تبیین رابطه ی دین و تحول فهم دینی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
رابطهی دین و تحول فهم دینی
بدون تردید جوامع دینی و جامعهی معرفتی وارد یکی از مراحل مهم زیستی خویش گردیده است که، در این مرحله، ضرورت بازنگری، بازفهمی و بازسازی بسیاری از امور و عناصر حیاتی کاملاً ملموس و محسوس مینماید. از جملهی این عناصر حیاتی «دین و تحول فهم دینی» میباشد که میباید عالمانه به آن نگریست. به ویژه «مقولهی تحول فهم دینی» که در چند سال اخیر بازار پر رونقی پیدا نموده است. از سوی دیگر این بحث چنان مرکز خدمات رسانی به بخشها و حوزههای دیگر زیستی [سیاست، فرهنگ، حقوق، اخلاق... [خدمات دهی نیز نموده و مینماید. بنابر این میباید «تحول و فهم دینی» را در رابطه با «دین» باز کاوید. در این نوشتار به این امر خواهیم پرداخت. اگر دین را در ارتباط با فهم آن لحاظ نماییم عمدتاً به چهار تصویر زیر میرسیم:
1 ) ثبات دین و تحول فهم دینی؛
2 ) ثبات دین و ثبات فهم دینی؛
3 ) تحول دین و تحول فهم دینی؛
4 ) تحول دین و ثبات فهم دینی.
از میان چهار تصویر یاد شده تصویر و یا گزینه نخستین (ثبات دین و تحول فهم دینی) و تصویر سومین (تحول دین و تحول فهم دینی) اولاً از صورت منطقی محکمتری برخوردارند و طیفی از استدلالها را برمیتابند و ثانیاً کارکرد گسترده داشته و حوزهی وسیعی را پوشش میدهند و بر آنها اثر میگذارند. یعنی نتایج آن بحث و نظریه بر سطوح دیگر دینی و غیردینی اثر میگذارد. ثالثاً مبتلا به جامعه دینی امروزین است. رابعاً پاسخ گو و متناسب هدف این نوشتار میباشد. زیرا محور این جستار را بازکاوی رابطهی دین و تحول فهم دینی میسازد. از این رو نخست به تحلیل تشریحی دو صورت یاد شده میپردازیم و پس از آن علت و سر تحول فهم دینی را بازمینمایانیم.
مطلب اول: دین ثابت و فهم دینی متحول :
گونهای از قضایای تصویر شده این است که میگوید: «دین ثابت است و فهم دینی متحول و متغیر».
طبعاً تصدیق پذیری و فهم عمیقتر این گزاره در گرو این است که معنا و مقصود از ثبات دین شفاف و روشن گردد. جهت رسیدن به شفافیت میباید دیدگاهها و برداشتهایی که از ثبات دین شده است تحلیل و بیان گردند.
چند نظریه پیرامون ثبات دین وجود دارد.
1 ) پارهای از اندیشمندان ثبات دین را به ثبات فاعل و قابل آن دانستهاند. بدین معنا که سرچشمهی دین ذات حق تعالی است و از آن رو که در حق تعالی تغییر و تحول تصورپذیر نبوده و نیست قهراً این حکم بر مخلوق او، که دین اسلام باشد، نیز سرایت نموده و آن را به وصف ثبات میآراید. از سوی دیگر ظرف پذیرش دین فطرت انسان است و فطرت انسانی، که توحید طلب است، تحولناپذیر میباشد. چون در غیر این صورت انسان فطرتاً خداجو نخواهد بود. از این رو دین اسلام که دین توحیدی است مطابق و مناسب با فطرات الهی بشر میباشد. و چون فطرت تحول برنمیگیرد و ثابت است طبعاً دینی که مطابق چنان فطرتی، و براساس آن، شکل گرفته است از ثبات برخوردار و از تحول گریزان میباشد. بنابراین نمیتوان فطرت ثابت داشت و دین متحول و یا برعکس چون تخلف قابل از مقبول پدید میآید که معقول و ممکن نیست. این گونه گرایش در اندیشههای آیةاللّه جوادی آملی مشهود است. ایشان میفرماید:
برهان اولی که برای ثبات دین اقامه شده است، مبتنی بر مبدأ فاعلی دین است. این برهان از انضمام دو آیه [آل عمران/19 و نحل/96 [حاصل میشود. ... برهان دوم مبتنی بر فطرت انسانی است که مبدأ قابلی دین است. به این بیان که اسلام برای پرورش و شکوفایی فطرت انسانی نازل شده است و فطرت انسان امری ثابت و تغییرناپذیر است، چنانکه فطرت اصیل همه انسانها متحد است.(1)
البته دو برهان نامبرده، و به ویژه برهان نخست، بیشتر در پی اثبات بقا و جاودانگی اسلام میباشند و این معنا با ثبات و تحول دین یکسان است. ولی اندیشمند گرامی هر چند در پایان
______________________________
1. آیةاللّه جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، صص 115-116 ، اسرا .
______________________________
برهان اول سخن از باقی بودن دین به میان میآورد ولیکن تصریح و تأکید بر ثبات و تغییرناپذیری اسلام بر پایهی آن دو برهان، در هر دو بخش گفتار ایشان و نیز سیاق کلامشان مانع از این است که بگوییم منظور ایشان اثبات پایندگی دین بوده است (هر چند چنین چیزی مطلوب ایشان میباشد) پس چنانکه خود فرموده است منظور اثبات ثبات دین میباشد.
2 ) پارهای از اندیشمندان معنای کمی از ثبات دین ارائه کردهاند و گفتهاند دین همان مجموعهای از کتاب و سنت و رفتار پیشوایان دین بوده و در آنچه که وحی شده است هیچ کاستی و فزونی پدید نیامده است (در مقام ثبوت نه اثبات).
دکتر عبدالکریم سروش از پیشقراولان این گونه طرز تفکر است. ایشان میگوید:
سخن بر سر افزودن حلالی یا کاستن حرامی یا نسخ آیتی یا مسخ روایتی نیست، آنکه عوض میشود فهم آدمیان است از شریعت و آنکه ثابت میماند خود شریعت است. ... یعنی آنچه که خداوند فرموده، آنچه در قرآن آمده، آنچه که پیشوایان دین گفتهاند ثابت است. و همان گفته هاست که به دست ما رسیده است و کسی حق کاستن از آنها یا افزودن بر آنها را ندارد ولی معرفت دینی متغیر است...(1)
شریعت (دین) در نزد ایشان همان کتاب، سنت و رفتار پیشوایان دین میباشد.
3 ) معنای دیگری نیز از ثبات دین ارائه شده است که بیشتر جنبهی معنوی و کیفی دارد. در این تصویر دین صامت و گنگ دانسته شده است و شبیه به انبانی است که کالاهای مختلف دارد، ولیکن عاجز از توزیع، توضیح و تعریف آنها میباشد. از این رو به شیء دیگری حاجت میافتد تا به قدر ضرورت و در موقع نیاز از آن کالا برگیرد، تنشیر و تعریفش نماید. دین نیز چنین است و تا دیگری با او سخن نگوید و کلام بر زبانش نگذارد در سکوتش ثابت است. و همین که دیگری سخن بر زبانش گذاشت و با او سخن گفت معرفت دینی تولید میشود که چیزی غیر از دین است. به این ترتیب دین تا زمانی که دین است و به فهم دینی گذر نکرده است همیشه صامت و ساکت باقی میماند و این در واقعیت بیرونی جز ثبوت دین را نمیرساند. گزینهی صامتیت دین نیز در کلام دکتر سروش نمای روشنی دارد. وی گفته است:
______________________________
1. عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، صص 108 و 503 ، صراط ، چاپ چهارم 1374 و نیز ر. ک. نصر حامد ابوزید، مفهوم النص.
______________________________
شریعت نیز، صامت نشسته است تا ما از او بپرسیم و به قدر پاسخهایی که از او میشنویم، او را میشناسیم.(1)
البته در اندیشههای دکتر سروش معنای دیگری از ثبات دین نیز وجود دارد و آن عبارت از همان ذاتیات دین است که دین در هیچ زمان و وضعیتی برهنه از آنها نمیباشد و آنها به صورت ثابت در دین حضور دارند؛ چه دین بدون آنها دین نخواهد بود. بر خلاف عرضیات دین که در حال تغییر و تحول میباشد.
4 ) مشهورترین نظریهای که از ثبات دین ارائه گردیده است این است که دین دارای یک سلسله قوانین، اصول و ارزشهای انسانی و جهان شمول ثابت و تغییر ناپذیری است که غبار عصریت و تحول چهره و خاطر آن را مکدر نمیکند. عالمان دین اکثراً چنین انگارهای از این دارند؛ مانند امام خمینی قدسسره ، شهید محمد باقر صدر، علامه طباطبایی، علامه محمد تقی جعفری، استاد مطهری و سید قطب، عبده ... .
علامه طباطبایی فرمودهاند:
اما احکام الهی که متن شریعت میباشد برای همیشه ثابت و پایدار است و کسی حتی ولی امر نیز حق این را ندارد که آنها را به مصلحت وقت تغییر دهد...(2)
البته در کمیت و عدد این اصول و قوانین و اینکه آنها در تمامی شرایط معنای واحدی دارند و یا تطبیق و اجرای آنها گونه گون و مختلف میشود یا خیر، تفاوتهایی به چشم میآید. این معنا از ثبات، بیشتر در درون یک دین خود را نشان میدهد.
5 ) ثبات دین به ثبات پیام و محتوای آن میباشد، خواه این پیام واحد باشد یا متعدد مثل حقیقت، عدالت، انسانیت، توحید، آزادی و... .
مرحوم مطهری همین گزینه را رشتهی اتصال ادیان و پیامبران میداند و میگوید:
پیامبران با همهی اختلافات فرعی و شاخهای حامل یک پیام و وابسته به یک مکتب بودهاند.(3)
______________________________
1. همان مدرک.
2. علامه سید محمد حسین طباطبایی، اسلام و احتیاجات واقعی هر عصر، ص 53 ، انتشارات محمدی، چاپ چهارم 1368 و نیز ر. ک. اقبال، احیاء فکر دینی در اسلام و سید محمد باقر صدر، الاسلام یقود الحیاة و علامه محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه و تکاپوی اندیشهها و نیز مرتضی مطهری، وحی و نبوت و کتاب خاتمیت.
3. مرتضی، مطهری، دین یا ادیان مندرج در مقدمهای بر جهان بینی اسلامی، ص 167 ، صدرا .
______________________________
بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی قدسسره نیز بر این باور است که:
آنچه در حقیقت اسلام معتبر است و پذیرندهی آن مسلمان محسوب میشود عبارت است از اصل وجود خدا و یگانگی او، نبوت و احتمالاً اعتقاد به آخرت، بقیهی قواعد عبارتند از احکام اسلام که دخالتی در اصل اعتقاد به اسلام ندارند...(1)
آقای مجتهد شبستری «پیام» را عامل اصلی وحدت، حیات و معنابخشی یک متن مییابد. طوری که توجه و کشف آن «پیام» عنصر کلیدی در فرایند فهم متون میباشد. او میگوید:
هر متنی این وحدت و تمامت را به مرکز معنایی اش مدیون است و آن مرکز است که وحدت و تمامت معنا را ممکن میسازد و هنگامی تمامی متن فهمیده میشود که این مرکز معنا کشف شده باشد. این مرکز معنا به همهی اجزای متن حیات و معنا میبخشد؛ زیرا این اجزاء در ارتباط با آن مرکز فهمیده میشوند.(2)
تمایز این مورد و معنا از ثبات با مورد و معنای پیش در این است که اولاً پیام، روح مسیطر بر قانون و ضابطه است و هرگونه قانونی که جهت تنظیم روابط دینی، معنوی و دنیوی مردم در دین میآید، میباید نخست دغدغهی رساندن آن پیام را داشته باشند.
ثانیاً پیام هر مکتب یا متن چنانکه با زبان قانون و قاعده منتقل و بیان میگردد میتواند با زبان غیر آن دو نیز تبلیغ و تبیین و تنشیر گردد.
ثالثاً ممکن است تمامی قواعد و قوانین جایگزین بشوند و تحول بردارند و یا چنین باور شود ولیکن پیام یک مکتب و یا متن همیشه پاینده و ثابت است. از این رو برخی باورمند به پیام واحد و ثابت یک دین بوده و در عین حال تمامی قوانین و قاعدهاش را متغیر و متحول میدانند.
6 ) ثبات دین سرچشمه از اینجا میگیرد که کلمات، واژگان و در نهایت گزارههای دینی معنا و مضمونی معین و ثابت دارند و توسعهی ابعاد حیات اجتماعی و فکری انسانها اثری بر آنها نمیگذارد. معنا و مضمون همان است که آورندهی دین و گویندهی گزارههای آن در نظر
______________________________
1. امام خمینی قدسسره ، کتاب الطهارة، ج 3 ، صص 327-328 .
2. محمد مجتهد شبستری، هرمنوتیک کتاب و سنت، ص 27 ، ناشر طرح نو .
