سرکه انداختیم شراب شد
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نارضایی و ندامت رجال مشروطیت از روند این جنبش، یکی از موضوعات مهم و عبرتانگیز در تاریخ معاصر است که بررسی موجبات آن، به فرصتی گسترده نیاز دارد. تاریخ مشروطه، نارضایی و افسردگی و احیانا پشیمانی بسیاری از سران و فعالان آن جنبش را نسبت به اوضاع و احوالی که پس از تجدید مشروطیت بر کشور حاکم شد، ضبط کرده است. در این زمینه میتوان از علما و مراجع مشروطه خواه ایران و عراق (نظیر آخوند خراسانی و سید محمد طباطبایی) یاد کرد.
همچنین بایستی از ادیب الممالک فراهانی (شاعر مشهور و مدیر روزنامه «مجلس»)، اشرفالدین گیلانی (مدیر «نسیم شمال»)، دهخدا، رضا زاده شفق، و حتی سردار و سالار ملی (ستارخان و باقرخان) نام برد که هر یک به شکلی، نارضاییشان از روند مشروطه را ابراز داشتهاند.
چکامههای ادیب الممالک با ترجیع بند: «دیده در خون جگر زد غوطه / باد لعنت به چنین مشروطه»! و نیز: «لعنت الله علی المشروطه / رحمت الله علی الاستبداد» در دیوان او مضبوط است. چنانکه اشرف الدین گیلانی نیز به رغم خوش بینی اولیه نسبت به مشروطه، سالها بعد خسته و رنجور، در دیوانش نوشت: یک مدتی استبداد، از ظلم عذابم کرد / مشروطه چو پیدا شد از غصه کبابم کرد / آن قحطی و این غصه، خوب خانه خرابم کرد...!
درباره نارضایی و شکایت مراجع مشروطه خواه نجف از انحراف در مسیر مشروطیت، روشنترین دلیل، نامه پر سوز و گدازی است که مرحوم شیخ عبدالله مازندرانی در رمضان 1328 به بادامچی (همرزم مرحوم خیابانی) نوشته و در آن، بالحنی بسیار تند، به دسایس و مطامع ضد اسلامی و ضد ملی جناح تقیزاده اعتراض کرده و حتی خطرشان را در کشور، با خطر قشون روس (که آن روزها تبریز و قزوین را اشغال کرده بود) برابر مینهد!1
مازندرانی کلام خود را با این جملات بسیار تلخ به پایان میبرد: «اجمالا بدانید حقیقت عساکر کاری روس وانگلیس، این گونه مردمند، و الا از عساکر قزوین و تبریز، اگر اینها در کار نبودند، خوفی نداشتیم و یقینا تا حال نمانده و زودتر از اینها رفته بودند. آنها هم به امید این دسته کارکنان داخلی مانده[اند].
اگر خبر از وضع معاشها و استخدام مستخدمین، و تلف مالیه ملت در چه مصارف، و عدم صَرف آن در تشکیل قشون نظامی که برای چه غرض و چه مقصد بوده؟ داشته باشید، باید عوض اشک، خون گریه کنید که این همه زحمات را برای چه فدا کردیم و آخر کار به چه نتیجه ضد مقصودی، به واسطه همین چند نفر خیانتکار دشمن گرفتار شدیم. کَشَفَ الله تَعالی هذه الغُمَّه عَن الملَّه...».2
سرکه انداختیم، شراب شد!
«سرکه انداختیم، شراب شد»، تعبیری است که تاریخ کرارا از زبان عالمان مشروطه خواه چون: آخوند خراسانی4، حاج آقا نورالله اصفهانی5، سید عبدالحسین لاری6 و سید محمد طباطبایی7 نقل کرده است که شرح آن فرصتی دیگر میطلبد و در این زمینه، تنها به یک داستان اکتفا میکنیم:
آقای محمد واعظ زاده خراسانی، از قول پدرشان (شیخ مهدی واعظ خراسانی، خطیب بزرگ مشهد در عصر مشروطه) ماجرای جالبی را از مبارزه آخوند (پس از قتل شیخ فضلالله) با جناح تندرو مشروطه نقل میکند که در آن اشارهای نیز به درایت و روشن بینی سید شده است. واعظ زاده با اشاره به پدر خویش (شیخ مهدی واعظ) مینویسد:
ایشان با مشروطه مخالف بودند و علیه آن در مسجد گوهرشاد سخن میگفتند. از مرحوم سید محمدکاظم یزدی، صاحب عروه الوثقی، که از علمای مخالف مشروطه بود، به خوبی یاد میکردند. وی میگفت: اگر مرحوم سید محمدکاظم یزدی نبود، حالا اسمی از اسلام نبود.
