمىشود.
1ـ2. اهداف و انگیزههاى مصرفکننده
چنانکه در اصل فایدهگرایى بیان شد، در اقتصاد سرمایهدارى، ارزش ذاتى و هدف نهایى رفتار افراد، لذّت و خوشى است. در جهت این هدف، هدف میانى که براى رفتار مصرفکننده در نظر گرفته مىشود، حدّاکثرسازى مطلوبیّت است. مطلوبیّت، معادل واژه «Utility» و بهمعناى فایده و رضایت خاطرى است که انسان از مصرف کالا یا خدمت بهدست مىآورد. این مفهوم، بیش از همه، مدیون دیدگاههاى بنتام است؛ گرچه پیش از او، هاچسن (1725)، بکاریا (1776) و پرایستلى (1768) آن را بهکار برده بودند. از دیدگاه بنتام، هدف تمام اعمال انسان، لذّت و رنج است. وى مىگوید:
ما فقط یک وظیفه داریم و آن جستوجوى بالاترین لذّت ممکن است و مسأله رفتار انسان، فقط تعیین این است که چه چیزهایى بیشترین لذّت را به انسان مىبخشد.(15)
ویلیام جونز در تأیید اندیشه بنتام مىگوید:
رنج و لذّت، بدون شک، اهداف نهایى همه محاسبات اقتصادى براى حدّاکثر کردن لذّت است و همین امر، مسأله اقتصادى را تشکیل مىدهد.(16)
مفهوم فایدهگرایى، گونهاى از قوانین طبیعى مورد نظر فیلسوفان قرن هفدهم است که تفسیر قانونمندى از رفتارهاى فردى و خوشبختى همگانى به دست مىدهد. در این تفسیر، چنانکه شومپیتر توضیح مىدهد، لذّتها و رنجهاى هر فرد، کمّیّتهاى اندازهگرفتنى فرض مىشوند که از جمع جبرى آنها خوشبختى فرد حاصل مىشود؛ آنگاه از جمع خوشبختىهاى فردى که به همه آنها وزن برابر داده مىشود مىتوان سعادت و رفاه اجتماعى را محاسبه کرد.(17)
فیلسوفان غربى درباره مفهوم و مصداق لذّت، بحثها و نظریّات متنوّعى را ارائه کردهاند که گاهى لذّت ناشى از باور و کردار دینى را نیز شامل مىشود؛ امّا در مجموع مىتوان گفت که بیشتر آنها، همان مفهوم رایج آن (لذّتى که از مصرف کالا و خدمات حاصل مىشود) را قصد مىکردند؛(18) چنانکه در اصطلاح امروزى نیز از واژه مطلوبیّت، همین معنا را اراده مىکنند.
در این دیدگاه، میان هدفى که فعل باید بهسبب آن انجام گیرد و انگیزههاى طبیعى نفس، هماهنگى، بلکه اتحاد وجود دارد؛ چنانکه هابز مىگوید:
جز ملاحظه منافع شخصى، چیز دیگرى نمىتواند انگیزه رفتار آدمى باشد و حتّى اگر عقل و منطق، کوتهبینى او را در این اعمال به وى بنمایاند، و حتّى اگر آدمى درک کند که بهترین راه تأمین منافع شخصى او، همکارى و تعاون با همنوعانش است، باز هم براى او فایدهاى نخواهد داشت؛ زیرا عقل انسان در تحلیل نهایى، بنده و خدمتگزار شهوات او است و چون عقل آدمى، متّکى به شهوات او است، تنها وظیفهاش این است که بهوسیله جستوجوى عواملى که مىتوانند شهوات را ارضا کنند، در خدمت انسان قرار گیرد.(19)
به این ترتیب، اصل موضوعه نظریّههاى رفتار مصرفکننده، چنین است که مصرفکننده فقط از غریزه لذّتجویى خود فرمان مىگیرد و هدف او دستیابى به بیشترین میزان مطلوبیّتى است که از مصرف کالا و خدمات به دست مىآید.
1ـ3. روش دستیابى به اهداف (خردگرایى)
مفهوم اساسى در باب روش دستیابى به اهداف، عقلانیّت و عاقلانه عمل کردن است. در تفکّر سرمایهدارى، عقلانیّت به مفهوم ویژهاى که تحت عنوان عقلانیّت ابزارى شناخته مىشود، بهکار مىرود. علّت این نامگذارى این است که در این تفکّر، عقل انسان درباره اهدافى که شایسته پیروى است و کارهایى که باید انجام شود، نقشى ندارد و در این مراحل فقط انگیزههاى نفسانى نقش ایفا مىکنند. انگیزه کسب فایده و لذّت شخصى است که تعیین مىکند فرد، چه کارى را باید انجام دهد و هر آنچه مطابق تمایل نفس باشد، خوب تلقّى مىشود. جان لاک مىگوید:
نیک آن است که به ایجاد یا افزودن لذّت در ذهن یا تن یا به کاستن رنج مىگراید؛ در حالى که بد آن است که به ایجاد یا افزودن رنج یا به کاستن لذّت میل دارد.(20)
چنین برداشتى از مفهوم عقلانیّت، رهاورد اصولى است که پیشتر درباره دیدگاههاى انسانشناختى مکتب سرمایهدارى ذکر شد. اصل دئیسم و اصل امانیسم، نقش وحى و آموزههاى مذهبى در تعیین بایدها را از بین مىبرد و براساس اصل فایدهگرایى و فردگرایى این مسأله به نفس انسان واگذار مىشود و از این رو، در این مرحله نه براى عقل و نه براى شرع جایى باقى نمىماند.
از آنجا که تفکّر سرمایهدارى، انگیزههاى آدمى را به تعقیب منافع شخصى و منافع شخصى را در منفعت مادّى از قبیل پول، ثروت و لذّت حاصل از مصرف کالا و خدمات منحصر مىداند، این امکان را به فرد مىدهد که با محاسبه سود و زیان ناشى از پیامد اعمال، اقتصادىترین راه را براى کسب حدّاکثر مطلوبیّت به کار گیرد و به این ترتیب، انسان مفروض در مکتب سرمایهدارى، براى رسیدن به اهداف از معیار و منطقى به نام عقلانیّت ابزارى استفاده مىکند.
براساس مطالبى که گذشت، نظریّههاى رفتار مصرفکننده در اقتصاد متعارف (بهویژه نظریّه مبتنى بر مطلوبیّت رتبهاى) برپایه مفروضات زیر بنا شدهاند.
1. هدف مصرفکننده، بیشینه کردن مطلوبیّت است.
2. مطلوبیّت فرد، تابعِ مصرف او از کالاها و خدمات است.
3. فرد مىتواند میزان مطلوبیّت خود از مصرف کالاها و خدمات را ارزیابى و آنها را رتبهبندى کند. بدینترتیب، هر مصرفکننده عقلایى، یک تابع هدف خواهد داشت که متغیّرهاى آن را مقادیر کالاها و خدمات مصرفى تشکیل مىدهد تا بیشترین سطح مطلوبیّت را بهدست آورد.
2. مفروضات نظریّه رفتار مصرفکننده از دیدگاه اندیشهوران مسلمان
برخى از اقتصاددانان مسلمان و محققّان اقتصاد اسلامى، به دلیل تفاوت آشکار دیدگاههاى اسلام با مبانى انسان شناختى و نظام ارزشى مکتب سرمایهدارى، مفروضات نظریّههاى رفتار مصرفکننده در اقتصاد متعارف را قابل تعمیم به فرد مسلمان ندانسته و درصدد برآمدهاند تا براى تحلیل رفتار مصرفکننده مسلمان، چارچوبى متناسب با ارزشهاى اسلامى ارائه کنند. یکى از مباحث اساسى میان این دسته از محقّقان، بررسى مفهوم عقلانیّت و رفتار عقلایى و اتّخاذ اصول موضوعه مناسب براى اهداف و انگیزههاى مصرفکننده مسلمان بوده است و از این جهت مىتوان آنها را به دو گروه تقسیم کرد: گروه اوّل، افرادى مانند دکتر انسالزّرقاء، دکتر اسد زمان و دکتر توتونچیان هستند که به این منظور، اصل موضوعه بیشینه سازى مطلوبیّت را با واردکردن احکام و محدودیتهاى اسلامى، براى فرد مسلمان بازسازى کردهاند؛ بهطورى که الزّرقاء در مقالهاى تحت عنوان «وابستگى جزئى در تابع مطلوبیّت مسلمان» مىنویسد:
یکى از تفاوتهاى ساختارى میان انسان اقتصادى و انسان اسلامى آن است که تابع مطلوبیّت دومى داراى متغیّر جدیدى است، موسوم به پاداش یا جزا در آخرت. متغیّر جدید، داراى تعامل شدید با سایر متغیّرهاى اقتصادى و غیراقتصادى در تابع مطلوبیّت است؛(21)
البتّه وى تابع مطلوبیّت فرد مسلمان را داده شده تلقّى نمىکند؛ بلکه آن را بهصورت جزء درونزاى نظام مطرح کرده و معتقد است. اسلام، تلاش بىوقفهاى را براى تغییر جهت آن از مسیر انحرافى دنبال مىکند.(22)
زمان براى ترسیم تابع مطلوبیّت مسلمان، چهار اصل موضوعى را مطرح کرده و بدینوسیله، مواردى از ارزشهاى اسلامى مانند رفتار نوعدوستانه، اشباعپذیرى مصرف، تفاوت میان نیازهاى اساسى و غیر آن را در تحلیل رفتار مصرفکننده مسلمان وارد مىکند.(23)
توتونچیان نیز با استفاده از اصل موضوعه مطلوبیّت مفاهیم انفاق، اسراف و تبذیر و حدّ کفاف، مصرف را تجزیه و تحلیل کرده است.(24)
گروه دوم، کسانى هستند که با ردّ اصل موضوعه مطلوبیّت، اصول موضوعه دیگرى را مطرح ساختهاند.
معروفترین اصولى که از جانب گروه دوم ارائه شده، به این شرح است.
2ـ1. اصل بیشینه کردن تطابق رفتار با احکام شرع
پروفسور نجاتاللّه صدّیقى و دکتر منذر قحف، معیار و منطق انتخاب مصرفکننده مسلمان را با تقوا بودن و تطابق بیشتر رفتار با ضوابط شرعى مىدانند. قحف به نقل از نجاتاللّه صدّیقى و همفکر با او مفهوم موفّقیت را چنین بیان مىکند.
موفّقیت، با تقوا بودن است. هر قدر رفتار فرد، تطابق بیشترى با استانداردهاى اخلاقى داشته باشد و درستکارى وى در سطح بالاترى قرار گیرد، وى موفّقتر است. فرد مسلمان در طول زندگى خود، در تمامى مراحل وجود و در هر مرحله، تلاش خواهد کرد هماهنگ با ارزشهاى اخلاقى قدم بردارد. ... این، هرگز به معناى گرایش به ریاضت و انکار مقاصد اقتصادى نیست. مسیر معنویّتگراى اسلامى از میان تلاشها و افت و خیزهاى زندگى روزمرّه است. چیزى جدا و منفکّ از زندگى وجود ندارد. معنویّتگرایى اسلامى، تنها یک روش زندگى است. هنگامى که مىگوییم تقوا و نیکى باید هدف ما باشد، تنها اشاره به این روش خاصّ زندگى بر مبناى ارزشهاى متعالى اسلامى است.(25)
از دیدگاه این دو اقتصاددان مشهور و اصولگراى مسلمان، فرد تربیت شده مکتب اسلام، براساس معیار طبیعى بیشینه کردن مطلوبیّت عمل نمىکند؛ بلکه مطلوبیّت او نیز در گرو پیروى از احکام شرع است. صدّیقى تصریح مىکند:
شخصى که به ایدهها و اهداف اسلامى تن دهد، باید از حدّاکثر کردن ارضا و مطلوبیّت دست بکشد؛ مثلاً یک مصرف حرام، ممکن است احساس ارضا و مطلوبیّت زیادى براى مصرفکننده ایجاد کند که او حاضر است در ازاى آن پولى که مطلوبیّتش کمتر است، پرداخت کند؛ امّا انسان مسلمان که مىداند چنین مصرفى او را از دستیابى به ایدهها و اهداف اسلامى بازمىدارد، چنین ارضایى برایش بىمعنا خواهد بود.(26)
منذر قحف، لذّت بردن از مصرف کالاها را بدان دلیل فضیلت مىداند که این امر، اطاعت از اوامر الاهى شمرده مىشود. نتیجه نهایى بحث او چنین است که عقلانیّت اسلامى، مستلزم پیروى از ارزشها و رفتارهاى اسلامى است و با ملاحظه این جهات، قضیّه حدّاکثرسازى از دیدگاه تفکّر اسلامى، بدون چونوچرا مىشود. قضیّه حدّاکثرسازى، حتّى ممکن است بهصورت شماى تعمیمیافته از زندگى در کل استفاده شود؛ یعنى در هر زمان با هر چیز خوبى که مواجه شویم، مسلمان باید آن را تا جایى که مىتواند انجام دهد.
2ـ2. اصل بیشینه کردن مصلحتالعباد
استاد محمدفهیمخان، انتخاب مصرفکننده مسلمان را داراى چهار مرحله مىداند: انتخاب میان تخصیص درآمد به نیازهاى دنیایى و انفاق فى سبیلاللّه، انتخاب بین مصرف حال و آینده، انتخاب بین سطوح گوناگون نیازهاى مصرفى حال، و انتخاب بین گزینههاى مختلف از سبد کالاهاى مصرفى. وى نظریّههاى رفتار مصرفکننده در اقتصاد متعارف را فاقد تبیین در دو مرحله نخست مىداند و معیار انتخاب مسلمان در این دو مرحله را رعایت اعتدال و توازن معرّفى مىکند. پس از انجام این دو مرحله، نوبت به تصمیمگیرى در فضاى انتخاب کالا مىرسد. در اقتصاد سرمایهدارى، این انتخاب با حدّاکثرسازى مطلوبیّت با توجّه به قید بودجه صورت مىگیرد.
فهیمخان مىگوید:
اسلام، منکر آن است که خواستههاى نفسانى انسان، ایجادکننده نیروى انگیزش براى رفتار مصرفکننده است. اسلام مبناى دیگرى را جایگزین خواستهها براى رفتار مصرفکننده مىکند و این مبنا عبارت است از «نیازها».(27)
او به تبع شاطبى، نیازهاى زندگى انسان را به پنج نوع (لوازم حفظ دین، نفس، عقل، نسل و مال) و به سه سطح (ضروریّات، کفاف و رفاه) تقسیم کرده، مىگوید:
در حالىکه خواسته بهوسیله مفهوم مطلوبیّت معیّن مىشود، نیاز، یک دیدگاه اسلامى است که بهوسیله مفهوم مصلحت تعیین مىگردد. هدف شریعت، مصلحتالعباد است (رفاه و بهزیستى انسانها)؛ بنابراین، تمامى کالاها و خدماتى که استفاده از آنها داراى «مصلحت» است، بهعنوان نیاز (نیازها) تعیین خواهد شد... . مصلحت، خاصیّت یا نیرویى در یک کالا یا خدمت است که اجزا و اهداف اساسى زندگى انسان را در این جهان تحت تأثیر قرار دهد و برآورده کند.(28)
فهیمخان، تشخیص مصداق مصلحت را همانند مفهوم مطلوبیّت، امرى ذهنى مىداند؛ امّا معیارهاى تعیین مصلحت را برخلاف مطلوبیّت، به امیال ذهنى فرد وابسته نمىداند. به اعتقاد وى، معیارهاى مصلحت از ناحیه شریعت براى همه تثبیت شده است و تصمیم باید برمبناى این معیارها گرفته شود. بر این اساس، او نتیجه مىگیرد که مفهوم مصلحت به دلیل عدم تنافى مصلحت فرد با مصلحت جامعه و کاربرد آن براى هدف تولید و قابلیّت مقایسه آن براى افراد گوناگون، بر مفهوم مطلوبیّت برترى دارد.
