دفاع مقدس از دو دیدگاه
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
8 سال دفاع مقدس، مهمترین رویداد ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود. کشوری بعد از برقراری نظامی مردمی به جای حاکمیت سلطه و نه گفتن به قدرتهای استکباری، مورد تجاوز نظامی همسایه خود قرار میگیرد، اما با وجود ضعف دفاعی در روزهای آغازین جنگ با رهبری مدبرانه بنیانگذار جمهوری اسلامی و حمایت و پشتیبانی همه جانبه مردم و پایداری رزمندگان خود، در 8سال، هجوم دشمن را دفع میکند.متن
ایران، در آغاز جنگ تحمیلی، زمانی که هنوز انقلاب در مرحله اولیه استقرار بنیانهای خود بود، با یک حمله خارجی مواجه شد. توان دفاعی ایران در آن زمان به دلیل تغییر حکومت و تغییرات انجام شده در رده فرماندهان قوای نظامی، ضعیف شده بود و بهترین موقعیت برای عراق فراهم بود تا با استفاده از بالاترین امکانات نظامی، با حمله به ایران، ضمن به شکست کشاندن انقلاب اسلامی و برآورده کردن اهداف همپیمانان خود، خوی غارتگرانهاش را سیراب کند. اما مقاومت سرسختانه مردم ایران، پیشروی نیروهای مهاجم را با کندی روبهرو کرد و سرانجام زمینگیر شد.
در ابتدای جنگ به دلیل ضعف تدبیر بنیصدر به عنوان فرمانده کلقوا و نداشتن ابتکار عمل، ایران نتوانست از امکان بالقوه بسیج مردمی بهره کافی بگیرد و سرانجام با عزل بنیصدر از مقامش و تغییر استراتژی جنگی، شرایط به نفع ایران دگرگون شد.
از آن پس، سلسله پیروزیهای چشمگیری در میدان نبرد برای نیروهای ایران به دست آمد. این مسأله همه تحلیلها و گمانهزنیهای پیشین را درباره حمله برقآسای عراق و شکست و سرنگونی جمهوری اسلامی باطل کرد. به دلیل برتری ایران بر عراق و شکستهای پی در پی آن کشور در جنگ با ایران، غرب تلاش کرد با اعمال فشار، ایران را وادار به پذیرش توقف جنگ کند. در داخل کشور، پس از فتح خرمشهر برخی نیروهای سیاسی، اعتقاد داشتند ادامه جنگ بیفایده است و اکنون که در موضع قدرت قرار داریم، میبایست صلح را بپذیریم.
یکی از مهمترین مسائلی که در این زمینه مطرح است، بحث موافقان و مخالفان توقف یا ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر است.
روزنامه جمهوری اسلامی، در 14 فروردین 1374، به نقل از مرحوم سیداحمد خمینی نوشت: «در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود، اما بالاخره مسوولان جنگ گفتند که ما باید تا کنار شط العرب (اروند رود) برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلا با این کار موافق نبودند و میگفتند اگر بناست که شما جنگ را ادامه بدهید بدانید که اگر جنگ با این وضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید، دیگر این جنگ تمام شدنی نیست و ما باید این جنگ را تا نقطهای خاص ادامه بدهیم و الان هم که قضیه فتح خرمشهر پیش آمده، بهترین موقع برای پایان جنگ است.»
هاشمی، در کتاب خاطرات خود( پس از بحران) در مورد حوادث سال 61 که در بخشهایی از آن به مسائل پس از فتح خرمشهر نیز اشاره شده، آورده است: «امام در مورد ادامه جنگ قاطعاند و اجازه نمیدهند حتی به گونهای بحث شود که کوچکترین تردیدی در جامعه و نیروها بروز کند و اهداف جنگ را به گونهای اعلام میکنند که همگی خودشان را برای مدت طولانی آماده کنند و ضمنا توافقی برای ورود به خاک عراق هم نداشتند. در جلسه عصر هم، فرماندهان نظامی با حضور ما با امام بحث کردند و کارشناسانه ثابت کردند که ادامه جنگ با منع ورود به خاک عراق سازگار نیست. دشمن در جاهای زیادی در خاک ما است و اگر مطمئن بشود که نظام ما به خاک او وارد نمیشود یا ورود جزیی خواهد داشت، نه امتیازی خواهد داد و نه از نقاط حساس بیرون خواهد رفت و هر وقت آمادگی پیدا کرد در خاک ما پیشروی میکند و با این استدلال امام را قانع کردند که با ورود به خاک عراق در جاهایی که مردم نیستند یا کم اند و آسیب نمیبینند، موافقت کنند.»
محسن رضایی در گفتگویی به جلسه رهبران سیاسی و نظامی کشور پس از فتح خرمشهر اشاره کرده و میگوید: «امام نگفت که جنگ تمام شود، بلکه فرمودند که چرا میخواهید جنگ را به داخل عراق ببرید، به جای اینکه در لب مرز بجنگید؟ ما محکوم به ادامه جنگ تا رسیدن به مقصود بودیم، چون پیشنهادی برای صلح وجود نداشت و امام به این دلیل سوال را مطرح کرد که میگفت اگر ما وارد عراق شویم مردم عراق آسیب میبینند و اگر از مرز عبور کنیم، توجیهمان در برابر نظام بینالملل ممکن است پذیرفته نشود.»
