کثرت گرایی دینی نجات شناختی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
تکثر و تنوع ادیان مختلف امری بدیهی و حقیقی است که از زمانهای گذشته مورد توجه بوده است. اما نکتهی مهمی که دورهی جدید را با گذشته متمایز میکند، سؤال از اصل وجود تکثر ادیان نیست که «آیا ادیان متعددی در عالم تحقق دارند یا نه؟»، بلکه سؤال از ربط و نسبت ادیان متکثر با حقانیت و نجات آنهاست. آیا همهی ادیان بر حقاند یا تنها یک دین حق (صادق) وجود دارد؟ آیا پیروان ادیان مختلف بر طریق نجات و رستگاریاند یا فقط پیروان یک دین اهل نجاتاند؟ کثرت گرایی دینی نسبت به مفاهیم حقیقت دینی، نجات و مفاهیمی از این دست ملازمت دارد، که هر کدام از این ابعاد ناظر به مسألهای از مسائل مندرج در تکثر ادیان است. هیک خود به این موضوع توجه دارد و لذا فرضیهی کثرت گرایانهی وی چند وجه دارد. از میان مسائل مختلف در باب کثرت دینی مهمترین دغدغهی هیک معطوف به آن دسته از مدعیات سنتی است که برای مرجعیت یگانهی مسیحیت (مطلق گرایی) اقامه میشود. ادعای سنت گرایان این است که فقط دین مسیحیت طریق نجات را ارائه میدهد. بر همین اساس، آموزهی «نجات» عمدهترین موضوع الهیاتی است که در پیدایش و بسط نظریات انحصارگرایانه، شمول گرایانه و کثرت گرایانه دخیل بوده است. براساس تفکر سنتی مسیحیت، نجات صرفا به وسیلهی اعتقاد به ربوبیت حضرت عیسی مسیح علیهالسلام میسر است. اعتقاد درست شرط لازم نجات است این دیدگاه که انحصار گرایی نجات شناختی نامیده میشود بر آن است که نجات و رستگاری صرفا از طریق مسیحیت به دست میآید. شمول گرایان نیز معتقدند که مسیحیان و نیز کسانی که در عمل مسیحیاند - هر چند نام مسیحی ندارند - اهل نجاتاند. اما هیک معنای جامع و کثرت گرایانهای از مفهوم نجات عرضه میکند، که براساس آن، در همهی ادیان میتوان بهرهای از حقیقت و نجات پیدا کرد؛ بدین ترتیب همهی ادیان جهان طرق نجاتی را برای پیروان خود فراهم میآورند. بنابراین در بررسی این موضوع باید به این امر توجه داشت که موضوع کثرت گرایی دینی در مسیحیت به عنوان یک نظریهی نجات شناختی، ناشی از واکنشی است که نسبت به اعتقاد ویژهی مسیحی درباره نجات و رستگاری مطرح شده است. در این مقاله، که هدف آن تحلیل و بررسی نظریهی «کثرت گرایی دینی نجات شناختی» جان هیک است، پس از تبیین دیدگاه هیک و نقد و بررسی آن، دیدگاه استاد مطهری و استاد جعفری را در خصوص نجاتمندی سایر ادیان تبیین میکنیم.متن
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصّابِئُونَ وَ النَّصاری مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (مائده، 69)
مهمترین مسائل و مباحث فکریای که مسیحیت مدرن با آن مواجه شده است از این تلقی نشأت گرفته است که مسیحیت یکی از ادیان جهانی است، و لذا در سدههای اخیر، کثرت دینی چالش کلانی برای الهیات مسیحی شده است.
جان هیک، به عنوان شاخصترین نظریه پرداز دربارهی تنوع و تکثر ادیان، معتقد است که ادیان مختلف در سالیان گذشته نسبت به یکدیگر در جهل مطلق به سر میبردند. گرچه در آن سالیان، جنبشهای بزرگ سبب تماس دو آیین با یکدیگر میشد، اما این کنش و واکنش، به ویژه در مورد مسیحیت و اسلام، به طور عمده مبتنی بر تعارض بود تا بحث و گفتگو؛ و هیچ نوع شناخت عمیق و یا تفاهم آمیزی از جانب طرفداران یک دین نسبت به دین دیگر وجود نداشت. تنها در حدود صد سال اخیر است که پژوهشهای علمی در ادیان جهان درک و شناسایی دقیقتر ادیان دیگر را ممکن گردانیده و از این طریق بسیاری از انسانها را نسبت به مسائل و مشکلات دعاوی متعارض سنن مختلف در باب حقیقت و نجات و رستگاری آشنا کرده باشد. به همین دلیل، این موضوع یکی از موضوعات اساسی فلسفهی دین به شمار میرود (ر. ک: هیک، 1381 ، 242).
در مواجهه با طیف وسیع ادیان مختلف با دو ادعای عمده مواجهیم: یکی ادعای نجات بخشی و دیگری ادعای صدق و حقانیت و بلکه صدق انحصاری. نگارنده در موضعی دیگر، حقیقت مندی ادیان دیگر را به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار داده است (عباسی، 1385). آنچه در این نوشتار مقصود نظر ما میباشد، بررسی نجات بخشی ادیان دیگر است. در خصوص ارتباط میان ادیان (با صرف نظر از تفاسیر طبیعت گرایانه) میتوان به سه رویکرد عمده اشاره کرد:
انحصارگرایی، شمول گرایی و کثرتگرایی دینی. این سه دیدگاه را میتوان برحسب مدعای نجات بخشی یا مدعای حقیقت مندی یا ترکیب این دو، مورد بحث و بررسی قرار داد. باید به این نکته توجه داشت که این سه نظریه، که در بستر الهیات مسیحی شکل گرفتهاند، در گام نخست ناظر به مسألهی نجات هستند.
در مقولهی نجات بخشی، انحصارگرایان نجات و سعادت را تنها در گرو پیروی از کلیسا میدانند، شمولگرایان راه رستگاری را تنها همان مرگ فدیهوار مسیح میشمارند و غیرمسیحیان را هم میتوان مشمول نجات مسیحی دانست. اما کثرت گرایان بر آنند که مذاهب بزرگ جهان، هر یک مستقل از دیگری، زمینههای اصیل رستگاریاند. از منظر ادعای صدق و حقیقتمندی نیز، انحصارگرا چنین میانگارد که مسیحیت به تنهایی دربردارندهی حقیقت نهایی است. شمول گرا بر آن است که گرچه چنین است، حقایق کماهمیتتری نیز به دست پیروان دیگر ادیان افتاده است. کثرت گرا معتقد است که هر دینی، حقایق خاص خویش دربارهی تجلی ویژهی واقعیت غایی را در کف دارد و هر نظام عقیدتی در چارچوب خود یک درک ویژه و یگانه از نجات را پرورش میدهد.
جان هیک و کثرت گرایی دینی نجات شناختی
یکی از ابعاد مهم کثرت گرایی هیک مربوط به «نجات» (Salvation) است که از آن به کثرت گرایی دینی نجات شناختی (Soteriological religous pluralism) تعبیر میشود. براساس کثرت گرایی دینی ناظر به نجات «غیرمسیحیان میتوانند به نجات عیسوی نائل شوند» (لگنهاوزن، 1379 ، 34). آموزهی «نجات» در الهیات مسیحی، عمدهترین مسألهی کلامی است که در پیدایش و بسط نظریهی کثرتگرایی دینی دخیل بوده است؛ چرا که نجات، هویت اساسی دین است به طوری که نمیتوان این عنصر را از دین حذف کرد (Bythe, 1995, 5). بیشک همهی گفت و گوها دربارهی مسألهی نجات، بر معنایی که از این واژه درک میشود بنا شدهاند. اگر تعریف نجات جز بخشایش و پذیرش آدمی از سوی خداوند به واسطهی مرگ فدیه وار مسیح بر صلیب نیست، آنگاه مسیحیت، بر حسب تعریف، تنها منبع شناخت و موعظهی این نجات خواهد بود. از منظر مسیحیت سنتی، نجات و سعادت به معنای ورود پس از مرگ به ملکوت آسمانهاست (هیک، 1379 الف، 57). این تفسیر از نجات مختص انحصارگرایان مسیحی است. بنابر این، از منظر انحصارگرایی نجات شناختی، فقط کسانی میتوانند وارد بهشت شوند که مسیحی باشند. شمول گرایان مسیحی درهای بهشت را اندکی بیشتر باز میکنند تا ورود مسیحیان افتخاری را، که پیرو دین دیگری غیر از مسیحیت هستند، اما براساس ضوابط مسیحی، حیات مقدس و اخلاقی نیکو دارند، امکانپذیر سازند. افراطیتر از شمول گرایی، کثرت گرایی هیک است که تصویری جامعتر از نجات ارائه میدهد و بهشت را با قطع نظر از نژاد، رنگ و عقیده برای هر کسی مجاز میداند. براساس این دیدگاه، مسیحیت، تنها مجرا و مسیر رستگاری میان حقیقت الهی و بشریت نیست، «بلکه شمار زیادی از مجاری مستقلاً معتبر و حوزههای عینی رستگاری وجود دارند که هم در مسیحیت و هم در دیگر ادیان بزرگ دنیا به چشم میخورد» (هیک، 1384 د، 51).
بنابر این هیک در طرح نظریهی کثرت گرایی نجات شناختی از معنای رایج آموزهی نجات گذر کرده و به برداشت عامتر و انتزاعیتری دست یافت، که براساس آن نجات صرفا تحولی انسانی است که از این جهان آغاز میشود و وقوع آن هنگامی است که انسان از توجه به خودمحوری روی برگرداند و به سوی حقیقت غایی روی آورد (حقیقت محوری). در این صورت، کثرت گرایی عبارت است از:
قبول و پذیرش این دیدگاه که تحویل و تبدیل وجود انسانی از حالت خود محوری به خدا (حقیقت) محوری به طرق گوناگون در درون همهی سنتهای دینی بزرگ عالم صورت میگیرد. به عبارت دیگر، تنها یک راه و شیوهی نجات و رستگاری وجود ندارد، بلکه راههای متعدد و متکثری در این زمینه وجود دارد (هیک، 1378 ، 69).
اگر نجات را این گونه تفسیر کنیم و نظریهی کثرت گرایی دینی نجات شناختی را بپذیریم، باید تغییر و تحولی عمده در عقاید و باورهای دینیمان ایجاد کنیم؛ چرا که با پذیرش این دیدگاه فرد باید از آن دسته از باورهای خود که بر نجات بخش بودن دینش نسبت به سایر ادیان دلالت میکند، دست بکشد. با این بیان، دیگر جایی برای نقش حلول و تجسد (خداوند در حضرت مسیح علیهالسلام ) در باورهای مسیحی باقی نمیماند. چرا که نظریهی حلول، که به صورت کلاسیک در شوراهای نیقته و کالسدون بیان شده است، مدعی است که عیسی مسیح علیهالسلام تجسد خداوند، و شخص دوم در آیین سه خدایی (تثلیث) است که زندگی انسانی را اختیار کرده است؛ همچنین هیچ حلول و تجسد دیگری وجود نداشته و نخواهد داشت. این مطلب، مسیحیت را، از این جهت که در بین ادیان جهان تنها دینی بوده است که توسط شخص خداوند بنا نهاده شده، منحصر به فرد میسازد، و چنین انحصاری مستلزم انحصارگرایی مسیحیت باشد، زیرا خداوند باید بخواهد که همهی ابنای بشر در طریق نجات و رستگاریای که شخص وی برای ایشان بنیانگذاری کرده است وارد شوند (همان).
به همین دلیل، هیک به تقریر و تفسیر دوبارهی تجسد دست میزند. وی، برخلاف تعالیم سنتی کلیسا که حضرت مسیح علیهالسلام را به عنوان دومین شخص از تثلیث معرفی میکرد، مدافع نظریهای است که مسیح علیهالسلام را انسان میداند. به نظر هیک، تجسد را باید ایدهای اساطیری دانست و نه امری حقیقی. نکتهی واقعی و ارزش آموزهی تجسد، اخباری نیست، بلکه بیانی است؛ «از یک واقعیت متافیزیکی خبر نمیدهد، بلکه برای بیان یک ارزش گذاری و برانگیختن یک نگرش است» (هیک، 1379 ب، 197 ؛ هیک، 1380).