2ـ3. اصل بیشینه کردن حبّ یا رضایت خداوند
دکتر سیّدکاظم صدر در کتاب اقتصاد صدر اسلام براى تبیین رفتار مصرفکننده مسلمان، از اصل موضوعه بیشینه کردن رضایت خدا یا حب و محبّت استفاده کرده است. وى به نقل از عّلامه طباطبایى مىنویسد:
ما در باطن خود، حقیقتى احساس مىکنیم که آن را حب و علاقه مىنامیم؛ مثلاً نسبت به غذا، همسر، مال، جاه و علم احساس محبّت مىکنیم. ... این رابطه محبّت از آنجا پدید مىآید که مصرف کالا نیازهاى قواى انسان را برطرف مىکند و به آنها کمال مىبخشد. غذا، موجب فعّالیّت قوّه تغذیه مىشود و با این عمل است که انسان از گرسنگى رهایى یافته، به کمال مىرسد. این حب و علاقه در واقع یک نوع ارتباط و جاذبهاى است که میان انسان و کمالات او وجود دارد... .(29)
وى سپس مىافزاید:
وجود رابطه حب میان کالاها و خدمات مختلف یا میان محبوبهاى انسان که کمالآور هستند و خود انسان که محبّ این کمالات است مىتواند بهعنوان اصل موضوعه انتخاب گردد. به موجب آن، انسان از میان کالاها و خدمات مختلف، با توجّه به محدودیّتهاى خود، بهنحوى انتخاب مىکند که محبّت آنها را به حدّاکثر برساند... . اصل موضوعه دیگرى که ممکن است گزینش شود، به دست آوردن رضایت خداوند است به این معنا که مصرفکنندگان، کالاها و خدمات را براى مصارفى انتخاب مىکنند که رضاى خداوند را به حدّاکثر برساند. این اصل که به صراحت در قرآن مجید بیان شده، هدفِ بندگان صالح پروردگار است و کسانى در دو جهان رستگار مىشوند که پایبند به این اصل باشند. در توضیح گزینش این اصل باید توجّه داشت که تصرّف در کالاها و خدمات مختلف در اسلام به چهار دسته واجب، مستحب، مکروه و حرام تقسیم شده است. انجام کارهاى واجب و مستحب، موجب کسب رضاى خدا، و ارتکاب اعمال مکروه و حرام، سبب ناخشنودى و عدم رضاى او مىشود. هر مسلمانى بالطّبع، طبق عقیده و بینش خود، طالب بهدست آوردن خشنودى او و رستگارى در آخرت است؛ بنابراین، فعّالیّتهاى ثوابدار را انجام مىدهد و از کارهاى گناهآلود مىگریزد.(30)
دکتر صدر در تحلیل رفتار مصرفکننده مسلمان، دو اصل موضوعه پیشین را به یک معنا گرفته است و توضیحات او نشان مىدهد که منظورش از حبّ، محبّتِ فردِ تربیت شده تحت آموزههاى اسلام است. در اثر این تربیت، فرد، به کالاهاى حرام و مکروه محبّتى نشان نمىدهد و در واقع محبّت او به کالاهایى منحصر است که مصرف آنها سبب رضایت پروردگار مىشود و بدین ترتیب، این دو هدف در طول همدیگر قرار مىگیرند و وقتى یکى حاصل شود، دیگرى نیز حاصل مىشود.
در ادبیّات اقتصاد اسلامى، افزون بر مواردى که ذکر شد، به اصول موضوعه دیگرى مانند «بیشینه کردن کمال»، «بیشینه کردن رستگارى دنیا و آخرت»، «رفع نیاز خود و دیگران در چارچوب اصول اسلامى» و... نیز اشاره شده است که جهت اختصار، از توضیح آنها صرفنظر مىکنیم.
چنانکه مىبینیم، در تمام اصول موضوعه پیشنهاد شده، مصرفکننده مسلمان چه در ناحیه اهداف و انگیزهها و چه در انتخاب نوع کالاها و چه در روش دستیابى به اهداف، در چارچوب عقاید و ارزشهاى اسلامى عمل مىکند که بالطّبع از معیار طبیعى مطلوبیّت و عقلانیت ابزارى متمایز است.
به اعتقاد ما، گرچه بیشتر این پیشنهادها از نظر تطابق با اصول و مبانى دینى، بدون اشکال هستند، هر کدام از نظر قابلیّتهاى لازم براى الگوسازى بهگونهاى ناقص بهنظر مىرسد؛ براى مثال، طرفداران اصل موضوعه مطلوبیّت بهروشنى مصارف شخصى را از شمول پاداش آخرتى خارج ساختهاند؛ در حالىکه اسلام، مصارف ضرور را واجب، و کوشش براى بهبود سطح زندگى در حدّ متعارف را مستحب دانسته و براى آن پاداش آخرتى ذکر کرده است. اصول موضوعه مورد نظر گروه دوم نیز گرچه از این نقیصه مبرّا است، از معرّفى مفهومى که اوّلاً برگرفته از نصوص کتاب و سنّت باشد و ثانیا نظیر تابع مطلوبیّت، تمام موارد و مراتب تخصیص درآمد را شامل شود و ثالثا قابلیّت استخراج تابع تقاضاى فرد را داشته باشد، ناتوان مانده یا دستکم در عمل، به استخراج چنین الگوى جامعى نپرداختهاند؛ از اینرو، در بخش بعدى مقاله، براى دستیابى به اصل موضوعه مناسب، نصوص اسلامى را بهطور مبنایى بررسى خواهیم کرد.
3. مبانى و مفروضات نظریّه رفتار مصرفکننده از دیدگاه قرآن و حدیث
در منابع اسلامى، نصوص بسیارى درباره رفتار تخصیص درآمدى مسلمان وارد شده که بدون تردید، قابلیّت تشکیل معرفتى منسجم و ارائه نظریّهاى مستقل را دارا است. از نخستین روزهاى بعثت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم آیاتى از قرآن در این زمینه نازل شد. در آیه بیست آلعمران که فقط پس از هشتماه از آغاز بعثت بر رسول خدا فرود آمد، مسلمانان موظّف شدند به حکم ایمان به خدا و پیامبرش، بخشى از درآمد خود را در راه خدا انفاق کنند.(31) در طول سالهاى پربرکت بعثت، آیات فراوان دیگرى در این زمینه نازل شد. با ضمیمه گفتار و رفتار رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم گنجینه گرانبهایى از اصول و قواعد رفتار عاقلانه در اختیار بشر قرار گرفت؛ رهنمودهاى کتاب و سنّت به تدریج در رفتار عادى مسلمانان نهادینه شد و با راهنمایى پیشوایان معصوم علیهمالسلام غناى بیشترى یافت. دانشمندان مسلمان نیز از همان زمان، بخشى از کتابهاى اخلاق، سیره و حدیث خود را به طرح این مباحث اختصاص دادند و هماکنون، میراث ارزشمندى از رهنمودهاى اسلام درباره رفتار مصرفکنندگان در اختیار ما قرار دارد. آنچه در پى مىآید، کوششى جهت قاعدهمندساختن همین منابع است.
3ـ1. مبانى انسانشناختى
در آیات قرآن و روایات، ویژگىهاى متعدّدى براى انسان بیان شده است. مواردى از آنها را که با موضوع این مقاله ارتباط دارند، در ضمن چند محور بررسى مىکنیم.
3ـ1ـ1. جایگاه انسان در نظام هستى: در بینش اسلامى، خداوند، محور و کانون عالم هستى است. همه آفریدگان، هستى خود را از او مىگیرند و او در همه حال، بر احوال آنها ناظر است.
ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ لاَإِلهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ.(32) آن خدا است، پروردگارتان. خدایى نیست، مگر او که آفریدگار همهچیز است؛ پس او را بپرستید و او بر همه چیز کارگزار است.
قرآن کریم، اعتقاد برخى از یهود را که چون مکتب دئیسم، خداوند را همانند معمار بازنشسته و ناتوان از تصرّف در عالم آفرینش مىدانستند، باطل دانسته، مىفرماید:
وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ.(33) و یهود گفتند: دست خدا بسته است و دیگر نمىتواند در آفرینش تغییرى دهد؛ بهواسطه این گفتار، دست آنها بسته شد و به لعن خدا گرفتار آمدند، بلکه دو دست خدا گشاده است و هرگونه بخواهد انفاق مىکند.
خداوند، افزون بر آنکه آفریدگار مخلوقات است، پروردگار آنها نیز هست.(34) تدبیر الاهى دربرگیرنده هدایت تکوینى مخلوقات و هدایت تشریعى آنان از طریق فرستادن پیامبران است.(35) مالکیّت انسان بر آنچه دارد، صرفا عطیهاى الاهى است و باید در راه او و به گونهاى که فرمان مىدهد، صرف شود.(36) مرجع قانونگذارى، خدا،(37) و مقام قضا در امور فردى و اجتماعى از آن او است. به این ترتیب، برخلاف مکتب دئیسم و امانیسم که به انسان، اصالت و ارزش مستقل داده بودند، اندیشه اسلامى براساس اصالت و محوریّت خداوند و ارزش الاهى شکل مىگیرد. در این تفکّر، انسان بریده از خدا و واگذار شده به نفس امّاره خویش نیست؛ بلکه بنده و جانشین خدا در زمین است.
خداوند از میان تمام موجودات، او را برگزید؛ از روح خود در او دمید؛ و او را حامل امانت خویش قرار داد و بدىها و خوبىها را به او آموخت تا بتواند بار رسالت و مسؤولیّت خویش را که همین بندگى خداوند است، بهدوش کشد.
اصالت خداوند و اصل جانشینى انسان، دو اصل بنیادین است که شالوده اصل تفکّر اسلامى را تشکیل مىدهند. در چارچوب این دو اصل، میان انسان در جایگاه جانشین و خداوند در مقام جانشینکننده، رابطهاى بهنام «دین» وجود دارد که راه و رسم جانشینى و حمل امانت الاهى را روشن مىسازد. در این راه و رسم، ساختار روابط بنیادى و پیوندهاى اجتماعى میان انسان با انسان، و طبیعت با انسان، و ترکیب روابط اجتماعى با خداوند، براساس نقش خداوند بهصورت جانشینکننده و انسان در نقش جانشین و طبیعت و عنوان مکانى که جانشینى بر روى آن صورت گرفته است، تحقّق مىیابد. بر این اساس، انسان و برادر همنوعش فقط یک شریک در حمل و نگهدارى امانت و جانشینى خداوند هستند و طبیعت با تمام ثروتها و منابعش و با هر چیز و هر کسى که دارد فقط امانتى بهشمار مىآیند که باید حقّ آنها را براساس میزان و معیار الاهى، یعنى دین حنیف (بدون انحراف) ادا کرد.
3ـ1ـ2. بُعد زمانى انسان: اعتقاد به معاد و تداوم زندگى در جهان آخرت، یکى از اصول اعتقادات مسلمانان است که در شکلدهى به رفتار آنان فوقالعاده تأثیر دارد. تبیین اوصاف و ویژگىهاى زندگانى آخرتى و نوع رابطهاى که میان اعمال انسان در دنیا با پاداشها و کیفرهاى جهان آخرت وجود دارد، زمینههاى مناسب براى تغییر رفتار امّت اسلامى را پدید مىآورد.
انسانهایى که با چنین بینشى، تربیت مىشوند، به پشتوانه ایمان به خدا و امید به آینده روشن و برخوردارى از فضل و رحمت الهى در میادین جنگ و عرصه اقتصادى، تمام مشکلات را تحمّل، و در برابر سختىها مقاومت خواهند کرد. رفتارهایى مانند فداکارى و گذشت از جان و مال در جهاد با دشمنان خدا، انفاق، ایثار، مواسات با برادران دینى، همکارى با دولت در تأمین هزینههاى عمومى، همگى از آثار مبارک این عقیده است. به هر حال، انسان مفروض در نظریّه رفتار مصرفکننده مسلمان، فردى است که اعتقادى ژرف به این نوع زندگى دارد و در رفتار تخصیص درآمدى، به تأمین سعادت آخرتى خود نیز توجّه مىکند.
3ـ1ـ3. هویّت فردى ـ اجتماعى انسان: در بینش توحیدى اسلام، نه تفکّر اصالت فردى محض که جامعه را موجود خیالى محض تصوّر مىکند و نه تفکّر اصالت جامعه به معناى وجود روح جمعى یکپارچه که بر وجود فرد مقدّم است، هیچیک پذیرفته نیست. اسلام ضمن اینکه وجود فرد را بهصورت هویّت مستقل مىپذیرد، ارتباطات، فعل و انفعالات و تأثیر متقابل افراد را نیز بهصورت چیزى که به حقیقت وجود دارد، ولى خودش قائم به وجود خود افراد است، مىپذیرد.(38)
اتّخاذ چنین دیدگاهى، مبناى جداگانهاى را براى علوم اجتماعى ترسیم مىکند. در این دیدگاه، فرد و جامعه بر همدیگر تأثیر و تأثّر متقابل دارند؛ همانطور که هر فردى با هویّت فردى خود، صاحب اندیشه و اراده است و حتّى مىتواند با این هویّت، جامعه را نیز تحت تأثیر قرار دهد. افکار، عقاید و سنّتهاى رایج جامعه نیز هویّت فردى را تحت تأثیر قرار مىدهند؛ بنابراین، انسان، افزون بر این که در برابر هویّت فردى خود، مسؤول شناخته مىشود در زندگى اجتماعى نیز مسؤول است. با چنین دیدگاهى، دیگر فردگرایى ملکى و فردگرایى اخلاقى جایگاهى نخواهد داشت. با استناد به این نظریّه، اسلام ضمن به رسمیّت شناختن مالکیّت خصوصى فرد، به حقوق جامعه نیز توجّه، و براى حفظ آن، احکامى مانند حرمت اسراف و تبذیر، حرمت احتکار، حرمت کنز و وجوب انفاق را وضع مىکند. همچنین با استناد به این نظریّه، خواستها و تمایلات فردى تا جایى مورد قبول و احترام است که با مصلحت و منافع اجتماعى سازگار باشد.
3ـ1ـ4. دوبُعدى بودن انسان: در سرشت انسان، افزون بر بُعد مادّى که در جامدات و نباتات و حیوانات وجود دارد، بُعد معنوى و ملکوتى نیز موجود است و انسان بهواسطه همین بُعد بر موجودات دیگر برترى دارد. قرآن کریم، این ویژگى را چنین بیان مىکند:
بَدَأَ خَلْقَ الاْءِنسَانِ مِن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ * ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ.(39)
تمایلها و گرایشهاى انسان نیز دو نوع است: گرایش به لذّتهاى مادّى مانند خوردن، آشامیدن، خوابیدن و امثال آن که به جنبه مادّى او مربوط مىشود و گرایش به آرمانها و ارزشهاى متعالى از قبیل عدالتجویى، خداجویى، دینگرایى، نوعدوستى، و مانند آن که از بُعد معنوى و ملکوتىاش سرچشمه مىگیرد؛ بنابراین، تکامل انسان نیز در گرو رشد و شکوفایى این دو بُعد خواهد بود.
3ـ1ـ5. قرار داشتن انسان در دوراهى سعادت و شقاوت: انسان، همانگونه که نیک مىاندیشد، بداندیش نیز هست: (وَیَدْعُ الاْءِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ،(40) و همانگونه که در مسیر سعادت پیش مىرود، امکان شقاوت و بدبختى نیز برایش وجود دارد: (فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعِیدٌ).(41) گرایشهاى طبیعى انسان داراى دو جهت کاملاً متضاد است و در صورتى که انسان به طبیعت خویش واگذار شود، هیچ تضمینى براى سعادتش وجود ندارد. قواى ادراکى او به خودى خود و به تنهایى براى فائق آمدن بر این مشکل کافى نیست؛ چون که انسان در عین اینکه نیروى تفکّر و تعقّل دارد، موجودى بسیار ستمکار و نادان است: (إِنَّهُ کَانَ ظَلُوما جَهُولاً).(42) طبیعت انسان، از نقاط قوَّت و ضعف فراوان آمیخته است. او در عین برخوردارى از تمام فضایل و ارزشهاى والاى بالقوّه، موجودى بسیار ستمکار (إِنَّ الاْءِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ)(43)، شتابزده (وَکَانَ الاْءِنْسَانُ عَجُولاً)(44)، حریص و کمطاقت (إِنَّ الاْءِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعا)(45) و تابع هواى نفس (إِنَّ النَّفْسَ لاَءَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی)(46) است. این ویژگى، یعنى دوگانه بودن قواى طبیعى انسان و ناکار آمدى قواى ادراکى او در تشخیص مسیر سعادت و خیر اجتماعى، بهترین دلیل نیاز وى به راهنمایى وحى و آموزههاى دینى است؛ از اینرو در بینش اسلامى (برخلاف بینش طبیعتگرایى در مکتب سرمایهدارى) سرنوشت انسان به سنّتهاى طبیعى واگذار نشده است؛ بلکه خداوند، براى راهیابى انسان به مسیر سعادت، پیامبران را با کتاب و میزان فرو فرستاده تا صراط مستقیم و شیوه زندگى عادلانه را بدو بیاموزد(47) و سعادت انسان در این است که از تمام سنّتهاى طبیعى و تشریعى خداوند پیروى کند.
بهطور چکیده، در تبیین انسانشناسى از دیدگاه اسلام مىتوان گفت: در این دیدگاه، انسان بنده خدا و جانشین او در زمین است؛ دین، آیین بندگى و رسم جانشینى او است؛ بُعد زمانى او تا عالم آخرت امتداد دارد؛ داراى هویّت فردى اجتماعى در ابعاد وجودى، ملکى و اخلاقى است ؛ موجودى دو بُعدى، ذى اراده، داراى قدرت تفکّر و تعقّل و هدفدار و مسؤول و در عین حال بسیار ستمگر، نادان، عجول و حریص است.
با توجّه به این ویژگىها، انسان مفروض در نظریّه رفتار مصرفکننده مسلمان، فردى است که در پرتو اعتقاد به اصالت خداوند و نقش جانشینى انسان، برنامه تخصیص درآمد خود را براساس جلب رضایت خداوند و اطاعت از احکام و دستورهاى او پى مىریزد و با اعتقاد به جهان آخرت و هویّت فردى ـ اجتماعى خویش، منافع آخرتى و رفاه حال همنوعان را مدّنظر قرار مىدهد و با در نظر گرفتن مجموعه نقاط قوّت و ضعف خود بر این باور است که سلامت و سعادت زندگى او بدون استمداد از آموزههاى وحیانى میسّر نخواهد شد. رفتار چنین فردى با رفتار آنکه خود را جدا از خدا، خود بسنده، خود محور و دنیاطلب مىداند، تفاوتهاى اساسى خواهد داشت.