رضایی اضافه میکند: « استدلالهای برخی دوستان سیاسی این بود که اگر ما وارد خاک عراق شویم، حداقلی در مذاکره برای گرفتن حقوق خود دارا خواهیم بود، استدلال نظامیها این بود که ماندن در لب مرز امنیت شهرهای مرزی ما را حفظ نمیکند... در نهایت امام(ره) وقتی همه نظرات را شنیدند، قبول کردند که وارد خاک عراق شویم».[ایسنا 3/3/1382]
رضایی در گفتگوی دیگری که در سایت بازتاب منتشر شد، میگوید: «آمریکا پس از فتح خرمشهر، خواهان توقف جنگ بدون انتخاب برنده اصلی بود. خب، ایران به دنبال مسائل دیگری بود... بنابراین کشور ما پس از فتح خرمشهر، تحت فشار قرار گرفت که آتش بس را بپذیرد... معلوم نبود شرایط نه جنگ و نه صلح چه موقع پایان میپذیرفت... ما فریب این ترفند را نخوردیم و چون نیروهای آمادهای در اختیار داشتیم، قصد نداشتیم فرصت را از دست بدهیم ».[1/5/1382]
هاشمی در گفتگویی که همشهری آن را منتشر کرد، دلایل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر را از دیدگاه خود توضیح داده است. او در ابتدا تأکید کرده که فرماندهی کل قوا و هدایت جامعه به عهده آیتالله خمینی بوده است. سپس گفته است: «امام هم براساس مسائلی که در ذهن مبارکشان بود، فکر میکردند حال که صدام حسین تجاوز را آغاز کرده است، هم باید دفع تجاوز کرد و هم برای ملت عراق آزادی آورد... امام فکر کردند میتوانیم با استفاده از این فرصت مشکل مردم عراق را حل و کاری کنیم که دیگر صدام نباشد.»
محسن رضایی در مقام جوابگویی به این گفتهها برآمد و درباره این بخش از سخنان هاشمی رفسنجانی گفت: «با توجه به شناخت دقیقی که من از نزدیک از حضرت امام دارم و به ویژه اطلاعاتی که (درباره) پیش از جنگ، آغاز جنگ و پایان جنگ دارم، چنین ادعایی غیر دقیق است و شاید بتوان گفت منصفانه نیست امام از نظر برخورد با دولتمردان دنیا، صدام را در انتهای فهرست خود میدانستند... و هیچ وقت امام، صدام را در اندازهای نمیدانست که به خاطر انتقام و تنبیه او کاری کند که منجر به جنگ شود.»
هاشمی در ادامه گفتگویش، درباره دلایل ادامه جنگ، به گستاخی کشوری کوچک به کشور بزرگتر اشاره کرده و میگوید: «قانع کردن نیروهای مسلح برای توقف جنگ کار آسانی نبود.» او همچنین به اشغال مناطقی از خاک ایران در همان زمان و بعدها و همچنین تلاش برای معرفی متجاوز نیز اشاره کرده و اضافه میکند: « بعد از عملیات خیبر، من که مسوول جنگ بودم، سیاستی داشتم که هیچ وقت مورد تصویب امام قرار نگرفت، اما رد هم نشد.» این سیاست در واقع تلاش برای گرفتن بخشهایی از خاک عراق برای پایان جنگ بود؛ «برخی از پاسداران با من مخالف بودند و میگفتند، امام میگوید: جنگ جنگ تا پیروزی و شما میگویید جنگ جنگ تا یک پیروزی، من گفتم در هر حال از امام اطاعت خواهم کرد، اما نظر من این است. میگفتم اگر این کار را بکنید، جنگ تمام میشود. اما آنها قبول نداشتند.»
محسن رضایی در این باره تأکید میکند که: «این حرف آقای هاشمی همان استراتژی سیاسی است که پس از آزادی خرمشهر در دستور کار دولت قرار است و مسوولان تا پایان جنگ به آن عمل میکردند. اتفاقا آنچه که به آن عمل نشد، استراتژی پیشنهادی فرماندهان سپاه بود که پس از رمضان به مسوولان ارائه میشد.»
رضایی در توضیح استراتژی سیاسی میگوید: «در جلسهای که خدمت امام تشکیل شد، در جلسه شورای عالی دفاع در محضر امام که آقایان حاج احمد خمینی، میرحسین موسوی، موسوی اردبیلی، ولایتی و رهبر معظم انقلاب که رئیس جمهور بودند حضور داشتند، آقای هاشمی رفسنجانی گفتند که ما باید از مرزهای بینالمللی عبور کنیم که اگر خواستیم جنگ را تمام کنیم یک چیزی در دست داشته باشیم تا بتوانیم در میز مذاکره از آن استفاده کنیم. آقای ظهیرنژاد هم استدلال کردند مرزهای جنوب قابل دفاع نیستند و باید به مانعی طبیعی مانند اروندرود تکیه کنیم و با تکیه بر آن بتوان دفاع کرد. این 2 استدلال ارائه شد و من و دیگر دوستان هم در بعد سیاسی و نظامی از آن 2حمایت کردیم. لذا عملا استراتژی پس از آزادی خرمشهر استراتژی سیاسی شد، یعنی انجام یک عملیات نظامی برای تحقق صلح.»
