تفسیر راهنما، طلیعهدار تفسیر قرن پانزدهم (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تفسیر راهنما که اکنون در 20 مجلّد به چاپ رسیده و در اختیار اهل نظر و قرآن پژوهان قرار گرفته است، به اذعان پژوهشیان و صاحبان رأى در ساحت مطالعات قرآنى، تفسیرى است متفاوت با سایر تفاسیرى که طى قرون گذشته به تبین مفاهیم قرآنى پرداختهاند. این تفاوت را در چند زمینه مىتوان شاهد بود که برخى جنبه محتوایى و بنیادى دارد و بخشى به جهات صورى و شکلى آن مربوط مىشود. در کوتاه سخن مىتوان این تفسیر را نتیجه و دستاورد تحوّلات فکرى و علمى جهان اسلام در قرن چهاردهم دانست و سبک و شیوه و نگاه آن را طلیعهدار حرکت تفسیرى نوین قرن پانزدهم به شمار آورد. تحوّلاتى که ناگزیر در ارتباط و تعامل با شرایط و دگرگونىها و پیشرفتهاى علمى و فرهنگى و اجتماعى و سیاسى در عرضه جهانى بوده و هست. بدیهى است که همیشه و در هر جا، دگرگونىها و تحوّلات رو به کمال نیست و یا همسویى و تعامل با اقتضاهاى پیرامونى مثبت ارزیابى نمىشود بلکه باید تغییرها را با ملاکهاى علمى و ارزشى محاسبه کرد تا دریافت آنچه از بستر تغییرها و تحوّلها سر برآورده، مولودى سالم و طبیعى و منطقى است یا خیر. در طول اعصار و قرون گذشته، مفسّرانى تلاش کردهاند تا طرحى نوین در فهم کلام الهى دراندازند و گامى متناسب با نیازها و تحوّلات فکرى و اجتماعى عصر خود بردارند که برخى از آنان موفّق و گروهى ناموفّق بودهاند. بخشى از تفسیرهاى کلامى، عرفانى و علمى - تجربى را مىتوان در زمره حرکتهاى ناموفّق و غیرقانونمند به شمار آورد که به جاى تکامل و پیشرفت فهم دینى و قرآنى، رهآورد آنها تحریف مفاهیم وحیانى و تفسیر به رأى و تحمیل آراى غیر قرآنى بر متن قرآن بوده است. تطبیق قرآن بر فرضیههاى علوم تجربى - به گونه افراطى - و تفسیر و تأویل آیات بر پایههاى دیدگاههاى سوسیالیستى - در قرن چهارده - و تلاش براى پیاده کردن مبانى کلام جدید مسیحى در تبیین و تفسیر قرآن را مىتوان تلاشهایى ناموفّق در جهت همسو شدن با نیازها و پاسخگویى به مسائل عصرى دانست. رخداد این نگرشهاى افراطى و بىضابطه و تحریف گر باعث گردید تا جمعى از دینداران و دانشوران ساحت علوم دینى به موضع تفریط روى آورند و زیر عنوان سلفىگرى بر ظاهر آیات جمود ورزند و در فهم و تعدیل و ترجیح روایات راه تساهل و بىدقّتى بپیمایند و یا تنها راه صحیح فهم قرآن را بسنده کردن به مجموعه احادیث معرّفى کنند. فارغ از این دو جریان افراطى و تفریطى، جریان متعادل نیز استمرار داشته است با این ویژگى که هر مفسّر متناسب با اطلاعات، منابع و معلومات کلامى، فلسفى، فقهى، ادبى و عرفانى عصر خود به یک یا چند جنبه از موارد یاد شده پرداخته است. در این میان تفاسیر قرن چهاردهم از نوعى کمال و تنوع برخوردار است که بخشى از این کمال را مرهون بهرهگیرى گسترده از منابع و تفاسیر پیشین، و بخشى را مدیون تحوّلات اجتماعى و علمى زمان بوده است سرعت تغییر و تکامل و تنوّع نگاه در اعصار پیشین، بسیار کند و بطىء بوده است در حالى که این حرکت تفسیرى در قرن چهارده سرعت بیشترى یافته است و انتظار مىرود که تفسیر در قرن پانزده به شکلى پرشتابتر راه تحوّل و تکامل را بپیماید. مىتوان تفسیر راهنما را - که به صورت خاصى از تفسیر المیزان و به شکل عامى از تفاسیر مهم گذشته بهره جسته است - درآمدى بر این حرکت نو و با این حال قانونمند دانست.
کمال و کاستىها
آنچه تاکنون درباره تفسیر راهنما گفته آمد، شاید بر بعضى اندیشهها گران آید چه اینکه در میان تفاسیر پیشین، تفسیرهاى گرانسنگى وجود دارد که گاه فهم و دقّت در آنها نه در حدّ پژوهشیان تازه کار که در شأن صاحبنظران علوم قرآنى است. در حالى که تفسیر راهنما با عباراتى ساده، کوتاه و به فارسى روان براى بسیارى از کسانى که مىخواهند به تفسیر و فهم قرآن رو آورند قابل بهرهبردارى است. این قلم به دلیل ممارست فعّال در گروههاى پژوهشى و تدوین تفسیر راهنما، چه بسا بیش از کسانى که با حاصل و نتیجه کار آشنا شده و به نقد و بررسى آن پرداختهاند، به نقطههاى کمال و کاستى این تفسیر واقف باشم - هر چند گاه انس و قرابت با یک موضوع مانع توجّه به برخى نقطه قوتها و ضعفها مىشود - ولى در مجموع باید تصریح کرد که اگر گفته مىشود تفسیر راهنما در مقایسه با تفاسیر پیشین، دستاوردهاى جدیدى دارد و گام نو و حرکتى جدّى و اساسى به شمار مىآید؛ اولاً بدان خاطر است که از ذخائر علمى پیشین و منابع فهم تفسیرى و روایى بهره برده است ثانیاً از امکانات و روشهاى نو پیداى عصر خود در عرضه پیامها و نکتههاى قرآنى استفاده کرده است، ثالثاً - راه را براى استمرار مطالعات نوین قرآنى هموارتر نموده است. و این هم بدان معنى نیست که کمبودها و ضعفها و کاستىهایى در کار نباشد، که هست و باید تا حد ممکن مراکز پژوهشى - به ویژه مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات که بناى این تفسیر را استحکام بخشیده است - به تقویت آن همّت گمارند. بىشک تاکنون اندیشمندان و صاحبنظران مختلفى از این تفسیر با عبارتهاى بلند یاد کردهاند و ما در این نوشته در صدد توصیف و تمجید نیستیم، بلکه هدف اصلى معرّفى این تفسیر به گونهاى است که بتواند براى پژوهشیان مورد استفاده قرار گیرد و راه را براى تقویت و تکمیل این حرکت تفسیرى هموارتر نماید، از اینرو، به طرح نکات ذیل مىپردازیم.
