مؤلفه های نظام حق و تکلیف در نهج البلاغه (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نظامهای مردمی بر رابطهی دو سویهی حاکمان و مردم استوار هستند. آن چه در این نظامها مهم است، حق مردم و رابطهی با حاکمان است. در چنین رابطهای، نظامهای سیاسی تنها بر رابطهی حق حاکمان بنا نمیگردند، بلکه رابطهی تکلیف نیز مطرح است. نظامی که در نهج البلاغه ترسیم شده است، ناظر به رابطهی دوسویهی حاکمان و مردم است که همان تکیه بر مؤلفهی حق و تکلیف میباشد. به نظر حضرت علی علیهالسلام مهمترین مؤلفهی نظام اسلامی رابطهی دوسویهی حق و تکلیف است. مقالهی حاضر به بررسی رابطهی حق و تکلیف در نظام اسلامی با رویکرد به نهج البلاغه میپردازد. در چنین رابطهای است که حاکمان خود را در برابر مردم مسؤول میدانند؛ چون مسؤول آن کس را گویند که خود را همیشه در برابر پرسشهای جدی، پاسخ گو بداند.متن
یکی از راههای تشخیص کارامدی یک نظام و صحت و سقم ایدئولوژیها، ادیان و هر نحلهای که به بهروزی آدمی و عدالت اجتماعی میاندیشد، میزان توجه و دغدغهی آنها نسبت به جایگاه آدمی در هستی است. تعریف و تبیینی که هر مکتب از آدمی ارائه میدهد، معیار درستی و نادرستی گزارههای آن مکتب میباشد. چون ادیان و مکاتب مهمترین مقصد خود را بهروزی آدمی میدانند. این نگرش که نوعی انسانشناسی در مکاتب را در پی دارد، مهمترین ویژگی هر مکتب به شمار میآید. انسانشناسی پایه و اساس یک نظام سیاسی است، چون هر تعریفی که حاکمان از آدمی ارائه نمایند، مطابق آن با مردم رفتار میکنند. اگر در مکتبی انسان به گرگ تعریف شود، طبعاً رفتار حاکمان در عرصهی سیاست، اجتماع و اقتصاد متفاوت است با آن مکتبی که انسان را موجودی متفکر و اندیشه ورز میداند. این چنین است که اگر تعریف از انسان و نگرش به او عوض شود، دیگر روابط نیز عوض میگردد. اگر در مکتبی آدمی را موجودی خطاپذیر تعریف نمایند، در عرصهی سیاست و رفتار سیاسی حاکمان، تسامح و تساهل خواهد بود و یا اگر آدمی را چنان کرامت بخشند که تمام پدیدهها در جهان تسخیر اوست و خلافت الهی را بر دوش میکشد و مسجود پاکترین موجودات میگردد، نگاه و برخورد به او کریمانه و عزت مدارانه خواهد بود.
انسانشناسی و مسؤولیت پاسخ گویی
در روابط اجتماعی و سیاسی، که مردم رهبری یا ولایت سیاسی فردی را میپذیرند، شالودهی آن بر این اندیشه استوار است که همهی انسانها نسبت به آن چه میگذرد مسؤولند و در نتیجه پاسخ گو به آن چه که گذشت. آن گونه که از متون دینی و از جمله قرآن کریم استنباط میشود، تنها یک کس در جهان میپرسد و پرسیده نمیشود و آن خداوند است. مقام او پرسش گری است نه پاسخ گویی. حتی پیامبران نیزباید پاسخ گو باشند. در قرآن آمده است که خداوند هم پیامبران و هم پیروان آنها را مورد بازخواست قرار میدهد. فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ (اعراف، 6) حوزهی پرسش و پاسخ بسته به جایگاه افراد متفاوت است. به عبارتی، آدمی به اعتبار فرد نسبت به رفتارش نوعی پاسخ گو است، ولی هم او به اعتبار این که در نظام حاکمیت و مدیریت قرار میگیرد، به نوعی دیگر.
آن گونه که از گفتار و کردار امام علی علیهالسلام دریافت میشود، ایشان مسؤولیت و پاسخ گویی حاکمان را بیش از دیگران میدانند. اساس و مهمترین مشخصهی چنین تفکری بر مؤلفههایی استوار است که مهمترین آن انسانشناسی است.
حضرت علی علیهالسلام با توجه به نگرشی که از آدمی در عرصهی اجتماع دارد، برخورد حاکمیت و حاکمان را با آنها پیش بینی مینماید. در انسانشناسی ایشان انسانها به دو دسته تقسیم میشوند؛ یا هم کیش حاکمان هستند و یا همچون آنها انساناند. این نگرش در پی خود، رفتاری را به دنبال دارد که همان مدارا کردن است. چون آدمی اساساً موجودی است «ضعیف»(1)، «حریص»(2)، «بسیار مجادلهگر»(3) و «کم تحمل و بیتاب»(4). این ویژگیها را به گونهای دیگر در نهج البلاغه هم مییابیم، آن جا که حضرت علیهالسلام خطاب به پسرشان، ولی ناظر به ویژگیهای آدمی، میفرماید: «انسان گروگان روزگار است و آماج بیماریها، بندهی دنیا، تاجر غرور، بدهکار و اسیر مرگ، هم پیمان اندوهها، همنشین بیماریها و اندوهها و آماج آفات و زمین خوردهی شهوات و خلیفهی مردگان(5)». این ویژگیها، هر چند که در خطاب به فرزندشان امام حسن علیهالسلام میباشد ولی، ناظر به توصیف انسان است. با چنین تصوری است که وقتی به فرماندارانش برای ادارهی امور مردم مرامنامهی حکومتی مینویسد، میفرماید: «... فانهم صنفان: اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق». با چنین تقسیم بندی وظیفهی حاکم را چنین برمیشمارد:
1 ) دل را از لطف و محبت و مهربانی به مردم لبریز کردن؛
2 ) بر آنان همچون درندگان فرصت طلب نبودن.(6)
انسانشناسی حضرت علیهالسلام ریشهی قرآنی دارد و همچون قرآن آدمی را موجودی خطاپذیر میداند. و لذا از حاکمان انتظار دارد که عیبهای مردم را بپوشانند و نسبت به آن دسته از عیبهایی که بر آنان پوشیده مانده خود را به غفلت زنند و حتی عیبهای آشکار شده را تطهیر نمایند.(7) آدمیان در رفتار فردی و جمعی خود، به عمد یا غیرعمد، خطا میکنند، اما وظیفهی حاکمان است که آنها را نادیده بگیرند، چون در یک نظام اخلاقی - و بالطبع دینی - حاکمان نیز محتاج عنایت و بخشش خداوند هستند و انسانها ابزار آزمون حاکماناند.(8)نتیجهی اخلاقی چنین بینشی فروتنی کردن با مردم است: «فاخفض لهم جناحک و الن لهم جانبک». (نهج البلاغه، نامهی 27)
این چنین است وقتی حضرت علیهالسلام عبداللّه بن عباس را بر بصره میگمارد به او فرمان میدهد که با مردم به گشاده رویی برخورد کند و در مقام حاکمیت بر آنان، رفتار نیکویی داشته باشد. میفرماید: «سع الناس بوجهک و مجلسک و حکمک» (نهج البلاغه، نامهی 76)
آن چه که از این دیدگاه میتوان در عرصهی عمل نتیجه گرفت آن است که حاکمان برای مردم حقوقی قائلاند و لذا خود را نسبت به آنها و رفتار سیاسی خود مسؤول میدانند. این همان رابطهی دوسویهای است که حضرت علیهالسلام آن را بالاترین فریضهی خداوندی میداند. در میان انواع حقوقی که در میان مردم با یکدیگر و حاکمان با مردم قابل تصور است، بالاترین آن از نگاه حضرت علیهالسلام حق طرفینی حاکمان بر مردم و مردم بر حاکمان است. میفرمایند: «و اعظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق حق الوالی علی الرعیة و حق الرعیة علی الوالی...». (نهج البلاغه، نامهی 216)
نه تنها رابطهی حاکمان با مردم دوسویه است، بلکه مقولهی حق نیز دوسویه است. به قول حضرت علیهالسلام حق هر چند، در مقام توصیف و گفتار، دامن گستر است، ولی در مرحلهی عمل و داوری بسیار تنگ دامن میباشد.(9)
حق چنان است که هرگز به زیان کسی جریان نمییابد، مگر این که به سود او نیز جریان مییابد و اگر به سود کسی جریان یابد، نه ضرر او، تنها از آن خداوند است که آن هم ناشی از قدرت او بر بندگانش و عدالت ورزی او نسبت به آنان است.