رضایی اضافه میکند: «براساس استراتژی سیاسی، آقای هاشمی میگفت، بروید فاو را بگیرید تا جنگ را تمام کنیم. در کربلای 5 هم گفتند بروید شلمچه را بگیرید و به بصره نزدیک شوید، ما جنگ را تمام میکنیم. یعنی ما همیشه عملیات میکردیم برای پایان دادن به جنگ.»
پس از فتح خرمشهر، گرچه نیروهای ایرانی پیروزیهای چشمگیری در مناطقی مثل، فاو کسب کردند، اما از سال 65 به بعد، جنگ وارد مراحل فرسایشی خود شد. تحریم اقتصادی ایران، حضور گسترده نیروهای آمریکایی در خلیجفارس، سقوط هواپیمای مسافربری «ایرباس» و تهدید منافع نظامی، اقتصادی و سیاسی ایران در منطقه خود به خود توجه ایران را در چند جبهه به خویش مشغول میکرد و در نهایت، صدور قطعنامه 598 که با قطعنامههای پیشین تفاوت محتوایی داشت، ماجرا را تغییر داد.
ایران قطعنامه 598 را رد نکرد و در صدد بود راهحلهای دیپلماتیک را برای پیشبرد اهداف خود بررسی کند. این خواسته ایران با دیگر پیششرطهایش درباره محاکمه عامل اصلی جنگ و مجازات متجاوز، تفاوت داشت و این بار به محکوم شدن عراق و پرداخت غرامت از سوی این کشور محدود میشد.
نحوه پذیرش قطعنامه 598 نیز از مسائل بحثبرانگیز است. هاشمی رفسنجانی درباره پذیرش قطعنامه 598 میگوید: «من به قرارگاه رفتم و آقای محسن رضایی که فرمانده سپاه بود، فهرستی تهیه کرده بود و گفت که اگر بخواهیم جنگ را ادامه دهیم، با توجه به ضعف شدید تدارکات باید اقلام این فهرست را به ما بدهید. آن فهرست اکنون موجود است، خیلی مفصل بود و اعداد و ارقام آن دقیقا یادم نیست... گفتند مهمترین شرط این است که شما باید آمریکا را با حربههای سیاسی از خلیج فارس بیرون کنید وگرنه نمیتوان جنگید. پس از اینکه محسن رضایی این مباحث را مطرح کرد، گفتم همه را به عنوان نیاز جبهه بنویسید. ما هم به امام میدهیم تا راهحل آن را بدهند. نامه آقای رضایی را به جلسه سران 3 قوه بردم. در جلسه سران اعلام شد که این مقادیر را نمیتوان تأمین کرد. 5 نفری پیش امام رفتیم... امام گفتند با این مستندات و آثار، چارهای جز پذیرش آتش بس نداریم.»
محسن رضایی در این باره میگوید: «آن زمان سپاه نامهای را برای آقای هاشمی نه امام تنظیم کرد زیرا امکانات کشور در اختیار مسوولان سیاسی کشور بود. در این نامه برای پیروزی در جنگ امکاناتی خواسته شده بود. آقای هاشمی این نامه و چند نامه دیگر از جمله نامه آقای خاتمی وزیر ارشاد وقت، نامه میرحسین موسوی به عنوان مسوول دولت و نامه فرماندهان ارتش را با هم خدمت امام برد و گفته بود که نظامیان این گونه میگویند و مسوولان سیاسی و اقتصادی هم میگویند پول نداریم. شما تکلیف را روشن کنید و امام هم با پذیرش قطعنامه موافقت کردند.» رضایی تأکید میکند: «وقتی این نامه به آقای هاشمی نوشته شد، ایشان نامه را پیش امام بردند و گفتند سپاه این امکانات را میخواهد و وزرای اقتصادی هم گفتهاند این امکانات را نداریم. در حقیقت مشکلی که باید سیاسیون حل میکردند را به میدان امام انداختند و نتیجه آن پذیرش قطعنامه 598 بود.»