______________________________
داشته است و چون هر دو در فضایی ویژه و مقطع خاصی از تاریخ میزیستند و با رویدادها، پدیدهها و واقعیات مختص آن روز مواجه بودند - هر چند پارهای از آن واقعیات هویت اصولی و فراگیر داشتهاند - طبعاً زبان دینی باردار همان معانی و تصویرگر همان واقعیات میباشند و دین در طول هزاران سال از حیاتش نیز همان معانی و مضامین را در شرایط و وضعیتهای مختلف فرهنگی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، علمی و... جوامع انسانی با خویش حمل نموده است. چنین تلقی از ثبات را میتوان از پارهای اندیشههای هرمنوتیکی مثل نظریه هیرش(1) و یا نگرش نخستین ویتگنشتاین و «زبان تصویری» به دست آورد. و در میان متفکرین اسلامی به صورت موجبهی جزئیه (نسبت به پارهای از مفاهیم و الفاظ) مقبول افتاده است. چه آنکه اولاً میان لفظ و معنا رابطهای وجود دارد که پیوند معانی خاص با الفاظ ویژه را تأمین میکند و ثانیاً در هر مصداق خصوصیتی وجود دارد که تأثیر مستقیم بر معانی و مضامین الفاظ و جملات میگذارد، به گونهای که مانع از استعمال آنها بر غیر آن معانی میگردد.
مطلب دوم: دین و فهم دینی متحول است :
انگارهی دیگر که در طلیعهی سخن بدان اشاره نمودیم آن است که «دین و فهم آن» را متحول میداند.
تحول دین به شرح زیر تصویرپذیر میباشد:
1 ) برای دین گوهری قائل بشویم و آن گوهر را ایمان دینی بدانیم و چون ایمان یک واقعیت مُدرّج، مشکک، شدت و ضعفپذیر و کاهش و افزایش طلب میباشد در نتیجه دین نیز همان اوصاف و خصوصیات را قهراً برمیگیرد و راه تحول میپوید.
اینکه ایمان واقعیتی کشسان و تحولپذیر است کاملاً روشن میباشد. زیرا عناصر سازندهی آن معرفت، تصدیق، عمل، محبت، توکل، تسلیم و رضا هویتهایی مُدرّج، متغیر و در ضمن تکاملپذیر دارند و طبعاً ایمان نیز که متشکل از اینها است، بیقرار، تحول طلب و تکاملپذیر میباشد. و از آن جایی که همین ایمان هستهی مرکزی دین است، تحول پذیری از هسته آغاز و تمامی مدارها و پوستهی دین را نیز پوشش میدهد. کسانی که ایمان دینی را گوهر دین بدانند نمیتوانند از پیامد و نتیجهی یاد شده چشم فرو بندند.
2 ) پارهای از اندیشمندان دینی و غیردینی، تجربه دینی (تجربه از امر متعالی ...) را پایه و
______________________________
1. دیوید کورتز هوی، حلقه استادی، مراد فرهاد پور و نیز ویتگنشتاین، پژوهشهای فلسفی و رساله منطقی - فلسفی.
______________________________
بنیاد دین میدانند. پیداست که تجربه به هر معنایی که قصد گردد و در هر سطحی که در نظر گرفته شود (خواه تجربهی دینی، خواه غیردینی) به ویژه تجربهی امر متعالی، ثابت و یکنواخت نبوده و طیفی را شامل میشود. بنابراین تجربه و به ویژه تجربهی امر متعالی ماهیتی کاملاً متغیر، پویا، متحول، مُدرّج و دینامیک دارد. طبیعتاً تمامی این اوصاف به دین نیز سرایت مینماید و دین سراپا پویا و تحولپذیر میگردد.
قرار گرفتن تجربه در هستهی دین از سوی پارهای از متکلمین مسیحی، فلاسفهی دین و نیز دین پژوهان و متکلمین قدیم و جدید اسلامی ابراز و مورد تأیید قرار گرفته است.
3 ) پارهای از اندیشمندان بر این باورند که فهم و معرفت دین متحول میباشد و از سوی دیگر دین هر کس را همان فهم او از دین میدانند و چون فهم دینی تحولپذیر است قهراً دین نیز متحول خواهد شد.
به خاطر اینکه دین و فهم دینی یکسان و همسان میباشند طبعاً حکم و خصوصیت یکی، حکم و خصوصیت دیگری نیز هست. این معنا و رابطه در سخنان دکتر سروش به روشنی بیان شده است و از نکات تناقض آلود در نظریهی قبض و بسط ایشان نیز به حساب میآید. چون از سویی میان دین و معرفت دینی تفکیک قائل است و معرفت دینی را دارای اوصافی میداند که دین از آنها مبرّی است و از سوی دیگر دین هر کس را همان فهم دینی او میخواند که طبعاً احکام یکسانی باید داشته باشند. ایشان میگوید:
دین هر کس فهم اوست از شریعت. همچنان که علم هر کس فهم اوست از طبیعت(1)
هر چند ایشان در چند جای دیگر تأکید بر دوگانگی دین و معرفت دینی در مقام تاریخی و پسینی مینماید اما به هر ترتیب هرگاه گزارهی «دین هر کس فهم اوست از دین و شریعت» که یک گزارهی پسینی و در مقام تحقق است، را بپذیریم ناگزیریم که اوصاف فهم دینی از جمله تحول پذیری را بر دین نیز جاری نماییم. و در این صورت با دین متحول نه ثابت روی در روییم.
4 ) معنای دیگری از تحول دین به این است که آن را گونهای از آگاهی متعالی انسان از خود و خالقش بدانیم. در این صورت چون این نوع از آگاهی متغیر است طبعاً دین نیز چنان خواهد بود.
______________________________
1. عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، ص 178 ، چاپ چهارم، صراط .
______________________________
5 ) انگارهی دیگری از تحول دین بدین صورت است که دین را مجموعهای از کتاب، سنت و رفتار پیشوایان دین بدانیم. مقداری که از سنت و رفتار پیشوایان دین هم اکنون به دست ما رسیده است همان مقدار حتمی و قطعی و در ضمن کامل، از سنت و رفتار پیشوایان دین که جزء و عنصر دیناند، نمیباشد. زیرا علومی که اینها را به ما میدهد، همچون اصول، رجال، درایه و تاریخ، متحول بوده و سبب شده است که افزایش و کاهشی در سنت و تاریخ پیشوایان دین پدید بیاید. و بدین طریق دین را دچار فزونی و کاستی نماید. آقای مصطفی ملکیان در این زمینه میگوید:
... شکی نیست آن مقدار از دین در دست ماست که در کتاب و سنت آمده است اما تمام دین این نیست... . بنابراین ما معتقدیم که دین به این معنا که آقای سروش معتقدند (کتاب و سنت) واقعاً ثابت نمیماند. زیرا اتکای به علم رجال و بخشی از علم اصول دارد و چون هر دو معرفت بشری اند لذا تحول میپذیرند و امری که به این دو علم تحولپذیر بستگی دارد خودش نیز متحول خواهد شد و ثباتی نخواهد داشت.(1)
بر فهرست انگارههای تحول میتوان افزود، اما برای ارائهی بحث حاضر همین مقدار کافی به نظر میرسد.
مطلب سوم: علت و سِرِّ تحول فهم دینی :
در این نوشتار روی سخن معطوف به تحول فهم دینی است نه ثبات فهم دین که آن موضوع دیگری دارد. در باب تحول فهم دینی و اینکه سر و علت تحول فهم دینی چیست، چند سخن گفته شده است که در این بخش به تحلیل تشریحی و تبیینی آن پرداخته میشود. اما پیش از آنکه این مهم آغاز و به انجام برسد لازم است تا به طور بسیار موجر منظور و معنای تحول بازگفته شود.
تحول در بسیاری از امور و به ویژه در میدان ذهن و اندیشه، فرایندی کیفی از زایش و رویش، فرسایش و فروهش است که اثرات آن عمدتاً در چهرهی تغییرات کمی نمایان میشود که طبیعتاً این فرایند شامل رد و ابطال، اثبات و تأیید، تضییق و توسعه، افزایش و کاهش فهم و معرفت میباشد.
______________________________
1. مصطفی ملکیان، شرح و بررسی نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت، ناشر: گروه فلسفه و کلام دفتر تبلیغات اسلامی خراسان، صص 5 و 6 .
______________________________
اما در رابطه با سر تحول فهم دینی چند گزینه زیر را میتوان معرفی نمود:
1 ) هرگاه دین را به معانی گفته شده ثابت دانسته و ثبات دین را در معانی آورده شده بنگریم (نه ثبات به معنای قویم، مستحکم، باقی و پاینده) در این صورت خود دین هیچ نقشی در تحول معرفت دینی بازی نخواهد کرد. اگر تحولی در فهم دینی رخ میدهد یا سراغش را تماماً در معارف بشری برون دینی باید جستجو کرد همان طوری که دکتر سروش گفته است و یا در معارف درون دینی پی گرفت چنانکه پارهای از اندیشمندان و علمای دین بر این باورند و یا در هر دو دنبال کرد.
2 ) در انگارهای که دین را متحول میداند با دو صورت مواجهیم:
الف) صورتی که در آن فاصلهی دین و فهم دینی عملاً از میان برداشته شده است، مانند صورت سوم و تا حدودی پنجم از موارد نامبردهی تحول دین. طبیعتاً در این نگره هر آنچه که فهم دینی و دین را میسازد همان عامل تحول معرفت دینی خواهد بود.
ب ) چهرهای که فاصلهی میان دین و فهم دینی نظراً و عملاً مراعات شده و مقبول افتاده است. مثل جایی که ایمان، تجربه و یا آگاهی متعالی انسان به عنوان تمام دین و یا هستهی مرکزی آن پذیرفته و شناخته شده است. در این صورت عامل پایهی تحول فهم دینی نفس دین میباشد. چه آنکه با تحول هسته، پوسته و مدار قرار و آرام نخواهد داشت و به تبع تحول هسته متحول میگردد. و اگر غیر از این باشد رابطهی دین با فهم دینی قطع گردیده و فهم موجود فهم دینی نخواهد بود و یا فهمی از آن هسته اصلاً محقق نخواهد گردید؛ زیرا نه تنها بعید بلکه ممتنع مینماید که هسته تحول برگیرد و معرفت از آن همچنان ثابت، لایتغیر و واحد بماند. در این گزینه معارف بشری نقشی در تحول فهم دینی بازی مینمایند، اما در طول عامل پایه نه در عرض آن.
در این انگاره از تحول سرنوشت نهایی تحول فهم دینی کاملاً پیدا و پیش بینیپذیر نیست و اینکه عوامل دیگر به چه اندازه و چگونه در آن اثر میگذارند نیز به درستی سنجشپذیر نمیباشد، چون میباید منتظر پرتوهای نورانی بود که از منبع عالی سرچشمه گرفته و پربار از مطالب، مسائل و پیامهای متنوعی بوده و در حوزهی هستی انسان درخشیدن گیرد.
3 ) رأی نگارنده :
1 ) میان دین و فهم دینی (معرفت دین) در مقام تحقق و تعریف فاصله وجود دارد یعنی اینکه
اندیشه حوزه » شماره 41 (صفحه 350)
آن دو عین هم نیستند بلکه دو چیز میباشند.
2 ) دین تا زمانی که به زبان تبدیل نگردد و یا به عبارت روشنتر هویت زبانی نداشته باشد قابل فهم نیست. از این روی در واقع دین گونهای زبان است.
3 ) زبان چیزی بر ساخته از ترابط، تفاهم و تعامل میباشد. به تعبیر شفافتر زبان نظام (سیستم) تفاهم، ترابط و تعامل است؛ نه کارافزار مفاهمه، رابطه و تعامل و نه مجموعهای از علایم، نشانه، رمز، نماد، حروف و صوت بلکه نفس روش تفاهم، تعامل و ترابط منظم و هدفمند بوده که صوت، آوا، نمادها، علایم، دالها، الفاظ، مفاهیم، نظریات را به شکلی تولید و در خدمت میگیرد. و چون شیوهی تفاهم، تعامل و ترابط در حوزههای مختلف متفاوت و متنوع میشوند و یا میباشند به همین جهت تمایزهای زبانی پدید میآید مانند زبان دین، زبان علم، زبان هنر و...
4 ) دین به این معنا هویت زبانی دارد و منظور از زبان همان است که در بند پیشین بیان شد و عنصر کلیدی در تحول فهم دینی همان است که ساختار و سقف تحول را نیز معرفی و مشخص میسازد.
5 ) تأثیر سایر معارف بشری بر تحول دینی در درون این ساختار انجام میگیرد. از این رو زبان دین یا هویت زبانی دین، سیرت و صورت تأثیر معارف بشری را بر فهم دینی تبیین و تعریف میکند.
اینک دلایل مواد و بندهای نامبرده و به ویژه بند چهارم و پنجم را تشریح مینمایم. یعنی اینکه زبان دین عنصری کلیدی در تحول فهم دینی بوده و تحول در درون ساختار زبان دینی صورت میگیرد و اینکه زبان دین سیرت و صورت تأثیر سایر معارف بشری را بر تحول فهم دینی روشن و مشخص میسازد.
