نقد و بررسى برنامه و متون آموزشى تفسیر در دانشگاهها (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
پس از پیروزى انقلاب، گرایش علوم قرآن و حدیث ـ یکى از پنج گرایش رشته الهیات و معارف اسلامى ـ در دانشگاه ها، مؤسسات آموزشى، پژوهشى و حوزه هاى علمیه، به واسطه نیاز جامعه به علوم و معارف قرآنى و حدیثى، مورد استقبال چشمگیر علاقمندان قرار گرفت. اما متأسفانه، در طول دو دهه گذشته، به واسطه عدم تغییر جدى در برنامه، مواد و متون آموزشى، رفته رفته از همراى با نیازهاى جامعه بازمانده و در حال حاضر، ضعف ها و کاستى هاى گوناگونى بر آن سایه افکنده، که رفع آن، همفکرى و همکارى صاحب نظران را مى طلبد، در این نوشتار، نخست به صورت کلى به کاستى ها و ضعف هاى این گرایش اشاره شده و سپس به صورت خاص، کاستى ها و ضعف هاى درس تفسیر مورد بازبینى قرار گرفته است، در بخش سوم نیز متون تفسیرى و سر فصل هاى درس تفسیر به تفکیک مقاطع مورد نقد و بررسى واقع شده است.متن
از مهمترین ارکان سیاستهاى توسعه، سیاستگذارى پژوهشى است. در کشور ما که توسعه و احیاى تمدن اسلامى به مثابه امرى آرمانى است، اولویت بخشى به امر پژوهش در همه عرصههاى فرهنگى، هنرى، علمى، تاریخى، سیاسى و اجتماعى ضرورى و بایسته است. از دیگر سو صاحبنظران تعلیم و تربیت بر این نکته اذعان دارند که رکن اصلى پژوهش، آموزش بنیادى، روشمند و پویا است. مهمترین عامل موفقیت کشورهاى پیشرفته در زمینه آموزش و پرورش و به ویژه آموزش عالى، نگاهى اندیشمندانه و آیندهنگرانه به نظام آموزشى و در رأس آن متون آموزشى است . پس از پیروزى انقلاب اسلامى، گرایش علوم قرآن و حدیث - یکى از پنج گرایش رشته الهیات و معارف اسلامى - در دانشگاهها، مؤسسات آموزشى - پژوهشى و حوزههاى علمیه؛ به واسطه نیاز جامعه به علوم و معارف قرآنى و حدیثى، مورد استقبال چشمگیر علاقمندان قرار گرفت. اما متأسفانه، در طول دو دهه گذشته ،به واسطه عدم تغییر جدى در برنامه، مواد و متون آموزشى، رفته رفته از همراهى با نیازهاى جامعه باز مانده و در حال حاضر، ضعفها و کاستىهاى گوناگونى بر آن سایه افکنده، که رفع آن، همفکرى و همکارى صاحب نظران را مىطلبد. یکى از مهمترین درسهاى این گرایش، درس تفسیر قرآن کریم است که در همه مقاطع گرایش علوم قرآن و حدیث تدریس مىشود. عدم پویایى و رشد متون درسى در این حوزه باعث شده است تا در برخى دانشگاهها، تفاوت چندانى میان تدریس تفسیر در مقطع دکترى با سایر مقاطع به چشم نخورد. چهار چوب این نوشتار محدود به نقد و بررسى دروس تفسیرى است که در دانشگاهها و مراکز آموزش عالى مرسوم و معمول است.
ویژگىهاى متون آموزشى
از جمله ارکان هر نظام آموزشى استوار و بالنده، متون و منابع درسى دقیق و روشمندى است که ضمن استفاده از میراث پیشینیان، تازهترین دستاوردهاى علمى را در جدیدترین شیوهها عرضه کند. اینک، براى دستیابى به معیارى استوار جهت نقد و بررسى متون آموزشى درس تفسیر، شایسته است نگاهى گذرا به ویژگىهاى یک متن آموزشى خوب و مفید داشته باشیم.
1- ویژگىهاى ادبى
- ساده نگارى و عارى بودن از ابهام، ایهام و پیچیدگى. - عدم استفاده از واژههاى غریب، نامأنوس، مغلق، کهن و ترکیبات ناموزون. - نثر روان و جذاب، به دور از تصنع و تکلّف، عبارات مختصر و خوش ترکیب و خوش آهنگ. - توضیحات فنى و علمى و به ویژه اصطلاحات به زبان ساده و گویا. - استفاده به جا از تمثیل، استعاره، کنایه، تشبیه، داستان و حتى تصویر و نمودار. - جذابیت و چشم نوازى گرافیک. - رعایت نکات دستورى، علائم نگارشى، ویراستارى فنى و ادبى.
2- ویژگىهاى آموزشى
- متناسب بودن با سطح شناختى فراگیران. - حجم متناسب با اهداف، شیوههاى آموزشى و مدت زمان دوره آموزشى. - رعایت اصل گزیده نویسى و زیاده نگارى و اجمال و تفصیل در موارد لازم. - معطوف بودن به اهداف خاص و مشخص. - زمینه سازى بروز خلاقیت، نوآورى و زایش فکرى در فراگیران. - به هم پیوستگى محتوایى، توالى و زنجیرهوار بودن مباحث. - هماهنگى با سایر متون آموزشى همان گرایش. - اشاره به اهداف رفتارى در ابتداى متن. - تفکیک و مرزبندى دقیق دروس از یکدیگر. - مشخص بودن نکات اساسى و مهم درس. - خلاصه و گزیده مطالب درس. - معرفى منابع جهت مطالعه و پژوهش بیشتر. - ارائه ارزیابى پایانى هر درس. - پیش بینى وسایل کمک آموزشى.
3- ویژگىهاى علمى
- برخوردارى از غناى محتوایى. - استفاده از تجارب و دستاوردهاى علمى متقن و استوار (نظریات و اصول تأیید شده). - بهرهگیرى از منابع دقیق، معتبر و مستند. - رعایت سطح انتزاعى (فهم عقلى – استنباطى) مطالب و در صورت امکان کاربردى بودن مطالب. - پاسخگوى نیازهاى فراگیران و جامعه.
آسیب شناسى درس «تفسیر»
پیشینهشناسى
تأسیس گرایش علوم قرآن و حدیث - یکى از پنج گرایش رشته الهیّات و معارف اسلامى - در دانشکده الهیّات دانشگاه تهران به اوایل دهه شصت باز مىگردد. پس از آن با توجه به استقبال چشمگیر علاقمندان، این گرایش به دانشگاهها و مؤسسات آموزش - پژوهشى دیگر نیز راه یافت و مقاطع کارشناسى ارشد و دکترى آن نیز در برخى دانشگاههاى دولتى و غیر دولتى دایر گردید. حاصل تلاشها و کوششهاى مربیّان و استادان این رشته، تربیت هزاران کارشناس، صدها کارشناس ارشد و حدود صد دکتر بوده است که در مراکز گوناگون به فعالیت هاى علمى در زمینه توسعه و نشر معارف قرآنى مشغولند. همچنین باید راهنمایى و مشاوره در تنظیم، تألیف و گردآورى چهار هزار پایان نامه در موضوعات متنوّع قرآنى و حدیث را بر آن افزود که برخى از این آثار به زیور طبع آراسته گشته است.