از نکات قابل توجه در نهج البلاغه در باب روند سامان بخشی جامعه و اجرای عدالت و بنای جامعهای عاری از ظلم و بیعدالتی، و در نتیجه رسیدن به جامعهی آرمانی، یافتن پاسخ به این پرسش مهم است که آیا برای رسیدن به چنین مقصد و مقصودی باید اصلاح را از حاکمان شروع کرد یا مردم؟ در وهلهی نخست این نکته به ذهن متبادر میشود که برای رسیدن به چنین جامعهای باید از اصلاح مردم شروع کرد و مکانیسم آن را باید در آنها جست. اما حضرت علیهالسلام ، برخلاف این تصور، بر این باورند که اصلاح جامعه، بدون تردید، منوط به اصلاح کارگزاران و حاکمان است. «فلیست تصلح الرعیة الا بصلاح الولاة» البته حاکمان نیز صلاح نیابند مگر آن که مردم نیز درست کردار و پیراسته گردند: «و لاتصلح الولاة الا باستقامة الرعیة».
دستاوردها و پیامدهای رابطهی دوسویه
دستاورد عملی چنین تفکری که رابطهی حاکمان و مردم را بر مدار حق - تکلیف، مسؤولیت پذیری و پاسخ گویی میداند، به قرار زیر است:
1 ) عزت و شوکت یافتن حق، «عز الحق بینهم...»؛
2 ) روشن شدن راههای دین، «قامت مناهج الدین...»؛
3 ) ظهور عدالت و حاکمیت عادلانه، «و اعتدلت معالم العدل...»؛
4 ) عملی شدن سنت، «و جرت علی اذلالها السنن...»؛
5 ) اصلاح اوضاع روزگار، «فصلح بذلک الزمان...»؛
6 ) امید به ماندگاری حاکمیت، «و طمع فی بقاء الدولة...»؛
7 ) ناامیدی دشمنان، «و یئست مطامع الاعداء...».
اما اگر حقوقی که برای حاکمان و مردم وضع شده، رعایت نگردد؛ یعنی نه حاکمان به مردم وقعی نهند و نه مردم دغدغهی اصلاح داشته باشند، پیامدهای زیر حاصل گسست این رابطه خواهد بود:
1 ) پدیدار شدن نشانههای ستم، «و ظهرت معالم الجور»؛
2 ) افزایش تباهی در دین، «و کثر الادغال فی الدین»؛
3 ) به کنار نهاده شدن سنت، «و ترکت محاج السنن»؛
4 ) عمل به هوی و هوس و میل شخصی، «فعمل بالهوی»؛
5 ) تعطیلی احکام، «و عطلت الاحکام»؛
6 ) گسترش بیماریهای روانی، «و کثرت علل النفوس»؛
7 ) بی توجهی به حق و عمل نکردن به آن، «فلا یستوحش لعظیم حق عطل»؛
8 ) بیاعتنایی به رواج باطل، «و لا لعظیم باطل فعل»؛
9 ) خوارشدن نیکان و عزت یافتن بدان، «تذل الابرار و تعز الاشرار».
این چنین است که حاکمان و مدیران باید خود را در برابر مردم مسؤول بدانند؛ یعنی احساس کنند که همیشه باید در برابر پرسشهایی پاسخ گو باشند و خود را فراتر از قانون و در نهایت فراتر از حق ندانند. چون:
هر چند آدمی قدر و منزلتش در حق زیاد و از حیث فضیلت افزون باشد، فراتر از این نیست که در اجرای حق خداوند به او یاری ننماید.
یاری کردن در این جا تنها به معنای کمک نظامی، سیاسی، اقتصادی و امثال آن نیست، بلکه او را در اجرای حق و عدالت یاری و رهنمودهای لازم به او ارائه شود. از طرفی مدیران این نکته را نیز یادآور گردند که مردم در کارهای آنها همان گونه مینگرند و اظهار نظر میکنند که در امور حاکمان و مدیران قبلی اظهار نظر میکردند.(10)
ویژگیهای کارگزاران دولت دینی
مدیران و کارگزارانی که خود را در برابر کردار خویش مسؤول میدانند، باید دارای ویژگیهای زیر باشند:
1 ) کیش شخصیت نداشته باشند، «و لاتقولنَّ انی مؤمر آمر فاطاع...» (نهج البلاغه، نامهی 53)؛
2 ) اهل حجت و دلیل باشند، «و اخذهم بالحجج» (نهج البلاغه، نامهی 53)؛
3 ) سعهی صدر داشته باشند، «و اقلهم تبر ما بمراجعة الخصم...» (نهج البلاغه، نامهی 53)؛
4 ) شفافیت سازی را سرلوحهی کار خویش قرار دهند، «الا و ان لکم عندی الا احتجز دونکم سرّاً الا فی حرب...» (نهج البلاغه، نامهی 50)؛
5 ) احساس مسؤولیت نسبت به سخنان خود داشته باشند، «ذمتی بما اقول رهینة و انا به زعیم...» (نهج البلاغه، خطبهی 16).