البته بعدها مشخص شد که هدف مشروطه خواهان چه بوده است؟ از این روی بسیاری از علمای طرفدار مشروطه وقتی نیرنگها را فهمیدند، با مشروطه مخالفت کردند و از طرفداریهای خود پشیمان شدند. پس از استقرار مشروطیت و تشکیل مجلس، نامهای سری از طرف مرحوم آخوند خراسانی، حامی مهمٍّ مشروطیت، به مشهد رسید. آن نامه حدود 6 ماه در راه بوده تا به دست علمای مشهد رسیده بود. من آن نامه را دیدهام. اکنون اگر آن نامه موجود باشد، جزء مآخذ مهم سیاسی است.
آخوند در آن نامه نوشته بودند: هدف ما از مشروطیت، برقراری عدالت و ترویج اسلام بود، نه اینکه مالیاتهای سنگینی برای مردم وضع کنند و... بنابراین بر هر مسلمانی واجب است که با مشروطیت مبارزه کند.
پس از اینکه نامه آخوند به مشهد رسید، برخی از علمای مشهور مشهد از ایشان خواسته بودند: منبر برود و نامه آخوند را برای مردم بخواند! مرحوم ابوی به شوخی گفتند: «آن وقت که حضرات منبری تلگرافهای علما را میخواندند و جایزه میگرفتند، که ما نبودیم! اکنون که این نامه را هرکس بالای منبر بخواند زنده از منبر پایین نمیآید و موافقین مشروطیت قطعه قطعهاش میکنند، از ما برای منبر دعوت میشود. در عین حال، من منبر میروم و نامه را هم میخوانم، اما به شرط اینکه شما حضرات علما بیایید پای منبر بنشینید».
اما علما نیامدند و این شرط، تحقق پیدا نکرد. از این روی نامه مرحوم آخوند خراسانی هم هیچ گاه در مجامع عمومی خوانده نشد.8
پاورقیها:
1. اوراق تازه یاب مشروطیت و نقش تقی زاده، صص 212 208.
2. روزنامه حبل المتین، ش 15 (28 رمضان 1328 ق)؛ اوراق تازه یاب مشروطیت و نقش تقی زاده، صص 212 208.
برای نامههای دیگر شیخ عبدالله مازندرانی ر.ک، اسنادی در بارههجوم انگلیس و روس به ایران، گردآوری محمد ترکمان، صص 127 125؛ مجله راهنمای کتاب، سال 12 (ش 5 و 6، مرداد شهریور 1348 ش)، ص 313.
3. واقعات اتفاقیه در روزگار، محمدمهدی شریف کاشانی، مقدمه جلد اول.
4. سیره صالحان، ابوالفضل شکوری، ص 138.
5. دیوان طرب، مقدمه جلال همایی، ص 136.
6. میراث اسلامی ایران، به کوشش رسول جعفریان، 1/ 657 658.
7. تاریخ مشروطیت به روایت اسناد، ابراهیم صفایی، صص 520 521.
8. مجله حوزه، ش 41 (آذر و دی 1369)، صص 27 28.
جمعه 18 مرداد 1387
همچنین بایستی از ادیب الممالک فراهانی (شاعر مشهور و مدیر روزنامه «مجلس»)، اشرفالدین گیلانی (مدیر «نسیم شمال»)، دهخدا، رضا زاده شفق، و حتی سردار و سالار ملی (ستارخان و باقرخان) نام برد که هر یک به شکلی، نارضاییشان از روند مشروطه را ابراز داشتهاند.
چکامههای ادیب الممالک با ترجیع بند: «دیده در خون جگر زد غوطه / باد لعنت به چنین مشروطه»! و نیز: «لعنت الله علی المشروطه / رحمت الله علی الاستبداد» در دیوان او مضبوط است. چنانکه اشرف الدین گیلانی نیز به رغم خوش بینی اولیه نسبت به مشروطه، سالها بعد خسته و رنجور، در دیوانش نوشت: یک مدتی استبداد، از ظلم عذابم کرد / مشروطه چو پیدا شد از غصه کبابم کرد / آن قحطی و این غصه، خوب خانه خرابم کرد...!
درباره نارضایی و شکایت مراجع مشروطه خواه نجف از انحراف در مسیر مشروطیت، روشنترین دلیل، نامه پر سوز و گدازی است که مرحوم شیخ عبدالله مازندرانی در رمضان 1328 به بادامچی (همرزم مرحوم خیابانی) نوشته و در آن، بالحنی بسیار تند، به دسایس و مطامع ضد اسلامی و ضد ملی جناح تقیزاده اعتراض کرده و حتی خطرشان را در کشور، با خطر قشون روس (که آن روزها تبریز و قزوین را اشغال کرده بود) برابر مینهد!1
مازندرانی کلام خود را با این جملات بسیار تلخ به پایان میبرد: «اجمالا بدانید حقیقت عساکر کاری روس وانگلیس، این گونه مردمند، و الا از عساکر قزوین و تبریز، اگر اینها در کار نبودند، خوفی نداشتیم و یقینا تا حال نمانده و زودتر از اینها رفته بودند. آنها هم به امید این دسته کارکنان داخلی مانده[اند].