مطابق برخی از گزارشها، 2 روز پیش از پذیرش رسمی قطعنامه 598 از طرف ایران، جلسهای با حضور سران3 قوه، اعضای مجلس خبرگان، شورای نگهبان و شورای عالی قضایی در نهاد ریاستجمهوری تشکیل شد که در آن سیداحمد خمینی و محمدرضا توسلی و محمدرضا مهدوی کنی نیز شرکت داشتهاند. در این جلسه، نامه رهبر انقلاب اسلامی قرائت شد. در آن نامه آمده بود: «حال که مسوولان نظامی، اعم از ارتش و سپاه که خبرگان جنگ هستند، صریحا اعتراف میکنند که ارتش اسلام به این زودیها هیچ پیروزی ای به دست نخواهد آورد و نظر به اینکه مسوولان دلسوز نظامی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی از این پس جنگ را به هیچ وجه به صلاح کشور نمیدانند و با قاطعیت میگویند که یک دهم سلاحهایی را که استکبار شرق و غرب در اختیار صدام گذارده اند به هیچ وجه و با هیچ قیمتی نمیشود در جهان تهیه کرد و با توجه به نامه تکاندهنده فرمانده سپاه پاسداران که یکی از دهها گزارش نظامی سیاسی است که بعد از شکستهای اخیر به اینجانب رسیده... اینجانب با آتش بس موافقت مینمایم... . مسوولان سیاسی میگویند از آنجا که مردم فهمیده اند پیروزی سریعی به دست نمیآید شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است. شما عزیزان از هر کس بهتر میدانید که این تصمیم برای من چون زهر کشنده است ولی راضی به رضای خداوند متعال هستم.( »همشهری 8/7/85) 2 روز پس از پذیرش قطعنامه نیز، ایشان در پیام مفصلی به مردم ایران تأکید کردند: «شما میدانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود.»
جنگ تحمیلی نیز مانند هر پدیده تاریخی دیگر، مورد تفسیر و برداشتهای مختلف قرار گرفته است. در واقع پذیرش قطعنامه، زمانی اتفاق افتاد که به خاطر حمایت مستمر غرب از عراق، ایران موقعیت خوبی نداشت و به علت فرسایشیشدن جنگ، کشورمان کمتر توانست اهداف نظامی خود را دنبال کند و علاوه بر این، در اواخر جنگ در بخشهایی از خاک میهن نیز مجبور به عقبنشینی در مقابل تهاجمات ارتش عراق شد. در چنین وضعیتی، پذیرش قطعنامه نشاندهنده تلاش ایران برای جلوگیری از ادامه پیشروی نظامیان دشمن بود. در حالی که فتح خرمشهر، اوج پیروزی نظامی ایرانیان محسوب میشد و صدام بعد از پذیرش این شکست، درصدد یافتن راهی برای توقف جنگ بود.
در کنار این ارزیابی، نظریه دیگری نیز وجود دارد که بر پایه آن، بعد از فتح خرمشهر راهی برای ایران به جز ادامه جنگ وجود نداشت؛ چون برای توقف جنگ و از سرگیری دوباره آن از سوی صدام بعد از تقویت بنیه نظامی اطمینانی وجود نداشت. ایران، تنها در صورتی میتوانست به استمرار وضعیت صلح در مرزهای خود اطمینان حاصل کند که عراق حقوق جمهوری اسلامی را در مرزهای بینالمللی، براساس قطعنامههای فیمابین به رسمیت بشناسد و وفاداری خود را به عهد و پیمانهای گذشته ثابت کند. یکی از عواملی که باعث میشد ایران به این اطمینان دست یابد، قطعنامههایی بود که از سوی شورای امنتیت صادر میشد. صدور قطعنامههایی که بر حاکمیت ایران بر مرزهای بینالمللی تصریح کند و مجازات متجاوز به مرزهای بینالمللی را مورد تاکید قرار دهد، میتوانست ایران را به توقف جنگ و بررسی وضعیت متجاوز امیدوار کند. بنابراین نظریه، تا زمانی که سازمان ملل متحد و شورای امنیت، قطعنامهای دربرگیرنده حداقل شرایط برقراری صلح عادلانه، صادر نمیکردند، ایران مجبور به حفظ وضع موجود و ادامه جنگ بود تنها قطعنامه 598 نیمنگاهی هم به خواستههای ایران داشت؛ چون برابر با مفاد آن، در گام اول برای حل و فصل مناقشه، باید فرمان آتشبس فوری صادر میشد و 2 طرف متخاصم به عملیات نظامی خود در زمین، دریا و هوا پایان میدادند و همه نیروهای خود را بدون درنگ به مرزهای شناخته شده بینالمللی بازمیگرداندند.
اشاره به این مسأله، به معنای رسمیت یافتن دوباره قرارداد 1975 الجزایر بود و تحقق چنین مسألهای برای ایران یک پیروزی بود و شکست اهداف نظامی و سیاسی عراق در جنگ محسوب میشد. از دیگر نکات مطرح شده در قطعنامه 598، اندیشیدن تمهیداتی برای تعیین یک هیات بیطرف، برای تحقیق درباره مسوول اصلی منازعه و فرستادن نتیجه آن به شورای امنیت بود.
این مورد هم میتوانست نظر ایران را تا حد زیادی تأمین کند؛ چون به ظاهر، دلایل کافی مبنی بر متجاوز بودن عراق وجود داشت و همین مسأله میتوانست، زمینههای دریافت غرامت را از آغازگر جنگ فراهم کند.