زبان دین عنصر کلیدی و اولیه در تحول فهم دینی
دلایل :
1 ) زبان دین گویا است.
1 ) در بیان مقصود و مرادش به دیگران وابسته نبوده و بر معانی منظور و مصادیق و مدالیل مطلوب بصورت مستقل دلالت مینماید. مانند شخصی که در چند زمینه تخصصی و آگاهی لازم را به دست آورده و بدون مانعی در میدانهای یاد شده میتواند باب گفتمان، تفاهم و انتقال را بازگشاید و همچنین در ایجاد روابط میان رشتههای مذکور و کاربرد هر یک در فضای دیگر بیش از دیگران مهارت و تسلط دارد. زبان دین نیز چنین حالتی دارد. مضامین و معانی خویش را در بافتهای زبانی مختلف به خوبی بیان میکند. هر چند بافتهای زبانی دیگر در رسیدن به این معانی و مضامین کارآمد هستند. مثلاً آیه شریفه «فقال یا قوم اعبدوالله مالکم من اله غیره» (اعراف/59) گفت ای قوم خدای یکتا را پرستید که جز او شما را خدائی نیست.
دلالتش بر نفی شرک و اثبات توحید مستقل از هر زبان دیگر میباشد و در هر بافت زبانی که قرار گیرد همین معنا را منتقل میکند. گرچه این معنا و مضمون در زبانهای مختلف در سطوح و زوایا نایکسان نمود مییابد. مثلاً توحید در زبان علم طوری معنا و صورت میبندد و در فلسفه و عرفان طوری دیگر. آنجا فراتر از تجربه و آزمون، اینجا در تجربه و آزمون معنا میدهد.
2 ) زبان دین گویا است چون در مقام کنش و تخاطب، انگیزشهای رفتاری معرفتی و یا بازدارندههای مختلف پدید میآورد. طرف این گویش که انسان است در شرایط و ایستارهای مختلف اقلیمی، جغرافیایی، فرهنگی، اقتصادی... به ظرفیتها و استقامتهای مختلف عصبی، مغزی، روانی، فیزیولوژیکی دست مییازد و یا از دست میدهد و به تبع این ویژگی میزان انگیختگی انسان در مقابل دادههای بیرونی و دینی کاهش و یا افزایش مییابد. تفاهم، تعامل و ترابط با چنین موجودی هنگامی امکانپذیر و انگیزش زا و یا انگیزش زدا است که به ظرافت و قابلیتهای نامبردهی این موجود توجه جدی شود. در زبان دین یا در هویت زبانی دین این امر مراعات گردیده است. از این رو ساختار زبان دینی طوری است که بتواند چنین انگیزشهای معرفتی و رفتاری... را در طیفی از حالات، اوضاع و شرایط به وجود بیاورد. بنابر این رهیافت، تکلیف و معرفت در زبان دین تناسب و رابطهی مستقیم با ظرفیتها دارد. در قرآن کریم داریم: «لااکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی» (بقره/256) در دین اکراه و اجباری نیست و راه هدایت و عقلانیت از راه جهالت و عصبیت تفکیک شده است. و نیز «لانکلف نفساً الا وسعها و لدینا کتاب ینطق بالحق» (مومنون/62) ما هیچ نفسی را بیش از توان و دانش او تکلیف نمیکنیم. و در نزد ما کتابی است که به حق سخن میگوید: و نیز از پیامبر صلیاللهعلیهوآله آمده است که: «نحن معاشرالانبیاء ان نکلم الناس بقدر عقولهم» (بحارالانوار، ج 2 ،
69) از آیات و روایات یاد شده چارچوب ساختاری زبان دین به روشنی به دست میآید و آن عبارتست از:
1 ) طرد و نفی اکراه و اجبار؛
2 ) فراخور دانش و توان بشر بودن.
پیداست که هرگاه عامل اجبار در فرایند گفتمان نمایان شد و دادهها فراتر از ظرفیت و قابلیت بشری گردید، شخصیت پاسخ نخواهد داد. وضعیت مذکور به این واقعیت اشارت دارد که تفاهم، تعامل و ترابط (پیوند زبانی) انجام نگرفته است. و برای مخاطب، زبان گویا نبوده است. و این کاستی نه از گیرنده که از فرستنده است. بدین سبب در زبان دین چنین کاستی راه نیافته چون بر مبنای دو معیار نامبرده عمل مینماید و گویایی خویش را حفظ میکند. تداوم گویایی با ساختار یاد شده که تغییر و تحول پذیری مداوم و مستمر انسان و اینکه او طرف کنش و تخاطب بوده از عناصر عمدهی دیگر آن مکانیزم میباشند، به طور طبیعی و تجربی به این واقعیت میانجامد که زبان دین در تغییر و تحول معرفت دینی نقش چشمگیری دارد.
3 ) گزارهها و کارافزارهای دین به صراحت میگویند دین گویاست مثل «ولدینا کتاب ینطق بالحق» (مومنون/62) در این آیه شریفه به روشنی ذکر شده است که:
1 ) این دین گویا و ناطق است.
2 ) گویایی برای زبان دین خصوصیت پایدار و مستمر است، چون فعل مضارع دوام را میرساند که در کلام الهی آمده است.
3 ) چنین نیست که انسان در فرایند فهم سخن بر زبان گرهدار دین بگذارد و او را به سخن آورد، بلکه دین پیشاپیش و هم در فرایند تعامل با انسان گویای به حق است. به همین جهت «ینطق» آمده است نه «یستنطق» تا گفته میشد که ما او را به سخن میآوریم.
امام علی (ع) در مورد گویایی قرآن میفرماید: «ان الله بعث رسولاً هادیاً بکتاب ناطق و امر قائم» (نهج البلاغه، خطبه 169) هادی بودن پیامبر صلیاللهعلیهوآله در گرو این نیست که مردم از او طلب هدایت نمایند، بلکه مردم چه بخواهند یا نخواهند پیامبر صلیاللهعلیهوآله هادی است. همچنین قرآن گویا است خواه مردم سخنی و کلامی بر زبانش بگذارند یا خیر.
4 ) شیعه و سنی براساس روایات متواتره یا حد تواتر به این اصل باور دارند که قرآن مرجع نهایی است. یعنی هنگامی که به شناخت و یا احکام متنافی و متعارض دست یازیدیم و یادلایل متعارض شدند، میباید همه را به قرآن عرضه کرد و پس از آن موافقش را برگرفت و مخالفش را به دیوار کوبید. پیامد این سخن چیست و این مرجعیت و داوری چه معنا میدهد؟ این سخن و داوری بدین معناست که اولاً دین بر مدالیل و مصادیق مطلوب مستقلاً راهنما است، هر چند ابزارهایی نیز لازم دارد، ثانیاً معانی در زبان دین هویت مشخص و معین دارند. به همین جهت معیار و ملاک ارزیابی مفاد دلایل، اخبار و شناختهای عرضه شده بر آن قرار میگیرد.
دین اگر گویا نبود و سکوت بر کامش لانه گزیده بود نمیتوانست مرجع و داور بشود. زیرا داوریت و ناطقیت جدایی ناپذیرند. از این رو برگرفتن گویایی از داور، سر بریدن داوریت میباشد.
5 ) در دین اسلام کلمات و واژگانی به کار گرفته شده است که در زبان قبل از اسلام یعنی زبان فرهنگی حجاز و عرب جاهلی نیز استعمال میشدند. منتهی با این تفاوت که در دین اسلام آن واژگان و مفردات با طیفی از معانی و مضامین که مصادیق و مدالیل خاصی را پوشش میدهند به حیاتشان ادامه میدهند، مثل «کفر»، «اسلام»، «صلاة»، «ایمان»، «تقوا»، «اللّه»، «کریم»... اینها در بافت زبانی پیش از اسلام واژگان و مقولههای معمولی بودند. هنگامی که در بافت زبانی دین اسلام وارد شدند جایگاه معکوسی یافتهاند اما نه به طور کلی. مثلاً واژگان «الله» و «آفرینش» و گزارهی «الله میآفریند» در زبان پیش از اسلام تناسب، پیوند و رابطه همیشگی، هر سویه و طولی نداشتند. آفرینش گاهی منقطع از الله تصویر میشد و گاهی به عاملهای معنوی و هم عرض و احیاناً متضاد نسبت داده میشد. اما در ساختار زبانی دین اسلام «آفرینش» رابطهی پایدار، همه سویه و طولی با «الله» برقرار میکند. نیکو است این مورد را از زبان دکتر ایزوتسو نیز شنید:
کلمهای که در خاطر دارم کلمهی کریم است این کلمه در جاهلیت یکی از کلمات مهم کلیدی بود و معنای شرافت خانوادگی و بزرگی داشت و اشاره به وجود نیایی نامدار در شجرهی نسب خانوادگی بود... قرآن با وضوح تمام اظهار داشته است که کریمترین همهی مردمان کسی است که نسبت به خدا ایستار تقوی اختیار کند «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» (حجرات/13) (شریفترین شما نزد خدا آن کس است که تقوای بیشتر داشته باشد.) چنین ترکیبی از این دو کلمه را کسی در جاهلیت به خواب هم نمیدید... مبالغه نیست اگر بگویی که ین در واقع یک انقلاب بود...(1)
واضح است دستگاه زبانی که معانی و تصاویر جدید و نوینی از واژگان میدهد و نسبتهای متفاوتی میان آنها به وجود میآورد طبعاً گویا است و نمیتواند غیر از این باشد، از دستگاه خاموش اثری نمیتراود. تنها دستگاه زبانی پویا و گویا، معنا میسازد و تصویر تولید میکند. و این گویایی از درون آن دستگاه سرچشمه میگیرد نه اینکه مردم واژگان را بر زبانش بگذارند، چون در این صورت آن دستگاه نمیتوانست معانی و مضامینی نوینی برای واژگان و ساختههای ترکیبی آنها بدهد.
6 ) زبان گویا زبانی است که اولاً زبانهای دیگر بتوانند او را بفهمند و با او به گفتمان بپردازند و معانی اش در بستر اینها سریان بیابد. ثانیاً در درون خود آن زبان و از سوی خودش مفاهیم و مراد و پیامش تفسیر، توضیح و تبیین گردد.
زبان اسلام صاحب هر دو امر است. مفاهیم و معانی آن میتواند در زبان علم، فلسفه، هنر... به جریان بیفتد و با آنها تعامل داشته باشد. از سوی دیگر خودش خود را به روشنی بیان میکند و به این ترتیب گویایی و پویایی هر دو نمایان میشوند.
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله همین معنا را این گونه آورده است:
«و انما نزل لیصدق بعضه بعضاً»(2) (قرآن نازل شد تا پارهای از آن پارهی دیگرش را تصدیق و تفسیر نماید.)
و علی علیهالسلام نیز فرموده است :
«و ینطق بعضه ببعض»(3)
پارهای قرآن [دین] پارهای دیگرش را گویا میسازد.
7 ) یکی دیگر از مختصات زبان گویا و در ضمن پویا این است که زمانی در قالب گفتار و نوشتار درآمده، کارافزارهای آنکه شامل نوع و تعداد واژگان، طول و قصر کلام، شعاع و زمینهی کلمات و گزارهها، آوا، صوت... میباشد، آهنگ تغییر در آن از موزونیت و تناسب هماهنگ برخوردار باشد به ویژه در زبانهای تغییر آور و اثرگذار.
______________________________
1. توشیهیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن، احمد آرام، صص 48-49 .
2. درالمنثور، ج 2 ، ص 8 .
3. نهج البلاغه، خطبه 133 .
______________________________
در زبان قرآن کریم این مختصه به روشنی پرتوزاست و به گفتهی صاحب کتاب سیر تحول قرآن امتیاز خاص قرآن است.(1) زیرا پارهای از کارافزارهای زبان مانند طول آیات (تعداد کلمات هر آیه)، طول متوسط (تعداد آیاتتعداد کل کلمات سوره) ، طول غالب یا تعداد کلمات آیاتی که در سوره اکثریت دارد (فرضاً اگر یک سوره ساخته شده از دو آیهی یک کلمهای 4 آیهی 3 کلمهای، 10 آیهی 5 کلمهای و 7 آیهی 4 کلمهای باشد، در این فرض آیات 5 کلمهای طول غالب میباشند) مثل آیات 4 کلمهای در سورهی اخلاص که دو آیه است و دو آیه دیگر دو کلمهای، یک آیهی 5 کلمهای نیز یک آیه میباشد. در این سوره دو آیهی 4 کلمهای طول غالب است. و ارتفاع یعنی عرض ماکزیمم یا ارتفاع قله در دستگاه مختصات، هر یک از این شاخصها با آوا و صوت، نوع و کمیت مسائل و نیز مکانیزم و ساختار پیام رسانی ارتباط مستقیم دارند، در درون ساختار زبان دین بدون تأثیر از شرایط سنی و فکری ناقل و گیرندهی پیام به طور موزون و هماهنگ تغییر میکند. با رجوع و تأمل در قرآن کریم مختصات نامبرده مشهود میگردد یعنی تغییراتی که در طول آیات، طول متوسط، طول غالب و ارتفاع کلام در زبان قرآن رخ داده است با هم متناسب و هماهنگ میباشند.
