آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۵۴

چکیده

متن

در نظر اول مجموع دستگاه حکومتی هر کشور دو عمل اساسی انجام میدهد:
1)وضع قوانین و مقررات.
2)اجرای قوانین و مقررات مزبور.
البته نباید نا گفته گذاشت که در هیچ کشوری،مخصوصا در ممالک متمدنه، کلیه این دو دسته امور بدست دستگاهی که منحصرا بنام«حکومت»آن سرزمین‏ نامیده میشود انجام نمیگردد.بلکه خود مردم نیز از طریق عادت و رسوم از طرفی‏ ایجاد مقررات اجتماعی میکنند و از طرف دیگر بطور داوطلبانه آن مقررات را بمورد اجرا در میآورند.هر چه کشوری متمدن‏تر باشد این تحول اجتماعی بهتر صورت‏ می‏گیرد.
پس در نظر اول در دستگاه حکومتی هر کشور محلی جز برای قوه مقننه و قوه مجریه باقی نمی‏ماند.در این تقسیم‏بندی قوه قضائیه کشور جزو دستگاه مجریه‏ آنست،باین تفاوت که قسمتی از دستگاه عمومی(قسمتی که امروزه«قوه مجریه» نامیده میشود)مجری قوانین و مقرراتی است که درباره اجرای آنها اختلاف نظر موجود نیست و قوه قضائیه مجری قوانین و مقرراتی است که دربارهء اطلاق آنها بقضایای مورد بحث اختلاف نظر ایجاد شده است،با در نظر گرفتن اینکه بعد از اتخاذ تصمیم در کیفیت اطلاق قوانین و مقررات از طرف قوه قضائیه دربارهء موضوع مورد بحث اگر رعایت تصمیم مزبور دچار اشکالی شد اجرای نهائی آن باز بعهده«دستگاه مجریه» (بمعنای امروز آن)میباشد.
اختلاف بین قوه قضائیه و قوه مجریه کمتر میشود اگر در نظر بگیریم که حتی‏ «قوه مجریه»(بمعنای امروز)نیز در عمل روزانه خود،از طریق مأمورین اجرای هر قانون،در بسیاری از جهات بحل و فصل اختلاف نظر پرداخته و حتی در بعضی از کشورها درباره بعضی امور محاکم اداری برای این منظور وجود دارند که این محاکم جزو دستگاه مجریه است(این عمل مخصوصا در فرانسه صورت میگیرد و در ممالک‏ انگلوساکسون نادر است).ولی امری که بیشتر بقوه قضائیه تشخص و استقلال معنوی میدهد صفت فنی‏ بودن آنست.فنی که با افکار و عقاید اجتماعی مردم سر و کار دارد،فنی که چکیده‏ و نتیجه عقاید فلاسفه و علماء و حتی پیغمبران اقوام مختلف در خلال قرون دربارهء حقوق‏ و وظایف افراد جامعه و حکومتهای آن میباشد.مردم دنیا علاقمند هستند که این فنون‏ اجتماعی که بشکل قانون و مقررات از طریق عادات و رسوم و یا مجالس قانونگذاری‏ بتدریج سلطه بر حکومت و افراد جامعه پیدا میکنند در اعمال روزانه آنها حکمفرمائی‏ کنند و در صورت اختلاف نظر درباره رعایت آنها نیز مقام و مرکزی که با این علوم و فنون مجهز باشد بکمک آنها برسد.
بدین جهت است که بتدریج قوهء که امروزه قوه قضائیه نامیده میشود بنام متخصص‏ علم قوانین و اصول اساسی علوم اجتماعی در هر جامعه پیدا شده است.در قوه قضائیه‏ درست است که قاضی حکم میکند ولی در حقیقت حاکم اصلی فقط قوانین و اصول مورد احترام جامعه هستند که خود زبان ندارند و قاضی زبان آنها است،و چشم ندارند و قاضی راهنمای آنها به دری است که احتیاج باحقاق حق دارد.بهمین جهت است که در انتخاب قضات،بعبارت دیگر چشم و زبان قانون،و استقلال آنها از سایر احکام،جز حکم قانون،رعایت نکات و دقتهائی میشود که درباره خدمتگذاران قوای دیگر جامعه تا این حد ضروری شناخته نشده‏اند.این مطلب یکی دیگر از صفات مشخصه‏ قوه قضائیه است.
این جنبهء بیطرفی،در نتیجه دو صفت فوق الذکر(1-رعایت مطلق حکم قانون‏ و اصولی که قوانین بر روی آنها ایجاد شده‏اند و چشم پوشی از هر علت سیاسی و حب و بغض شخصی.2-رعایت نکات لازم دربارهء انتخاب قضات)موجب شده است که بتدریج‏ قوه قضائیه مقام مهم و شامخی را در جامعه‏های امروزی،مخصوصا در بین ملل متمدن، اشغال بکند و وظایفی را از دست دستگاه مجریه و دستگاه مقننه گرفته و بخود اختصاص دهد و بالاخره قوه مشخص و مستقلی در هر جامعه بنام«قوه قضائیه»تشکیل‏ دهد که از تقسیمات غیر قابل اجتناب جامعه‏های مترقی امروز،حتی جامعه ملل جهان، می‏باشد.
درجه اهمیت و موقعیت قوه قضائی در تمام کشورهای امروز یکسان نیست‏ و این امر با سوابق تاریخی و شرایط اجتماعی و نژادی و درجه توسعه مادی هر جامعه‏ متفاوت است.از این نظر است پیشنهاد میشود که در موضوع موقعیت قوه قضائیه‏ در دستگاه حکومتی هر یک از کشورهای مترقی جهان بحثی در این مجله شروع شود. ممکن است از طریق تبادل این اطلاعات نتایج سودمند بدست آید.برای مثال موقعیت‏ قوه قضائیه در دستگاه حکومتی دولت متحده امریکا را،که جهات مشترک قابل‏ ملاحظه با سایر ملل انگلوساکسن دارد،اینجانب در شمارهء آینده مورد بحث قرار خواهم داد.

تبلیغات