"حافظ، نماینده اوج اعجاز زبان فارسی است. شعر او، حکایتگر وسعت روح آدمی و نماد ژرفایی و پرمعنایی زیست اوست که از عشق و صدق تعلیم گرفته است؛ از این رو، هر چند تعابیر چند وجهی و شبکه درهم تنیده موسیقی لفظی و معنوی کلامش، قابل ترجمان نیست ولی رنگ آشنای دنیای او را هر انسان اندیشمندی درمی یابد و می پسندد و شیفته وار قدم به جهان برساخته او می نهد.
اروپاییان از قرن هفدهم میلادی با ادبیات فارسی آشنا شدند. زمینه ساز این آشنایی ترجمه اشعار فردوسی، حافظ، خیام و سعدی به زبان های غربی بود. مردم مجارستان، نخستین بار به سال 1771 م. به همت کرولی رویتسکی سفیر امپراتوری اتریش ـ مجارستان در خاورمیانه، حافظ و اشعار وی را شناختند. اشعاری که رویتسکی از دیوان حافظ برگزیده بود، مورد توجه شاعران و ادیبان مجاری قرار گرفت. پس از رویتسکی، چند نفر دیگر از ادیبان مجاری که با زبان و ادب فارسی آشنایی یافتند، بخش دیگری از غزلیات حافظ را در فاصله قرن هجدهم تا سال های اخیر ترجمه کردند. این ترجمه ها، گاه در مجموعه های مستقل و گاه در جنگ هایی همراه با ترجمه اشعار دیگر شاعران ایرانی و حتی شرقی منتشر شده اند.
در این مقاله، برای نخستین بار در ایران به ترجمه شعر حافظ در ادبیات مجاری پرداخته می شود.
"
اخلاق، در طول تاریخ همواره دستمایه شگرف اندیشمندان بوده است اما آنچه که در پی اندیشه در باب مباحث صرف عقلانی اخلاق جلوه گر می شود فایده این مباحث است تا سبب پذیرش آن از سوی مخاطب گردد. تمامی ادیان از دیرباز تا کنون با مشابهت هایی اخلاق را با الهیات پیوند دادند تا الزام بیشتری برای پیروان خود در تبعیت از آن ایجاد نمایند. در پیشرفت جوامع، قانون پا به پای اخلاق پیش آمده که گاه تضادی میان آن دو متصور می شود در حالی که هر دو مکمل یکدیگر برای اصلاح جامعه اند. از سوی دیگر، اگر از دایره آدمیت پا فراتر نهیم در می یابیم سایر جانداران نیز به اخلاقیاتی پایبند هستند که یا به طور غریزی یا به گونه تجربی و بسیار محدود بدان عمل می نمایند. در مقاله حاضر به موضوعات مذکور پرداخته می شود.
برخلاف آموزه های اخلاقی رایج در مصر و بابل، اخلاقیات هندی از همان ابتدا جنبه فلسفی داشت. در نوشته های هندی و داها - اخلاقیات بخش جدایی ناپذیر تفکر فلسفی و مذهبی را درباره سرشت و خصلت واقعیات تشکیل می دهد. این نوشته ها، ریشه در 1500 سال قبل از میلاد دارد و به عنوان کهن ترین نوشته های فلسفی شناخته شده اند و آنچه که درباره نحوه زندگی بیان می کنند می تواند نخستین اخلاقیات فلسفی به شمار آید و داها، از جهاتی به عنوان ادعیه به شمار می روند اما خدایانی که در آنها اشاره شده اشخاص نیستند بلکه جلوه های حقیقت نهایی هستند. در فلسفه ودایی، اصل اساسی جهان و کائنات یا آن واقعیت نمایی که جهان بر اساس آن بنا شده اصل ریتام (ritam) است که نظریه حق در غرب از آن گرفته شده است. آنها به وجود یک اخلاق در دو جنبه درست و حقیقی قایل بودند که در خود کائنات نهفته است. حقیقت و راستی با یکدیگر پیوند یافته اند تا بتوان پرده های توهم را کنار زد و حقیقت وجود انسان را درک نمود. در این جا، انسان روشن اندیش کسی است که بداند حقیقت چیست و بر اساس حق و راستی زندگی کند، زیرا حقیقت و راستی از یکدیگر جدا نیستند و مفهوم مشترکی را تشکیل می دهند.