اینک که با دلایل نامبرده معنا و هویت گویا زبان دین به اثبات رسید نتیجه میگیریم که زبان گویا در فرایند فهم فاعل، عامل و متقدم است، یعنی:
اولاً فاعل است بدین معنا که مولد صورتهای معنایی و مضمونی در حوزههای متنوع بوده و چهرهی ویژهای از جان آدمی، جهان طبیعی و جامعهی انسانی ترسیم مینماید. به عبارت دیگر مفاهیم، ارزشها و تصاویرش به تبع زبانهای دیگر شکل نمیگیرد هر چند متناسب و متعامل با آنها میباشد.
ثانیاً عامل است؛ یعنی در دلالت بر معانی، مفاهیم و تصاویرش از عالم، آدم و جامعه مستقلاً عمل میکند. البته این به معنای نفی دخالت عوامل دیگر مثل معارف بشری در فهم این تصاویر و معانی نمیباشد. بلکه منظور استقلال در تبیین و بیان مرادش از مقولهی یاد شده است.
ثالثاً با توجه به دو عنصر بالا تصویر، مفهوم و معنای مراد از آدم، عالم و جامعه حتماً و قهراً متأخر از سایر منابع تصویرگر و معناساز مثل معرفت بشری نیست بلکه مقدم و یا همپای
______________________________
1. مهدی بازرگان، سیر تحول قرآن، اهتمام سید محمد مهدی جعفری، ص 43 .
______________________________
آنها عمل مینماید.
به این ترتیب زبان دین [به ویژه اسلام [در فرایند فهم، فاعل، عامل و متقدم میباشد، چون گویاست.
2 ) ویژگی معنا، مضمون، مدلول و مصداق در زبان دین :
زبان دین به ویژه هنگامی که در قالب گفتار و نوشتار نمود مییابد و با این کارافزار پیام را منتقل نموده و تفاهم، تعامل و ترابط را استحکام میبخشد دارای مختصاتی چند است:
1 ) معانی و مضامین مراد معین و مشخص میباشد. یعنی توحید، اسلام، حیات، ایمان، گزارههایی مانند «لااکراه فی الدین»(1)، «هوالقاهر فوق عباده یرسل علیکم حفظه»(2) ... دارای مضمون و معنایی کاملاً مشخص در چارچوب زبان دین دارند. به طور مثال اسلام به معنای تسلیم آگاهانه و مختارانه در مقابل کمال مطلق است. معنای «توحید» نه یکتایی، بلکه نفی شریک و مثل در هرگونه کمالات وجودی است «لا اله الا هوالحی القیوم»
2 ) غالب آن معانی و مضامین پربار میباشند و تدرج پذیرند دقیقاً همین قابلیت تدرج واقعیات و مفاهیمی چون «اظهر» «ظاهر» «مفهوم و منطوق» «نص» «تأویل» «بطن» ... را نمایان میسازد. میدان وسیعی را فراروی پرواز و فعالیت ذهن بشری میگشاید. اما این پرواز نه در فضای لایتناهی و میدان بیحصار انجام میپذیرد، بلکه در چارچوب و فضای معانی مشخص مراد صورت میگیرد. طوری که اگر دامن مضامین و معانی در فرایند فهم و دخالت معارف بشری فراتر از معانی مراد در زبان دینی برود، فهم پدید آمده فهم دینی نخواهد بود.
3 ) زبان دین در این چهره علاوه بر معنا، مصداق و مدلول نیز دارد و این مصداق و مدلول غالباً متنوع و قابل تولید میباشد. و به این ترتیب بار دیگر فضایی جدید جهت تعامل فهم دینی با سایر معارف بشری بازگشایی میشود، زیرا کشف، شناسایی و تولید مصادیق و مدلولها برآیند پویشی بشری است. اما این پویش باز به تنهایی تعیین کننده و عامل نیست تا دستش در تولید مصادیق رها باشد، بلکه باید به مصادیق و مدالیل متناسب با پیام و معنای مراد دینی برسد. به عنوان مثال مقولههایی چون «کفایت» «توسعه» «آفریدن و ساختن» در
______________________________
1. البقره / 256 .
2. الانعام / 61 .
______________________________
قرآن کریم در رابطه با آسمان و زمین آمده است «ان الارض واسعه»(1) «الم نجعل الارض کفاتاً»(2)والسماء بنیناها و انا لموسعون»(3) و قهراً برای گوینده، این مفاهیم، معانی و مضامین روشن و مشخصی دارد. اما مصادیق و مدلول توسعه و کفایت آسمان و زمین که شامل روش و شکل توسعه و کفایت میشود، متغیر و تولید پذیرند. امروز دست آوردهای مهندسی ژنتیک در حوزهی حیوانات، نباتات و گیاهان، نانوتکنولوژی مولکولی در عرصهی تولید مواد مقاوم، ظریف و پرکاربرد از مصادیق گزاره «الم نجعل الارض کفاتاً» و پژوهشها و دستاوردهای فیزیک ذرات بنیادین، اخترشناسی، فرایند واپاشی «نوترن» به «الکترون» «پروتون» و حتی «تونزینو» مدلول و مصداق گسترش پذیری گزارهای «و انا لموسعون» میتوانند باشند. کشسانی این مصداق و مدلول دقیقاً در راستای حضور آفرینش گرانهی خداوند محقق شده و از سوی حضور مستمر آفرینندگی حضرت حق مشخص میشود؛ هر چند پویش بشری در کشف، شناخت و تولید آن مصادیق دخالت مؤثر دارند.
4 ) گفته شد تولید تنوع و کشسانی مدلول و مصداق و نیز مُدرّج بودن معانی و مضامین در راستا و فضای معنایی مشخص و معین میباشند و آنچه رساننده و روشنگر مراد و معنای مطلوب میباشد دو امر است:
1 ) روح و پیام دین؛
2 ) تبیین قرآن به قرآن یا پارهای از دین بوسیله دین میباشد. به عبارت دیگر این دو ملاک، معیار ارزیابی معنا و مضمون مشخص هستند.
با توجه به مختصات نامبرده برای زبان دین، به این نتیجه میرسیم که :
اول : تأثیر معرفتهای بشری در فهم دینی متنوع و چند بعدی است.
دوم : شعاع و کاربرد معارف بشری در فهم دینی کاملاً مشخص و معین بوده که عمدتاً مرز آن از سوی دین (هویت زبانی دین) معرفی و تعیین شده است.
______________________________
1. النساء / 97 و العنکبوت / 56 .
2. المرسلات / 25 .
3. الذاریات / 47 .
______________________________
سوم : دامنهی تغییر فهم دینی با اثرگذاری معارف بشری در فضای زبان دینی موسع و مضیق میشود.
3 ) زبان شناختاری دین :
یکی از چهرههای زبان دین (به ویژه اسلام) شناختاری بودن آن است. البته این بدان معنا نیست که زبان دین اخلاقی، زیبایی شناسانه، هنری، ادبی ... نمیباشد. بلکه زبان دین شامل تمامی این چهرههاست. و چون در این جستار ویژگی شناختاری اثرگذار است از این رو بدان توجه مینمائیم.
حدود «730» آیه در قرآن کریم از شناخت سخن گفتهاند. زبان دین تمامی مختصات شناختاری بودن را دارا میباشد. مختصاتی که هرگاه در زبانی حضور داشته باشند میتوان آن را شناختاری خواند. از این مختصات است:
1 ) نزدیک سازی به حقیقت؛
2 ) روی به بیرون داشتن، یعنی «واقع نمایی» در طیف وسیعی از توصیف، توضیح و تبیین؛
3 ) اصل سازی و قانون و الگو آوری؛
4 ) آزمون پذیری در معنای توسعه مندش.
در زبان دین چنین مختصاتی به نحوی از انحا وجود دارد. در دین همان طوری که از عالم و آدم و جامعه و هستی توصیف شده و به توضیح آنها پرداخته شده است. به تبیین و بیان علل و عوامل، عناصر و مکانیزمهای پارهای از پدیدهها و رویدادهای طبیعی و انسانی و نیز اصول و قوانین پیرامون حیات و الگوهای رفتاری انسان در حیات اجتماعی و انفرادیش تا حدی مناسب پرداخته شده است.
اینک وجود امور یاد شده را در زبان اسلام به طور بسیار گذرا بازیابی مینماییم.
واقعیات و پدیدههای آزمونپذیر و تکرار شونده در زبان دین:
آیا ندیدی که خداوند از آسمان آب فرو بارید که در نتیجهی آن زمین سبز و خرم گردید. (حج/63)
و
از نشانههای اوست آفرینش آسمانها و زمین و تفاوت داشتن زبانها و رنگهای شما و در این برای همه جهانیان نشانهها و پیامهاست. (الروم/22)
در این دو آیهی شریفه به جنبهی آزمونپذیر و قابل مشاهده بودن واقعیات توجه شده است؛ در ضمن اینکه خود گزارهها «واقع نما» میباشند، و توجه به جهان خارج دارند.
در باب کائنات، نظریههایی شناختاری در زبان دین آمده است که هم استدلال پذیرند و هم طیفی از آزمون را برمیتابند و در ضمن از قدرت توصیف و تبیین بالایی در هستیشناسی برخوردار میباشند. مثل اصل و الگوی گسترش و انبساط پذیری عالم که تحقیقات و آزمایشات فیزیک جدید به ویژه فیزیک ذرات و مکانیک کوانتوم و نیز در حوزهی بیوتکنولوژی، مهندسی ژنتیک با آن نظریه همسازی داشته و به این اصل نزدیک و نزدیکتر میشوند.
در قرآن آمده است:
آسمان را با قدرت خود آفریدم و آن را گسترش میدهم. (الذاریات/47)
و
و اوست خدایی که میگستراند زمین را. (الرعد/3)
و
هنگامی که زمین وسیع و منبسط میشود. (انشقاق/3)
در این گزارههای دینی مختصات شناختاری از قبیل واقع نمایی دو طیف از توضیح تا تبیین، اصل و الگوسازی، نظریه، آزمون پذیری و استدلال پذیری به روشنی دیده میشوند. به عنوان مثال از این مختصات و از اصل توسعهپذیری عالم که در زبان دین بیان شده به واقعیت دیگری که در دین ادعا شده است میتوان راه برد و آن این مدعا است که خداوند میفرماید:
ما زمین را برای امر و نیازهای بشر کافی قرار دادیم. (مرسلات/25-26)
به این ترتیب :
ما هر چیزی را توسعه و گسترش میبخشیم.
زمین نیز از کائنات میباشد.
پس:
زمین نیز گسترش مییابد.
اینک نتیجهی این قیاس برهانی مقدمهای برای برهان دوم قرار میگیرد:
هر امر توسعهپذیر ظرفیتش بیشتر و کفایتگر است.
زمین توسعهپذیر و گسترش یابنده است.
در نتیجه:
زمین ظرفیتش افزون گردیده و کفایت خواهد کرد.
یعنی: «الم نجعل الارض کفاتاً»
البته شناختاری بودن دین در کنار «گویا بودن» و «معنادار بودن» که دو دلیل بر مدعای این جستار هستند عمل میکند. زمانی که سخن از شناختاری بودن به میان میآید منظور شناخت جامعی که در آن تمامی جوانب و جزئیات پدیدهها و واقعیات بیان شده باشد، نیست.
دقیقاً همین مشخصه شناختاری زبان دین سبب شده است که سایر زبانهای معرفتی و شناختاری مثل فلسفه، علم، منطق و ریاضیات ... با دین به تعامل و گفتمان بپردازند و پیام یکدیگر را دریابند... و اگر چنین نبود علوم و معارف بشری نمیتوانستد در فرایند گفتمان و تعامل اشتراک ورزند.
نتایج نظریهی مختار :
از مجموع مباحث و مسائلی که تاکنون به بحث گرفته شد و تحلیل گردید. به ویژه سه دلیلی که برای تحول فهم دینی آورده شد به این نتایج رهنمون میگردیم:
1 ) دین گویا و پویا است، نه خاموش و ساکن.
2 ) فهم دینی متحول است.
3 ) علت تحول فهم، پیش از آنکه در تحول و تغییر سایر معارف بشری باشد، در مختصات هویت زبانی دین است.
4 ) همین مختصات زبان دین سقف و سطح تحول فهم دینی و نیز میزان دخالت سایر معارف بشری در فهم دینی را مشخص و معین میکند.
5 ) معنای ثبات دین، ثبات در هویت زبانی دین با مختصات نامبرده است، که این گونه ثبات، منشأ تحول فهم است و نه صرفاً پذیرندهی آن.
6 ) میان دین و فهم دینی فاصله است. به این معنا که آن دو عین هم نیستند هر چند میتوانند با هم در نهایت نزدیکی و مشابهت قرار گیرند.