3ـ2. اهداف و انگیزهها
در هر نظام ارزشى، غایت و هدفى وجود دارد که داراى ارزش ذاتى است و تمام اهداف دیگر در مقایسه با آن، حالت میانى و جنبه ابزارى دارند. در نظام ارزشى اسلام، یگانه چیزى که شایستگى قرار گرفتن در چنین جایگاهى را دارد، رضایت و خشنودى پروردگار است. خداوند، مظهر همه کمالات و خوبىها و عالىترین واقعیّت جهان هستى است و خوشبختى انسان در این است که با شکوفایى استعدادهاى درونىاش به خداوند نزدیک شود.
وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.(48) اسلام، به انگیزهها و گرایشهاى گوناگون نفس مانند حبّ بقا، کمالخواهى، لذَّتطلبى و... توجّه کرده است و با ارائه تفسیر واقعى از عوالم گوناگون حیات آدمى، معیارى به نام «جلب رضاى الاهى» را در اختیار انسان مىگذارد تا همه آنها را سیراب کند. در چارچوب ارزشهاى اسلامى، هرگونه عملى که انسان براى خشنودى خدا انجام دهد، افزون براینکه او را به خدا نزدیکتر ساخته، غریزه کمال خواهىاش را سیراب مىکند، بهرهمندى از نعمتهاى بىپایان بهشتى را نیز در پى دارد و بدین طریق، غریزه حبّ بقا و لذَّتطلبى انسان نیز سیراب مىشود.
معیار خشنودى خداوند در تعامل با غریزه لذَّتجویى انسان رابطهاى پیچیده دارد. در ظاهر امر به نظر مىرسد که با معیار جلب رضاى الاهى، انگیزه لذّتطلبى طبیعى محدودتر مىشود؛ امّا چنانچه به فلسفه این محدودیّت توجّه شود، در خواهیم یافت که چنین محدودیّتى در حقایق زندگى انسان ریشه داشته و نتیجه آن در دراز مدّت، تعمیم و تقویت برخوردارى جامعه از نعمتها و برکات مادّى و معنوى است. درست است که انسان مىخواهد از همه لذَّتها بهرهمند شود؛ امّا اوّلاً میان خود لذَّتها تزاحم وجود دارد و لازمه این تزاحم، چشمپوشى از برخى لذَّتهاى زودگذر به منظور دستیابى به لذّتهاى پایدارتر و شدیدتر است، و ثانیا براساس سنّت جارى خداوند در عالم طبیعت، لذّتهاى انسان در گرو تحمّل رنجها و سختىها قرار دارد و افراط در خوشگذرانى، روحیّه سختکوشى و مقاومت را از بین مىبرد و لذّتهاى آینده را عقیم مىسازد. ثالثا برخى از لذَّتهاى شدید مانند لذّت اُنس با خدا و لذَّت خدمت به خلق خدا در حالت طبیعى شکوفا نیستند و شکوفایى آنها به کاستن از ارضاى لذَّتهاى محسوس منوط است؛ پس به ناچار حتّى براى دستیابى به حدّاکثر لذَّت نیز انسان از پذیرش این محدودیّت ناگزیر است. نکته مهم این است که انسان با چه انگیزههایى بهتر مىتواند منافع و لذَّتهاى کوتاه مدّت را فداى مصالح و منافع بلندمدّتتر کند. اسلام، این کار را با تعمیق ایمان فرد به جهان آخرت و تقویت محبّت به خداوند انجام مىدهد و به انسان مىگوید. کامیابى دنیا و آخرت تو در گرو اطاعت از خدا و کار براى رضاى او است.
وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزا عَظِیما.(49) مَن کَانَ یُرِیدُ ثَوَابَ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ ثَوَابُ الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَکَانَ اللّهُ سَمِیعا بَصِیرا؛(50)
پس در واقع، معیار خشنودى خداوند، به مسأله رفاه و آسودگى انسان با نگاه واقعبینانه و دراز مدّتتر و جامعتر توجّه مىکند و به هیچ وجه درصدد نفى آن نیست؛ به همین جهت ملاحظه مىکنیم که قرآن کریم، همواره انسان را به سوى لذَّتهاى بادوامتر و والاتر راهنمایى مىکند؛ چنانکه مىفرماید:
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى.(51) فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّة أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ.(52)
یکى از ویژگىهاى معیار خشنودى خداوند این است که برخلاف معیار لذّتگرایى که فقط خصلت فردگرایانه داشت، داراى خصلت جمعگرایانه نیز هست؛ زیرا بر اساس معیار خشنودى خداوند، هر کارى که فرد در جهت مشارکت اجتماعى انجام دهد، مستوجب پاداش الاهى خواهد بود و بدین طریق، منافع جمعى در زمره منافع خود داخل، و مشکل دیرینه عدم هماهنگى بین منافع فردى با منافع اجتماع به طور اصولى حل مىشود.
با تأمّل در ویژگى پیشین مىتوان گفت: در طول هدف نهایى و معیار ذاتى خشنودى خدا، معیار میانى به نام «پاداش الاهى» وجود دارد که در پیوند میان منافع فردى و اجتماعى نقش بسیار مهمّى را ایفا مىکند. پاداش الاهى به معناى ثوابى است که خداوند به صورت آثار دنیایى یا نعمتهاى جاویدان بهشتى به کردارهاى نیک انسان مىدهد و این، همان چیزى است که در سرتاسر قرآن کریم و روایات اهلبیت علیهمالسلام بهصورت عامل مهمّ اصلاح و تربیت بدان تأکید شده است. اسلام از انسان مىخواهد که حتّى مقاصد دنیایى خود را با نیّت کسب پاداش الاهى دنبال کند تا افزون بر بهرهى دنیایى پاداش آخرتى نیز داشته باشد. قرآن مىفرماید:
مَن کَانَ یُرِیدُ ثَوَابَ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ ثَوَابُ الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَکَانَ اللّهُ سَمِیعا بَصِیرا.(53)
از این آیه استفاده مىشود که اگر انسان در امور دنیایى خود، جلب رضاى الاهى و بهرهمندى از پاداش او را مدّنظر قرار دهد، رستگارى دنیا و آخرت را به چنگ خواهد آورد.
پاداش الاهى ضمن اینکه انگیزههاى معنوى انسان را سیراب مىکند، غریزه حبّ ذات و انگیزه لذّتطلبى او را هم بدون پاسخ نمىگذارد. در نظام پاداش الاهى، بسیارى از رفتارى که به آنها پاداش تعلّق مىگیرد، اعمال لذَّتآورى هستند که در چارچوب احکام الاهى صورت مىپذیرند. (مانند ارضاى غریزه جنسى از راه حلال که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم آن را نوعى صدقه معرّفى کردهاند) و در مورد اعمالى که ممکن است براى بیشتر انسانها فاقد لذّت محسوس دنیایى باشند، پاداشهاى آخرتى از نوع لذّتهاى شدید و با دوام بهشتى قرار داده شده است.
با توجّه به مطلبى که گذشت مىتوانیم «بیشینه کردن پاداش الاهى رفتار» را اصل موضوعى تحلیل رفتار مصرفکننده مسلمان معرّفى کنیم. برخى از ویژگىها و مزایاى این اصل به شرح ذیل است.
1. جامعیّت درباره تمام موارد تخصیص درآمد: پاداش الاهى هدفى است که تمام موارد تخصیص درآمد فرد مسلمان اعمّ از نیازهاى شخصى و کمک به دیگران و مخارج سرمایهگذارى را زیر پوشش قرار مىدهد. این تصوّر که پاداش الاهى فقط به عبادات ویژه مانند نماز و روزه و حجّ و... تعلّق مىگیرد، تصوّر باطلى است. از دیدگاه قرآن کریم مادامى که جهتگیرى کلّى زندگى انسان در مسیر خدا باشد و در اعمال خود، حدود الاهى را رعایت کند، تمام کارهایى که انجام مىدهد، عبادت خداوند بهشمار رفته، مستوجب پاداش الاهى خواهد بود. چنانکه مىفرماید:
بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ.(54)
در روایات اسلامى، تخصیص درآمد به نیازهاى مصرفى خود و خانواده در حدّ متعارف، از مصادیق انفاق در راه خداوند و از جمله بهترین نوع صدقات معرّفى شده است. رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم مىفرماید:
آن چه براى خانواده خود بدون زیادهروى و تنگنظرى خرج مىکنند، «در راه خداوند» شمرده مىشود.(55)
تعلّق پاداش الاهى به مشارکتهاى اجتماعى، به توضیح نیازى ندارد و در مخارج سرمایهگذارى هم، بسته به انگیزه سرمایهگذار، پاداشى همانند مصرف یا مشارکت اجتماعى خواهد داشت. بدین ترتیب، فرد مسلمان مىتواند با رعایت حدود شرعى، تمام مخارج خود را با نیّت کسب پاداش الاهى انجام دهد.
2. سازگارى این اصل با دیگر اصول پیشنهاد شده از سوى اقتصاددانان مسلمان: اصل موضوعه «بیشینهسازى پاداش الاهى» با دیگر اصول موضوعه پیشنهاد شده که پیشتر ذکر شد، سازگار است؛ زیرا فردى که در پى دستیابى به بیشترین پاداش الاهى است، باید به بیشترین مقدار، ضوابط شرعى را رعایت کند و اگر چنین کند، به بالاترین سطح از رستگارى دنیا و آخرت نیز دست یافته و خداوند را هم خشنود ساخته است.
3. قابلیّت این اصل براى الگوسازى: مفهوم پاداش، همانند مفهوم مطلوبیّت از قابلیّتهاى لازم براى تحلیل رفتار مصرفکننده و استخراج توابع تقاضا برخوردار است. این مفهوم را مىتوان بر اساسى رجحان شرعى مراتب تأمین نیاز، مانند وجوب (حدّ ضرورت)، استحباب (حدّ کفاف) و حرمت (حدّ اسراف)، رتبهبندى کرد، و نقشه پاداش مقادیر گوناگون تخصیص درآمد را به دست آورد. همچنین با استفاده از ویژگىهاى پاداش در فقه و اخلاق اسلامى مىتوان مفاهیم پاداش کل، پاداش نهایى و دیگر مفاهیم مورد نیاز براى تحلیل رفتار مصرفکننده مسلمان را تعریف کرد.
3ـ3. روش دستیابى به اهداف
چنانکه گفتیم، در مکتب سرمایهدارى، روش دستیابى به اهداف با تکیه بر عقل حسابگر تعیین مىشود به این معنا که عقل انسان با محاسبه سود و زیان و پیامدهاى گوناگون عمل، از میان راههاى گوناگون تخصیص درآمد، راهى را برمىگزیند که بیشترین مطلوبیّت یا سود را با کمترین هزینه عاید فرد سازد. این روش در چارچوب مبانى انسانشناختى و نظام ارزش سرمایهدارى، روشى منطقى است؛ امّا در چارچوب اسلامى قابل دفاع به نظر نمىرسد.
از دیدگاه اسلام، نفس انسان، معرکه نزاع بین دو نیروى عقل و هواى نفس است و به تعبیر قرآن کریم، انسان همانگونه که (به حکم عقل) خیر و نیکى را مىطلبد، (به حکم هواى نفس) شرّ و پلیدى را نیز مىخواهد.
وَیَدْعُ الاْءِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الاْءِنْسَانُ عَجُولاً.(56)
اسلام، گرچه در تحلیل نهایى، سعادت انسان را فقط در گرو عقل مىداند و عقل نیز هر چیزى را که در جهت سعادت و تکامل انسان باشد خوب مىداند، این واقعیّت مسلّم را نیز در نظر مىگیرد که انسان، ممکن است در انتخاب اهداف یا تشخیص مصداق سعادت یا شناخت مسیرى که او را به اهداف درست و سعادت جاودانه مىرساند، دچار اشتباه شود. ما با بینش محدودى که داریم نمىتوانیم سعادت نهایى خود را که همه ابعاد وجودیمان را شامل شود بشناسیم و رابطه کارهایى را که انجام مىدهیم، با آن تشخیص دهیم؛ بنابراین فقط با معیار عقل، داورى دقیق درباره نیک و بد افعالى که باید انجام دهیم، ممکن نیست.
بهنظر مىرسد یگانه راه چاره براى کاستى از میزان گمراهى و خطا، تصحیح جهانبینى و دقّت در شناخت معنا و مفهوم واقعى زندگى است. هر اندازه نظام معرفتى انسان کاملتر باشد، خطاى او در انتخاب راه درست، کمتر خواهد بود. در نظام معرفتى، معرفتهاى جزئى تحتتأثیر برخى شناختهاى اساسىتر قرار دارند. محتواى کلّى زندگى و هدفهایى که انسان براى خود بر مىگزیند و باید و نبایدهایى را که مىپذیرد، همگى مستقیم یا غیرمستقیم از این شناختهاى کلّى به دست مىآیند. به عبارت دیگر، انسان براى تعیین نظام ارزشى خود، ابتدا باید بینش خود را در عرصه جهانبینى تعیین؛ آنگاه بهطور منطقى، دیدگاه ایدئولوژیک خود را درباره معیارها و ضوابط تعیین منفعت و مصلحت نهایى، ترسیم کند.
براى کسانى که عالم را قائم به ذات مىدانند و در وجود خدا شک دارند یا او را انکار مىکنند و زندگى را به همین زندگى مادّى و دنیایى منحصر مىدانند، خطّ مشى زندگى و باید و نبایدهایى که مىپذیرند، بسیار متفاوت از کسانى خواهد بود که عالم را قائم به ذات خداوند مىدانند و کمال مطلوب انسان را قرب به خدا و سعادت واقعى او را در عالم آخرت مىبینند و بین زندگى این دنیا و حیات آخرتى، رابطه مزرعه و محلّ برداشت قائلند؛ بنابراین، گزینش درست، در پرتو راهنمایى عقل، بر شناخت مطابق با واقع از مبدأ هستى و مسأله معاد و رابطه زندگى دنیا و آخرت مبتنى است و پس از آن که عقل به وسیله براهین آشکار، مبدأ و معاد و حجّیت قول پیامبران را پذیرفت در برخى از معارف جزئىتر مانند کیفیّت دقیق ارتباط زندگى این دنیا با جهان آخرت و چگونگى حیات ابدى از راهنمایى شرع، استفاده مىکند.(57)
مرحله دوم پس از تکمیل نظام معرفتى، اتّخاذ نظام ارزشى مبتنى بر آن است. از دیدگاه اسلام از آن جا که زندگى انسان به زندگى دنیا و رنجها و لذّتهاى دنیایى منحصر نیست، بلکه زندگىِ ابدىِ همراه با لذایذ و رنجهاى مناسب آن دارد که در این مقایسه و ارزیابى باید بدان توجّه شود، تعیین اهداف و نیک و بد اعمال با اتکاى صرف به عقل حسابگر ممکن نیست. حتّى اگر کارى از هر جهت و در همه ابعاد مادّى و دنیایى براى ما مفید باشد، باز هم این کافى نیست که بگوییم: آن کار خوب است؛ بلکه افزون بر این، باید براى آخرت نیز مفید باشد تا بتوانیم به درستى، چنین داورى کنیم. حال آن که براى ما میسور نیست؛ بدین سبب از دیدگاه اسلام، مصادیق دقیق افعال اخلاقى، خوبى و بدى آنها و حدود و شرایط و قیودشان را وحى تعیین مىکند؛(58) بنابراین، هدف نهایى و برخى از اهداف واسطهاى و اصول کارهایى را که باید انجام دهیم، به کمک شرع تعیین مىشوند؛ چنان که برخى از روشهاى رسیدن به اهداف نیز با ارشاد شارع شناخته مىشوند؛ از این رو، عقل انسان چه در انتخاب اهداف نزدیک و برخى اهداف واسطهاى و چه در گزینش بهترین روش تأمین اهداف، دائم در پرتو نورافشانى دین، عمل خواهد کرد. به بیان دیگر، در چارچوب جهانبینى و نظام ارزشى اسلام، استناد صرف بر نیروى عقل حسابگر، در محاسبه سود و زیان ناشى از رفتارها کارساز نیست و عمل انسان در صورتى عاقلانه خواهد بود که بر احکام و ارزشهاى دینى منطبق باشد و البتّه چنین رفتارى با احکام عقل هدایت شده نیز سازگارى کامل خواهد داشت. به این ترتیب، روش مصرفکننده مسلمان در دستیابى به بیشترین پاداش الاهى، بر ترکیبى از روش عقلى و نقلى مبتنى است که برخى، آن را عقلانیّت تعبّدى نامیدهاند.(59)
ملاحظات اسلام درباره روش دستیابى به بیشترین پاداش الاهى از تخصیص درآمد را به چند دسته مىتوان تقسیم کرد.
1. محدودیّتهاى تخصیص درآمد: قانونگذار اسلام، براى استفاده از حقّ انتخاب، محدودیّتهایى را گذاشته است. تحریم کنز و وجوب انفاق فى سبیل اللّه، حرمت تبذیر، حرمت اسراف، حرمت اتلاف و حرمت اتراف از جمله مهمترین این محدودیّتها است.
