معرفت عقلی و شناخت فطری نزد ابن سینا (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بیتردید در میان مباحث مختلف فلسفی، مسائل مربوط به ادراک و معرفت بیش از هر موضوع دیگر محل مناقشات و معرکهی آراء بوده است. این امر در میان فیلسوفان مغرب زمین، به ویژه در طی چند قرن اخیر، تبلور کامل یافته و به اوج خود رسیده است؛ به طوری که استاد مطهری قدسسره محور مسائل فلسفی اروپا را سه مسألهی زیر برمیشمارد: ارزش معلومات، راههای حصول علم، تعیین حدود علم(1).
در رابطه با مسألهی راههای حصول علم و معرفت عقل گرایان عموماً معتقدند که ذهن مجموعهای از فطریات دارد که زمینهی معرفت پیشین را فراهم میکند، اما تجربه گرایان انکار میکنند که چنین فطریاتی وجود داشته باشد. مثال معروف در این زمینه، برخورد سقراط، با بردهی جوانی است که پس از چند سؤال توسط سقراط به کشف چند قضیهی هندسی رهنمون میشود. فیلسوفانی همچون افلاطون(2) و لایب نیتز(3) از این جریان نتیجه میگیرند که بردهی جوان آن قضایا را به نحو نظری میدانسته است. در برابر این تقریر، تجربه گرایان اشکال میکنند که چرا نباید فرض کرد که آنچه برای فراگیری هندسه برای آن جوان لازم بوده وجود داشته و ضرورتی ندارد که فطریاتی را فرض کنیم.
مثال دیگر مربوط به بدیهیات اولیه است. سؤال این جاست که آیا اصولی مانند «کل از جزء بزرگتر است»؛ «نقیضان با هم جمع نمیشوند»؛ «دو تعداد مساوی با یک مقدار، خود مساوی هستند» و... یک سلسله اصول فطری نزد انسان میباشند و یا این که این اصول چیزی جز عقل نمیباشند. تجربه گرایان مدعی هستند که انسان با ویژگی عقل یا هوش عمومی و از راه تجربه، توان فراگیری در طیف وسیعی از زمینههای مختلف را داراست و لذا با استفاده از تیغ او کام، باید هر فرض دیگری غیر از عقل را کنار گذاشت.
______________________________
1. مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 2 ، ص 16 .
2. افلاطون، دورهی آثار افلاطون، ج 1 ، صص 395-389 (منون، 85-82) .
3. Leibnitz, New Essays, 1.1.5
______________________________
این اختلاف نظر در میان خود عقل گرایان نیز قابل تقریر است، چنان که عدهای معتقدند که با وجود عقل جایی برای فرض فطرت نیست. مثلاً یکی از معاصران دکارت در اعتراض به نظریهی فطرت او میگوید که ذهن هیچ نیازی به تصورات فطری نظری یا اصول متعارف بدیهی ندارد، زیرا قوهی تفکر برای تبیین اعمال آن کافی است.(1)
در این مقاله سعی شده موضع یکی از چهرههای شاخص فلسفهی اسلامی، یعنی شیخ الرئیس ابن سینا در رابطه با بحث مذکور در باب رابطهی ادراکات فطری و عقل مورد بررسی قرار گیرد. این بررسی در آثار تجربهگرایان (چه متقدم مانند لاک، بارکلی و هیوم و چه متأخر همچون راسل، آیر و کواین) نیز بسیار ضروری و مفید است و میتواند دستاوردهای مهمی به همراه داشته باشد.
تقریر یک اشکال: فطرت همان عقل است
نظریهی فطرت گاهی چنان تقریر میشود که گویا موجودات مختلف هر کدام یک طبع خاص دارند و انسان هم فطرت دارد. اما باید به خاطر داشت که طبع همان صورت نوعیه است و صورت نوعیه مقسم فطرت است نه قسیم آن. اوصاف ذاتی یا صورت نوعیه در جماد، گیاه، حیوان و از جمله انسان وجود دارد و البته اشکالی ندارد که کسی این صورت نوعیه در انسان را «فطرت» بنامد. اما با صرف نامگذاری نمیتوان مدعی شد که فطرت یک نظریهی انسانشناختی است؛ یعنی در حالی که در تاریکی قدم میزنیم و ابعاد این قضیه را به روشنی آشکار نکردهایم، فقط به آن افتخار کنیم و چنین بپسندیم که چیزی به نام فطرت در یک گوشه از روح و روان انسان باشد و در مواضع مختلف به آن استناد کنیم. اشکال اصلی نظریهی فطرت این است که از یک سو فطرت را به عنوان صورت نوعیه و یا فصل ممیز انسان معرفی میکند و از سوی دیگر چنان وانمود میکند که گویا فطرت چیزی غیر از عقل است؛ در حالی که میدانیم فقط عقل، فصل ممیز و ذاتی انسان میباشد.
قدما انسان را به «حیوان ناطق» تعریف کردهاند که در آن نطق همان «لوگوس» (Logos) و عقل است. ذاتیات انسان همین است و اگر ذاتی دیگری، به عنوان فطرت، وجود دارد باید روشن شود.
______________________________
1. کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج 4 ، صص 108-107 .
______________________________
البته در این بحث باید مراد از عقل هم تعیین گردد. عقل، به عنوان ذاتی و فصل ممیز انسان، یک حقیقت کلی است که دایرهی آن بسیار وسیع است و آنچه در تعریف آن گفته میشود معمولاً حاکی از بخشی از آن حقیقت است. مثلاً این که عقل، یعنی ادراک کلیات، درست است. اما معرف تمام عقل نیست و خود این جمله را هم عقل میگوید.
عقل یک حقیقت عالی است که ظهورات و تعینات گوناگونی دارد، مانند عقل نظری، عقل عملی، عقل ریاضی، عقل تجربی، شهود عرفانی و حتی عقل عرفی و...
ما دو عقل نداریم که یکی نظری و یکی عملی باشد، بلکه عقل حقیقت واحدی است که از نظر متعلق خود میتواند تقسیم شود؛ یعنی اگر متعلق آن صرف ادراک باشد، نظری و اگر بایدها و نبایدها باشد، عملی خواهد بود. شهود عرفانی نیز معقول است، یعنی وقتی بیان میشود مورد تأیید عقل است، به عبارت دیگر شهود عرفانی باید معقول باشد و الا ارزش نخواهد داشت. زیرا آن عقل کلی که هر یک از اینها تعین و تجلی آن است، حدود هر یک را معلوم میسازد.
بنابر این عقل کلی هر نوع خطا و صوابی را تشخیص میدهد و خود خطا نمیکند. گرچه عقل موجود در افراد خطا میکند. تمام قوام انسان به عقل اوست و لذا نباید گفت عقل یکی از قوای ماست، چون ما مستقل از عقل چیزی نیستیم. هر یک از قوای انسان مانند سامعه و باصره اگر نباشد، انسان انسان است، اما اگر انسان عقل نداشته باشد انسان نیست. لذا عقل در عرض قوای دیگر قرار نمیگیرد. حس و خیال و وهم و دیگر قوا همه در تحت سیطرهی عقل عمل میکنند و اگر سیطرهی عقل را برداریم، همه چیز گمراه کننده خواهد بود، اما با حضور و سیطرهی عقل همهی اینها خوب و بجا خواهند بود.
حال با تعریف و تبیینی که از عقل شد سؤال اصلی این است که فطرت چیست و جایگاه آن کدام است؟ اگر اوصافی که برای عقل شمرده شد، طبق ادعا، اوصاف فطرت است، در این صورت نزاع لفظی است و فطرت همان عقل است.
ویژگیها و اوصافی که برای فطرت شمرده میشود، همگی این مطلب را تأیید میکند که فطرت همان عقل است. مثلاً این که اصل امتناع اجتماع نقیضین فطری است، خاصیت عقل نظری است؛ شناخت یا تشخیص اخلاق نیک و بد یا حسن و قبح مربوط به عقل عملی است و همین طور اوصاف دیگر فطرت که هر چه بشمارید، همه صفات عقل است.
قدما و بزرگان ما نیز به این مسأله توجه داشتند و اصل توجه خود را به عقل معطوف نمودهاند و اگر گاهی از فطرت نام میبرند مرادشان همان عقل به وصف هدایتگری است.
با توجه به آنچه ذکر شد، و به حکم «لامشاحة فی الاصطلاح»، اگر کسی در باب عقل سخن بگوید ولی از عنوان فطرت استفاده کند، اشکالی ندارد و این اختلاف لفظی مقبول است. اما اگر کسی در باب فطرت نظریهپردازی کند و آن را غیر از عقل بداند، باید روشن سازد که فطرت غیر از عقل چیست؟ از فطرت چه کاری برمیآید که از عقل برنمیآید؟ کجاست که فطرت هست و عقل نیست؟
به نظر میرسد که مبدعان نظریهی فطرت جزو دستهی اخیر باشند. از جملهی این متفکران و شاید مهمترین آنها در جامعهی علمی کشور، مرحوم استاد مطهری قدسسره است.
به نظر میرسد که مرحوم مطهری قدسسره قبول نداشت که فطرت همان عقل است و شواهدی این مطلب را تأیید میکند. از جمله این که ایشان کتاب مستقلی تحت عنوان فطرت دارد و در جای جای آن به این نظریه همچون کشف تازهای میپردازد. ایشان مسألهی فطرت را یک بحث فلسفی میداند که در قرآن و سنت روی آن تکیهی فراوان شده است، تا آن جا که شاید بتوان گفت مسألهی فطرت امالمسائل معارف اسلامی(1) است. ایشان تصریح میکند که قدما در این باب مطلبی نگفتهاند:
این مسألهی فطرت از حیاتیترین مسائل معارف ماست و خیلی ضرورت دارد که حل شود ولی متأسفانه در کتابهای ما اعم از تفسیر و شرح حدیث و فلسفه، بحثهای مستوفایی راجع به فطرت نشده است... با این که در قرآن از فطرت زیاد یاد شده است، ولی هر چه انسان جستجو میکند، در هیچ جا یک بحث جامعی راجع به آن پیدا نمیکند.(2)
با توجه به این قراین تردیدی باقی نمیماند که از نظر مرحوم مطهری قدسسره موضوع فطرت، ایدهای جدید و امری غیر از عقل است. لذا این سؤال به طور جدی مطرح میشود که جز عقل و ابعاد و اوصاف آن، فطرت چه چیز دیگری میتواند باشد؟
ممکن است گفته شود که مرحوم مطهری قدسسره نظریهی فطرت را در مقابل تجربه گرایانی مانند جان لاک که منکر فطریات هستند مطرح کرده است. اما این سخن نارسایی است. زیرا
______________________________
1. مطهری، مرتضی، انسان در قرآن، ص 67 .