نقد و بررسی
نظریهی نجات شناختی هیک، واکنشی به تلقی انحصار گرایانهی مسیحت از نجات است که براساس آن، تنها راه نجات ایمان به مرگ فدیه وار مسیح و غسل تعمید میباشد هیک از نجات به عنوان تحول از خود محوری به خدا محوری یاد کرده است، و براساس این معیار کلی و مبهم، مدعی است که نه تنها مسیحیت، بلکه تمامی ادیان میتوانند مایهی رستگاری و نجات پیروان خود شوند. هیک برای باورها و اعمال دینی اهمیت ذاتی قائل نیست، بلکه نگاهی ابزار انگارانه نسبت به آنها دارد. به نظر وی، اهمیت اعمال و عقاید دینی در آن است که شیوههایی برای متحول شدن انسانها هستند؛ یعنی میتوانند فرد خود - محور را به فردی خدا - محور تبدیل کنند. بنابر این ممکن است دو گروه از دینداران بر سر مجموعهای از عقاید و اعمال توافق نداشته باشند، ولی این عدم توافق تأثیری در تحول آفرینی آن عقاید و اعمال ندارد و همهی آنها میتوانند تحول آفرین بوده و شخص را به فردی خدا محور تبدیل کنند. هیک مینویسد:
من به سهم خود (از روی نخوت و غرور علمی خویش) معتقدم که کسی که با من، مثلاً در این موضوع که عیسی پدری بشری داشته است، اختلاف نظر دارد، احتمالاً (نه مطمئنا) اشتباه میکند؛ اما با وجود این اعتقاد به اشتباه کردن احتمالی وی، این عقیده و آگاهی را نیز دارم که همان شخص کاملاً محتمل است که از خود من به حقیقت الهی نزدیکتر باشد. وجود این آگاهی و اشعار (که همواره، به طور اصولی، باید برقرار باشد) حائز کمال اهمیت است، زیرا این تأثیر را دارد که از تکهی بیش از حد و بیمورد روی این گونه اختلافات مبتنی بر قضاوت تاریخی میکاهد. چنین اختلافاتی هیچ وقت از اولویت درجهی اول برخوردار نیستند (هیک، 1378 ، 158).
مشکل اساسی که در اینجا وجود دارد این است که ادیان گوناگون، با توجه به تعمیم هیک، دیدگاههای مختلفی دربارهی خدامحوری دارند. پس هیک همهی این دیدگاهها را خدا محور میداند. به تعبیر دیگر، او چنین فرض میکند که واقعا همهی حدود و ثغوری که ادیان مختلف برای خدامحوری تعیین کردهاند، حدود و ثغور خدامحوری هستند. اختلاف ادیان تنها در عقاید و اعمال دینی نیست، همهی آنها بر سر خدا محوری اختلاف دارند. اما هیک چنین فرض میکند که خدامحوری امر واحدی است که همهی ادیان آن را ترسیم میکنند و عقاید و اعمال گوناگون در ادیان مختلف، صرفا شیوههایی برای رسیدن به این امر واحد مشترک هستند (قائمی نیا، 1381 ب، 164).
ممکن است چنین به نظر آید که انطباق اصل کلی انتقال از خود محوری به خدا محوری بر ادیان مختلف بسیار سهل و ساده است، اما حقیقت آن است که چنین نگرشی نسبت به ادیان، دور از واقع و کاملاً سطحی است. هر کدام از ادیان، به ویژه ادیان بزرگ، دارای مناسک، آداب، رفتارها و اعمال فقهی و شرعی مختلف و متنوعی هستند که جمع کردن همهی آنها در ذیل یک عنوان کلی، صرفاً توجه به مقولهای است که شاید از اشتراک لفظی فراتر نرود. از این رو، تطبیق یک معیار واحد بر ادیان بزرگ، آن هم برای اثبات نظریهای خاص، تکلفآمیز و به دور از اصولی است که از اجزا و مقومات ذاتی ادیان محسوب میگردد. واضح است که چنین نگرشی به معنای نفی وحدت ادیان در خصوص نجات و رستگاری نیست، بلکه بدین معناست که صرف ادعای تحول از خود محوری به خدا محوری و تطبیق آن بر تمامی اصول دینی، قابل قبول نیست. (حسینی، 1382 ، 176)
اصل نجات به عنوان تحول از خود محوری به خدا محوری از چند جنبه ابهامآمیز است. بزرگترین ابهام در نحوه و کیفیت این تحول است. از طرفی، لازمهی پذیرش تجربهی دینی به عنوان مبنا و متکای تحول از خود محوری به خدا محوری، نسبیت در دین و در واقع بینیازی از دین است، چرا که اگر تجربهی دینی بر اصول، قواعد، سنتها و شراعی خاص متکی بود، شاید ابتنای این تحول بر آن قابل قبول بود؛ اما چون تجربهی دینی، خود فاقد ملاک مشخص و ثابتی است، نمیتوان آن را نقطهی اتکای این تحول مقدس دینی ازخود محوری به خدا محوری دانست.
اشکال دیگر، ابهام در تلقی «خدا» در ادیان مختلف است. به جهت آن که تلقی «خدا» در ادیان مختلف، متنوع و متکثر و بعضاً متعارض است، نجات به معنای تحول از خود محوری به خدامحوری، مبنای واحد برای ادیان نخواهد بود. علاوه بر این، معیار مشخصی برای حصول به خدا محوری نیز وجود ندارد، و ادعای ادراک شهودی و معنوی، ملاک معتبری محسوب نمیگردد.
نجات بخشی ادیان دیگر از دیدگاه استاد مطهری و استاد جعفری
سؤال از نجات بخشی ادیان مختلف، بدین معنا که آیا پیروان همهی ادیان اهل نجاتاند یا فقط پیروان یک دین اهل نجات بوده و به بهشت راه مییابند، یکی از مسائل مهم در بحث از کثرت گرایی دینی به شمار میرود. نخستین موضوعی که باید پیش از بحث دربارهی نجات پیروان ادیان دیگر به آن بپردازیم، این است که کفر فینفسه گناه بزرگی محسوب میشود و کافر شایستهی دوزخ است، یعنی سقوط در عذاب و فراق از رحمت و لقاءالله که نتیجهی مجسم زشتی کار است (جعفری، 1375 الف، 145).
مقصود از دوزخ، محل سقوط و عذاب افرادی است که هیچ گونه صلاحی در آنها باقی نمانده است، مانند کسی که با علم و بینایی مشرک بوده و روح خود را در مقابل آیات روشن خداوندی فاسد نموده است، یا آن کسی که در مقام جرأت به مقام شامخ ربوبی، قتل نفس محترمی را انجام داده است (جعفری، 1379 ح، 284).
با تأمل در سخنان استاد، دو نکته آشکار میشود. نکتهی اول این که عذاب الهی صرفاً منحصر به کفار نیست، بلکه در مورد همهی انسانها صادق است، و کسی که با قصد تجری مرتکب گناهی، مثلاً قتل نفس محترمه، میشود (مسلم باشد یا کافر) شایستهی دوزخ است، و کفر به عنوان شرطی مطرح شده که تاوان آن جهنم است؛ لذا نکتهی دوم بیان شرط دیگر ورود کفار به جهنم است که عبارت است از عناد و علم (کافر معاند).
در واقع ایشان، میان دو نوع کفر تمایز قائل میشود: کفر از روی علم و آگاهی (کافر مقصر) و کفر از روی جهل و نادانی (کافر قاصر). میتوان گفت تقریباً اغلب متفکران و فقهای شیعه از جمله استاد جعفری معتقدند که حکم عذاب مخلد الهی دربارهی کافران، به کافران به کافر قاصر مربوط نمیشود و صرفاً شامل کافران مقصر است. بر مبنای قول مشهور، کودکان نابالغ، دیوانگان، سفها، و به طور کلی غیر مکلفان، جزء قاصران محسوب میشوند. همچنین با توسعه در معنای قصور، به نظر میرسد آنچه قرآن تحت عنوان «مستضعفین»، یعنی «انسانهایی که نتوانستند قدرت و آگاهی لازم به انجام تکالیف الهی را در دنیا به دست بیاورند» (جعفری، 1371 ، 18) نام میبرد، مشمول کفار قاصر میشود.
آنان که عاری از هرگونه اعتقادات مذهبی باشند بردو قسماند؛ یا با یقین به صدق ادعای مذهب، از دستورات آن سرپیچی میکنند، که در آن صورت مسلماً گناه کار خواهند بود، و یا ادعای مذاهب را تصدیق نکردهاند. این عدم تصدیق نیز از دو حال بیرون نیست؛ یا به جهت بیاعتنایی به حس مذهبی است، که این شخص به جهت این که بدون تحقیق، احساس خود را نادیده گرفته، گناهکار خواهد بود، اما اگر به ادعای مذهب اعتنا نموده و آن را بررسی کرده، ولی تفکرش به جایی نرسیده، به شرط این که در این بررسی، غفلت نورزیده و مسامحه ننموده باشد، البته گناهکار نخواهد بود؛ زیرا خداوند کسی را که قدرت تشخیص واقعیت را ندارد، مسؤول قرار نمیدهد» (جعفری، 1364 ، 77).
آیات بسیاری در قرآن به صراحت به تعذیب کافران معاند و عدم نجات آنها دلالت میکنند که استاد جعفری (1383 الف، 255-253) به دو نمونه از آنها اشاره میکند:
خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (بقره، 7)
خداوند بر دلهای آنها مهر زده است، پردهای بر گوشها و دیدگان آنها قرار گرفته و عذاب بزرگی در انتظار آنهاست.
وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النّارِ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (احقاف، 34)
و روزی که گفته میشوند آنان که کافر شدند بر آتش، آیا این حق نیست؟ گویند: به پروردگار آری، گویند: پس بچشید عذاب را به سبب بودنتان که کفر میورزیدید.
استاد مطهری پس از بحث و بررسی دربارهی کثرت گرایی دینی حقیقت شناختی و پذیرش این دیدگاه که دین حق یکی است و هر کس موظف است آن را بپذیرد، این سؤال را مطرح میکند که اگر کسی بدون التزام به آخرین دین، اعمال نیکی را انجام دهد آیا برای او در در مقابل اعمال نیکی که انجام داده است، اجر و پاداشی است یا نه؟
وی معتقد است:
در اینجا با یک نظریهی افراطی خشک مقدسان و یک نظریهی تفریطی روشنفکران مواجهیم: «کسانی که داعیهی روشنفکری دارند با قاطعیت میگویند هیچ فرقی میان مسلمانان و غیرمسلمانان، بلکه میان موحد و غیرموحد نیست. هر کس عمل نیکی انجام دهد، خدمتی از راه تأسیس یک مؤسسهی خیریه و یک اکتشاف و اختراع و یا از راه دیگر انجام دهد، استحقاق ثواب و پاداش از جانب خداوند دارد... نقطهی مقابل اینها دستهی دیگری هستند که تقریبا همهی مردم را مستحق عذاب میدانند و برای کمتر انسانی عمل مقبول و فرجام نیک معتقدند ... علی هذا بسیارند کسانی که اهل نجات میباشند» (مطهری، 1374 الف، 279-278 ؛ ر. ک: 1376 ب، 145-144)
استاد مطهری هیچ یک از دو دیدگاه فوق را نمیپذیرد و خود دیدگاه دیگری را مطرح میسازد. استاد از این دیدگاه به «منطق قرآن کریم» تعبیر میکند.
استاد در تبیین نظریهی خود، همانند استاد جعفری، به تفکیک میان کفر از روی لجبازی و عناد و کفر از روی جهالت و نادانی میپردازد. در مورد اول، دلایل عقلی و نقلی گویاست که شخصی که از روی علم و آگاهی با حق عناد میورزد، مستحق عقوبت است. اما در مورد گروه دوم باید گفت اگر جهالت و نادانی از روی تقصیرکاری شخص نباشد، مورد عفو و بخشش پروردگار قرار میگیرد (همان، 289 ؛ ر. ک: مطهری، 1377 د، 52-51).