نقد و بررسى کلّى درس تفسیر
بىتردید عدم توجّه شایسته و بایسته به درس تفسیر قرآن در دانشگاهها ناشى از عوامل بىشمارى است که هر چند پرداختن به همه آنها در این مختصر نمىگنجد، امّا واکاوى ریشهها و عوامل عدم پویایى و ناشکوفایى آن در طول دو دهه گذشته ضرورى به نظر مىرسد. بخشى از این عوامل، ارتباط تنگاتنگى با کاستىها و ضعفهاى حاکم بر گرایش علوم قرآن و حدیث دارد که در این قسمت به برخى از آنها اشاره مىشود. کاستىها و ضعفهاى گرایش علوم قرآن و حدیث
1- عدم پرداختن به مباحث جدید
در چند دهه اخیر در غرب پژوهشهاى نوینى درباره دین، متأثر از تحولاّت فلسفى و علمى شکل گرفته و در قالب کلام جدید، فلسفه دین، روانشناسى دین، هرمنوتیک، متن پژوهشى، زبانشناسى و... نمودار شده است. افزودن بر بسط مباحث نظرى در قلمرو دینشناسى، گسترش علوم انسانى و اجتماعى و تحقیقات فزاینده در عرصه رفتارها و عملکردهاى روانى، اجتماعى و رفتارى آدمى، موجب پیدایش پرسشهاى تازه در قلمرو معارف دینى شده است. از سوى دیگر، پاسخگویى دقیق به این سؤالات در گرو تأمل و تدبّر در متون دینى و به ویژه قرآن است. این مهّم، نه مربوط به عصر حاضر است بلکه پیشینه عرضه سؤالات و مشکلات به قرآن، به صدر اسلام باز مىگردد. در همین زمینه، امیر المؤمنین علىعلیه السلام مىفرمایند: «ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق»،1 «لاینطق بلسان و لابُدَّله من ترجمان»:2 «از قرآن بخواهید، که برایتان سخن گوید و قرآن هیچ گاه سخن نگوید»، «به زبان سخن نمىگوید و نیازمند ترجمانى است». در همین مورد «پال تیلیش» متکلم پروتستان مذهب آلمانى مىگوید: ربط و نسبت میان دین و فرهنگ، در هر عصرى، مانند همبستگى میان پاسخ و پرسش، در یک گفت و گو است. مسایل و مشکلات اساسى اى که در دامان یک فرهنگ پدید مىآیند، پرسشهایى هستند که در انتظار پاسخهاى دینى اند؛ و چون سؤال ناپرسیده را جواب نمىدهند (و نمىتوان داد) جواب دین به سؤالاتى که انسان هر عصرى دارد، در اعصار گذشته داده نشده است. بنابراین، انسانِ هر عصر و فرهنگى از نو باید به دین رجوع کند و نقد حال خود را به این «صامت ناطق» باز گوید. از این رو، در هر عصرى، شأن و وظیفه عالمان دینى، «میانجیگرى» است، میان فرهنگ آن عصر و سنّتهاى دینى و به تعبیر دیگر آنان باید پیام کتاب مقدس دین را با اوضاع و احوال انسانهاى آن عصر و فرهنگ پیوند دهند.3 در عصرى که از یک سو روز به روز بر دامنه رشتهها و شاخههاى گوناگون دینى افزوده مىشود و پژوهشها و مطالعات دینى، مباحث نو پیدا و چالش زا و انبوهى از اطلاعات و دادههاى دینى را پیش روى ما مىنهد و از سوى دیگر رشد روزافزون سؤالات و شبهات دینى از طریق سایتهاى اینترنتى، مجلاّت، کتابها و رسانههاى ارتباط جمعى را در پیش رو داریم، ضرورت تحولات و تغییرات بنیادى در آموزشهاى دینى و به گرایش قرآن و حدیث را دو چندان ساخته است. از این رو، لازم است عناوین درسى جدیدى با سر فصلهاى دقیق، متناسب با فضاى فرهنگى اجتماعى و دینى عصر حاضر به واحدهاى درسى این گرایش افزوده شود تا برخى از فاصلهها بین فرهنگ و دین کاسته و بعضى از عقب ماندگىها جبران شود.
2- سنّت محورى
دیدگاه رایج و غالب در گفتمان دینى معاصر، مروّج این اندیشه است که در علومى چون قرآن و حدیث، پیشینیان سفره را برچیدهاند و با کتابهاى چون «الاتقان» سیوطى و «البرهان» زرکشى، علوم قرآنى به نهایت کمال و بالندگى خود رسیده است و چندان چیزى برجاى نمانده است که آیندگان بر سخن گذشتگان بیفزاید. از این رو تعجّبى نیست که اغلب محصولات حوزه قرآن پژوهى تکرار مکررّات و ادامه سلسله بحثهاى آیینى - سنّتى پیشین است، به این معنا که بیشتر این نوشتهها را مىتوان از آثار پیشینیان استخراج کرد.4 با توجه به این مطالب این سؤال به ذهن متبادر مىشود که آیا براى تألیف متون آموزشى بر مبناى عقاید شیعه و مطابق نیازهاى روز بیش از دو دهه - 1362 تا 1385- فرصت لازم است؟ آیا کتابهاى پانصد سال پیشِ عالمان - با دیدگاههاى کلامى اشعرى و معتزلى و... همچنان متون شایستهاى براى آموزشى علوم قرآن اند؟ آیا آنچه گذشتگان گفته و نوشتهاند، همچنان مورد قبول است و نیازى به نقد و بررسى و بازبینى ندارد؟ آیا در طول این پانصد سال، دانشمندان به معارف جدید و عمیقى در حوزه علوم و معارف قرآن دست پیدا نکردهاند؟
3- عدم بهرهگیرى از روشها و روى آوردهاى متنوّع
مطالعات دینى به دلیل وسعت در موضوع و دامنه مباحث و پیچیدگى مسائل، از روشهاى بسیار متنوّع برخوردار است. در مطالعات دینى رایج در سنّت و فرهنگ اسلامى نیز، تنوّع بسیار زیادى وجود دارد دین پژوهى نوین نیز دامنه تنوّع روش را بسیار فراتر از گذشته گسترانده است. امروزه مطالعات تجربى دین، رواج فراوان یافته و ابزارها و شیوههاى آزمایشگاهى براى فهم و شناخت (توصیف و تبیین) پدیدارهاى دینى به کار گرفته مىشود. فیلسوفان دین بر روى آورد تحلیلى - منطقى تأکید مىکنند و ابزارهاى تحلیل مفهومى، تحلیل زبانى و... را در فهم پدیدههاى دینى به کار مىبرند. عدهاى پدیدارشناسى دین را تنها راه شناخت و فهم پدیدارهاى دینى مىدانند. کسانى مطالعه تاریخى را شیوه مفید در شناخت دین مىانگارند. برخى مطالعات تطبیقى را رهگشا مىدانند و نیز گروهى بر مطالعه میان رشتهاى تأکید مىکنند.5 در این میان، تنوّع روشها و روى آوردها در مطالعات قرآنى و تفسیرى قابل توجّه است. تفسیر، تأویل، تطبیق، تفسیر ترتیبى، تفسیر موضوعى، تفسیر مأثور، تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر علمى، فلسفى، عرفانى، رمزى، ادبى، سمانتیک و هرمنوتیک، روشهاى تجربى، روى آورد تاریخى، رهیافتهاى تحلیلى - منطقى، روى آوردهاى پدیدار شناختى، تحلیل مفهومى، تحلیل گزارهاى، تحلیل ساختار منطقى، تحلیل ساختار زبانى و مطالعات تطبیقى و میان رشتهاى از جمله روشها و روىآوردهایى هستند که سهم بسیار ناچیزى را در سر فصلها و متون آموزشى گرایش علوم قرآن و حدیث به خود اختصاص دادهاند.متأسفانه ما همواره فارغ از عالَم، بر شیوه عالِمان سلف، علوم قرآنى خود را فربهتر مىکنیم و نمىاندیشیم که شیوه تحلیل پیشینیان همانند خود قرآن، قداست ندارد و به همین سبب مىتوان با ابزارها و دیدگاههاى دیگرى در مقولاتى چون محکم و متشابه، تاریخ قرآن و... نگریست.6
4- لزوم گنجاندن درسهاى جدید
با توجّه به مطالب گذشته، حذف برخى از درسها در جهت کاهش موازى کارى و تکرار مکررّات ضرورى به نظر مىرسد. این در حالى است که فقدان درسهاى جدید، دلزدگى و بى حوصلگى را در دانشجویان این گرایش، دامن زده است. از سوى دیگر، فارغ التحصیلان این رشته به واسطه عدم گذارندن واحدهایى مربوط به مسایل جدید در حوزه قرآن و حدیث، نه تنها توانایى لازم را براى تأمین نیازهاى جامعه به دست نمىآورند، بلکه از پاسخ گویى به شبهات و سؤالات ساده در مراکز آموزشى و فرهنگى در سطح جامعه نیز در مىمانند. از این رو شایسته است درسها و سرفصلهاى جدیدى مثل: کلام جدید، زبانشناسى، متن پژوهى، روش نقد تاریخى، روششناسى، تفکّر نقدى، فلسفه قرآن و حدیث و نظایر آن در این گرایش گنجانده شود.