پس از پذیرش قطعنامه، گرچه کشمکشهای زیادی بین 2 کشور بروز پیدا کرد، اما در پایان هر دو به حالت «نه صلح، نه جنگ» تن دادند. هر چند از فاصله آتشبس تا جنگ اول خلیج فارس، عراق همیشه از موضع قدرت صحبت میکرد و ایران نیز به هیچوجه از خواستههای خود دست برنمینداشت.اکنون که بیش از دو دهه از پذیرش قطعنامه می گذرد ، مهمترین دستاورد آن را می توان اثبات حقانیت ایران ، متجاوز شناخته شدن عراق و عدم تغییر مرزهای جغرافیایی دانست .
پنجشنبه 23 مهر 1388
در ابتدای جنگ به دلیل ضعف تدبیر بنیصدر به عنوان فرمانده کلقوا و نداشتن ابتکار عمل، ایران نتوانست از امکان بالقوه بسیج مردمی بهره کافی بگیرد و سرانجام با عزل بنیصدر از مقامش و تغییر استراتژی جنگی، شرایط به نفع ایران دگرگون شد.
از آن پس، سلسله پیروزیهای چشمگیری در میدان نبرد برای نیروهای ایران به دست آمد. این مسأله همه تحلیلها و گمانهزنیهای پیشین را درباره حمله برقآسای عراق و شکست و سرنگونی جمهوری اسلامی باطل کرد. به دلیل برتری ایران بر عراق و شکستهای پی در پی آن کشور در جنگ با ایران، غرب تلاش کرد با اعمال فشار، ایران را وادار به پذیرش توقف جنگ کند. در داخل کشور، پس از فتح خرمشهر برخی نیروهای سیاسی، اعتقاد داشتند ادامه جنگ بیفایده است و اکنون که در موضع قدرت قرار داریم، میبایست صلح را بپذیریم.
یکی از مهمترین مسائلی که در این زمینه مطرح است، بحث موافقان و مخالفان توقف یا ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر است.
روزنامه جمهوری اسلامی، در 14 فروردین 1374، به نقل از مرحوم سیداحمد خمینی نوشت: «در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود، اما بالاخره مسوولان جنگ گفتند که ما باید تا کنار شط العرب (اروند رود) برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلا با این کار موافق نبودند و میگفتند اگر بناست که شما جنگ را ادامه بدهید بدانید که اگر جنگ با این وضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید، دیگر این جنگ تمام شدنی نیست و ما باید این جنگ را تا نقطهای خاص ادامه بدهیم و الان هم که قضیه فتح خرمشهر پیش آمده، بهترین موقع برای پایان جنگ است.»
هاشمی، در کتاب خاطرات خود( پس از بحران) در مورد حوادث سال 61 که در بخشهایی از آن به مسائل پس از فتح خرمشهر نیز اشاره شده، آورده است: «امام در مورد ادامه جنگ قاطعاند و اجازه نمیدهند حتی به گونهای بحث شود که کوچکترین تردیدی در جامعه و نیروها بروز کند و اهداف جنگ را به گونهای اعلام میکنند که همگی خودشان را برای مدت طولانی آماده کنند و ضمنا توافقی برای ورود به خاک عراق هم نداشتند. در جلسه عصر هم، فرماندهان نظامی با حضور ما با امام بحث کردند و کارشناسانه ثابت کردند که ادامه جنگ با منع ورود به خاک عراق سازگار نیست. دشمن در جاهای زیادی در خاک ما است و اگر مطمئن بشود که نظام ما به خاک او وارد نمیشود یا ورود جزیی خواهد داشت، نه امتیازی خواهد داد و نه از نقاط حساس بیرون خواهد رفت و هر وقت آمادگی پیدا کرد در خاک ما پیشروی میکند و با این استدلال امام را قانع کردند که با ورود به خاک عراق در جاهایی که مردم نیستند یا کم اند و آسیب نمیبینند، موافقت کنند.»
محسن رضایی در گفتگویی به جلسه رهبران سیاسی و نظامی کشور پس از فتح خرمشهر اشاره کرده و میگوید: «امام نگفت که جنگ تمام شود، بلکه فرمودند که چرا میخواهید جنگ را به داخل عراق ببرید، به جای اینکه در لب مرز بجنگید؟ ما محکوم به ادامه جنگ تا رسیدن به مقصود بودیم، چون پیشنهادی برای صلح وجود نداشت و امام به این دلیل سوال را مطرح کرد که میگفت اگر ما وارد عراق شویم مردم عراق آسیب میبینند و اگر از مرز عبور کنیم، توجیهمان در برابر نظام بینالملل ممکن است پذیرفته نشود.»