استاد برای توضیح این مسأله از تسلیم و عناد بحث میکند و پس از بیان مراتب سه گانهی تسلیم (تن، عقل و دل) به تفکیک میان اسلام واقعی و اسلام منطقهای میپردازد:
اگر کسی دارای صفت تسلیم باشد و به عللی حقیقت اسلام بر او مکتوم مانده باشد و او در این باره بیتقصیر باشد، هرگز خداوند او را معذب نمیسازد و او اهل نجات از دوزخ است. خدای متعال میفرماید : وَ ما کُنّا مُعَذِّبِینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً (اسراء، 15) یعنی ما چنین نیستم که رسول نفرستاده (حجت تمام نشده) بشر را معذب کنیم» (همان، 293).
از دیدگاه استاد جعفری، کفر و انحراف از مسیر کمال، راه ضلالت و گمراهی است (ر. ک: جعفری، 1384 ، 61) و هدایت خداوند شامل حال چنین کسانی که در برابر ایمان، مقاومت و کفر میورزند، نمیشود، «إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ» (مائده، 67). محرومیت اشخاصی که از هدایت خداوندی کفر میورزند، امری کاملاً طبیعی است (همان، 109):چندین چراغ دارد و بی راهه میرود بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش
کسانی که آیات الهی را نادیده گرفته و از روی عناد کفر میورزند، تبلیغ و انذار در آنها تأثیری نخواهد گذاشت و این یک پدیدهی طبیعی است که در آیات قرآنی اشاره شده است و لذا کوچکترین دلیلی بر این که انسانها در کفر و عناد ورزیدنشان مجبورند، وجود ندارد؛ چرا که کفرورزان و لجاجتکنندگان، با مقدمات اختیاری، وضع روانی مخصوصی به خود میگیرند که اثر آن مقاومت در مقابل هرگونه تبلیغ و تبشیر و انذار خواهد بود. این کفر و عناد، گاهی به حدی ضعیف و ناچیز است که برگشت به سوی هدایت را امکانپذیر میسازد، و گاهی چنان شدید است که حتی «من» را به کلی از نظارت و تسلط بر خود ساقط نموده و به پرتگاه شقاوت میکشاند. برخی از اینها به مرتبهای از کفر و شقاوت میرسند که هرگونه راه برگشت به سوی هدایت از آنها سلب میشود، اما با این حال، چیزی از مسؤولیت آنها کاسته نمیشود؛ زیرا بنا بر اصل بدیهی: «المنافی بالاختیار لاینافی الاختیار» (آنچه به وسیلهی اختیار به جبر رسیده است، با اختیار منافات ندارد)، مسؤولیت چنین شخصی منشأ اختیاری دارد (ر. ک: جعفری، 1383 الف، 255-254).
با این بیان، کافران قاصر از مطلق عذاب و وعید الهی خارج میشوند. بنابراین، غیر کافران موضوعاً از این حکم خارج بوده و مشمول وعید الهی نمیشوند، و این بدین معناست که تمامی دینداران (در ادیان الهی) به حکم مطلق ایمان، کافر محسوب نمیشوند؛ اگر چه از نظر فقهی کافر به شمار آیند. این دیدگاه منطبق بر نظر برخی اندیشمندان اسلامی نیست. براساس عقیدهی این گروه، تمامی اعتقادات دینی غیر از اسلام، باورهای نادرست شمرده میشود و از این رو، برخی از صاحبان آن اعتقادات قادر به کسب معرفت اصیل و ناب اسلامی نبوده، قاصر به حساب میآیند و لذا مشمول عذاب الهی نخواهند بود. در واقع، این امر، به تفضل و رحمت الهی مربوط میشود و هیچ گونه دلالتی بر حقانیت اعتقاد آنها ندارد.
فرق اساسی دو نظریه آن است که براساس نظریهی اخیر، حکم به عدم تعذیب اتباع ادیان دیگر صرفا به تفضل الهی منسوب است، در حالی که در نظریهی اول، رستگاری و نجات اتباع دیگر ادیان، به مرتبهی وجودی آن ادیان و حظی است که از حقایق و معارف دینی در خود دارند و لذا صرفاً منسوب به تفضیل و لطف الهی نیست (حسینی، 1382 ، 281). دیدگاه استاد مطهری و استاد جعفری به نگرش اول نزدیکتر است. همان طور که قبلاً نیز گفته شد، آیات متعددی دربارهی نجات و رستگاری پیروان دیگر ادیان وجود دارد که براساس تفسیر وحدت گرایانهی ادیان، که دیدگاه این دو استاد و برخی دیگر از اندیشمندان است، همهی ادیان الهی دارای حقیقت بوده و توانایی راهنمایی بشر به سوی تکامل و سعادت را دارند. از جمله آیاتی که بر این مطلب دلالت میکند، آیهی 13 از سورهی شوری، و همچنین آیهی 64 از سورهی آل عمران است (ر. ک: جعفری، 1383 ج، 122 و 276).
افرادی که به خدا و آخرت ایمان دارند و اعمالی با انگیزهی تقرب به خدا انجام میدهند و در کار خود خلوص نیت دارند، عمل آنها مقبول درگاه الهی است و اسحقاق پاداش و بهشت مییابند، اعم از آن که مسلمان باشند یا غیرمسلمان. غیرمسلمانانی که به خدا و آخرت ایمان دارند و عمل خیر به قصد تقرب به خداوند انجام میدهند، به موجب این که از نعمت اسلام بیبهرهاند، طبعا از مزایای استفاده از این برنامهی الهی محروم میمانند. از اعمال خیر آنها آن اندازه مقبول است که با برنامهی الهی اسلام منطبق است، مانند انواع احسانها و خدمتها به خلق خدا. اما عبادات مجعوله، که اساسی ندارد، طبعا نامقبول است و یک سلسله محرومیتها، که از دست نارسی به برنامهی کامل ناشی میشود، شامل حال آنها میگردد (مطهری، 1374 الف، 341).
خداوند متعال، در قرآن کریم حتی برای صابئین، که بسیاری از مفسرین آنها را ستاره پرست میدانند، هم پاداشی در نظر گرفته است، مشروط به این که اعتقاد به خدا و روز قیامت داشته باشند و عمل خیر انجام دهند.
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (بقره، 62)
از مؤمنان و یهودیان و مسیحیان و صابئیان، هر کس که به خداوند و روز بازپسین ایمان آورده و نیکوکاری کرده باشد، پاداششان نزد خداوند [محفوظ] است و نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین میشوند.
به گفتهی استاد جعفری، در تفسیر این آیه نظریات مختلفی گفته شده که روشنتر آنها این است:
در تمام قرون و اعصار آن انسانها که به دین اصیل الهی ایمان آوردهاند و یهود و نصاری و صابئین همه و همه، بدان جهت که به واقعیات دین رسمی الهی در گذرگاه تاریخ گرویده بودهاند، برای آنان ترس و اندوهی وجود ندارد (جعفری، بیتا ج، 344).
بر این اساس، دین را حقیقت واحدی است که در شرایع گوناگون متجلی شده است، و همهی ادیان و شرایع الهی، واجد حقایقیاند که به رغم اختلاف در مرتبه، از اصالت و حقانیت برخودارند. به همین خاطر پیروان این ادیان در مسیر نجات و رستگاریاند. لذا اگر حقایق دینی به معنای عام آن، شامل تجلی شریعتهای الهی باشد، روشن است که پذیرش تعدد و اصالت و حقانیت ادیان مختلف (که دارای حقایق دینی مختلف اما واحد هستند)، مستلزم این است که نجات و رستگاری دینی نیز متعدد باشد و منحصر به دین خاصی نباشد. در عین حال، با توجه به اختلاف ادیان و تکثر حقایق تشکیکی آنها بدیهی است که بین حقایق دینی ادیان و مرتبهی نجات و رستگاری آنها، نسبت مستقیم و تلازم وجود دارد. هراندازه حقایق دینی از ظهور و جلوهی کاملتر حقیقت برخوردار باشد، نجات و رستگاری آن دین نیز کاملتر، و امکان نیل انسان به معرفت مطلق وجود از طریق آن بیشتر است. براساس این تفسیر، نجات و رستگاری، معلول رحمت و لطف الهی است که در اثر کسب معارف حقه و عمل به شرایع دینی پدید میآید (حسینی، 1382 ، 283).
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان به نکتهای در این باره اشاره میکند، که بیانگر آن است که هدایت و نجات انسان نتیجهی قهری یا تکوینی عقاید صادق و اعمال صالح انسان است. وی میگوید نفس انسان به واسطهی اعمال صالح و اعتقادات حقه دارای صور کمالی میشود که موجب قرب به خدا و رضوان و رستگاری میگردد، و به واسطهی اعمال ناشایست و عقاید سخیف و باطل، دارای صوری میشود که باعث شقاوت و ضلالت میشود (ر. ک: طباطبایی، 1412 الف، 147). استاد مطهری و استاد جعفری سخنی مشابه سخن علامه دارند:
مقررات الهی از نظر پاداش و کیفر، و سعادت و شقاوت افراد، تابع شرایط واقعی و تکوینی است (مطهری، 1374 الف، 337).
انسانی که رو به خیرات و کمالات الهی حرکت کرد، همهی فعالیتهای درونی او با وضع طبیعی خود که خدا مقرر فرموده است، به جریان میافتند و بدین سبب، شخص مفروض هیچ گونه فشار و تنگی و محدودیتی در دیدگاه و میدان حیات معقول احساس نمیکند. بالعکس، کسی که رو به شرور و پلیدیها و انحرافات حرکت کند، فعالیتهای درونی و وضع طبیعی خود را از دست میدهد و صدر وی با آن عظمت، وسعت و گنجایش خود را از دست میدهد (جعفری، 1384 ، 94 ؛ ر. ک: 1383 الف، 239).
با این بیان، سستی استدلال کسانی که مقتضای اسم «هادی» خداوند و عشق او به بندگانش، کثرتگرایی دینی میدانند، آشکار میشود. توضیح این که یکی از ادلهای که جان هیک و برخی دیگر از کثرت گرایان برای اثبات دیدگاهشان آوردهاند، خیرخواهی خداوند و عشق او به بندگانش (اصل هدایت عام الهی) است. مقتضای هدایت گری عام خداوند این است که اکثر انسانها را هدایت یافته و بر طریق صواب و نجات بدانیم. نمیتوان تنها اقلیت اندکی را نجات یافته دانست و در عین حال به عشق نامحدود خداوند بر بندگانش معتقد بود. با تأمل بر مفهوم خیر الهی میتوان نشان داد که هیچ دین وحیانی، نمیتواند چنان ادعا کند که نقشی ضروری یا بیهمتا در رستگاری آدمیان دارد. اگر این فرض را بپذیریم که خداوند خیر مطلق است، بدین معنا خواهد بود که او همواره به عدالت رفتار میکند و در آستان او نابرابری و تبعیض وجهی ندارد. به تعبیری، اقتضای نجات بخشی عطای الهی آن است که مشمول همهی آدمیان شود، نه آن که خداوند فقط به بعضی از انسانها رخ بنماید و فرصت آگاهی یافتن از خود بدهد. از طرفی، هر دین وحیانی، همچون مسیحیت، فقط بخشی از نژاد انسانی را در برگرفته است، از این رو خدای عادل آموزههای ضروری برای رستگاری را در معرفت دینی خاص منحصر نمیکند.