پیشینه طرح تفسیر راهنما
در مقالات و کتابهاى مختلفى در این باره اظهار نظر شده است - از جمله در مقدمه جلد نخست تفسیر راهنما که جویندگان اطلاعات بیشتر مىتوانند بدانجا مراجعه کنند - امّا به اجمال مىتوان گفت: جمعى از دانشیان حوزه علمیه قم در حدود سالهاى 1340 تا 1350 به این نکته توجّه مىکنند که دسترسى به منابع مهم اسلامى مثل قرآن و نهجالبلاغه در برخى کتب حدیثى سهولت لازم را ندارد و براى دستیابى سریع و جامع به این منابع باید حرکتى را آغاز کرد. این جمع از چند ویژگى برخوردار بودند: علوم حوزه را در حدّ بالا فرا گرفته و با اصول و روشهاى علمى معتبر آشنا بودند، فراتر از علوم حوزوى با مباحث جدید مطرح در محافل علمى که خواه ناخواه از قلمروهاى غیر اسلامى به سرزمینهاى اسلامى از طریق ترجمه و یا تحصیل کردگان و الهام گرفتهگان از فرهنگ غرب راه یافته بود مواجه بودند و مىبایست موضع تفکر دینى و جامعه اسلامى را در قبال آن دیدگاهها تبیین کنند. فلسفههاى غربى و اروپایى، مباحث کلامى جدید، دیدگاههاى ماتریالیستى متکى بر استدلالهاى فلسفى و اصلاحات اجتماعى و ایدههاى رفاهگستر یا عدالتخواه از یکسو و سیطره دانش تجربى کشورهاى غیر اسلامى که به سلطه سیاسى - فرهنگى - اجتماعى آنان بر جوامع دینى انجامیده بود از سوى دیگر، مىطلبید که پاسداران اقالیم قبله روشها و سبکها و نگاهها و بیانها را در تبیین مواضع و آرمانهاى دینى، هم تنوع بخشند و هم سهولت دهند و هم با نوع پرسشها و نیازها هماهنگ سازند، بلکه موضع دین را از دفاع به موضع مدیریت و خلاقیت و سازندگى ارتقا بخشند. این گرایشها در تاریخ ایران و برخى جوامع اسلامى به یک یا دو قرن گذشته نیز معطوف بود. برخى معتقدند که حضور عالمان دینى در جریان اصلاحات اجتماعى مشروطیت گرچه ظاهرى سیاسى - اجتماعى داشت امّا روح آن را باید در نگاه نوین عالمان دین به چگونگى حضور دین در صحنه جوامع جستوجو کرد که پیش از آن از سوى سیدجمال الدین اسدآبادى پیگیرى شده بود. ارتباط این تحوّلات اجتماعى - سیاسى - فرهنگى با تغییر و تحوّل نگاه عالمان در تفسیر و تبیین مسائل دینى از آن رو بود که تحوّلات اجتماعى و سیاسى، ناگزیر تحوّلات فرهنگى را به دنبال داشت و در این تحوّلات فرهنگى نخستین رویارویى ایدهها و فرضیهها در نظریههاى جدید و ایدهها و آموزههاى دینى شکل مىگرفت. رسالت عالمان دینى و کارشناسان مسائل اسلامى و مفسّران قرآن و تبیین کنندگان سنّت در مصاف میان فرهنگ مسلّط وارداتى و فرهنگى دینى ،این بود که دین را از موضع مقهوریت بیرون آورده و در جایگاه بایسته آنکه جایگاه پاسخگویى ، هدایتگرى و مدیریت و سازندگى فکرى و اجتماعى است قرار دهند. و به تعبیر دقیقتر، ظرفیتهاى نهفته دین و احکام و عقاید دینى را شناسایى کرده و به نسل و عصر خود معرّفى کنند. اظهار نظرهاى سیاسى - دینى عالمان مبرّز در مشروطیّت و تلاش آنان براى تبیین نظرى دیدگاه اسلام در مقولات سیاسى اجتماعى، شکلى از ایفاى این رسالت دینى بود. تدوین کتابهایى در رد شبهات دینى و پاسخگویى استدلالى به آنها وجهه دیگرى از این وظیفه دارى بود. روىآورى به تبیین و تشریح فلسفه اسلامى در مواجهه با فلسفههاى مادى و ماتریالیستى و دیالکتیکى گونه دیگرى از این هدفمندى بود. رویکرد به تفسیر قرآن با بیان روز و استخراج مفاهیم اجتماعى و فلسفى و اخلاقى و اعتقادى که بتواند ناظر بر نیازها و پرسشهاى نسل معاصر باشد چهره دیگرى از این حرکت مصلحانه بود که اوج آن را در المیزان مىتوان شاهد بود. تبیین و تشریح فقه سیاسى اسلام و شفافسازى دیدگاهاى عدالتخواهانه و عزّت جویانه دین و تأکید بر ضرورت حفظ کیان مسلمانان و امّت اسلامى صورتى دیگر از این معنى بود. استمرار این رسالت علمى و معنوى - و در عین حال مصلحانه و انسانى - نیاز به آبشخورى فراخ داشت، آبشخورى که نمىتوانست خارج از سرچشمههاى زلال قرآن و سنّت باشد. این بود که ضرورت بازبینى و واکاوى معارف قرآنى و روایى به شدّت احساس شد و شیوههاى نوین بر اندیشه جویندگان جوانه زد که تهیه »معجم معنایى« با عنوان »فرهنگ قرآن« یکى از آنها بود.
از معجمهاى لفظى تا معجم معنایى
تهیه معجمهاى لفظى قرآن را مىتوان مرتبه نازلى از شکلگیرى معجم معرفتى و معنایى دانست. تا پیش از تدوین »کشف الآیات« و »معجم المفهرس« تنها کسانى مىتوانستند از مجموعه آیات و معارف جامع قرآنى بهره گیرند که، یا حافظ کل آیات باشند و در ذهن خود احاطه بر الفاظ - و به تناسب فهم معناى - آیات داشته باشند و یا براى تحقیق در یک مقوله بارها و بارها قرآن را مرور کنند. در حالى که بسیارى از حافظان قرآن به دلیل صرف توان خود در فراگیرى و حفظ آیات، فرصت و مجال و یا امکان تأمّل در مناسبات میان آیات مرتبط و تحقیق موضوعى در آیات را نداشتند و کسانى که احاطه حفظى بر مجموعه آیات را کسب نکرده بودند براى تحقیق در یک موضوع مىبایست صرف وقت فراوان کنند. تهیه »کشف الآیات« و کارآمدتر از آن. »معجم المفهرس« آیات قرآن، هم بر حجم و سرعت جستارهاى قرآنى افزود و هم بر دقّت آن. امّا این حرکت تنها مىتوانست راهنماى لفظى آیات باشد، در حالى که مهمتر از الفاظ، معنى و معارف بود و اساساً الفاظ از آن جهت مىتوانست مورد توجّه باشد که نوعى هدایت به معنى دارد و چون فهم معانى الفاظ قرآنى و دریافت پیامهاى آیات خود میدانى دیگر بود مىبایست، فهرستى از معانى و معارف قرآنى تهیه مىشد. تا کار تحقیق و پژوهش در آن سریعتر و آسانتر صورت گیرد و از دقّت و اتقان بیشترى برخوردار شود.
مراحل شکلگیرى معجم معنایى (کلید مفاهیم قرآن)
از آنچه مبتکر و و طرّاح این روش، جناب حجةالاسلام والمسلمین اکبر هاشمى رفسنجانى در مقدمه جلد اوّل تفسیر راهنما نگاشته است استفاده مىشود که طرح آغازین این حرکت بیش از آنکه جنبه تفسیرى داشته باشد، کارى در جهت جداسازى و دستهبندى پیامهاى محتوایى قرآن و تلاش به منظور آسانیابى مفاهیم بوده است. در حقیقت نگاه نخستین به معجم معنایى، چندان پیچیده و تودرتو نبوده است، بلکه به نظر مىرسیده که با مختصر دقت در مجموع مطالب یک آیه مىتوان موضوعات مربوطه را با عناوین تک واژهاى مشخص کرد و در نهایت از مجموعه واژههاى به دست آمده (= نمایهها) به فرایند تفسیر موضوعى ره یافت. مثالى که طرّاح »کلید مفاهیم قرآن« براى این مرحله از کار ارائه کرده چنین است: انسان تاریخ سابقه تاریخى جامعه متّحد و بىاختلاف بشریّت وحدت کان الناس امة واحدة جامعه اختلاف با این روش اگر همه آیات قرآن مورد بررسى قرار مىگرفت، چنانچه موضوع مورد مطالعه مربوط به »جامعه« بود، محقّق مىتوانست مثلاً دویست آیه که به شکلى ناظر به »جامعه« بود و درباره آن نظرى را ابراز داشته بود در »کلید مفاهیم قرآن« بیابد و با جمعبندى آنها به دیدگاه قرآن درباره جامعه دست یابد. امّا زمانى که کار، مراحل تکمیلى را پیمود و به ویژه زمانى که مجموعه یادداشتها و فیشهاى اولیه در اختیار مرکز فرهنگ قرآن دفتر تبلیغات اسلامى قم قرار گرفت، مشخّص شد که آنچه انجام گرفته: 1- مىتواند بخشى از کار و مرحلهاى از آن باشد و بهرهگیرى از این نمایهها در کنار تیترهاى کوتاه، تنها براى کسانى قابل بهرهگیرى است که با نوعى تخصّص قرآنى بتوانند مستند هر واژه را در آیه شناسایى کنند. 2- برخى برداشتهاى ثبت شده را بر اساس معیارهاى دقیق تفسیرى نمىتوان توضیح داد. 3- برداشتهاى زیاد دیگرى از آیات مىتوان داشت که هم مفسران به آن اشاره داشتهاند و هم با معیارهاى تفسیرى قابل توضیح و استناد است ولى مبدع طرح به آنها اشارهاى نداشته است. 4- سبک تدوین جملهها - که مرجع نمایهها خواهد بود - و بخش مهمّى از بار معنایى را بر دوش مىکشد باید از سبک و سیاق خاصّى پیروى کند که فهم معنى از آن دقیق باشد و ساختار جمله از نظر ادب فارسى کامل به شمار آید. دریافت این نکتهها و اقدام به بازنگرى و تکمیل برداشتها، فرصت درخور توجّهى را به خود اختصاص داد، زیرا زمانى که محقّقان از سوى مرکز فرهنگ قرآن براى پژوهش و کار روى این پروژه دعوت به همکارى شدند، براى بیشتر محقّقان در آغاز امر، سبک و روش و هدف و معیارهاى خاص این تفسیر چندان شفاف نبود و اساساً برخى نتوانستند در مسیر پژوهش گامى هماهنگ بردارند و آنان که پایدارى ورزیدند طى نشستهاى متعدّد و مشاورههاى طولانى در نهایت توانستند به سبکى منسجم و قانونمند دست یابند. یکى از شگفتىهاى این پژوهش که از دشوارى آن نیز به حساب مىآید این بود که هر قدر بر میزان دقّت افزوده مىشد، باز هم دستیابى به نهایت و سخن آخر و حرف پایانى دشوار مىنمود، و از آنجا که تأکید بر این امر مىتوانست مانع پیشرفت کار شود به سطحى از این معیارها و ضوابط بسنده شد. تا چارچوب اصلى طرح شکلگیرد و کار تکمیل و تکامل در دورههاى بعد؛ یا به وسیله همین محققان و یا ژرف اندیشان دیگر، صورت پذیرد. کار مستمر گروههاى پژوهشى و مطالعه تفاسیر متعدّد از سوى محقّقان، پیش از تشکیل جلسات مشورتى و جرح و تعدیل پیامهاى استخراج شده از سوى هر محقّق و اصلاح و تصویب آن، سبب شد تا »کلید فهم قرآن« که به عنوان »فرهنگ قرآن« انتشار مىیابد، عملاً به تفسیرهاى جامع و ریزنگر و به صورت راهنمایى براى پژوهشهاى موضوعى در قرآن، ظاهر شود.