5- عدم بهرهمندى از کادر علمى مناسب
شاید بتوان گفت ضعف پارهاى از اساتید دانشگاهها که مولود نقصان کیفى آموزش عالى در سالهاى اخیر است، مهمترین عاملِ رکودِ فعالیتهاى علمى و در نتیجه کاهشِ کیفى تدریس در این گرایش است. بى هیچ پردهپوشى یا خود باختگى در برابر بیگانگان باید به ضعف علمى دانشگاهها در این حوزه اذعان کنیم. در پارهاى موارد، مدرّسان این علوم علاوه بر بى اطلاعى از پژوهشهاى جدیدِ علوم قرآن و حدیث در خارج از ایران، در ارائه دروس معمول که از ایشان انتظار مىرود نیز ناتوانند.7 توجه به افزایش کمّى دانشجویان رشته علوم قرآن و حدیث در سالهاى اخیر آن هم با توجّه به محدود بودن اساتید کاملاً مبرّز و متخصص در این حوزه و فقر کتابخانهها و مراکز پژوهشى لازم، موجب ساده نگرى نسبت به این گرایش و پیدایش تحقیقات و پژوهشهاى کم عمق و سطحى فراوانى شده که جدّاً در شأن قرآن و حدیث نیست.8 از سوى دیگر، نه تنها اطلاعات استادان در موضوعاتى که تدریس مىکنند به روز نیست بلکه برخى از نظریّاتى که ابطالشان ثابث شده است، نیز تدریس مىشود.
6- تکرار سرفصلها در مقاطع گوناگون
یکى از اشکالات اساسى آموزش در گرایش علوم قرآن و حدیث این است که بعضى موضوعات در سه مقطع تحصیلى تکرار مىشود که باید سرفصلهاى دروس به تفکیک مقاطع مورد بازبینى قرار گیرد. با یک برنامهریزى دقیق و اصولى، مىتوان دروسِ مشترک در هر سه مقطع را طورى طراحى کرد که دانشجو در مقطع کارشناسى، مقدمات و مطالب سادهتر را فراگیرد و در دوره کارشناسى ارشد، با بعضى از ابعاد بحث آشنا شود و به موضوعاتِ دقیق رهنمون گردد و در مقطع دکترى، مباحثِ عمیق، پیچیده و کاملاً تخصّصى تدریس شود تا دانشجو به سطح اجتهاد دست یابد.
7- فقدان متون آموزشى کارآمد و روز آمد
هر چند دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالى بر اساس سر فصلها و دروس تأیید شده شوراى عالى برنامهریزى دروس دانشگاهها، به ارائه دروس مىپردازند؛ امّا متون آموزشى دانشگاهها با یکدیگر تفاوتهاى فاحشى دارد. گاه جزوهاى چند صفحهاى، بارِ گرانِ درس عمیق و پر مطلبى را به دوش مىکشد و گاه کتابهاى درسى، فاقد ویژگىهاى لازم آموزشى است. در برخى موارد نیز متون و جزوات آموزشى حاوى بخشى از عناوین و سر فصلهاى دروس است و به علّت فقدان منبع آموزشى، بقیّه سرفصلها تدریس نمىشود. در بعضى از موارد نیز، مقاله کوتاه و یا بلندى از دایرةالمعارف و مجلاّت تخصّصى عربى به عنوان متن آموزشى ارائه مىگردد. امّا جالبتر از آن، این است که تعداد قابل توجّهى از متون آموزشى، جزواتى است که استاد در کلاس، مطالب درسى را براى دانشجویان مىخواند و آنان مىنویسند و بدین نحو، وقت ارزشمند کلاس را که باید به آموزش و یاددهى خلاّق صرف شود به نوشتن و بازنویسى تلف مىکنند. بى تردید با چنین وضعیّتى نمىتوان کاروان آموزش و پژوهش را به مقصد هدایت کرد.
کاستىها و ضعفهاى درس «تفسیر»
علمِ تفسیر، علمى است که از بیان مفاد استعمالى آیات قرآن، و آشکار نمودن مراد خداى متعال از آن بر مبناى ادبیات عرب و اصول عقلانى محاوره سخن مىگوید.9 به عقیده نگارنده، مهمترین و اساسىترین درس در گرایش علوم قرآن و حدیث، درس تفسیر قرآن است. ولى با کمال تأسف باید گفت این درس مورد بى مهرى ظالمانه یا مظلومانه - چه از طرف برنامه ریزان و استادان و چه از طرف دانشجویان - قرار گرفته است که در این قسمت به عوامل مؤثّر در شکلگیرى این جریان مىپردازیم علاوه بر نکاتى که در قسمت گذشته آمد، ضعفها و کاستىهاى درس تفسیر قرآن در دانشگاهها عبارتند از:
1- عدم بستر سازى تفسیرى
از آنجا که هر علمى سه زیر شاخه دارد، علم تفسیر نیز سه زیر شاخه دارد که عبارتند از: فلسفه تفسیر، تاریخ تفسیر، روششناسى تفسیر. در فلسفه تفسیر به اصول و مبانى عقلى تفسیر و در تاریخ تفسیر، سیر فراز و فرود تفسیر و تحولات آن و در روششناسى تفسیر صحّت و سقم روشهاى گوناگون تفسیرى مورد بررسى قرار مىگیرد. قبل از ورود به تفسیر، لازم است دانشجو با برخى از مباحث مقدّماتى سه زیر شاخه مذکور، آشنایى اجمالى پیدا کند و پس از گذراندن این مرحله، وارد بحث تفسیر شود. امّا در این گرایش از فلسفه تفسیر - مهمترین مقدمه علم تفسیر - هیچ سخنى به میان نیامده است، از سوى دیگر تاریخ تفسیر بعد از تفسیر مشترک ارائه مىشود و روشهاى تفسیرى نیز در کارشناسى ارشد ارائه مىشود. از این رو، بستر سازى لازم در راستاى آشنایى دانشجو با مقدّمات تفسیرى آنچنانکه شایسته و بایسته است صورت نمىپذیرد، از سوى دیگر ذهنِ دانشجو نه تنها نسبت به اثبات وحى و اعجاز، تاریخ قرآن، تحریف ناپذیرى و علوم قرآنى کاملاً بیگانه است، بلکه با انبوهى از سؤالاتِ بدون پاسخ نیز درگیر است. نتیجه این مىشود که دانشجو با سرمایه اندک تفسیرى خود و بدون کسب ابزار لازم و نیز فقر اطلاعاتى در زمینه اصول، مبانى و قواعد تفسیرى، هیچگاه نمىتواند توانائىها و استعدادهاى تفسیرى خویش را شکوفا سازد و دانستهها و یافتههاى خود را در مسیر تفسیر قرآن بیازماید. از این رو، ابتکار و نوآورى تفسیرى مجال عرضه پیدا نخواهد کرد.