برای بهبود رابطهی حاکمان و مردم، علاوه بر ویژگیهای مزبور، کارگزاران نباید به تفاخر روی آورند و حتی به آنها علاقه نشان دهند، و یا تکبر ورزند(11)، و خوش نداشته باشند که مردم به گونهای با آنها سخن بگویند که با قدرتمندان و جباران سخن میگویند(12)، و به گونهای نباشند که خود را در برابر حاکمان سانسور نمایند.(13) هم گفتن و هم شنیدن حق بر آنان دشوار نباشد.(14) و از همه مهمتر خود را فراتر از خطا و لغزش نبینند(15) و بدون دلهره سخنان خود را با او در میان نهند: «و تجلس مجلساً عاماً فتتواضع فیه لله الذی خلقک و تقعدهم عنهم جندک و اعوانک من احراسک و شرطک». (نهج البلاغه، نامهی 52)
اگر این اصل، که حضرت علیهالسلام ارائهی طریق کردهاند، رخ ندهد آفات زیر دامن گیر مدیران خواهد شد:
1 ) نسبت به امور اطلاع کافی نخواهند داشت؛
2 ) کارهای بزرگ نزدشان کوچک و امور ناچیز بزرگ جلوه خواهد کرد؛
3 ) زشت، زیبا و زیبا، زشت جلوه میکند؛
4 ) باطل، لباس حق میپوشد.(16)
اساس و شالودهی چنین تفکری آن است که حاکم نیز چون دیگران بشر است و بشر هم دچار خطا میشود و هم بسیاری از امور بر او پوشیده میگردد: «و انما الوالی بشر لایعرف ما تواری عنه الناس به من الامور»(17).
مدیران نه تنها باید نسبت به آن چه میگذرد پاسخ گو باشند، بلکه باید از سویی به اموری هم مبادرت ورزند و به گونهای عمل نمایند که مردم نسبت به رفتار و عملکردشان در درون احساس بدی نداشته باشند و در نهایت به کینه توزی از طرف آنها منجر نگردد. باید ریشهی چنین حالات را از بین ببرند و این هدف از دستاوردهای نظام پاسخ گو است؛ «اطلق عن الناس عقدة کل حقد و اقطع عنک بسبب کل وتر»(18).
ارتباط با مردم نیز از راهکارهای نظام پاسخ گو است و این باید به گونهای راحت و شفاف صورت گیرد که مردم به راحتی و بی هیچ مانع و دغدغهای سخنان خود را با کارگزاران در میان گذارند و به گفتهی حضرت علیهالسلام سفیر تو به سوی مردم جز زبانت و مانعی جز صورتت نباشد... (نهج البلاغه، نامهی 67)
در نظام پاسخ گو مدیران باید به گونهای رفتار کنند که نه تنها خود را پاسخ گو بدانند، بلکه اگر گمان رود که از جانب آنها بر مردم ستمی رفته است، به عذرخواهی هم بپردازند: «و ان ظنت الرعیة بک حیفاً فاصجره لهم بعذرک و اعدل عنک ظنونهم باصحارک». (نهج البلاغه، نامهی 53)
مصادیق نظام مسؤول و اخلاق مدار در نهج البلاغه
حضرت علیهالسلام در مدت زمامداری شان به گونههای مختلف کارگزاران خویش را یادآور نکات مهمی از جمله «پاسخ گویی به مردم» گشتهاند. در صدر این تذکرات نامهای است به عثمان بن حنیف که از وی میخواهد به خاطر عملکردش - با این که در ساختار عرفی جامعه چندان ناپسند نمیآید - پاسخ گو باشد. رفتار عثمان هر چند در حوزهی عرف و سنتهای اجتماعی چندان ناپسند نمیآید، اما در نظام ارزشی امام علیهالسلام ، و در حیطهی نظام پاسخ گو، به این معناست که یک مسؤول و مدیر نباید رفتاری کند که تودهی مردم را دست بر آن نیست. چون به قول امام علی علیهالسلام حاکمان نباید تنها به این بسنده کنند که به آنها گفته شود حاکماند و کارگزار، ولی نسبت به رفتارشان مسؤول نباشند، بلکه باید در مشکلات و دشواریهای مردم شریک باشند؛ «أأقنع من نفسی بأن یقال: هذا امیرالمؤمنین ولا أشارکهم فی مکاره الدهراً و أکون أسوة لهم فی جشوبة العیش». (نهج البلاغه، نامهی 45)
عبداللّه بن عباس را، که حکمران ایشان در بصره بود، به خاطر تندی و سخنان درشت گفتن به بنی تمیم، مورد عتاب قرار میدهد و از او میخواهد که مسؤولانه دست از این رفتار بردارد.
به من اطلاع دادهاند که با بنی تمیم تندی کردهای و به ایشان سخنان درشت گفتهای... در آن چه گفتی و کردی، خوب یا بد، مدارا پیشه کن! که من و تو در آن شریک میباشیم. چنان عمل نما که به تو خوش بین باشم و فکر بد دربارهات نکنم(19).
به یکی از کارگزاران خود که دهقانان از رفتار او شکایت کردهاند مینویسد:
اما بعد، دهقانان شهر از تو شکایت آوردهاند که با ایشان تندی میکنی و سخت میگیری، ستم روا میداری و تحقیرشان مینمایی(20).
برای زیاد ابن أبیه، که معاون عبداللّه بن عباس در بصره بود، جهت پیشگیری از خیانت با سوگندی غلیظ مینویسد:
اگر به من اطلاع رسد که در بیت المال، کم یا زیاد، خیانت نمودهای، چنان با تو تند برخورد مینمایم که ندار گردی و در امر زندگیات درمانی و در نتیجه ذلیل و پریشان گردی(21).
در نامهای به یکی از کارگزاران خود (احتمالاً عبداللّه بن عباس یا عبیداللّه بن عباس) مینویسد:
ای که تو را در شمار خردمندان میشمردیم! چگونه نوشیدن و خوردن را بر خود روا داشتهای، وقتی که حرام بودن آن چه مینوشی و میخوری میدانی؟(22).