2. حوزههاى اصل تخصیص درآمد: موارد مطلوب درآمد از دیدگاه احکام اسلامى به سهدسته مصارف شخصى، مخارج مشارکت اجتماعى و مخارج سرمایهگذارى تقسیم مىشود. صرف درآمد در هر یک از این سه حوزه با رعایت اعتدال، مستوجب پاداش الاهى است.
3. عوامل مؤثّر بر تخصیص درآمد: مقدار درآمدى که فرد در هر یک از موارد تخصیص درآمد خرج مىکند، به عوامل متعدّدى بستگى دارد. در منابع اسلامى، بر عامل نیاز و سطح درآمد، تأکید بیشترى صورت گرفته است. اقتصاددانان مسلمان نیازهاى فرد مسلمان را به پنج دسته لوازم حفظ دین، عقل، نفس، نسل و مال و سه سطحِ ضروریّات، کفاف، و رفاه تقسیم کردهاند. مسلمان باتوجّه به سطح درآمد خود به تأمین نیازها در یکى از سطوح مزبور اقدام مىکند و در صورت رعایت محدودیّتها و ضوابط شرعى در تمام موارد از پاداش الاهى بهرهمند مىشود.
4. قاعده اعتدال و حدّاکثرسازى: قضیّه حدّاکثرسازى در امور خیر مورد تأکید اسلام است. قرآن کریم به صراحت، مسلمانان را به مسابقه در خیرات فرا خوانده است: فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ.(60) با این حال، دستیابى به حدّاکثر خیر و نیکى در زمینه تخصیص درآمد، از دیدگاه قرآن کریم، به رعایت اعتدال و توازن منوط است: وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوَاما.(61)
اسلام، اصل میانهروى را رمز کامیابى انسان دانسته و معیارهاى کلّى روش اعتدالآمیز را بیان داشته است؛ از این رو مصرفکننده مسلمان براى دستیابى به حدّاکثر پاداش الاهى، در تمام موارد تخصیص درآمد به اعتدال عمل مىکند. اگر تصمیمهاى تخصیص درآمدى مسلمان را به دو مرحله انتخاب درباره تخصیص سهمى از درآمد به هر یک از حوزههاى سهگانه تخصیص درآمد، و انتخاب درباره تخصیص به کالاها و خدمات مصرفى تقسیم کنیم، قاعده اعتدال براى تبیین رفتار مسلمان در مرحله اوّل و قاعده حدّاکثرسازى براى مرحله دوم مناسب است.
سخن آخر
هدف این مقاله، تبیین مبانى و مفروضات نظریّه رفتار مصرفکننده مسلمان بود. براى این منظور ابتدا به ادبیات این موضوع در اقتصاد متعارف نگاهى داشتیم و آنگاه با مراجعه به آراى اقتصاددانان مسلمان و نصوص کتاب و سنّت کوشیدیم تا چارچوب مناسبى براى تحلیل رفتار فرد تربیت شده، تحت آموزههاى اسلام ارائه کنیم. یافتههاى این مقاله را بهطور چکیده به شرح زیر مىتوان بیان کرد.
1. هدف نهایى فرد مسلمان، قرب به خدا و جلب خشنودى او است. مناسبترین هدف میانى براى دستیابى به این هدف، «بیشینه کردن پاداش الاهى تخصیص درآمد» است؛ بدینسبب مسلمان، درآمد محدود خود را به گونهاى به موارد مختلف نیازها و کالاها و خدمات تخصیص مىدهد که بیشترین پاداش الاهى را به دست آورد.
2. انسان، داراى ابعاد گوناگون مادّى، معنوى، دنیایى و آخرتى است و تقرّب به خدا به معناى پرشدن فضاهاى خالى وجودى او در همه این ابعاد است. بر این اساس، میان رفع نیازهاى گوناگون در حد اعتدال، و قرب به خدا، رابطهاى مستقیم وجود دارد و به بیان دیگر، تأمین نیازهاى گوناگون در حدّ اعتدال، مستوجب پاداش الاهى است.
3. مسلمان در رسیدن به مقام قرب الاهى فقط به عقل خود متکّى نیست؛ بلکه افزون بر آن از احکام و ارزشهاى برگرفته از وحى نیز پیروى مىکند؛ بدینسبب در رفتار تخصیص درآمدى خود، واجبات و محرّمات شرعى را که به طور کامل رعایت کرده، درباره مستحبّات و مکروهات بهویژه در احکام مهم مانند انفاقات مستحبّى و پرهیز از تجمّلگرایى، بسیار کوشا است.
4. موارد تخصیص درآمد مسلمان به سه گروهِ مخارج مصرفى، مخارج مشارکت اجتماعى و مخارج سرمایهگذارى تقسیم مىشود.
5. تصمیمگیرى مسلمان، داراى دو مرحله است: در مرحله نخست، تصمیم مىگیرد درآمد خود را چگونه، میان مخارج مصرفى، مشارکت اجتماعى و سرمایهگذارى توزیع کند؛ سپس به این مسأله مىپردازد که درآمد اختصاص یافته به مخارج مصرفى را چگونه بین کالاها و خدمات گوناگون تخصیص دهد. قاعده رفتارى در مرحله اوّل، اعتدال و در مرحله دوم، بیشینهسازى است.
پىنوشتها:
________________________________________
1. سیّدمهدى زریباف: علم اقتصاد نوین از دیدگاه مکاتب روششناسى، مجله «نامه علوم انسانى» ش 1.
2. اى. ک. هانت: تکامل نهادها و ایدئولوژى سرمایهدارى، ترجمه سهراب بهدادى، شرکت سهامى کتابهاى جیبى، ص 118.
3. ر.ک: باربور ایان: علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرّمشاهى، مرکز نشر دانشگاهى، اوّل، ص 25.
4. ر.ک: همان، ص 75 و 76.
5. شارل ژید، و شارل ژیست: تاریخ عقاید اقتصادى، ترجمه کریم سنجابى، سوم، ص 2.
6. Webter's new collegiate dictionary, G&C, Merrian company U.S.A , P. 550.
7. Individulism.
8. Collectivism.
9. The New palgrave, V. 2, P. 790.
10. ر.ک: فردریک کاپلستون: فیلسوفان انگلیسى از هابز تا هیوم، ترجمه امیر جلالالدین اعلم، انتشارات سروش، ص 44.
11. آنتونى آربلاستر: ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز، 1367، ص 38.
12. همان، ص 22.
13. Utilitiarianism.
14. The new palgrave: Volum 4; P. 770.
15. و. ت. جونز: خداوندان اندیشه سیاسى، ترجمه على رامین، ص 490.
16. همایون کاتوزیان: ایدئولوژى و روش در اقتصاد، ترجمه م. قائد، ص 226.
17. جوزوف شومپیتر: تاریخ تحلیل اقتصادى، ترجمه فریدون فاطمى، نشر مرکز، اوّل، 1375، ص 171.
18. ر.ک: همان، ص 170 ـ 175.
19. و. ت. جونز، خداوندان اندیشه سیاسى، ص 490.
20. جون رابینسون: فلسفه اقتصادى، ترجمه على رامین، ص 21.
21. سیزده تن از نویسندگان: اقتصاد خرد نگرش اسلامى، ترجمه حسین صادقى، دانشگاه تربیت مدرّس، ص 200.
22. همان، ص 199.
23. همان ص 153 ـ 169.
24. ر.ک: ایرج توتونچیان: تئورى تقاضا و تحلیل اقتصادى انفاق.
25. سیزده تن از نویسندگان: اقتصاد خرد نگرش اسلامى، ص 120 ـ 122.
26. محمدجعفر انصارى و...: درآمدى به مبانى اقتصاد خرد با نگرش اسلامى، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ص 46.
27. سیزده تن از نویسندگان: اقتصاد خرد نگرش اسلامى، ص 140.
28. همان، ص 141 و 142.
29. سیدکاظم صدر: اقتصاد صدر اسلام، انتشارات دانشگاه شهید بهشتى، اوّل، 1375، ص 193.
30. همان، ص 194.
31. وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَقْرِضُوا اللّهَ قَرْضا حَسَنا وَمَا تُقَدِّمُوا لاِءَنفُسِکُم مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ هُوَ خَیْرا وَأَعْظَمُْ أَجْرا؛ نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به خدا «قرضالحسنه» دهید [= در راه خدا انفاق کنید] و [بدانید] آنچه را از کارهاى نیک براى خود از پیش مىفرستید، نزد خدا به بهترین وجه و بزرگترین پاداش خواهید یافت.
32. انعام (6): 102.
33. مائده (5): 64.
34. یُدَبِّرُ الاْءَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الاْءَرْضِ. سجده (32): 5.
35. إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرا وَإِمَّا کَفُورا. الانسان (76): 3.
36. وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللّهِ الَّذِی آتَاکُمْ. نور (24): 33.
37. إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ. انعام (6): 59؛ ر.ک: یوسف (12): 41 و 68.
38. ر.ک: مرتضى مطهّرى: جامعه و تاریخ، انتشارات صدرا، ص 18 ـ 22.
39. «آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد؛ سپس نسل او را از شیره کشیدهاى که آبى پست است، قرار داد؛ آنگاه او را بیاراست و از روح خویش در او دمید». سجده (32): 7 ـ 9.
40. «انسان همانگونه که خیر را مىخواند، بد را مىخواند». اسراء (17): 11.
41. «گروهى بدبختند و گروهى خوشبخت». هود (11): 104.
42. «او بسیار ستمگر و نادان است». احزاب (33): 72.
43. «انسان ستمگر و ناسپاس است». ابراهیم (14): 34.
44. «و انسان همواره شتابزده است». اسراء (17): 11.
45. «به یقین انسان حریص و کمطاقت آفریده شده است». معارج (70): 19.
46. «نفس [سرکش] بسیار به بدىها امرى مىکند، مگر آنچه را پروردگارم رحم کند». یوسف (12): 53.
47. «ما رسولان خود را با ادلّه روشن فرستادیم، و با آنها کتاب [آسمانى] و میزان [شناسایى حق از باطل و قوانین عادلانه] را نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند». حدید (57): 25.
48. توبه (9): 72.
49. «و هر کس از خدا و رسولش اطاعت کند، به یقیین خوشبخت خواهد شد؛ خوشبختى بزرگى». سبا (34): 2.
50. «هر کس پاداش دنیا بخواهد، پاداش دنیا و آخرت نزد خدا است و خدا، شنواى دانا است». نساء (4): 134.
51. «امّا [شما] زندگى دنیا را برمىگزینید، با آنکه [جهان] آخرت نیکوتر و پایدارتر است». على (87): 16 ـ 17.
52. «هیچکس نمىداند چه چیز از آنچه روشنىبخش دیدگان است (به پاداش آنچه انجام مىدادند)، براى آنان پنهان شده است». سجده (32): 17.
53. نساء (4): 134.
54. «آرى، هر کس که روى خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پرودگارش ثابت است». بقره (2): 112.
55. ابنالمبارک، کتاب الذهد، ص 30، ح 118.
56. اسراء (17): 11.
57. ر.ک: محمدتقى مصباح یزدى: معارفالقرآن، الدارالاسلامیه، لبنان، الطبعةالاولى، ج 3، ص 8 و ج 4، ص 1 ـ 14؛ عبداللّه جوادى آملى: شریعت در آینهى معرفت، ص 371 ـ 377.
58. ر.ک: محمدتقى مصباح یزدى: اخلاق در قرآن، تحقیق و نگارش از حسین اسکندرى، ج 1، ص 83 ـ 87.
59. ر.ک: محمدجعفر انصارى ...: درآمدى به مبانى اقتصاد خرد نگرش اسلامى، ص 14 و 24.
60. «پس، در کارهاى نیک بر یکدیگر پیشى گیرید». بقره (2): 148.
61. «و کسانى که هر گاه خرج کنند، نه اسراف مىکنند و نه سختگیرى، و میان این دو اعتدال هست». فرقان (25): 67.
نظریّههاى رفتار مصرفکننده، یکى از زیرشاخههاى علم اقتصاد خُرد است که با نظریّه تقاضا ارتباط تنگاتنگى دارد. در این نظریّهها تحلیل مىشود که مصرفکننده، درآمد محدود خود را در برابر خواستهها و نیازهاى گوناگونى که دارد، چگونه و براساس چه قاعدهاى تخصیص مىدهد و عکسالعمل او در برابر تغییرات قیمتها و دیگر متغیّرهاى مربوط چهسان است. در این زمینه در اقتصاد متعارف، سه نظریّه عمده وجود دارد: نظریّه مبتنى بر مطلوبیّت اصلى، نظریّه مبتنى بر منحنىهاى بىتفاوتى و نظریّه رجحان آشکار. موضوع رفتار مصرفکننده در متون دینى نیز با اهمّیّت فوقالعاده و در سطح گستردهاى مطرح شده و اندیشهوران مسلمان تاکنون آراى متعدّدى را در تحلیل رفتارهاى مبتنى بر این متون ابراز کردهاند.
یکى از اساسىترین مفاهیمى که اقتصاددانان در تحلیل رفتار مصرفکنندگان بهکار بردهاند، مفهوم انسان اقتصادى است. نظریّهپرداز اقتصادى براى آنکه بتواند رفتار تخصیص درآمدى فرد را تبیین و تحلیل کند، پیش از هر چیز، نیازمند ترسیم مفهومى از انسان است که اهداف، انگیزهها و روش تعقیب اهداف او را بهصورت قاعده اساسى بیان کند؛ امّا از آنجا که بههرحال این مفهوم، مفهومى انتزاعى است، به طبع در انتزاع آن، دیدگاههاى ارزشى نقش انکارناپذیرى دارند؛ بدینسبب هر مدلى که از انسان اقتصادى طرّاحى شود، نمونه تجسّمیافته عقاید، آرمانها و ارزشهاى فرد یا مکتبى است که آن را ارائه کرده؛ به همین جهت، مفهومى از انسان اقتصادى که امروزه در تحلیلهاى اقتصاد متعارف بدان استناد مىشود، بازتاب ارزشهاى لیبرالیسم است؛ چنانکه دایک (اقتصاددان امریکایى) مىگوید:
در نظریّه بازار، بایدها زیر پوشش اصطلاح معروف آن، یعنى انسان اقتصادى عاقل پنهان مىشود.(1)
فرگوسن نیز بهرغم اصرار فراوانى که در ابتدا بر ماهیّت غیرارزشى نظریّات اقتصادى کلاسیک جدید داشت، پس از مشاجرهاى طولانى، به این واقعیّت اعتراف کرده، مىگوید:
قبول نظریّه اقتصادى کلاسیک جدید، امرى است اعتقادى. من شخصا چنین اعتقادى دارم.(2)
نظریّههاى اقتصاد جدید در تحلیل رفتار مصرفکننده به طور عموم بر این فرضها استوارند که انسانِ عاقل اقتصادى فقط از انگیزه نفع شخصى تأثیر مىپذیرد، و نفع شخصى براى مصرفکننده، حدّاکثر ساختن رضایت خاطرِ حاصل از مصرف کالاها و خدمات است. او مىتواند با تشخیص خود و بدون استمداد از وحى یا سفارش هر فرد یا نهاد دیگرى، کالاهاى گوناگون را براساس میزان مطلوبیّت آنها دستهبندى کرده، با عقل حسابگر خود، بهترین راه دستیابى به حدّاکثر مطلوبیّت را تشخیص دهد.
اتّخاذ این فرضها در چارچوب ارزشهاى مورد قبول مکتب سرمایهدارى، ممکن است بهطور کامل منطقى بهنظر آید؛ امّا چنانچه مبانى هستىشناختى و انسانشناختى آنها را از دیدگاه عقاید و ارزشهاى اسلامى بکاویم، ممکن است بهجاى آنها به فرضهاى دیگرى دست یابیم. براى روشن شدن این مسأله، مبانى فرضهاى مزبور را در سه محورِ مبانى انسانشناختى، اهداف و انگیزهها، و روش دستیابى به اهداف مصرفکننده از دیدگاه مکتب سرمایهدارى، اندیشهوران مسلمان و نصوص اسلامى بررسى خواهیم کرد.
1. مبانى و مفروضات نظریّه رفتار مصرفکننده در اقتصاد سرمایهدارى
1ـ1. مبانى انسانشناختى
مبناى انسانشناختى نظریّههاى رفتار مصرفکننده در اقتصاد سرمایهدارى داراى چند مؤلّفه اساسى است.
1ـ1ـ1. اصل فلسفى دئیسم: تفکّر مذهبى دوران پیش از رنسانس، الاهیّات وحیانى بود. در این تفکّر، خداوند، آفریدگار و پروردگار عالم است و قرار داشتن طبیعت تحت تدبیر مشیّت الاهى و وجوب وحى، از اهمّ باورهاى آن بهشمار مىرود.(3) پس از رنسانس، بهدلیل نارسایى آموزههاى کلیسا که عهدهدار تبلیغ و ترویج الاهیّات وحیانى بود، این تفکّر، از صحنه امور اجتماعى کنار نهاده شد و تفکّر «دئیسم» (الاهیّات طبیعى) جاى آن را گرفت. ویژگى عمده این تفکّر، اتّکا به عقل انسان و بىنیازى او از آموزههاى آسمانى و نفى ارتباط خداوند با عالم طبیعت، پس از آفرینش است.(4) تفکّر دئیسم، جوامع بشرى را از حاکمیّت برخى آموزههاى ناصواب و غیرمعقول کلیسا رهانید؛ ولى بروز این تفکّر، نقطه آغازى براى جدا شدن انسان از آموزههاى انسانساز ادیان الاهى و سرگشتگى او در ظلمتکده طبیعت بود و نطفه تمام علوم اجتماعى جدید از جمله اقتصاد با همین دیدگاه بسته شد.