2- فقدان جامعّیت نگرى
اگر آفاق طبیعت و شگفتىهاى نظام جهان، با کنکاشها و تجربهها و مطالعات هزاران ساله انسان، از اسرار تهى نشده است، قطعاً کتاب تدوین الهى نیز از چنین ویژگى برخوردار است. قرآن داراى وسعت و ژرفا و غنایى مستمر است. و علوم این کتاب از نظر کیفى و کمّى - نامتناهى است. در قرآن مجید از اسماء و صفات خداوند، سرگذشت انبیاء، داستانهاى اقوام پیشین، روانشناسى و صدها موضوع ریز و درشت دیگر سخن به میان آمده است. هر چند تفسیر تمام قرآن در قالب چندین واحد درسى میسور نیست، امّا این دلیل نمىشود که دامنه درس تفسیر به آیات خاص و با نگاهى یکسویه محدود شود. از این رو، ضرورى به نظر مىرسد همگام با رشد مباحث جدید به ویژه در حوزههاى مختلف علوم انسانى، با نگاهى جامع و ژرفنگر گلچینى از آیات قرآن در موضوعات متنوّع انتخاب شود و در واحدهاى مشترک و تخصّصى کارشناسى و کارشناسى ارشد و دکترى به فراخور آگاهىها و توانائىهاى دانشجویان تدریس شود و از تفسیر تک بعدى و انحصارى به شدّت پرهیز گردد. از سوى دیگر، در عرصههاى جدید نیاز به آموزشى کاملاً محسوس است. در متون آموزشى تفسیر، پژوهشِ قابل توجّهى در زمینه مفاهیم واژههاى قرآنى صورت نگرفته است. اگر واژههاى قرآنى که بار فرهنگى عظیمى را به دوش مىکشند با دقت مورد پژوهش قرار گیرند، افقهاى بسیار ارجمندى در پیش دیدها مىنهند. نگاه تاریخى به آموزههاى قرآنى نیز از جمله کاستىهایى است که توجّه بیشترى را مىطلبد. عرضه و مقایسه تطبیقى معارف قرآنى و ایدهها و اندیشههاى متفکّران و اندیشمندان حوزههاى علوم مختلف در زمینه ارتباطات انسانى، تعاملات و نارسایىهاى اجتماعى، خود سازى، آزادى و... نیز از جمله مباحثى است که در متون آموزشى از آن سخن نرفته است.
3- گسیختگى بین علوم قدیم و جدید
تعیین یک سلسله علوم از سوى دانشمندان اسلامى براى تفسیر کتاب خدا، در حقیقت به منزله تعیین ابزارها و مصادر بیرونى و ویژگىهاى درونى است که انسان را مستعد و پذیراى مفاهیم قرآن مىنمایند. تا سده گذشته مفسّران همچون پیشینیان خود، تسلّط بر علومى چون: صرف، نحو، لغت، اشتقاق، قراءات، سِیَر، حدیث، اصول فقه، فقه، کلام و موهبت را براى مفسّر ضرورى مىدانستند. امّا در عصر حاضر، تفسیر قرآن، همپاى تحولاّت فهمِ متونِ دینى، وارد عرصه جدیدى گشته است. به گونهاى که بر دایره علوم لازمِ براى مفسّر بسى افزوده است. دانشمندان با مطالعه متون دینى به نکاتى ارزشمند و راهگشا دست یافتهاند که بکارگیرى آنها در فهمِ دقیق و صحیح متون دینى و از جمله قرآن بسیار مؤثر است. نتایج پژوهشهاى علوم زبانشناسى، تاریخ، سیاست، حقوق، اقتصاد، سمانتیک، هرمنوتیک، تحلیل محتوا، زبان دین، روانشناسى دین، جامعهشناسى دین، تاریخ ادیان، باستانشناسى، مردمشناسى دین و... حلقهاى است که زنجیره دستیابى به تفسیر صحیح قرآن را کامل مىکند. و غفلت از آن، تفسیر قرآن را سخت آسیبپذیر مىسازد. از رهگذرِ مباحث گذشته، آشکار گردید که ارتباطِ تنگاتنگِ علوم قدیم و جدید در حوزه تفسیر قرآن، تا چه حدّ پیوندى حیاتى و ناگسستنى است.
4- متون آموزشى سنّتى
اکثر متون آموزشى تفسیر در دانشگاهها از جهات عدیدهاى فاقد کارآیى و اثر بخشى و در نتیجه بهرهورى مطلوب آموزشى است. در بیشتر موارد، متن آموزشى تفسیر عبارت از بخشى از یک تفسیر معروف است که غالباً به زبان عربى به رشته تحریر در آمده است. اینکه مفسّران، صرفاً تلاش خود را در جهت تفسیر و توضیح آیات قرآن بکار گرفتهاند و در پى نگارش متن آموزشى تفسیرى نبودهاند؛ خود دلیل گویا بر عدم کارآیى و جایگزین بخشى از یک تفسیر مشهور بجاى متن آموزشى تفسیرى است. نیز باید بر آن، عدم برخوردارى از ویژگىهاى ادبى ابهام و پیچیدگى عبارات، واژههاى غریب و نامأنوس، نثر متصنّع، عدم جذّابیت، عدم استفاده از صناعات ادبى از یک سو و از سوى دیگر عدم توجّه به ویژگىهاى آموزشى - نامتناسب بودن با سطح شناختى فراگیرى، اجمال و تفصیل نابجا، فقدان خلاقیّت و نوآورى، عارى بودن از پیوستگى محتوایى، موازى کارى و تداخل با متون آموزشى دیگر و... ویژگىهاى علمى - عدم برخوردارى از غناى محتوایى، فقدان توجّه به دستاوردهاى علمى جدید، استفاده از منابع غیر معتبر، عدم تناسب با نیازهاى فراگیران را افزود. هر چند آشنایى با متون تفاسیر قرآن براى دانشجویان این گرایش امرى لازم و ضرورى است، امّا به نظر مىرسد تأمین این هدف، به عهده درسِ «متن خوانى تفسیرى » است نه «تفسیر». این در حالى است که صرف آموزشِ بخشى از یک تفسیر خاص، توانایى و تسلّط لازم را براى دانشجویان علوم قرآن و حدیث در راستاى استفاده از تفاسیر قرآن ایجاد نمىکند. آیا مطالعه بخشى از تفسیر نمونه، المیزان و مجمعالبیان، دانشجو را در مسیر خلاقّیت و نوآورى در تفسیر سوق مىدهد؟ بهتر نیست به جاى ترجمه عربى چند صفحه از یک تفسیر، به دانشجو، راهکارهاى استفاده از تفاسیر قدیم و جدید آموزش داده شود؟ آیا دانشجویان کارشناسى ارشد و دکترى، توانایى لازم جهت استفاده از تفاسیر را ندارند که در برخى دانشگاهها، ترجمه و توضیح متنِ یک تفسیر، تمام وقتِ کلاسِ تفسیر را به خود اختصاص دهد؟