آن چه که به نظر حضرت علیهالسلام از اهمیت ویژهای برخوردار است، حقوق مردم و رابطهی حق مدارانهی ایشان است که مردم را در امر حکومت صاحب حق میداند. این حساسیت تا آنجاست که فرزندانش - حسن و حسین علیهمالسلام - را استثنا نمیکند، میفرماید:
به خدا قسم، اگر حسن و حسین نیز چون تو عمل کنند، در من رضایتی نمیبینند، و در مورد آنها هیچ ارفاقی نخواهم کرد تا که حق را از ایشان بگیرم و باطلی که از ظلم ایشان پدیدار گشته بزدایم(23).
در خطاب به مصقلة بن هبیرهی شیبانی، کارگزار حضرت علیهالسلام بر اردشیر حره، میگوید:
خبری از تو به من رسیده است که اگر صحیح باشد، خدای خود را خشمگین نموده و امام خویش را اطاعت نکردهای(24).اما این که اگر خبر درست باشد، خدا و امام را به خشم میآورد چیست؟ چیزی جز حقوق مردم نباید باشد. چون میفرماید:
تو غنیمت مسلمانان را که به ضرب نیزهها و اسبان و به قیمت خونهای آنان حاصل گردیده، بین عربهای خویشاوندت تقسیم میکنی(25).
به شریح بن حارث، قاضی حضرت علیهالسلام ، به خاطر خریدن خانهای به قیمت هشتاد دینار سخت برمیآشوبد و او را مورد عتاب قرار میدهد، که چرا به عنوان قاضی مسلمانان چنین خانهای خریده است. حضرت علیهالسلام در عباراتی تند و گزنده لذت آن را در کام او تلخ میگرداند، میگوید:
اگر من قرار بود برای آن سندی بنویسم، چنین مینوشتم: این خانهای است که بندهای ذلیل از مردهای خریداری نموده؛ خانهای از خانهی فریب که فناشدگان در آن جای دارند و در حوزهی تباه شدگان قرار گرفته است. حد و حدود این خانه چنین است: اول به سوی حوادث ناگوار، دوم به سوی مصیبت و گرفتاری، سوم به سوی هوی و هوسهای تباه کننده و چهارم به سوی شیطان گمراه کننده(26).
به اشعث بن قیس، عامل حضرت در آذربایجان، مینویسد:
آن امانتی که بر گردن گرفتهای، لقمهی تو نیست... تو نمیتوانی هر چه بخواهی به رعیت فرمان رانی و بدون دستور به کار خطیر برآیی(27).
حضرت علیهالسلام به کارگزاران خود یادآور میشود آن چه مردم از حاکمان بیش از هر چیز دیگر انتظار دارند دو چیز است، که کارگزاران و مسؤولان باید به آن عطف عنان نمایند:
1 ) شکایت از ستمی که بر آنان رفته است؛
2 ) رعایت انصاف و عدالت در معامله(28).
فرجام سخن
فرجام سخن این که کسی میتواند از ارزشی چون پاسخ گویی در یک نظام سخن بگوید که: اولاً مرز میان حق و تکلیف را در عرصهی حقوق و ساختار حکومت پذیرفته باشد؛ ثانیاً انسانها را دارای حق بداند؛ ثالثاً اصل و بنیاد حکومت را بر عدالت بنا نهد.
آن چه در سیرهی امام علی علیهالسلام و رفتار سیاسی حضرت علیهالسلام در ایام زمامداری، و گفتار ایشان در نهجالبلاغه دریافت میشود، آن است که حضرت علیهالسلام رابطهی حاکم با مردم را یک سویه نمیداند، بلکه آن را بر محور حق و تکلیف قرار داده است. لذا هم خود و هم تمام کارگزاران حکومت را نسبت به آن چه که در جامعه رخ میدهد، مسؤول و پاسخ گو میداند. وجه تمایز نظامهای مردمی از نظامهای غیرمردمی در ویژگی مهم پاسخ گو بودن است. پاسخ گویی نه تنها نقطه قوت حکومتهاست، بلکه مایهی بقای آنان نیز میشود.
پینوشتها
______________________________
1 ) در قرآن آمده است: «خلق الانسان ضعیفاً» (نساء، 28).
2 ) برگرفته از آیهی «ان الانسان خلق هلوعاً» (معارج، 19).
3 ) اشاره است به آیهی «وکان الانسان اکثر شیء جدلاً» (کهف، 54).
4 ) اشاره است به آیهی «اذا مسه الشر جزوعاً و اذا مسه الخیر منوعاً» (معارج، 21-20)
5 ) سرآغاز نامهی 31 : «... وهینة الایام و رمیتة المصائب و عبدالدنیا و تاجر الغرور و غریم المنایا و اسیر الموت و حلیف الهموم و قرین الاحزان و نصب الافات و صریع الشهوات و خلیفة الاموات».
6 ) اشاره است به نامهی 53 : «و اشجر قلبات الرحمة و المحبة لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعاً ضارباً تغتنم اکلهم».
7 ) «فان فی الناس عیوباً الوالی احق من سترها. فلاتکشفن عما غالب عنک منهما فانما علیک تطهیر ماظهر لک» نامهی 53.
8 ) «یفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل و تؤتی علی ایدیهم فی العمد و الخطا، فاعطهم من عفوک و صفحک مثل الذی تحب و ترضی ان یعطیک الله من عفوه و صفحه» نامهی 53 .
9 ) نهج البلاغه، «فالحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التعاصف».
10 ) نامهی 53 : «والناس ینظرون من امورک فی مثل ما کنت تنظر فیه من امور الولاة قبلک».
11 ) خطبهی 216 .
12 ) خطبهی 216 .
13 ) خطبهی 216 .
14 ) خطبهی 216 .
15 ) خطبهی 216 .
16 ) نامهی 52 .
17 ) نامهی 52 .
18 ) نامهی 52 .
19 ) نامهی 18 : «و قد بلغنی تنمرک لبنی تمیم و غلظتک علیهم... فاربح اباالعباس رحمک اللّه فیما جری علی لسانک و یدک من خیر و شر فانا شریکان فی ذلک و کن عند صالح ظنی بک و لایفیلن رأیی فیک».
20 ) نامهی 19 : «اما بعد فان دهاقین اهل بلدک شکوا منک غلظة و قسوة و اصفاراً و جفوة».
21 ) نامهی 20 : «و انی اقسم باللّه قسماً صادقاً لئن بلغنی أنک خنت من فیء المسلمین شیئاً صغیراً او کبیراً لأشدن علیک شدة تدعک قلیل الوفر ثقیل الظهر خئیل الامر والسلام».
22 ) نامهی 41 : «ایتها المعدود کان عندنا من ذوی الالباب کیفی تسیغ شراباً و حطاماً انت تعلم انک تأکل حراماً و تشرب حراماً».