مهمترین دستاورد تفسیر راهنما
از نگاه اهل نظر، تفسیر راهنما دستاوردهاى متعدّدى داشته است، از آن جمله: 1- ابداع سبک نوین در تدوین تفسیر 2- بهرهگیرىاز منابعمعتبرومتعدّد تفسیرى در چارچوب اصول پذیرفته شده. 3- تلاش در داشتن جامعیّت نگاه نسبت به مسائل ادبى، عرفانى، اخلاقى، تربیتى، اجتماعى، طبیعى، فقهى و... 4- انجام کار با هماندیشى و همفکرى گروههاى پژوهشى 5- ریزنگرى در آیات و واژگان قرآنى فراتر از آنچه از سوى مفسّران دیگر صورت پذیرفته بود. 6- بهرهگیرى از معیارهاى قرآنى در فهم قرآن. 7- توجّه به روایات در تفسیر قرآن همراه با نگاه نقادانه نسبت به صحّت و همخوانى آنها با متن قرآن و فرهنگ دینى. 8- بهرهگیرى از نمایهها به دو شکل - در پایان هر آیه و پایان هر جلد - به منظور تسهیل دستیابى به معارف مرتبط و پژوهش موضوعى در قرآن. 9- مستندسازى هر برداشت به متن قرآنى و ارائه دلایل برداشت 10- تفکیک میان برداشتهاى صریح و تردیدناپذیر و برداشتهاى احتمالى که انتساب آنها به قرآن چندان روشن و قطعى نیست. 11- فراهم آوردن زمینه پژوهشهاى متعدّد قرآنى و هموار ساختن مسیر تدبّر و دقّت در معارف وحى. 12- امکان بهرهورى از آن براى سطوح عالى و متوسّط علمى در این میان مهمترین دستاورد تفسیر راهنما از نگاه این قلم به اصل ابداع شیوه مطالعه در قرآن مربوط مىشود، زیرا این سبک و روش است که مىتواند از سوى محققان تا آیندههاى دور مورد استفاده قرار گیرد و به دستاوردهاى نوین نیز منتهى شود.
پیش فرضهاى تفسیر راهنما
شیوه و روشى که تفسیر راهنما در فرایند تفسیر به کار گرفته است و از ابداعات و رهاوردهاى آن به شمار مىآید، در صورتى پسندیده و پذیرفته خواهد بود که پیشفرضهاى این روش تفسیر مورد پذیرش قرار گرفته باشد. این پیشفرضها عبارتند از: یک. قرآن با همین قالبهاى عبارتى و ساختار و ترکیب کلام الهى است و حتّى نوع واژگان و تکتک حروف آن با عنایت خاص خداوند در کنار هم چیده شده است. دو. نه تنها ظاهر پیامهاى قرآنى داراى حجیّت است که دلالتهاى فحوایى، تضمنى و التزامى آن نیز مورد توجّه فرستنده وحى بوده است. سه. قرآن در درجه نخست کتابى دینى است و درصد اصلاح اندیشه و بینش انسان نسبت به آفرینش و آفریدگار هستى و تربیت آدمیان به آداب الهى است، ولى از آنجا که انسان در متن طبیعت زندگى مىکند و نمىتوان او را از زندگى مادّى و اجتماعى جدا ساخت، بلکه حکمت الهى اقتضا کرده است تا هدف آفرینش انسان با زندگى مادّى و جسمانى او در هم آمیخته و تفکیکناپذیر باشد، ناگزیر این کتاب آسمانى، واقعیتهاى زندگى زمینى را از نظر دور نداشته است و با همین ابزار و امکانات مادّى او را رشد داده، آزمایش نموده و کیفر و پاداش را بدو یادآور شده است. این است که این کتاب وحیانى همچنان که کتاب معنویت و عقیده شناخته مىشود، کتاب انسان با جهان و طبعیت نیز هست، گاه با صراحت و زمانى با اشارت به هستى مادّى نگریسته و درباره آنها داورى کرده است. داورىها و اشاراتى که هر یک به یکى از مقولات علوم تجربى و انسانى ارتباط مىیابد. چهار. گرچه قرآن مانند کتابهاى علوم تجربى و بشرى، عهدهدار بیان رموز و ویژگیهاى علمى نظام طبیعت و وجود انسان نبوده و نیست، ولى از آنجا که نزول قرآن از جانب خداى »علیم« و »حکیم« بوده است و در صریح آیات قرآن آمده است که احکام دین و باید و نبایدهاى وحیانى داراى ملاکهاى واقعى است و ریشه در هستهاى هستى دارد و از سوى دیگر شناخت هستى و نظامهاى حاکم بر طبعیت، حیات و وجود انسان راهى به سوى شناخت آفریدگار آن دانسته شده است، ناگزیر همه پیامهاى قرآنى چه در بعد عبادات و اخلاق و قوانین و چه در زمینه مسائل اجتماعى، انسانى و طبیعى ناظر به واقعیتهاى هستى بوده و کمترین تخطّى از واقعیتها یا ناسازگارى با هستهاى نظام وجود ندارد. به تعبیر دیگر خداى هستى، خداى یگانه است و او است که هم آسمان را آفریده و هم زمین را، هم طبیعت را رقم زده و هم وجود انسان را، هم جسم را آفریده و هم روح را، و چون آفرینش او متکى به علم و قدرت و حکمت و عزّت است در کلّ آفرینش او تناقضى مشهود نیست و همو است که در کنار کتاب تکوین، کتاب تشریع را آفریده است بدون کمترین فطور و کاستى و ناهمخوانى. این است که حتّى از گزارههاى دینى، اخلاقى و تربیتى و تاریخى قرآن نیز مىتوان، شناخت اسرار و ارتباطات نهفته هستى و ویژگىها و نیازهاى واقعى انسان و ضوابط حاکم بر جوامع انسانى را توقع داشت، هر چند این شناخت در طول زمان و به تدریج و متناسب با ظرفیتهاى علمى - فرهنگى و تجربى انسان قابل دستیابى باشد. پنج . نظم آیات قرآن و تنظیم سورههاى قرآنى هر چند با ترتیب نزول آیات تفاوت دارد، ولى نظم کنونى به راهنمایى و ارشاد خود پیامبر(ص) صورت گرفته است و در اعصار بعد مورد تأیید اهل بیت(ع) - به عنوان آگاهان واقعى به قرآن و پاسداران قلمرو دین - قرار گرفته است. از اینرو است که مىتوان از سیاق آیات و ارتباط مطالب یک سوره یا بخشهایى از یک سوره نیز برداشتهاى معرفتى داشت. شش. گرچه حقیقت پیام الهى فراتر از هر قالب زبانى و گویش بشرى است، امّا از آنجا که حکمت الهى اقتضا کرده است تا آن حقیقت متعالى را در ظرف کلام و ادبیات بشرى - که آن را هم خود به انسان تعلیم داده است - نازل نماید، بدیهى است که در این روند به کاملترین شکل و دقیقترین وجه، ظرفیتهاى این قالب بیانى را اشباع کرده است و همچنان که در یک لغت و گویش کامل بشرى از مفاهیم مطابقى، التزامى، تضمنى استفاده مىشود و الفاظ گاه در معناى حقیقى و زمانى در معانى مجازى به کار مىروند و مطالب گاه به کنایه یا با تمثیل ارائه مىشوند و گاه با یک عبارت چندین مقصود پیگیرى و ایفاد مىشود و... قرآن نیز از همه این ظرافتها و ظرفیتها بهره جسته است، و به همین دلیل مىتوان از دلالتهاى فحوایى و اولویّتى و کنایى و... بهره جست و نتیجه گرفت و به ظواهر و دلالتهاى مطابقى بسنده نکرد. و نیز به همین دلیل مجاز خواهیم بود تا از قوانین ادبیات گفتارى عام بشرى و قوانین ادبى خاص لغت عرب و رموز بلاغى آن در تفسیر و تبیین مقاصد آیات استفاده کنیم. هفت. حجم محدود آیات و سورههاى قرآنى در صورتى مىتواند پاسخگویى نیازهاى روزافزون و گونهگون انسان در طول تاریخ شناخته شود که مجال تفکّر و استنطاق داشته باشد. به تعبیر دیگر اگر پهناى آیات قرآن از ژرفاى لازم برخوردار نباشد، انسان به زودى احساس خواهد کرد که بر مجموعه معارف قرآنى احاطه یافته و دیگر انتظار پیام جدید و دستاورد نوین را نباید داشته باشد. و در این صورت است که پیام به تدریج، رو به کهنگى و تکرار مىگذارد و اگر پرسشهاى یک نسل را پاسخ دهد، در برابر پرسشهاى جدید ساکت خواهد بود امّا اگر قرآن داراى لایههاى متعدّد معرفتى باشد و پیامهاى خود را به شیوهها و گونههاى مختلف در حجم محدود آیات، نهفته باشد، در این صورت، پژوهش در آیات قرآن و جستوجو در فهم مرادات و مقاصد و اشارات آن از میدان گستردهاى برخوردار خواهد بود که هر جویندهاى به قدر استعداد، تلاش و ظرفیتهاى معرفتى و نیازهایى که احساس کرده است مىتواند از آن بهره جوید؛ بىآنکه به تکرار و کهنگى گرفتار شود. خداى قرآن، همان خداى طبیعت است! چگونه اسرار آفرینش و رموز و قوانین طبیعت در متن مادّه به گونهاى تعبیه شده است که انسان طى هزاران سال به کاوش پرداخته ولى هنوز تنها به بخشى از آنها راه یافته و هر روز گوشهاى دیگر از آن را کشف مىکند و این کاوش علمى نه تنها از تازگى و کارآمدى