5- تکرار و موازى کارى سر فصلها در مقاطع مختلف
پسوند «مشترک» و «تخصصى» به دنبال درس تفسیر، نشانگر دو سطح مختلف تفسیر در دوره کارشناسى است. «تفسیر مشترک» درس مشترکى است که در تمام گرایشهاى الهیّات و معارف اسلامى ارائه مىشود. طبیعتاً سطح این درس، معمولى و در حدّ آشنایى با مقدمات و برخى نکات تفسیرى است. و «تفسیر تخصّصى» درسى تخصصى است که ویژه دانشجویان گرایش علوم قرآن و حدیث است. همانگونه که از نامِ آن آشکار است، موضوعات تخصّصى تفسیرى، محورِ اصلى این درس را تشکیل مىدهند. از آنجا که سطحِ مباحثِ تفسیر مشترک با تفسیر تخصصى کاملاً متمایز است، باید متون آموزشى آنها نیز با یکدیگر متفاوت باشد. بدیهى است که این تفاوت باید در مقطع کارشناسى ارشد نسبت به کارشناسى و در مقطع دکترى نسبت به کارشناسى ارشد بسیار گستردهتر و عمیقتر باشد. امّا به نظر مىرسد که سطح مباحث تفسیرى در «تفسیر مشترک» با «تفسیر تخصصى» فرقِ چندانى ندارد و فقط تغییر آیات و سورهها، ساختارى صورى به تفاوتها بخشیده است. این قضیّه در مقاطع کارشناسى ارشد و دکترى نیز به مراتب شگفتانگیزتر است. به طورى که برخى بر این عقیدهاند که دروسِ هر سه مقطع علوم قرآن و حدیث مثل یکدیگر است. به طور مثال، تفسیر «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» در دوره دکترى، فرقِ چندانى با تفسیر همین آیه در درس تفسیر مشترکِ (1) دوره کارشناسى ندارد. در صورتیکه در کارشناسى باید تفسیر به گونهاى تدریس گردد که دانشجو علاوه بر آشنایى با ترجمه و الفاظ قرآن، با مفاهیم سطحى آن نیز آشنا بشود تا هنگامى که در کارشناسى ارشد قرار گرفت دغدغه مباحثِ سطحى را نداشته باشد، بلکه به عمق و آگاهىهاى خود بیفزاید. از سوى دیگر، در سر فصل واحدهاى تفسیرى دوره دکترى، تنها به تفسیر چند سوره از قسمتهاى مختلف قرآن بسنده شده است. در حالى که بهتر است مقدمات تفسیرى به صورت اجتهادى، مباحثِ مرتبط با علوم قرآنى و تفسیر یک یا دو سوره به صورت عینى و بر اساس قواعد تفسیرى ارائه گردد. چرا که در دوره دکترى فرض بر این است که دانشجو در مرحله اجتهاد است و دیگر نباید براى او تفسیر گفت و یا آیهاى را معنا کرد، بلکه باید روش فهم و برداشت، درگیر شدن و تعامل با قرآن را یاد بگیرد.10
6- دورى از بعد زندگى سازى و فرهنگ آفرینى قرآن
قرآن، بهار دلها، شفاى دردها، سرچشمه دانشها، زداینده تیرگیها، مرجع فهم و سند کرامت و شرافت ماست. قرآن کتاب هدایت است و از افقى بالاتر از آب و نان و سیاست و حکومت و به طور کلى زندگى محدود و موقت دنیا سخن مىگوید، گذشته بسیار دور و آینده لایتناهى را به حال حاضر متصل مىکند و به شخصیت انسان ابعادى فرازمانى - فرامکانى مىبخشد. قرآن انسان را براى طى طریق بىنهایت و انتقال از «شده» به «بوده»، یعنى به فعلیت رساندن استعدادها بالقوه بىنهایتى که خداوند در نهاد او به ودیعت گذاشته و به قول زیباى نویسندهاى از لجن به روح خدایى رسیدن، هدایت مىکند.11 قرآن بسان مشعلى فروزان در پیش دید سرگشتگان تاریکزار یخ زده جوامع انسانى، سپیدى و روشنایى مىآفریند. از آنجا که حکمت نزول قرآن، فرهنگ آفرینى، انسان سازى و هدایتگرى است، پس باید تفسیر آن نیز فرهنگ بیافریند و انسان تربیت کند و هدایتگرى را رقم زند. خلاصه آنکه تفسیر نیز باید از میدان گِل، پاى فراتر نهد و بر قلمرو دل سایه گستراند و میوه عمل بار آورد. امّا متأسفانه نه تنها متون تفسیرى، شور و نشاط نمىآفرینند، که نه از انسان سازى، فرهنگ آفرینى و بُعد تربیتى و هدایتگرى قرآن در آنها سخنى به میان آمده است و نه از محبّت و محبّ و محبوب و... گویى که شادابى و طراوت و بالندگى قرآن، جاى خویش را به یکنواختى، خمودگى و سستى تفسیر سپرده است. واقعاً جاى تأمل است که چرا برخى از متون تفسیرى از زیبائىهاى معنوى و روحافزاى آیات قرآن خالى است؟ نتیجه آنکه دانشجویان نسبت به درسِ تفسیر از خود رغبتى نشان نمىدهند. چرا که عارى از جاذبههاى معنوى و زیبائىهاى روحى - روانى است.