2. مطهری، مرتضی، نقدی بر مارکسیسم، ص 249 و 74 .
______________________________
ولاً تجربه گرایان میگویند ما بدون تجربه هیچ نداریم. در پاسخ، عقل گرایان میگویند عقل داریم و فطرت گرایان هم میگویند فطرت. ثانیاً همان طور که اشاره شد مرحوم مطهری قدسسره فطرت را در سنت اسلامی خود ما مطرح میکند و تعجب میکند چرا بزرگان ما به آن نپرداختهاند. لذا در نزاع با تجربه گرایی تفاوتی میان قول به عقل و فطرت نیست، اما پیش از آن نزاع ما باید تکلیف خود را روشن کنیم و به ارسطو و بوعلی پاسخ دهیم که آیا چیزی جز عقل به نام فطرت میتواند وجود داشته باشد.
تمهید پاسخ
چنان که ملاحظه شد اشکال مذکور کاملاً مبنایی است و اصل و اساس نظریهی فطرت را زیر سؤال میبرد و اگر این اشکال وارد باشد، پروندهی بحث از فطرت و فطریات بسته میشود و به عبارت دیگر قبل از پاسخ گویی به این اشکال، هرگونه اظهار نظر و قضاوت و به تبع نتیجهگیری در باب فطرت و فطریات نادرست خواهد بود، مگر این که لفظ فطرت به معنای عقل به کار برده شود که خود این جایگزینی در تعبیر موجب لغزش و انحراف و لااقل زاید و بیفایده خواهد بود.
در متن اشکال به درستی تذکر داده شده است که نباید در باب فطرت کلی گویی کنیم و امور مختلف را به امر مبهمی در روح به نام فطرت نسبت دهیم. این نکته نیز درست است که در جامعهی ما، شهید مطهری قدسسره مهمترین قائل، پیرو و مدافع نظریهی فطرت است، اما علیرغم اهتمام فراوان به نظریهی فطرت، ایشان فرصت تقریر فلسفی این نظریه و پاسخ به اشکال اخیر را نیافت. در این پژوهش سعی خواهیم کرد در بیان اشکالات از کلی گویی پرهیز نماییم و از این رو برای قضاوت در باب اشکال مطرح شده، که فطرت همان عقل است، به تبیین و تقریر دقیق اشکال خواهیم پرداخت.
از آنجا که بیان اشکال از موضع عقل گرایی در فضای سنت اسلامی و نظام فکری ذات گرایی انجام شده در مقام پاسخ نیز باید در همین فضا باقی بماند. به تعبیری که در متن اشکال آمده ما باید ابتدا تکلیف خود را روشن کنیم و به ارسطو و بوعلی پاسخ دهیم که آیا چیزی جز عقل به نام فطرت میتواند وجود داشته باشد.
با توجه به مقدمات مذکور، برای پاسخ به اشکالات مورد نظر، بررسی رابطهی فطرت و عقل در آثار شیخ الرئیس ابوعلی سینا، که نظام فلسفی اش آمیزهای است از مهمترین عناصربنیادی فلسفهی مشایی - ارسطویی و برخی عناصر مشخص جهان بینی نوافلاطونی در پیوند با جهانبینی دینی و اسلامی، دنبال میشود، چرا که او با توجه به گستردگی و عمق آثار خود، میتواند گزینه و نمایندهی بسیار خوبی برای سنت فلسفی اسلامی باشد.
آنچه در پی خواهد آمد مروری است بر آثار ابن سینا و جستجو و تلاش برای پاسخ به این پرسش که آیا از نظر او فطرت همان عقل است.
عقل، یکی از قوای نفس
ابن سینا در آثار مختلف خود در باب نفس و قوای آن اظهار نظر کرده که خلاصهی آن چنین است:
قوای نفسانی در تقسیم اول به سه قسم تقسیم میشوند: اول نفس نباتی،... دوم نفس حیوانی،... و سوم نفس انسانی. برای هر یک از این سه نفس مذکور نیز قوای خاصی است.
نفس نباتی دارای سه قوه است: غاذیه،... منمیه،... و مولده. و نفس حیوانی در تقسیم اول دارای دو قوه است: محرکه و مدرکه. محرکه بر دو قسم است: یک شاخه قوهی شهوانی نامیده میشود،... و یک شاخه قوهی غضبیه نامیده میشود. اما قوهی مدرکه نیز بر دو قسم است: یکی از آنها قوهی درک از خارج است و دیگری قوهی درک از داخل. قوهی مدرکه از خارج همان حواس پنج گانه (بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه) است و از قوای مدرکهی باطنی حیوانی، قوه بنطاسیا (حس مشترک)، سپس متخلیه،... سپس وهیمه،... سپس حافظه (ذاکره) است.
اما قوای نفسانی ناطقهی انسانی تقسیم میشود به قوهی عامله و عالمه. قوهی نظری (عالمه) گاهی عقل هیولانی... و گاهی عقل بالملکه... و گاهی عقل بالفعل... و گاهی عقل مستفاد است.(1)
مراتب عقل
ابن سینا مراتب عقل را به مراتب قوه و فعل نوشتن تشبیه میکند که در کودک این امر در حد قوهی مطلقه است و چیزی از آن به فعلیت نرسیده است. در مرحلهی بعد که کودک رشد میکند و با قلم و کاغذ و مقدمات نوشتن آشنا میشود، این مرحله، به عنوان قوهی ممکنه،
______________________________
1. ابن سینا، الشفاء، الطبیعیات، النفس، صص 40-32 ، رسالهی نفس، صص 26-11 .
______________________________
شناخته میشود و کمال قوه وقتی است که شخص نوشتن را میآموزد و هر وقت که بخواهد میتواند بنویسد(1). البته هنگام نوشتن، این قوه تبدیل به فعل میشود.
نسبت عقل نظری با دریافت معقولات نیز همین طور است:
عقل هیولانی : «گاهی نسبت به قوهی (عقل) نظری با صورت مجردی که گفتیم، نسبت بالقوهی مطلق است، به طوری که این قوهی نفس هیچ چیز از کمال مربوط را دریافت نکرده و در این صورت عقل هیولانی نامیده میشود.»
عقل بالملکه : «و گاهی نسبت آن نسبت بالقوهی ممکن است و آن وقتی است که در قوهی هیولانی، برخی از کمالات معقولات اولی که از طریق آنها به مقولات ثانی میرسد، حاصل شده باشد. و مراد من از معقولات اولی مقدماتی است که تصدیق آنها بدون اکتساب حاصل میشود و بدون این که شخص احساس کند که ممکن است زمانی خالی از آن تصدیق بوده باشد. مثل اعتقاد ما به این که «کل از جزء بزرگتر است» و «اشیای مساوی با شیء واحد، با هم مساویند». پس هرگاه این مقدار از عقل برای آن حاصل شده باشد عقل بالملکه نامیده میشود...»
عقل بالفعل : «و گاهی با قوهی کمالی نسبتی دارد و این وقتی است که صورت معقول اولیه نیز نزد او حاصل شده باشد. البته چنین نیست که او مشغول مطالعهی آن باشد به صورت بالفعل به آن مراجعه کند، بلکه آن صورت نزد او ذخیره شده و هر وقت که بخواهد آن را مطالعه و تعقل میکند و میفهمد که آن را تعقل کرده، و این قسم عقل بالفعل نامیده میشود.»
عقل مستفاد : «و گاهی نسبت آن بالفعل مطلق است و آن وقتی است که صورت معقول نزد عقل حاضر باشد و آن را مطالعه کند و به صورت بالفعل تعقل نماید و بفهمد که آن را به صورت بالفعل تعقل کرده که در این حالت عقل مستفاد نامیده میشود».(2)
مطالب پیش گفته دربارهی نظر ابن سینا در باب عقل و مراتب آن، به عنوان یکی از قوای نفس، را میتوان در نموداری که در پی میآید خلاصه کرد.
______________________________
1. ابن سینا، النجاة، ص 165 .
2. ابن سینا، النجاة، صص 165 ؛ الاشارات، ج 2 ، صص 357-353؛ الشفاء، النفس، صص 40-39؛ رسالهی نفس، صص 27-24.
______________________________
غاذیه
نفس نباتیمنمیه
مولده
شهوت
محرکه
غضب
نفس حیوانیسمع
بصر
ظاهریشم
ذوق
مدرکهلمس
نفس ارضی
حس مشترک
متخیله
باطنی
وهمیه
حافظه
عقل هیولانی
عقل بالملکه
عقل نظری
عقل بالفعل
نفس انسانیعقل بالمستفاد
عقل عملی
چند نکته
1 ) عقل نظری یکی از قوای نفس انسانی است و عقل عملی قوهی دیگری است و ابن سینا این مطلب را با تعابیر مختلف بیان کرده است. در عبارت مذکور از شفا تعبیر شیخ این بود:
قوای نفس ناطقهی انسانی تقسیم میشود به قوهی عامله و عالمه(1).
تعبیر رساتر شیخ این است که :
انسان یک قوه دارد که مخصوص آراء کلی است و قوهی دیگری دارد که مخصوص تأمل در امور جزئی است.(2)
تعبیر بسیار صریح و آشکار شیخ مبنی بر جدا و مستقل بودن عقل نظری و عقل عملی در کتاب نجات آمده است که میگوید:
هر یک از دو قوه (عالمه و عامله) به اشتراک اسم عقل نامیده میشوند.(3)
و نیز در رسالهی نفس که میگوید:
و هر دو را عقل خوانند بر سبیل اشتراک.(4)
لذا مشترک لفظی بودن کلمهی عقل نباید ما را به این خطا بیندازد که عقل نظری و عقل عملی حقیقت واحد مشترکی هستند.
2 ) عقل نظری و عقل عملی هر کدام یکی از قوای نفس انسانی هستند و البته نفس قوای بسیار دیگری هم دارد.
3 ) از این که عقل نظری و عملی از قوای نفس ناطقهی انسانی هستند، فهمیده میشود که نفس ناطقه ماهیت و حقیقت خاص خود را دارد و عقل نظری و عملی ماهیت و حقیقت نفس نیستند، بلکه از قوای آن به حساب میآیند. در آینده در باب این نکته توضیح بیشتری خواهیم داد.
4 ) مراتب عقل مراتب سیر از قوه به فعل، در رابطه با دریافت و ادراک معقولات، است. بیان شیخ در آثار مختلف خود در این زمینه نوعی ابهام دارد، زیرا تمایز میان تصورات و تصدیقات در این مراتب روشن نیست. اساس سخن شیخ بر استعداد ادراک تصورات معقول است که
______________________________
1. الشفاء، النفس، ص 37 .
2. همان، ص 184 .
3. النجاة، ص 163 .
4. رسالهی نفس، ص 23 .