دانش تجربى نکاسته که هر روز به آن اهمیّت بیشترى داده و مىدهد. آیاظرفیّت کلامومعانىوادبیاتبیانى کمتر از ظرفیّت عناصر محدود ماده است! - این سخن را از آن رو آوردیم تا کسانى که به لایه لایه بودن معارف و وجود سطوح مختلف پیامهاى قرآنى و بطون هفتگانه یا هفتادگانه قرآن با نگاه تردید و ابهام مىنگرند لختى درنگ کنند و ذهن خود را به دقّت و تواضع فرا خوانند. اعتقاد به این اصل به پژوهشگر قرآنى اجاره مىدهد تا با همّت بیشتر و انتظار فزونتر به بازخوانى و بازنگرى قرآن بپردازد، زیرا یافتههاى گذشته انسان و پرسشهاى جدید او به وى این توان را مىدهد تا سرّى دیگر و بیانى دیگر از قرآن را شناسایى کند. هشت. روایات وارد شده از پیامبرصلى الله علیه وآله و اهل بیتعلیهم السلام هر چند تفسیر حقیقى و جدّى آیات قرآنى است، امّا این بدان معنى نیست که جز معصومانعلیهم السلام کسى قادر به فهم قرآن و برداشت از آن نباشد - اگر چنین بود خداوند از اهل ایمان نمىخواست تا در آیات قرآن تدبّر کنند. بلکه دستور مىداد تنها در سنّت و روایات تدبّر نمایند. اعتبار و اهمیّت روایات و تفسیر مأثور نیز بدان معنى نیست که آنچه در روایات آمده بیان تمامى معنى و مراد یک آیه باشد، بلکه گاه در روایت، مصداقى از مصداقها و یا بخشى از یک معنى را متناسب با سؤال مخاطب یا فهم او بیان شده است. در حقیقت، روایات تفسیرى را باید به سطوح مختلفى تقسیم کرد، بخشى از روایات، حاصل معانى و مفاهیم عمده و مبنایى است که اصلى از اصول تفسیرى را آموزش مىدهد و قاعدهاى از قواعد معرفتى و معیارى از معیارهاى اساسى فهم قرآن را تبیین کرده است. در حالى که دستهاى دیگر از روایات درصدد بیان مصداقها و یا بارزترین مصداق یک آیه هستند و یا وجهى از وجوه معنى را متناسب با درک و استعداد مخاطب بیان کرده است و... بنابراین جمود بر ظاهر روایات در تفسیر قرآن، کارى غیر علمى و نامعتبر است بلکه مهمترین نقش روایات را باید در این دانست که شیوه استفاده از کلام الهى را به اهل ایمان آموزش داده و معیارها و ملاکهاى تفسیر صحیح را به تدبّرکنندگان در قرآن ارائه کرده است. از نظر این قلم - اینها مهمترین پیش فرضها و اصول پذیرفته شده تفسیرى، چون تفسیر راهنما است که در واژهها، جملهها، آیات، سیاق آیات، دلالتهاى التزامى و فحوایى و مناسبات آیات به جستوجوى پیام و معنى پرداختهاند و یا مىپردازند. چه بسا برخى از این اصول بدیهى بنماید و احساس شود که یادکرد آنها چندان ضرورت ندارد، امّا حقیقت این است که رواج کلام جدید حوزههاى مسیحى در اندیشه برخى پژوهشیان و یا بهرهوران از ترجمه آثار یاد شده، سبب گردیده است تا مسلّمترین اصول، از سوى آنان مورد تردید و تشکیک قرار گیرد و یا دستخوش قبض و بسط گردد. اگر کسانى معتقد شوند که قرآن حاصل تجربه شخصى پیامبرصلى الله علیه وآله است و آنچه را در ذهن و فکر خیالش دریافت کرده با عباراتى بشرى بیان داشته است، در این صورت برداشت از واژهها و الفاظ مىبایست در حدّ برداشت از کلمات بشرى باشد و تصوّر بطون و لایههاى معرفتى مجال نخواهد داشت!
راهى که در آینده باید پیمود
یک - تفسیر راهنما، همچنان که در مقالات و گفتوگوى صاحبنظران و بانیان آن آمده است، آغاز راه است و نتیجه مهمتر را باید در مراحل بعد زیر عنوان فرهنگ قرآن یا تفسیر موضوعى جستوجو کرد - که چنین نیز هست - امّا نباید غفلت ورزید که بزرگترین خلأى که در مسیر تدوین تفسیر راهنما ذهن برخى محققان و پژوهشیان را به خود معطوف کرده بود خلأ مطالعات تخصّصى بود. توضیح اینکه اگر آیات در گروههاى پنج نفرى ابتدا مطالعه و سپس فیشبردارى و پس از آن به بحث و گفتوگو گذاشته مىشد و به روشنى مشهود بود که هر محقّق متناسب، با مطالعات و علقههاى علمى و فکرى و فرهنگى و استعدادهاى شخصى خود به برداشت از قرآن رو آورده است. درست مانند کسانى که وارد محیطى بزرگ و پر امکانات شوند و بخواهند از موجودى آن محیط، اشیا و لوازم مورد نیاز خود را بردارند و خارج شوند. اگر هنگام خروج ملاحظه شود، آشکارا دیده مىشود که هر فرد به اندازه توان و تناسب با احساس نیاز و تحلیل خود، اشیائى را ارزشمند دانسته و به همراه برداشته است. محقّقان نیز برخى داراى گرایش ادبى، بعضى داراى علقههاى فلسفى و عرفانى، دستهاى متمایل به مباحث اخلاقى و تربیتى، و گروهى علاقمند به موضوعات اقتصادى اجتماعى و سیاسى و... بودند و به تناسب همین علاقهها و اطلاعات پیشینى، به اصطیاد معانى از ژرفاى معارف قرآنى مىپرداختند. این امر نشان مىداد که: 1- اگر محقّقان در رشته خود از تخصّص و دقّت بالاترى برخوردار باشند؛ 2- اعضاى یک گروه پژوهشى از تخصّصهاى بیشترى در حوزههاى علوم انسانى و حتى علوم تجربى و طبیعى بهرهمند باشند، دستاورد و نتایج تفسیر به مراتب قوىتر و پربارتر خواهد بود. بنابراین هنوز مجال این گونه پژوهش باقى است و این راه مىتواند همچنان ادامه یابد و گروههاى تخصّصى مىباید با شیوهها و معیارهاى به کار گرفته شده در تفسیر راهنما به تعمّق و تدبّر و جستار در قرآن بپردازند. هر چند پس از تدوین اولیه تفسیر راهنما و شکلگیرى 20 مجلّد، افزودههاى هر گروه پژوهشى از نظر کمیّت انبوه نخواهد بود، ولى از جهت کیفیّت قطعاً حائز اهمیّت بوده و مورد استفاده رشته و گرایشهاى گوناگون علمى قرار خواهد گرفت. دو - یکى از مشکلاتى که حوزه مطالعات دینى ما طى قرون گذشته بدان مبتلا بوده و در دو سه دهه اخیر تلاشهایى براى رهایى از آن صورت گرفته، این است که مطالعات و پژوهشهاى ما در قلمرو مسائل دینى، بیشتر جنبه نظرى و ذهنى داشته و کمتر به کارآمدى و شیوههاى کاربردى شدن آن در متن زندگى انسانهاى معاصر اندیشیده شده است. بسیارى از فعالیتهاى علمى - دینى ما طى قرنها، همانند مطالعات نظرى ریاضىدانان، فیزیکدانان و شیمىدانهایى بوده است که با دقیقترین محاسبات به حل مسائل و کشف روابط و درک عناصر و خواص موادّ نایل آمده، ولى از آن محاسبات دقیق در ساحت صنعت و یا ساخت و تهیه داروها عملاً استفادهاى نشده باشد در حالى که شاهد هستیم که در حوزه علوم تجربى و حتى علوم پایه به مجرّد رهیافت محققان به دستاوردهاى جدید، به سرعت آن طرح نظرى، به واقعیتى عینى و جدّى و مؤثّر در زندگى انسان تبدیل مىشود و مورد بهرهبردارى و استفاده انسانها قرار مىگیرد. با این مقدّمه در صدد تأکید بر این نیاز هستیم که مطالعات قرآنى نباید در خلأ انجام گیرد، بلکه باید مطالعات و پژوهشهاى دینى عموماً و قرآنى خصوصاً جامعهنگر باشد، نیازهاى زمان را در نظر گیرد و این تلاشها در نهایت به طرحى براى ساخت جامعهاى برتر، اخلاقىتر، عادلانهتر و عزیزتر منتهى گردد و این کارى است که - دست کم این نویسنده - فرد یا گروه یا مرکزى را نمىشناسد که نسبت به آن اعلام فعالیّت کرده باشد و حتّى به یاد نمىآورد که در نوشتهها و گفتهها چندان مورد تأکید قرار گرفته باشد. هر چند به صورت آرمانى نهفته در قلب و ذهن همه مؤمنان و مصلحان وجود داشته و دارد، امّا هرگز کافى نیست. در پایان یادآور مىشوم که آنچه در تجزیه و تحلیل تفسیر راهنما به رشته تحریر درآمد، فهم و دیدگاه این نویسنده نسبت به تفسیر راهنما - به عنوان فردى است که نقشى طولانى مدّت در گروههاى پژوهشهاى آن داشته است - و نباید آن را نظر و دیدگاه همه محققان فعّال در این پروژه مطالعاتى دانست، چه بسا برخى از نیروهاى مؤثّر در شکلگیرى این تفسیر، آرا و دیدگاههاى متفاوتى داشته باشند و در آینده به طرح آن دست یازند.
