پیوند عقل و عشق در معنی دادن به زندگی، در مثنوی مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
اگرچه مولانا در پاسخ به این پرسش که «معنای زندگی چیست؟» به صراحت سخن نمی گوید، در عمل، تمام آن چه در مثنوی گفته به نوعی با زندگی و معنای آن سروکار پیدا می کند. زیرا مثنوی از آغاز تا انجام، مخاطبی ره گم کرده را در نظر دارد، که جای خالی معنا را در زندگی اش احساس می کند؛ اما مشغله های زندگی مادی، راه ورود او را به زندگی معنوی مسدود کرده است. از آنجا که هرکس به شیوه ای خاص به زندگی معنا می دهد، مولانا در خلال ارائه تصویری از مولفه های زندگی معنادار خود، می خواهد به مخاطب در، یافتن این مؤلفه ها کمک کند. امّا البته یافتن نشانه ها که در زندگی شکوهمند، ژرف و گسترده مولانا، با توجه به نظم پریشان مثنوی، آسان نیست. اما از آن جا که جهان بینی مولانا، از دو سرچشمه عقل و عشق آب بر می گیرد، او این دو را در جهت دادن به زندگی هر انسانی، مقوله هایی تعیین کننده به شمار می آورد. مقاله حاضر با این فرض آغاز می شود که عقل و عشق و ملایمات هر یک، به مثابه دو مقوله متقابل و متعامل که اصلی ترین مولفه های زندگی معنادار است، توانایی آن را دارند که اولاً هر معنایی را که در نهایت عاطفی یا عقلانی است، از صافی خود عبور دهند و ثانیاً گنجایش آن را دارند که هر اندیشه متقابلی به یاری آن ها تأویل گردد. این مقاله که داده هایش با روش کیفی تحلیل و توصیف شده با هدف نشان دادن پیوندپذیری عقل و عشق به مثابه دو مولفه اصلی زندگی مادی و معنوی انسان، نگارش یافته است. مهم ترین دستاورد این پژوهش این است که زندگی هر انسان، تنها می تواند در پیوند عقل و عشق، معنادار شود. زیرا عقل حوزه خردمندانه و عشق قلمرو عاطفی زندگی را به مثابه دو ساحت بنیادین وجود او، تکامل می بخشد.