این بحث پیشتر در قرن هیجدهم توسط خداگرایان طبیعی مطرح شده است که در پی آن بودند که برتری الهیات طبیعی را بر الهیات وحیانی نشان دهند. این مقدمه نشانگر آن است که دینشناسی مسیحی، با بیان اینکه حقیقت منحصر در مسیحیت است و ادیان دیگر حظی از آن نبردهاند، نمیتواند با دیگر ادیان مواجه شود. بنابر این، همان گونه که هیک به درستی بیان میکند، این بحث اندیشهی مسیحی را به وادی دیگری میبرد و دگرگون میکند. اگر الهیات مسیحی، خداوند را همچون خیر مطلق بپذیرد و از طرفی مسیحیت تنها منبع معرفتی حقیقت باشد، آشکار است که دچار تناقض خواهد شد. نظریهی رقیب آن است که کسی نقد عقل گرایانه را بپذیرد و دست از ایمان بشوید، اما اگر کسی بخواهد همچنان مؤمن بماند باید معتقد باشد که وقتی هیچ یک از ادیان منحصرا کامل نیست، در نتیجه، همهی ادیان بزرگ جهان راههایی گرانمایه برای نیل به رستگاریاند (بایرن، 1384 ، 55). این همان طرحی است که هیک در میافکند:
از یک سو، مسیحیت تعلیم میدهد که خداوند خالق و مالک همهی موجودات است و خواهان خیر مطلق و رستگاری نوع انسان است، و از سوی دیگر میگوید که تنها از طریق پاسخ گفتن مؤمنانه بر خداوند به وساطت مسیح میتوانیم نجات یابیم. این سخن به این معناست که عشق نامحدود خداوند مقدر نموده که افراد بشر تنها به صورتی میتوانند نجات یابند که در واقع اکثریت عظیمی از آنها را مسیحی سازد (هیک، 1381 ، 283).برخی از کثرت گرایان وطنی نیز، استدلال مذکور را بر مبنای پارهای تعالیم اسلامی مورد توجه قرار داده و براین باورند که مسلمانان خداوند را «هادی» میخوانند و این ادعا، وقتی صدق میکند که همه یا اغلب بشریت را «هدایت یافته» و در وضع ایدهآل بدانیم و الاّ اسم هادی خداوند اسم بیمسمایی خواهد بود (ر. ک: سروش، 1374 ، 3-10 ؛ 1376 ، 385 ؛ 1377 ، 33-36).
در پاسخ باید گفت معمولاً هدایت را بر دو نوع تکوینی و تشریعی تقسیم میکنند (جعفری، 1384 ، 96-95 ؛ 1374 الف، 5 ؛ ر. ک: مطهری، 1381 ب، 155). هدایت تکوینی، که عبارت است از به جریان انداختن اجزاء و روابط تکوینی طبیعت و انسان در مجرای قانونی خود، و این هدایت را نظم دقیق حاکم بر آن دو قلمرو (طبیعت و انسان) اثبات میکند. این تفسیر از هدایت، در مواردی از آیات قرآنی آمده است، از جمله در سورهی طه در پاسخ به سؤال فرعون از حضرت موسی علیهالسلام چنین بیان شده است: «قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی» (طه، 50). و هدایت تشریعی، که عبارت است از آن دستورات خداوندی که انسانها با پیروی از آنها میتوانند به رشد و کمال خود برسند. این نوع هدایت هم در چندین آیه از قرآن مطرح شده است، از جمله «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» (بقره، 2)
هدایت به این معنا (هدایت تشریعی) را «ارائهی طریق» هم میگویند که برخلاف هدایت تکوینی، که تمام هستی و موجودات را شامل میشود، مختص انسان است. بنای خداوند بر این است که انسانها را از راه ارسال رسل و انزال کتب، وسایل و ابزار هدایت در معرض شناخت و بهرهبرداری قرار میدهد، ولی آنان را به هدایت و کمال مجبور نمیکند: «قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ» (انعام، 149). خداوند از طرق گوناگون محبت و برهان را برای مردم مطرح میکند، ولی هرگز برای وصل به خیرات و کمالات کسی را اجبار نمیکند، زیرا انسانیت انسان با اختیار تحقق پیدا میکند، نه با اجبار (جعفری، 1374 الف، 20).از نظر اسلام، اعتقاد و ایمان به خدا مساوی است با این که انسان آزاد و مختار باشد. آزادی به معنای واقعی، گوهر انسان است، قرآن کریم خدا را بسیار بزرگ و اراده و مشیتش را عام معرفی میکند، ولی از آزادی نیز سخت دفاع میکند (مطهری، 1374 ج، 527).
برخی از آیاتی که دلالت بر این دارند که انسان در عمل خود مختار و در سرنوشت خود مؤثر است عبارتند از (مطهری، 1374 ب، 371-372).
إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ (رعد، 11)
خدا وضع هیچ قومی را عوض نمیکند، مگر آن خود آنها وضع نفسانی خود را تغییر دهند.
إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً (دهر، 3)
ما انسان را راه نمودیم، او خود یا سپاسگزار است یا ناسپاس.
فَمَنْ شاءَ فَلْیُوءْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ (کهف، 29)
هر که خواهد، ایمان آورد و هر که خواهد کفر ورزد.
نتیجهگیری
کثرت گرایی ناظر به نجات (یا کثرت گرایی دینی نجات شناختی) در مقابل انحصار گرایی نجات شناختی مدعی است که تنها یک دین، راه واقعی رستگاری و نجات را به دست نمیدهند، بلکه همهی ادیان راهی به سوی نجات عرضه میکنند و منظور از نجات، تحول از «خود محوری» به «خدا محوری» است. چنین نگرشی نسبت به ادیان، دور از واقعیت و کاملاً سطحی است؛ چرا که ادیان مختلف دیدگاههای گوناگونی نسبت به خدامحوری دارند، و لذا تطبیق چنین آموزهای بر ادیان متعدد بسیار مشکل است.
چنانچه دیدیم، به اعتقاد استاد مطهری و استاد جعفری مفهوم نجات به طور خاص انحصاری نیست؛ یعنی چنین نیست که فقط مسلمانان بتوانند به نجات و رستگاری دست یابند، بلکه کسانی که با حقیقت عناد نورزند، و از روی قصور به اعتقادات حق دست نیافته باشند، به ندای فطرتشان پاسخ مثبت دهند و به نیک و بدی که به طور فطری درک میکنند، پایبند باشند، مشمول رحمت واسعهی خداوند خواهند بود و در نهایت رستگار خواهند گردید.
از دیدگاه این دو متفکر، حقیقت یک دین نجات بخش است؛ یعنی اسلام، که خود را همان تسلیم حق بودن معرفی میکند. سپس با توسعه در مفهوم اسلام، به نحوی که شامل قاصران از اهل دیگر ادیان هم بشود، با این شرط که روح حقطلبی و تسلیم حق شدن را در وجود خویش محقق سازند و زندگیشان براساس اصول اخلاقی استوار باشد، معتقدند که آنها نیز اصل نجات و رستگاریاند. اما اگر از سنت اسلامی آگاهی یابند و به آن پایبند گردند، به درجات عالیتری از رستگاری نایل میشوند. بدین ترتیب، ادیان دیگر هم میتوانند در امر نجات بخش شریک و سهیم باشند. در اینجاست که راه این دو از حصر گرایان جدا میشود. اما از آنجا که لازمهی تسلیم حق بودن، داشتن اعمال و اندیشههای خاصی است، باورهای دینی خاص و اعمال مذهبی ویژه نیز اهمیت پیدا میکنند، هر چند اهمیتی ثانوی. در اینجاست که مسألهی دعوت به دین و تبلیغ آن معنا پیدا میکند، و اینجاست که این دیدگاه از کثرت گرایی دینی هیک فاصله میگیرد؛ چرا که مطابق کثرت گرایی، هر عمل تبلیغی محکوم است و هر مؤمنی، پیرو هر دینی که باشد، اگر فرد یا افراد دیگری را به کیش خود درآورد، به عنوان خائن به صلح و تنوع خانوادهی بشری، گناهکار تلقی میشود. البته دعوت به کثرت گرایی، مشمول این حکم نمیگردد (Yandell, 1999, 69). همچنین این دیدگاه، نه تنها امکان گفت و گو میان ادیان را فراهم میآورد، بلکه انگیزهی حقیقت جویی را برای یافتن بیشترین میزان حقیقت در افراد تأمین میکند. در حالی که نظریهی هیک، با قبول کمال بیشتر ادیان و شرایع متأخر ناسازگار است و نوعی بیتفاوتی نسبت به انتخاب راه بهتر را به بار میآورد.
منابع و مآخذ
1 ) قرآن کریم.
2 ) بایرن، پیتر (1384)، فلسفه ادیان جهان به روایت جان هیک، ترجمهی حمید رضا نمازی، مدرسه، ش 2 .
3 ) پترسون، مایکل و دیگران (1377)، عقل و اعتقاد دینی، ترجمهی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، تهران، طرح نو.
4 ) تالیافرو، چارلز (1382)، فلسفه دین در قرن بیستم، ترجمهی انشاءاللّه رحمتی، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی.
5 ) جعفری، محمد تقی (1375 الف)، تحلیل شخصیت خیام، تهران، سازمان انتشارات کیهان.
6 ) جعفری، محمد تقی (1374 الف)، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج 8 ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
7 ) جعفری، محمد تقی (1383 الف)، جبر اختیار، تهران، مؤسسهی تدوین و نشر آثار علامه جعفری.
8 ) جعفری، محمد تقی (1378 الف)، فلسفه دین، تدوین عبدالله نصر، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
9 ) جعفری، محمد تقی (1364)، بررسی و نقد افکار راسل، تهران، انتشارات امیر کبیر.
10 ) جعفری، محمد تقی (بیتا ج)، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال الدین محمد مولوی، ج 7 ، تهران، شرکت سهامی انتشار.
11 ) جعفری، محمد تقی (1382)، پلورالیزم دینی یا پلورالیزم در دین، تهران، انتشارات سروش.
12 ) جعفری، محمد تقی (1368)، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج 7 ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
اندیشه حوزه » شماره 58 (صفحه 144)
13 ) جعفری، محمد تقی (1383 ج)، پیام خرد، تهران، مؤسسهی تدوین و نشر آثار علامه جعفری.
14 ) جعفری، محمد تقی (1379 ح)، توضیح و بررسی مصاحبه راسل ـ وایت، تهران، مؤسسهی تدوین و نشر آثار علامه جعفری.
15 ) جعفری، محمد تقی (1384)، قرآن نماد حیات معقول، تهران، مؤسسهی تدوین و نشر آثار علامه جعفری.
16 ) حسینی، سید حسن (1382)، پلورالیزم دینی یا پلورالیزم در دین، تهران، انتشارات سروش.
17 ) سروش، عبدالکریم (1371)، صراطهای مستقیم، تهران، مؤسسهی فرهنگی صراط.
18 ) سروش، عبدالکریم (1378)، فربهتر از ایدئولوژی، تهران، مؤسسهی فرهنگی صراط.
19 ) سروش، عبدالکریم (1376)، مدارا و مدیریت، تهران، مؤسسهی فرهنگی صراط.
20 ) طباطبایی، محمد حسین (1412 الف)، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2 ، قم، انتشارات جامعه مدرسین.
21 ) طباطبایی، محمد حسین (1412 ب)، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4 ، قم، انتشارات جامعه مدرسین.
22 ) عباسی، ولی اللّه (1385)، وحدت و کثرت دینی، اندیشه حوزه، ش 1.
23 ) قائمی نیا، علی رضا (1381 ب)، تجربه دینی و گوهر دین، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی.
24 ) لگنهاوزن، محمد (1379)، اسلام و کثرت گرایی دینی، ترجمهی نرجس جواندل، قم، مؤسسهی فرهنگی طه.
25 ) مطهری، مرتضی (1374 الف)، عدل الهی، مجموعه آثار، ج 1 ، تهران،اندیشه حوزه » شماره 58 (صفحه 145)انتشارات صدرا.
26 ) مطهری، مرتضی (1375 الف)، نبوت، مجموعه آثار، ج 4 ، تهران، انتشارات صدرا.
27 ) مطهری، مرتضی (1376 ب)، آشنایی با قرآن، ج 4 ، تهران، انتشارات صدرا.
28 ) مطهری، مرتضی (1374 ب)، انسان و سرنوشت، مجموعه آثار، ج 1 ، تهران، انتشارات صدرا.
29 ) مطهری، مرتضی (1381 ب)، مقدمهای بر جهان بینی اسلامی، مجموعه آثار، ج 2 ، تهران، انتشارات صدرا.