23 ) همان : «والبدلوا أن الحسن والحسین فعلاً مثل الذی فعلت ما کانت لهما عندی هوادة و لاظفراً منی بارادة حتی اخذ الحق منهما و أزیح الباطل عن مظلمتهما».
24 ) نامهی 43 : «بلغنی عنک امر دان کنت فعلته فقد أسخطت الهک و أغضبت و امامک».
25 ) همان : «أنک تقسم فیء المسلمین الذی حازته و ماحهم و خیولهم و أریفت علیه دماؤهم فیمن اعتامک من أعراب قومک».
26 ) نامهی 3 : «اما انک لو اتیتنی عند شرائک ما اشتریت للکتبت لک کتاباً علی هذه النسخه فلم ترغب فی شراء هذه الدار بدرهم فما فوق. والنسخة هذه: ما اشتری عبد ذلیلٌ من میتٍ قد ازعج للرحیل ؛ اشتری منه داراً من دارالغرور من جانب الفانین و خطة لهالکین و یجمع هذه الدار حدودٌ اربعة: الحد الاول ینتهی الی دواعی الافات و الحد الثانی ینتهی الی دواعی المصیبات و الحد الثالث ینتهی الی الهوی المردی و الحد الرابع ینتهی الی الشیطان المغوی».
27 ) نامهی 5 : «و ان عملک لیس لک بطعمة و لکنه فی عنقک امانة و انت مسترعی لمن فوقک لیس لک ان تفتات فی رعیة و لاتخاطر الا بوثیقة».
28 ) نامهی 53 .
انسانشناسی و مسؤولیت پاسخ گویی
در روابط اجتماعی و سیاسی، که مردم رهبری یا ولایت سیاسی فردی را میپذیرند، شالودهی آن بر این اندیشه استوار است که همهی انسانها نسبت به آن چه میگذرد مسؤولند و در نتیجه پاسخ گو به آن چه که گذشت. آن گونه که از متون دینی و از جمله قرآن کریم استنباط میشود، تنها یک کس در جهان میپرسد و پرسیده نمیشود و آن خداوند است. مقام او پرسش گری است نه پاسخ گویی. حتی پیامبران نیزباید پاسخ گو باشند. در قرآن آمده است که خداوند هم پیامبران و هم پیروان آنها را مورد بازخواست قرار میدهد. فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ (اعراف، 6) حوزهی پرسش و پاسخ بسته به جایگاه افراد متفاوت است. به عبارتی، آدمی به اعتبار فرد نسبت به رفتارش نوعی پاسخ گو است، ولی هم او به اعتبار این که در نظام حاکمیت و مدیریت قرار میگیرد، به نوعی دیگر.
آن گونه که از گفتار و کردار امام علی علیهالسلام دریافت میشود، ایشان مسؤولیت و پاسخ گویی حاکمان را بیش از دیگران میدانند. اساس و مهمترین مشخصهی چنین تفکری بر مؤلفههایی استوار است که مهمترین آن انسانشناسی است.
حضرت علی علیهالسلام با توجه به نگرشی که از آدمی در عرصهی اجتماع دارد، برخورد حاکمیت و حاکمان را با آنها پیش بینی مینماید. در انسانشناسی ایشان انسانها به دو دسته تقسیم میشوند؛ یا هم کیش حاکمان هستند و یا همچون آنها انساناند. این نگرش در پی خود، رفتاری را به دنبال دارد که همان مدارا کردن است. چون آدمی اساساً موجودی است «ضعیف»(1)، «حریص»(2)، «بسیار مجادلهگر»(3) و «کم تحمل و بیتاب»(4). این ویژگیها را به گونهای دیگر در نهج البلاغه هم مییابیم، آن جا که حضرت علیهالسلام خطاب به پسرشان، ولی ناظر به ویژگیهای آدمی، میفرماید: «انسان گروگان روزگار است و آماج بیماریها، بندهی دنیا، تاجر غرور، بدهکار و اسیر مرگ، هم پیمان اندوهها، همنشین بیماریها و اندوهها و آماج آفات و زمین خوردهی شهوات و خلیفهی مردگان(5)». این ویژگیها، هر چند که در خطاب به فرزندشان امام حسن علیهالسلام میباشد ولی، ناظر به توصیف انسان است. با چنین تصوری است که وقتی به فرماندارانش برای ادارهی امور مردم مرامنامهی حکومتی مینویسد، میفرماید: «... فانهم صنفان: اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق». با چنین تقسیم بندی وظیفهی حاکم را چنین برمیشمارد:
1 ) دل را از لطف و محبت و مهربانی به مردم لبریز کردن؛
2 ) بر آنان همچون درندگان فرصت طلب نبودن.(6)
انسانشناسی حضرت علیهالسلام ریشهی قرآنی دارد و همچون قرآن آدمی را موجودی خطاپذیر میداند. و لذا از حاکمان انتظار دارد که عیبهای مردم را بپوشانند و نسبت به آن دسته از عیبهایی که بر آنان پوشیده مانده خود را به غفلت زنند و حتی عیبهای آشکار شده را تطهیر نمایند.(7) آدمیان در رفتار فردی و جمعی خود، به عمد یا غیرعمد، خطا میکنند، اما وظیفهی حاکمان است که آنها را نادیده بگیرند، چون در یک نظام اخلاقی - و بالطبع دینی - حاکمان نیز محتاج عنایت و بخشش خداوند هستند و انسانها ابزار آزمون حاکماناند.(8)نتیجهی اخلاقی چنین بینشی فروتنی کردن با مردم است: «فاخفض لهم جناحک و الن لهم جانبک». (نهج البلاغه، نامهی 27)
این چنین است وقتی حضرت علیهالسلام عبداللّه بن عباس را بر بصره میگمارد به او فرمان میدهد که با مردم به گشاده رویی برخورد کند و در مقام حاکمیت بر آنان، رفتار نیکویی داشته باشد. میفرماید: «سع الناس بوجهک و مجلسک و حکمک» (نهج البلاغه، نامهی 76)
آن چه که از این دیدگاه میتوان در عرصهی عمل نتیجه گرفت آن است که حاکمان برای مردم حقوقی قائلاند و لذا خود را نسبت به آنها و رفتار سیاسی خود مسؤول میدانند. این همان رابطهی دوسویهای است که حضرت علیهالسلام آن را بالاترین فریضهی خداوندی میداند. در میان انواع حقوقی که در میان مردم با یکدیگر و حاکمان با مردم قابل تصور است، بالاترین آن از نگاه حضرت علیهالسلام حق طرفینی حاکمان بر مردم و مردم بر حاکمان است. میفرمایند: «و اعظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق حق الوالی علی الرعیة و حق الرعیة علی الوالی...». (نهج البلاغه، نامهی 216)
نه تنها رابطهی حاکمان با مردم دوسویه است، بلکه مقولهی حق نیز دوسویه است. به قول حضرت علیهالسلام حق هر چند، در مقام توصیف و گفتار، دامن گستر است، ولی در مرحلهی عمل و داوری بسیار تنگ دامن میباشد.(9)
حق چنان است که هرگز به زیان کسی جریان نمییابد، مگر این که به سود او نیز جریان مییابد و اگر به سود کسی جریان یابد، نه ضرر او، تنها از آن خداوند است که آن هم ناشی از قدرت او بر بندگانش و عدالت ورزی او نسبت به آنان است.