بدون تردید جوامع دینی و جامعهی معرفتی وارد یکی از مراحل مهم زیستی خویش گردیده است که، در این مرحله، ضرورت بازنگری، بازفهمی و بازسازی بسیاری از امور و عناصر حیاتی کاملاً ملموس و محسوس مینماید. از جملهی این عناصر حیاتی «دین و تحول فهم دینی» میباشد که میباید عالمانه به آن نگریست. به ویژه «مقولهی تحول فهم دینی» که در چند سال اخیر بازار پر رونقی پیدا نموده است. از سوی دیگر این بحث چنان مرکز خدمات رسانی به بخشها و حوزههای دیگر زیستی [سیاست، فرهنگ، حقوق، اخلاق... [خدمات دهی نیز نموده و مینماید. بنابر این میباید «تحول و فهم دینی» را در رابطه با «دین» باز کاوید. در این نوشتار به این امر خواهیم پرداخت. اگر دین را در ارتباط با فهم آن لحاظ نماییم عمدتاً به چهار تصویر زیر میرسیم:
1 ) ثبات دین و تحول فهم دینی؛
2 ) ثبات دین و ثبات فهم دینی؛
3 ) تحول دین و تحول فهم دینی؛
4 ) تحول دین و ثبات فهم دینی.
از میان چهار تصویر یاد شده تصویر و یا گزینه نخستین (ثبات دین و تحول فهم دینی) و تصویر سومین (تحول دین و تحول فهم دینی) اولاً از صورت منطقی محکمتری برخوردارند و طیفی از استدلالها را برمیتابند و ثانیاً کارکرد گسترده داشته و حوزهی وسیعی را پوشش میدهند و بر آنها اثر میگذارند. یعنی نتایج آن بحث و نظریه بر سطوح دیگر دینی و غیردینی اثر میگذارد. ثالثاً مبتلا به جامعه دینی امروزین است. رابعاً پاسخ گو و متناسب هدف این نوشتار میباشد. زیرا محور این جستار را بازکاوی رابطهی دین و تحول فهم دینی میسازد. از این رو نخست به تحلیل تشریحی دو صورت یاد شده میپردازیم و پس از آن علت و سر تحول فهم دینی را بازمینمایانیم.
مطلب اول: دین ثابت و فهم دینی متحول :
گونهای از قضایای تصویر شده این است که میگوید: «دین ثابت است و فهم دینی متحول و متغیر».
طبعاً تصدیق پذیری و فهم عمیقتر این گزاره در گرو این است که معنا و مقصود از ثبات دین شفاف و روشن گردد. جهت رسیدن به شفافیت میباید دیدگاهها و برداشتهایی که از ثبات دین شده است تحلیل و بیان گردند.
چند نظریه پیرامون ثبات دین وجود دارد.
1 ) پارهای از اندیشمندان ثبات دین را به ثبات فاعل و قابل آن دانستهاند. بدین معنا که سرچشمهی دین ذات حق تعالی است و از آن رو که در حق تعالی تغییر و تحول تصورپذیر نبوده و نیست قهراً این حکم بر مخلوق او، که دین اسلام باشد، نیز سرایت نموده و آن را به وصف ثبات میآراید. از سوی دیگر ظرف پذیرش دین فطرت انسان است و فطرت انسانی، که توحید طلب است، تحولناپذیر میباشد. چون در غیر این صورت انسان فطرتاً خداجو نخواهد بود. از این رو دین اسلام که دین توحیدی است مطابق و مناسب با فطرات الهی بشر میباشد. و چون فطرت تحول برنمیگیرد و ثابت است طبعاً دینی که مطابق چنان فطرتی، و براساس آن، شکل گرفته است از ثبات برخوردار و از تحول گریزان میباشد. بنابراین نمیتوان فطرت ثابت داشت و دین متحول و یا برعکس چون تخلف قابل از مقبول پدید میآید که معقول و ممکن نیست. این گونه گرایش در اندیشههای آیةاللّه جوادی آملی مشهود است. ایشان میفرماید:
برهان اولی که برای ثبات دین اقامه شده است، مبتنی بر مبدأ فاعلی دین است. این برهان از انضمام دو آیه [آل عمران/19 و نحل/96 [حاصل میشود. ... برهان دوم مبتنی بر فطرت انسانی است که مبدأ قابلی دین است. به این بیان که اسلام برای پرورش و شکوفایی فطرت انسانی نازل شده است و فطرت انسان امری ثابت و تغییرناپذیر است، چنانکه فطرت اصیل همه انسانها متحد است.(1)
البته دو برهان نامبرده، و به ویژه برهان نخست، بیشتر در پی اثبات بقا و جاودانگی اسلام میباشند و این معنا با ثبات و تحول دین یکسان است. ولی اندیشمند گرامی هر چند در پایان
______________________________
1. آیةاللّه جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، صص 115-116 ، اسرا .
______________________________
برهان اول سخن از باقی بودن دین به میان میآورد ولیکن تصریح و تأکید بر ثبات و تغییرناپذیری اسلام بر پایهی آن دو برهان، در هر دو بخش گفتار ایشان و نیز سیاق کلامشان مانع از این است که بگوییم منظور ایشان اثبات پایندگی دین بوده است (هر چند چنین چیزی مطلوب ایشان میباشد) پس چنانکه خود فرموده است منظور اثبات ثبات دین میباشد.
2 ) پارهای از اندیشمندان معنای کمی از ثبات دین ارائه کردهاند و گفتهاند دین همان مجموعهای از کتاب و سنت و رفتار پیشوایان دین بوده و در آنچه که وحی شده است هیچ کاستی و فزونی پدید نیامده است (در مقام ثبوت نه اثبات).
دکتر عبدالکریم سروش از پیشقراولان این گونه طرز تفکر است. ایشان میگوید:
سخن بر سر افزودن حلالی یا کاستن حرامی یا نسخ آیتی یا مسخ روایتی نیست، آنکه عوض میشود فهم آدمیان است از شریعت و آنکه ثابت میماند خود شریعت است. ... یعنی آنچه که خداوند فرموده، آنچه در قرآن آمده، آنچه که پیشوایان دین گفتهاند ثابت است. و همان گفته هاست که به دست ما رسیده است و کسی حق کاستن از آنها یا افزودن بر آنها را ندارد ولی معرفت دینی متغیر است...(1)
شریعت (دین) در نزد ایشان همان کتاب، سنت و رفتار پیشوایان دین میباشد.
3 ) معنای دیگری نیز از ثبات دین ارائه شده است که بیشتر جنبهی معنوی و کیفی دارد. در این تصویر دین صامت و گنگ دانسته شده است و شبیه به انبانی است که کالاهای مختلف دارد، ولیکن عاجز از توزیع، توضیح و تعریف آنها میباشد. از این رو به شیء دیگری حاجت میافتد تا به قدر ضرورت و در موقع نیاز از آن کالا برگیرد، تنشیر و تعریفش نماید. دین نیز چنین است و تا دیگری با او سخن نگوید و کلام بر زبانش نگذارد در سکوتش ثابت است. و همین که دیگری سخن بر زبانش گذاشت و با او سخن گفت معرفت دینی تولید میشود که چیزی غیر از دین است. به این ترتیب دین تا زمانی که دین است و به فهم دینی گذر نکرده است همیشه صامت و ساکت باقی میماند و این در واقعیت بیرونی جز ثبوت دین را نمیرساند. گزینهی صامتیت دین نیز در کلام دکتر سروش نمای روشنی دارد. وی گفته است:
______________________________
1. عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، صص 108 و 503 ، صراط ، چاپ چهارم 1374 و نیز ر. ک. نصر حامد ابوزید، مفهوم النص.
______________________________
شریعت نیز، صامت نشسته است تا ما از او بپرسیم و به قدر پاسخهایی که از او میشنویم، او را میشناسیم.(1)
البته در اندیشههای دکتر سروش معنای دیگری از ثبات دین نیز وجود دارد و آن عبارت از همان ذاتیات دین است که دین در هیچ زمان و وضعیتی برهنه از آنها نمیباشد و آنها به صورت ثابت در دین حضور دارند؛ چه دین بدون آنها دین نخواهد بود. بر خلاف عرضیات دین که در حال تغییر و تحول میباشد.
4 ) مشهورترین نظریهای که از ثبات دین ارائه گردیده است این است که دین دارای یک سلسله قوانین، اصول و ارزشهای انسانی و جهان شمول ثابت و تغییر ناپذیری است که غبار عصریت و تحول چهره و خاطر آن را مکدر نمیکند. عالمان دین اکثراً چنین انگارهای از این دارند؛ مانند امام خمینی قدسسره ، شهید محمد باقر صدر، علامه طباطبایی، علامه محمد تقی جعفری، استاد مطهری و سید قطب، عبده ... .
علامه طباطبایی فرمودهاند:
اما احکام الهی که متن شریعت میباشد برای همیشه ثابت و پایدار است و کسی حتی ولی امر نیز حق این را ندارد که آنها را به مصلحت وقت تغییر دهد...(2)
البته در کمیت و عدد این اصول و قوانین و اینکه آنها در تمامی شرایط معنای واحدی دارند و یا تطبیق و اجرای آنها گونه گون و مختلف میشود یا خیر، تفاوتهایی به چشم میآید. این معنا از ثبات، بیشتر در درون یک دین خود را نشان میدهد.
5 ) ثبات دین به ثبات پیام و محتوای آن میباشد، خواه این پیام واحد باشد یا متعدد مثل حقیقت، عدالت، انسانیت، توحید، آزادی و... .
مرحوم مطهری همین گزینه را رشتهی اتصال ادیان و پیامبران میداند و میگوید:
پیامبران با همهی اختلافات فرعی و شاخهای حامل یک پیام و وابسته به یک مکتب بودهاند.(3)
______________________________
1. همان مدرک.
2. علامه سید محمد حسین طباطبایی، اسلام و احتیاجات واقعی هر عصر، ص 53 ، انتشارات محمدی، چاپ چهارم 1368 و نیز ر. ک. اقبال، احیاء فکر دینی در اسلام و سید محمد باقر صدر، الاسلام یقود الحیاة و علامه محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه و تکاپوی اندیشهها و نیز مرتضی مطهری، وحی و نبوت و کتاب خاتمیت.
3. مرتضی، مطهری، دین یا ادیان مندرج در مقدمهای بر جهان بینی اسلامی، ص 167 ، صدرا .
______________________________
بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی قدسسره نیز بر این باور است که:
آنچه در حقیقت اسلام معتبر است و پذیرندهی آن مسلمان محسوب میشود عبارت است از اصل وجود خدا و یگانگی او، نبوت و احتمالاً اعتقاد به آخرت، بقیهی قواعد عبارتند از احکام اسلام که دخالتی در اصل اعتقاد به اسلام ندارند...(1)
آقای مجتهد شبستری «پیام» را عامل اصلی وحدت، حیات و معنابخشی یک متن مییابد. طوری که توجه و کشف آن «پیام» عنصر کلیدی در فرایند فهم متون میباشد. او میگوید:
هر متنی این وحدت و تمامت را به مرکز معنایی اش مدیون است و آن مرکز است که وحدت و تمامت معنا را ممکن میسازد و هنگامی تمامی متن فهمیده میشود که این مرکز معنا کشف شده باشد. این مرکز معنا به همهی اجزای متن حیات و معنا میبخشد؛ زیرا این اجزاء در ارتباط با آن مرکز فهمیده میشوند.(2)
تمایز این مورد و معنا از ثبات با مورد و معنای پیش در این است که اولاً پیام، روح مسیطر بر قانون و ضابطه است و هرگونه قانونی که جهت تنظیم روابط دینی، معنوی و دنیوی مردم در دین میآید، میباید نخست دغدغهی رساندن آن پیام را داشته باشند.
ثانیاً پیام هر مکتب یا متن چنانکه با زبان قانون و قاعده منتقل و بیان میگردد میتواند با زبان غیر آن دو نیز تبلیغ و تبیین و تنشیر گردد.
ثالثاً ممکن است تمامی قواعد و قوانین جایگزین بشوند و تحول بردارند و یا چنین باور شود ولیکن پیام یک مکتب و یا متن همیشه پاینده و ثابت است. از این رو برخی باورمند به پیام واحد و ثابت یک دین بوده و در عین حال تمامی قوانین و قاعدهاش را متغیر و متحول میدانند.
6 ) ثبات دین سرچشمه از اینجا میگیرد که کلمات، واژگان و در نهایت گزارههای دینی معنا و مضمونی معین و ثابت دارند و توسعهی ابعاد حیات اجتماعی و فکری انسانها اثری بر آنها نمیگذارد. معنا و مضمون همان است که آورندهی دین و گویندهی گزارههای آن در نظر
______________________________
1. امام خمینی قدسسره ، کتاب الطهارة، ج 3 ، صص 327-328 .
2. محمد مجتهد شبستری، هرمنوتیک کتاب و سنت، ص 27 ، ناشر طرح نو .
