جستارهای فلسفه دین
جستارهای فلسفه دین سال هشتم بهار و تابستان 1398 شماره 1 (پیاپی 17) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
خداباوری شکاکانه یکی از انواع پاسخ های فیلسوفان خداباور در واکنش به مسئله قرینه ای شر است. این رویکرد که خود دربردارنده مجموعه ای از آراست، با تکیه بر محدودیت قوای شناختی بشر و پیچیدگی و ژرفای واقعیت ارزشی، در ادعای گزاف بودن شرور تردید می افکند. این مقاله مبتنی بر آرای برگمن، از فیلسوفان برجسته این حوزه، است. برگمن با مطرح کردن فرض های شکاکانه خود که مبتنی بر اصل «نمونه بارز» هستند، می کوشد تا استدلال ویلیام رو را به چالش بکشد. مقالات برگمن در این حوزه، تأثیرگذار و به شدت بحث برانگیز شدند. یکی از نقدهایی که به آرای او شده است، قرارگرفتن خداباوری شکاکانه در بن بستی اخلاقی است. منتقدان بر این باورند که این رویکرد هم از جنبه نظری اخلاق (توجیه اخلاقی) به بن بست می رسد، و هم از جنبه عملی اخلاق؛ از نظر آنان این موضع دقیقاً مخالف رویکرد ما در اخلاق روزمره است و به هیچ وجه مطلوب و پذیرفتنی نیست، لذا خداباوری شکاکانه پذیرفتنی نیست. برگمن درمقابل، گرچه محدودیت در حوزه ارزش ها را می پذیرد، آن را مانعی برای فعل اخلاقی نمی داند. این مقاله می کوشد ابتدا موضع برگمن را روشن کند، آن گاه به تقریر نقدهای واردشده و پاسخ های مطرح شده بپردازد. درنهایت روشن می شود با تکیه بر وظیفه گرایی اخلاقی و تاکید بر جایگاه اخلاقی متفاوت انسان و خداوند می توان از بن بست شکاکیت اخلاقی رهایی جست.
نقش گرامر زبان دینی در فهم معنای خدا از نگاه فیلیپس و نقد آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فیلیپس معتقد است به کارگیری مفاهیم دینی توسط مؤمنان، یگانه ابزار برای فهم معنای خدا در بازی زبان دینی است، نه مطابقت با واقعیت خارجی. او بر همین اساس می گوید ادراک حقیقت الهی خارج از نحوه زندگی دینی باعث سقوط به ورطه مغالطه تعالی زبان دینی خواهد شد. لذا نگاه مبتنی بر ترس از عذاب الهی و یا امید به پاداش خداوند را طرد می کند. او با پذیرش درون گرایی، گرامر عشق خداوند را همان باور به خدا می داند که در آن هیچ فریبی راه ندارد و این عشق در رفتار مؤمنان ظهور می یابد. فیلیپس در موضوع گرامر لطف الهی معتقد است، لطف الهی یعنی به همه موجودات به منزله مظاهر و آثار خداوند نگریسته شود و به آن ها محبت شود. او تعالی خداوند را نیز به معنای پذیرش مخلوق بودن خود و اظهار و تواضع در برابر وی می داند. ازهمین رو دیدگاهش نگاهی تحویل گرایانه تلقی می شود. البته اشکالاتی نیز به نگاه وی مطرح است: الف) میان اطلاق باور به خدا و مفید بودن آن تناقض وجود دارد؛ ب) خدای خالق در تناقض با خدایی است که معلول زندگی متدینان است؛ ج) خلط میان باور با عمل صورت گرفته؛ د) تعارض اطلاق عینیت خدا با وابستگی آن به ذهن؛ ه ) نفی تمایز میان معنا و کارکرد در باورهای دینی.
جایگاه دیگری و اخلاق از منظر کیرکگور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
قصد اصلی ما در این مقاله، پرداختن به «دیگری» و ارتباط آن با فردِ انسانی از منظر کیرکگور است. پرسش اصلی ما این است که آیا ما در آیینه «دیگری» خود را می شناسیم یا «دیگری» مانع و حائلی است در شناخت ما از خویشتن. ما ابتدا جایگاه «دیگری» را در مراحل سه گانه حیات بررسی کرده و تفاوت آن ها را با یکدیگر مطرح می کنیم و در ادامه تمرکزمان را بر مرحله اخلاقی می بریم که خاستگاه اصلی جایگاه «دیگری» است. پس از پرداختن به لوازم و محدودیت های این مرحله، با تمرکز بر کتاب اعمال عشق به مقوله عشق می پردازیم و نگاهی اجمالی به انواع عشق می اندازیم. هدف ما ارائه دو خوانش متفاوت از حضور و نفوذ «دیگری» یا مفهوم همسایه نزد کیرکگور است. خوانش نخست که دیدگاه غالب است، رویکردی مسیحی دارد و به نحو ارزش گذارانه ای عشق و شفقت به «هم نوع» را می ستاید. در این نگاه عشق ورزی نوعی فضیلت اخلاقی محسوب می شود. در این مقاله درصدد برآمدیم که در کنار این رویکرد، که نزد شارحان متداول و رایج است، رویکرد متفاوتی را عرضه داریم. در چنین رویکرد متفاوتی این پرسش مطرح می شود که آیا جایگاه «دیگری» به واقع همان گونه است که شارحان توضیح داده اند؟ آیا کیرکگور هم نوع را ارج می نهد یا او را به نسیان می سپارد و نمی بیند. این پرسش ها زمینه پرداختن به مفهوم «دیگری انضمامی» را فراهم آورد و این که «دیگری انضمامی» دقیقاً نزد کیرکگور چه جایگاهی دارد؟ آیا به همان اندازه که «خود» یا فرد انسانی نزد کیرکگور، انضمامی و گوشت و خون دار و واجد احوالات خاص است، «دیگری» نیز از چنین جایگاهی برخوردار است؟ آیا کیرکگور با تبدیل کردن «دیگری» به آیینه و سرمشق و معیار قرار دادن او برای سنجش گری فعل اخلاقی، دیگری انضمامی را نادیده می انگارد و فردیت او را دفن می کند یا این که با تبدیل او به قاعده اخلاقی بر شأن او می افزاید؟ در این بخش از مقاله می کوشیم به کمک دیدگاه پاتریک استوک پاسخی درخور برای این پرسش ها بیابیم.
