مقایسه اثربخشی روش تدریس سنتی و روش تدریس کلاس معکوس در یادگیری درس فارسی: سنجش بر مبنای سطوح یادگیری شناختی بلوم
هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی روش تدریس سنتی و روش تدریس کلاس معکوس در یادگیری درس فارسی دانش آموزان پایه ششم ابتدایی بر مبنای سطوح یادگیری شناختی بلوم بود. طرح پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با پیش آزمون و پس آزمون بود. جامعه آماری پژوهش حاضر را کلیه دانش آموزان پایه ششم منطقه 14 شهر تهران تشکیل دادند که با روش نمونه گیری در دسترس تعداد 30 دانش آموز انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش 1 (15 نفر) و آزمایش 2 (15 نفر) جایگزین شدند. افراد گروه آزمایش 1 برای مدت 8 جلسه به روش سنتی و افراد گروه 2 به روش معکوس مفاهیم کتاب درس فارسی پایه ششم ابتدایی را آموزش دیدند. برای جمع آوری داده ها از آزمون مداد کاغذی محقق ساخته ای که یادگیری را بر اساس سطوح شناختی بلوم می سنجید استفاده شد که روایی آن توسط متخصصان علوم تربیتی و جمعی از دبیران این رشته به تائید رسید. در آخر داده ها از طریق روش تحلیل کوواریانس چند متغیری تحلیل شدند. نتایج پژوهش حاضر نشان داد تفاوت دو گروه در متغیرهای کاربرد، تحلیل، ترکیب و ارزشیابی معنی دار است اما در متغیرهای دانش و فهمیدن معنی دار نیست. درمجموع می توان گفت که روش تدریس معکوس نسبت به روش سنتی در رخ دادن یادگیری در سطوح بالای شناختی طبقه بندی بلوم ارجحیت دارد.