______________________________
داشته است و چون هر دو در فضایی ویژه و مقطع خاصی از تاریخ میزیستند و با رویدادها، پدیدهها و واقعیات مختص آن روز مواجه بودند - هر چند پارهای از آن واقعیات هویت اصولی و فراگیر داشتهاند - طبعاً زبان دینی باردار همان معانی و تصویرگر همان واقعیات میباشند و دین در طول هزاران سال از حیاتش نیز همان معانی و مضامین را در شرایط و وضعیتهای مختلف فرهنگی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، علمی و... جوامع انسانی با خویش حمل نموده است. چنین تلقی از ثبات را میتوان از پارهای اندیشههای هرمنوتیکی مثل نظریه هیرش(1) و یا نگرش نخستین ویتگنشتاین و «زبان تصویری» به دست آورد. و در میان متفکرین اسلامی به صورت موجبهی جزئیه (نسبت به پارهای از مفاهیم و الفاظ) مقبول افتاده است. چه آنکه اولاً میان لفظ و معنا رابطهای وجود دارد که پیوند معانی خاص با الفاظ ویژه را تأمین میکند و ثانیاً در هر مصداق خصوصیتی وجود دارد که تأثیر مستقیم بر معانی و مضامین الفاظ و جملات میگذارد، به گونهای که مانع از استعمال آنها بر غیر آن معانی میگردد.
مطلب دوم: دین و فهم دینی متحول است :
انگارهی دیگر که در طلیعهی سخن بدان اشاره نمودیم آن است که «دین و فهم آن» را متحول میداند.
تحول دین به شرح زیر تصویرپذیر میباشد:
1 ) برای دین گوهری قائل بشویم و آن گوهر را ایمان دینی بدانیم و چون ایمان یک واقعیت مُدرّج، مشکک، شدت و ضعفپذیر و کاهش و افزایش طلب میباشد در نتیجه دین نیز همان اوصاف و خصوصیات را قهراً برمیگیرد و راه تحول میپوید.
اینکه ایمان واقعیتی کشسان و تحولپذیر است کاملاً روشن میباشد. زیرا عناصر سازندهی آن معرفت، تصدیق، عمل، محبت، توکل، تسلیم و رضا هویتهایی مُدرّج، متغیر و در ضمن تکاملپذیر دارند و طبعاً ایمان نیز که متشکل از اینها است، بیقرار، تحول طلب و تکاملپذیر میباشد. و از آن جایی که همین ایمان هستهی مرکزی دین است، تحول پذیری از هسته آغاز و تمامی مدارها و پوستهی دین را نیز پوشش میدهد. کسانی که ایمان دینی را گوهر دین بدانند نمیتوانند از پیامد و نتیجهی یاد شده چشم فرو بندند.
2 ) پارهای از اندیشمندان دینی و غیردینی، تجربه دینی (تجربه از امر متعالی ...) را پایه و
______________________________
1. دیوید کورتز هوی، حلقه استادی، مراد فرهاد پور و نیز ویتگنشتاین، پژوهشهای فلسفی و رساله منطقی - فلسفی.
______________________________
بنیاد دین میدانند. پیداست که تجربه به هر معنایی که قصد گردد و در هر سطحی که در نظر گرفته شود (خواه تجربهی دینی، خواه غیردینی) به ویژه تجربهی امر متعالی، ثابت و یکنواخت نبوده و طیفی را شامل میشود. بنابراین تجربه و به ویژه تجربهی امر متعالی ماهیتی کاملاً متغیر، پویا، متحول، مُدرّج و دینامیک دارد. طبیعتاً تمامی این اوصاف به دین نیز سرایت مینماید و دین سراپا پویا و تحولپذیر میگردد.
قرار گرفتن تجربه در هستهی دین از سوی پارهای از متکلمین مسیحی، فلاسفهی دین و نیز دین پژوهان و متکلمین قدیم و جدید اسلامی ابراز و مورد تأیید قرار گرفته است.
3 ) پارهای از اندیشمندان بر این باورند که فهم و معرفت دین متحول میباشد و از سوی دیگر دین هر کس را همان فهم او از دین میدانند و چون فهم دینی تحولپذیر است قهراً دین نیز متحول خواهد شد.
به خاطر اینکه دین و فهم دینی یکسان و همسان میباشند طبعاً حکم و خصوصیت یکی، حکم و خصوصیت دیگری نیز هست. این معنا و رابطه در سخنان دکتر سروش به روشنی بیان شده است و از نکات تناقض آلود در نظریهی قبض و بسط ایشان نیز به حساب میآید. چون از سویی میان دین و معرفت دینی تفکیک قائل است و معرفت دینی را دارای اوصافی میداند که دین از آنها مبرّی است و از سوی دیگر دین هر کس را همان فهم دینی او میخواند که طبعاً احکام یکسانی باید داشته باشند. ایشان میگوید:
دین هر کس فهم اوست از شریعت. همچنان که علم هر کس فهم اوست از طبیعت(1)
هر چند ایشان در چند جای دیگر تأکید بر دوگانگی دین و معرفت دینی در مقام تاریخی و پسینی مینماید اما به هر ترتیب هرگاه گزارهی «دین هر کس فهم اوست از دین و شریعت» که یک گزارهی پسینی و در مقام تحقق است، را بپذیریم ناگزیریم که اوصاف فهم دینی از جمله تحول پذیری را بر دین نیز جاری نماییم. و در این صورت با دین متحول نه ثابت روی در روییم.
4 ) معنای دیگری از تحول دین به این است که آن را گونهای از آگاهی متعالی انسان از خود و خالقش بدانیم. در این صورت چون این نوع از آگاهی متغیر است طبعاً دین نیز چنان خواهد بود.
______________________________
1. عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، ص 178 ، چاپ چهارم، صراط .
______________________________
5 ) انگارهی دیگری از تحول دین بدین صورت است که دین را مجموعهای از کتاب، سنت و رفتار پیشوایان دین بدانیم. مقداری که از سنت و رفتار پیشوایان دین هم اکنون به دست ما رسیده است همان مقدار حتمی و قطعی و در ضمن کامل، از سنت و رفتار پیشوایان دین که جزء و عنصر دیناند، نمیباشد. زیرا علومی که اینها را به ما میدهد، همچون اصول، رجال، درایه و تاریخ، متحول بوده و سبب شده است که افزایش و کاهشی در سنت و تاریخ پیشوایان دین پدید بیاید. و بدین طریق دین را دچار فزونی و کاستی نماید. آقای مصطفی ملکیان در این زمینه میگوید:
... شکی نیست آن مقدار از دین در دست ماست که در کتاب و سنت آمده است اما تمام دین این نیست... . بنابراین ما معتقدیم که دین به این معنا که آقای سروش معتقدند (کتاب و سنت) واقعاً ثابت نمیماند. زیرا اتکای به علم رجال و بخشی از علم اصول دارد و چون هر دو معرفت بشری اند لذا تحول میپذیرند و امری که به این دو علم تحولپذیر بستگی دارد خودش نیز متحول خواهد شد و ثباتی نخواهد داشت.(1)
بر فهرست انگارههای تحول میتوان افزود، اما برای ارائهی بحث حاضر همین مقدار کافی به نظر میرسد.
مطلب سوم: علت و سِرِّ تحول فهم دینی :
در این نوشتار روی سخن معطوف به تحول فهم دینی است نه ثبات فهم دین که آن موضوع دیگری دارد. در باب تحول فهم دینی و اینکه سر و علت تحول فهم دینی چیست، چند سخن گفته شده است که در این بخش به تحلیل تشریحی و تبیینی آن پرداخته میشود. اما پیش از آنکه این مهم آغاز و به انجام برسد لازم است تا به طور بسیار موجر منظور و معنای تحول بازگفته شود.
تحول در بسیاری از امور و به ویژه در میدان ذهن و اندیشه، فرایندی کیفی از زایش و رویش، فرسایش و فروهش است که اثرات آن عمدتاً در چهرهی تغییرات کمی نمایان میشود که طبیعتاً این فرایند شامل رد و ابطال، اثبات و تأیید، تضییق و توسعه، افزایش و کاهش فهم و معرفت میباشد.
______________________________
1. مصطفی ملکیان، شرح و بررسی نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت، ناشر: گروه فلسفه و کلام دفتر تبلیغات اسلامی خراسان، صص 5 و 6 .
______________________________
اما در رابطه با سر تحول فهم دینی چند گزینه زیر را میتوان معرفی نمود:
1 ) هرگاه دین را به معانی گفته شده ثابت دانسته و ثبات دین را در معانی آورده شده بنگریم (نه ثبات به معنای قویم، مستحکم، باقی و پاینده) در این صورت خود دین هیچ نقشی در تحول معرفت دینی بازی نخواهد کرد. اگر تحولی در فهم دینی رخ میدهد یا سراغش را تماماً در معارف بشری برون دینی باید جستجو کرد همان طوری که دکتر سروش گفته است و یا در معارف درون دینی پی گرفت چنانکه پارهای از اندیشمندان و علمای دین بر این باورند و یا در هر دو دنبال کرد.
2 ) در انگارهای که دین را متحول میداند با دو صورت مواجهیم:
الف) صورتی که در آن فاصلهی دین و فهم دینی عملاً از میان برداشته شده است، مانند صورت سوم و تا حدودی پنجم از موارد نامبردهی تحول دین. طبیعتاً در این نگره هر آنچه که فهم دینی و دین را میسازد همان عامل تحول معرفت دینی خواهد بود.
ب ) چهرهای که فاصلهی میان دین و فهم دینی نظراً و عملاً مراعات شده و مقبول افتاده است. مثل جایی که ایمان، تجربه و یا آگاهی متعالی انسان به عنوان تمام دین و یا هستهی مرکزی آن پذیرفته و شناخته شده است. در این صورت عامل پایهی تحول فهم دینی نفس دین میباشد. چه آنکه با تحول هسته، پوسته و مدار قرار و آرام نخواهد داشت و به تبع تحول هسته متحول میگردد. و اگر غیر از این باشد رابطهی دین با فهم دینی قطع گردیده و فهم موجود فهم دینی نخواهد بود و یا فهمی از آن هسته اصلاً محقق نخواهد گردید؛ زیرا نه تنها بعید بلکه ممتنع مینماید که هسته تحول برگیرد و معرفت از آن همچنان ثابت، لایتغیر و واحد بماند. در این گزینه معارف بشری نقشی در تحول فهم دینی بازی مینمایند، اما در طول عامل پایه نه در عرض آن.
در این انگاره از تحول سرنوشت نهایی تحول فهم دینی کاملاً پیدا و پیش بینیپذیر نیست و اینکه عوامل دیگر به چه اندازه و چگونه در آن اثر میگذارند نیز به درستی سنجشپذیر نمیباشد، چون میباید منتظر پرتوهای نورانی بود که از منبع عالی سرچشمه گرفته و پربار از مطالب، مسائل و پیامهای متنوعی بوده و در حوزهی هستی انسان درخشیدن گیرد.
3 ) رأی نگارنده :
1 ) میان دین و فهم دینی (معرفت دین) در مقام تحقق و تعریف فاصله وجود دارد یعنی اینکه
اندیشه حوزه » شماره 41 (صفحه 350)
آن دو عین هم نیستند بلکه دو چیز میباشند.
2 ) دین تا زمانی که به زبان تبدیل نگردد و یا به عبارت روشنتر هویت زبانی نداشته باشد قابل فهم نیست. از این روی در واقع دین گونهای زبان است.
3 ) زبان چیزی بر ساخته از ترابط، تفاهم و تعامل میباشد. به تعبیر شفافتر زبان نظام (سیستم) تفاهم، ترابط و تعامل است؛ نه کارافزار مفاهمه، رابطه و تعامل و نه مجموعهای از علایم، نشانه، رمز، نماد، حروف و صوت بلکه نفس روش تفاهم، تعامل و ترابط منظم و هدفمند بوده که صوت، آوا، نمادها، علایم، دالها، الفاظ، مفاهیم، نظریات را به شکلی تولید و در خدمت میگیرد. و چون شیوهی تفاهم، تعامل و ترابط در حوزههای مختلف متفاوت و متنوع میشوند و یا میباشند به همین جهت تمایزهای زبانی پدید میآید مانند زبان دین، زبان علم، زبان هنر و...
4 ) دین به این معنا هویت زبانی دارد و منظور از زبان همان است که در بند پیشین بیان شد و عنصر کلیدی در تحول فهم دینی همان است که ساختار و سقف تحول را نیز معرفی و مشخص میسازد.
5 ) تأثیر سایر معارف بشری بر تحول دینی در درون این ساختار انجام میگیرد. از این رو زبان دین یا هویت زبانی دین، سیرت و صورت تأثیر معارف بشری را بر فهم دینی تبیین و تعریف میکند.
اینک دلایل مواد و بندهای نامبرده و به ویژه بند چهارم و پنجم را تشریح مینمایم. یعنی اینکه زبان دین عنصری کلیدی در تحول فهم دینی بوده و تحول در درون ساختار زبان دینی صورت میگیرد و اینکه زبان دین سیرت و صورت تأثیر سایر معارف بشری را بر تحول فهم دینی روشن و مشخص میسازد.