______________________________
مثلاً در باب عقل هیولانی میگوید:
قوه (عقل) نظری گاهی نسبت آن با صورت مجرد نسبت بالقوهی مطلق است.
و یا در باب عقل بالفعل میگوید:
و گاهی صورت معقول اولیه نیز در آن حاصل شده، الا اینکه به مطالعه آن نمیپردازد.
و یا در باب عقل مستفاد میگوید:
و گاهی صورت معقول نزد عقل حاضر است و آن را مطالعه میکند.
اما چنان که ملاحظه شد، مرتبهی عقل بالملکه نه در باب ادراک صورت معقول بلکه با دریافت تصدیقات معقول، که همان قضایای اولی باشند، سنجیده میشود.
5 ) طبق مطالب بیان شده، نفس در حصول تصورات معقول میتواند نقش ایفا کند و نقش آن از طریق ادراکات حسی است. بیان خود شیخ این است که حس صورتهای محسوسات را میگیرد و آنها را به نیروی خیال واگذار میکند و آن صورتها موضوعاتی برای فعالیت عقل نظری ما میشوند. عقل آنها را با عوارض گوناگون و متخالف مییابد، مانند این که زید را با ویژگیهایی از رنگ، شکل و هیأت اندامها مییابد که نزد عمرو مختصات دیگری غیر از آنها یافت میشود. آنگاه عقل به این عوارض روی میآورد و آنها را از یکدیگر جدا میکند. چنانکه گویی این عوارض متخالف را پوست میگیرد و کنار مینهد تا این که به معنای مشترک میان آنها میرسد که در آن دیگر اختلافی میانشان نیست و بدین سان صورت انسان مشترک میان آنها را تصور میکند.(1)
اما در بیان مراتب قوای عقلانی، سخن شیخ در باب چگونگی نقش نفس (حس یا عقل)، در حصول تصدیقات معقول، از جمله چگونگی ادراک قضایای اولی، مبهم باقی میماند. البته شیخ در مواضع دیگر در این باب سخن گفته که به آنها اشاره خواهیم کرد.
عقل، یکی از فطریات
مراد از فطرت، خلقت ویژهی انسان است و مراد از فطریات ویژگیهای خلقتی او. با این تعریف و با آنچه از سخنان ابن سینا در باب عقل بیان شد، روشن میشود که در نظام فکری ابن سینا، عقل یکی از فطریات انسان است و خوشبختانه این مطلب توسط خود ابن سینا
______________________________
1. الشفاء، المنطق، البرهان، ص 22 ، (ترجمه از شرف، ص 24) .
______________________________
تصریح شده است که انسان ویژگیهای زیادی دارد که یکی از آنها عقل است.
توضیح مطالب آن که طبق تعریف، فطریات یا ویژگیهای خلقتی انسان چند دسته هستند. برخی از این ویژگیها، قوای خاص انسان میباشند، برخی ادراکات خاص و برخی گرایشهای خاص و برخی استعدادهای خاص. ابن سینا در کتاب شفا وقتی در چند مقاله و چندین فصل قوای نفس نباتی و قوا و حواس ظاهری و باطنی نفس حیوانی را توضیح میدهد، فصل اول از مقالهی پنجم را چنین آغاز میکند:
از بحث در باب قوای حیوانی فارغ شدیم و شایسته است که اکنون در باب قوای انسانی سخن بگوییم.(1)
اما در جملهی بعد، به جای اینکه به قوای ویژهی انسان بپردازد، بحث را از نگاه کلیتری دنبال میکند و به موضوع ویژگیهای کلی انسان اشاره میکند و موارد متعددی را برمیشمرد؛ از جمله نیاز به مشارکت غیر برای ادامهی بقا، نیاز به تصرف در طبیعت برای ادامهی بقا، زبان (استفاده از صوت یا اشاره برای انتقال مافیالضمیر)، داشتن صنعت از روی فکر و استنباط، خنده، گریه، خجالت، ترس از آینده، امید به آینده و دوراندیشی برای آینده.
ابن سینا در ادامهی بیان این ویژگیهای انسان، به قوای ویژهی انسان اشاره میکند و میگوید خاصترین ویژگی انسان تصور معانی کلی عقلی و مجرد است.
و أخص الخواص بالانسان تصور المعانی الکلیة العقلیة(2)
تعبیر خاصترین ویژگی یا اخص الخواص صراحت تام دارد بر مدعای مورد نظر که عقل یکی از فطریات (ویژگیهای) انسان است.
اشکال
چه بسا در این جا اشکال شود که ابن سینا در جای خود تذکر داده که میان قوای مختلف از نظر ریاست و خدمت ترتیب خاصی وجود دارد:
تو عقل مستفاد یا عقل قدسی را رئیسی مییابی که تمام قوا به آن خدمت میکنند و آن غایت قصوی و مراد نهایی است. سپس عقل بالفعل است که عقل بالملکه به آن خدمت
______________________________
1. ابن سینا الشفاء، الطبیعیات، النفس، ص 181 .
2. همان، ص 184 .
______________________________
میکند و عقل هیولانی از نظر استعدادی که در آن است به عقل بالملکه خدمت میکند. سپس عقل عملی به تمام آنها خدمت میکند... سپس وهم است که به عقل عملی خدمت میکند.(1)
ابن سینا در ادامه، تمام قوای حیوانی و نباتی و حتی کیفیات اربعه (حرارت، برودت، یبوست و رطوبت) را در این نظام ریاست و خدمت به صورت زنجیرهی کاملی ذکر میکند و همان طور که ذکر شد سر سلسله و به تعبیر خود ابن سینا غایت قصوای این مجموعه، عقل نظری - که مراتب خاص خود را نیز دارد - میباشد. بنابراین سخن ابن سینا مبنی بر اینکه خاصترین ویژگی انسان عقل است را باید به این معنا گرفت که فصل اخیر، و در واقع ماهیت و حقیقت انسان، عقل است و نه این که عقل یکی از ویژگیها یا فطریات انسان است.
پاسخ
اولاً از این که میان قوای مختلف نفس رابطهی ریاست و خدمت وجود دارد و عقل مخدوم همهی قوای نفس میباشد، نمیتوان نتیجه گرفت که ماهیت و حقیقت نفس انسان عقل است و ثانیاً نباید فراموش کرد که عقل نظری و عقل عملی دو قوهی مستقل هستند که نام عقل برای هر دو مشترک لفظی است و چنان که ابن سینا تصریح میکند:
قوای نفس ناطقهی انسانی تقسیم میشود به قوهی عامله و قوهی عالمه و هر یک از این دو قوه به اشتراک اسم، عقل نامیده میشوند.(2)
لذا خود این تعدد قوای مستقل و خاص نفس نیز موجب میشود که نتوان ماهیت و حقیقت انسان را یکی از آنها و نه دیگری دانست.
ثالثاً و مهمتر این که در پاسخ به اشکال مذکور خود ابن سینا با صراحت بیان میکند که عقل نظری و عقل عملی حقیقت و ماهیت نفس انسان نیستند، بلکه قوای نفس به شمار میآیند و نفس چیزی است که دارای این قواست.
نفسی که تصرف میکند در بدن انسان، یک ذات است و یک جوهر و این قوتها همه آلت
______________________________
1. النجاة، ص 168 .
2. ابن سینا، النجاة، ص 163 .
______________________________
ویاند.(1)
و لیس لاواحد منهما (العقل النظری و العقل العملی) هوالنفس الانسانیة، بل النفس هو الشیء الذی له هذه القوی.(2)
شیخ در ادامه به تعریف یا توضیح نفس میپردازد و میگوید:
چنان که روشن شد، نفس جوهر منفردی است که توان انجام افعالی را دارد که برخی از آنها محقق نمیشود مگر از طریق آلات و ابزار و استفادهی کامل از آنها، و برخی نیاز نسبی به آلات و ابزار دارند و برخی اصلاً نیازمند آلات و ابزار نیستند.(3)
ابن سینا در مواضع دیگر تعاریف دیگری نیز از نفس ارایه کرده که، مستقل از قضاوت در باب تفاوت این تعاریف، روشن است که بیان مذکور در واقع تأکیدی است بر این که عقل نظری و عملی ماهیت نفس نیستند و بلکه قوای نفس میباشند و نفس علاوه بر این قوای ویژه، ویژگیهای دیگری نیز دارد.
تفاوتهای عقل و علم
علاوه بر بحث اخیر مبنی بر این که انسان، فطریات یا ویژگیهای خلقتی متفاوتی دارد که برخی از آنها قوای خاص انسان، برخی ادراکات خاص و برخی گرایشهای خاص و... هستند و در این میان عقل یکی از قوای خاص انسان و لذا یکی از فطریات انسان است، از آنجا که موضوع مورد نظر این مقاله ادراکات فطری است، شایسته است به طور جداگانه به تمایز عقل با ادراکات فطری نیز اشاره کنیم.
آنچه در این بخش ملاحظه خواهید کرد تفصیل این استدلال است که چون ادراکات فطری از سنخ علم و ادراک هستند، هر یک از تفاوتهای علم و ادراک با عقل، نشان گر تفاوت و تمایز ادراکات فطری با عقل نیز هست. حال مرور کوتاهی میکنیم بر برخی از
______________________________
1. ابن سینا، رسالهی نفس، صص 61-60 .
2. ابن سینا، الشفاء، الطبیعیات، النفس، ص 185 .
3. همان، صص 186-185 .
______________________________
تفاوتهای عقل و علم در کلام خود ابن سینا.
عقل، قوهی درک:
ابن سینا در بیان اینکه هر یک از قوا برای افعال معینی هستند مثال میزند و میگوید ابصار نیرویی است که کیفیت جسم قابل روشنایی (رنگ) را درک میکند؛ متخلیه نیرویی است که صورت امور مادی را، که به نوعی از مادی و جسمانی بودن تجرید یافته، درک میکند و همچنین عاقله نیرویی است که صور امور بری از ماده را درک میکند.(1)
روشن است که خود قوای ادراک و عمل ادراک و امور مدرک با هم متفاوتند.
اقسام و مراتب عقل:
ویژگیها و اوصافی که برای عقل شمرده میشود، هیچ کدام، قابل تطبیق بر علم و ادراک نیست. از جمله تقسیم عقل به نظری و عملی.
همچنین مراتب عقل هیولانی، عقل بالملکه و... که هم برای عقل نظری و هم برای عقل عملی ذکر شده است، قابل تطبیق بر علم و ادراک نیست.
