یکى از مسائل مطرح در میان متون رجالى کهن، شیعى خواندن یا به تشیع منتسب کردن ابناسحاق است. متقدمان و متأخران با تکیه بر شواهدى در برخى عبارتهاى او مدعى وجود گرایش شیعى در تفکر وى بودهاند. گروهایى نیز از این انتساب دفاع یا وجود آن را نفى کردهاند. پرسش اساسى آن است که چه عواملى در منتسب کردن ابناسحاق به تشیع نقش داشتهاند؟
مسلم است تفاوتهایى میان سبک و چگونگى کار برخى نویسندگان و از جمله ابناسحاق با عالمان حدیثى مدینه در حال بروز بود که سبب شد پیشکسوتان از عملکرد و دستاوردهاى علمى نسل جدید نگران و ناراضى بوده و به گونههاى مختلف بکوشند تا مانع رشد سبک و شیوه کار آنها در حوزه خود باشند. از این رو احتمال مىرود که آنها با اتهامات یا انتسابهایى سعى در حفظ اوضاع به نفع خود داشته باشند. با چنین رویکردى مىتوان زمینه و علت انتسابهاى متعدد به ابناسحاق را در فضایى که در مدینه در مورد او به وجود آمده بود و نیز در شیوه کار وى جستوجو کرد. بررسى صحت این انتساب، هم از طریق عملکرد و هم آثار فرد امکانپذیر است. به نظر مىرسد مصداقهاى بروز اتهامات و نسبتهایى از این دست به سبب وجود برخى روایاتى است که دیگران نقل آن را نمىپسندیدند یا جسارت نقل آن را نداشتند. از این رو لازم است که مکان و جو عصر زندگى علمى ابناسحاق در کنار آثار او بررسى شود تا پاسخ این مسئله روشن شود که آیا شیوه کار وى مسبب بسیارى از اتهامات بوده است یا نه؟
کتاب بحارالأنوار یکى از کتابهاى مشهور روایى و از تألیفات محمدباقر مجلسى (م1111ق) است که نویسنده به مناسبت مباحث مورد نظر و بر اساس اهدافى که در پى آن بوده، به ذکر روایات مربوط به سیره امامان علیهمالسلام بر پایه منابع پیشین پرداخته است. مجلسى در این کتاب تلاش کرده تا کلیه روایات مربوطه را از منابع موجود و در دسترس خود گرد آورد. بر اساس شواهد موجود در کتاب، او تنها به نقل روایات بسنده نکرده و از عنصر نقد و تحلیل در تکمیل مطالب بهره برده است. همچنین شیوه پردازش روایات و دستهبندى و چینش آنها از ویژگىهاى این کتاب است. مزایاى فوق موجب شده که بخش سیره ائمه بحارالأ نوار از منابع قابل توجه در این موضوع باشد.
چکیده
در نوشته حاضر، روند و جریان تاریخ نگارى شیعیان در سدههاى نخستین بررسى شده است. طرح دو دیدگاه در باره جهتگیرى مذهبى گزارشهاى موجود در مصادر تاریخى اهلسنت، و نیز بررسى واژهها و اصطلاحات تاریخنگارى در کتابهاى فهرست شیعه، بهویژه رجال نجاشى، و همچنین تجزیه و تحلیل نوشتههاى تاریخى شیعیان، از جمله مباحث این نوشته است. نتیجه این پژوهش آن است که شیعیان به تاریخنگارى (بهویژه حوزهها و محورهایى، مانند غیبت امام دوازدهم که دیگر فرقهها به آن کمتر توجه داشته) اهمیت دادهاند. البته از آنجا که به صاحبان قدرت، اعتماد نداشته به روند تاریخنگارى عمومى و تاریخ خلافت، رغبت چندانى نشان ندادهاند. در ادامه، شیوه و سبک تاریخنگارى «جلودى» یکى از مورخان پرتألیف، اما گمنام شیعه بررسى شده است.
فضاى فرهنگى ـ مذهبى بغداد در سده چهارم هجرى، بهویژه در دوره آلبویه که زمینه را براى تشکیل جلسات مجادله و مناظره کلامى میان فرقهها و مکاتب مختلف مذهبى فراهم کرده بود، شیعیان را بهطور جدى وارد منازعههاى فرقهاى نمود. در این دوره علاوه برگسترش استدلالهاى عقلى و کلامى، رویکرد عالمان شیعى به تاریخنگارى براى استدلال به گزارههاى تاریخى، از جمله رخدادهایى که با اعتقادات شیعه ارتباط داشت، گسترش فراوانى یافت، به گونهاى که در این دوره، کمتر فقیه و متکلمى مىشناسیم که یک یا چند اثر تاریخى ننوشته باشد.