رضایی اضافه میکند: « استدلالهای برخی دوستان سیاسی این بود که اگر ما وارد خاک عراق شویم، حداقلی در مذاکره برای گرفتن حقوق خود دارا خواهیم بود، استدلال نظامیها این بود که ماندن در لب مرز امنیت شهرهای مرزی ما را حفظ نمیکند... در نهایت امام(ره) وقتی همه نظرات را شنیدند، قبول کردند که وارد خاک عراق شویم».[ایسنا 3/3/1382]
رضایی در گفتگوی دیگری که در سایت بازتاب منتشر شد، میگوید: «آمریکا پس از فتح خرمشهر، خواهان توقف جنگ بدون انتخاب برنده اصلی بود. خب، ایران به دنبال مسائل دیگری بود... بنابراین کشور ما پس از فتح خرمشهر، تحت فشار قرار گرفت که آتش بس را بپذیرد... معلوم نبود شرایط نه جنگ و نه صلح چه موقع پایان میپذیرفت... ما فریب این ترفند را نخوردیم و چون نیروهای آمادهای در اختیار داشتیم، قصد نداشتیم فرصت را از دست بدهیم ».[1/5/1382]
هاشمی در گفتگویی که همشهری آن را منتشر کرد، دلایل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر را از دیدگاه خود توضیح داده است. او در ابتدا تأکید کرده که فرماندهی کل قوا و هدایت جامعه به عهده آیتالله خمینی بوده است. سپس گفته است: «امام هم براساس مسائلی که در ذهن مبارکشان بود، فکر میکردند حال که صدام حسین تجاوز را آغاز کرده است، هم باید دفع تجاوز کرد و هم برای ملت عراق آزادی آورد... امام فکر کردند میتوانیم با استفاده از این فرصت مشکل مردم عراق را حل و کاری کنیم که دیگر صدام نباشد.»
محسن رضایی در مقام جوابگویی به این گفتهها برآمد و درباره این بخش از سخنان هاشمی رفسنجانی گفت: «با توجه به شناخت دقیقی که من از نزدیک از حضرت امام دارم و به ویژه اطلاعاتی که (درباره) پیش از جنگ، آغاز جنگ و پایان جنگ دارم، چنین ادعایی غیر دقیق است و شاید بتوان گفت منصفانه نیست امام از نظر برخورد با دولتمردان دنیا، صدام را در انتهای فهرست خود میدانستند... و هیچ وقت امام، صدام را در اندازهای نمیدانست که به خاطر انتقام و تنبیه او کاری کند که منجر به جنگ شود.»
هاشمی در ادامه گفتگویش، درباره دلایل ادامه جنگ، به گستاخی کشوری کوچک به کشور بزرگتر اشاره کرده و میگوید: «قانع کردن نیروهای مسلح برای توقف جنگ کار آسانی نبود.» او همچنین به اشغال مناطقی از خاک ایران در همان زمان و بعدها و همچنین تلاش برای معرفی متجاوز نیز اشاره کرده و اضافه میکند: « بعد از عملیات خیبر، من که مسوول جنگ بودم، سیاستی داشتم که هیچ وقت مورد تصویب امام قرار نگرفت، اما رد هم نشد.» این سیاست در واقع تلاش برای گرفتن بخشهایی از خاک عراق برای پایان جنگ بود؛ «برخی از پاسداران با من مخالف بودند و میگفتند، امام میگوید: جنگ جنگ تا پیروزی و شما میگویید جنگ جنگ تا یک پیروزی، من گفتم در هر حال از امام اطاعت خواهم کرد، اما نظر من این است. میگفتم اگر این کار را بکنید، جنگ تمام میشود. اما آنها قبول نداشتند.»
محسن رضایی در این باره تأکید میکند که: «این حرف آقای هاشمی همان استراتژی سیاسی است که پس از آزادی خرمشهر در دستور کار دولت قرار است و مسوولان تا پایان جنگ به آن عمل میکردند. اتفاقا آنچه که به آن عمل نشد، استراتژی پیشنهادی فرماندهان سپاه بود که پس از رمضان به مسوولان ارائه میشد.»
رضایی در توضیح استراتژی سیاسی میگوید: «در جلسهای که خدمت امام تشکیل شد، در جلسه شورای عالی دفاع در محضر امام که آقایان حاج احمد خمینی، میرحسین موسوی، موسوی اردبیلی، ولایتی و رهبر معظم انقلاب که رئیس جمهور بودند حضور داشتند، آقای هاشمی رفسنجانی گفتند که ما باید از مرزهای بینالمللی عبور کنیم که اگر خواستیم جنگ را تمام کنیم یک چیزی در دست داشته باشیم تا بتوانیم در میز مذاکره از آن استفاده کنیم. آقای ظهیرنژاد هم استدلال کردند مرزهای جنوب قابل دفاع نیستند و باید به مانعی طبیعی مانند اروندرود تکیه کنیم و با تکیه بر آن بتوان دفاع کرد. این 2 استدلال ارائه شد و من و دیگر دوستان هم در بعد سیاسی و نظامی از آن 2حمایت کردیم. لذا عملا استراتژی پس از آزادی خرمشهر استراتژی سیاسی شد، یعنی انجام یک عملیات نظامی برای تحقق صلح.»