زبان دین عنصر کلیدی و اولیه در تحول فهم دینی
دلایل :
1 ) زبان دین گویا است.
1 ) در بیان مقصود و مرادش به دیگران وابسته نبوده و بر معانی منظور و مصادیق و مدالیل مطلوب بصورت مستقل دلالت مینماید. مانند شخصی که در چند زمینه تخصصی و آگاهی لازم را به دست آورده و بدون مانعی در میدانهای یاد شده میتواند باب گفتمان، تفاهم و انتقال را بازگشاید و همچنین در ایجاد روابط میان رشتههای مذکور و کاربرد هر یک در فضای دیگر بیش از دیگران مهارت و تسلط دارد. زبان دین نیز چنین حالتی دارد. مضامین و معانی خویش را در بافتهای زبانی مختلف به خوبی بیان میکند. هر چند بافتهای زبانی دیگر در رسیدن به این معانی و مضامین کارآمد هستند. مثلاً آیه شریفه «فقال یا قوم اعبدوالله مالکم من اله غیره» (اعراف/59) گفت ای قوم خدای یکتا را پرستید که جز او شما را خدائی نیست.
دلالتش بر نفی شرک و اثبات توحید مستقل از هر زبان دیگر میباشد و در هر بافت زبانی که قرار گیرد همین معنا را منتقل میکند. گرچه این معنا و مضمون در زبانهای مختلف در سطوح و زوایا نایکسان نمود مییابد. مثلاً توحید در زبان علم طوری معنا و صورت میبندد و در فلسفه و عرفان طوری دیگر. آنجا فراتر از تجربه و آزمون، اینجا در تجربه و آزمون معنا میدهد.
2 ) زبان دین گویا است چون در مقام کنش و تخاطب، انگیزشهای رفتاری معرفتی و یا بازدارندههای مختلف پدید میآورد. طرف این گویش که انسان است در شرایط و ایستارهای مختلف اقلیمی، جغرافیایی، فرهنگی، اقتصادی... به ظرفیتها و استقامتهای مختلف عصبی، مغزی، روانی، فیزیولوژیکی دست مییازد و یا از دست میدهد و به تبع این ویژگی میزان انگیختگی انسان در مقابل دادههای بیرونی و دینی کاهش و یا افزایش مییابد. تفاهم، تعامل و ترابط با چنین موجودی هنگامی امکانپذیر و انگیزش زا و یا انگیزش زدا است که به ظرافت و قابلیتهای نامبردهی این موجود توجه جدی شود. در زبان دین یا در هویت زبانی دین این امر مراعات گردیده است. از این رو ساختار زبان دینی طوری است که بتواند چنین انگیزشهای معرفتی و رفتاری... را در طیفی از حالات، اوضاع و شرایط به وجود بیاورد. بنابر این رهیافت، تکلیف و معرفت در زبان دین تناسب و رابطهی مستقیم با ظرفیتها دارد. در قرآن کریم داریم: «لااکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی» (بقره/256) در دین اکراه و اجباری نیست و راه هدایت و عقلانیت از راه جهالت و عصبیت تفکیک شده است. و نیز «لانکلف نفساً الا وسعها و لدینا کتاب ینطق بالحق» (مومنون/62) ما هیچ نفسی را بیش از توان و دانش او تکلیف نمیکنیم. و در نزد ما کتابی است که به حق سخن میگوید: و نیز از پیامبر صلیاللهعلیهوآله آمده است که: «نحن معاشرالانبیاء ان نکلم الناس بقدر عقولهم» (بحارالانوار، ج 2 ،
69) از آیات و روایات یاد شده چارچوب ساختاری زبان دین به روشنی به دست میآید و آن عبارتست از:
1 ) طرد و نفی اکراه و اجبار؛
2 ) فراخور دانش و توان بشر بودن.
پیداست که هرگاه عامل اجبار در فرایند گفتمان نمایان شد و دادهها فراتر از ظرفیت و قابلیت بشری گردید، شخصیت پاسخ نخواهد داد. وضعیت مذکور به این واقعیت اشارت دارد که تفاهم، تعامل و ترابط (پیوند زبانی) انجام نگرفته است. و برای مخاطب، زبان گویا نبوده است. و این کاستی نه از گیرنده که از فرستنده است. بدین سبب در زبان دین چنین کاستی راه نیافته چون بر مبنای دو معیار نامبرده عمل مینماید و گویایی خویش را حفظ میکند. تداوم گویایی با ساختار یاد شده که تغییر و تحول پذیری مداوم و مستمر انسان و اینکه او طرف کنش و تخاطب بوده از عناصر عمدهی دیگر آن مکانیزم میباشند، به طور طبیعی و تجربی به این واقعیت میانجامد که زبان دین در تغییر و تحول معرفت دینی نقش چشمگیری دارد.
3 ) گزارهها و کارافزارهای دین به صراحت میگویند دین گویاست مثل «ولدینا کتاب ینطق بالحق» (مومنون/62) در این آیه شریفه به روشنی ذکر شده است که:
1 ) این دین گویا و ناطق است.
2 ) گویایی برای زبان دین خصوصیت پایدار و مستمر است، چون فعل مضارع دوام را میرساند که در کلام الهی آمده است.
3 ) چنین نیست که انسان در فرایند فهم سخن بر زبان گرهدار دین بگذارد و او را به سخن آورد، بلکه دین پیشاپیش و هم در فرایند تعامل با انسان گویای به حق است. به همین جهت «ینطق» آمده است نه «یستنطق» تا گفته میشد که ما او را به سخن میآوریم.
امام علی (ع) در مورد گویایی قرآن میفرماید: «ان الله بعث رسولاً هادیاً بکتاب ناطق و امر قائم» (نهج البلاغه، خطبه 169) هادی بودن پیامبر صلیاللهعلیهوآله در گرو این نیست که مردم از او طلب هدایت نمایند، بلکه مردم چه بخواهند یا نخواهند پیامبر صلیاللهعلیهوآله هادی است. همچنین قرآن گویا است خواه مردم سخنی و کلامی بر زبانش بگذارند یا خیر.
4 ) شیعه و سنی براساس روایات متواتره یا حد تواتر به این اصل باور دارند که قرآن مرجع نهایی است. یعنی هنگامی که به شناخت و یا احکام متنافی و متعارض دست یازیدیم و یادلایل متعارض شدند، میباید همه را به قرآن عرضه کرد و پس از آن موافقش را برگرفت و مخالفش را به دیوار کوبید. پیامد این سخن چیست و این مرجعیت و داوری چه معنا میدهد؟ این سخن و داوری بدین معناست که اولاً دین بر مدالیل و مصادیق مطلوب مستقلاً راهنما است، هر چند ابزارهایی نیز لازم دارد، ثانیاً معانی در زبان دین هویت مشخص و معین دارند. به همین جهت معیار و ملاک ارزیابی مفاد دلایل، اخبار و شناختهای عرضه شده بر آن قرار میگیرد.
دین اگر گویا نبود و سکوت بر کامش لانه گزیده بود نمیتوانست مرجع و داور بشود. زیرا داوریت و ناطقیت جدایی ناپذیرند. از این رو برگرفتن گویایی از داور، سر بریدن داوریت میباشد.
5 ) در دین اسلام کلمات و واژگانی به کار گرفته شده است که در زبان قبل از اسلام یعنی زبان فرهنگی حجاز و عرب جاهلی نیز استعمال میشدند. منتهی با این تفاوت که در دین اسلام آن واژگان و مفردات با طیفی از معانی و مضامین که مصادیق و مدالیل خاصی را پوشش میدهند به حیاتشان ادامه میدهند، مثل «کفر»، «اسلام»، «صلاة»، «ایمان»، «تقوا»، «اللّه»، «کریم»... اینها در بافت زبانی پیش از اسلام واژگان و مقولههای معمولی بودند. هنگامی که در بافت زبانی دین اسلام وارد شدند جایگاه معکوسی یافتهاند اما نه به طور کلی. مثلاً واژگان «الله» و «آفرینش» و گزارهی «الله میآفریند» در زبان پیش از اسلام تناسب، پیوند و رابطه همیشگی، هر سویه و طولی نداشتند. آفرینش گاهی منقطع از الله تصویر میشد و گاهی به عاملهای معنوی و هم عرض و احیاناً متضاد نسبت داده میشد. اما در ساختار زبانی دین اسلام «آفرینش» رابطهی پایدار، همه سویه و طولی با «الله» برقرار میکند. نیکو است این مورد را از زبان دکتر ایزوتسو نیز شنید:
کلمهای که در خاطر دارم کلمهی کریم است این کلمه در جاهلیت یکی از کلمات مهم کلیدی بود و معنای شرافت خانوادگی و بزرگی داشت و اشاره به وجود نیایی نامدار در شجرهی نسب خانوادگی بود... قرآن با وضوح تمام اظهار داشته است که کریمترین همهی مردمان کسی است که نسبت به خدا ایستار تقوی اختیار کند «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» (حجرات/13) (شریفترین شما نزد خدا آن کس است که تقوای بیشتر داشته باشد.) چنین ترکیبی از این دو کلمه را کسی در جاهلیت به خواب هم نمیدید... مبالغه نیست اگر بگویی که ین در واقع یک انقلاب بود...(1)
واضح است دستگاه زبانی که معانی و تصاویر جدید و نوینی از واژگان میدهد و نسبتهای متفاوتی میان آنها به وجود میآورد طبعاً گویا است و نمیتواند غیر از این باشد، از دستگاه خاموش اثری نمیتراود. تنها دستگاه زبانی پویا و گویا، معنا میسازد و تصویر تولید میکند. و این گویایی از درون آن دستگاه سرچشمه میگیرد نه اینکه مردم واژگان را بر زبانش بگذارند، چون در این صورت آن دستگاه نمیتوانست معانی و مضامینی نوینی برای واژگان و ساختههای ترکیبی آنها بدهد.
6 ) زبان گویا زبانی است که اولاً زبانهای دیگر بتوانند او را بفهمند و با او به گفتمان بپردازند و معانی اش در بستر اینها سریان بیابد. ثانیاً در درون خود آن زبان و از سوی خودش مفاهیم و مراد و پیامش تفسیر، توضیح و تبیین گردد.
زبان اسلام صاحب هر دو امر است. مفاهیم و معانی آن میتواند در زبان علم، فلسفه، هنر... به جریان بیفتد و با آنها تعامل داشته باشد. از سوی دیگر خودش خود را به روشنی بیان میکند و به این ترتیب گویایی و پویایی هر دو نمایان میشوند.
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله همین معنا را این گونه آورده است:
«و انما نزل لیصدق بعضه بعضاً»(2) (قرآن نازل شد تا پارهای از آن پارهی دیگرش را تصدیق و تفسیر نماید.)
و علی علیهالسلام نیز فرموده است :
«و ینطق بعضه ببعض»(3)
پارهای قرآن [دین] پارهای دیگرش را گویا میسازد.
7 ) یکی دیگر از مختصات زبان گویا و در ضمن پویا این است که زمانی در قالب گفتار و نوشتار درآمده، کارافزارهای آنکه شامل نوع و تعداد واژگان، طول و قصر کلام، شعاع و زمینهی کلمات و گزارهها، آوا، صوت... میباشد، آهنگ تغییر در آن از موزونیت و تناسب هماهنگ برخوردار باشد به ویژه در زبانهای تغییر آور و اثرگذار.
______________________________
1. توشیهیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن، احمد آرام، صص 48-49 .
2. درالمنثور، ج 2 ، ص 8 .
3. نهج البلاغه، خطبه 133 .
______________________________
در زبان قرآن کریم این مختصه به روشنی پرتوزاست و به گفتهی صاحب کتاب سیر تحول قرآن امتیاز خاص قرآن است.(1) زیرا پارهای از کارافزارهای زبان مانند طول آیات (تعداد کلمات هر آیه)، طول متوسط (تعداد آیاتتعداد کل کلمات سوره) ، طول غالب یا تعداد کلمات آیاتی که در سوره اکثریت دارد (فرضاً اگر یک سوره ساخته شده از دو آیهی یک کلمهای 4 آیهی 3 کلمهای، 10 آیهی 5 کلمهای و 7 آیهی 4 کلمهای باشد، در این فرض آیات 5 کلمهای طول غالب میباشند) مثل آیات 4 کلمهای در سورهی اخلاص که دو آیه است و دو آیه دیگر دو کلمهای، یک آیهی 5 کلمهای نیز یک آیه میباشد. در این سوره دو آیهی 4 کلمهای طول غالب است. و ارتفاع یعنی عرض ماکزیمم یا ارتفاع قله در دستگاه مختصات، هر یک از این شاخصها با آوا و صوت، نوع و کمیت مسائل و نیز مکانیزم و ساختار پیام رسانی ارتباط مستقیم دارند، در درون ساختار زبان دین بدون تأثیر از شرایط سنی و فکری ناقل و گیرندهی پیام به طور موزون و هماهنگ تغییر میکند. با رجوع و تأمل در قرآن کریم مختصات نامبرده مشهود میگردد یعنی تغییراتی که در طول آیات، طول متوسط، طول غالب و ارتفاع کلام در زبان قرآن رخ داده است با هم متناسب و هماهنگ میباشند.
