علی مرجوعی

علی مرجوعی

مطالب

فیلتر های جستجو: فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۴ مورد از کل ۴ مورد.
۱.

نهشتن، به مثابه یک متدولوژی (بستر-نهاد) جدید(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: متدولوژی (بستر-نهاد) نهشتن رویکرد شناختی (4E) رئالیسم نومینالیسم

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۵۶ تعداد دانلود : ۲۶۳
رویکرد شناختی (4E) در پیوند با منطق استدلالیِ اگزیستانسیالیسم، این امکان را فراهم می آورد تا با گذر از دوگانه-انگاری هایِ رایجِ متافیزیک، بتوان متدولوژیِ جدیدی خارج از رابطه شناختیِ سوژه-ابژه، طرح اندازی کرد. لزوم چنین طرح اندازی ای در ناکارآمدی متدولوژی های موجود، مخصوصا در راهبریِ پژوهش های بنیادی و هنر نهفته است (یعنی تز، در مفهوم حقیقیِ «نهادن»). در ابتدای مقاله، ترمینولوژیِ حوزه متدولوژی مشخص خواهد کرد که مفاهیم مرتبط با متدولوژی، همگی بر وضع و قرار، ابتناء دارند و نه شناسایی. اتیمولوژیِ واژه متدولوژی نیز مشخص می کند که لوژی و لوگوس با فرا-آوردن و ظهور، نسبت دارند و نه شناختِ امر موجود. در نهایت با جانشنیی مفهومِ بستر-نهاد، که معرفِ اقلیم و نهادن است، بجای متدولوژی، که به غلط، روش شناسی، معنا می شود و لاجرم با روش خلط می گردد، بستر-نهادِ جدید با نام «نهشتن» معرفی می گردد. در این بستر-نهاد، انسان به مثابه «نهشتا» و نه، شناسا یا مفسر، از طریقِ نهش، غیرِخود یا غیرِ پیکر را وضع می کند. این بستر-نهاد، صحت خود را از تَنِش (در-هم تنیدگی) با سایر چیزها بدست می آورد و نگاهی اتمیستیک به پدیده ها ندارد. بستر-نهادِ نهشتن، معرفت را امری ممکن، فرض نمی کند، بلکه با جانشینیِ مفهومِ «هِشته» با معرفت، اول، تمایزِ میان شناخت و هستی را محال می داند و دوم، نهش، را جایگزینِ مفهومِ مشاهده، می کند.
۲.

تعلیق مفهوم شناخت، برای زمینه سازیِ یک متدولوژی جدید(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: شناخت ادراک وضع (نهش) رویکرد شناختی (4E) متدولوژی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۵۷۸ تعداد دانلود : ۴۰۶
بداهتِ شناخت، نزد انسان، نه تنها مانعی در پرسش از آن نیست، بلکه نشان از اهمیت این پرسشگری دارد. متدولوژی بعنوانِ سازمانِ شناخت، برای پذیرش عضو جدیدی در خانواده، نیازمند پارادایمی جدید است. اینکه چرا پارادایمی جدید ضروری است، ریشه در ماهیت برون ایستاییِ انسان دارد. و همین ویژگی بنیادیِ است که زمینه ساز اپوخه شناخت، قرار میگیرد. در این پژوهش با گزینش اگزیستانسیالیسم، بعنوانِ لگینِ لوگوسِ پژوهش، و با مبنا قراردادن رویکردشناختی (4E)، نقطه اشتراک آنها یعنی در-جهان-بودن، مبنای ورود به بحث قرار می گیرد، و سه شاخه دیگرِ رویکرد شناختی (4E)، برای فائق آمدن بر شکاف تبیینی ای که در توضیح چراییِ در-بودن، هست، استفاده می شود. برای اثبات اینکه ادراک، تصویری واقعی از جهان در اختیار ما قرار نمی دهد، و چون هر داده و استدلالی هرچند انتزاعی، نهایتا باید برمبنایی استعاری-تنی، ادراک شود، از ادراک، در شرایطِ خاص، مثل تتراکروماکی، حس-آمیزی و جانشینیِ حسی، و همچنین تصویرِ جهان، نزد سایر موجودات زنده، بهره گرفته شده است. نهایتا با این استدلال که رابطه میان پیکر (انسان) و غیرِپیکر (جهان) نه برمبنای شناخت، بلکه برمبنایِ وضع و نهشِ غیرِخود استوار است، شناخت، در تعلیق قرار می گیرد، تا راه برای تبیین یک متدولوژیِ غیرشناختی فراهم شود.
۳.

معماری، به مثابه ذهنِ بسیط(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: ذهنِ بسط یافته ذهنِ بسیط اگزوگرام شناختِ چندبخشی استعاره

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۷۲۴ تعداد دانلود : ۵۷۳
نسبت و رابطه انسان و معماری، معمولاً در قالب علوم رفتاری سنجیده شده است؛ اما این پژوهش، با بهره گیری از رویکرد شناختی (4E) قصد دارد، معماری را به عنوان یک مؤلفهِ شناختی، بررسی کند. این امر، متفاوت از تأثیرگذاری محیط در شناخت است که عمدتاً تحت عنوانِ رویکرد برون گرایی و در قالب هایی مثلِ روان شناسی محیطی، تئوریزه می شود. این رویکرد، معماری را به عنوان بخشِ ضروریِ ذهن و شناخت، معرفی می کند. پرسشِ اصلی این تحقیق این است که چگونه معماری به عنوان مؤلفهِ سببیِ شناخت، عمل می کند؟ مهم ترین هدف این پژوهش فهم جدیدی از چیستیِ معماری و به تبع آن، گفتمانِ جدیدی است که با معماری می توان برقرار کرد، علی الخصوص در زمینه معماری های تعاملی و انطباق پذیر که عملاً به عنوان افزونهِ بدن (پروتز) عمل می کنند. روش این تحقیق در سطحِ راهبرد، آرایه منطقی است که در سطحِ تدابیر، پدیدارشناسیِ تن یافتهِ مرلوپونتی را به عنوان منطقِ بیرونی استدلال، مبنای تحلیلِ معماری، به عنوان ذهنِ بسیط، قرارداده است. در این پژوهش، از طریق اثباتِ نقش الزامیِ استعاره، در شناختِ تن یافته و آگاهی و پس از آن، نقش معماری در تولید استعاره های اولیه و مختلط، پرسشِ تحقیق، پاسخ می یابد. لذا در اینجا استعاره، نه یک صناعت ادبی، بلکه به عنوان زیربنایِ مفاهیم انتزاعی و به شدت وابسته به خصوصیاتِ تنِ عامل (شناسنده) و عملکرد تن، در محیط، فرض می شود. نتایج این تحقیق نشان می دهد که معماری به عنوان کالبد، به مثابهِ بخشی از ذهنِ بسط یافته، یا به عنوان یک اگزوگرام عمل کرده و معماری به عنوان فضا، با واسطه رفتارهای حسی-حرکتیِ ما، پدیدآورنده، وزن دهنده و تغییردهنده استعاره های اولیه است، لذا به مثابه ذهن بسیط و ذهنِ چندبخشی، عمل می کند.

کلیدواژه‌های مرتبط

پدیدآورندگان همکار

تبلیغات

پالایش نتایج جستجو

تعداد نتایج در یک صفحه:

درجه علمی

مجله

سال

حوزه تخصصی

زبان