تعریف علم و ادراک:
ابن سینا در تعریف ادراک میگوید:
درک چیزی، عبارت است از این که حقیقت آن نزد مدرک متمثل گردد.(2)
در میان تعاریف مختلف علم و ادراک این تعریف، چنان که خواجه نصیر نیز اشاره میکند، میتواند جامع هر دو، علم حضوری و حصولی، باشد، زیرا تمثل چیزی نزد چیزی میتواند حضور «بنفسه» یا «بمثاله» باشد.(3) قطب الدین رازی نیز تصریح میکند ادراک یعنی حصول شیء نزد مدرک که یا خود مدرک و یا صورت آن نزد مدرک حاضر خواهند بود.(4)
طبق تعریف فوق، تفاوت علم با عقل که یکی از قوای نفسانی است آشکار است.
مراتب ادراک:
ابن سینا در آثار مختلف خود از جمله اشارات، شفا، نجات و رسالهی نفس، به این موضوع پرداخته است که ادراک برحسب نقصان و کمال قوای ادراک کننده، مراتبی دارد که عبارتند از
______________________________
1. همان، ص 29 .
2. ابن سینا، الاشارات، ج 2 ، ص 308 .
3. طوسی، ص 310 .
4. رازی، ص 312 .
______________________________
دراک حسی، ادراک خیالی، ادراک وهمی و ادراک عقلی.(1)
با صرف نظر از تفصیل مطالب در این زمینه، خود تقسیم مذکور نشان میدهد که اولاً ادراک مقسمی است برای اقسام چهارگانهی احساس، تخیل، توهم و تعقل.
ثانیاً قوای ادراکی حس، خیال، وهم و عقل با یکدیگر فرق میکنند.
ثالثاً امور محسوس، متخیل، متوهم و معقول که انواع مدرکات هستند با یکدیگر متفاوتند. این تفاوت در عبارت زیر آشکارتر است:
ادراک العقل للمعقول أقوی من ادراک الحس للمحسوس.(2)
تقسیم علم به تصور و تصدیق:
ابن سینا این تقسیم را در مواضع مختلف مطرح میکند که «هر معرفت و علمی، یا تصور است یا تصدیق».(3)
روشن است که این تقسیم در عقل راه ندارد. اهمیت مضاعف تقسیم مذکور در این است که به تبع آن میتوان ادراکات فطری را، طبق فرض، بر دو قسم تصوری و تصدیقی دانست. البته همان طور که در فصول آینده ملاحظه خواهد شد، شهید مطهری قدسسره و دیگر حکمای اسلامی تنها قائل به تصدیقات فکری هستند و نه تصورات فطری. اما نکتهی مهم این است که اظهار نظر و موضعگیری در این بحث، چه در فضای فلسفهی اسلامی و چه در فضای فلسفهی غرب، بدون طرح بحث فطرت و فطریات ممکن نیست.
رابطهی حس و علم و عقل:
ابن سینا در باب رابطهی سلبی حس و علم میگوید:
گفته شده که اگر کسی حسی را از دست بدهد، واجب میشود که علمی را، یعنی، که آن حس، نفس را به آن رهنمون میشد، از دست بدهد. پس برای نفس ممکن نیست که به آن علم برسد.(4)
______________________________
1. ابن سینا، النجاة، صص 171-168 ، رسالهی نفس، صص 29-27 ، الاشارات، ج 2 ، صص 323-322 .
2. ابن سینا، النجاة، ص 246 .
3. ابن سینا، النجاة، ص 3 .
______________________________
اگر چه حواس دریچههای دریافت ادراکات و معلوماتاند و اگر تمام این دریچهها بسته باشند و هیچ ادراک و معلومی برای نفس حاصل نشود، قوای عقلانی انسان ظهور و بروز نخواهند کرد، اما چنین نیست که با محرومیت از یک حس و یک علم، یا یک دسته از معلومات، فقدان یا نقصانی در عقل حاصل شود.
عقل فعال و افاضهی تصدیقات بدیهی:
علاوه بر عقل به عنوان یکی از قوای نفس انسانی، ابن سینا از عقل فعال نیز نام میبرد که از اشیای مفارق غیرمحسوس و خارج از نفس انسان است و این عقل است که نفس را به مراتب چهارگانهی عقل هیولانی، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل بالمستفاد گذر میدهد و لذا همهی معقولات قائم به عقل فعال هستند.
در اینجا اشارهی کوتاهی داریم به بیان ابن سینا در اثبات عقل فعال و سپس چند نکته در ارتباط با بحث مورد نظر خود یادآور میشویم:
استدلال شیخ بر عقل فعال در شفا و نجات از طریق قوه و فعل است.
نفس انسانی بالقوه عاقل بوده و سپس بالفعل عاقل میشود و هر آنچه از قوه به فعل حرکت کند، به خاطر یک سبب بالفعلی حرکت نموده...(1) و این شیء (سبب بالفعل) باید بذاته عقل باشد، و اگر بالقوه عقل باشد، سلسلهی این امر تا بینهایت ادامه مییابد و این امر محال است (اگر تا بینهایت ادامه نیابد باید) نزد چیزی متوقف شود که در ذات و جوهر خود عقل است و آن سبب و علت هر آنچه بالقوه عقل است در این که بالفعل عقل شود میباشد.(2)
ابن سینا در کتاب اشارات از سه حالت ادراک، نسیان و ذهول برای اثبات عقل فعال استفاده میکند. حاصل بیان شیخ این است که اولاً صورت معقولات، برخلاف صور محسوسات، نمیتوانند در جسم و امر جسمانی وجود داشته باشند و ثانیاً سه حالت «ادراک»، که صور معقول در ذهن و نفس حاضر هستند، و «نسیان»، که صور معقول کلاً از نفس زایل شدهاند، و «ذهول» یا غفلت، که نفس در هر لحظه به صور معقول امکان دسترسی دارد، این سه حالت نشان میدهد که، در حالت ذهول و غفلت، صور معقول باید در خزانه و محل دیگری وجود داشته باشند، زیرا اگر بگوییم در این حالت صور معقول نزد نفس حاضرند، حالت ذهول و حالت ادراک یکسان میشوند و اگر بگوییم در این حالت صور معقول کلاً از نفس زایل میشوند، حالت ذهول و حالت نسیان یکسان میشوند و از سوی دیگر طبق مقدمهی
______________________________
1. ابن سینا، الشفاء، البرهان، ص 222 .
2. ابن سینا، الشفاء، ج 1 ، ص 396 .
3. ابن سینا، النجاة، صص 19-192 .
______________________________
ول، این صورت معقول، در امری که جسم یا جسمانی باشد وجود ندارند و لذا «تنها این فرض باقی میماند که شیء خارج از جوهر ما وجود داشته باشد، که صور معقول بالذات در آن وجود داشته باشند، زیرا آن یک جوهر عقلی بالفعل است.(1)
استدلال سوم شیخ بر عقل فعال، از طریق تصدیق به برخی قضایای عقلی و ضروری است. حاصل استدلال این است که ذهن و نفس کودکان در ابتدا خالی از هرگونه ادراکی است، اما قضایای اولی یا بدیهیات، بدون اینکه به کودکان تعلیم داده شوند، در نفس آنها پدیدار میشوند. حس و تجربه نمیتوانند منشأ حصول این احکام باشند، زیرا حس و تجربه هرگز مفید احکام ضروری نیستند، در حالی که اولیات مانند «کل از جزء بزرگتر است»، «نقیضان با هم جمع نمیشوند»، یا «دو شیء متساوی با شیء دیگر، خود، متساویند»، احکام ضروری و یقینی هستند.
از سوی دیگر این احکام نمیتوانند حاصل تفکر و استدلال باشند، زیرا برای اثبات آنها نیازمند مقدماتی میباشیم، که خود آن مقدمات نیز نیازمند استدلال و اثبات هستند، و در این صورت سلسلهی استدلالها تا بینهایت ادامه پیدا میکرد.(2)
ابن سینا از این مقدمات نتیجه میگیرد که این احکام ضروری باید منشأ دیگری داشته باشند که همان عقل فعال است.
چند نکته
1 ) رابطهی عقل فعال با نفس رابطهی نوردهی و افاضه است. ابن سینا این مطلب را در نجات و رسالهی نفس با تمثیل رابطهی خورشید با چشمان ما بیان کرده(3) و در کتاب اشارات با تمثیل نفس به آینه، که وقتی رو به عالم قدس (عقل فعال) میکند، صورتی در آن نقش میبندد و وقتی به جانب حس یا چیز دیگر در عالم قدس رو میکند، صورتی که ابتدا نقش بسته بود برطرف میشود.(4)
عبارت و تمثیل شیخ در کتاب نجات چنین است:
______________________________
1. ابن سینا، الاشارات، ج 2 ، ص 367 .
2. ابن سینا، مبحث عن القوی النفسانیة، ص 176 ، (داودی، ص 324) .
3. ابن سینا، الاشارات، ج 2 ، ص 368 .
4. ابن سینا، النجاة، ص 193 ، رسالهی نفس، صص 67-65 .
______________________________
نسبت و پیوند عقل فعال با عقلهای بالقوه و معقولهای بالقوهی ما، نسبت خورشید است به چشمان ما (که بالقوه بینندهاند) و نیز نسبت به رنگها [و اشیایی [که بالقوه دیدنیاند. چون پرتو خورشید به چیزهایی بالقوه دیدنی بتابد، آنها برای ما بالفعل دیدنی میشوند و چشم نیز بالفعل بیننده میگردد. اثر عقل فعال نیز چنین است؛ نیرویی از آن به چیزهای تخیل شدهی بالقوه سرازیر میشود و آنها را بالفعل معقول میسازد و به همان گونه که خورشید به خودی خود دیدنی است و سبب میشود که دیدنی بالقوه، دیدنی بالفعل شود، این جوهر [یعنی عقل فعال] نیز به خودی خود معقول است و سبب میشود که دیگر معقولات بالقوه، معقولات بالفعل شوند.(1)
2 ) با توجه به مطالب پیش گفته روشن میشود که عقل ما چون آینهای است که صور افاضه شده از عقل فعال در آن نقش میبندد و همین که عقل خود را به چیزی دیگر معطوف داشت، آن صور زایل میگردد.
از این نکته میتوان استفاده کرد که شناخت عقلانی در نفس انسان، امری انقسامپذیر است، نه بسیط، یعنی شناختی است تدریجی و جزء به جزء که نه تنها بینهایت قضیه در آن وجود دارد، بلکه هر قضیه خود مرکب از اجزایی است که همان تصورات متضمن در یک تصدیق باشند.(2)
این مطلب نیز صراحتی در تمایز عقل با مدرکات گوناگون تصوری و تصدیقی دارد.
3 ) افاضهی عقل فعال به نفس، ضابطهمند است و نه گزاف. ضابطهی این افاضه که چرا بعضی از صور معقول به نفس انسانی افاضه میشود و بعضی صور دیگر نه، عبارت است از استعداد و قابلیت نفس که این استعداد در اثر ادراک جزئیات حاصل میشود.(3)
قبلاً نیز در باب نقش ادراکات حسی در حصول تصورات معقول مطلبی را از شفا نقل کردیم که تکرار نمیکنیم.