کمال و کاستىها
آنچه تاکنون درباره تفسیر راهنما گفته آمد، شاید بر بعضى اندیشهها گران آید چه اینکه در میان تفاسیر پیشین، تفسیرهاى گرانسنگى وجود دارد که گاه فهم و دقّت در آنها نه در حدّ پژوهشیان تازه کار که در شأن صاحبنظران علوم قرآنى است. در حالى که تفسیر راهنما با عباراتى ساده، کوتاه و به فارسى روان براى بسیارى از کسانى که مىخواهند به تفسیر و فهم قرآن رو آورند قابل بهرهبردارى است. این قلم به دلیل ممارست فعّال در گروههاى پژوهشى و تدوین تفسیر راهنما، چه بسا بیش از کسانى که با حاصل و نتیجه کار آشنا شده و به نقد و بررسى آن پرداختهاند، به نقطههاى کمال و کاستى این تفسیر واقف باشم - هر چند گاه انس و قرابت با یک موضوع مانع توجّه به برخى نقطه قوتها و ضعفها مىشود - ولى در مجموع باید تصریح کرد که اگر گفته مىشود تفسیر راهنما در مقایسه با تفاسیر پیشین، دستاوردهاى جدیدى دارد و گام نو و حرکتى جدّى و اساسى به شمار مىآید؛ اولاً بدان خاطر است که از ذخائر علمى پیشین و منابع فهم تفسیرى و روایى بهره برده است ثانیاً از امکانات و روشهاى نو پیداى عصر خود در عرضه پیامها و نکتههاى قرآنى استفاده کرده است، ثالثاً - راه را براى استمرار مطالعات نوین قرآنى هموارتر نموده است. و این هم بدان معنى نیست که کمبودها و ضعفها و کاستىهایى در کار نباشد، که هست و باید تا حد ممکن مراکز پژوهشى - به ویژه مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات که بناى این تفسیر را استحکام بخشیده است - به تقویت آن همّت گمارند. بىشک تاکنون اندیشمندان و صاحبنظران مختلفى از این تفسیر با عبارتهاى بلند یاد کردهاند و ما در این نوشته در صدد توصیف و تمجید نیستیم، بلکه هدف اصلى معرّفى این تفسیر به گونهاى است که بتواند براى پژوهشیان مورد استفاده قرار گیرد و راه را براى تقویت و تکمیل این حرکت تفسیرى هموارتر نماید، از اینرو، به طرح نکات ذیل مىپردازیم.
پیشینه طرح تفسیر راهنما
در مقالات و کتابهاى مختلفى در این باره اظهار نظر شده است - از جمله در مقدمه جلد نخست تفسیر راهنما که جویندگان اطلاعات بیشتر مىتوانند بدانجا مراجعه کنند - امّا به اجمال مىتوان گفت: جمعى از دانشیان حوزه علمیه قم در حدود سالهاى 1340 تا 1350 به این نکته توجّه مىکنند که دسترسى به منابع مهم اسلامى مثل قرآن و نهجالبلاغه در برخى کتب حدیثى سهولت لازم را ندارد و براى دستیابى سریع و جامع به این منابع باید حرکتى را آغاز کرد. این جمع از چند ویژگى برخوردار بودند: علوم حوزه را در حدّ بالا فرا گرفته و با اصول و روشهاى علمى معتبر آشنا بودند، فراتر از علوم حوزوى با مباحث جدید مطرح در محافل علمى که خواه ناخواه از قلمروهاى غیر اسلامى به سرزمینهاى اسلامى از طریق ترجمه و یا تحصیل کردگان و الهام گرفتهگان از فرهنگ غرب راه یافته بود مواجه بودند و مىبایست موضع تفکر دینى و جامعه اسلامى را در قبال آن دیدگاهها تبیین کنند. فلسفههاى غربى و اروپایى، مباحث کلامى جدید، دیدگاههاى ماتریالیستى متکى بر استدلالهاى فلسفى و اصلاحات اجتماعى و ایدههاى رفاهگستر یا عدالتخواه از یکسو و سیطره دانش تجربى کشورهاى غیر اسلامى که به سلطه سیاسى - فرهنگى - اجتماعى آنان بر جوامع دینى انجامیده بود از سوى دیگر، مىطلبید که پاسداران اقالیم قبله روشها و سبکها و نگاهها و بیانها را در تبیین مواضع و آرمانهاى دینى، هم تنوع بخشند و هم سهولت دهند و هم با نوع پرسشها و نیازها هماهنگ سازند، بلکه موضع دین را از دفاع به موضع مدیریت و خلاقیت و سازندگى ارتقا بخشند. این گرایشها در تاریخ ایران و برخى جوامع اسلامى به یک یا دو قرن گذشته نیز معطوف بود. برخى معتقدند که حضور عالمان دینى در جریان اصلاحات اجتماعى مشروطیت گرچه ظاهرى سیاسى - اجتماعى داشت امّا روح آن را باید در نگاه نوین عالمان دین به چگونگى حضور دین در صحنه جوامع جستوجو کرد که پیش از آن از سوى سیدجمال الدین اسدآبادى پیگیرى شده بود. ارتباط این تحوّلات اجتماعى - سیاسى - فرهنگى با تغییر و تحوّل نگاه عالمان در تفسیر و تبیین مسائل دینى از آن رو بود که تحوّلات اجتماعى و سیاسى، ناگزیر تحوّلات فرهنگى را به دنبال داشت و در این تحوّلات فرهنگى نخستین رویارویى ایدهها و فرضیهها در نظریههاى جدید و ایدهها و آموزههاى دینى شکل مىگرفت. رسالت عالمان دینى و کارشناسان مسائل اسلامى و مفسّران قرآن و تبیین کنندگان سنّت در مصاف میان فرهنگ مسلّط وارداتى و فرهنگى دینى ،این بود که دین را از موضع مقهوریت بیرون آورده و در جایگاه بایسته آنکه جایگاه پاسخگویى ، هدایتگرى و مدیریت و سازندگى فکرى و اجتماعى است قرار دهند. و به تعبیر دقیقتر، ظرفیتهاى نهفته دین و احکام و عقاید دینى را شناسایى کرده و به نسل و عصر خود معرّفى کنند. اظهار نظرهاى سیاسى - دینى عالمان مبرّز در مشروطیّت و تلاش آنان براى تبیین نظرى دیدگاه اسلام در مقولات سیاسى اجتماعى، شکلى از ایفاى این رسالت دینى بود. تدوین کتابهایى در رد شبهات دینى و پاسخگویى استدلالى به آنها وجهه دیگرى از این وظیفه دارى بود. روىآورى به تبیین و تشریح فلسفه اسلامى در مواجهه با فلسفههاى مادى و ماتریالیستى و دیالکتیکى گونه دیگرى از این هدفمندى بود. رویکرد به تفسیر قرآن با بیان روز و استخراج مفاهیم اجتماعى و فلسفى و اخلاقى و اعتقادى که بتواند ناظر بر نیازها و پرسشهاى نسل معاصر باشد چهره دیگرى از این حرکت مصلحانه بود که اوج آن را در المیزان مىتوان شاهد بود. تبیین و تشریح فقه سیاسى اسلام و شفافسازى دیدگاهاى عدالتخواهانه و عزّت جویانه دین و تأکید بر ضرورت حفظ کیان مسلمانان و امّت اسلامى صورتى دیگر از این معنى بود. استمرار این رسالت علمى و معنوى - و در عین حال مصلحانه و انسانى - نیاز به آبشخورى فراخ داشت، آبشخورى که نمىتوانست خارج از سرچشمههاى زلال قرآن و سنّت باشد. این بود که ضرورت بازبینى و واکاوى معارف قرآنى و روایى به شدّت احساس شد و شیوههاى نوین بر اندیشه جویندگان جوانه زد که تهیه »معجم معنایى« با عنوان »فرهنگ قرآن« یکى از آنها بود.