اگر خبر از وضع معاشها و استخدام مستخدمین، و تلف مالیه ملت در چه مصارف، و عدم صَرف آن در تشکیل قشون نظامی که برای چه غرض و چه مقصد بوده؟ داشته باشید، باید عوض اشک، خون گریه کنید که این همه زحمات را برای چه فدا کردیم و آخر کار به چه نتیجه ضد مقصودی، به واسطه همین چند نفر خیانتکار دشمن گرفتار شدیم. کَشَفَ الله تَعالی هذه الغُمَّه عَن الملَّه...».2
سرکه انداختیم، شراب شد!
«سرکه انداختیم، شراب شد»، تعبیری است که تاریخ کرارا از زبان عالمان مشروطه خواه چون: آخوند خراسانی4، حاج آقا نورالله اصفهانی5، سید عبدالحسین لاری6 و سید محمد طباطبایی7 نقل کرده است که شرح آن فرصتی دیگر میطلبد و در این زمینه، تنها به یک داستان اکتفا میکنیم:
آقای محمد واعظ زاده خراسانی، از قول پدرشان (شیخ مهدی واعظ خراسانی، خطیب بزرگ مشهد در عصر مشروطه) ماجرای جالبی را از مبارزه آخوند (پس از قتل شیخ فضلالله) با جناح تندرو مشروطه نقل میکند که در آن اشارهای نیز به درایت و روشن بینی سید شده است. واعظ زاده با اشاره به پدر خویش (شیخ مهدی واعظ) مینویسد:
ایشان با مشروطه مخالف بودند و علیه آن در مسجد گوهرشاد سخن میگفتند. از مرحوم سید محمدکاظم یزدی، صاحب عروه الوثقی، که از علمای مخالف مشروطه بود، به خوبی یاد میکردند. وی میگفت: اگر مرحوم سید محمدکاظم یزدی نبود، حالا اسمی از اسلام نبود.
البته بعدها مشخص شد که هدف مشروطه خواهان چه بوده است؟ از این روی بسیاری از علمای طرفدار مشروطه وقتی نیرنگها را فهمیدند، با مشروطه مخالفت کردند و از طرفداریهای خود پشیمان شدند. پس از استقرار مشروطیت و تشکیل مجلس، نامهای سری از طرف مرحوم آخوند خراسانی، حامی مهمٍّ مشروطیت، به مشهد رسید. آن نامه حدود 6 ماه در راه بوده تا به دست علمای مشهد رسیده بود. من آن نامه را دیدهام. اکنون اگر آن نامه موجود باشد، جزء مآخذ مهم سیاسی است.
آخوند در آن نامه نوشته بودند: هدف ما از مشروطیت، برقراری عدالت و ترویج اسلام بود، نه اینکه مالیاتهای سنگینی برای مردم وضع کنند و... بنابراین بر هر مسلمانی واجب است که با مشروطیت مبارزه کند.
پس از اینکه نامه آخوند به مشهد رسید، برخی از علمای مشهور مشهد از ایشان خواسته بودند: منبر برود و نامه آخوند را برای مردم بخواند! مرحوم ابوی به شوخی گفتند: «آن وقت که حضرات منبری تلگرافهای علما را میخواندند و جایزه میگرفتند، که ما نبودیم! اکنون که این نامه را هرکس بالای منبر بخواند زنده از منبر پایین نمیآید و موافقین مشروطیت قطعه قطعهاش میکنند، از ما برای منبر دعوت میشود. در عین حال، من منبر میروم و نامه را هم میخوانم، اما به شرط اینکه شما حضرات علما بیایید پای منبر بنشینید».
اما علما نیامدند و این شرط، تحقق پیدا نکرد. از این روی نامه مرحوم آخوند خراسانی هم هیچ گاه در مجامع عمومی خوانده نشد.8
پاورقیها:
1. اوراق تازه یاب مشروطیت و نقش تقی زاده، صص 212 208.
2. روزنامه حبل المتین، ش 15 (28 رمضان 1328 ق)؛ اوراق تازه یاب مشروطیت و نقش تقی زاده، صص 212 208.
برای نامههای دیگر شیخ عبدالله مازندرانی ر.ک، اسنادی در بارههجوم انگلیس و روس به ایران، گردآوری محمد ترکمان، صص 127 125؛ مجله راهنمای کتاب، سال 12 (ش 5 و 6، مرداد شهریور 1348 ش)، ص 313.
3. واقعات اتفاقیه در روزگار، محمدمهدی شریف کاشانی، مقدمه جلد اول.
4. سیره صالحان، ابوالفضل شکوری، ص 138.
5. دیوان طرب، مقدمه جلال همایی، ص 136.
6. میراث اسلامی ایران، به کوشش رسول جعفریان، 1/ 657 658.
7. تاریخ مشروطیت به روایت اسناد، ابراهیم صفایی، صص 520 521.
8. مجله حوزه، ش 41 (آذر و دی 1369)، صص 27 28.
جمعه 18 مرداد 1387