4 ) نکتهی قبل در باب افاضهی معقولات تصوری از عقل فعال به نفس بود. اما چنان که در بحث مراتب عقل و همچنین در استدلال سوم شیخ بر وجود عقل فعال ملاحظه شد، علاوه
______________________________
1. ابن سینا، النجاة، ص 193 (ترجمه از شرف، ص 23) .
2. فضل الرحمان، ص 106 .
3. ابن سینا، الاشارات، ج 2 ، صص 367-369 .
______________________________
بر معقولات تصوری، معقولات تصدیقی نیز از عقل فعال به نفس افاضه میشوند و مراد از معقولات تصدیقی، همان قضایای اولی است که نه از حس اخذ شدهاند و نه قابل استدلال میباشند. مانند «کل از جزء بزرگتر است»، «اجتماع نقیضین محال است» و...
سؤال و نکتهی مهم آن است که این قضایا چگونه و از کجا برای نفس حاصل شدهاند. ابن سینا گاهی میگوید این قضایا غیراکتسابی هستند.
مراد من از معقولات اولی مقدماتی است که تصدیق آنها بدون اکتساب حاصل میشود و بدون این که شخص احساس کند که ممکن است زمانی خالی از آن تصدیق بوده باشد، مثل اعتقاد ما به این که کل از جزء بزرگتر است.(1)
ابن سینا در برخی مواضع دیگر این قضایا را فطری یا جبلی میداند و میگوید تصدیق به این قضایا جز خود آنها هیچ سبب دیگری ندارد.
اولیات، قضایا و مقدماتی است که از جهت قوهی عقلی برای انسان حاصل میشود و تصدیق به آنها سببی ندارد، مگر ذات خود آنها... و مثال این امر «کل بزرگتر از جزء است» میباشد که این قضیه نه برگرفته از حس است و نه استقراء و نه چیز دیگر،... تصدیق به این قضیه در فطرت انسان است.(2)
ابن سینا، در موارد دیگر، این قضایا را هم احکام عقل بالفطره و هم افاضهی عقل فعال دانسته است از جمله در کتاب برهان شفا، در فصل پنجم از مقالهی سوم، وقتی در رهگذر ادراک معقولات فرایند شناخت تصوری و تصدیقی را تبیین میکند، میگوید:
تصدیق معقولات از رهگذر حس به چهارگونه دست میدهد: نخست بالعرض؛ در این حالت پس از این که تصورات عقلی مفرد و مجرد از عوارض و لواحق حاصل گردید، عقل مجدداً رو به سوی آنها آورده و به تجزیهی بعضی از بعضی و ترکیب بعضی با بعضی دیگر میپردازد. این تجزیه و ترکیب عقل نیز دو حالت دارد که در حالت اول براساس فطرت عقلی است و این امر از طریق اتصال عقل به نوری است که از سوی خداوند بر جانها و بر طبیعت افاضه میشود و عقل فعال نام دارد. عبارت شیخ چنین است:
ثم یقبل العقل علی تفصیل بعضها [المعانی المفردة المعقولة] عن بعض و ترکیب بعضها
______________________________
1. ابن سینا، النجاة، ص 166 .
2. ابن سینا، النجاة، ص 65-64 .
______________________________
مع بعض. و یتبع ذلک احکام العقل بالفطرة فی بعضها و یتوقف فی بعضها الی البرهان. اما القسم الاول من هذین فیکون باتصال من العقل بنور من الصانع مفاض علی الانفس و الطبیعة، یسمی العقل الفعال.(1)
5 ) ممکن است در این جا اشکال شود که قضایای بدیهی یا اولیات - به ویژه امتناع تناقض - خواص و قوانین حاکم بر عقل هستند و نه تصدیقی در کنار تصدیقات و مقدمات دیگر. برای پاسخ به اشکال مذکور مروری داریم بر نگاه شیخ به قضایای بدیهی اولی.
ابن سینا در مبادی علم میگوید:
مبادی یا «ما منها البرهان»، مقدماتی است که از طریق آنها براهین علم مورد نظر اثبات میگردد. مبادی بر دو قسم است:
الف) مبادی خاص یک علم مانند «اعتقاد به وجود حرکت» برای علم طبیعی و اعتقاد به این که «هر مقداری را تا بینهایت میتوان تقسیم کرد» برای علم ریاضی؛
ب ) مبادی عام که خود بر دو قسم است:
مبادی عام که برای همهی علوم است، مانند «بر هر چیزی یا ایجاب صدق میکند یا سلب» (اصل امتناع تناقض)؛
مبادی عام مقید که مبادی برخی علوم است مانند «اشیای مساوی با یک شیء، با هم مساویند» که از مبادی علوم هندسه، حساب، هیأت، موسیقی و... است.(2)
مطلب مذکور از این جهت بیان شد که تمایز میان مقدمات برهان و خود برهان آشکار شود. مثلاً در استدلال نمادین زیر:
1 ) هر «الف» «ب» است.
2 ) هر «ب» «ج» است.
3 ) پس هر «الف» «ج» است.
قضایای (1) و (2) مقدمات برهان و گذار از آن دو مقدمه و رسیدن به قضیهی (3) خود برهان است. و البته مقدمات، معلومات ذهن هستند و برهان، عمل عقل در رسیدن به معلوم جدید.
______________________________
1. ابن سینا، الشفاء، البرهان، صص 223-222 .
2. همان، ص 157-155 .
______________________________
نکتهی مهم این است که ابن سینا مبادی علوم را مقدمات برهان در آن علوم میداند و در این میان از اصل امتناع تناقض نیز نام میبرد.
در موضع دیگری از برهان شفا نیز به مسألهی کیفیت استفاده از اصل امتناع تناقض در علوم مختلف اشاره شده است. شیخ در مقالهی سوم، فصل اول، برای استفاده از این اصل، سه وجه بیان میکند که عبارتند از :
الف) مقدمهی مضمر و مکمل تصدیق به کبرا در هر قیاس اقترانی.
ب ) استفاده در برهان خلف (نشان دادن بطلان نقیض نتیجه و اثبات خود نتیجه).
ج ) عدم تقریر اصل مذکور و تصریح به آن به صورت یکی از مصادیق آن اصل در یکی از علوم خاص(1) (مثلاً هر مقداری یا مشارک است یا مباین، و یا هر عددی یا زوج است یا فرد).
ابن سینا و اصطلاح فطرت
در آثار ابن سینا موضوع فطرت به صورت مستقل و مستوفا مورد بحث قرار نگرفته است. قلت و پراکندگی اشارات شیخ به این موضوع چنان است که این توهم را پیش میآورد که آیا اساساً موضوع فطرت مورد قبول وی هست یا نه. مطالب پیش گفته در بخشهای قبل تلاشی بود برای نشان دادن مقبولیت نظریهی فطرت در نظام فکری ابن سینا و ارایهی شواهدی دال بر این مدعا.
ابن سینا اصطلاح فطرت را به صورت مستقل نیز به کار برده است. این استفاده گرچه در جای خود میتواند مؤیدی بر قبول نظریهی فطرت از سوی ابن سینا تلقی شود، اما از آن جا که معنای مورد نظر شیخ از این لفظ قدری با معنای مصطلح تفاوت دارد، پرداختن به این موضوع را به پایان این فصل موکول کردیم.
ابن سینا در بخش منطق از کتاب نجات، در فصلی به نام «وهمیات» میگوید:
وهمیاتی آرائی است که قوهی وهم، که پیرو حس است، موجب اعتقاد به آن آراء میشود و حکم محسوسات را دارد، زیرا در قوهی وهم چیزی برخلاف محسوسات قابل تصور نیست. مانند این احکام وهمی که فضا نامتناهی است و هر موجودی باید متحیز در جهت خاصی باشد.
______________________________
1. ابن سینا، الشفأ، المنطق، البرهان، صص 191-190 .
______________________________
ابن سینا تصریح میکند که این مثالها از وهمیات نادرست هستند و ممکن است برخی از وهمیات، صادق و درست باشند. مثلاً همان طور که توهم دو جسم در مکان واحد ممکن نیست، همین طور جسم واحد در زمان واحد نیز نمیتواند در دو مکان باشد.
ابن سینا در ادامه میگوید که وهمیات در ذهن بسیار قوی هستند و وهمیات نادرست فقط با قدرت عقل باطل میشوند و در عین حال از وهم زائل نمیشوند و از این رو در نظر اول نمیتوان میان وهمیات و اولیات عقلی و نظایر آن فرق گذاشت، استدلال ابن سینا بر مطلب فوق این است که وقتی به فطرت خود مراجعه میکنیم میبینیم که در باب وهمیات مانند عقلیات قضاوت میکند.
و لذلک لاتتمیز فی بادی الامر عن الاولیات العقلیة و مشابهاتها لأنا اذا رجعنا الی شهادة الفطرة رأینا الفطرة تشهد بها شهادتها بالعقلیات.(1)
طبعاً این سؤال پیش میآید که فطرت چیست و قضاوت آن بر چه مبنایی انجام میشود. ابن سینا به سؤال فوق توجه نموده و پاسخ مفصلی به آن میدهد که در این جا ابتدا به پاسخ و توضیحات شیخ و سپس به برخی نکات اشاره میکنیم.
معنای فطرت این است که انسان خود را چنان تصور کند که یک باره در دنیا به وجود آمده در حالی که بالغ و عاقل است، اما سخنی نشینده و به مذهبی معتقد نشده، و با امتی معاشرت نداشته و با سیاستی آشنا نشده اما محسوسات را مشاهده کرده و از آنها خیالاتی اخذ کرده است. اکنون شخص از آن (خیالات) چیزی را به ذهن عرضه و در آن شک میکند. اگر شک در آن ممکن بود، فطرت به آن شهادت نمیدهد و اگر شک در آن ممکن نبود، پس آن چیزی است که فطرت آن را ایجاب میکند. اما چنین نیست که هر آنچه فطرت انسان ایجاب میکند، صادق باشد بلکه بسیاری از آنها کاذب است. موارد صادق فقط فطرت قوهی عقل هستند.(2)
چند نکته
در رابطه با بحث مورد نظر ما از بیانات شیخ این نکات استفاده میشود:
______________________________
1. ابن سینا، النجاة، ص 62 .
2. همان، صص 63-62 .
______________________________
1 ) طبق آنچه بیان شد فطرت مرجعی برای شهادت در باب برخی قضایاست که فراتر از استماع آراء و اعتقاد به مذاهب و معاشرت با امم و معرفت سیاسات برای نفس حاصل است.
2 ) علاوه بر شهادت فطرت نسبت به قضایای مختلف، فطرت ملاکی برای قضاوت در باب قضایای مختلف نیز هست. مثلاً با عرضهی وهمیات بر فطرت میتوان تأیید یا عدم تأیید آن را درک کرد.