از معجمهاى لفظى تا معجم معنایى
تهیه معجمهاى لفظى قرآن را مىتوان مرتبه نازلى از شکلگیرى معجم معرفتى و معنایى دانست. تا پیش از تدوین »کشف الآیات« و »معجم المفهرس« تنها کسانى مىتوانستند از مجموعه آیات و معارف جامع قرآنى بهره گیرند که، یا حافظ کل آیات باشند و در ذهن خود احاطه بر الفاظ - و به تناسب فهم معناى - آیات داشته باشند و یا براى تحقیق در یک مقوله بارها و بارها قرآن را مرور کنند. در حالى که بسیارى از حافظان قرآن به دلیل صرف توان خود در فراگیرى و حفظ آیات، فرصت و مجال و یا امکان تأمّل در مناسبات میان آیات مرتبط و تحقیق موضوعى در آیات را نداشتند و کسانى که احاطه حفظى بر مجموعه آیات را کسب نکرده بودند براى تحقیق در یک موضوع مىبایست صرف وقت فراوان کنند. تهیه »کشف الآیات« و کارآمدتر از آن. »معجم المفهرس« آیات قرآن، هم بر حجم و سرعت جستارهاى قرآنى افزود و هم بر دقّت آن. امّا این حرکت تنها مىتوانست راهنماى لفظى آیات باشد، در حالى که مهمتر از الفاظ، معنى و معارف بود و اساساً الفاظ از آن جهت مىتوانست مورد توجّه باشد که نوعى هدایت به معنى دارد و چون فهم معانى الفاظ قرآنى و دریافت پیامهاى آیات خود میدانى دیگر بود مىبایست، فهرستى از معانى و معارف قرآنى تهیه مىشد. تا کار تحقیق و پژوهش در آن سریعتر و آسانتر صورت گیرد و از دقّت و اتقان بیشترى برخوردار شود.
مراحل شکلگیرى معجم معنایى (کلید مفاهیم قرآن)
از آنچه مبتکر و و طرّاح این روش، جناب حجةالاسلام والمسلمین اکبر هاشمى رفسنجانى در مقدمه جلد اوّل تفسیر راهنما نگاشته است استفاده مىشود که طرح آغازین این حرکت بیش از آنکه جنبه تفسیرى داشته باشد، کارى در جهت جداسازى و دستهبندى پیامهاى محتوایى قرآن و تلاش به منظور آسانیابى مفاهیم بوده است. در حقیقت نگاه نخستین به معجم معنایى، چندان پیچیده و تودرتو نبوده است، بلکه به نظر مىرسیده که با مختصر دقت در مجموع مطالب یک آیه مىتوان موضوعات مربوطه را با عناوین تک واژهاى مشخص کرد و در نهایت از مجموعه واژههاى به دست آمده (= نمایهها) به فرایند تفسیر موضوعى ره یافت. مثالى که طرّاح »کلید مفاهیم قرآن« براى این مرحله از کار ارائه کرده چنین است: انسان تاریخ سابقه تاریخى جامعه متّحد و بىاختلاف بشریّت وحدت کان الناس امة واحدة جامعه اختلاف با این روش اگر همه آیات قرآن مورد بررسى قرار مىگرفت، چنانچه موضوع مورد مطالعه مربوط به »جامعه« بود، محقّق مىتوانست مثلاً دویست آیه که به شکلى ناظر به »جامعه« بود و درباره آن نظرى را ابراز داشته بود در »کلید مفاهیم قرآن« بیابد و با جمعبندى آنها به دیدگاه قرآن درباره جامعه دست یابد. امّا زمانى که کار، مراحل تکمیلى را پیمود و به ویژه زمانى که مجموعه یادداشتها و فیشهاى اولیه در اختیار مرکز فرهنگ قرآن دفتر تبلیغات اسلامى قم قرار گرفت، مشخّص شد که آنچه انجام گرفته: 1- مىتواند بخشى از کار و مرحلهاى از آن باشد و بهرهگیرى از این نمایهها در کنار تیترهاى کوتاه، تنها براى کسانى قابل بهرهگیرى است که با نوعى تخصّص قرآنى بتوانند مستند هر واژه را در آیه شناسایى کنند. 2- برخى برداشتهاى ثبت شده را بر اساس معیارهاى دقیق تفسیرى نمىتوان توضیح داد. 3- برداشتهاى زیاد دیگرى از آیات مىتوان داشت که هم مفسران به آن اشاره داشتهاند و هم با معیارهاى تفسیرى قابل توضیح و استناد است ولى مبدع طرح به آنها اشارهاى نداشته است. 4- سبک تدوین جملهها - که مرجع نمایهها خواهد بود - و بخش مهمّى از بار معنایى را بر دوش مىکشد باید از سبک و سیاق خاصّى پیروى کند که فهم معنى از آن دقیق باشد و ساختار جمله از نظر ادب فارسى کامل به شمار آید. دریافت این نکتهها و اقدام به بازنگرى و تکمیل برداشتها، فرصت درخور توجّهى را به خود اختصاص داد، زیرا زمانى که محقّقان از سوى مرکز فرهنگ قرآن براى پژوهش و کار روى این پروژه دعوت به همکارى شدند، براى بیشتر محقّقان در آغاز امر، سبک و روش و هدف و معیارهاى خاص این تفسیر چندان شفاف نبود و اساساً برخى نتوانستند در مسیر پژوهش گامى هماهنگ بردارند و آنان که پایدارى ورزیدند طى نشستهاى متعدّد و مشاورههاى طولانى در نهایت توانستند به سبکى منسجم و قانونمند دست یابند. یکى از شگفتىهاى این پژوهش که از دشوارى آن نیز به حساب مىآید این بود که هر قدر بر میزان دقّت افزوده مىشد، باز هم دستیابى به نهایت و سخن آخر و حرف پایانى دشوار مىنمود، و از آنجا که تأکید بر این امر مىتوانست مانع پیشرفت کار شود به سطحى از این معیارها و ضوابط بسنده شد. تا چارچوب اصلى طرح شکلگیرد و کار تکمیل و تکامل در دورههاى بعد؛ یا به وسیله همین محققان و یا ژرف اندیشان دیگر، صورت پذیرد. کار مستمر گروههاى پژوهشى و مطالعه تفاسیر متعدّد از سوى محقّقان، پیش از تشکیل جلسات مشورتى و جرح و تعدیل پیامهاى استخراج شده از سوى هر محقّق و اصلاح و تصویب آن، سبب شد تا »کلید فهم قرآن« که به عنوان »فرهنگ قرآن« انتشار مىیابد، عملاً به تفسیرهاى جامع و ریزنگر و به صورت راهنمایى براى پژوهشهاى موضوعى در قرآن، ظاهر شود.
مهمترین دستاورد تفسیر راهنما
از نگاه اهل نظر، تفسیر راهنما دستاوردهاى متعدّدى داشته است، از آن جمله: 1- ابداع سبک نوین در تدوین تفسیر 2- بهرهگیرىاز منابعمعتبرومتعدّد تفسیرى در چارچوب اصول پذیرفته شده. 3- تلاش در داشتن جامعیّت نگاه نسبت به مسائل ادبى، عرفانى، اخلاقى، تربیتى، اجتماعى، طبیعى، فقهى و... 4- انجام کار با هماندیشى و همفکرى گروههاى پژوهشى 5- ریزنگرى در آیات و واژگان قرآنى فراتر از آنچه از سوى مفسّران دیگر صورت پذیرفته بود. 6- بهرهگیرى از معیارهاى قرآنى در فهم قرآن. 7- توجّه به روایات در تفسیر قرآن همراه با نگاه نقادانه نسبت به صحّت و همخوانى آنها با متن قرآن و فرهنگ دینى. 8- بهرهگیرى از نمایهها به دو شکل - در پایان هر آیه و پایان هر جلد - به منظور تسهیل دستیابى به معارف مرتبط و پژوهش موضوعى در قرآن. 9- مستندسازى هر برداشت به متن قرآنى و ارائه دلایل برداشت 10- تفکیک میان برداشتهاى صریح و تردیدناپذیر و برداشتهاى احتمالى که انتساب آنها به قرآن چندان روشن و قطعى نیست. 11- فراهم آوردن زمینه پژوهشهاى متعدّد قرآنى و هموار ساختن مسیر تدبّر و دقّت در معارف وحى. 12- امکان بهرهورى از آن براى سطوح عالى و متوسّط علمى در این میان مهمترین دستاورد تفسیر راهنما از نگاه این قلم به اصل ابداع شیوه مطالعه در قرآن مربوط مىشود، زیرا این سبک و روش است که مىتواند از سوى محققان تا آیندههاى دور مورد استفاده قرار گیرد و به دستاوردهاى نوین نیز منتهى شود.