از نکات قابل توجه در نهج البلاغه در باب روند سامان بخشی جامعه و اجرای عدالت و بنای جامعهای عاری از ظلم و بیعدالتی، و در نتیجه رسیدن به جامعهی آرمانی، یافتن پاسخ به این پرسش مهم است که آیا برای رسیدن به چنین مقصد و مقصودی باید اصلاح را از حاکمان شروع کرد یا مردم؟ در وهلهی نخست این نکته به ذهن متبادر میشود که برای رسیدن به چنین جامعهای باید از اصلاح مردم شروع کرد و مکانیسم آن را باید در آنها جست. اما حضرت علیهالسلام ، برخلاف این تصور، بر این باورند که اصلاح جامعه، بدون تردید، منوط به اصلاح کارگزاران و حاکمان است. «فلیست تصلح الرعیة الا بصلاح الولاة» البته حاکمان نیز صلاح نیابند مگر آن که مردم نیز درست کردار و پیراسته گردند: «و لاتصلح الولاة الا باستقامة الرعیة».
دستاوردها و پیامدهای رابطهی دوسویه
دستاورد عملی چنین تفکری که رابطهی حاکمان و مردم را بر مدار حق - تکلیف، مسؤولیت پذیری و پاسخ گویی میداند، به قرار زیر است:
1 ) عزت و شوکت یافتن حق، «عز الحق بینهم...»؛
2 ) روشن شدن راههای دین، «قامت مناهج الدین...»؛
3 ) ظهور عدالت و حاکمیت عادلانه، «و اعتدلت معالم العدل...»؛
4 ) عملی شدن سنت، «و جرت علی اذلالها السنن...»؛
5 ) اصلاح اوضاع روزگار، «فصلح بذلک الزمان...»؛
6 ) امید به ماندگاری حاکمیت، «و طمع فی بقاء الدولة...»؛
7 ) ناامیدی دشمنان، «و یئست مطامع الاعداء...».
اما اگر حقوقی که برای حاکمان و مردم وضع شده، رعایت نگردد؛ یعنی نه حاکمان به مردم وقعی نهند و نه مردم دغدغهی اصلاح داشته باشند، پیامدهای زیر حاصل گسست این رابطه خواهد بود:
1 ) پدیدار شدن نشانههای ستم، «و ظهرت معالم الجور»؛
2 ) افزایش تباهی در دین، «و کثر الادغال فی الدین»؛
3 ) به کنار نهاده شدن سنت، «و ترکت محاج السنن»؛
4 ) عمل به هوی و هوس و میل شخصی، «فعمل بالهوی»؛
5 ) تعطیلی احکام، «و عطلت الاحکام»؛
6 ) گسترش بیماریهای روانی، «و کثرت علل النفوس»؛
7 ) بی توجهی به حق و عمل نکردن به آن، «فلا یستوحش لعظیم حق عطل»؛
8 ) بیاعتنایی به رواج باطل، «و لا لعظیم باطل فعل»؛
9 ) خوارشدن نیکان و عزت یافتن بدان، «تذل الابرار و تعز الاشرار».
این چنین است که حاکمان و مدیران باید خود را در برابر مردم مسؤول بدانند؛ یعنی احساس کنند که همیشه باید در برابر پرسشهایی پاسخ گو باشند و خود را فراتر از قانون و در نهایت فراتر از حق ندانند. چون:
هر چند آدمی قدر و منزلتش در حق زیاد و از حیث فضیلت افزون باشد، فراتر از این نیست که در اجرای حق خداوند به او یاری ننماید.
یاری کردن در این جا تنها به معنای کمک نظامی، سیاسی، اقتصادی و امثال آن نیست، بلکه او را در اجرای حق و عدالت یاری و رهنمودهای لازم به او ارائه شود. از طرفی مدیران این نکته را نیز یادآور گردند که مردم در کارهای آنها همان گونه مینگرند و اظهار نظر میکنند که در امور حاکمان و مدیران قبلی اظهار نظر میکردند.(10)
ویژگیهای کارگزاران دولت دینی
مدیران و کارگزارانی که خود را در برابر کردار خویش مسؤول میدانند، باید دارای ویژگیهای زیر باشند:
1 ) کیش شخصیت نداشته باشند، «و لاتقولنَّ انی مؤمر آمر فاطاع...» (نهج البلاغه، نامهی 53)؛
2 ) اهل حجت و دلیل باشند، «و اخذهم بالحجج» (نهج البلاغه، نامهی 53)؛
3 ) سعهی صدر داشته باشند، «و اقلهم تبر ما بمراجعة الخصم...» (نهج البلاغه، نامهی 53)؛
4 ) شفافیت سازی را سرلوحهی کار خویش قرار دهند، «الا و ان لکم عندی الا احتجز دونکم سرّاً الا فی حرب...» (نهج البلاغه، نامهی 50)؛
5 ) احساس مسؤولیت نسبت به سخنان خود داشته باشند، «ذمتی بما اقول رهینة و انا به زعیم...» (نهج البلاغه، خطبهی 16).
برای بهبود رابطهی حاکمان و مردم، علاوه بر ویژگیهای مزبور، کارگزاران نباید به تفاخر روی آورند و حتی به آنها علاقه نشان دهند، و یا تکبر ورزند(11)، و خوش نداشته باشند که مردم به گونهای با آنها سخن بگویند که با قدرتمندان و جباران سخن میگویند(12)، و به گونهای نباشند که خود را در برابر حاکمان سانسور نمایند.(13) هم گفتن و هم شنیدن حق بر آنان دشوار نباشد.(14) و از همه مهمتر خود را فراتر از خطا و لغزش نبینند(15) و بدون دلهره سخنان خود را با او در میان نهند: «و تجلس مجلساً عاماً فتتواضع فیه لله الذی خلقک و تقعدهم عنهم جندک و اعوانک من احراسک و شرطک». (نهج البلاغه، نامهی 52)
اگر این اصل، که حضرت علیهالسلام ارائهی طریق کردهاند، رخ ندهد آفات زیر دامن گیر مدیران خواهد شد:
1 ) نسبت به امور اطلاع کافی نخواهند داشت؛
2 ) کارهای بزرگ نزدشان کوچک و امور ناچیز بزرگ جلوه خواهد کرد؛
3 ) زشت، زیبا و زیبا، زشت جلوه میکند؛
4 ) باطل، لباس حق میپوشد.(16)
اساس و شالودهی چنین تفکری آن است که حاکم نیز چون دیگران بشر است و بشر هم دچار خطا میشود و هم بسیاری از امور بر او پوشیده میگردد: «و انما الوالی بشر لایعرف ما تواری عنه الناس به من الامور»(17).