از جمله موضوعاتى که در این دوره مورد مناقشه مخالفان شیعه قرار مىگرفت، مسئله امامت و اثبات نصّ بر آن و حقانیت ایشان در برابر خلفا و نیز غیبت امام مهدى(عج) بود که به تازگى رخ داده و شیعیان را دچار حیرت و سردرگمى کرده بود. عالمان شیعى (فقها و متکلمان) در این دوره با رویکرد به تاریخ و تمسک به گزارههاى آن، درصدد پاسخ به شبهههاى وارده در زمینههاى فوق بر آمده و در این راستا کتابهاى تاریخى ـ کلامى بسیارى نوشتند. گونههاى مختلف تاریخنگارىهاى باقى مانده از عالمان شیعى این دوره عبارتاند از کتابهاى دلایل، الغیبه، الردیه و تکنگارىهایى که در موضوعات مورد مناقشه چون حدیث غدیر، جنگ جمل، ایمان ابىطالب و موارد مشابه دیگر نوشته شد.
بررسى ویژگىهاى تاریخنگارى این دسته از آثار و معرفى گونههاى مختلف آن، محور اصلى این مقاله است که در پى خواهد آمد.
ابوالرضا راوندى و قطب راوندى، دو عالم شیعى قرن ششم هجرى، در زمینههاى مختلفى از علوم اسلامى، از جمله نگارش تاریخ، سهیم بودهاند. البته شهرت این دو عالم بیشتر در فقه و حدیث است و به این دو جنبه شناخته مىشوند. با توجه به جایگاه آنان در میان علماى شیعه و نیز با عنایت به محل سکونت ایشان (مناطق رى و کاشان) لازم است دیدگاههاى آنان در زمینه تاریخنگارى تشیع بررسى شود. در این میان، هدف عمده، پرداختن به اثر مشهور قطب راوندى، کتاب الخرائج و الجرائح است.
در سال 918ق و در آستانه زوال حکومت بهمنیان در دکن، سلطان قلى قطب شاه که از بازماندگان قراقویونلوها و از امراى حکومت بهمنى بود، تأسیس حکومت قطب شاهیان را در گلکنده اعلام کرد. سلطانقلى و جانشینانش حدود دو قرن به عنوان حکومتى محلى و نسبتا مقتدر در دکن فرمانروایى کردند. مذهب رسمى این حکومت از همان ابتدا مذهب شیعه بود و مراسم مذهبى در طول دوران حکومت آنان در حیدرآباد و گلکنده به شکل گستردهاى برگزار مىشد.
در این دوره به علت حضور فراوان علما و ادباى فارسى زبان در هند و حمایت بىدریغ قطب شاهیان از آنان، زبان و ادبیات فارسى در این منطقه، بسیار گسترش یافت و تقریبا تمام منابع تاریخى این دوره به زبان فارسى نوشته شد. در این مقاله، منابع تاریخى حکومت قطب شاهیان در سه قسمت: منابع دودمانى خاندان قطب شاهى، منابعى دودمانى گورکانیان و تاریخهاى عمومى هند بررسى شده است. منابعى چون تاریخ سلطان محمد قطب شاه از نویسندهاى ناشناس، حدیقةالسلاطین خواجه نظامالدین احمد بن عبداللّه ساعدى نیشابورى، تاریخ فرشته از هندوشاه، لبالتواریخ هند و چند منبع دیگر از مهمترین منابع تاریخ قطب شاهیان معرفى شده است.
باکنکاش در کتابشناسىهاى مربوط به قرون اولیه تشیع در مىیابیم که برخلاف دورههاى متأخر، تاریخنگارى از جایگاه مناسبى برخوردار بوده است. به عنوان مثال مىتوان حجم کتابهاى تاریخى دانشمندان شیعى در کتابهایى همچون رجالنجاشى و فهرست شیخ طوسى را شاهد آورد. در این میان نام شخصیتهایى، همچون شیخ صدوق(حدود 305-381ق) مشاهده مىشود که حجم فراوانى از نوشتههاى خود را به ساحتهاى مختلف تاریخنگارى اختصاص داده، گرچه بخش بسیارى از این نوشتهها مفقود شده است.
با بررسى کتابهاى بهجا مانده از شیخ صدوق، همچون دو کتاب ارزشمند عیون اخبار الرضا علیهالسلام و کمال الدین و تمام النعمه و غور در محتوا و اسناد آنها مىتوان آگاهىهاى فراوانى از نوع تاریخنگارى و مطالب مورد توجه او و نیز کیفیت اسناد و منابع این نوشتهها بهدست آورد، همچنانکه مىتوان به رغم عظمت شخصیت شیخ صدوق، نکتههاى نقدپذیرى را در نوشتههاى او رصد کرد.
نکته اخیر از آن رو قابل تأمل است که در برخى از نوشتههاى شیخ صدوق با نوعى نگرش فراتاریخى نسبت به تاریخ ائمه علیهمالسلام رو بهرو مىشویم که ممکن است از جنبههاى مختلف کلامى، علمى و تاریخى قابل نقد و بررسى باشد که این بررسى در نوشتههاى پسینیان کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
اهمیت این نکته هنگامى دو چندان مىشود که دریابیم نوشتههایى از این دست در کنار آثار بزرگان دیگر، همچون کلینى و صفارقمى طى قرون متمادى به عنوان دستمایههایى براى برخى از مبانى کلامى امامیه تلقى شده است که احیانا آنها را بهصورت نقدناپذیر تلقى مىنمایند.