30 ) مطهری، مرتضی (1377 ب)، نقدی بر مارکسیسم، مجموعه آثار، ج 13 ، تهران، انتشارات صدرا.
31 ) مطهری، مرتضی (1374 ج)، علل گرایش به مادیگری، مجموعه آثار، ج 1 ، تهران، انتشارات صدرا.
32 ) مطهری، مرتضی (1377 د)، آشنایی با قرآن، ج 5 ، تهران، انتشارات صدرا.
33 ) هیک، جان (1379 الف)، دین، خشونت و چالش جهانی، ترجمهی علی شمالی، کیان، ش 51 .
34 ) هیک، جان (1381 الف)، فلسفه دین، ترجمهی بهزاد سالکی، تهران، انتشارات بینالمللی الهدی.
35 ) هیک، جان (1379 ب)، عیسی و ادیان جهانی، ترجمهی عبدالرحیم سلیمانی، هفت آسمان، ش 6 .
36 ) هیک، جان (1380)، توحید دینی از نگاهی از منظر پلورالیسم دینی، ترجمهی زکیه ارضی، دینپژوهان، ش 3 .
37 ) هیک، جان (1384 د)، چراغها متفاوتند اما نور یکی است، ترجمهی مسعود خیرخواه، اخبار ادیان، ش 12 .
38 ) هیک، جان (1378)، مباحث پلورالیسم دینی، ترجمهی عبدالرحیم گواهی، تهران، مؤسسهی فرهنگی انتشاراتی تبیان.
39 ) هیک، جان (1383)، نظریههای کثرت گرایی دینی، ترجمهی مسعود فریامنش، اخبار ادیان، ش 7 .
مهمترین مسائل و مباحث فکریای که مسیحیت مدرن با آن مواجه شده است از این تلقی نشأت گرفته است که مسیحیت یکی از ادیان جهانی است، و لذا در سدههای اخیر، کثرت دینی چالش کلانی برای الهیات مسیحی شده است.
جان هیک، به عنوان شاخصترین نظریه پرداز دربارهی تنوع و تکثر ادیان، معتقد است که ادیان مختلف در سالیان گذشته نسبت به یکدیگر در جهل مطلق به سر میبردند. گرچه در آن سالیان، جنبشهای بزرگ سبب تماس دو آیین با یکدیگر میشد، اما این کنش و واکنش، به ویژه در مورد مسیحیت و اسلام، به طور عمده مبتنی بر تعارض بود تا بحث و گفتگو؛ و هیچ نوع شناخت عمیق و یا تفاهم آمیزی از جانب طرفداران یک دین نسبت به دین دیگر وجود نداشت. تنها در حدود صد سال اخیر است که پژوهشهای علمی در ادیان جهان درک و شناسایی دقیقتر ادیان دیگر را ممکن گردانیده و از این طریق بسیاری از انسانها را نسبت به مسائل و مشکلات دعاوی متعارض سنن مختلف در باب حقیقت و نجات و رستگاری آشنا کرده باشد. به همین دلیل، این موضوع یکی از موضوعات اساسی فلسفهی دین به شمار میرود (ر. ک: هیک، 1381 ، 242).
در مواجهه با طیف وسیع ادیان مختلف با دو ادعای عمده مواجهیم: یکی ادعای نجات بخشی و دیگری ادعای صدق و حقانیت و بلکه صدق انحصاری. نگارنده در موضعی دیگر، حقیقت مندی ادیان دیگر را به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار داده است (عباسی، 1385). آنچه در این نوشتار مقصود نظر ما میباشد، بررسی نجات بخشی ادیان دیگر است. در خصوص ارتباط میان ادیان (با صرف نظر از تفاسیر طبیعت گرایانه) میتوان به سه رویکرد عمده اشاره کرد:
انحصارگرایی، شمول گرایی و کثرتگرایی دینی. این سه دیدگاه را میتوان برحسب مدعای نجات بخشی یا مدعای حقیقت مندی یا ترکیب این دو، مورد بحث و بررسی قرار داد. باید به این نکته توجه داشت که این سه نظریه، که در بستر الهیات مسیحی شکل گرفتهاند، در گام نخست ناظر به مسألهی نجات هستند.
در مقولهی نجات بخشی، انحصارگرایان نجات و سعادت را تنها در گرو پیروی از کلیسا میدانند، شمولگرایان راه رستگاری را تنها همان مرگ فدیهوار مسیح میشمارند و غیرمسیحیان را هم میتوان مشمول نجات مسیحی دانست. اما کثرت گرایان بر آنند که مذاهب بزرگ جهان، هر یک مستقل از دیگری، زمینههای اصیل رستگاریاند. از منظر ادعای صدق و حقیقتمندی نیز، انحصارگرا چنین میانگارد که مسیحیت به تنهایی دربردارندهی حقیقت نهایی است. شمول گرا بر آن است که گرچه چنین است، حقایق کماهمیتتری نیز به دست پیروان دیگر ادیان افتاده است. کثرت گرا معتقد است که هر دینی، حقایق خاص خویش دربارهی تجلی ویژهی واقعیت غایی را در کف دارد و هر نظام عقیدتی در چارچوب خود یک درک ویژه و یگانه از نجات را پرورش میدهد.
جان هیک و کثرت گرایی دینی نجات شناختی
یکی از ابعاد مهم کثرت گرایی هیک مربوط به «نجات» (Salvation) است که از آن به کثرت گرایی دینی نجات شناختی (Soteriological religous pluralism) تعبیر میشود. براساس کثرت گرایی دینی ناظر به نجات «غیرمسیحیان میتوانند به نجات عیسوی نائل شوند» (لگنهاوزن، 1379 ، 34). آموزهی «نجات» در الهیات مسیحی، عمدهترین مسألهی کلامی است که در پیدایش و بسط نظریهی کثرتگرایی دینی دخیل بوده است؛ چرا که نجات، هویت اساسی دین است به طوری که نمیتوان این عنصر را از دین حذف کرد (Bythe, 1995, 5). بیشک همهی گفت و گوها دربارهی مسألهی نجات، بر معنایی که از این واژه درک میشود بنا شدهاند. اگر تعریف نجات جز بخشایش و پذیرش آدمی از سوی خداوند به واسطهی مرگ فدیه وار مسیح بر صلیب نیست، آنگاه مسیحیت، بر حسب تعریف، تنها منبع شناخت و موعظهی این نجات خواهد بود. از منظر مسیحیت سنتی، نجات و سعادت به معنای ورود پس از مرگ به ملکوت آسمانهاست (هیک، 1379 الف، 57). این تفسیر از نجات مختص انحصارگرایان مسیحی است. بنابر این، از منظر انحصارگرایی نجات شناختی، فقط کسانی میتوانند وارد بهشت شوند که مسیحی باشند. شمول گرایان مسیحی درهای بهشت را اندکی بیشتر باز میکنند تا ورود مسیحیان افتخاری را، که پیرو دین دیگری غیر از مسیحیت هستند، اما براساس ضوابط مسیحی، حیات مقدس و اخلاقی نیکو دارند، امکانپذیر سازند. افراطیتر از شمول گرایی، کثرت گرایی هیک است که تصویری جامعتر از نجات ارائه میدهد و بهشت را با قطع نظر از نژاد، رنگ و عقیده برای هر کسی مجاز میداند. براساس این دیدگاه، مسیحیت، تنها مجرا و مسیر رستگاری میان حقیقت الهی و بشریت نیست، «بلکه شمار زیادی از مجاری مستقلاً معتبر و حوزههای عینی رستگاری وجود دارند که هم در مسیحیت و هم در دیگر ادیان بزرگ دنیا به چشم میخورد» (هیک، 1384 د، 51).
بنابر این هیک در طرح نظریهی کثرت گرایی نجات شناختی از معنای رایج آموزهی نجات گذر کرده و به برداشت عامتر و انتزاعیتری دست یافت، که براساس آن نجات صرفا تحولی انسانی است که از این جهان آغاز میشود و وقوع آن هنگامی است که انسان از توجه به خودمحوری روی برگرداند و به سوی حقیقت غایی روی آورد (حقیقت محوری). در این صورت، کثرت گرایی عبارت است از:
قبول و پذیرش این دیدگاه که تحویل و تبدیل وجود انسانی از حالت خود محوری به خدا (حقیقت) محوری به طرق گوناگون در درون همهی سنتهای دینی بزرگ عالم صورت میگیرد. به عبارت دیگر، تنها یک راه و شیوهی نجات و رستگاری وجود ندارد، بلکه راههای متعدد و متکثری در این زمینه وجود دارد (هیک، 1378 ، 69).
اگر نجات را این گونه تفسیر کنیم و نظریهی کثرت گرایی دینی نجات شناختی را بپذیریم، باید تغییر و تحولی عمده در عقاید و باورهای دینیمان ایجاد کنیم؛ چرا که با پذیرش این دیدگاه فرد باید از آن دسته از باورهای خود که بر نجات بخش بودن دینش نسبت به سایر ادیان دلالت میکند، دست بکشد. با این بیان، دیگر جایی برای نقش حلول و تجسد (خداوند در حضرت مسیح علیهالسلام ) در باورهای مسیحی باقی نمیماند. چرا که نظریهی حلول، که به صورت کلاسیک در شوراهای نیقته و کالسدون بیان شده است، مدعی است که عیسی مسیح علیهالسلام تجسد خداوند، و شخص دوم در آیین سه خدایی (تثلیث) است که زندگی انسانی را اختیار کرده است؛ همچنین هیچ حلول و تجسد دیگری وجود نداشته و نخواهد داشت. این مطلب، مسیحیت را، از این جهت که در بین ادیان جهان تنها دینی بوده است که توسط شخص خداوند بنا نهاده شده، منحصر به فرد میسازد، و چنین انحصاری مستلزم انحصارگرایی مسیحیت باشد، زیرا خداوند باید بخواهد که همهی ابنای بشر در طریق نجات و رستگاریای که شخص وی برای ایشان بنیانگذاری کرده است وارد شوند (همان).
به همین دلیل، هیک به تقریر و تفسیر دوبارهی تجسد دست میزند. وی، برخلاف تعالیم سنتی کلیسا که حضرت مسیح علیهالسلام را به عنوان دومین شخص از تثلیث معرفی میکرد، مدافع نظریهای است که مسیح علیهالسلام را انسان میداند. به نظر هیک، تجسد را باید ایدهای اساطیری دانست و نه امری حقیقی. نکتهی واقعی و ارزش آموزهی تجسد، اخباری نیست، بلکه بیانی است؛ «از یک واقعیت متافیزیکی خبر نمیدهد، بلکه برای بیان یک ارزش گذاری و برانگیختن یک نگرش است» (هیک، 1379 ب، 197 ؛ هیک، 1380).
نقد و بررسی
نظریهی نجات شناختی هیک، واکنشی به تلقی انحصار گرایانهی مسیحت از نجات است که براساس آن، تنها راه نجات ایمان به مرگ فدیه وار مسیح و غسل تعمید میباشد هیک از نجات به عنوان تحول از خود محوری به خدا محوری یاد کرده است، و براساس این معیار کلی و مبهم، مدعی است که نه تنها مسیحیت، بلکه تمامی ادیان میتوانند مایهی رستگاری و نجات پیروان خود شوند. هیک برای باورها و اعمال دینی اهمیت ذاتی قائل نیست، بلکه نگاهی ابزار انگارانه نسبت به آنها دارد. به نظر وی، اهمیت اعمال و عقاید دینی در آن است که شیوههایی برای متحول شدن انسانها هستند؛ یعنی میتوانند فرد خود - محور را به فردی خدا - محور تبدیل کنند. بنابر این ممکن است دو گروه از دینداران بر سر مجموعهای از عقاید و اعمال توافق نداشته باشند، ولی این عدم توافق تأثیری در تحول آفرینی آن عقاید و اعمال ندارد و همهی آنها میتوانند تحول آفرین بوده و شخص را به فردی خدا محور تبدیل کنند. هیک مینویسد:
من به سهم خود (از روی نخوت و غرور علمی خویش) معتقدم که کسی که با من، مثلاً در این موضوع که عیسی پدری بشری داشته است، اختلاف نظر دارد، احتمالاً (نه مطمئنا) اشتباه میکند؛ اما با وجود این اعتقاد به اشتباه کردن احتمالی وی، این عقیده و آگاهی را نیز دارم که همان شخص کاملاً محتمل است که از خود من به حقیقت الهی نزدیکتر باشد. وجود این آگاهی و اشعار (که همواره، به طور اصولی، باید برقرار باشد) حائز کمال اهمیت است، زیرا این تأثیر را دارد که از تکهی بیش از حد و بیمورد روی این گونه اختلافات مبتنی بر قضاوت تاریخی میکاهد. چنین اختلافاتی هیچ وقت از اولویت درجهی اول برخوردار نیستند (هیک، 1378 ، 158).