1ـ1ـ2. اصل ناتورالیسم (طبیعتگرایى): طبیعتگرایى، یکى از نتایج تفکّر دئیسم است که بر حاکمیّت قوانین طبیعى بر امور عالم و از جمله جوامع انسانى تأکید مىکند. فیزیوکراتها، نخستین کسانى بودند که چنین عقیدهاى را درباره اقتصاد، ابراز کردند. آنان قانون طبیعت را بهترین قانون براى تنظیم روابط اجتماعى دانستند که کافى است آنها را بفهمیم تا از آنها پیروى کنیم.(5)
در مکتب فیزیوکراتها، قوانین طبیعى که از آن پس نظام طبیعى نامیده شد، همان عظمت قوانین هندسى با صفات دوگانه آن یعنى «کلّیّت» و «تغییرناپذیرى» را دارا است. آزادى اقتصادى بهمعناى نفى دخالت دولت و رهایى از تمام قیود و ارزشهاى محدودکننده فرد، تعادل خودکار مکانیکى، مکانیسم بازار رقابتى، جدایى اقتصاد از اخلاق متعالى و ارزشهاى والاى انسانى، رهاورد تفکّر طبیعتگرایانه است.
1ـ1ـ3. اصالت انسان (اُمانیسم): امانیسم «یک عقیده، حالت یا روش زندگى [است] که بر منافع و ارزشهاى بشرى، تمرکز یافته است».(6) در مکتب امانیسم، برخلاف مکتب تئیسم که اصالت را به خداوند مىدهد و منشأ تعیین ارزشها و قانونگذارى و حاکمیّت را ذات بارىتعالى مىداند، فقط به انسان، ارزش و اصالت داده مىشود و ملاک خوبى و بدىها و قوانین و مقرّرات، افکار و تمایلات انسان است.
1ـ1ـ4. اصالت فرد (فردگرایى): با پیدایى تفکّر امانیسم، دو نظریّه اصالت فرد(7) و اصالت جمع(8) در عرصه انسانشناسى از آن سرچشمه گرفتند. این دو نظریّه در اصالت دادن به وجدان بشرى مشترکند؛ ولى اوّلى، اصالت را به وجدان فردى و دومى به وجدان جمعى مىدهد. از این دو نظریّه، آنچه در عمل، حضور خود را در عرصه تفکّر اجتماعى حفظ کرده، نظریّه اصالت فرد است که چنین تعریف مىشود:
فردگرایى، نظریّه یا ایدئولوژى اجتماعى است که ارزش اخلاقى بالاترى را به فرد در برابر جامعه اختصاص مىدهد، و در نتیجه، از آزادگذاشتن افراد به نحوى که عمل کنند به هر آنچه تصوّر مىکنند به نفع شخصى خودشان است، حمایت مىکند.(9)
مفهوم فردگرایى به یک اعتبار، به سه نوع تقسیم مىشود: فردگرایى ذرّهاى، ملکى و اخلاقى. فردگرایى ذرّهاى از اندیشه هابز سرچشمه مىگیرد که افراد را مانند اتمها و ذرّات مادّى متحرّکى معرّفى مىکند که هرکدام بهدنبال ثروت و قدرت و هزینه دیگرى است و جامعه، مجمعى از این اتمها بهشمار مىرود.(10)
فردگرایى ملکى، چنانکه آربلاستر مىگوید، به این معنا است که زندگى شخص به خود او تعلّق دارد. این دارایى خود او است و به خداوند، جامعه یا دولت تعلّق ندارد و مىتواند هر طور مایل است، با آن رفتار کند.(11)
فردگرایى اخلاقى، بیانگر این است که معیار نیکى و بدى، نفس و تمایلات نفسانى فرد است. پذیرش فرمانهاى اخلاقى دینى یا دنیایى (جامعه و دولت) بر کسى واجب نیست. هر کسى مکلّف است فقط به نداى وجدانش درباره ارزشهاى اخلاقى گوش فرا دهد.(12)
1ـ1ـ5. اصل اخلاقى فایدهگرایى(13): این اصل، داراى سه قضیّه اصلى است.
أ. خوشى و لذّت فردى، باید غایت عمل فردى باشد. ب. هر خوشى و لذّت فردى، قرار است که براى یک نفر (نه بیشتر) فرض و حساب شود. ج. هدف عمل اجتماعى باید حدّاکثر کردن مطلوبیّت کل باشد.(14)
براساس اصول یاد شده، انسان مفروض در نظریّههاى رفتار مصرفکننده در اقتصاد متعارف، موجودى بریده از خدا و آموزههاى آسمانى (دئیسم)، واگذار شده به قوانین، سنّتها و نظامهاى طبیعى (طبیعتگرایى)، داراى اصالت و مرجع تعیین ارزشها، قوانین و حاکمیّت سیاسى (اُمانیسم)، داراى هویّت فردى در ابعاد وجودى، ملکى و اخلاقى (فردگرایى) و تابع لذّتها و خوشىهاى نفس (فایدهگرایى) است؛ به همین دلیل در این نظریّهها از احکام و ارزشهاى مبتنى بر وحى، مانند تخصیص درآمد براى رفاه دیگران یا جلب خشنودى خداوند و احکام بازدارندهاى چون ممنوعیّت اسراف و تبذیر و... سخن گفته نمىشود.
1ـ2. اهداف و انگیزههاى مصرفکننده
چنانکه در اصل فایدهگرایى بیان شد، در اقتصاد سرمایهدارى، ارزش ذاتى و هدف نهایى رفتار افراد، لذّت و خوشى است. در جهت این هدف، هدف میانى که براى رفتار مصرفکننده در نظر گرفته مىشود، حدّاکثرسازى مطلوبیّت است. مطلوبیّت، معادل واژه «Utility» و بهمعناى فایده و رضایت خاطرى است که انسان از مصرف کالا یا خدمت بهدست مىآورد. این مفهوم، بیش از همه، مدیون دیدگاههاى بنتام است؛ گرچه پیش از او، هاچسن (1725)، بکاریا (1776) و پرایستلى (1768) آن را بهکار برده بودند. از دیدگاه بنتام، هدف تمام اعمال انسان، لذّت و رنج است. وى مىگوید:
ما فقط یک وظیفه داریم و آن جستوجوى بالاترین لذّت ممکن است و مسأله رفتار انسان، فقط تعیین این است که چه چیزهایى بیشترین لذّت را به انسان مىبخشد.(15)
ویلیام جونز در تأیید اندیشه بنتام مىگوید:
رنج و لذّت، بدون شک، اهداف نهایى همه محاسبات اقتصادى براى حدّاکثر کردن لذّت است و همین امر، مسأله اقتصادى را تشکیل مىدهد.(16)
مفهوم فایدهگرایى، گونهاى از قوانین طبیعى مورد نظر فیلسوفان قرن هفدهم است که تفسیر قانونمندى از رفتارهاى فردى و خوشبختى همگانى به دست مىدهد. در این تفسیر، چنانکه شومپیتر توضیح مىدهد، لذّتها و رنجهاى هر فرد، کمّیّتهاى اندازهگرفتنى فرض مىشوند که از جمع جبرى آنها خوشبختى فرد حاصل مىشود؛ آنگاه از جمع خوشبختىهاى فردى که به همه آنها وزن برابر داده مىشود مىتوان سعادت و رفاه اجتماعى را محاسبه کرد.(17)
فیلسوفان غربى درباره مفهوم و مصداق لذّت، بحثها و نظریّات متنوّعى را ارائه کردهاند که گاهى لذّت ناشى از باور و کردار دینى را نیز شامل مىشود؛ امّا در مجموع مىتوان گفت که بیشتر آنها، همان مفهوم رایج آن (لذّتى که از مصرف کالا و خدمات حاصل مىشود) را قصد مىکردند؛(18) چنانکه در اصطلاح امروزى نیز از واژه مطلوبیّت، همین معنا را اراده مىکنند.
در این دیدگاه، میان هدفى که فعل باید بهسبب آن انجام گیرد و انگیزههاى طبیعى نفس، هماهنگى، بلکه اتحاد وجود دارد؛ چنانکه هابز مىگوید:
جز ملاحظه منافع شخصى، چیز دیگرى نمىتواند انگیزه رفتار آدمى باشد و حتّى اگر عقل و منطق، کوتهبینى او را در این اعمال به وى بنمایاند، و حتّى اگر آدمى درک کند که بهترین راه تأمین منافع شخصى او، همکارى و تعاون با همنوعانش است، باز هم براى او فایدهاى نخواهد داشت؛ زیرا عقل انسان در تحلیل نهایى، بنده و خدمتگزار شهوات او است و چون عقل آدمى، متّکى به شهوات او است، تنها وظیفهاش این است که بهوسیله جستوجوى عواملى که مىتوانند شهوات را ارضا کنند، در خدمت انسان قرار گیرد.(19)
به این ترتیب، اصل موضوعه نظریّههاى رفتار مصرفکننده، چنین است که مصرفکننده فقط از غریزه لذّتجویى خود فرمان مىگیرد و هدف او دستیابى به بیشترین میزان مطلوبیّتى است که از مصرف کالا و خدمات به دست مىآید.
1ـ3. روش دستیابى به اهداف (خردگرایى)
مفهوم اساسى در باب روش دستیابى به اهداف، عقلانیّت و عاقلانه عمل کردن است. در تفکّر سرمایهدارى، عقلانیّت به مفهوم ویژهاى که تحت عنوان عقلانیّت ابزارى شناخته مىشود، بهکار مىرود. علّت این نامگذارى این است که در این تفکّر، عقل انسان درباره اهدافى که شایسته پیروى است و کارهایى که باید انجام شود، نقشى ندارد و در این مراحل فقط انگیزههاى نفسانى نقش ایفا مىکنند. انگیزه کسب فایده و لذّت شخصى است که تعیین مىکند فرد، چه کارى را باید انجام دهد و هر آنچه مطابق تمایل نفس باشد، خوب تلقّى مىشود. جان لاک مىگوید:
نیک آن است که به ایجاد یا افزودن لذّت در ذهن یا تن یا به کاستن رنج مىگراید؛ در حالى که بد آن است که به ایجاد یا افزودن رنج یا به کاستن لذّت میل دارد.(20)
چنین برداشتى از مفهوم عقلانیّت، رهاورد اصولى است که پیشتر درباره دیدگاههاى انسانشناختى مکتب سرمایهدارى ذکر شد. اصل دئیسم و اصل امانیسم، نقش وحى و آموزههاى مذهبى در تعیین بایدها را از بین مىبرد و براساس اصل فایدهگرایى و فردگرایى این مسأله به نفس انسان واگذار مىشود و از این رو، در این مرحله نه براى عقل و نه براى شرع جایى باقى نمىماند.
از آنجا که تفکّر سرمایهدارى، انگیزههاى آدمى را به تعقیب منافع شخصى و منافع شخصى را در منفعت مادّى از قبیل پول، ثروت و لذّت حاصل از مصرف کالا و خدمات منحصر مىداند، این امکان را به فرد مىدهد که با محاسبه سود و زیان ناشى از پیامد اعمال، اقتصادىترین راه را براى کسب حدّاکثر مطلوبیّت به کار گیرد و به این ترتیب، انسان مفروض در مکتب سرمایهدارى، براى رسیدن به اهداف از معیار و منطقى به نام عقلانیّت ابزارى استفاده مىکند.
براساس مطالبى که گذشت، نظریّههاى رفتار مصرفکننده در اقتصاد متعارف (بهویژه نظریّه مبتنى بر مطلوبیّت رتبهاى) برپایه مفروضات زیر بنا شدهاند.
1. هدف مصرفکننده، بیشینه کردن مطلوبیّت است.
2. مطلوبیّت فرد، تابعِ مصرف او از کالاها و خدمات است.
3. فرد مىتواند میزان مطلوبیّت خود از مصرف کالاها و خدمات را ارزیابى و آنها را رتبهبندى کند. بدینترتیب، هر مصرفکننده عقلایى، یک تابع هدف خواهد داشت که متغیّرهاى آن را مقادیر کالاها و خدمات مصرفى تشکیل مىدهد تا بیشترین سطح مطلوبیّت را بهدست آورد.
2. مفروضات نظریّه رفتار مصرفکننده از دیدگاه اندیشهوران مسلمان
برخى از اقتصاددانان مسلمان و محققّان اقتصاد اسلامى، به دلیل تفاوت آشکار دیدگاههاى اسلام با مبانى انسان شناختى و نظام ارزشى مکتب سرمایهدارى، مفروضات نظریّههاى رفتار مصرفکننده در اقتصاد متعارف را قابل تعمیم به فرد مسلمان ندانسته و درصدد برآمدهاند تا براى تحلیل رفتار مصرفکننده مسلمان، چارچوبى متناسب با ارزشهاى اسلامى ارائه کنند. یکى از مباحث اساسى میان این دسته از محقّقان، بررسى مفهوم عقلانیّت و رفتار عقلایى و اتّخاذ اصول موضوعه مناسب براى اهداف و انگیزههاى مصرفکننده مسلمان بوده است و از این جهت مىتوان آنها را به دو گروه تقسیم کرد: گروه اوّل، افرادى مانند دکتر انسالزّرقاء، دکتر اسد زمان و دکتر توتونچیان هستند که به این منظور، اصل موضوعه بیشینه سازى مطلوبیّت را با واردکردن احکام و محدودیتهاى اسلامى، براى فرد مسلمان بازسازى کردهاند؛ بهطورى که الزّرقاء در مقالهاى تحت عنوان «وابستگى جزئى در تابع مطلوبیّت مسلمان» مىنویسد:
یکى از تفاوتهاى ساختارى میان انسان اقتصادى و انسان اسلامى آن است که تابع مطلوبیّت دومى داراى متغیّر جدیدى است، موسوم به پاداش یا جزا در آخرت. متغیّر جدید، داراى تعامل شدید با سایر متغیّرهاى اقتصادى و غیراقتصادى در تابع مطلوبیّت است؛(21)
البتّه وى تابع مطلوبیّت فرد مسلمان را داده شده تلقّى نمىکند؛ بلکه آن را بهصورت جزء درونزاى نظام مطرح کرده و معتقد است. اسلام، تلاش بىوقفهاى را براى تغییر جهت آن از مسیر انحرافى دنبال مىکند.(22)
زمان براى ترسیم تابع مطلوبیّت مسلمان، چهار اصل موضوعى را مطرح کرده و بدینوسیله، مواردى از ارزشهاى اسلامى مانند رفتار نوعدوستانه، اشباعپذیرى مصرف، تفاوت میان نیازهاى اساسى و غیر آن را در تحلیل رفتار مصرفکننده مسلمان وارد مىکند.(23)
توتونچیان نیز با استفاده از اصل موضوعه مطلوبیّت مفاهیم انفاق، اسراف و تبذیر و حدّ کفاف، مصرف را تجزیه و تحلیل کرده است.(24)
گروه دوم، کسانى هستند که با ردّ اصل موضوعه مطلوبیّت، اصول موضوعه دیگرى را مطرح ساختهاند.
معروفترین اصولى که از جانب گروه دوم ارائه شده، به این شرح است.
2ـ1. اصل بیشینه کردن تطابق رفتار با احکام شرع
پروفسور نجاتاللّه صدّیقى و دکتر منذر قحف، معیار و منطق انتخاب مصرفکننده مسلمان را با تقوا بودن و تطابق بیشتر رفتار با ضوابط شرعى مىدانند. قحف به نقل از نجاتاللّه صدّیقى و همفکر با او مفهوم موفّقیت را چنین بیان مىکند.
موفّقیت، با تقوا بودن است. هر قدر رفتار فرد، تطابق بیشترى با استانداردهاى اخلاقى داشته باشد و درستکارى وى در سطح بالاترى قرار گیرد، وى موفّقتر است. فرد مسلمان در طول زندگى خود، در تمامى مراحل وجود و در هر مرحله، تلاش خواهد کرد هماهنگ با ارزشهاى اخلاقى قدم بردارد. ... این، هرگز به معناى گرایش به ریاضت و انکار مقاصد اقتصادى نیست. مسیر معنویّتگراى اسلامى از میان تلاشها و افت و خیزهاى زندگى روزمرّه است. چیزى جدا و منفکّ از زندگى وجود ندارد. معنویّتگرایى اسلامى، تنها یک روش زندگى است. هنگامى که مىگوییم تقوا و نیکى باید هدف ما باشد، تنها اشاره به این روش خاصّ زندگى بر مبناى ارزشهاى متعالى اسلامى است.(25)
از دیدگاه این دو اقتصاددان مشهور و اصولگراى مسلمان، فرد تربیت شده مکتب اسلام، براساس معیار طبیعى بیشینه کردن مطلوبیّت عمل نمىکند؛ بلکه مطلوبیّت او نیز در گرو پیروى از احکام شرع است. صدّیقى تصریح مىکند:
شخصى که به ایدهها و اهداف اسلامى تن دهد، باید از حدّاکثر کردن ارضا و مطلوبیّت دست بکشد؛ مثلاً یک مصرف حرام، ممکن است احساس ارضا و مطلوبیّت زیادى براى مصرفکننده ایجاد کند که او حاضر است در ازاى آن پولى که مطلوبیّتش کمتر است، پرداخت کند؛ امّا انسان مسلمان که مىداند چنین مصرفى او را از دستیابى به ایدهها و اهداف اسلامى بازمىدارد، چنین ارضایى برایش بىمعنا خواهد بود.(26)
منذر قحف، لذّت بردن از مصرف کالاها را بدان دلیل فضیلت مىداند که این امر، اطاعت از اوامر الاهى شمرده مىشود. نتیجه نهایى بحث او چنین است که عقلانیّت اسلامى، مستلزم پیروى از ارزشها و رفتارهاى اسلامى است و با ملاحظه این جهات، قضیّه حدّاکثرسازى از دیدگاه تفکّر اسلامى، بدون چونوچرا مىشود. قضیّه حدّاکثرسازى، حتّى ممکن است بهصورت شماى تعمیمیافته از زندگى در کل استفاده شود؛ یعنى در هر زمان با هر چیز خوبى که مواجه شویم، مسلمان باید آن را تا جایى که مىتواند انجام دهد.