پیش فرضهاى تفسیر راهنما
شیوه و روشى که تفسیر راهنما در فرایند تفسیر به کار گرفته است و از ابداعات و رهاوردهاى آن به شمار مىآید، در صورتى پسندیده و پذیرفته خواهد بود که پیشفرضهاى این روش تفسیر مورد پذیرش قرار گرفته باشد. این پیشفرضها عبارتند از: یک. قرآن با همین قالبهاى عبارتى و ساختار و ترکیب کلام الهى است و حتّى نوع واژگان و تکتک حروف آن با عنایت خاص خداوند در کنار هم چیده شده است. دو. نه تنها ظاهر پیامهاى قرآنى داراى حجیّت است که دلالتهاى فحوایى، تضمنى و التزامى آن نیز مورد توجّه فرستنده وحى بوده است. سه. قرآن در درجه نخست کتابى دینى است و درصد اصلاح اندیشه و بینش انسان نسبت به آفرینش و آفریدگار هستى و تربیت آدمیان به آداب الهى است، ولى از آنجا که انسان در متن طبیعت زندگى مىکند و نمىتوان او را از زندگى مادّى و اجتماعى جدا ساخت، بلکه حکمت الهى اقتضا کرده است تا هدف آفرینش انسان با زندگى مادّى و جسمانى او در هم آمیخته و تفکیکناپذیر باشد، ناگزیر این کتاب آسمانى، واقعیتهاى زندگى زمینى را از نظر دور نداشته است و با همین ابزار و امکانات مادّى او را رشد داده، آزمایش نموده و کیفر و پاداش را بدو یادآور شده است. این است که این کتاب وحیانى همچنان که کتاب معنویت و عقیده شناخته مىشود، کتاب انسان با جهان و طبعیت نیز هست، گاه با صراحت و زمانى با اشارت به هستى مادّى نگریسته و درباره آنها داورى کرده است. داورىها و اشاراتى که هر یک به یکى از مقولات علوم تجربى و انسانى ارتباط مىیابد. چهار. گرچه قرآن مانند کتابهاى علوم تجربى و بشرى، عهدهدار بیان رموز و ویژگیهاى علمى نظام طبیعت و وجود انسان نبوده و نیست، ولى از آنجا که نزول قرآن از جانب خداى »علیم« و »حکیم« بوده است و در صریح آیات قرآن آمده است که احکام دین و باید و نبایدهاى وحیانى داراى ملاکهاى واقعى است و ریشه در هستهاى هستى دارد و از سوى دیگر شناخت هستى و نظامهاى حاکم بر طبعیت، حیات و وجود انسان راهى به سوى شناخت آفریدگار آن دانسته شده است، ناگزیر همه پیامهاى قرآنى چه در بعد عبادات و اخلاق و قوانین و چه در زمینه مسائل اجتماعى، انسانى و طبیعى ناظر به واقعیتهاى هستى بوده و کمترین تخطّى از واقعیتها یا ناسازگارى با هستهاى نظام وجود ندارد. به تعبیر دیگر خداى هستى، خداى یگانه است و او است که هم آسمان را آفریده و هم زمین را، هم طبیعت را رقم زده و هم وجود انسان را، هم جسم را آفریده و هم روح را، و چون آفرینش او متکى به علم و قدرت و حکمت و عزّت است در کلّ آفرینش او تناقضى مشهود نیست و همو است که در کنار کتاب تکوین، کتاب تشریع را آفریده است بدون کمترین فطور و کاستى و ناهمخوانى. این است که حتّى از گزارههاى دینى، اخلاقى و تربیتى و تاریخى قرآن نیز مىتوان، شناخت اسرار و ارتباطات نهفته هستى و ویژگىها و نیازهاى واقعى انسان و ضوابط حاکم بر جوامع انسانى را توقع داشت، هر چند این شناخت در طول زمان و به تدریج و متناسب با ظرفیتهاى علمى - فرهنگى و تجربى انسان قابل دستیابى باشد. پنج . نظم آیات قرآن و تنظیم سورههاى قرآنى هر چند با ترتیب نزول آیات تفاوت دارد، ولى نظم کنونى به راهنمایى و ارشاد خود پیامبر(ص) صورت گرفته است و در اعصار بعد مورد تأیید اهل بیت(ع) - به عنوان آگاهان واقعى به قرآن و پاسداران قلمرو دین - قرار گرفته است. از اینرو است که مىتوان از سیاق آیات و ارتباط مطالب یک سوره یا بخشهایى از یک سوره نیز برداشتهاى معرفتى داشت. شش. گرچه حقیقت پیام الهى فراتر از هر قالب زبانى و گویش بشرى است، امّا از آنجا که حکمت الهى اقتضا کرده است تا آن حقیقت متعالى را در ظرف کلام و ادبیات بشرى - که آن را هم خود به انسان تعلیم داده است - نازل نماید، بدیهى است که در این روند به کاملترین شکل و دقیقترین وجه، ظرفیتهاى این قالب بیانى را اشباع کرده است و همچنان که در یک لغت و گویش کامل بشرى از مفاهیم مطابقى، التزامى، تضمنى استفاده مىشود و الفاظ گاه در معناى حقیقى و زمانى در معانى مجازى به کار مىروند و مطالب گاه به کنایه یا با تمثیل ارائه مىشوند و گاه با یک عبارت چندین مقصود پیگیرى و ایفاد مىشود و... قرآن نیز از همه این ظرافتها و ظرفیتها بهره جسته است، و به همین دلیل مىتوان از دلالتهاى فحوایى و اولویّتى و کنایى و... بهره جست و نتیجه گرفت و به ظواهر و دلالتهاى مطابقى بسنده نکرد. و نیز به همین دلیل مجاز خواهیم بود تا از قوانین ادبیات گفتارى عام بشرى و قوانین ادبى خاص لغت عرب و رموز بلاغى آن در تفسیر و تبیین مقاصد آیات استفاده کنیم. هفت. حجم محدود آیات و سورههاى قرآنى در صورتى مىتواند پاسخگویى نیازهاى روزافزون و گونهگون انسان در طول تاریخ شناخته شود که مجال تفکّر و استنطاق داشته باشد. به تعبیر دیگر اگر پهناى آیات قرآن از ژرفاى لازم برخوردار نباشد، انسان به زودى احساس خواهد کرد که بر مجموعه معارف قرآنى احاطه یافته و دیگر انتظار پیام جدید و دستاورد نوین را نباید داشته باشد. و در این صورت است که پیام به تدریج، رو به کهنگى و تکرار مىگذارد و اگر پرسشهاى یک نسل را پاسخ دهد، در برابر پرسشهاى جدید ساکت خواهد بود امّا اگر قرآن داراى لایههاى متعدّد معرفتى باشد و پیامهاى خود را به شیوهها و گونههاى مختلف در حجم محدود آیات، نهفته باشد، در این صورت، پژوهش در آیات قرآن و جستوجو در فهم مرادات و مقاصد و اشارات آن از میدان گستردهاى برخوردار خواهد بود که هر جویندهاى به قدر استعداد، تلاش و ظرفیتهاى معرفتى و نیازهایى که احساس کرده است مىتواند از آن بهره جوید؛ بىآنکه به تکرار و کهنگى گرفتار شود. خداى قرآن، همان خداى طبیعت است! چگونه اسرار آفرینش و رموز و قوانین طبیعت در متن مادّه به گونهاى تعبیه شده است که انسان طى هزاران سال به کاوش پرداخته ولى هنوز تنها به بخشى از آنها راه یافته و هر روز گوشهاى دیگر از آن را کشف مىکند و این کاوش علمى نه تنها از تازگى و کارآمدى دانش تجربى نکاسته که هر روز به آن اهمیّت بیشترى داده و مىدهد. آیاظرفیّت کلامومعانىوادبیاتبیانى کمتر از ظرفیّت عناصر محدود ماده است! - این سخن را از آن رو آوردیم تا کسانى که به لایه لایه بودن معارف و وجود سطوح مختلف پیامهاى قرآنى و بطون هفتگانه یا هفتادگانه قرآن با نگاه تردید و ابهام مىنگرند لختى درنگ کنند و ذهن خود را به دقّت و تواضع فرا خوانند. اعتقاد به این اصل به پژوهشگر قرآنى اجاره مىدهد تا با همّت بیشتر و انتظار فزونتر به بازخوانى و بازنگرى قرآن بپردازد، زیرا یافتههاى گذشته انسان و پرسشهاى جدید او به وى این توان را مىدهد تا سرّى دیگر و بیانى دیگر از قرآن را شناسایى کند. هشت. روایات وارد شده از پیامبرصلى الله علیه وآله