مشکل اساسی که در اینجا وجود دارد این است که ادیان گوناگون، با توجه به تعمیم هیک، دیدگاههای مختلفی دربارهی خدامحوری دارند. پس هیک همهی این دیدگاهها را خدا محور میداند. به تعبیر دیگر، او چنین فرض میکند که واقعا همهی حدود و ثغوری که ادیان مختلف برای خدامحوری تعیین کردهاند، حدود و ثغور خدامحوری هستند. اختلاف ادیان تنها در عقاید و اعمال دینی نیست، همهی آنها بر سر خدا محوری اختلاف دارند. اما هیک چنین فرض میکند که خدامحوری امر واحدی است که همهی ادیان آن را ترسیم میکنند و عقاید و اعمال گوناگون در ادیان مختلف، صرفا شیوههایی برای رسیدن به این امر واحد مشترک هستند (قائمی نیا، 1381 ب، 164).
ممکن است چنین به نظر آید که انطباق اصل کلی انتقال از خود محوری به خدا محوری بر ادیان مختلف بسیار سهل و ساده است، اما حقیقت آن است که چنین نگرشی نسبت به ادیان، دور از واقع و کاملاً سطحی است. هر کدام از ادیان، به ویژه ادیان بزرگ، دارای مناسک، آداب، رفتارها و اعمال فقهی و شرعی مختلف و متنوعی هستند که جمع کردن همهی آنها در ذیل یک عنوان کلی، صرفاً توجه به مقولهای است که شاید از اشتراک لفظی فراتر نرود. از این رو، تطبیق یک معیار واحد بر ادیان بزرگ، آن هم برای اثبات نظریهای خاص، تکلفآمیز و به دور از اصولی است که از اجزا و مقومات ذاتی ادیان محسوب میگردد. واضح است که چنین نگرشی به معنای نفی وحدت ادیان در خصوص نجات و رستگاری نیست، بلکه بدین معناست که صرف ادعای تحول از خود محوری به خدا محوری و تطبیق آن بر تمامی اصول دینی، قابل قبول نیست. (حسینی، 1382 ، 176)
اصل نجات به عنوان تحول از خود محوری به خدا محوری از چند جنبه ابهامآمیز است. بزرگترین ابهام در نحوه و کیفیت این تحول است. از طرفی، لازمهی پذیرش تجربهی دینی به عنوان مبنا و متکای تحول از خود محوری به خدا محوری، نسبیت در دین و در واقع بینیازی از دین است، چرا که اگر تجربهی دینی بر اصول، قواعد، سنتها و شراعی خاص متکی بود، شاید ابتنای این تحول بر آن قابل قبول بود؛ اما چون تجربهی دینی، خود فاقد ملاک مشخص و ثابتی است، نمیتوان آن را نقطهی اتکای این تحول مقدس دینی ازخود محوری به خدا محوری دانست.
اشکال دیگر، ابهام در تلقی «خدا» در ادیان مختلف است. به جهت آن که تلقی «خدا» در ادیان مختلف، متنوع و متکثر و بعضاً متعارض است، نجات به معنای تحول از خود محوری به خدامحوری، مبنای واحد برای ادیان نخواهد بود. علاوه بر این، معیار مشخصی برای حصول به خدا محوری نیز وجود ندارد، و ادعای ادراک شهودی و معنوی، ملاک معتبری محسوب نمیگردد.
نجات بخشی ادیان دیگر از دیدگاه استاد مطهری و استاد جعفری
سؤال از نجات بخشی ادیان مختلف، بدین معنا که آیا پیروان همهی ادیان اهل نجاتاند یا فقط پیروان یک دین اهل نجات بوده و به بهشت راه مییابند، یکی از مسائل مهم در بحث از کثرت گرایی دینی به شمار میرود. نخستین موضوعی که باید پیش از بحث دربارهی نجات پیروان ادیان دیگر به آن بپردازیم، این است که کفر فینفسه گناه بزرگی محسوب میشود و کافر شایستهی دوزخ است، یعنی سقوط در عذاب و فراق از رحمت و لقاءالله که نتیجهی مجسم زشتی کار است (جعفری، 1375 الف، 145).
مقصود از دوزخ، محل سقوط و عذاب افرادی است که هیچ گونه صلاحی در آنها باقی نمانده است، مانند کسی که با علم و بینایی مشرک بوده و روح خود را در مقابل آیات روشن خداوندی فاسد نموده است، یا آن کسی که در مقام جرأت به مقام شامخ ربوبی، قتل نفس محترمی را انجام داده است (جعفری، 1379 ح، 284).
با تأمل در سخنان استاد، دو نکته آشکار میشود. نکتهی اول این که عذاب الهی صرفاً منحصر به کفار نیست، بلکه در مورد همهی انسانها صادق است، و کسی که با قصد تجری مرتکب گناهی، مثلاً قتل نفس محترمه، میشود (مسلم باشد یا کافر) شایستهی دوزخ است، و کفر به عنوان شرطی مطرح شده که تاوان آن جهنم است؛ لذا نکتهی دوم بیان شرط دیگر ورود کفار به جهنم است که عبارت است از عناد و علم (کافر معاند).
در واقع ایشان، میان دو نوع کفر تمایز قائل میشود: کفر از روی علم و آگاهی (کافر مقصر) و کفر از روی جهل و نادانی (کافر قاصر). میتوان گفت تقریباً اغلب متفکران و فقهای شیعه از جمله استاد جعفری معتقدند که حکم عذاب مخلد الهی دربارهی کافران، به کافران به کافر قاصر مربوط نمیشود و صرفاً شامل کافران مقصر است. بر مبنای قول مشهور، کودکان نابالغ، دیوانگان، سفها، و به طور کلی غیر مکلفان، جزء قاصران محسوب میشوند. همچنین با توسعه در معنای قصور، به نظر میرسد آنچه قرآن تحت عنوان «مستضعفین»، یعنی «انسانهایی که نتوانستند قدرت و آگاهی لازم به انجام تکالیف الهی را در دنیا به دست بیاورند» (جعفری، 1371 ، 18) نام میبرد، مشمول کفار قاصر میشود.
آنان که عاری از هرگونه اعتقادات مذهبی باشند بردو قسماند؛ یا با یقین به صدق ادعای مذهب، از دستورات آن سرپیچی میکنند، که در آن صورت مسلماً گناه کار خواهند بود، و یا ادعای مذاهب را تصدیق نکردهاند. این عدم تصدیق نیز از دو حال بیرون نیست؛ یا به جهت بیاعتنایی به حس مذهبی است، که این شخص به جهت این که بدون تحقیق، احساس خود را نادیده گرفته، گناهکار خواهد بود، اما اگر به ادعای مذهب اعتنا نموده و آن را بررسی کرده، ولی تفکرش به جایی نرسیده، به شرط این که در این بررسی، غفلت نورزیده و مسامحه ننموده باشد، البته گناهکار نخواهد بود؛ زیرا خداوند کسی را که قدرت تشخیص واقعیت را ندارد، مسؤول قرار نمیدهد» (جعفری، 1364 ، 77).
آیات بسیاری در قرآن به صراحت به تعذیب کافران معاند و عدم نجات آنها دلالت میکنند که استاد جعفری (1383 الف، 255-253) به دو نمونه از آنها اشاره میکند:
خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (بقره، 7)
خداوند بر دلهای آنها مهر زده است، پردهای بر گوشها و دیدگان آنها قرار گرفته و عذاب بزرگی در انتظار آنهاست.
وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النّارِ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (احقاف، 34)
و روزی که گفته میشوند آنان که کافر شدند بر آتش، آیا این حق نیست؟ گویند: به پروردگار آری، گویند: پس بچشید عذاب را به سبب بودنتان که کفر میورزیدید.
استاد مطهری پس از بحث و بررسی دربارهی کثرت گرایی دینی حقیقت شناختی و پذیرش این دیدگاه که دین حق یکی است و هر کس موظف است آن را بپذیرد، این سؤال را مطرح میکند که اگر کسی بدون التزام به آخرین دین، اعمال نیکی را انجام دهد آیا برای او در در مقابل اعمال نیکی که انجام داده است، اجر و پاداشی است یا نه؟
وی معتقد است:
در اینجا با یک نظریهی افراطی خشک مقدسان و یک نظریهی تفریطی روشنفکران مواجهیم: «کسانی که داعیهی روشنفکری دارند با قاطعیت میگویند هیچ فرقی میان مسلمانان و غیرمسلمانان، بلکه میان موحد و غیرموحد نیست. هر کس عمل نیکی انجام دهد، خدمتی از راه تأسیس یک مؤسسهی خیریه و یک اکتشاف و اختراع و یا از راه دیگر انجام دهد، استحقاق ثواب و پاداش از جانب خداوند دارد... نقطهی مقابل اینها دستهی دیگری هستند که تقریبا همهی مردم را مستحق عذاب میدانند و برای کمتر انسانی عمل مقبول و فرجام نیک معتقدند ... علی هذا بسیارند کسانی که اهل نجات میباشند» (مطهری، 1374 الف، 279-278 ؛ ر. ک: 1376 ب، 145-144)
استاد مطهری هیچ یک از دو دیدگاه فوق را نمیپذیرد و خود دیدگاه دیگری را مطرح میسازد. استاد از این دیدگاه به «منطق قرآن کریم» تعبیر میکند.
استاد در تبیین نظریهی خود، همانند استاد جعفری، به تفکیک میان کفر از روی لجبازی و عناد و کفر از روی جهالت و نادانی میپردازد. در مورد اول، دلایل عقلی و نقلی گویاست که شخصی که از روی علم و آگاهی با حق عناد میورزد، مستحق عقوبت است. اما در مورد گروه دوم باید گفت اگر جهالت و نادانی از روی تقصیرکاری شخص نباشد، مورد عفو و بخشش پروردگار قرار میگیرد (همان، 289 ؛ ر. ک: مطهری، 1377 د، 52-51).
استاد برای توضیح این مسأله از تسلیم و عناد بحث میکند و پس از بیان مراتب سه گانهی تسلیم (تن، عقل و دل) به تفکیک میان اسلام واقعی و اسلام منطقهای میپردازد:
اگر کسی دارای صفت تسلیم باشد و به عللی حقیقت اسلام بر او مکتوم مانده باشد و او در این باره بیتقصیر باشد، هرگز خداوند او را معذب نمیسازد و او اهل نجات از دوزخ است. خدای متعال میفرماید : وَ ما کُنّا مُعَذِّبِینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً (اسراء، 15) یعنی ما چنین نیستم که رسول نفرستاده (حجت تمام نشده) بشر را معذب کنیم» (همان، 293).