مدیران نه تنها باید نسبت به آن چه میگذرد پاسخ گو باشند، بلکه باید از سویی به اموری هم مبادرت ورزند و به گونهای عمل نمایند که مردم نسبت به رفتار و عملکردشان در درون احساس بدی نداشته باشند و در نهایت به کینه توزی از طرف آنها منجر نگردد. باید ریشهی چنین حالات را از بین ببرند و این هدف از دستاوردهای نظام پاسخ گو است؛ «اطلق عن الناس عقدة کل حقد و اقطع عنک بسبب کل وتر»(18).
ارتباط با مردم نیز از راهکارهای نظام پاسخ گو است و این باید به گونهای راحت و شفاف صورت گیرد که مردم به راحتی و بی هیچ مانع و دغدغهای سخنان خود را با کارگزاران در میان گذارند و به گفتهی حضرت علیهالسلام سفیر تو به سوی مردم جز زبانت و مانعی جز صورتت نباشد... (نهج البلاغه، نامهی 67)
در نظام پاسخ گو مدیران باید به گونهای رفتار کنند که نه تنها خود را پاسخ گو بدانند، بلکه اگر گمان رود که از جانب آنها بر مردم ستمی رفته است، به عذرخواهی هم بپردازند: «و ان ظنت الرعیة بک حیفاً فاصجره لهم بعذرک و اعدل عنک ظنونهم باصحارک». (نهج البلاغه، نامهی 53)
مصادیق نظام مسؤول و اخلاق مدار در نهج البلاغه
حضرت علیهالسلام در مدت زمامداری شان به گونههای مختلف کارگزاران خویش را یادآور نکات مهمی از جمله «پاسخ گویی به مردم» گشتهاند. در صدر این تذکرات نامهای است به عثمان بن حنیف که از وی میخواهد به خاطر عملکردش - با این که در ساختار عرفی جامعه چندان ناپسند نمیآید - پاسخ گو باشد. رفتار عثمان هر چند در حوزهی عرف و سنتهای اجتماعی چندان ناپسند نمیآید، اما در نظام ارزشی امام علیهالسلام ، و در حیطهی نظام پاسخ گو، به این معناست که یک مسؤول و مدیر نباید رفتاری کند که تودهی مردم را دست بر آن نیست. چون به قول امام علی علیهالسلام حاکمان نباید تنها به این بسنده کنند که به آنها گفته شود حاکماند و کارگزار، ولی نسبت به رفتارشان مسؤول نباشند، بلکه باید در مشکلات و دشواریهای مردم شریک باشند؛ «أأقنع من نفسی بأن یقال: هذا امیرالمؤمنین ولا أشارکهم فی مکاره الدهراً و أکون أسوة لهم فی جشوبة العیش». (نهج البلاغه، نامهی 45)
عبداللّه بن عباس را، که حکمران ایشان در بصره بود، به خاطر تندی و سخنان درشت گفتن به بنی تمیم، مورد عتاب قرار میدهد و از او میخواهد که مسؤولانه دست از این رفتار بردارد.
به من اطلاع دادهاند که با بنی تمیم تندی کردهای و به ایشان سخنان درشت گفتهای... در آن چه گفتی و کردی، خوب یا بد، مدارا پیشه کن! که من و تو در آن شریک میباشیم. چنان عمل نما که به تو خوش بین باشم و فکر بد دربارهات نکنم(19).
به یکی از کارگزاران خود که دهقانان از رفتار او شکایت کردهاند مینویسد:
اما بعد، دهقانان شهر از تو شکایت آوردهاند که با ایشان تندی میکنی و سخت میگیری، ستم روا میداری و تحقیرشان مینمایی(20).
برای زیاد ابن أبیه، که معاون عبداللّه بن عباس در بصره بود، جهت پیشگیری از خیانت با سوگندی غلیظ مینویسد:
اگر به من اطلاع رسد که در بیت المال، کم یا زیاد، خیانت نمودهای، چنان با تو تند برخورد مینمایم که ندار گردی و در امر زندگیات درمانی و در نتیجه ذلیل و پریشان گردی(21).
در نامهای به یکی از کارگزاران خود (احتمالاً عبداللّه بن عباس یا عبیداللّه بن عباس) مینویسد:
ای که تو را در شمار خردمندان میشمردیم! چگونه نوشیدن و خوردن را بر خود روا داشتهای، وقتی که حرام بودن آن چه مینوشی و میخوری میدانی؟(22).
آن چه که به نظر حضرت علیهالسلام از اهمیت ویژهای برخوردار است، حقوق مردم و رابطهی حق مدارانهی ایشان است که مردم را در امر حکومت صاحب حق میداند. این حساسیت تا آنجاست که فرزندانش - حسن و حسین علیهمالسلام - را استثنا نمیکند، میفرماید:
به خدا قسم، اگر حسن و حسین نیز چون تو عمل کنند، در من رضایتی نمیبینند، و در مورد آنها هیچ ارفاقی نخواهم کرد تا که حق را از ایشان بگیرم و باطلی که از ظلم ایشان پدیدار گشته بزدایم(23).
در خطاب به مصقلة بن هبیرهی شیبانی، کارگزار حضرت علیهالسلام بر اردشیر حره، میگوید:
خبری از تو به من رسیده است که اگر صحیح باشد، خدای خود را خشمگین نموده و امام خویش را اطاعت نکردهای(24).اما این که اگر خبر درست باشد، خدا و امام را به خشم میآورد چیست؟ چیزی جز حقوق مردم نباید باشد. چون میفرماید:
تو غنیمت مسلمانان را که به ضرب نیزهها و اسبان و به قیمت خونهای آنان حاصل گردیده، بین عربهای خویشاوندت تقسیم میکنی(25).