2ـ2. اصل بیشینه کردن مصلحتالعباد
استاد محمدفهیمخان، انتخاب مصرفکننده مسلمان را داراى چهار مرحله مىداند: انتخاب میان تخصیص درآمد به نیازهاى دنیایى و انفاق فى سبیلاللّه، انتخاب بین مصرف حال و آینده، انتخاب بین سطوح گوناگون نیازهاى مصرفى حال، و انتخاب بین گزینههاى مختلف از سبد کالاهاى مصرفى. وى نظریّههاى رفتار مصرفکننده در اقتصاد متعارف را فاقد تبیین در دو مرحله نخست مىداند و معیار انتخاب مسلمان در این دو مرحله را رعایت اعتدال و توازن معرّفى مىکند. پس از انجام این دو مرحله، نوبت به تصمیمگیرى در فضاى انتخاب کالا مىرسد. در اقتصاد سرمایهدارى، این انتخاب با حدّاکثرسازى مطلوبیّت با توجّه به قید بودجه صورت مىگیرد.
فهیمخان مىگوید:
اسلام، منکر آن است که خواستههاى نفسانى انسان، ایجادکننده نیروى انگیزش براى رفتار مصرفکننده است. اسلام مبناى دیگرى را جایگزین خواستهها براى رفتار مصرفکننده مىکند و این مبنا عبارت است از «نیازها».(27)
او به تبع شاطبى، نیازهاى زندگى انسان را به پنج نوع (لوازم حفظ دین، نفس، عقل، نسل و مال) و به سه سطح (ضروریّات، کفاف و رفاه) تقسیم کرده، مىگوید:
در حالىکه خواسته بهوسیله مفهوم مطلوبیّت معیّن مىشود، نیاز، یک دیدگاه اسلامى است که بهوسیله مفهوم مصلحت تعیین مىگردد. هدف شریعت، مصلحتالعباد است (رفاه و بهزیستى انسانها)؛ بنابراین، تمامى کالاها و خدماتى که استفاده از آنها داراى «مصلحت» است، بهعنوان نیاز (نیازها) تعیین خواهد شد... . مصلحت، خاصیّت یا نیرویى در یک کالا یا خدمت است که اجزا و اهداف اساسى زندگى انسان را در این جهان تحت تأثیر قرار دهد و برآورده کند.(28)
فهیمخان، تشخیص مصداق مصلحت را همانند مفهوم مطلوبیّت، امرى ذهنى مىداند؛ امّا معیارهاى تعیین مصلحت را برخلاف مطلوبیّت، به امیال ذهنى فرد وابسته نمىداند. به اعتقاد وى، معیارهاى مصلحت از ناحیه شریعت براى همه تثبیت شده است و تصمیم باید برمبناى این معیارها گرفته شود. بر این اساس، او نتیجه مىگیرد که مفهوم مصلحت به دلیل عدم تنافى مصلحت فرد با مصلحت جامعه و کاربرد آن براى هدف تولید و قابلیّت مقایسه آن براى افراد گوناگون، بر مفهوم مطلوبیّت برترى دارد.
2ـ3. اصل بیشینه کردن حبّ یا رضایت خداوند
دکتر سیّدکاظم صدر در کتاب اقتصاد صدر اسلام براى تبیین رفتار مصرفکننده مسلمان، از اصل موضوعه بیشینه کردن رضایت خدا یا حب و محبّت استفاده کرده است. وى به نقل از عّلامه طباطبایى مىنویسد:
ما در باطن خود، حقیقتى احساس مىکنیم که آن را حب و علاقه مىنامیم؛ مثلاً نسبت به غذا، همسر، مال، جاه و علم احساس محبّت مىکنیم. ... این رابطه محبّت از آنجا پدید مىآید که مصرف کالا نیازهاى قواى انسان را برطرف مىکند و به آنها کمال مىبخشد. غذا، موجب فعّالیّت قوّه تغذیه مىشود و با این عمل است که انسان از گرسنگى رهایى یافته، به کمال مىرسد. این حب و علاقه در واقع یک نوع ارتباط و جاذبهاى است که میان انسان و کمالات او وجود دارد... .(29)
وى سپس مىافزاید:
وجود رابطه حب میان کالاها و خدمات مختلف یا میان محبوبهاى انسان که کمالآور هستند و خود انسان که محبّ این کمالات است مىتواند بهعنوان اصل موضوعه انتخاب گردد. به موجب آن، انسان از میان کالاها و خدمات مختلف، با توجّه به محدودیّتهاى خود، بهنحوى انتخاب مىکند که محبّت آنها را به حدّاکثر برساند... . اصل موضوعه دیگرى که ممکن است گزینش شود، به دست آوردن رضایت خداوند است به این معنا که مصرفکنندگان، کالاها و خدمات را براى مصارفى انتخاب مىکنند که رضاى خداوند را به حدّاکثر برساند. این اصل که به صراحت در قرآن مجید بیان شده، هدفِ بندگان صالح پروردگار است و کسانى در دو جهان رستگار مىشوند که پایبند به این اصل باشند. در توضیح گزینش این اصل باید توجّه داشت که تصرّف در کالاها و خدمات مختلف در اسلام به چهار دسته واجب، مستحب، مکروه و حرام تقسیم شده است. انجام کارهاى واجب و مستحب، موجب کسب رضاى خدا، و ارتکاب اعمال مکروه و حرام، سبب ناخشنودى و عدم رضاى او مىشود. هر مسلمانى بالطّبع، طبق عقیده و بینش خود، طالب بهدست آوردن خشنودى او و رستگارى در آخرت است؛ بنابراین، فعّالیّتهاى ثوابدار را انجام مىدهد و از کارهاى گناهآلود مىگریزد.(30)
دکتر صدر در تحلیل رفتار مصرفکننده مسلمان، دو اصل موضوعه پیشین را به یک معنا گرفته است و توضیحات او نشان مىدهد که منظورش از حبّ، محبّتِ فردِ تربیت شده تحت آموزههاى اسلام است. در اثر این تربیت، فرد، به کالاهاى حرام و مکروه محبّتى نشان نمىدهد و در واقع محبّت او به کالاهایى منحصر است که مصرف آنها سبب رضایت پروردگار مىشود و بدین ترتیب، این دو هدف در طول همدیگر قرار مىگیرند و وقتى یکى حاصل شود، دیگرى نیز حاصل مىشود.
در ادبیّات اقتصاد اسلامى، افزون بر مواردى که ذکر شد، به اصول موضوعه دیگرى مانند «بیشینه کردن کمال»، «بیشینه کردن رستگارى دنیا و آخرت»، «رفع نیاز خود و دیگران در چارچوب اصول اسلامى» و... نیز اشاره شده است که جهت اختصار، از توضیح آنها صرفنظر مىکنیم.
چنانکه مىبینیم، در تمام اصول موضوعه پیشنهاد شده، مصرفکننده مسلمان چه در ناحیه اهداف و انگیزهها و چه در انتخاب نوع کالاها و چه در روش دستیابى به اهداف، در چارچوب عقاید و ارزشهاى اسلامى عمل مىکند که بالطّبع از معیار طبیعى مطلوبیّت و عقلانیت ابزارى متمایز است.
به اعتقاد ما، گرچه بیشتر این پیشنهادها از نظر تطابق با اصول و مبانى دینى، بدون اشکال هستند، هر کدام از نظر قابلیّتهاى لازم براى الگوسازى بهگونهاى ناقص بهنظر مىرسد؛ براى مثال، طرفداران اصل موضوعه مطلوبیّت بهروشنى مصارف شخصى را از شمول پاداش آخرتى خارج ساختهاند؛ در حالىکه اسلام، مصارف ضرور را واجب، و کوشش براى بهبود سطح زندگى در حدّ متعارف را مستحب دانسته و براى آن پاداش آخرتى ذکر کرده است. اصول موضوعه مورد نظر گروه دوم نیز گرچه از این نقیصه مبرّا است، از معرّفى مفهومى که اوّلاً برگرفته از نصوص کتاب و سنّت باشد و ثانیا نظیر تابع مطلوبیّت، تمام موارد و مراتب تخصیص درآمد را شامل شود و ثالثا قابلیّت استخراج تابع تقاضاى فرد را داشته باشد، ناتوان مانده یا دستکم در عمل، به استخراج چنین الگوى جامعى نپرداختهاند؛ از اینرو، در بخش بعدى مقاله، براى دستیابى به اصل موضوعه مناسب، نصوص اسلامى را بهطور مبنایى بررسى خواهیم کرد.
3. مبانى و مفروضات نظریّه رفتار مصرفکننده از دیدگاه قرآن و حدیث
در منابع اسلامى، نصوص بسیارى درباره رفتار تخصیص درآمدى مسلمان وارد شده که بدون تردید، قابلیّت تشکیل معرفتى منسجم و ارائه نظریّهاى مستقل را دارا است. از نخستین روزهاى بعثت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم آیاتى از قرآن در این زمینه نازل شد. در آیه بیست آلعمران که فقط پس از هشتماه از آغاز بعثت بر رسول خدا فرود آمد، مسلمانان موظّف شدند به حکم ایمان به خدا و پیامبرش، بخشى از درآمد خود را در راه خدا انفاق کنند.(31) در طول سالهاى پربرکت بعثت، آیات فراوان دیگرى در این زمینه نازل شد. با ضمیمه گفتار و رفتار رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم گنجینه گرانبهایى از اصول و قواعد رفتار عاقلانه در اختیار بشر قرار گرفت؛ رهنمودهاى کتاب و سنّت به تدریج در رفتار عادى مسلمانان نهادینه شد و با راهنمایى پیشوایان معصوم علیهمالسلام غناى بیشترى یافت. دانشمندان مسلمان نیز از همان زمان، بخشى از کتابهاى اخلاق، سیره و حدیث خود را به طرح این مباحث اختصاص دادند و هماکنون، میراث ارزشمندى از رهنمودهاى اسلام درباره رفتار مصرفکنندگان در اختیار ما قرار دارد. آنچه در پى مىآید، کوششى جهت قاعدهمندساختن همین منابع است.
3ـ1. مبانى انسانشناختى
در آیات قرآن و روایات، ویژگىهاى متعدّدى براى انسان بیان شده است. مواردى از آنها را که با موضوع این مقاله ارتباط دارند، در ضمن چند محور بررسى مىکنیم.
3ـ1ـ1. جایگاه انسان در نظام هستى: در بینش اسلامى، خداوند، محور و کانون عالم هستى است. همه آفریدگان، هستى خود را از او مىگیرند و او در همه حال، بر احوال آنها ناظر است.
ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ لاَإِلهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ.(32) آن خدا است، پروردگارتان. خدایى نیست، مگر او که آفریدگار همهچیز است؛ پس او را بپرستید و او بر همه چیز کارگزار است.
قرآن کریم، اعتقاد برخى از یهود را که چون مکتب دئیسم، خداوند را همانند معمار بازنشسته و ناتوان از تصرّف در عالم آفرینش مىدانستند، باطل دانسته، مىفرماید:
وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ.(33) و یهود گفتند: دست خدا بسته است و دیگر نمىتواند در آفرینش تغییرى دهد؛ بهواسطه این گفتار، دست آنها بسته شد و به لعن خدا گرفتار آمدند، بلکه دو دست خدا گشاده است و هرگونه بخواهد انفاق مىکند.
خداوند، افزون بر آنکه آفریدگار مخلوقات است، پروردگار آنها نیز هست.(34) تدبیر الاهى دربرگیرنده هدایت تکوینى مخلوقات و هدایت تشریعى آنان از طریق فرستادن پیامبران است.(35) مالکیّت انسان بر آنچه دارد، صرفا عطیهاى الاهى است و باید در راه او و به گونهاى که فرمان مىدهد، صرف شود.(36) مرجع قانونگذارى، خدا،(37) و مقام قضا در امور فردى و اجتماعى از آن او است. به این ترتیب، برخلاف مکتب دئیسم و امانیسم که به انسان، اصالت و ارزش مستقل داده بودند، اندیشه اسلامى براساس اصالت و محوریّت خداوند و ارزش الاهى شکل مىگیرد. در این تفکّر، انسان بریده از خدا و واگذار شده به نفس امّاره خویش نیست؛ بلکه بنده و جانشین خدا در زمین است.
خداوند از میان تمام موجودات، او را برگزید؛ از روح خود در او دمید؛ و او را حامل امانت خویش قرار داد و بدىها و خوبىها را به او آموخت تا بتواند بار رسالت و مسؤولیّت خویش را که همین بندگى خداوند است، بهدوش کشد.
اصالت خداوند و اصل جانشینى انسان، دو اصل بنیادین است که شالوده اصل تفکّر اسلامى را تشکیل مىدهند. در چارچوب این دو اصل، میان انسان در جایگاه جانشین و خداوند در مقام جانشینکننده، رابطهاى بهنام «دین» وجود دارد که راه و رسم جانشینى و حمل امانت الاهى را روشن مىسازد. در این راه و رسم، ساختار روابط بنیادى و پیوندهاى اجتماعى میان انسان با انسان، و طبیعت با انسان، و ترکیب روابط اجتماعى با خداوند، براساس نقش خداوند بهصورت جانشینکننده و انسان در نقش جانشین و طبیعت و عنوان مکانى که جانشینى بر روى آن صورت گرفته است، تحقّق مىیابد. بر این اساس، انسان و برادر همنوعش فقط یک شریک در حمل و نگهدارى امانت و جانشینى خداوند هستند و طبیعت با تمام ثروتها و منابعش و با هر چیز و هر کسى که دارد فقط امانتى بهشمار مىآیند که باید حقّ آنها را براساس میزان و معیار الاهى، یعنى دین حنیف (بدون انحراف) ادا کرد.
3ـ1ـ2. بُعد زمانى انسان: اعتقاد به معاد و تداوم زندگى در جهان آخرت، یکى از اصول اعتقادات مسلمانان است که در شکلدهى به رفتار آنان فوقالعاده تأثیر دارد. تبیین اوصاف و ویژگىهاى زندگانى آخرتى و نوع رابطهاى که میان اعمال انسان در دنیا با پاداشها و کیفرهاى جهان آخرت وجود دارد، زمینههاى مناسب براى تغییر رفتار امّت اسلامى را پدید مىآورد.
انسانهایى که با چنین بینشى، تربیت مىشوند، به پشتوانه ایمان به خدا و امید به آینده روشن و برخوردارى از فضل و رحمت الهى در میادین جنگ و عرصه اقتصادى، تمام مشکلات را تحمّل، و در برابر سختىها مقاومت خواهند کرد. رفتارهایى مانند فداکارى و گذشت از جان و مال در جهاد با دشمنان خدا، انفاق، ایثار، مواسات با برادران دینى، همکارى با دولت در تأمین هزینههاى عمومى، همگى از آثار مبارک این عقیده است. به هر حال، انسان مفروض در نظریّه رفتار مصرفکننده مسلمان، فردى است که اعتقادى ژرف به این نوع زندگى دارد و در رفتار تخصیص درآمدى، به تأمین سعادت آخرتى خود نیز توجّه مىکند.
3ـ1ـ3. هویّت فردى ـ اجتماعى انسان: در بینش توحیدى اسلام، نه تفکّر اصالت فردى محض که جامعه را موجود خیالى محض تصوّر مىکند و نه تفکّر اصالت جامعه به معناى وجود روح جمعى یکپارچه که بر وجود فرد مقدّم است، هیچیک پذیرفته نیست. اسلام ضمن اینکه وجود فرد را بهصورت هویّت مستقل مىپذیرد، ارتباطات، فعل و انفعالات و تأثیر متقابل افراد را نیز بهصورت چیزى که به حقیقت وجود دارد، ولى خودش قائم به وجود خود افراد است، مىپذیرد.(38)
اتّخاذ چنین دیدگاهى، مبناى جداگانهاى را براى علوم اجتماعى ترسیم مىکند. در این دیدگاه، فرد و جامعه بر همدیگر تأثیر و تأثّر متقابل دارند؛ همانطور که هر فردى با هویّت فردى خود، صاحب اندیشه و اراده است و حتّى مىتواند با این هویّت، جامعه را نیز تحت تأثیر قرار دهد. افکار، عقاید و سنّتهاى رایج جامعه نیز هویّت فردى را تحت تأثیر قرار مىدهند؛ بنابراین، انسان، افزون بر این که در برابر هویّت فردى خود، مسؤول شناخته مىشود در زندگى اجتماعى نیز مسؤول است. با چنین دیدگاهى، دیگر فردگرایى ملکى و فردگرایى اخلاقى جایگاهى نخواهد داشت. با استناد به این نظریّه، اسلام ضمن به رسمیّت شناختن مالکیّت خصوصى فرد، به حقوق جامعه نیز توجّه، و براى حفظ آن، احکامى مانند حرمت اسراف و تبذیر، حرمت احتکار، حرمت کنز و وجوب انفاق را وضع مىکند. همچنین با استناد به این نظریّه، خواستها و تمایلات فردى تا جایى مورد قبول و احترام است که با مصلحت و منافع اجتماعى سازگار باشد.