از دیدگاه استاد جعفری، کفر و انحراف از مسیر کمال، راه ضلالت و گمراهی است (ر. ک: جعفری، 1384 ، 61) و هدایت خداوند شامل حال چنین کسانی که در برابر ایمان، مقاومت و کفر میورزند، نمیشود، «إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ» (مائده، 67). محرومیت اشخاصی که از هدایت خداوندی کفر میورزند، امری کاملاً طبیعی است (همان، 109):چندین چراغ دارد و بی راهه میرود بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش
کسانی که آیات الهی را نادیده گرفته و از روی عناد کفر میورزند، تبلیغ و انذار در آنها تأثیری نخواهد گذاشت و این یک پدیدهی طبیعی است که در آیات قرآنی اشاره شده است و لذا کوچکترین دلیلی بر این که انسانها در کفر و عناد ورزیدنشان مجبورند، وجود ندارد؛ چرا که کفرورزان و لجاجتکنندگان، با مقدمات اختیاری، وضع روانی مخصوصی به خود میگیرند که اثر آن مقاومت در مقابل هرگونه تبلیغ و تبشیر و انذار خواهد بود. این کفر و عناد، گاهی به حدی ضعیف و ناچیز است که برگشت به سوی هدایت را امکانپذیر میسازد، و گاهی چنان شدید است که حتی «من» را به کلی از نظارت و تسلط بر خود ساقط نموده و به پرتگاه شقاوت میکشاند. برخی از اینها به مرتبهای از کفر و شقاوت میرسند که هرگونه راه برگشت به سوی هدایت از آنها سلب میشود، اما با این حال، چیزی از مسؤولیت آنها کاسته نمیشود؛ زیرا بنا بر اصل بدیهی: «المنافی بالاختیار لاینافی الاختیار» (آنچه به وسیلهی اختیار به جبر رسیده است، با اختیار منافات ندارد)، مسؤولیت چنین شخصی منشأ اختیاری دارد (ر. ک: جعفری، 1383 الف، 255-254).
با این بیان، کافران قاصر از مطلق عذاب و وعید الهی خارج میشوند. بنابراین، غیر کافران موضوعاً از این حکم خارج بوده و مشمول وعید الهی نمیشوند، و این بدین معناست که تمامی دینداران (در ادیان الهی) به حکم مطلق ایمان، کافر محسوب نمیشوند؛ اگر چه از نظر فقهی کافر به شمار آیند. این دیدگاه منطبق بر نظر برخی اندیشمندان اسلامی نیست. براساس عقیدهی این گروه، تمامی اعتقادات دینی غیر از اسلام، باورهای نادرست شمرده میشود و از این رو، برخی از صاحبان آن اعتقادات قادر به کسب معرفت اصیل و ناب اسلامی نبوده، قاصر به حساب میآیند و لذا مشمول عذاب الهی نخواهند بود. در واقع، این امر، به تفضل و رحمت الهی مربوط میشود و هیچ گونه دلالتی بر حقانیت اعتقاد آنها ندارد.
فرق اساسی دو نظریه آن است که براساس نظریهی اخیر، حکم به عدم تعذیب اتباع ادیان دیگر صرفا به تفضل الهی منسوب است، در حالی که در نظریهی اول، رستگاری و نجات اتباع دیگر ادیان، به مرتبهی وجودی آن ادیان و حظی است که از حقایق و معارف دینی در خود دارند و لذا صرفاً منسوب به تفضیل و لطف الهی نیست (حسینی، 1382 ، 281). دیدگاه استاد مطهری و استاد جعفری به نگرش اول نزدیکتر است. همان طور که قبلاً نیز گفته شد، آیات متعددی دربارهی نجات و رستگاری پیروان دیگر ادیان وجود دارد که براساس تفسیر وحدت گرایانهی ادیان، که دیدگاه این دو استاد و برخی دیگر از اندیشمندان است، همهی ادیان الهی دارای حقیقت بوده و توانایی راهنمایی بشر به سوی تکامل و سعادت را دارند. از جمله آیاتی که بر این مطلب دلالت میکند، آیهی 13 از سورهی شوری، و همچنین آیهی 64 از سورهی آل عمران است (ر. ک: جعفری، 1383 ج، 122 و 276).
افرادی که به خدا و آخرت ایمان دارند و اعمالی با انگیزهی تقرب به خدا انجام میدهند و در کار خود خلوص نیت دارند، عمل آنها مقبول درگاه الهی است و اسحقاق پاداش و بهشت مییابند، اعم از آن که مسلمان باشند یا غیرمسلمان. غیرمسلمانانی که به خدا و آخرت ایمان دارند و عمل خیر به قصد تقرب به خداوند انجام میدهند، به موجب این که از نعمت اسلام بیبهرهاند، طبعا از مزایای استفاده از این برنامهی الهی محروم میمانند. از اعمال خیر آنها آن اندازه مقبول است که با برنامهی الهی اسلام منطبق است، مانند انواع احسانها و خدمتها به خلق خدا. اما عبادات مجعوله، که اساسی ندارد، طبعا نامقبول است و یک سلسله محرومیتها، که از دست نارسی به برنامهی کامل ناشی میشود، شامل حال آنها میگردد (مطهری، 1374 الف، 341).
خداوند متعال، در قرآن کریم حتی برای صابئین، که بسیاری از مفسرین آنها را ستاره پرست میدانند، هم پاداشی در نظر گرفته است، مشروط به این که اعتقاد به خدا و روز قیامت داشته باشند و عمل خیر انجام دهند.
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (بقره، 62)
از مؤمنان و یهودیان و مسیحیان و صابئیان، هر کس که به خداوند و روز بازپسین ایمان آورده و نیکوکاری کرده باشد، پاداششان نزد خداوند [محفوظ] است و نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین میشوند.
به گفتهی استاد جعفری، در تفسیر این آیه نظریات مختلفی گفته شده که روشنتر آنها این است:
در تمام قرون و اعصار آن انسانها که به دین اصیل الهی ایمان آوردهاند و یهود و نصاری و صابئین همه و همه، بدان جهت که به واقعیات دین رسمی الهی در گذرگاه تاریخ گرویده بودهاند، برای آنان ترس و اندوهی وجود ندارد (جعفری، بیتا ج، 344).
بر این اساس، دین را حقیقت واحدی است که در شرایع گوناگون متجلی شده است، و همهی ادیان و شرایع الهی، واجد حقایقیاند که به رغم اختلاف در مرتبه، از اصالت و حقانیت برخودارند. به همین خاطر پیروان این ادیان در مسیر نجات و رستگاریاند. لذا اگر حقایق دینی به معنای عام آن، شامل تجلی شریعتهای الهی باشد، روشن است که پذیرش تعدد و اصالت و حقانیت ادیان مختلف (که دارای حقایق دینی مختلف اما واحد هستند)، مستلزم این است که نجات و رستگاری دینی نیز متعدد باشد و منحصر به دین خاصی نباشد. در عین حال، با توجه به اختلاف ادیان و تکثر حقایق تشکیکی آنها بدیهی است که بین حقایق دینی ادیان و مرتبهی نجات و رستگاری آنها، نسبت مستقیم و تلازم وجود دارد. هراندازه حقایق دینی از ظهور و جلوهی کاملتر حقیقت برخوردار باشد، نجات و رستگاری آن دین نیز کاملتر، و امکان نیل انسان به معرفت مطلق وجود از طریق آن بیشتر است. براساس این تفسیر، نجات و رستگاری، معلول رحمت و لطف الهی است که در اثر کسب معارف حقه و عمل به شرایع دینی پدید میآید (حسینی، 1382 ، 283).
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان به نکتهای در این باره اشاره میکند، که بیانگر آن است که هدایت و نجات انسان نتیجهی قهری یا تکوینی عقاید صادق و اعمال صالح انسان است. وی میگوید نفس انسان به واسطهی اعمال صالح و اعتقادات حقه دارای صور کمالی میشود که موجب قرب به خدا و رضوان و رستگاری میگردد، و به واسطهی اعمال ناشایست و عقاید سخیف و باطل، دارای صوری میشود که باعث شقاوت و ضلالت میشود (ر. ک: طباطبایی، 1412 الف، 147). استاد مطهری و استاد جعفری سخنی مشابه سخن علامه دارند:
مقررات الهی از نظر پاداش و کیفر، و سعادت و شقاوت افراد، تابع شرایط واقعی و تکوینی است (مطهری، 1374 الف، 337).
انسانی که رو به خیرات و کمالات الهی حرکت کرد، همهی فعالیتهای درونی او با وضع طبیعی خود که خدا مقرر فرموده است، به جریان میافتند و بدین سبب، شخص مفروض هیچ گونه فشار و تنگی و محدودیتی در دیدگاه و میدان حیات معقول احساس نمیکند. بالعکس، کسی که رو به شرور و پلیدیها و انحرافات حرکت کند، فعالیتهای درونی و وضع طبیعی خود را از دست میدهد و صدر وی با آن عظمت، وسعت و گنجایش خود را از دست میدهد (جعفری، 1384 ، 94 ؛ ر. ک: 1383 الف، 239).
با این بیان، سستی استدلال کسانی که مقتضای اسم «هادی» خداوند و عشق او به بندگانش، کثرتگرایی دینی میدانند، آشکار میشود. توضیح این که یکی از ادلهای که جان هیک و برخی دیگر از کثرت گرایان برای اثبات دیدگاهشان آوردهاند، خیرخواهی خداوند و عشق او به بندگانش (اصل هدایت عام الهی) است. مقتضای هدایت گری عام خداوند این است که اکثر انسانها را هدایت یافته و بر طریق صواب و نجات بدانیم. نمیتوان تنها اقلیت اندکی را نجات یافته دانست و در عین حال به عشق نامحدود خداوند بر بندگانش معتقد بود. با تأمل بر مفهوم خیر الهی میتوان نشان داد که هیچ دین وحیانی، نمیتواند چنان ادعا کند که نقشی ضروری یا بیهمتا در رستگاری آدمیان دارد. اگر این فرض را بپذیریم که خداوند خیر مطلق است، بدین معنا خواهد بود که او همواره به عدالت رفتار میکند و در آستان او نابرابری و تبعیض وجهی ندارد. به تعبیری، اقتضای نجات بخشی عطای الهی آن است که مشمول همهی آدمیان شود، نه آن که خداوند فقط به بعضی از انسانها رخ بنماید و فرصت آگاهی یافتن از خود بدهد. از طرفی، هر دین وحیانی، همچون مسیحیت، فقط بخشی از نژاد انسانی را در برگرفته است، از این رو خدای عادل آموزههای ضروری برای رستگاری را در معرفت دینی خاص منحصر نمیکند.
این بحث پیشتر در قرن هیجدهم توسط خداگرایان طبیعی مطرح شده است که در پی آن بودند که برتری الهیات طبیعی را بر الهیات وحیانی نشان دهند. این مقدمه نشانگر آن است که دینشناسی مسیحی، با بیان اینکه حقیقت منحصر در مسیحیت است و ادیان دیگر حظی از آن نبردهاند، نمیتواند با دیگر ادیان مواجه شود. بنابر این، همان گونه که هیک به درستی بیان میکند، این بحث اندیشهی مسیحی را به وادی دیگری میبرد و دگرگون میکند. اگر الهیات مسیحی، خداوند را همچون خیر مطلق بپذیرد و از طرفی مسیحیت تنها منبع معرفتی حقیقت باشد، آشکار است که دچار تناقض خواهد شد. نظریهی رقیب آن است که کسی نقد عقل گرایانه را بپذیرد و دست از ایمان بشوید، اما اگر کسی بخواهد همچنان مؤمن بماند باید معتقد باشد که وقتی هیچ یک از ادیان منحصرا کامل نیست، در نتیجه، همهی ادیان بزرگ جهان راههایی گرانمایه برای نیل به رستگاریاند (بایرن، 1384 ، 55). این همان طرحی است که هیک در میافکند:
از یک سو، مسیحیت تعلیم میدهد که خداوند خالق و مالک همهی موجودات است و خواهان خیر مطلق و رستگاری نوع انسان است، و از سوی دیگر میگوید که تنها از طریق پاسخ گفتن مؤمنانه بر خداوند به وساطت مسیح میتوانیم نجات یابیم. این سخن به این معناست که عشق نامحدود خداوند مقدر نموده که افراد بشر تنها به صورتی میتوانند نجات یابند که در واقع اکثریت عظیمی از آنها را مسیحی سازد (هیک، 1381 ، 283).برخی از کثرت گرایان وطنی نیز، استدلال مذکور را بر مبنای پارهای تعالیم اسلامی مورد توجه قرار داده و براین باورند که مسلمانان خداوند را «هادی» میخوانند و این ادعا، وقتی صدق میکند که همه یا اغلب بشریت را «هدایت یافته» و در وضع ایدهآل بدانیم و الاّ اسم هادی خداوند اسم بیمسمایی خواهد بود (ر. ک: سروش، 1374 ، 3-10 ؛ 1376 ، 385 ؛ 1377 ، 33-36).
