تساهل، در لغت، به معنی «همدیگر را آسان گرفتن» آمده است (منتهی الارب، ذیل س ه ل) و گاه آن را با تسامح «سهل انگاری و اغماض و چشم پوشی و بی احتیاطی و بی پروایی و بی اهتمامی و نرمی و ملایمت به خاطر کسی و جوانمردی کردن» (لغت نامه دهخدا، ذیل تسامح) مترادف و معطوف (تساهل و تسامح) آورده اند. در اصطلاح، تساهل را می توان نوعی «سیاست مدارای صبورانه در حضور چیزی که مکروه یا ناصواب می شماریم» )کرنستن 1376، ص (62 بدانیم. به عبارت دیگر، تساهل حاصل نوعی نگرش مداراگر است نسبت به دگر اندیشان هر جامعه ای - نگرشی که انتقاد و نظر مخالف را در حکم رگه های آبی تلقی می کند که در پهنه بیابانی خشک از چشمه ای می جوشد و تا حدی از بی رحمی گرمای خاک و خشکی آن می کاهد. در این تعبیر، تساهل عاملی برای تعدیل روابط قدرت حاکمان و قاطبه شهروندان است )سادا - ژاندرون 1382، ص (17. با این اوصاف، پیشینه تساهل می تواند به دورانی دور بازگردد که جوامع ابتدایی تشکیل و قدرت ها ایجاد شدند و لزوما، برای ماندگاری، نیازمند مدارا و کنار آمدن با عقاید و باورهای گوناگون بودند. در نتیجه، هر چه جامعه بزرگ تر و قدرت دامنه دارتر باشد، نیاز به تساهل در عرصه های سیاسی، مدنی و مذهبی بیشتر احساس می شود. بدین ترتیب، اندیشه تساهل را برای ایجاد تعادل اجتماعی در همه جوامع، و در هر زمانی، می توان سراغ گرفت.