نقد و بررسى متون تفسیرى و سرفصلهاى درس تفسیر
مقطع کارشناسى
1- تفسیر مشترک (1) و (2)
تفسیر مشترک (1)و (2) به ارزش 4 واحد نظرى، درس مشترکى است که در تمام گرایشهاى الهیات و معارف اسلامى ارائه مىگردد. در سر فصل درس تفسیر مشترک (1) فقط آمده است: «تفسیر سوره حمد و سوره کوثر و سوره تکاثر» جالب آن است که در قسمتِ «هدف درس» هیچ مطلبى نیامده است و پیش نیاز هم ندارد. و در سر فصل درس تفسیر مشترک (2) فقط آمده است: «تفسیر سوره دهر و سوره جمعه و سوره تین و سوره علق» و مانند درسِ تفسیر مشترک (1) در قسمتِ «هدف درس» هیچ مطلبى ذکر نشده است. امّا نقدهایى که بر این دروس وارد است عبارتند از: الف - براى دستیابى به هر پیشرفتى، هدفگذارى به صورت واضح، روشن، قابل دستیابى و... اهمیّت بنیادى و حیاتى دارد. مشخص نبودن هدف، انحراف از مسیر، سردرگمى و در جا زدن، پیامدهاى منفى متعددى را به دنبال خواهد داشت. هدفِ درس براى استاد همچون قطب نما براى ناخداى کشتى است. چگونه ممکن است استادى بدونِ آگاهى از هدف، در مسیر رشد و بالندگى گام نهد؟ حال اگر این استاد، راهنمایى و هدایت دانشجویان را نیز به عهده داشته باشد، وضع از این هم بدتر خواهد شد. از این رو، لازم است هدف کلّى درس، واضح، آشکار، شفاف و معطوف به نتایجِ مشخّص باشد. ب - شایسته است دانشجو قبل از ورود به تفسیر با مقدمّات تفسیرى و برخى مباحث دانشهاى پیرامونى یا پیش نیاز شناخت قرآن، آشنایى اجمالى پیدا کند. ابتدا باید براى دانشجو، وحى بودن و معجزه بودن قرآن را اثبات کنیم و سپس دانشجو را با نزول، کتابت و تدوین قرآن، تحریف ناپذیرى قرآن و اصول و مبانى فهم قرآن آشنا سازیم. پس از گذر از این مقدمات، دانشجو آمادگى پیدا مىکند تا در وادى تفسیر گام نهد. در حالى که برنامهریزان هیچ توجهّى به بسترسازى تفسیرى نداشتهاند و طورى برنامه ریزى کردهاند که دانشجو بدون آشنایى گذرا با مقدمات و مبانى تفسیرى، وارد تفسیر قرآن مىشود و در همان ابتدا با انبوهى از سؤالات بدون پاسخ مواجه مىگردد که تا پایان تحصیل نیز هیچگاه مجالى براى اندیشیدن پیرامون آن سؤالات و دستیابى به پاسخ آنها نخواهد یافت. ج - در سر فصلِ هر درس، به سر فصلهاى جزئى در تفسیر هر سوره - لغت، قواعد ادبى، قرآئت، سبب نزول، ترجمه، محتواى کلّى سوره و... روش تفسیرى - اثرى، قرآن به قرآن، عرفانى، ادبى و... منابع اصلى و فرعى اشاره نشده است که حکایت از ضعفِ علمى برنامه ریزانِ این گرایش دارد. د هر چند گزینش سوره حمد و کوثر و تکاثر براى درس تفسیر مشترکِ (1) که در آنها در باب خداشناسى و معادشناسى نکاتى بس ارزشمند، عمیق و لطیف آمده است و نیز پیرامون پیامبرشناسى و امام اشاراتى رفته است، انتخابى شایسته و در خور تحسین است، امّا گزینش سوره دهر، جمعه، تین و علق براى درس تفسیر مشترک (2)، انتخابى بلند پروانه و درخور تأمل است. زیرا عملاً تفسیر مختصر چهار سوره مذکور در طول شانزده جلسه درسى میسور نیست. از سوى دیگر، دامنه مباحث مطرح شده در این چهار سوره، بسیار گسترده و عمیق است که نگاهى هر چند گذرا و سطحى بدانها، جلسات زیادى را مىطلبد. از این رو شایسته است به کمیّت تفسیر نیز نگاهى بایسته و در خور توجّه صورت پذیرد.
2- تفسیر تخصصى (3) (2) (1)
تفسیر تخصصى (3) (2) (1) به ارزش 12 واحد نظرى، درس تخصصى گرایش علوم قرآن و حدیث در دوره کارشناسى است. حال در این قسمت به نقد و بررسى این دروس مىپردازیم:
تفسیر تخصصى (1)
در سر فصل تفسیر تخصصى (1) آمده است: «در جهت بیان بعد اجتماعى، تفسیر سورههاى حج و جمعه و در جهت بیان بعد اخلاقى، تفسیر سورههاى مؤمنون و حجرات». تکرار سوره جمعه در این درس و در درس تفسیر مشترک (2)، خود گویاى ناهماهنگى در برنامه ریزى درسى است. از سوى دیگر، استادان فرصت کافى براى تفسیر سوره حج با 78 آیه و سوره جمعه با 11 آیه و سوره مؤمنون با 18 آیه و سوره حجرات با 18 آیه - آن هم به شکل تخصصى و با تأکید بر نکات اجتماعى و اخلاقى - را در طى 32 جلسه درسى ندارند و با مشکل محدودیّت زمانى روبرو هستند. حال اگر بر این مشکلات بیفزائیم که نکات اجتماعى و اخلاقى که از جمله مهمترین موضوعات قرآنى است، به سان دریاى ناپیدا کرانهاى است که در تک تک آیات قرآن اقیانوس وار موج مىزند؛ آشکار مىگردد که در تدوین و برنامه ریزى سر فصلهاى این درس علاوه بر شتابزدگى، کارشناسى دقیق و عمیقى نیز صورت نپذیرفته است. هدف کلى درس «ایجاد آمادگى براى فهم قرآن کریم و آشنایى به روشهاى مختلف تفسیرى» ذکر شده، که داراى اشکالات متعددى است. از جمله این که که بین «هدف» و«سر فصل»ناهماهنگى مفهومى است. در سر فصل، آشنایى با ابعاد اجتماعى و اخلاقى قرآن آمده است در صورتیکه در «هدف» آشنایى با روشهاى مختلف تفسیرى ذکر شده است. بدیهى است که بین «روش تفسیرى» و «صبغه تفسیرى» تفاوت فاحشى است. هر چند در قسمت منابع اصلى و منابع فرعى، تفاسیر جامعى معرفى شده است. امّا به نظر مىرسد تفسیر «الجواهر طنطاوى» که یک تفسیر علمى است منبع مناسبى براى تفسیر اجتماعى و اخلاقى قرآن نباشد. در حالى که از تفاسیر اخلاقى و اجتماعى دیگر مثل:«من وحى القرآن»، اثر علامه سید محمد حسن فضل اللّه، «فى ظلال القرآن» سیّد قطب، «المنار»، محمّد عبده، «تفسیر الکاشف» علامه مغنیه، «التفسیر الموضوعى و الفلسفة الاجتماعیة فى المدرسة القرآنیة» شهید صدر حداقل به عنوان منابع فرعى یادى نشده است.
تفسیر تخصصى (2)
هدف کلى این درس، همان هدف کلى درس تفسیر تخصّصى (1)و (3) است. در سر فصل آن نیز آمده است: «در جهت بیان بعد کلامى و اشاره به لغزشگاههاى این نوع از تفسیر، تفسیر بحثهایى از سوره «اسراء» و «انبیاء» و «یس». در جهت آشنایى با تفاسیر اثرى، تفسیر بخش نخست سوره بقره». در مورد این سر فصل، ذکر چند نکته لازم است: الف( چرا در ادامه قسمت اوّل، «اشاره به لغزشگاههاى تفسیر کلامى» اضافه شده است ولى در روشهاى دیگر این مطلب نیامده است؟ مگر فقط روش کلامى داراى لغزش است و روشهاى دیگر از انحراف و لغزش مصون ماندهاند؟ ب( سر فصل مبهم است و معلوم نیست کدام قسمت از سورههاى اسراء، انبیاء و یونس مورد نظر برنامه ریزان است. آیا بهتر نیست به جاى انتخاب بخشى از سورهاى، موضوعات مهمّ کلامى از نگاه قرآن مورد بررسى قرار گیرد. زیرا آیاتى که به موضوعات کلامى پرداختهاند در سرتاسر قرآن پراکندهاند و واکاوى دیدگاههاى قرآنى در یک موضوع کلامى در گرو تأمل و شناخت دقیق تمام آیات مربوط به آن موضوع است. ج( در معرفى منابع فرعى تفسیر کلامى تفسیر «روض الجنان و روح الجنان» ابوالفتوح رازى و تفسیر «اطیب البیان» سیّد عبدالحسین طیّب ذکر نشده است. در معرفى منابع اصلى و فرعى تفسیر اثرى نیز، نامى از مهمترین تفسیر اثرى شیعه یعنى «الصافى» ملا محسن فیض کاشانى نیامده است.