تلفیق متافیزیک بوهمی و صدرایی برای تبیین فعل الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مکانیک کوانتم گرچه نظریه ای برای توضیح پدیده های فیزیکی بود ولی فیزیک دانان را با پدیده هایی مواجه کرد که باورهای رایج متافیزیکی آن ها را به چالش می کشید. لذا تفسیرهای مختلفی از مکانیک کوانتم ارائه شد که ناشی از برداشت های فلسفی متفاوت از مکانیک کوانتم بود. در میان این تفاسیر، تفسیر دیوید بوهم با توجه به ویژگی های خاصی که دارد برای اهداف الهیاتی ظرفیت های قابل توجهی دارد. در این مقاله ظرفیت های فلسفی و الهیاتی این تفسیر را در تلفیق با دیدگاه های هستی شناسانه ملاصدرا برای تبیین فعل الهی بررسی خواهیم کرد. در این مقاله نشان خواهیم داد تصویری که فلسفه صدرا از نحوه فاعلیت الهی ارائه می کند می تواند بستر مناسبی برای درک پیامدهای فلسفی و الهیاتی مکانیک کوانتم فراهم کند. علاوه بر این نشان خواهیم داد که تفسیر بوهم از مکانیک کوانتم قرابت های مهمی با فلسفه صدرا دارد و تلفیق این دو می تواند درک جدیدی از فاعلیت الهی در اختیار ما قرار دهد. هدف نهایی این مقاله آن است که این تلفیق را به صورت یک مدل پیشنهادی ارائه کند.
نقد و بررسی نسبت علم الهی با اختیار انسان در الهیات گشوده بر مبنای فلسفه صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خداباوری گشوده، رویکردی نوین در عرصه الهیات و فلسفه دین به شمار می رود که با نظرات و دیدگاه های خود نظرات اندیشمندان معاصر را به خود جلب کرده است. ادعای اصلی حامیان این رویکرد این است که بسیاری از آموزه های رایج کلام مسیحی در باب ذات و صفات خداوند مطابق با کتاب مقدس نیستند و از همین رو ناسازگاری هایی را با علم جدید در اندیشه های دینی به وجود آورده است. یکی از این ناسازگاری ها، در مسئله تعارض میان علم پیشین الهی و اختیار انسان نمود پیدا می کند. خداباوران گشوده ضمن بازتعریف برخی صفات خداوند ازجمله علم مطلق خداوند، سعی در حل این تعارض سنتی و جنجالی کرده اند. آن ها همچنین برای حل این مسئله، رابطه خداوند با جهان را نیز به گونه ای جدید تفسیر کرده اند. در این مقاله تلاش می شود تا روش حل تعارض میان علم پیشین خداوند و اختیار انسان توسط الهی دانان گشوده با تکیه بر فلسفه صدرایی مورد واکاوی و نقد قرار گیرد.
نظریه عدمی شر؛ چالش ها و پاسخ ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه عدمی شر نظریه عامی در باب ماهیت شرور است که بر طبق آن همه شرور سرشتی عدمی (یا به تعبیر دیگر، سلبی) دارند. در سده های میانه فیلسوف الهیدانان مسیحی برجسته ای همچون سنت آگوستین و توماس آکوئینی طرف دار این نظریه بوده اند. این نظریه پس از قرن ها کم توجهی اخیراً در میان فیلسوفان دین معاصر مورد توجه قرار گرفته است. در این مقاله پس از مروری کوتاه بر پیشینه تاریخی این نظریه در دیدگاه آگوستین و آکوئینی، تفسیری از نظریه عدمی در فلسفه دین معاصر ارائه خواهیم داد. سپس برخی ادله له این نظریه را مطرح می کنیم و نشان خواهیم داد که این ادله چندان قابل قبول نیستند. در ادامه، ادله مخالفان نظریه عدمی را طرح و بررسی می کنیم. تکیه این ادله بر طرح دو نمونه نقض برای نظریه عدمی است: درد و شرور اخلاقی. در هر دو مورد، ابتدا مهم ترین دیدگاه های طرفین نزاع طرح و بررسی می شوند و در ادامه استدلال می شود که ضعف اساسی در ادبیات معاصر این بحث کم توجهی به دیدگاه های مرتبط در شاخه های دیگر فلسفه معاصر به خصوص دو حوزه فلسفه ذهن و فلسفه اخلاق است. به نظر می رسد تعیین تکلیف درباره نظریه عدمی شر به عنوان یک نظریه مطرح در حوزه فلسفه دین بدون روشن کردن مبانی این بحث در دو حوزه فلسفه ذهن و فلسفه اخلاق ممکن نیست.