و اهل بیتعلیهم السلام هر چند تفسیر حقیقى و جدّى آیات قرآنى است، امّا این بدان معنى نیست که جز معصومانعلیهم السلام کسى قادر به فهم قرآن و برداشت از آن نباشد - اگر چنین بود خداوند از اهل ایمان نمىخواست تا در آیات قرآن تدبّر کنند. بلکه دستور مىداد تنها در سنّت و روایات تدبّر نمایند. اعتبار و اهمیّت روایات و تفسیر مأثور نیز بدان معنى نیست که آنچه در روایات آمده بیان تمامى معنى و مراد یک آیه باشد، بلکه گاه در روایت، مصداقى از مصداقها و یا بخشى از یک معنى را متناسب با سؤال مخاطب یا فهم او بیان شده است. در حقیقت، روایات تفسیرى را باید به سطوح مختلفى تقسیم کرد، بخشى از روایات، حاصل معانى و مفاهیم عمده و مبنایى است که اصلى از اصول تفسیرى را آموزش مىدهد و قاعدهاى از قواعد معرفتى و معیارى از معیارهاى اساسى فهم قرآن را تبیین کرده است. در حالى که دستهاى دیگر از روایات درصدد بیان مصداقها و یا بارزترین مصداق یک آیه هستند و یا وجهى از وجوه معنى را متناسب با درک و استعداد مخاطب بیان کرده است و... بنابراین جمود بر ظاهر روایات در تفسیر قرآن، کارى غیر علمى و نامعتبر است بلکه مهمترین نقش روایات را باید در این دانست که شیوه استفاده از کلام الهى را به اهل ایمان آموزش داده و معیارها و ملاکهاى تفسیر صحیح را به تدبّرکنندگان در قرآن ارائه کرده است. از نظر این قلم - اینها مهمترین پیش فرضها و اصول پذیرفته شده تفسیرى، چون تفسیر راهنما است که در واژهها، جملهها، آیات، سیاق آیات، دلالتهاى التزامى و فحوایى و مناسبات آیات به جستوجوى پیام و معنى پرداختهاند و یا مىپردازند. چه بسا برخى از این اصول بدیهى بنماید و احساس شود که یادکرد آنها چندان ضرورت ندارد، امّا حقیقت این است که رواج کلام جدید حوزههاى مسیحى در اندیشه برخى پژوهشیان و یا بهرهوران از ترجمه آثار یاد شده، سبب گردیده است تا مسلّمترین اصول، از سوى آنان مورد تردید و تشکیک قرار گیرد و یا دستخوش قبض و بسط گردد. اگر کسانى معتقد شوند که قرآن حاصل تجربه شخصى پیامبرصلى الله علیه وآله است و آنچه را در ذهن و فکر خیالش دریافت کرده با عباراتى بشرى بیان داشته است، در این صورت برداشت از واژهها و الفاظ مىبایست در حدّ برداشت از کلمات بشرى باشد و تصوّر بطون و لایههاى معرفتى مجال نخواهد داشت!
راهى که در آینده باید پیمود
یک - تفسیر راهنما، همچنان که در مقالات و گفتوگوى صاحبنظران و بانیان آن آمده است، آغاز راه است و نتیجه مهمتر را باید در مراحل بعد زیر عنوان فرهنگ قرآن یا تفسیر موضوعى جستوجو کرد - که چنین نیز هست - امّا نباید غفلت ورزید که بزرگترین خلأى که در مسیر تدوین تفسیر راهنما ذهن برخى محققان و پژوهشیان را به خود معطوف کرده بود خلأ مطالعات تخصّصى بود. توضیح اینکه اگر آیات در گروههاى پنج نفرى ابتدا مطالعه و سپس فیشبردارى و پس از آن به بحث و گفتوگو گذاشته مىشد و به روشنى مشهود بود که هر محقّق متناسب، با مطالعات و علقههاى علمى و فکرى و فرهنگى و استعدادهاى شخصى خود به برداشت از قرآن رو آورده است. درست مانند کسانى که وارد محیطى بزرگ و پر امکانات شوند و بخواهند از موجودى آن محیط، اشیا و لوازم مورد نیاز خود را بردارند و خارج شوند. اگر هنگام خروج ملاحظه شود، آشکارا دیده مىشود که هر فرد به اندازه توان و تناسب با احساس نیاز و تحلیل خود، اشیائى را ارزشمند دانسته و به همراه برداشته است. محقّقان نیز برخى داراى گرایش ادبى، بعضى داراى علقههاى فلسفى و عرفانى، دستهاى متمایل به مباحث اخلاقى و تربیتى، و گروهى علاقمند به موضوعات اقتصادى اجتماعى و سیاسى و... بودند و به تناسب همین علاقهها و اطلاعات پیشینى، به اصطیاد معانى از ژرفاى معارف قرآنى مىپرداختند. این امر نشان مىداد که: 1- اگر محقّقان در رشته خود از تخصّص و دقّت بالاترى برخوردار باشند؛ 2- اعضاى یک گروه پژوهشى از تخصّصهاى بیشترى در حوزههاى علوم انسانى و حتى علوم تجربى و طبیعى بهرهمند باشند، دستاورد و نتایج تفسیر به مراتب قوىتر و پربارتر خواهد بود. بنابراین هنوز مجال این گونه پژوهش باقى است و این راه مىتواند همچنان ادامه یابد و گروههاى تخصّصى مىباید با شیوهها و معیارهاى به کار گرفته شده در تفسیر راهنما به تعمّق و تدبّر و جستار در قرآن بپردازند. هر چند پس از تدوین اولیه تفسیر راهنما و شکلگیرى 20 مجلّد، افزودههاى هر گروه پژوهشى از نظر کمیّت انبوه نخواهد بود، ولى از جهت کیفیّت قطعاً حائز اهمیّت بوده و مورد استفاده رشته و گرایشهاى گوناگون علمى قرار خواهد گرفت. دو - یکى از مشکلاتى که حوزه مطالعات دینى ما طى قرون گذشته بدان مبتلا بوده و در دو سه دهه اخیر تلاشهایى براى رهایى از آن صورت گرفته، این است که مطالعات و پژوهشهاى ما در قلمرو مسائل دینى، بیشتر جنبه نظرى و ذهنى داشته و کمتر به کارآمدى و شیوههاى کاربردى شدن آن در متن زندگى انسانهاى معاصر اندیشیده شده است. بسیارى از فعالیتهاى علمى - دینى ما طى قرنها، همانند مطالعات نظرى ریاضىدانان، فیزیکدانان و شیمىدانهایى بوده است که با دقیقترین محاسبات به حل مسائل و کشف روابط و درک عناصر و خواص موادّ نایل آمده، ولى از آن محاسبات دقیق در ساحت صنعت و یا ساخت و تهیه داروها عملاً استفادهاى نشده باشد در حالى که شاهد هستیم که در حوزه علوم تجربى و حتى علوم پایه به مجرّد رهیافت محققان به دستاوردهاى جدید، به سرعت آن طرح نظرى، به واقعیتى عینى و جدّى و مؤثّر در زندگى انسان تبدیل مىشود و مورد بهرهبردارى و استفاده انسانها قرار مىگیرد. با این مقدّمه در صدد تأکید بر این نیاز هستیم که مطالعات قرآنى نباید در خلأ انجام گیرد، بلکه باید مطالعات و پژوهشهاى دینى عموماً و قرآنى خصوصاً جامعهنگر باشد، نیازهاى زمان را در نظر گیرد و این تلاشها در نهایت به طرحى براى ساخت جامعهاى برتر، اخلاقىتر، عادلانهتر و عزیزتر منتهى گردد و این کارى است که - دست کم این نویسنده - فرد یا گروه یا مرکزى را نمىشناسد که نسبت به آن اعلام فعالیّت کرده باشد و حتّى به یاد نمىآورد که در نوشتهها و گفتهها چندان مورد تأکید قرار گرفته باشد. هر چند به صورت آرمانى نهفته در قلب و ذهن همه مؤمنان و مصلحان وجود داشته و دارد، امّا هرگز کافى نیست. در پایان یادآور مىشوم که آنچه در تجزیه و تحلیل تفسیر راهنما به رشته تحریر درآمد، فهم و دیدگاه این نویسنده نسبت به تفسیر راهنما - به عنوان فردى است که نقشى طولانى مدّت در گروههاى پژوهشهاى آن داشته است - و نباید آن را نظر و دیدگاه همه محققان فعّال در این پروژه مطالعاتى دانست، چه بسا برخى از نیروهاى مؤثّر در شکلگیرى این تفسیر، آرا و دیدگاههاى متفاوتى داشته باشند و در آینده به طرح آن دست یازند.