در پاسخ باید گفت معمولاً هدایت را بر دو نوع تکوینی و تشریعی تقسیم میکنند (جعفری، 1384 ، 96-95 ؛ 1374 الف، 5 ؛ ر. ک: مطهری، 1381 ب، 155). هدایت تکوینی، که عبارت است از به جریان انداختن اجزاء و روابط تکوینی طبیعت و انسان در مجرای قانونی خود، و این هدایت را نظم دقیق حاکم بر آن دو قلمرو (طبیعت و انسان) اثبات میکند. این تفسیر از هدایت، در مواردی از آیات قرآنی آمده است، از جمله در سورهی طه در پاسخ به سؤال فرعون از حضرت موسی علیهالسلام چنین بیان شده است: «قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی» (طه، 50). و هدایت تشریعی، که عبارت است از آن دستورات خداوندی که انسانها با پیروی از آنها میتوانند به رشد و کمال خود برسند. این نوع هدایت هم در چندین آیه از قرآن مطرح شده است، از جمله «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» (بقره، 2)
هدایت به این معنا (هدایت تشریعی) را «ارائهی طریق» هم میگویند که برخلاف هدایت تکوینی، که تمام هستی و موجودات را شامل میشود، مختص انسان است. بنای خداوند بر این است که انسانها را از راه ارسال رسل و انزال کتب، وسایل و ابزار هدایت در معرض شناخت و بهرهبرداری قرار میدهد، ولی آنان را به هدایت و کمال مجبور نمیکند: «قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ» (انعام، 149). خداوند از طرق گوناگون محبت و برهان را برای مردم مطرح میکند، ولی هرگز برای وصل به خیرات و کمالات کسی را اجبار نمیکند، زیرا انسانیت انسان با اختیار تحقق پیدا میکند، نه با اجبار (جعفری، 1374 الف، 20).از نظر اسلام، اعتقاد و ایمان به خدا مساوی است با این که انسان آزاد و مختار باشد. آزادی به معنای واقعی، گوهر انسان است، قرآن کریم خدا را بسیار بزرگ و اراده و مشیتش را عام معرفی میکند، ولی از آزادی نیز سخت دفاع میکند (مطهری، 1374 ج، 527).
برخی از آیاتی که دلالت بر این دارند که انسان در عمل خود مختار و در سرنوشت خود مؤثر است عبارتند از (مطهری، 1374 ب، 371-372).
إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ (رعد، 11)
خدا وضع هیچ قومی را عوض نمیکند، مگر آن خود آنها وضع نفسانی خود را تغییر دهند.
إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً (دهر، 3)
ما انسان را راه نمودیم، او خود یا سپاسگزار است یا ناسپاس.
فَمَنْ شاءَ فَلْیُوءْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ (کهف، 29)
هر که خواهد، ایمان آورد و هر که خواهد کفر ورزد.
نتیجهگیری
کثرت گرایی ناظر به نجات (یا کثرت گرایی دینی نجات شناختی) در مقابل انحصار گرایی نجات شناختی مدعی است که تنها یک دین، راه واقعی رستگاری و نجات را به دست نمیدهند، بلکه همهی ادیان راهی به سوی نجات عرضه میکنند و منظور از نجات، تحول از «خود محوری» به «خدا محوری» است. چنین نگرشی نسبت به ادیان، دور از واقعیت و کاملاً سطحی است؛ چرا که ادیان مختلف دیدگاههای گوناگونی نسبت به خدامحوری دارند، و لذا تطبیق چنین آموزهای بر ادیان متعدد بسیار مشکل است.
چنانچه دیدیم، به اعتقاد استاد مطهری و استاد جعفری مفهوم نجات به طور خاص انحصاری نیست؛ یعنی چنین نیست که فقط مسلمانان بتوانند به نجات و رستگاری دست یابند، بلکه کسانی که با حقیقت عناد نورزند، و از روی قصور به اعتقادات حق دست نیافته باشند، به ندای فطرتشان پاسخ مثبت دهند و به نیک و بدی که به طور فطری درک میکنند، پایبند باشند، مشمول رحمت واسعهی خداوند خواهند بود و در نهایت رستگار خواهند گردید.
از دیدگاه این دو متفکر، حقیقت یک دین نجات بخش است؛ یعنی اسلام، که خود را همان تسلیم حق بودن معرفی میکند. سپس با توسعه در مفهوم اسلام، به نحوی که شامل قاصران از اهل دیگر ادیان هم بشود، با این شرط که روح حقطلبی و تسلیم حق شدن را در وجود خویش محقق سازند و زندگیشان براساس اصول اخلاقی استوار باشد، معتقدند که آنها نیز اصل نجات و رستگاریاند. اما اگر از سنت اسلامی آگاهی یابند و به آن پایبند گردند، به درجات عالیتری از رستگاری نایل میشوند. بدین ترتیب، ادیان دیگر هم میتوانند در امر نجات بخش شریک و سهیم باشند. در اینجاست که راه این دو از حصر گرایان جدا میشود. اما از آنجا که لازمهی تسلیم حق بودن، داشتن اعمال و اندیشههای خاصی است، باورهای دینی خاص و اعمال مذهبی ویژه نیز اهمیت پیدا میکنند، هر چند اهمیتی ثانوی. در اینجاست که مسألهی دعوت به دین و تبلیغ آن معنا پیدا میکند، و اینجاست که این دیدگاه از کثرت گرایی دینی هیک فاصله میگیرد؛ چرا که مطابق کثرت گرایی، هر عمل تبلیغی محکوم است و هر مؤمنی، پیرو هر دینی که باشد، اگر فرد یا افراد دیگری را به کیش خود درآورد، به عنوان خائن به صلح و تنوع خانوادهی بشری، گناهکار تلقی میشود. البته دعوت به کثرت گرایی، مشمول این حکم نمیگردد (Yandell, 1999, 69). همچنین این دیدگاه، نه تنها امکان گفت و گو میان ادیان را فراهم میآورد، بلکه انگیزهی حقیقت جویی را برای یافتن بیشترین میزان حقیقت در افراد تأمین میکند. در حالی که نظریهی هیک، با قبول کمال بیشتر ادیان و شرایع متأخر ناسازگار است و نوعی بیتفاوتی نسبت به انتخاب راه بهتر را به بار میآورد.
منابع و مآخذ
1 ) قرآن کریم.
2 ) بایرن، پیتر (1384)، فلسفه ادیان جهان به روایت جان هیک، ترجمهی حمید رضا نمازی، مدرسه، ش 2 .
3 ) پترسون، مایکل و دیگران (1377)، عقل و اعتقاد دینی، ترجمهی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، تهران، طرح نو.
4 ) تالیافرو، چارلز (1382)، فلسفه دین در قرن بیستم، ترجمهی انشاءاللّه رحمتی، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی.
5 ) جعفری، محمد تقی (1375 الف)، تحلیل شخصیت خیام، تهران، سازمان انتشارات کیهان.
6 ) جعفری، محمد تقی (1374 الف)، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج 8 ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
7 ) جعفری، محمد تقی (1383 الف)، جبر اختیار، تهران، مؤسسهی تدوین و نشر آثار علامه جعفری.
8 ) جعفری، محمد تقی (1378 الف)، فلسفه دین، تدوین عبدالله نصر، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
9 ) جعفری، محمد تقی (1364)، بررسی و نقد افکار راسل، تهران، انتشارات امیر کبیر.
10 ) جعفری، محمد تقی (بیتا ج)، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال الدین محمد مولوی، ج 7 ، تهران، شرکت سهامی انتشار.
11 ) جعفری، محمد تقی (1382)، پلورالیزم دینی یا پلورالیزم در دین، تهران، انتشارات سروش.
12 ) جعفری، محمد تقی (1368)، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج 7 ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
اندیشه حوزه » شماره 58 (صفحه 144)
13 ) جعفری، محمد تقی (1383 ج)، پیام خرد، تهران، مؤسسهی تدوین و نشر آثار علامه جعفری.
14 ) جعفری، محمد تقی (1379 ح)، توضیح و بررسی مصاحبه راسل ـ وایت، تهران، مؤسسهی تدوین و نشر آثار علامه جعفری.
15 ) جعفری، محمد تقی (1384)، قرآن نماد حیات معقول، تهران، مؤسسهی تدوین و نشر آثار علامه جعفری.
16 ) حسینی، سید حسن (1382)، پلورالیزم دینی یا پلورالیزم در دین، تهران، انتشارات سروش.
17 ) سروش، عبدالکریم (1371)، صراطهای مستقیم، تهران، مؤسسهی فرهنگی صراط.
18 ) سروش، عبدالکریم (1378)، فربهتر از ایدئولوژی، تهران، مؤسسهی فرهنگی صراط.
19 ) سروش، عبدالکریم (1376)، مدارا و مدیریت، تهران، مؤسسهی فرهنگی صراط.
20 ) طباطبایی، محمد حسین (1412 الف)، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2 ، قم، انتشارات جامعه مدرسین.
21 ) طباطبایی، محمد حسین (1412 ب)، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4 ، قم، انتشارات جامعه مدرسین.
22 ) عباسی، ولی اللّه (1385)، وحدت و کثرت دینی، اندیشه حوزه، ش 1.
23 ) قائمی نیا، علی رضا (1381 ب)، تجربه دینی و گوهر دین، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی.
24 ) لگنهاوزن، محمد (1379)، اسلام و کثرت گرایی دینی، ترجمهی نرجس جواندل، قم، مؤسسهی فرهنگی طه.
25 ) مطهری، مرتضی (1374 الف)، عدل الهی، مجموعه آثار، ج 1 ، تهران،اندیشه حوزه » شماره 58 (صفحه 145)انتشارات صدرا.
26 ) مطهری، مرتضی (1375 الف)، نبوت، مجموعه آثار، ج 4 ، تهران، انتشارات صدرا.
27 ) مطهری، مرتضی (1376 ب)، آشنایی با قرآن، ج 4 ، تهران، انتشارات صدرا.
28 ) مطهری، مرتضی (1374 ب)، انسان و سرنوشت، مجموعه آثار، ج 1 ، تهران، انتشارات صدرا.
29 ) مطهری، مرتضی (1381 ب)، مقدمهای بر جهان بینی اسلامی، مجموعه آثار، ج 2 ، تهران، انتشارات صدرا.
30 ) مطهری، مرتضی (1377 ب)، نقدی بر مارکسیسم، مجموعه آثار، ج 13 ، تهران، انتشارات صدرا.
31 ) مطهری، مرتضی (1374 ج)، علل گرایش به مادیگری، مجموعه آثار، ج 1 ، تهران، انتشارات صدرا.
32 ) مطهری، مرتضی (1377 د)، آشنایی با قرآن، ج 5 ، تهران، انتشارات صدرا.
33 ) هیک، جان (1379 الف)، دین، خشونت و چالش جهانی، ترجمهی علی شمالی، کیان، ش 51 .
34 ) هیک، جان (1381 الف)، فلسفه دین، ترجمهی بهزاد سالکی، تهران، انتشارات بینالمللی الهدی.
35 ) هیک، جان (1379 ب)، عیسی و ادیان جهانی، ترجمهی عبدالرحیم سلیمانی، هفت آسمان، ش 6 .
36 ) هیک، جان (1380)، توحید دینی از نگاهی از منظر پلورالیسم دینی، ترجمهی زکیه ارضی، دینپژوهان، ش 3 .
37 ) هیک، جان (1384 د)، چراغها متفاوتند اما نور یکی است، ترجمهی مسعود خیرخواه، اخبار ادیان، ش 12 .
38 ) هیک، جان (1378)، مباحث پلورالیسم دینی، ترجمهی عبدالرحیم گواهی، تهران، مؤسسهی فرهنگی انتشاراتی تبیان.
39 ) هیک، جان (1383)، نظریههای کثرت گرایی دینی، ترجمهی مسعود فریامنش، اخبار ادیان، ش 7 .