3ـ1ـ4. دوبُعدى بودن انسان: در سرشت انسان، افزون بر بُعد مادّى که در جامدات و نباتات و حیوانات وجود دارد، بُعد معنوى و ملکوتى نیز موجود است و انسان بهواسطه همین بُعد بر موجودات دیگر برترى دارد. قرآن کریم، این ویژگى را چنین بیان مىکند:
بَدَأَ خَلْقَ الاْءِنسَانِ مِن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ * ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ.(39)
تمایلها و گرایشهاى انسان نیز دو نوع است: گرایش به لذّتهاى مادّى مانند خوردن، آشامیدن، خوابیدن و امثال آن که به جنبه مادّى او مربوط مىشود و گرایش به آرمانها و ارزشهاى متعالى از قبیل عدالتجویى، خداجویى، دینگرایى، نوعدوستى، و مانند آن که از بُعد معنوى و ملکوتىاش سرچشمه مىگیرد؛ بنابراین، تکامل انسان نیز در گرو رشد و شکوفایى این دو بُعد خواهد بود.
3ـ1ـ5. قرار داشتن انسان در دوراهى سعادت و شقاوت: انسان، همانگونه که نیک مىاندیشد، بداندیش نیز هست: (وَیَدْعُ الاْءِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ،(40) و همانگونه که در مسیر سعادت پیش مىرود، امکان شقاوت و بدبختى نیز برایش وجود دارد: (فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعِیدٌ).(41) گرایشهاى طبیعى انسان داراى دو جهت کاملاً متضاد است و در صورتى که انسان به طبیعت خویش واگذار شود، هیچ تضمینى براى سعادتش وجود ندارد. قواى ادراکى او به خودى خود و به تنهایى براى فائق آمدن بر این مشکل کافى نیست؛ چون که انسان در عین اینکه نیروى تفکّر و تعقّل دارد، موجودى بسیار ستمکار و نادان است: (إِنَّهُ کَانَ ظَلُوما جَهُولاً).(42) طبیعت انسان، از نقاط قوَّت و ضعف فراوان آمیخته است. او در عین برخوردارى از تمام فضایل و ارزشهاى والاى بالقوّه، موجودى بسیار ستمکار (إِنَّ الاْءِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ)(43)، شتابزده (وَکَانَ الاْءِنْسَانُ عَجُولاً)(44)، حریص و کمطاقت (إِنَّ الاْءِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعا)(45) و تابع هواى نفس (إِنَّ النَّفْسَ لاَءَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی)(46) است. این ویژگى، یعنى دوگانه بودن قواى طبیعى انسان و ناکار آمدى قواى ادراکى او در تشخیص مسیر سعادت و خیر اجتماعى، بهترین دلیل نیاز وى به راهنمایى وحى و آموزههاى دینى است؛ از اینرو در بینش اسلامى (برخلاف بینش طبیعتگرایى در مکتب سرمایهدارى) سرنوشت انسان به سنّتهاى طبیعى واگذار نشده است؛ بلکه خداوند، براى راهیابى انسان به مسیر سعادت، پیامبران را با کتاب و میزان فرو فرستاده تا صراط مستقیم و شیوه زندگى عادلانه را بدو بیاموزد(47) و سعادت انسان در این است که از تمام سنّتهاى طبیعى و تشریعى خداوند پیروى کند.
بهطور چکیده، در تبیین انسانشناسى از دیدگاه اسلام مىتوان گفت: در این دیدگاه، انسان بنده خدا و جانشین او در زمین است؛ دین، آیین بندگى و رسم جانشینى او است؛ بُعد زمانى او تا عالم آخرت امتداد دارد؛ داراى هویّت فردى اجتماعى در ابعاد وجودى، ملکى و اخلاقى است ؛ موجودى دو بُعدى، ذى اراده، داراى قدرت تفکّر و تعقّل و هدفدار و مسؤول و در عین حال بسیار ستمگر، نادان، عجول و حریص است.
با توجّه به این ویژگىها، انسان مفروض در نظریّه رفتار مصرفکننده مسلمان، فردى است که در پرتو اعتقاد به اصالت خداوند و نقش جانشینى انسان، برنامه تخصیص درآمد خود را براساس جلب رضایت خداوند و اطاعت از احکام و دستورهاى او پى مىریزد و با اعتقاد به جهان آخرت و هویّت فردى ـ اجتماعى خویش، منافع آخرتى و رفاه حال همنوعان را مدّنظر قرار مىدهد و با در نظر گرفتن مجموعه نقاط قوّت و ضعف خود بر این باور است که سلامت و سعادت زندگى او بدون استمداد از آموزههاى وحیانى میسّر نخواهد شد. رفتار چنین فردى با رفتار آنکه خود را جدا از خدا، خود بسنده، خود محور و دنیاطلب مىداند، تفاوتهاى اساسى خواهد داشت.
3ـ2. اهداف و انگیزهها
در هر نظام ارزشى، غایت و هدفى وجود دارد که داراى ارزش ذاتى است و تمام اهداف دیگر در مقایسه با آن، حالت میانى و جنبه ابزارى دارند. در نظام ارزشى اسلام، یگانه چیزى که شایستگى قرار گرفتن در چنین جایگاهى را دارد، رضایت و خشنودى پروردگار است. خداوند، مظهر همه کمالات و خوبىها و عالىترین واقعیّت جهان هستى است و خوشبختى انسان در این است که با شکوفایى استعدادهاى درونىاش به خداوند نزدیک شود.
وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.(48) اسلام، به انگیزهها و گرایشهاى گوناگون نفس مانند حبّ بقا، کمالخواهى، لذَّتطلبى و... توجّه کرده است و با ارائه تفسیر واقعى از عوالم گوناگون حیات آدمى، معیارى به نام «جلب رضاى الاهى» را در اختیار انسان مىگذارد تا همه آنها را سیراب کند. در چارچوب ارزشهاى اسلامى، هرگونه عملى که انسان براى خشنودى خدا انجام دهد، افزون براینکه او را به خدا نزدیکتر ساخته، غریزه کمال خواهىاش را سیراب مىکند، بهرهمندى از نعمتهاى بىپایان بهشتى را نیز در پى دارد و بدین طریق، غریزه حبّ بقا و لذَّتطلبى انسان نیز سیراب مىشود.
معیار خشنودى خداوند در تعامل با غریزه لذَّتجویى انسان رابطهاى پیچیده دارد. در ظاهر امر به نظر مىرسد که با معیار جلب رضاى الاهى، انگیزه لذّتطلبى طبیعى محدودتر مىشود؛ امّا چنانچه به فلسفه این محدودیّت توجّه شود، در خواهیم یافت که چنین محدودیّتى در حقایق زندگى انسان ریشه داشته و نتیجه آن در دراز مدّت، تعمیم و تقویت برخوردارى جامعه از نعمتها و برکات مادّى و معنوى است. درست است که انسان مىخواهد از همه لذَّتها بهرهمند شود؛ امّا اوّلاً میان خود لذَّتها تزاحم وجود دارد و لازمه این تزاحم، چشمپوشى از برخى لذَّتهاى زودگذر به منظور دستیابى به لذّتهاى پایدارتر و شدیدتر است، و ثانیا براساس سنّت جارى خداوند در عالم طبیعت، لذّتهاى انسان در گرو تحمّل رنجها و سختىها قرار دارد و افراط در خوشگذرانى، روحیّه سختکوشى و مقاومت را از بین مىبرد و لذّتهاى آینده را عقیم مىسازد. ثالثا برخى از لذَّتهاى شدید مانند لذّت اُنس با خدا و لذَّت خدمت به خلق خدا در حالت طبیعى شکوفا نیستند و شکوفایى آنها به کاستن از ارضاى لذَّتهاى محسوس منوط است؛ پس به ناچار حتّى براى دستیابى به حدّاکثر لذَّت نیز انسان از پذیرش این محدودیّت ناگزیر است. نکته مهم این است که انسان با چه انگیزههایى بهتر مىتواند منافع و لذَّتهاى کوتاه مدّت را فداى مصالح و منافع بلندمدّتتر کند. اسلام، این کار را با تعمیق ایمان فرد به جهان آخرت و تقویت محبّت به خداوند انجام مىدهد و به انسان مىگوید. کامیابى دنیا و آخرت تو در گرو اطاعت از خدا و کار براى رضاى او است.
وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزا عَظِیما.(49) مَن کَانَ یُرِیدُ ثَوَابَ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ ثَوَابُ الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَکَانَ اللّهُ سَمِیعا بَصِیرا؛(50)
پس در واقع، معیار خشنودى خداوند، به مسأله رفاه و آسودگى انسان با نگاه واقعبینانه و دراز مدّتتر و جامعتر توجّه مىکند و به هیچ وجه درصدد نفى آن نیست؛ به همین جهت ملاحظه مىکنیم که قرآن کریم، همواره انسان را به سوى لذَّتهاى بادوامتر و والاتر راهنمایى مىکند؛ چنانکه مىفرماید:
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى.(51) فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّة أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ.(52)
یکى از ویژگىهاى معیار خشنودى خداوند این است که برخلاف معیار لذّتگرایى که فقط خصلت فردگرایانه داشت، داراى خصلت جمعگرایانه نیز هست؛ زیرا بر اساس معیار خشنودى خداوند، هر کارى که فرد در جهت مشارکت اجتماعى انجام دهد، مستوجب پاداش الاهى خواهد بود و بدین طریق، منافع جمعى در زمره منافع خود داخل، و مشکل دیرینه عدم هماهنگى بین منافع فردى با منافع اجتماع به طور اصولى حل مىشود.
با تأمّل در ویژگى پیشین مىتوان گفت: در طول هدف نهایى و معیار ذاتى خشنودى خدا، معیار میانى به نام «پاداش الاهى» وجود دارد که در پیوند میان منافع فردى و اجتماعى نقش بسیار مهمّى را ایفا مىکند. پاداش الاهى به معناى ثوابى است که خداوند به صورت آثار دنیایى یا نعمتهاى جاویدان بهشتى به کردارهاى نیک انسان مىدهد و این، همان چیزى است که در سرتاسر قرآن کریم و روایات اهلبیت علیهمالسلام بهصورت عامل مهمّ اصلاح و تربیت بدان تأکید شده است. اسلام از انسان مىخواهد که حتّى مقاصد دنیایى خود را با نیّت کسب پاداش الاهى دنبال کند تا افزون بر بهرهى دنیایى پاداش آخرتى نیز داشته باشد. قرآن مىفرماید:
مَن کَانَ یُرِیدُ ثَوَابَ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ ثَوَابُ الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَکَانَ اللّهُ سَمِیعا بَصِیرا.(53)
از این آیه استفاده مىشود که اگر انسان در امور دنیایى خود، جلب رضاى الاهى و بهرهمندى از پاداش او را مدّنظر قرار دهد، رستگارى دنیا و آخرت را به چنگ خواهد آورد.
پاداش الاهى ضمن اینکه انگیزههاى معنوى انسان را سیراب مىکند، غریزه حبّ ذات و انگیزه لذّتطلبى او را هم بدون پاسخ نمىگذارد. در نظام پاداش الاهى، بسیارى از رفتارى که به آنها پاداش تعلّق مىگیرد، اعمال لذَّتآورى هستند که در چارچوب احکام الاهى صورت مىپذیرند. (مانند ارضاى غریزه جنسى از راه حلال که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم آن را نوعى صدقه معرّفى کردهاند) و در مورد اعمالى که ممکن است براى بیشتر انسانها فاقد لذّت محسوس دنیایى باشند، پاداشهاى آخرتى از نوع لذّتهاى شدید و با دوام بهشتى قرار داده شده است.
با توجّه به مطلبى که گذشت مىتوانیم «بیشینه کردن پاداش الاهى رفتار» را اصل موضوعى تحلیل رفتار مصرفکننده مسلمان معرّفى کنیم. برخى از ویژگىها و مزایاى این اصل به شرح ذیل است.
1. جامعیّت درباره تمام موارد تخصیص درآمد: پاداش الاهى هدفى است که تمام موارد تخصیص درآمد فرد مسلمان اعمّ از نیازهاى شخصى و کمک به دیگران و مخارج سرمایهگذارى را زیر پوشش قرار مىدهد. این تصوّر که پاداش الاهى فقط به عبادات ویژه مانند نماز و روزه و حجّ و... تعلّق مىگیرد، تصوّر باطلى است. از دیدگاه قرآن کریم مادامى که جهتگیرى کلّى زندگى انسان در مسیر خدا باشد و در اعمال خود، حدود الاهى را رعایت کند، تمام کارهایى که انجام مىدهد، عبادت خداوند بهشمار رفته، مستوجب پاداش الاهى خواهد بود. چنانکه مىفرماید:
بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ.(54)
در روایات اسلامى، تخصیص درآمد به نیازهاى مصرفى خود و خانواده در حدّ متعارف، از مصادیق انفاق در راه خداوند و از جمله بهترین نوع صدقات معرّفى شده است. رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم مىفرماید:
آن چه براى خانواده خود بدون زیادهروى و تنگنظرى خرج مىکنند، «در راه خداوند» شمرده مىشود.(55)
تعلّق پاداش الاهى به مشارکتهاى اجتماعى، به توضیح نیازى ندارد و در مخارج سرمایهگذارى هم، بسته به انگیزه سرمایهگذار، پاداشى همانند مصرف یا مشارکت اجتماعى خواهد داشت. بدین ترتیب، فرد مسلمان مىتواند با رعایت حدود شرعى، تمام مخارج خود را با نیّت کسب پاداش الاهى انجام دهد.
2. سازگارى این اصل با دیگر اصول پیشنهاد شده از سوى اقتصاددانان مسلمان: اصل موضوعه «بیشینهسازى پاداش الاهى» با دیگر اصول موضوعه پیشنهاد شده که پیشتر ذکر شد، سازگار است؛ زیرا فردى که در پى دستیابى به بیشترین پاداش الاهى است، باید به بیشترین مقدار، ضوابط شرعى را رعایت کند و اگر چنین کند، به بالاترین سطح از رستگارى دنیا و آخرت نیز دست یافته و خداوند را هم خشنود ساخته است.
3. قابلیّت این اصل براى الگوسازى: مفهوم پاداش، همانند مفهوم مطلوبیّت از قابلیّتهاى لازم براى تحلیل رفتار مصرفکننده و استخراج توابع تقاضا برخوردار است. این مفهوم را مىتوان بر اساسى رجحان شرعى مراتب تأمین نیاز، مانند وجوب (حدّ ضرورت)، استحباب (حدّ کفاف) و حرمت (حدّ اسراف)، رتبهبندى کرد، و نقشه پاداش مقادیر گوناگون تخصیص درآمد را به دست آورد. همچنین با استفاده از ویژگىهاى پاداش در فقه و اخلاق اسلامى مىتوان مفاهیم پاداش کل، پاداش نهایى و دیگر مفاهیم مورد نیاز براى تحلیل رفتار مصرفکننده مسلمان را تعریف کرد.
3ـ3. روش دستیابى به اهداف
چنانکه گفتیم، در مکتب سرمایهدارى، روش دستیابى به اهداف با تکیه بر عقل حسابگر تعیین مىشود به این معنا که عقل انسان با محاسبه سود و زیان و پیامدهاى گوناگون عمل، از میان راههاى گوناگون تخصیص درآمد، راهى را برمىگزیند که بیشترین مطلوبیّت یا سود را با کمترین هزینه عاید فرد سازد. این روش در چارچوب مبانى انسانشناختى و نظام ارزش سرمایهدارى، روشى منطقى است؛ امّا در چارچوب اسلامى قابل دفاع به نظر نمىرسد.
از دیدگاه اسلام، نفس انسان، معرکه نزاع بین دو نیروى عقل و هواى نفس است و به تعبیر قرآن کریم، انسان همانگونه که (به حکم عقل) خیر و نیکى را مىطلبد، (به حکم هواى نفس) شرّ و پلیدى را نیز مىخواهد.