رضایی اضافه میکند: «براساس استراتژی سیاسی، آقای هاشمی میگفت، بروید فاو را بگیرید تا جنگ را تمام کنیم. در کربلای 5 هم گفتند بروید شلمچه را بگیرید و به بصره نزدیک شوید، ما جنگ را تمام میکنیم. یعنی ما همیشه عملیات میکردیم برای پایان دادن به جنگ.»
پس از فتح خرمشهر، گرچه نیروهای ایرانی پیروزیهای چشمگیری در مناطقی مثل، فاو کسب کردند، اما از سال 65 به بعد، جنگ وارد مراحل فرسایشی خود شد. تحریم اقتصادی ایران، حضور گسترده نیروهای آمریکایی در خلیجفارس، سقوط هواپیمای مسافربری «ایرباس» و تهدید منافع نظامی، اقتصادی و سیاسی ایران در منطقه خود به خود توجه ایران را در چند جبهه به خویش مشغول میکرد و در نهایت، صدور قطعنامه 598 که با قطعنامههای پیشین تفاوت محتوایی داشت، ماجرا را تغییر داد.
ایران قطعنامه 598 را رد نکرد و در صدد بود راهحلهای دیپلماتیک را برای پیشبرد اهداف خود بررسی کند. این خواسته ایران با دیگر پیششرطهایش درباره محاکمه عامل اصلی جنگ و مجازات متجاوز، تفاوت داشت و این بار به محکوم شدن عراق و پرداخت غرامت از سوی این کشور محدود میشد.
نحوه پذیرش قطعنامه 598 نیز از مسائل بحثبرانگیز است. هاشمی رفسنجانی درباره پذیرش قطعنامه 598 میگوید: «من به قرارگاه رفتم و آقای محسن رضایی که فرمانده سپاه بود، فهرستی تهیه کرده بود و گفت که اگر بخواهیم جنگ را ادامه دهیم، با توجه به ضعف شدید تدارکات باید اقلام این فهرست را به ما بدهید. آن فهرست اکنون موجود است، خیلی مفصل بود و اعداد و ارقام آن دقیقا یادم نیست... گفتند مهمترین شرط این است که شما باید آمریکا را با حربههای سیاسی از خلیج فارس بیرون کنید وگرنه نمیتوان جنگید. پس از اینکه محسن رضایی این مباحث را مطرح کرد، گفتم همه را به عنوان نیاز جبهه بنویسید. ما هم به امام میدهیم تا راهحل آن را بدهند. نامه آقای رضایی را به جلسه سران 3 قوه بردم. در جلسه سران اعلام شد که این مقادیر را نمیتوان تأمین کرد. 5 نفری پیش امام رفتیم... امام گفتند با این مستندات و آثار، چارهای جز پذیرش آتش بس نداریم.»
محسن رضایی در این باره میگوید: «آن زمان سپاه نامهای را برای آقای هاشمی نه امام تنظیم کرد زیرا امکانات کشور در اختیار مسوولان سیاسی کشور بود. در این نامه برای پیروزی در جنگ امکاناتی خواسته شده بود. آقای هاشمی این نامه و چند نامه دیگر از جمله نامه آقای خاتمی وزیر ارشاد وقت، نامه میرحسین موسوی به عنوان مسوول دولت و نامه فرماندهان ارتش را با هم خدمت امام برد و گفته بود که نظامیان این گونه میگویند و مسوولان سیاسی و اقتصادی هم میگویند پول نداریم. شما تکلیف را روشن کنید و امام هم با پذیرش قطعنامه موافقت کردند.» رضایی تأکید میکند: «وقتی این نامه به آقای هاشمی نوشته شد، ایشان نامه را پیش امام بردند و گفتند سپاه این امکانات را میخواهد و وزرای اقتصادی هم گفتهاند این امکانات را نداریم. در حقیقت مشکلی که باید سیاسیون حل میکردند را به میدان امام انداختند و نتیجه آن پذیرش قطعنامه 598 بود.»
مطابق برخی از گزارشها، 2 روز پیش از پذیرش رسمی قطعنامه 598 از طرف ایران، جلسهای با حضور سران3 قوه، اعضای مجلس خبرگان، شورای نگهبان و شورای عالی قضایی در نهاد ریاستجمهوری تشکیل شد که در آن سیداحمد خمینی و محمدرضا توسلی و محمدرضا مهدوی کنی نیز شرکت داشتهاند. در این جلسه، نامه رهبر انقلاب اسلامی قرائت شد. در آن نامه آمده بود: «حال که مسوولان نظامی، اعم از ارتش و سپاه که خبرگان جنگ هستند، صریحا اعتراف میکنند که ارتش اسلام به این زودیها هیچ پیروزی ای به دست نخواهد آورد و نظر به اینکه مسوولان دلسوز نظامی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی از این پس جنگ را به هیچ وجه به صلاح کشور نمیدانند و با قاطعیت میگویند که یک دهم سلاحهایی را که استکبار شرق و غرب در اختیار صدام گذارده اند به هیچ وجه و با هیچ قیمتی نمیشود در جهان تهیه کرد و با توجه به نامه تکاندهنده فرمانده سپاه پاسداران که یکی از دهها گزارش نظامی سیاسی است که بعد از شکستهای اخیر به اینجانب رسیده... اینجانب با آتش بس موافقت مینمایم... . مسوولان سیاسی میگویند از آنجا که مردم فهمیده اند پیروزی سریعی به دست نمیآید شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است. شما عزیزان از هر کس بهتر میدانید که این تصمیم برای من چون زهر کشنده است ولی راضی به رضای خداوند متعال هستم.( »همشهری 8/7/85) 2 روز پس از پذیرش قطعنامه نیز، ایشان در پیام مفصلی به مردم ایران تأکید کردند: «شما میدانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود.»