تفسیر تخصّصى (3)
در سرفصل این درس آمده است: «در جهت بیان بعد عرفانى و فلسفى، تفسیر بخشى از سوره واقعه یا تفسیر معوّذتین و اخلاص. و در جهت بیان بعد عرفانى و فلسفى، تفسیر سوره اعلى و طارق». علّت اینکه «بعد عرفانى و فلسفى» تکرار شده است بر نگارنده معلوم نگشت. در مورد سورهها نیز باید گفت به نظر مىرسد همه آیات سوره واقعه حاوى مباحث فلسفى - عرفانى است. محدود کردن آن به بخش خاصّى ضرورت ندارد. اگر چه آیات سوره ابتدایى سوره معوذّتین داراى مباحث عرفانى - فلسفى است ولى تمام سوره داراى این ویژگى نیست در حالى که آیات ابتدایى سوره حدید و آیات انتهایى سوره حشر که آکنده از بحثهاى عرفانى - فلسفى است براى این سر فصل مناسبتر به نظر مىرسد. در معرفى منابع اصلى فقط به «تفسیر ملاصدرا» اکتفا شده است و در منابع فرعى فقط نام سه تفسیر آمده است. گویى در میان انبوه تفاسیر جامع و مختصر عرفانى و فلسفى فقط همین چهار تفسیر وجود دارد. از «تفسیر سوره حمد» امام خمینى، «کشف الاسرار» میبدى و تفسیر «بیان السعاده» ملاسلطان محمد گنابادى نیز ذکرى به میان نیامده است. امّا همه این نقایص با حک و اصلاح، سامانمند خواهد شد، ولى نکته مهمّ این است که دانشجویى که نه فلسفه خوانده است و نه عرفان و صرفاً در حدّ آشنایى با کلیّات فلسفه و عرفان، دو واحد گذرانده است چگونه مىتواند مباحثِ عمیق فلسفى و عرفانى را دقیق و درست بفهمد و از متون تخصصى تفسیرى فلسفى و عرفانى استفاده کند. حتى اغلب استادان علوم قرآن و حدیث نیز توانایى استفاده از این متون را ندارند؛ چرا که در طول دوران تحصیل خود نه با فلسفه سر و کارى داشتهاند و نه با عرفان. نکته شایان توجه آن است که در تفسیر تخصّصى، طورى برنامه ریزى شده است که دانشجو تفسیر صحیح قرآن را در پیش روى ندارد، بلکه با کوله بارى از مباحث اخلاقى، اجتماعى، کلامى، فلسفى و عرفانى که کم و بیش با دیدگاههاى قرآنى فاصله دارند، بر سر سفره قرآن مىنشیند. سرانجام، اینکه دانشجو تفسیر قرآن را نمىگیرد، بلکه روش تحمیل نتایج علوم مختلف بر قرآن را آموخته است که متأسفانه این نوع آموزش در تفسیر قرآن سخت رهزن و گمراه کننده است.
مقطع کارشناسى ارشد
در مقطع کارشناسى ارشد گرایش علوم قرآن و حدیث، تفسیر قرآن (1)، و (2)، و (3) به ارزش 6 واحد نظرى ارائه مىگردد. که در این قسمت به بررسى آن مىپردازیم.
تفسیر قرآن (1)
هدف کلى این درس عبارت است از «آشنایى با آراء دانشمندان بزرگ در تفسیر» و در سرفصل آن آمده است: «در جهت گزارش نحوه استفاده و برداشت مفسّرین مختلف از قرآن کریم» هدف مبهم و غیر شفاف است. منظور از آراء دانشمندان بزرگ در تفسیر چیست؟ کدام آراء؟ با چه سمت و سویى؟ مربوط به چه آیه و سورهاى؟ دیدگاههاى آنان در باب آیات قرآن مورد نظر است یا در مورد مبانى علم تفسیر؟ سر فصل با عنوان درس متفاوت است. چه رابطهاى میان نحوه استفاده و برداشت مفسّرین مختلف از قرآن کریم و تفسیر قرآن کریم وجود دارد؟ اگر مبانى و اصول برداشت از قرآن است که به مقدمات تفسیر مربوط مىشود و اگر منظور روشهاى برداشت مفسّرین از قرآن است این بحث مربوط به درس دیگرى باعنوان «روششناسى تفاسیر» است. در معرفى منابع اصلى درس آمده است: «تفسیر المیزان با تأکید بر سورههاى اعلى و علق و مقارنه آن نسبت به سایر تفاسیر مهم». برنامه ریزان محترم به نام تفاسیر مهم هیچ اشارهاى نکردهاند. این در حالى است که در قسمت منابع فرعى درس فقط نام «تفسیر محیىالدین بن عربى»، تفسیر «روحالبیان» و «مجمع البیان» به چشم مىخورد، اگر منظور آن است که دانشجویان با برداشتهاى مختلف آشنا شوند، باید منابع متعددى که نماینده مکاتب و روشهاى مختلف تفسیرىاند، معرفى گردند.
تفسیر قرآن (2)
هدف کلى این درس نیز همانند تفسیر قرآن (1)، «آشنایى با آراء دانشمندان بزرگ در تفسیر» است. اما فرق این درس با درس گذشته، درسر فصل آن - «در جهت گزارش نحوه تفسیرهاى جامع، سوره دهر»- است بدیهى است که سر فصل این درس با درس گذشته تداخل دارد و عموم و خصوص مطلق است. زیرا«تفسیر جامع» داخل در «تفاسیر مختلف» است. در درس گذشته، متنِ - سوره - پیشنهادى در منابع آمده است و در این درس، در سر فصل دروس قرار گرفته است. گویا مرزبندى و مفهوم دقیق «سر فصل» و «منابع اصلى درس» براى برنامه ریزان محترم کاملاً مشخص نبوده است که به آشفتگى و دو پهلویى در برنامهریزى انجامیده است. در منابع اصلى درس فقط نامِ تفسیر «جوامع الجامع» طبرسى به چشم مىخورد، در صورتیکه این تفسیر، تفسیر جامع نیست، زیرا تفسیر جامع تفسیرى است که بر اساس استفاده هر چه بیشتر از امکانات سهگانه «قدرت تفکّر و تدبّر، مقدمات علمى تفسیر و ارتباط با مجارى وحى» استوار باشد.12 و یا بنابر تعریف دیگرى، در بردارنده همه مطالب تفسیرى از جمله صرف، و نحو، معانى، بیان، بدیع، اشتقاق، قرائت، حجیت قرائت، سبب نزول، حدیث ،بحثهاى کلامى، عرفانى و فلسفى و... باشد. در صورتیکه «جوامع الجامع» از دایره هر دو تعریف خارج است. علاوه بر تفسیر «التبیان» شیخ طوسى و «مجمع البیان» طبرسى مىتوان از تفاسیرى همچون «آلاء الرحمن» شیخ محمد جواد بلاغى، «البیان» آیتاللَّه خویى، «التفسیر الکبیر» فخر رازى، «کشف الاسرار» رشیدالدین میبدى نام برد.