وَیَدْعُ الاْءِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الاْءِنْسَانُ عَجُولاً.(56)
اسلام، گرچه در تحلیل نهایى، سعادت انسان را فقط در گرو عقل مىداند و عقل نیز هر چیزى را که در جهت سعادت و تکامل انسان باشد خوب مىداند، این واقعیّت مسلّم را نیز در نظر مىگیرد که انسان، ممکن است در انتخاب اهداف یا تشخیص مصداق سعادت یا شناخت مسیرى که او را به اهداف درست و سعادت جاودانه مىرساند، دچار اشتباه شود. ما با بینش محدودى که داریم نمىتوانیم سعادت نهایى خود را که همه ابعاد وجودیمان را شامل شود بشناسیم و رابطه کارهایى را که انجام مىدهیم، با آن تشخیص دهیم؛ بنابراین فقط با معیار عقل، داورى دقیق درباره نیک و بد افعالى که باید انجام دهیم، ممکن نیست.
بهنظر مىرسد یگانه راه چاره براى کاستى از میزان گمراهى و خطا، تصحیح جهانبینى و دقّت در شناخت معنا و مفهوم واقعى زندگى است. هر اندازه نظام معرفتى انسان کاملتر باشد، خطاى او در انتخاب راه درست، کمتر خواهد بود. در نظام معرفتى، معرفتهاى جزئى تحتتأثیر برخى شناختهاى اساسىتر قرار دارند. محتواى کلّى زندگى و هدفهایى که انسان براى خود بر مىگزیند و باید و نبایدهایى را که مىپذیرد، همگى مستقیم یا غیرمستقیم از این شناختهاى کلّى به دست مىآیند. به عبارت دیگر، انسان براى تعیین نظام ارزشى خود، ابتدا باید بینش خود را در عرصه جهانبینى تعیین؛ آنگاه بهطور منطقى، دیدگاه ایدئولوژیک خود را درباره معیارها و ضوابط تعیین منفعت و مصلحت نهایى، ترسیم کند.
براى کسانى که عالم را قائم به ذات مىدانند و در وجود خدا شک دارند یا او را انکار مىکنند و زندگى را به همین زندگى مادّى و دنیایى منحصر مىدانند، خطّ مشى زندگى و باید و نبایدهایى که مىپذیرند، بسیار متفاوت از کسانى خواهد بود که عالم را قائم به ذات خداوند مىدانند و کمال مطلوب انسان را قرب به خدا و سعادت واقعى او را در عالم آخرت مىبینند و بین زندگى این دنیا و حیات آخرتى، رابطه مزرعه و محلّ برداشت قائلند؛ بنابراین، گزینش درست، در پرتو راهنمایى عقل، بر شناخت مطابق با واقع از مبدأ هستى و مسأله معاد و رابطه زندگى دنیا و آخرت مبتنى است و پس از آن که عقل به وسیله براهین آشکار، مبدأ و معاد و حجّیت قول پیامبران را پذیرفت در برخى از معارف جزئىتر مانند کیفیّت دقیق ارتباط زندگى این دنیا با جهان آخرت و چگونگى حیات ابدى از راهنمایى شرع، استفاده مىکند.(57)
مرحله دوم پس از تکمیل نظام معرفتى، اتّخاذ نظام ارزشى مبتنى بر آن است. از دیدگاه اسلام از آن جا که زندگى انسان به زندگى دنیا و رنجها و لذّتهاى دنیایى منحصر نیست، بلکه زندگىِ ابدىِ همراه با لذایذ و رنجهاى مناسب آن دارد که در این مقایسه و ارزیابى باید بدان توجّه شود، تعیین اهداف و نیک و بد اعمال با اتکاى صرف به عقل حسابگر ممکن نیست. حتّى اگر کارى از هر جهت و در همه ابعاد مادّى و دنیایى براى ما مفید باشد، باز هم این کافى نیست که بگوییم: آن کار خوب است؛ بلکه افزون بر این، باید براى آخرت نیز مفید باشد تا بتوانیم به درستى، چنین داورى کنیم. حال آن که براى ما میسور نیست؛ بدین سبب از دیدگاه اسلام، مصادیق دقیق افعال اخلاقى، خوبى و بدى آنها و حدود و شرایط و قیودشان را وحى تعیین مىکند؛(58) بنابراین، هدف نهایى و برخى از اهداف واسطهاى و اصول کارهایى را که باید انجام دهیم، به کمک شرع تعیین مىشوند؛ چنان که برخى از روشهاى رسیدن به اهداف نیز با ارشاد شارع شناخته مىشوند؛ از این رو، عقل انسان چه در انتخاب اهداف نزدیک و برخى اهداف واسطهاى و چه در گزینش بهترین روش تأمین اهداف، دائم در پرتو نورافشانى دین، عمل خواهد کرد. به بیان دیگر، در چارچوب جهانبینى و نظام ارزشى اسلام، استناد صرف بر نیروى عقل حسابگر، در محاسبه سود و زیان ناشى از رفتارها کارساز نیست و عمل انسان در صورتى عاقلانه خواهد بود که بر احکام و ارزشهاى دینى منطبق باشد و البتّه چنین رفتارى با احکام عقل هدایت شده نیز سازگارى کامل خواهد داشت. به این ترتیب، روش مصرفکننده مسلمان در دستیابى به بیشترین پاداش الاهى، بر ترکیبى از روش عقلى و نقلى مبتنى است که برخى، آن را عقلانیّت تعبّدى نامیدهاند.(59)
ملاحظات اسلام درباره روش دستیابى به بیشترین پاداش الاهى از تخصیص درآمد را به چند دسته مىتوان تقسیم کرد.
1. محدودیّتهاى تخصیص درآمد: قانونگذار اسلام، براى استفاده از حقّ انتخاب، محدودیّتهایى را گذاشته است. تحریم کنز و وجوب انفاق فى سبیل اللّه، حرمت تبذیر، حرمت اسراف، حرمت اتلاف و حرمت اتراف از جمله مهمترین این محدودیّتها است.
2. حوزههاى اصل تخصیص درآمد: موارد مطلوب درآمد از دیدگاه احکام اسلامى به سهدسته مصارف شخصى، مخارج مشارکت اجتماعى و مخارج سرمایهگذارى تقسیم مىشود. صرف درآمد در هر یک از این سه حوزه با رعایت اعتدال، مستوجب پاداش الاهى است.
3. عوامل مؤثّر بر تخصیص درآمد: مقدار درآمدى که فرد در هر یک از موارد تخصیص درآمد خرج مىکند، به عوامل متعدّدى بستگى دارد. در منابع اسلامى، بر عامل نیاز و سطح درآمد، تأکید بیشترى صورت گرفته است. اقتصاددانان مسلمان نیازهاى فرد مسلمان را به پنج دسته لوازم حفظ دین، عقل، نفس، نسل و مال و سه سطحِ ضروریّات، کفاف، و رفاه تقسیم کردهاند. مسلمان باتوجّه به سطح درآمد خود به تأمین نیازها در یکى از سطوح مزبور اقدام مىکند و در صورت رعایت محدودیّتها و ضوابط شرعى در تمام موارد از پاداش الاهى بهرهمند مىشود.
4. قاعده اعتدال و حدّاکثرسازى: قضیّه حدّاکثرسازى در امور خیر مورد تأکید اسلام است. قرآن کریم به صراحت، مسلمانان را به مسابقه در خیرات فرا خوانده است: فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ.(60) با این حال، دستیابى به حدّاکثر خیر و نیکى در زمینه تخصیص درآمد، از دیدگاه قرآن کریم، به رعایت اعتدال و توازن منوط است: وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوَاما.(61)
اسلام، اصل میانهروى را رمز کامیابى انسان دانسته و معیارهاى کلّى روش اعتدالآمیز را بیان داشته است؛ از این رو مصرفکننده مسلمان براى دستیابى به حدّاکثر پاداش الاهى، در تمام موارد تخصیص درآمد به اعتدال عمل مىکند. اگر تصمیمهاى تخصیص درآمدى مسلمان را به دو مرحله انتخاب درباره تخصیص سهمى از درآمد به هر یک از حوزههاى سهگانه تخصیص درآمد، و انتخاب درباره تخصیص به کالاها و خدمات مصرفى تقسیم کنیم، قاعده اعتدال براى تبیین رفتار مسلمان در مرحله اوّل و قاعده حدّاکثرسازى براى مرحله دوم مناسب است.
سخن آخر
هدف این مقاله، تبیین مبانى و مفروضات نظریّه رفتار مصرفکننده مسلمان بود. براى این منظور ابتدا به ادبیات این موضوع در اقتصاد متعارف نگاهى داشتیم و آنگاه با مراجعه به آراى اقتصاددانان مسلمان و نصوص کتاب و سنّت کوشیدیم تا چارچوب مناسبى براى تحلیل رفتار فرد تربیت شده، تحت آموزههاى اسلام ارائه کنیم. یافتههاى این مقاله را بهطور چکیده به شرح زیر مىتوان بیان کرد.
1. هدف نهایى فرد مسلمان، قرب به خدا و جلب خشنودى او است. مناسبترین هدف میانى براى دستیابى به این هدف، «بیشینه کردن پاداش الاهى تخصیص درآمد» است؛ بدینسبب مسلمان، درآمد محدود خود را به گونهاى به موارد مختلف نیازها و کالاها و خدمات تخصیص مىدهد که بیشترین پاداش الاهى را به دست آورد.
2. انسان، داراى ابعاد گوناگون مادّى، معنوى، دنیایى و آخرتى است و تقرّب به خدا به معناى پرشدن فضاهاى خالى وجودى او در همه این ابعاد است. بر این اساس، میان رفع نیازهاى گوناگون در حد اعتدال، و قرب به خدا، رابطهاى مستقیم وجود دارد و به بیان دیگر، تأمین نیازهاى گوناگون در حدّ اعتدال، مستوجب پاداش الاهى است.
3. مسلمان در رسیدن به مقام قرب الاهى فقط به عقل خود متکّى نیست؛ بلکه افزون بر آن از احکام و ارزشهاى برگرفته از وحى نیز پیروى مىکند؛ بدینسبب در رفتار تخصیص درآمدى خود، واجبات و محرّمات شرعى را که به طور کامل رعایت کرده، درباره مستحبّات و مکروهات بهویژه در احکام مهم مانند انفاقات مستحبّى و پرهیز از تجمّلگرایى، بسیار کوشا است.
4. موارد تخصیص درآمد مسلمان به سه گروهِ مخارج مصرفى، مخارج مشارکت اجتماعى و مخارج سرمایهگذارى تقسیم مىشود.
5. تصمیمگیرى مسلمان، داراى دو مرحله است: در مرحله نخست، تصمیم مىگیرد درآمد خود را چگونه، میان مخارج مصرفى، مشارکت اجتماعى و سرمایهگذارى توزیع کند؛ سپس به این مسأله مىپردازد که درآمد اختصاص یافته به مخارج مصرفى را چگونه بین کالاها و خدمات گوناگون تخصیص دهد. قاعده رفتارى در مرحله اوّل، اعتدال و در مرحله دوم، بیشینهسازى است.
پىنوشتها:
________________________________________
1. سیّدمهدى زریباف: علم اقتصاد نوین از دیدگاه مکاتب روششناسى، مجله «نامه علوم انسانى» ش 1.
2. اى. ک. هانت: تکامل نهادها و ایدئولوژى سرمایهدارى، ترجمه سهراب بهدادى، شرکت سهامى کتابهاى جیبى، ص 118.
3. ر.ک: باربور ایان: علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرّمشاهى، مرکز نشر دانشگاهى، اوّل، ص 25.
4. ر.ک: همان، ص 75 و 76.
5. شارل ژید، و شارل ژیست: تاریخ عقاید اقتصادى، ترجمه کریم سنجابى، سوم، ص 2.
6. Webter's new collegiate dictionary, G&C, Merrian company U.S.A , P. 550.
7. Individulism.
8. Collectivism.
9. The New palgrave, V. 2, P. 790.
10. ر.ک: فردریک کاپلستون: فیلسوفان انگلیسى از هابز تا هیوم، ترجمه امیر جلالالدین اعلم، انتشارات سروش، ص 44.
11. آنتونى آربلاستر: ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز، 1367، ص 38.
12. همان، ص 22.
13. Utilitiarianism.
14. The new palgrave: Volum 4; P. 770.
15. و. ت. جونز: خداوندان اندیشه سیاسى، ترجمه على رامین، ص 490.
16. همایون کاتوزیان: ایدئولوژى و روش در اقتصاد، ترجمه م. قائد، ص 226.
17. جوزوف شومپیتر: تاریخ تحلیل اقتصادى، ترجمه فریدون فاطمى، نشر مرکز، اوّل، 1375، ص 171.
18. ر.ک: همان، ص 170 ـ 175.
19. و. ت. جونز، خداوندان اندیشه سیاسى، ص 490.
20. جون رابینسون: فلسفه اقتصادى، ترجمه على رامین، ص 21.
21. سیزده تن از نویسندگان: اقتصاد خرد نگرش اسلامى، ترجمه حسین صادقى، دانشگاه تربیت مدرّس، ص 200.
22. همان، ص 199.
23. همان ص 153 ـ 169.
24. ر.ک: ایرج توتونچیان: تئورى تقاضا و تحلیل اقتصادى انفاق.
25. سیزده تن از نویسندگان: اقتصاد خرد نگرش اسلامى، ص 120 ـ 122.
26. محمدجعفر انصارى و...: درآمدى به مبانى اقتصاد خرد با نگرش اسلامى، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ص 46.
27. سیزده تن از نویسندگان: اقتصاد خرد نگرش اسلامى، ص 140.
28. همان، ص 141 و 142.
29. سیدکاظم صدر: اقتصاد صدر اسلام، انتشارات دانشگاه شهید بهشتى، اوّل، 1375، ص 193.
30. همان، ص 194.
31. وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَقْرِضُوا اللّهَ قَرْضا حَسَنا وَمَا تُقَدِّمُوا لاِءَنفُسِکُم مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ هُوَ خَیْرا وَأَعْظَمُْ أَجْرا؛ نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به خدا «قرضالحسنه» دهید [= در راه خدا انفاق کنید] و [بدانید] آنچه را از کارهاى نیک براى خود از پیش مىفرستید، نزد خدا به بهترین وجه و بزرگترین پاداش خواهید یافت.
32. انعام (6): 102.
33. مائده (5): 64.
34. یُدَبِّرُ الاْءَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الاْءَرْضِ. سجده (32): 5.
35. إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرا وَإِمَّا کَفُورا. الانسان (76): 3.
36. وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللّهِ الَّذِی آتَاکُمْ. نور (24): 33.
37. إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ. انعام (6): 59؛ ر.ک: یوسف (12): 41 و 68.
38. ر.ک: مرتضى مطهّرى: جامعه و تاریخ، انتشارات صدرا، ص 18 ـ 22.
39. «آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد؛ سپس نسل او را از شیره کشیدهاى که آبى پست است، قرار داد؛ آنگاه او را بیاراست و از روح خویش در او دمید». سجده (32): 7 ـ 9.
40. «انسان همانگونه که خیر را مىخواند، بد را مىخواند». اسراء (17): 11.
41. «گروهى بدبختند و گروهى خوشبخت». هود (11): 104.
42. «او بسیار ستمگر و نادان است». احزاب (33): 72.
43. «انسان ستمگر و ناسپاس است». ابراهیم (14): 34.
44. «و انسان همواره شتابزده است». اسراء (17): 11.
45. «به یقین انسان حریص و کمطاقت آفریده شده است». معارج (70): 19.
46. «نفس [سرکش] بسیار به بدىها امرى مىکند، مگر آنچه را پروردگارم رحم کند». یوسف (12): 53.
47. «ما رسولان خود را با ادلّه روشن فرستادیم، و با آنها کتاب [آسمانى] و میزان [شناسایى حق از باطل و قوانین عادلانه] را نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند». حدید (57): 25.
48. توبه (9): 72.
49. «و هر کس از خدا و رسولش اطاعت کند، به یقیین خوشبخت خواهد شد؛ خوشبختى بزرگى». سبا (34): 2.
50. «هر کس پاداش دنیا بخواهد، پاداش دنیا و آخرت نزد خدا است و خدا، شنواى دانا است». نساء (4): 134.
51. «امّا [شما] زندگى دنیا را برمىگزینید، با آنکه [جهان] آخرت نیکوتر و پایدارتر است». على (87): 16 ـ 17.
52. «هیچکس نمىداند چه چیز از آنچه روشنىبخش دیدگان است (به پاداش آنچه انجام مىدادند)، براى آنان پنهان شده است». سجده (32): 17.
53. نساء (4): 134.
54. «آرى، هر کس که روى خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پرودگارش ثابت است». بقره (2): 112.
55. ابنالمبارک، کتاب الذهد، ص 30، ح 118.
56. اسراء (17): 11.
57. ر.ک: محمدتقى مصباح یزدى: معارفالقرآن، الدارالاسلامیه، لبنان، الطبعةالاولى، ج 3، ص 8 و ج 4، ص 1 ـ 14؛ عبداللّه جوادى آملى: شریعت در آینهى معرفت، ص 371 ـ 377.
58. ر.ک: محمدتقى مصباح یزدى: اخلاق در قرآن، تحقیق و نگارش از حسین اسکندرى، ج 1، ص 83 ـ 87.
59. ر.ک: محمدجعفر انصارى ...: درآمدى به مبانى اقتصاد خرد نگرش اسلامى، ص 14 و 24.
60. «پس، در کارهاى نیک بر یکدیگر پیشى گیرید». بقره (2): 148.
61. «و کسانى که هر گاه خرج کنند، نه اسراف مىکنند و نه سختگیرى، و میان این دو اعتدال هست». فرقان (25): 67.