به شریح بن حارث، قاضی حضرت علیهالسلام ، به خاطر خریدن خانهای به قیمت هشتاد دینار سخت برمیآشوبد و او را مورد عتاب قرار میدهد، که چرا به عنوان قاضی مسلمانان چنین خانهای خریده است. حضرت علیهالسلام در عباراتی تند و گزنده لذت آن را در کام او تلخ میگرداند، میگوید:
اگر من قرار بود برای آن سندی بنویسم، چنین مینوشتم: این خانهای است که بندهای ذلیل از مردهای خریداری نموده؛ خانهای از خانهی فریب که فناشدگان در آن جای دارند و در حوزهی تباه شدگان قرار گرفته است. حد و حدود این خانه چنین است: اول به سوی حوادث ناگوار، دوم به سوی مصیبت و گرفتاری، سوم به سوی هوی و هوسهای تباه کننده و چهارم به سوی شیطان گمراه کننده(26).
به اشعث بن قیس، عامل حضرت در آذربایجان، مینویسد:
آن امانتی که بر گردن گرفتهای، لقمهی تو نیست... تو نمیتوانی هر چه بخواهی به رعیت فرمان رانی و بدون دستور به کار خطیر برآیی(27).
حضرت علیهالسلام به کارگزاران خود یادآور میشود آن چه مردم از حاکمان بیش از هر چیز دیگر انتظار دارند دو چیز است، که کارگزاران و مسؤولان باید به آن عطف عنان نمایند:
1 ) شکایت از ستمی که بر آنان رفته است؛
2 ) رعایت انصاف و عدالت در معامله(28).
فرجام سخن
فرجام سخن این که کسی میتواند از ارزشی چون پاسخ گویی در یک نظام سخن بگوید که: اولاً مرز میان حق و تکلیف را در عرصهی حقوق و ساختار حکومت پذیرفته باشد؛ ثانیاً انسانها را دارای حق بداند؛ ثالثاً اصل و بنیاد حکومت را بر عدالت بنا نهد.
آن چه در سیرهی امام علی علیهالسلام و رفتار سیاسی حضرت علیهالسلام در ایام زمامداری، و گفتار ایشان در نهجالبلاغه دریافت میشود، آن است که حضرت علیهالسلام رابطهی حاکم با مردم را یک سویه نمیداند، بلکه آن را بر محور حق و تکلیف قرار داده است. لذا هم خود و هم تمام کارگزاران حکومت را نسبت به آن چه که در جامعه رخ میدهد، مسؤول و پاسخ گو میداند. وجه تمایز نظامهای مردمی از نظامهای غیرمردمی در ویژگی مهم پاسخ گو بودن است. پاسخ گویی نه تنها نقطه قوت حکومتهاست، بلکه مایهی بقای آنان نیز میشود.
پینوشتها
______________________________
1 ) در قرآن آمده است: «خلق الانسان ضعیفاً» (نساء، 28).
2 ) برگرفته از آیهی «ان الانسان خلق هلوعاً» (معارج، 19).
3 ) اشاره است به آیهی «وکان الانسان اکثر شیء جدلاً» (کهف، 54).
4 ) اشاره است به آیهی «اذا مسه الشر جزوعاً و اذا مسه الخیر منوعاً» (معارج، 21-20)
5 ) سرآغاز نامهی 31 : «... وهینة الایام و رمیتة المصائب و عبدالدنیا و تاجر الغرور و غریم المنایا و اسیر الموت و حلیف الهموم و قرین الاحزان و نصب الافات و صریع الشهوات و خلیفة الاموات».
6 ) اشاره است به نامهی 53 : «و اشجر قلبات الرحمة و المحبة لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعاً ضارباً تغتنم اکلهم».
7 ) «فان فی الناس عیوباً الوالی احق من سترها. فلاتکشفن عما غالب عنک منهما فانما علیک تطهیر ماظهر لک» نامهی 53.
8 ) «یفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل و تؤتی علی ایدیهم فی العمد و الخطا، فاعطهم من عفوک و صفحک مثل الذی تحب و ترضی ان یعطیک الله من عفوه و صفحه» نامهی 53 .
9 ) نهج البلاغه، «فالحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التعاصف».
10 ) نامهی 53 : «والناس ینظرون من امورک فی مثل ما کنت تنظر فیه من امور الولاة قبلک».
11 ) خطبهی 216 .
12 ) خطبهی 216 .
13 ) خطبهی 216 .
14 ) خطبهی 216 .
15 ) خطبهی 216 .
16 ) نامهی 52 .
17 ) نامهی 52 .
18 ) نامهی 52 .
19 ) نامهی 18 : «و قد بلغنی تنمرک لبنی تمیم و غلظتک علیهم... فاربح اباالعباس رحمک اللّه فیما جری علی لسانک و یدک من خیر و شر فانا شریکان فی ذلک و کن عند صالح ظنی بک و لایفیلن رأیی فیک».
20 ) نامهی 19 : «اما بعد فان دهاقین اهل بلدک شکوا منک غلظة و قسوة و اصفاراً و جفوة».
21 ) نامهی 20 : «و انی اقسم باللّه قسماً صادقاً لئن بلغنی أنک خنت من فیء المسلمین شیئاً صغیراً او کبیراً لأشدن علیک شدة تدعک قلیل الوفر ثقیل الظهر خئیل الامر والسلام».
22 ) نامهی 41 : «ایتها المعدود کان عندنا من ذوی الالباب کیفی تسیغ شراباً و حطاماً انت تعلم انک تأکل حراماً و تشرب حراماً».
23 ) همان : «والبدلوا أن الحسن والحسین فعلاً مثل الذی فعلت ما کانت لهما عندی هوادة و لاظفراً منی بارادة حتی اخذ الحق منهما و أزیح الباطل عن مظلمتهما».
24 ) نامهی 43 : «بلغنی عنک امر دان کنت فعلته فقد أسخطت الهک و أغضبت و امامک».
25 ) همان : «أنک تقسم فیء المسلمین الذی حازته و ماحهم و خیولهم و أریفت علیه دماؤهم فیمن اعتامک من أعراب قومک».
26 ) نامهی 3 : «اما انک لو اتیتنی عند شرائک ما اشتریت للکتبت لک کتاباً علی هذه النسخه فلم ترغب فی شراء هذه الدار بدرهم فما فوق. والنسخة هذه: ما اشتری عبد ذلیلٌ من میتٍ قد ازعج للرحیل ؛ اشتری منه داراً من دارالغرور من جانب الفانین و خطة لهالکین و یجمع هذه الدار حدودٌ اربعة: الحد الاول ینتهی الی دواعی الافات و الحد الثانی ینتهی الی دواعی المصیبات و الحد الثالث ینتهی الی الهوی المردی و الحد الرابع ینتهی الی الشیطان المغوی».
27 ) نامهی 5 : «و ان عملک لیس لک بطعمة و لکنه فی عنقک امانة و انت مسترعی لمن فوقک لیس لک ان تفتات فی رعیة و لاتخاطر الا بوثیقة».
28 ) نامهی 53 .