تفسیر قرآن (3)
در سر فصل این درس آمده است: «در جهت گزارش نحوه تفسیر اثرى، تفسیر سوره آل عمران». ناهمخوانى و ادبیات ضعیف از جمله نارسایىهایى است که در جاى برنامه ریزى درسى این گزارش به چشم مىخورد. در یک جا «تفسیر جامع» ذکر شده و در جاى دیگر «تفسیر اثرى». روشن نیست مراد برنامه ریزان، کتاب تفسیر بوده است یا روش تفسیر. اگر روش تفسیر است چرا «تفسیرهاى جامع» آمده و اگر کتاب تفسیر است چرا «تفسیر اثرى» نگاشته شده است. اینکه آیا مىتوان تفسیر سوره آل عمران را با توجّه به بحثهاى چند تفسیر دیگر در طول یک ترم به پایان برد، در خور تأمل است. اما از آن مهمتر این است که در منابع اصلى فقط تفسیر «نورالثقلین» و «البرهان» آمده است و نیز اشاره شده است: «با توجه به تفاسیر اثرى شیعى». در اینکه «البرهان» و «نورالثقلین» تا حدود زیادى مثل یکدیگرند، شکى نیست. اما چرا باید دانشجوى کارشناسى ارشد، قرآن را از یک زاویه و یکسویه بنگرد. چرا باید فقط از نگاه کتب روایى و اثرى شیعه این روش مورد بررسى قرار گیرد. بلکه لازم است در کنار کتب شیعه، از نقد و بررسىها و نظرات علما و کتب اهل سنت نیز بهره جست و به مقایسه تطبیقى پرداخت تا نقاط ضعف و قوت هر دو دیدگاه آشکار گردد. اگر چه در منابع فرعى از «الدر المنثور» و «جامع البیان» ذکرى رفته است، اما مناسبتر آن است که علاوه بر معرفى کتب اثرى محض، به معرفى کتب اثرى تحلیلى همچون «الصافى» فیض کاشانى و «تفسیر ابن کثیر» نیز اشاره مىشد.
مقطع دکترى
در مقطع دکترى، تفسیر قرآن (1) و (2) به ارزش 4 واحد نظرى ارائه مىگردد. که در ادامه به نقد و بررسى آن مىپردازیم.
تفسیرقرآن (1)
در قسمت هدف، «ایجاد زمینه مناسب براى اظهار نظر و تدبّر عمیق در قرآن کریم». از لحاظ ادبى، بهتر است ابتدا «تدبّر عمیق» ذکر شود و سپس «اظهار نظر» چون پس از تدبّر عمیق، اظهار نظر صورت مىگیرد. در سر فصل درس نیز آمده است: «تفسیر سورههاى حمد، علق، قدر و اخلاص» و در منابع اصلى: «تفسیر مجمع البیان، تفسیر شبر و تفسیر بیضاوى» و در منابع فرعى: «تفسیر شلتوت و مراغى» ذکر شده است. هر چند بخشهایى از سورههاى ذکر شده، در بردارنده مباحث عمیق تفسیرى است، اما براى شکوفایى و تقویت درونمایههاى تفسیرى دانشجویان دکترى، سورههاى مناسبى به نظر نمىرسد؛ زیرا از بحثهاى جنجالى، گسترده، چالش زا، شبههانگیز و گوناگون عارى است. در کدام یک از این سورهها، از بحثهاى جدیدى که در حوزه فرهنگ و معارف قرآن مطرح است، ذکرى رفته است؟ از سوى دیگر منابع سنتى مثل «مجمع البیان» و «بیضاوى» تا چه حدى در رشد و بالندگى استعدادهاى تفسیرى دانشجویان مؤثرند؟ به عبارت دیگر، با مطالعه این تفاسیر، ذهن و اندیشه دانشجو با آیات قرآن، پیوندى از سر پرسش و تأمل در قرآن به جنب و جوش و حرکت در نمىآید. در مورد تفسیر شبّر نیز باید گفت که ایشان را سه تفسیر است، کدامین تفسیر مراد برنامه ریزان است. این غفلت نه تنها قابل توجیه نیست که حتى ضعف کتابشناسى آنان را از پیش آشکار مىسازد. نیز باید بیفزاییم که از تفاسیرى مثل: «من وحى القرآن» سید محمد فضل اللّه، «تفسیر آیات مشکله» یوسف شعار، «تفسیر صحیح آیات مشکله» آیتاللّه جعفر سبحانى، «روض الجنان و روح الجنان» ابوالفتوح رازى، «حقایق التأویل فى متشابه التنزیل» سیّد رضى، «الفرقان» محمد صادقى تهرانى، «الکاشف» محمد جواد مغنیه، «کنز الدقائق و بحر الغرائب» محمد بن محمد رضا قمى مشهدى، «مفاتیح الغیب» رازى، «المنار» رشید رضا و «تفسیر موضوعى» آیت اللّه جوادى آملى یادى نشده است.
تفسیر قرآن (2)
هدف این درس با هدف درس گذشته یکسان است. در سر فصل آن آمده است: «تفسیر سورههاى قیامت، دهر و اعلى». شاهد آنچه در گذشته نسبت به تکرار سر فصلها در مقاطع مختلف متذکر شدیم، در این جا نمایان است. سورههاى «حمد، علق، اخلاص، دهر و اعلى» که در مقاطع گذشته، سر فصل دروس تفسیر مشترک و تخصصى بودهاند، دوباره در دوره دکترى سرفصل درس تفسیر قرآن (1) و (2) قرار گرفتهاند. شاید نظر برنامه ریزان بر این بوده است که در دوره کارشناسى، تفسیر سطحى ارائه گردد و در دورههاى تکمیلى، همان بحثها با عمق بیشترى ارائه گردد. به هر حال، انتقاداتى که بر تفسیر قرآن (1) وارد بود، بر این درس نیز وارد است. با کمال شگفتى باید بر آن اشکالات بیفزاییم که در منابع فرعى، تفسیر «المنار» اثر محمد رشید رضا براى تفسیر سوره قیامت، دهر و اعلى معرفى شده است؛ در حالى که این تفسیر با بخشى از آیه 53 سوره یوسف پایان مىپذیرد و چندین جزء تا سورههاى مذکور فاصله دارد!! که نه تنها نشانگر بى دقتى، شتابزدگى و ضعف علمى برنامه ریزان است که بررسى و نظارت کارشناسان، استادان و اعضاى محترم گروه علوم انسانى شوراى عالى برنامه ریزى را نیز زیر سؤال مىبرد.
پی نوشت ها
________________________________________
1 - نهجالبلاغه، خطبه 158. 2 - همان، خطبه 125. 3 - جمعى از صاحبنظرات (گفتگو با ملکیان)، «بایستههاى پژوهشى قرآنى»، بیّنات، سال دوم، شماره 4، قم، زمستان 1374، صص 94-95. نیز Tillich Paul, Systematic theology, 3vols, )Chicago: 1951, 1957, 1963( Vol. 1, pp. 59-68. 4 - جمعى از صاحبنظران، (مرتضى کرمىنیا)، «نظرخواهى درباره وضعیت آموزش و پژوهشهاى قرآنى در ایران»، دانشگاه انقلاب، شماره 110، تهران، 24/ 1376. 5 - فرامرز قراملکى، احد، روششناسى مطالعات دینى، مشهد، دانشگاه علوم اسلامى رضوى، 198/ 1380. 6 - مرتضى کریمى نیا، دانشگاه انقلاب، شماره 24/110. 7 - همان، 25/110. 8 - جمعى از صاحبنظران (مجید معارف)، دانشگاه انقلاب، شماره 35/110. 9 - بابایى، على اکبر، روششناسى تفسیر قرآن، تهران، انتشارات سمت، 23/ 1379. 10 - مهدوى راد، محمد على، «آموزش علوم قرآنى در دانشگاهها»، گلستان قرآن، شماره 158، تهران، 9/ 1381. 11 - بازرگان، عبدالعلى، «قرآن به چه کار مىآید؟» فراراه، شماره 2، تهران، 9/ 1380. 12 - عمید زنجانى، عباسعلى، مبانى و روشهاى تفسیر قرآن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 315/ 1380.