3 ) ملاک خود فطرت این است که شخص خود را چنان تصور کند که یک باره در دنیا حاضر شده و به جز محسوسات، معرفت دیگری از عالم خارج دریافت نکرده است. در این صورت، اگر قضیهی عرضه شده قابل شک باشد، غیرفطری و اگر قابل شک نباشد، فطری است.
این ملاک، نسبی و غیردقیق است.
4 ) تأیید فطرت نسبت به برخی از قضایای وهمی مانند تأیید آن نسبت به اولیات عقلی است.
5 ) همهی فطریات صادق نیستند بلکه فقط فطریات عقل یا فطریاتی که مورد تأیید عقل باشند صادق هستند.
6 ) بطلان فطریات کاذب با عقل است. گرچه بعد از بطلان نیز این قضایا از ذهن زایل نمیشوند.
7 ) ممکن است اشکال شود که مثلاً این فطریات اوهام چیزی نیستند جز استقرای ناقص و تعمیم ناخودآگاه ذهن که بر فرض وقتی دهها و صدها مورد از موجودات محسوس را متحیز در جهت خاصی یافت، حکم میکند که هر موجودی متحیز در جهت خاصی است.
در پاسخ به اشکال فوق باید گفت این که ابن سینا در تبیین فطرت شرایطی فرضی، مانند رجل معلق، در نظر میگیرد نشان میدهد که به اعتقاد او مستقل از منابع کسب معرفت، خود فطرت هم منبعی برای شهادت به برخی قضایاست. در این میان فطرت عقل صادق است (انما الصادق فطرة القوة التی تسمی عقلاً) ولی مثلاً فطرت وهم که نشان گر وجود ساختار و جبلت خاص جسم است (ان هذه حبلة قوة لاتتصور شیئاً الا علی نحو المحسوس) تا جایی که در محدودهی محسوسات حکم میکند، صادق خواهد بود، زیرا در واقع ابزار عقل در قلمرو محسوسات است (ففطرة الوهم فی المحسوسات و فی الخواص التی لها، من جهة ما هی المحسوسة، صادقة یتبعها العقل، بل هو آلة للعقل فی المحسوسات) اما اگر از این قلمرو فراتر برود و بخواهد در باب امور غیرمحسوس مانند محسوسات قضاوت کند، فطرت کاذبی خواهدداشت (اما فطرتها فی الامور التی لیست بمحسوسة لنصرفها الی وجود محسوس، فهی فطرة کاذبة).
جمع بندی
دقت در سخنان ابنسینا نشان میدهد که از نظر او عقل نظری و عقل عملی دو قوهی مستقل هستند و هیچ یک را نمیتوان حقیقت و ماهیت نفس ناطقه دانست، بلکه از قوای خاص انسان میباشند و البته اخص خواص. اما در عین حال انسان ویژگیهای خاص دیگری نیز دارد که ابن سینا از آنها یاد کرده و مراد ما از فطرت و فطریات نیز همین ویژگیها میباشند.
از سوی دیگر اصطلاح فطرت و فطری در آثار ابن سینا، اگرچه اخص از فطرت و فطریات به معنای مذکور است اما، نسبت به ادراکات فطری اعم است.
در عین حال فراتر از اصطلاح و نام گذاری، اساس دیدگاه ابن سینا در باب ادراکات فطری با آنچه این پژوهش با الهام از اندیشههای شهید مطهری قدسسره در صدد تبیین آن است منطبق میباشد، زیرا ابن سینا قائل به تصدیقات فطری - و نه تصورات فطری - است و مصداق آن را قضایای بدیهی یا اولیات میداند. البته تذکر این نکته ضروری است که آنچه در این جستار بیان شد عبارت بود از تقریر تفاوت و تمایز فطرت و عقل از نظر ابن سینا. اما از آنجا که استعمال واژهی عقل میتواند با سعه و ضیق فراوانی همراه باشد، چه بسا فیلسوف دیگری دایرهی عقل را چنان وسیع بگیرد و تعریفی از آن ارایه دهد که شامل فطرت نیز باشد. اما آنچه در این مقدمه گذشت، نمونه و شاهد مهمی بود از عموم متون فلسفی در سنت اسلامی و به نظر میرسد تعجب استاد مطهری قدسسره بجا باشد که چرا قدمای مااین قدر به بحث فطرت کم توجه بودهاند.
کتابنامه
- ابن سینا، الشیخ الرئیس حسین بن عبدا...، الاشارات و التنبیهات، مطبعة حیدری، 1403 ه. ق.
- همو، رسالهی نفس، با مقدمه و حواشی و تصحیح دکتر موسی عمید، تهران، سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، 16 ، 1331 .
- همو، روانشناسی شفا، الفن السادس من کتب الشفاء، ترجمهی اکبر دانا سرشت، تهران، امیرکبیر، 1363 .
- همو، الشفاء، تصدیر ابراهیم مدکور، المؤسسة الجامعیة للدراسات الاسلامیة، 1405 ه. ق.
- همو، النجاة، تهران، المکتبة المرتضویة، 1364 .
- افلاطون، دورهی آثار افلاطون، ترجمهی محمد حسن لطفی، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، 1367 .
- رحمان، فضل، نظریهی عقل در فلسفهی ابن سینا در دین، فلسفه، قانون، ترجمه و تألیف دکتر سید مصطفی محقق داماد، تهران، انتشارات سخن، 1378 .
- کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ج 4 ، از دکارت تا لایب نیتز، ترجمهی دکتر غلامرضا اعوانی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش، 1375 .
- مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 2 ، تهران، انتشارات صدرا، 1378 .
- همو، انسان در قرآن (مقدمهای بر جهان بینی اسلامی، ج 4)، تهران، انتشارات صدرا، 1372 .
- همو، نقدی بر مارکسیسم، تهران، انتشارات صدرا، 1363 .
- Leibnitz, G. W., New Essays on Human Understanding, Cambridge University Press, 1996.
در رابطه با مسألهی راههای حصول علم و معرفت عقل گرایان عموماً معتقدند که ذهن مجموعهای از فطریات دارد که زمینهی معرفت پیشین را فراهم میکند، اما تجربه گرایان انکار میکنند که چنین فطریاتی وجود داشته باشد. مثال معروف در این زمینه، برخورد سقراط، با بردهی جوانی است که پس از چند سؤال توسط سقراط به کشف چند قضیهی هندسی رهنمون میشود. فیلسوفانی همچون افلاطون(2) و لایب نیتز(3) از این جریان نتیجه میگیرند که بردهی جوان آن قضایا را به نحو نظری میدانسته است. در برابر این تقریر، تجربه گرایان اشکال میکنند که چرا نباید فرض کرد که آنچه برای فراگیری هندسه برای آن جوان لازم بوده وجود داشته و ضرورتی ندارد که فطریاتی را فرض کنیم.
مثال دیگر مربوط به بدیهیات اولیه است. سؤال این جاست که آیا اصولی مانند «کل از جزء بزرگتر است»؛ «نقیضان با هم جمع نمیشوند»؛ «دو تعداد مساوی با یک مقدار، خود مساوی هستند» و... یک سلسله اصول فطری نزد انسان میباشند و یا این که این اصول چیزی جز عقل نمیباشند. تجربه گرایان مدعی هستند که انسان با ویژگی عقل یا هوش عمومی و از راه تجربه، توان فراگیری در طیف وسیعی از زمینههای مختلف را داراست و لذا با استفاده از تیغ او کام، باید هر فرض دیگری غیر از عقل را کنار گذاشت.
______________________________
1. مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 2 ، ص 16 .
2. افلاطون، دورهی آثار افلاطون، ج 1 ، صص 395-389 (منون، 85-82) .
3. Leibnitz, New Essays, 1.1.5
______________________________
این اختلاف نظر در میان خود عقل گرایان نیز قابل تقریر است، چنان که عدهای معتقدند که با وجود عقل جایی برای فرض فطرت نیست. مثلاً یکی از معاصران دکارت در اعتراض به نظریهی فطرت او میگوید که ذهن هیچ نیازی به تصورات فطری نظری یا اصول متعارف بدیهی ندارد، زیرا قوهی تفکر برای تبیین اعمال آن کافی است.(1)
در این مقاله سعی شده موضع یکی از چهرههای شاخص فلسفهی اسلامی، یعنی شیخ الرئیس ابن سینا در رابطه با بحث مذکور در باب رابطهی ادراکات فطری و عقل مورد بررسی قرار گیرد. این بررسی در آثار تجربهگرایان (چه متقدم مانند لاک، بارکلی و هیوم و چه متأخر همچون راسل، آیر و کواین) نیز بسیار ضروری و مفید است و میتواند دستاوردهای مهمی به همراه داشته باشد.
تقریر یک اشکال: فطرت همان عقل است
نظریهی فطرت گاهی چنان تقریر میشود که گویا موجودات مختلف هر کدام یک طبع خاص دارند و انسان هم فطرت دارد. اما باید به خاطر داشت که طبع همان صورت نوعیه است و صورت نوعیه مقسم فطرت است نه قسیم آن. اوصاف ذاتی یا صورت نوعیه در جماد، گیاه، حیوان و از جمله انسان وجود دارد و البته اشکالی ندارد که کسی این صورت نوعیه در انسان را «فطرت» بنامد. اما با صرف نامگذاری نمیتوان مدعی شد که فطرت یک نظریهی انسانشناختی است؛ یعنی در حالی که در تاریکی قدم میزنیم و ابعاد این قضیه را به روشنی آشکار نکردهایم، فقط به آن افتخار کنیم و چنین بپسندیم که چیزی به نام فطرت در یک گوشه از روح و روان انسان باشد و در مواضع مختلف به آن استناد کنیم. اشکال اصلی نظریهی فطرت این است که از یک سو فطرت را به عنوان صورت نوعیه و یا فصل ممیز انسان معرفی میکند و از سوی دیگر چنان وانمود میکند که گویا فطرت چیزی غیر از عقل است؛ در حالی که میدانیم فقط عقل، فصل ممیز و ذاتی انسان میباشد.
قدما انسان را به «حیوان ناطق» تعریف کردهاند که در آن نطق همان «لوگوس» (Logos) و عقل است. ذاتیات انسان همین است و اگر ذاتی دیگری، به عنوان فطرت، وجود دارد باید روشن شود.
______________________________
1. کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج 4 ، صص 108-107 .
______________________________
البته در این بحث باید مراد از عقل هم تعیین گردد. عقل، به عنوان ذاتی و فصل ممیز انسان، یک حقیقت کلی است که دایرهی آن بسیار وسیع است و آنچه در تعریف آن گفته میشود معمولاً حاکی از بخشی از آن حقیقت است. مثلاً این که عقل، یعنی ادراک کلیات، درست است. اما معرف تمام عقل نیست و خود این جمله را هم عقل میگوید.