جنگ تحمیلی نیز مانند هر پدیده تاریخی دیگر، مورد تفسیر و برداشتهای مختلف قرار گرفته است. در واقع پذیرش قطعنامه، زمانی اتفاق افتاد که به خاطر حمایت مستمر غرب از عراق، ایران موقعیت خوبی نداشت و به علت فرسایشیشدن جنگ، کشورمان کمتر توانست اهداف نظامی خود را دنبال کند و علاوه بر این، در اواخر جنگ در بخشهایی از خاک میهن نیز مجبور به عقبنشینی در مقابل تهاجمات ارتش عراق شد. در چنین وضعیتی، پذیرش قطعنامه نشاندهنده تلاش ایران برای جلوگیری از ادامه پیشروی نظامیان دشمن بود. در حالی که فتح خرمشهر، اوج پیروزی نظامی ایرانیان محسوب میشد و صدام بعد از پذیرش این شکست، درصدد یافتن راهی برای توقف جنگ بود.
در کنار این ارزیابی، نظریه دیگری نیز وجود دارد که بر پایه آن، بعد از فتح خرمشهر راهی برای ایران به جز ادامه جنگ وجود نداشت؛ چون برای توقف جنگ و از سرگیری دوباره آن از سوی صدام بعد از تقویت بنیه نظامی اطمینانی وجود نداشت. ایران، تنها در صورتی میتوانست به استمرار وضعیت صلح در مرزهای خود اطمینان حاصل کند که عراق حقوق جمهوری اسلامی را در مرزهای بینالمللی، براساس قطعنامههای فیمابین به رسمیت بشناسد و وفاداری خود را به عهد و پیمانهای گذشته ثابت کند. یکی از عواملی که باعث میشد ایران به این اطمینان دست یابد، قطعنامههایی بود که از سوی شورای امنتیت صادر میشد. صدور قطعنامههایی که بر حاکمیت ایران بر مرزهای بینالمللی تصریح کند و مجازات متجاوز به مرزهای بینالمللی را مورد تاکید قرار دهد، میتوانست ایران را به توقف جنگ و بررسی وضعیت متجاوز امیدوار کند. بنابراین نظریه، تا زمانی که سازمان ملل متحد و شورای امنیت، قطعنامهای دربرگیرنده حداقل شرایط برقراری صلح عادلانه، صادر نمیکردند، ایران مجبور به حفظ وضع موجود و ادامه جنگ بود تنها قطعنامه 598 نیمنگاهی هم به خواستههای ایران داشت؛ چون برابر با مفاد آن، در گام اول برای حل و فصل مناقشه، باید فرمان آتشبس فوری صادر میشد و 2 طرف متخاصم به عملیات نظامی خود در زمین، دریا و هوا پایان میدادند و همه نیروهای خود را بدون درنگ به مرزهای شناخته شده بینالمللی بازمیگرداندند.
اشاره به این مسأله، به معنای رسمیت یافتن دوباره قرارداد 1975 الجزایر بود و تحقق چنین مسألهای برای ایران یک پیروزی بود و شکست اهداف نظامی و سیاسی عراق در جنگ محسوب میشد. از دیگر نکات مطرح شده در قطعنامه 598، اندیشیدن تمهیداتی برای تعیین یک هیات بیطرف، برای تحقیق درباره مسوول اصلی منازعه و فرستادن نتیجه آن به شورای امنیت بود.
این مورد هم میتوانست نظر ایران را تا حد زیادی تأمین کند؛ چون به ظاهر، دلایل کافی مبنی بر متجاوز بودن عراق وجود داشت و همین مسأله میتوانست، زمینههای دریافت غرامت را از آغازگر جنگ فراهم کند.
پس از پذیرش قطعنامه، گرچه کشمکشهای زیادی بین 2 کشور بروز پیدا کرد، اما در پایان هر دو به حالت «نه صلح، نه جنگ» تن دادند. هر چند از فاصله آتشبس تا جنگ اول خلیج فارس، عراق همیشه از موضع قدرت صحبت میکرد و ایران نیز به هیچوجه از خواستههای خود دست برنمینداشت.اکنون که بیش از دو دهه از پذیرش قطعنامه می گذرد ، مهمترین دستاورد آن را می توان اثبات حقانیت ایران ، متجاوز شناخته شدن عراق و عدم تغییر مرزهای جغرافیایی دانست .
پنجشنبه 23 مهر 1388