تصویرهای شهر در فیلم های سینمایی ایرانی: 1390-1309(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله بر آن است تا تصویرهای گوناگون عمده ای را که از شهر در طول تاریخ سینمای ایران در فیلم های ایرانی بر پرده رفته است، در مرحله اول شناسایی وطبقه بندی و در مرحله دوم تبیین کند یعنی ارتباط آن ها را باتحولاتی که درکالبد و حیات اجتماعی شهرها پدیدار شده اند، توضیح دهد. در فیلم هایی که روایت فیلم در شهر روی می دهد، دوربین به اجبار بافت یک شهر را در زمان ساخت آن فیلم (همان گونه که هست) به نمایش درمی-آورد، اما در عین حال فیلمساز، همچون هنرمند می تواند با انتخاب زاویه دوربین، فاصله از سوژه، حرکت دوربین، رنگ، ریتم، صدا، تدوین و سایر عناصر سازندة هنر ترکیبی سینما، شهر را آن گونه که او می بیند به مخاطب نشان دهد. پس تصویر شهر فقط عکسی از واقعیت شهر نیست، بلکه مثل هر تصویر هنری دیگر شهری است که هنرمند دریافته است. افزون بر این، همان طور که از جامعه شناسی هنر دریافته ایم، این تصویر یک محصول فردی و برداشتی انتزاعی از شهر نیست، بلکه فیلمساز، خودآگاه یا ناخودآگاه، بخشی از روح و معنای زمانه و جامعه خود را باز می تاباند و به همین جهت دریافت او از شهر جزیی از میراث شناخت جامعه شناسانة شهر است.
روش ما در این پژوهش ساختارگرایی نکوینی مبتنی بر دیدگاه لوسین گلدمن است. در این روش ابتدا کوشیده شده تا ساختار مشترک فیلم های دربرگیرنده هریک از تصاویری که از شهر در فیلم های ایرانی درطول تاریخ این سینما، دیده شده است استخراج شود. روش ما برای این کار نشانه شناسی بوده است. در مرحله بعد این ساختارها با ساختار اجتماعی وتحولات آن مقایسه شده اند، تا معانی اجتماعی تصویرها کشف شوند، و از آنجا که از دیدگاه گلدمن، آفریننده اصلی آثارهنری نه مولف، بلکه گروه اجتماعی است که این جهان بینی درون آن شکل گرفته است؛ کوشیده ایم تا میان تصویرهایی که از شهر ارائه شده و نقش و جهان بینی طبقات واقشاراجتماعی پلی زده شود و روشن شود که این تصویرها محصول نگاه کدام گروه ها و طبقات اجتماعی به جامعه است؟
بر اساس آن چه دربالا آمد، کاوشی در فیلم های سینمایی ایرانی در طول تاریخ نزدیک به یک قرن آن، نشان می دهد که به طورکلی درهرکدام از دوره های پیش وپس از انقلاب چهار تصویر مشخص و متمایز از شهر در فیلم ها مشاهده شده اند (جمعاً هشت تصویر). اما نکته بدیع این است که آنچه از بررسی تصویرهای شهر در تاریخ سینمای ایران روشن می شود، غلبه تأمل برانگیز فیلم هایی است که در آن ها شهر، نه به عنوان فضایی زیبا و دل-نشین، شاد و امیدبخش، روان و با هویت، زنده و با اصالت؛ بلکه به مثابه مکانی خطرناک، فریبنده، مرگبار، سراب گونه، وحشت انگیز و حسرت بار بازنمایی شده است. به نظر می رسد این دید منفی، ارتباط زیادی با جابه-جایی های وسیع جمعیتی، گسترش سریع شهرها، انقلاب، موج مهاجرت ها و... دارد که منجر به بی ثباتی زندگی در شهرها شده است. به بیان دیگر می توان گفت که در این سال ها شهرنشینان با شهر به تفاهم نرسیده اند.