عقل یک حقیقت عالی است که ظهورات و تعینات گوناگونی دارد، مانند عقل نظری، عقل عملی، عقل ریاضی، عقل تجربی، شهود عرفانی و حتی عقل عرفی و...
ما دو عقل نداریم که یکی نظری و یکی عملی باشد، بلکه عقل حقیقت واحدی است که از نظر متعلق خود میتواند تقسیم شود؛ یعنی اگر متعلق آن صرف ادراک باشد، نظری و اگر بایدها و نبایدها باشد، عملی خواهد بود. شهود عرفانی نیز معقول است، یعنی وقتی بیان میشود مورد تأیید عقل است، به عبارت دیگر شهود عرفانی باید معقول باشد و الا ارزش نخواهد داشت. زیرا آن عقل کلی که هر یک از اینها تعین و تجلی آن است، حدود هر یک را معلوم میسازد.
بنابر این عقل کلی هر نوع خطا و صوابی را تشخیص میدهد و خود خطا نمیکند. گرچه عقل موجود در افراد خطا میکند. تمام قوام انسان به عقل اوست و لذا نباید گفت عقل یکی از قوای ماست، چون ما مستقل از عقل چیزی نیستیم. هر یک از قوای انسان مانند سامعه و باصره اگر نباشد، انسان انسان است، اما اگر انسان عقل نداشته باشد انسان نیست. لذا عقل در عرض قوای دیگر قرار نمیگیرد. حس و خیال و وهم و دیگر قوا همه در تحت سیطرهی عقل عمل میکنند و اگر سیطرهی عقل را برداریم، همه چیز گمراه کننده خواهد بود، اما با حضور و سیطرهی عقل همهی اینها خوب و بجا خواهند بود.
حال با تعریف و تبیینی که از عقل شد سؤال اصلی این است که فطرت چیست و جایگاه آن کدام است؟ اگر اوصافی که برای عقل شمرده شد، طبق ادعا، اوصاف فطرت است، در این صورت نزاع لفظی است و فطرت همان عقل است.
ویژگیها و اوصافی که برای فطرت شمرده میشود، همگی این مطلب را تأیید میکند که فطرت همان عقل است. مثلاً این که اصل امتناع اجتماع نقیضین فطری است، خاصیت عقل نظری است؛ شناخت یا تشخیص اخلاق نیک و بد یا حسن و قبح مربوط به عقل عملی است و همین طور اوصاف دیگر فطرت که هر چه بشمارید، همه صفات عقل است.
قدما و بزرگان ما نیز به این مسأله توجه داشتند و اصل توجه خود را به عقل معطوف نمودهاند و اگر گاهی از فطرت نام میبرند مرادشان همان عقل به وصف هدایتگری است.
با توجه به آنچه ذکر شد، و به حکم «لامشاحة فی الاصطلاح»، اگر کسی در باب عقل سخن بگوید ولی از عنوان فطرت استفاده کند، اشکالی ندارد و این اختلاف لفظی مقبول است. اما اگر کسی در باب فطرت نظریهپردازی کند و آن را غیر از عقل بداند، باید روشن سازد که فطرت غیر از عقل چیست؟ از فطرت چه کاری برمیآید که از عقل برنمیآید؟ کجاست که فطرت هست و عقل نیست؟
به نظر میرسد که مبدعان نظریهی فطرت جزو دستهی اخیر باشند. از جملهی این متفکران و شاید مهمترین آنها در جامعهی علمی کشور، مرحوم استاد مطهری قدسسره است.
به نظر میرسد که مرحوم مطهری قدسسره قبول نداشت که فطرت همان عقل است و شواهدی این مطلب را تأیید میکند. از جمله این که ایشان کتاب مستقلی تحت عنوان فطرت دارد و در جای جای آن به این نظریه همچون کشف تازهای میپردازد. ایشان مسألهی فطرت را یک بحث فلسفی میداند که در قرآن و سنت روی آن تکیهی فراوان شده است، تا آن جا که شاید بتوان گفت مسألهی فطرت امالمسائل معارف اسلامی(1) است. ایشان تصریح میکند که قدما در این باب مطلبی نگفتهاند:
این مسألهی فطرت از حیاتیترین مسائل معارف ماست و خیلی ضرورت دارد که حل شود ولی متأسفانه در کتابهای ما اعم از تفسیر و شرح حدیث و فلسفه، بحثهای مستوفایی راجع به فطرت نشده است... با این که در قرآن از فطرت زیاد یاد شده است، ولی هر چه انسان جستجو میکند، در هیچ جا یک بحث جامعی راجع به آن پیدا نمیکند.(2)
با توجه به این قراین تردیدی باقی نمیماند که از نظر مرحوم مطهری قدسسره موضوع فطرت، ایدهای جدید و امری غیر از عقل است. لذا این سؤال به طور جدی مطرح میشود که جز عقل و ابعاد و اوصاف آن، فطرت چه چیز دیگری میتواند باشد؟
ممکن است گفته شود که مرحوم مطهری قدسسره نظریهی فطرت را در مقابل تجربه گرایانی مانند جان لاک که منکر فطریات هستند مطرح کرده است. اما این سخن نارسایی است. زیرا
______________________________
1. مطهری، مرتضی، انسان در قرآن، ص 67 .
2. مطهری، مرتضی، نقدی بر مارکسیسم، ص 249 و 74 .
______________________________
ولاً تجربه گرایان میگویند ما بدون تجربه هیچ نداریم. در پاسخ، عقل گرایان میگویند عقل داریم و فطرت گرایان هم میگویند فطرت. ثانیاً همان طور که اشاره شد مرحوم مطهری قدسسره فطرت را در سنت اسلامی خود ما مطرح میکند و تعجب میکند چرا بزرگان ما به آن نپرداختهاند. لذا در نزاع با تجربه گرایی تفاوتی میان قول به عقل و فطرت نیست، اما پیش از آن نزاع ما باید تکلیف خود را روشن کنیم و به ارسطو و بوعلی پاسخ دهیم که آیا چیزی جز عقل به نام فطرت میتواند وجود داشته باشد.
تمهید پاسخ
چنان که ملاحظه شد اشکال مذکور کاملاً مبنایی است و اصل و اساس نظریهی فطرت را زیر سؤال میبرد و اگر این اشکال وارد باشد، پروندهی بحث از فطرت و فطریات بسته میشود و به عبارت دیگر قبل از پاسخ گویی به این اشکال، هرگونه اظهار نظر و قضاوت و به تبع نتیجهگیری در باب فطرت و فطریات نادرست خواهد بود، مگر این که لفظ فطرت به معنای عقل به کار برده شود که خود این جایگزینی در تعبیر موجب لغزش و انحراف و لااقل زاید و بیفایده خواهد بود.
در متن اشکال به درستی تذکر داده شده است که نباید در باب فطرت کلی گویی کنیم و امور مختلف را به امر مبهمی در روح به نام فطرت نسبت دهیم. این نکته نیز درست است که در جامعهی ما، شهید مطهری قدسسره مهمترین قائل، پیرو و مدافع نظریهی فطرت است، اما علیرغم اهتمام فراوان به نظریهی فطرت، ایشان فرصت تقریر فلسفی این نظریه و پاسخ به اشکال اخیر را نیافت. در این پژوهش سعی خواهیم کرد در بیان اشکالات از کلی گویی پرهیز نماییم و از این رو برای قضاوت در باب اشکال مطرح شده، که فطرت همان عقل است، به تبیین و تقریر دقیق اشکال خواهیم پرداخت.
از آنجا که بیان اشکال از موضع عقل گرایی در فضای سنت اسلامی و نظام فکری ذات گرایی انجام شده در مقام پاسخ نیز باید در همین فضا باقی بماند. به تعبیری که در متن اشکال آمده ما باید ابتدا تکلیف خود را روشن کنیم و به ارسطو و بوعلی پاسخ دهیم که آیا چیزی جز عقل به نام فطرت میتواند وجود داشته باشد.
با توجه به مقدمات مذکور، برای پاسخ به اشکالات مورد نظر، بررسی رابطهی فطرت و عقل در آثار شیخ الرئیس ابوعلی سینا، که نظام فلسفی اش آمیزهای است از مهمترین عناصربنیادی فلسفهی مشایی - ارسطویی و برخی عناصر مشخص جهان بینی نوافلاطونی در پیوند با جهانبینی دینی و اسلامی، دنبال میشود، چرا که او با توجه به گستردگی و عمق آثار خود، میتواند گزینه و نمایندهی بسیار خوبی برای سنت فلسفی اسلامی باشد.
آنچه در پی خواهد آمد مروری است بر آثار ابن سینا و جستجو و تلاش برای پاسخ به این پرسش که آیا از نظر او فطرت همان عقل است.
عقل، یکی از قوای نفس
ابن سینا در آثار مختلف خود در باب نفس و قوای آن اظهار نظر کرده که خلاصهی آن چنین است:
قوای نفسانی در تقسیم اول به سه قسم تقسیم میشوند: اول نفس نباتی،... دوم نفس حیوانی،... و سوم نفس انسانی. برای هر یک از این سه نفس مذکور نیز قوای خاصی است.
نفس نباتی دارای سه قوه است: غاذیه،... منمیه،... و مولده. و نفس حیوانی در تقسیم اول دارای دو قوه است: محرکه و مدرکه. محرکه بر دو قسم است: یک شاخه قوهی شهوانی نامیده میشود،... و یک شاخه قوهی غضبیه نامیده میشود. اما قوهی مدرکه نیز بر دو قسم است: یکی از آنها قوهی درک از خارج است و دیگری قوهی درک از داخل. قوهی مدرکه از خارج همان حواس پنج گانه (بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه) است و از قوای مدرکهی باطنی حیوانی، قوه بنطاسیا (حس مشترک)، سپس متخلیه،... سپس وهیمه،... سپس حافظه (ذاکره) است.
اما قوای نفسانی ناطقهی انسانی تقسیم میشود به قوهی عامله و عالمه. قوهی نظری (عالمه) گاهی عقل هیولانی... و گاهی عقل بالملکه... و گاهی عقل بالفعل... و گاهی عقل مستفاد است.(1)
مراتب عقل
ابن سینا مراتب عقل را به مراتب قوه و فعل نوشتن تشبیه میکند که در کودک این امر در حد قوهی مطلقه است و چیزی از آن به فعلیت نرسیده است. در مرحلهی بعد که کودک رشد میکند و با قلم و کاغذ و مقدمات نوشتن آشنا میشود، این مرحله، به عنوان قوهی ممکنه،
______________________________
1. ابن سینا، الشفاء، الطبیعیات، النفس، صص 40-32 ، رسالهی نفس، صص 26-11 .
