رابطه میزان توانمندی و نوع مناسبات جنسیتی شخصیت اصلی زن در رمان تهران مخوف (مرتضی مشفق کاظمی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش بررسی روند شخصیت پردازی شخصیت اصلی زن در رمان تهران مخوف و تعیین منطقی یا غیرمنطقی بودن این روند است. در بخش اول، میزان توانمندی شخصیت را، مطابق با معیارهای توانمندسازی زنان، با توجه به چهار فاکتور تحصیلات، شغل، درآمد و برخورداری یا عدم برخورداری از فضای شخصی، در سه سطح پایین، بالا، و متوسط، سنجیده ایم. سپس در بخش دوم، با مراجعه به شیوه عملکرد و فعالیت های شخصیت اصلی، آن گونه که نویسنده او را تصویر کرده است، میزان برابری طلب بودن شخصیت را در چهار محور فعالیت ها، فضاهای گوناگونی که در آن ها حضور می یابد، واکنش در برابر دستور، و عکس العمل در برابر خشونت سنجیده ایم، و او را در چهار طبقه بسیار کلیشه ای، پدرسالار، بینابینی و برابری طلب قرار داده ایم. هماهنگی بخش اول و دوم به معنای تناسب بین شخصیت پردازی شخصیت و عملکرد او در رمان است. زیرا از شخصیتی که در بخش اول توانمند تصویر شود انتظار نمی رود منفعلانه عمل کند و تفکری پدرسالارانه داشته باشد و برعکس. ادبیات مکتوب هم بخش مهمی از حوزه رسانه و هم سنگ زیربنای بخش های دیگر آن، همچون فیلم و نمایش، است. شخصیت های محوری زن، علاوه بر تأثیر درکل جامعه، در جامعه زنان مخاطب تأثیری مضاعف دارند و مخاطب زن آگاهانه یا ناآگاهانه با شخصیت اصلی داستان هم ذات پنداری می کند و از آن اثر می پذیرد. اگر شخصیت پردازی روند غیرمنطقی داشته باشد باعث سرخوردگی مخاطب می شود. برای مثال، مخاطب در مواجهه با زنی که معیارهای توانمندی زنان را در سطح بالایی دارد اما در زندگی اجتماعی منفعل عمل می کند به این نتیجه می رسد که داشتن یا نداشتن این فاکتورها تغییری در وضعیت زنان نمی دهد، در حالی که این نتیجه واقعی نیست و به علت شخصیت پردازی غیرمنطقی و غیرواقعی حاصل شده است. نتایج پژوهش نشان می دهد که میزان توانمندی شخصیت زن این داستان با بعد برابری طلبی شخصیتش تناسب دارد. بنابراین، می توان گفت مشفق کاظمی در این رمان در ردیف نویسندگانی قرار می گیرد که در شخصیت پردازی زنان به لحاظ هماهنگی میزان توانمندی آنان با عملکردشان موفق است و داستانش منجر به شکل گیری باورهای کاذب درباره زنان نمی شود.