اینک که با دلایل نامبرده معنا و هویت گویا زبان دین به اثبات رسید نتیجه میگیریم که زبان گویا در فرایند فهم فاعل، عامل و متقدم است، یعنی:
اولاً فاعل است بدین معنا که مولد صورتهای معنایی و مضمونی در حوزههای متنوع بوده و چهرهی ویژهای از جان آدمی، جهان طبیعی و جامعهی انسانی ترسیم مینماید. به عبارت دیگر مفاهیم، ارزشها و تصاویرش به تبع زبانهای دیگر شکل نمیگیرد هر چند متناسب و متعامل با آنها میباشد.
ثانیاً عامل است؛ یعنی در دلالت بر معانی، مفاهیم و تصاویرش از عالم، آدم و جامعه مستقلاً عمل میکند. البته این به معنای نفی دخالت عوامل دیگر مثل معارف بشری در فهم این تصاویر و معانی نمیباشد. بلکه منظور استقلال در تبیین و بیان مرادش از مقولهی یاد شده است.
ثالثاً با توجه به دو عنصر بالا تصویر، مفهوم و معنای مراد از آدم، عالم و جامعه حتماً و قهراً متأخر از سایر منابع تصویرگر و معناساز مثل معرفت بشری نیست بلکه مقدم و یا همپای
______________________________
1. مهدی بازرگان، سیر تحول قرآن، اهتمام سید محمد مهدی جعفری، ص 43 .
______________________________
آنها عمل مینماید.
به این ترتیب زبان دین [به ویژه اسلام [در فرایند فهم، فاعل، عامل و متقدم میباشد، چون گویاست.
2 ) ویژگی معنا، مضمون، مدلول و مصداق در زبان دین :
زبان دین به ویژه هنگامی که در قالب گفتار و نوشتار نمود مییابد و با این کارافزار پیام را منتقل نموده و تفاهم، تعامل و ترابط را استحکام میبخشد دارای مختصاتی چند است:
1 ) معانی و مضامین مراد معین و مشخص میباشد. یعنی توحید، اسلام، حیات، ایمان، گزارههایی مانند «لااکراه فی الدین»(1)، «هوالقاهر فوق عباده یرسل علیکم حفظه»(2) ... دارای مضمون و معنایی کاملاً مشخص در چارچوب زبان دین دارند. به طور مثال اسلام به معنای تسلیم آگاهانه و مختارانه در مقابل کمال مطلق است. معنای «توحید» نه یکتایی، بلکه نفی شریک و مثل در هرگونه کمالات وجودی است «لا اله الا هوالحی القیوم»
2 ) غالب آن معانی و مضامین پربار میباشند و تدرج پذیرند دقیقاً همین قابلیت تدرج واقعیات و مفاهیمی چون «اظهر» «ظاهر» «مفهوم و منطوق» «نص» «تأویل» «بطن» ... را نمایان میسازد. میدان وسیعی را فراروی پرواز و فعالیت ذهن بشری میگشاید. اما این پرواز نه در فضای لایتناهی و میدان بیحصار انجام میپذیرد، بلکه در چارچوب و فضای معانی مشخص مراد صورت میگیرد. طوری که اگر دامن مضامین و معانی در فرایند فهم و دخالت معارف بشری فراتر از معانی مراد در زبان دینی برود، فهم پدید آمده فهم دینی نخواهد بود.
3 ) زبان دین در این چهره علاوه بر معنا، مصداق و مدلول نیز دارد و این مصداق و مدلول غالباً متنوع و قابل تولید میباشد. و به این ترتیب بار دیگر فضایی جدید جهت تعامل فهم دینی با سایر معارف بشری بازگشایی میشود، زیرا کشف، شناسایی و تولید مصادیق و مدلولها برآیند پویشی بشری است. اما این پویش باز به تنهایی تعیین کننده و عامل نیست تا دستش در تولید مصادیق رها باشد، بلکه باید به مصادیق و مدالیل متناسب با پیام و معنای مراد دینی برسد. به عنوان مثال مقولههایی چون «کفایت» «توسعه» «آفریدن و ساختن» در
______________________________
1. البقره / 256 .
2. الانعام / 61 .
______________________________
قرآن کریم در رابطه با آسمان و زمین آمده است «ان الارض واسعه»(1) «الم نجعل الارض کفاتاً»(2)والسماء بنیناها و انا لموسعون»(3) و قهراً برای گوینده، این مفاهیم، معانی و مضامین روشن و مشخصی دارد. اما مصادیق و مدلول توسعه و کفایت آسمان و زمین که شامل روش و شکل توسعه و کفایت میشود، متغیر و تولید پذیرند. امروز دست آوردهای مهندسی ژنتیک در حوزهی حیوانات، نباتات و گیاهان، نانوتکنولوژی مولکولی در عرصهی تولید مواد مقاوم، ظریف و پرکاربرد از مصادیق گزاره «الم نجعل الارض کفاتاً» و پژوهشها و دستاوردهای فیزیک ذرات بنیادین، اخترشناسی، فرایند واپاشی «نوترن» به «الکترون» «پروتون» و حتی «تونزینو» مدلول و مصداق گسترش پذیری گزارهای «و انا لموسعون» میتوانند باشند. کشسانی این مصداق و مدلول دقیقاً در راستای حضور آفرینش گرانهی خداوند محقق شده و از سوی حضور مستمر آفرینندگی حضرت حق مشخص میشود؛ هر چند پویش بشری در کشف، شناخت و تولید آن مصادیق دخالت مؤثر دارند.
4 ) گفته شد تولید تنوع و کشسانی مدلول و مصداق و نیز مُدرّج بودن معانی و مضامین در راستا و فضای معنایی مشخص و معین میباشند و آنچه رساننده و روشنگر مراد و معنای مطلوب میباشد دو امر است:
1 ) روح و پیام دین؛
2 ) تبیین قرآن به قرآن یا پارهای از دین بوسیله دین میباشد. به عبارت دیگر این دو ملاک، معیار ارزیابی معنا و مضمون مشخص هستند.
با توجه به مختصات نامبرده برای زبان دین، به این نتیجه میرسیم که :
اول : تأثیر معرفتهای بشری در فهم دینی متنوع و چند بعدی است.
دوم : شعاع و کاربرد معارف بشری در فهم دینی کاملاً مشخص و معین بوده که عمدتاً مرز آن از سوی دین (هویت زبانی دین) معرفی و تعیین شده است.
______________________________
1. النساء / 97 و العنکبوت / 56 .
2. المرسلات / 25 .
3. الذاریات / 47 .
______________________________
سوم : دامنهی تغییر فهم دینی با اثرگذاری معارف بشری در فضای زبان دینی موسع و مضیق میشود.
3 ) زبان شناختاری دین :
یکی از چهرههای زبان دین (به ویژه اسلام) شناختاری بودن آن است. البته این بدان معنا نیست که زبان دین اخلاقی، زیبایی شناسانه، هنری، ادبی ... نمیباشد. بلکه زبان دین شامل تمامی این چهرههاست. و چون در این جستار ویژگی شناختاری اثرگذار است از این رو بدان توجه مینمائیم.
حدود «730» آیه در قرآن کریم از شناخت سخن گفتهاند. زبان دین تمامی مختصات شناختاری بودن را دارا میباشد. مختصاتی که هرگاه در زبانی حضور داشته باشند میتوان آن را شناختاری خواند. از این مختصات است:
1 ) نزدیک سازی به حقیقت؛
2 ) روی به بیرون داشتن، یعنی «واقع نمایی» در طیف وسیعی از توصیف، توضیح و تبیین؛
3 ) اصل سازی و قانون و الگو آوری؛
4 ) آزمون پذیری در معنای توسعه مندش.
در زبان دین چنین مختصاتی به نحوی از انحا وجود دارد. در دین همان طوری که از عالم و آدم و جامعه و هستی توصیف شده و به توضیح آنها پرداخته شده است. به تبیین و بیان علل و عوامل، عناصر و مکانیزمهای پارهای از پدیدهها و رویدادهای طبیعی و انسانی و نیز اصول و قوانین پیرامون حیات و الگوهای رفتاری انسان در حیات اجتماعی و انفرادیش تا حدی مناسب پرداخته شده است.
اینک وجود امور یاد شده را در زبان اسلام به طور بسیار گذرا بازیابی مینماییم.
واقعیات و پدیدههای آزمونپذیر و تکرار شونده در زبان دین:
آیا ندیدی که خداوند از آسمان آب فرو بارید که در نتیجهی آن زمین سبز و خرم گردید. (حج/63)
و
از نشانههای اوست آفرینش آسمانها و زمین و تفاوت داشتن زبانها و رنگهای شما و در این برای همه جهانیان نشانهها و پیامهاست. (الروم/22)
در این دو آیهی شریفه به جنبهی آزمونپذیر و قابل مشاهده بودن واقعیات توجه شده است؛ در ضمن اینکه خود گزارهها «واقع نما» میباشند، و توجه به جهان خارج دارند.
در باب کائنات، نظریههایی شناختاری در زبان دین آمده است که هم استدلال پذیرند و هم طیفی از آزمون را برمیتابند و در ضمن از قدرت توصیف و تبیین بالایی در هستیشناسی برخوردار میباشند. مثل اصل و الگوی گسترش و انبساط پذیری عالم که تحقیقات و آزمایشات فیزیک جدید به ویژه فیزیک ذرات و مکانیک کوانتوم و نیز در حوزهی بیوتکنولوژی، مهندسی ژنتیک با آن نظریه همسازی داشته و به این اصل نزدیک و نزدیکتر میشوند.
در قرآن آمده است:
آسمان را با قدرت خود آفریدم و آن را گسترش میدهم. (الذاریات/47)
و
و اوست خدایی که میگستراند زمین را. (الرعد/3)
و
هنگامی که زمین وسیع و منبسط میشود. (انشقاق/3)
در این گزارههای دینی مختصات شناختاری از قبیل واقع نمایی دو طیف از توضیح تا تبیین، اصل و الگوسازی، نظریه، آزمون پذیری و استدلال پذیری به روشنی دیده میشوند. به عنوان مثال از این مختصات و از اصل توسعهپذیری عالم که در زبان دین بیان شده به واقعیت دیگری که در دین ادعا شده است میتوان راه برد و آن این مدعا است که خداوند میفرماید:
ما زمین را برای امر و نیازهای بشر کافی قرار دادیم. (مرسلات/25-26)
به این ترتیب :
ما هر چیزی را توسعه و گسترش میبخشیم.
زمین نیز از کائنات میباشد.
پس:
زمین نیز گسترش مییابد.
اینک نتیجهی این قیاس برهانی مقدمهای برای برهان دوم قرار میگیرد:
هر امر توسعهپذیر ظرفیتش بیشتر و کفایتگر است.
زمین توسعهپذیر و گسترش یابنده است.
در نتیجه:
زمین ظرفیتش افزون گردیده و کفایت خواهد کرد.
یعنی: «الم نجعل الارض کفاتاً»
البته شناختاری بودن دین در کنار «گویا بودن» و «معنادار بودن» که دو دلیل بر مدعای این جستار هستند عمل میکند. زمانی که سخن از شناختاری بودن به میان میآید منظور شناخت جامعی که در آن تمامی جوانب و جزئیات پدیدهها و واقعیات بیان شده باشد، نیست.
دقیقاً همین مشخصه شناختاری زبان دین سبب شده است که سایر زبانهای معرفتی و شناختاری مثل فلسفه، علم، منطق و ریاضیات ... با دین به تعامل و گفتمان بپردازند و پیام یکدیگر را دریابند... و اگر چنین نبود علوم و معارف بشری نمیتوانستد در فرایند گفتمان و تعامل اشتراک ورزند.
نتایج نظریهی مختار :
از مجموع مباحث و مسائلی که تاکنون به بحث گرفته شد و تحلیل گردید. به ویژه سه دلیلی که برای تحول فهم دینی آورده شد به این نتایج رهنمون میگردیم:
1 ) دین گویا و پویا است، نه خاموش و ساکن.
2 ) فهم دینی متحول است.
3 ) علت تحول فهم، پیش از آنکه در تحول و تغییر سایر معارف بشری باشد، در مختصات هویت زبانی دین است.
4 ) همین مختصات زبان دین سقف و سطح تحول فهم دینی و نیز میزان دخالت سایر معارف بشری در فهم دینی را مشخص و معین میکند.
5 ) معنای ثبات دین، ثبات در هویت زبانی دین با مختصات نامبرده است، که این گونه ثبات، منشأ تحول فهم است و نه صرفاً پذیرندهی آن.
6 ) میان دین و فهم دینی فاصله است. به این معنا که آن دو عین هم نیستند هر چند میتوانند با هم در نهایت نزدیکی و مشابهت قرار گیرند.