جهانی اندیشیدن، برای هر حوزه فکری، مستلزم تعامل میان ساحت درونی اندیشه و دیگر ساحت های بیرونی است. این تعامل، متکی بر بنیان های اندیشه درونی است و در عین حال به تناسب مقیاس تعامل بیرونی، نیازمند نظرگاه و اندیشه گسترده تری است. خروج از قلمرو درونی و ورود به محیط گسترده بیرونی، نیازمند توانایی گفتگو و مفاهمه است. گفتگو شاید با زبان مشترک امکان پذیر باشد، اما مفاهمه، بر پایه مفاهیم و پیش فرض های مشترک و بین الاذهانی امکان پذیر است. سخن گفتن و اندیشیدن درباره معماری اسلامی، در مقیاس جهانی، از این قاعده مستثنی نیست. تأمل بر مفهوم معماری و مفهوم اسلام، می تواند زمینه ساز مفاهمه بهتری در جهان امروز شود. این تأمل، از روش های مختلفی چون تصاویر ذهنی، رسانه های جمعی، مصادیق آشنا، امکان پذیر است. از جمله این روش ها مراجعه به تعریف است که در این مجال، با مراجعه به تعریف لفظی معماری، در دو زبان فارسی و انگلیسی، زمینه های ارتباط مفهومی آن با دینِ اسلام بررسی می شود. نتیجه تحقیق حاکی از آن است که این تعاریف، معماری را فرایندی نظری- عملی در تعامل انسان و هستی می دانند که به دستاورد انسانی سازوار و متناسب با زندگی انسان می انجامد. از آنجا که زندگیِ واقعیِ انسان بر مبنای نظام باور اوست، نوعِ زندگیِ انسان، دین دارانه است و ضرورتاً معماری و معمار، نه تنها مفاهیمی در نسبت با دین، بلکه ماهیتاً دینی اند.
سخن از نسبت معماری و دین، سابقه ای آشنا در ایران معاصر، خصوصاً در نظرورزی های حوزه ی هنر، شهر و معماری اسلامی دارد. تبار این ادبیات، پشتگرم به میراثی انباشته در طول سالیان، به پژوهش هایی با رویکرد تاریخنگارانه می رسد. این تبار در سیر تاریخی شکل گیری خود، درگذرگاه هایی نقّادانه، متحول شده است. این گذرگاه ها را در چهار دسته نقد اصلاح گر، نقد تحول خواه، نقد روش شناسانه و نهایتاً نقد در موضع انکار و مخالفت، می توان قرارداد. با مرور بر مبانی و معیارهای این نگرش ها، می توان به استقراء، زمینه های بروز چالش و آسیب در نظرورزی های حوزه ی هنر و شهر و معماری اسلامی را شناخت؛ از آن جمله می توان به ابهام مفهومی، گوناگونی تلقی ها، پیش فرض و پیش داوری ، تعمیم های ناروا و... اشاره کرد. این مرور نقادانه و آسیب شناسانه -هرچند پسینی و گذشته نگر است- گامی برای مواجهه سامان مند با گستردگی و گوناگونی دیدگاه ها در ادبیات موضوع است. علاوه بر آن، شایسته است از منظری پیشینی نیز به مبادی و مبانی روش شناسی این حوزه از نظرورزی، توجهی دوباره کرد. به نظر می رسد روش پژوهش در نسبت هنر، شهر، معماری و دین (به فراخور سخن از «نسبت» و برپایه ماهیت چند رشته ای طرفین نسبت)، ناگزیر از رویکرد بینارشته ای است؛ چیزی که می تواند معیاری برای ارزیابی پژهش های گذشته و چراغ راهی برای پژوهش های آینده باشد.