______________________________
شناخته میشود و کمال قوه وقتی است که شخص نوشتن را میآموزد و هر وقت که بخواهد میتواند بنویسد(1). البته هنگام نوشتن، این قوه تبدیل به فعل میشود.
نسبت عقل نظری با دریافت معقولات نیز همین طور است:
عقل هیولانی : «گاهی نسبت به قوهی (عقل) نظری با صورت مجردی که گفتیم، نسبت بالقوهی مطلق است، به طوری که این قوهی نفس هیچ چیز از کمال مربوط را دریافت نکرده و در این صورت عقل هیولانی نامیده میشود.»
عقل بالملکه : «و گاهی نسبت آن نسبت بالقوهی ممکن است و آن وقتی است که در قوهی هیولانی، برخی از کمالات معقولات اولی که از طریق آنها به مقولات ثانی میرسد، حاصل شده باشد. و مراد من از معقولات اولی مقدماتی است که تصدیق آنها بدون اکتساب حاصل میشود و بدون این که شخص احساس کند که ممکن است زمانی خالی از آن تصدیق بوده باشد. مثل اعتقاد ما به این که «کل از جزء بزرگتر است» و «اشیای مساوی با شیء واحد، با هم مساویند». پس هرگاه این مقدار از عقل برای آن حاصل شده باشد عقل بالملکه نامیده میشود...»
عقل بالفعل : «و گاهی با قوهی کمالی نسبتی دارد و این وقتی است که صورت معقول اولیه نیز نزد او حاصل شده باشد. البته چنین نیست که او مشغول مطالعهی آن باشد به صورت بالفعل به آن مراجعه کند، بلکه آن صورت نزد او ذخیره شده و هر وقت که بخواهد آن را مطالعه و تعقل میکند و میفهمد که آن را تعقل کرده، و این قسم عقل بالفعل نامیده میشود.»
عقل مستفاد : «و گاهی نسبت آن بالفعل مطلق است و آن وقتی است که صورت معقول نزد عقل حاضر باشد و آن را مطالعه کند و به صورت بالفعل تعقل نماید و بفهمد که آن را به صورت بالفعل تعقل کرده که در این حالت عقل مستفاد نامیده میشود».(2)
مطالب پیش گفته دربارهی نظر ابن سینا در باب عقل و مراتب آن، به عنوان یکی از قوای نفس، را میتوان در نموداری که در پی میآید خلاصه کرد.
______________________________
1. ابن سینا، النجاة، ص 165 .
2. ابن سینا، النجاة، صص 165 ؛ الاشارات، ج 2 ، صص 357-353؛ الشفاء، النفس، صص 40-39؛ رسالهی نفس، صص 27-24.
______________________________
غاذیه
نفس نباتیمنمیه
مولده
شهوت
محرکه
غضب
نفس حیوانیسمع
بصر
ظاهریشم
ذوق
مدرکهلمس
نفس ارضی
حس مشترک
متخیله
باطنی
وهمیه
حافظه
عقل هیولانی
عقل بالملکه
عقل نظری
عقل بالفعل
نفس انسانیعقل بالمستفاد
عقل عملی
چند نکته
1 ) عقل نظری یکی از قوای نفس انسانی است و عقل عملی قوهی دیگری است و ابن سینا این مطلب را با تعابیر مختلف بیان کرده است. در عبارت مذکور از شفا تعبیر شیخ این بود:
قوای نفس ناطقهی انسانی تقسیم میشود به قوهی عامله و عالمه(1).
تعبیر رساتر شیخ این است که :
انسان یک قوه دارد که مخصوص آراء کلی است و قوهی دیگری دارد که مخصوص تأمل در امور جزئی است.(2)
تعبیر بسیار صریح و آشکار شیخ مبنی بر جدا و مستقل بودن عقل نظری و عقل عملی در کتاب نجات آمده است که میگوید:
هر یک از دو قوه (عالمه و عامله) به اشتراک اسم عقل نامیده میشوند.(3)
و نیز در رسالهی نفس که میگوید:
و هر دو را عقل خوانند بر سبیل اشتراک.(4)
لذا مشترک لفظی بودن کلمهی عقل نباید ما را به این خطا بیندازد که عقل نظری و عقل عملی حقیقت واحد مشترکی هستند.
2 ) عقل نظری و عقل عملی هر کدام یکی از قوای نفس انسانی هستند و البته نفس قوای بسیار دیگری هم دارد.
3 ) از این که عقل نظری و عملی از قوای نفس ناطقهی انسانی هستند، فهمیده میشود که نفس ناطقه ماهیت و حقیقت خاص خود را دارد و عقل نظری و عملی ماهیت و حقیقت نفس نیستند، بلکه از قوای آن به حساب میآیند. در آینده در باب این نکته توضیح بیشتری خواهیم داد.
4 ) مراتب عقل مراتب سیر از قوه به فعل، در رابطه با دریافت و ادراک معقولات، است. بیان شیخ در آثار مختلف خود در این زمینه نوعی ابهام دارد، زیرا تمایز میان تصورات و تصدیقات در این مراتب روشن نیست. اساس سخن شیخ بر استعداد ادراک تصورات معقول است که
______________________________
1. الشفاء، النفس، ص 37 .
2. همان، ص 184 .
3. النجاة، ص 163 .
4. رسالهی نفس، ص 23 .
______________________________
مثلاً در باب عقل هیولانی میگوید:
قوه (عقل) نظری گاهی نسبت آن با صورت مجرد نسبت بالقوهی مطلق است.
و یا در باب عقل بالفعل میگوید:
و گاهی صورت معقول اولیه نیز در آن حاصل شده، الا اینکه به مطالعه آن نمیپردازد.
و یا در باب عقل مستفاد میگوید:
و گاهی صورت معقول نزد عقل حاضر است و آن را مطالعه میکند.
اما چنان که ملاحظه شد، مرتبهی عقل بالملکه نه در باب ادراک صورت معقول بلکه با دریافت تصدیقات معقول، که همان قضایای اولی باشند، سنجیده میشود.
5 ) طبق مطالب بیان شده، نفس در حصول تصورات معقول میتواند نقش ایفا کند و نقش آن از طریق ادراکات حسی است. بیان خود شیخ این است که حس صورتهای محسوسات را میگیرد و آنها را به نیروی خیال واگذار میکند و آن صورتها موضوعاتی برای فعالیت عقل نظری ما میشوند. عقل آنها را با عوارض گوناگون و متخالف مییابد، مانند این که زید را با ویژگیهایی از رنگ، شکل و هیأت اندامها مییابد که نزد عمرو مختصات دیگری غیر از آنها یافت میشود. آنگاه عقل به این عوارض روی میآورد و آنها را از یکدیگر جدا میکند. چنانکه گویی این عوارض متخالف را پوست میگیرد و کنار مینهد تا این که به معنای مشترک میان آنها میرسد که در آن دیگر اختلافی میانشان نیست و بدین سان صورت انسان مشترک میان آنها را تصور میکند.(1)
اما در بیان مراتب قوای عقلانی، سخن شیخ در باب چگونگی نقش نفس (حس یا عقل)، در حصول تصدیقات معقول، از جمله چگونگی ادراک قضایای اولی، مبهم باقی میماند. البته شیخ در مواضع دیگر در این باب سخن گفته که به آنها اشاره خواهیم کرد.
عقل، یکی از فطریات
مراد از فطرت، خلقت ویژهی انسان است و مراد از فطریات ویژگیهای خلقتی او. با این تعریف و با آنچه از سخنان ابن سینا در باب عقل بیان شد، روشن میشود که در نظام فکری ابن سینا، عقل یکی از فطریات انسان است و خوشبختانه این مطلب توسط خود ابن سینا
______________________________
1. الشفاء، المنطق، البرهان، ص 22 ، (ترجمه از شرف، ص 24) .
______________________________
تصریح شده است که انسان ویژگیهای زیادی دارد که یکی از آنها عقل است.
توضیح مطالب آن که طبق تعریف، فطریات یا ویژگیهای خلقتی انسان چند دسته هستند. برخی از این ویژگیها، قوای خاص انسان میباشند، برخی ادراکات خاص و برخی گرایشهای خاص و برخی استعدادهای خاص. ابن سینا در کتاب شفا وقتی در چند مقاله و چندین فصل قوای نفس نباتی و قوا و حواس ظاهری و باطنی نفس حیوانی را توضیح میدهد، فصل اول از مقالهی پنجم را چنین آغاز میکند:
از بحث در باب قوای حیوانی فارغ شدیم و شایسته است که اکنون در باب قوای انسانی سخن بگوییم.(1)
اما در جملهی بعد، به جای اینکه به قوای ویژهی انسان بپردازد، بحث را از نگاه کلیتری دنبال میکند و به موضوع ویژگیهای کلی انسان اشاره میکند و موارد متعددی را برمیشمرد؛ از جمله نیاز به مشارکت غیر برای ادامهی بقا، نیاز به تصرف در طبیعت برای ادامهی بقا، زبان (استفاده از صوت یا اشاره برای انتقال مافیالضمیر)، داشتن صنعت از روی فکر و استنباط، خنده، گریه، خجالت، ترس از آینده، امید به آینده و دوراندیشی برای آینده.
ابن سینا در ادامهی بیان این ویژگیهای انسان، به قوای ویژهی انسان اشاره میکند و میگوید خاصترین ویژگی انسان تصور معانی کلی عقلی و مجرد است.
و أخص الخواص بالانسان تصور المعانی الکلیة العقلیة(2)
تعبیر خاصترین ویژگی یا اخص الخواص صراحت تام دارد بر مدعای مورد نظر که عقل یکی از فطریات (ویژگیهای) انسان است.
اشکال
چه بسا در این جا اشکال شود که ابن سینا در جای خود تذکر داده که میان قوای مختلف از نظر ریاست و خدمت ترتیب خاصی وجود دارد:
تو عقل مستفاد یا عقل قدسی را رئیسی مییابی که تمام قوا به آن خدمت میکنند و آن غایت قصوی و مراد نهایی است. سپس عقل بالفعل است که عقل بالملکه به آن خدمت
______________________________
1. ابن سینا الشفاء، الطبیعیات، النفس، ص 181 .
2. همان، ص 184 .
______________________________
میکند و عقل هیولانی از نظر استعدادی که در آن است به عقل بالملکه خدمت میکند. سپس عقل عملی به تمام آنها خدمت میکند... سپس وهم است که به عقل عملی خدمت میکند.(1)
ابن سینا در ادامه، تمام قوای حیوانی و نباتی و حتی کیفیات اربعه (حرارت، برودت، یبوست و رطوبت) را در این نظام ریاست و خدمت به صورت زنجیرهی کاملی ذکر میکند و همان طور که ذکر شد سر سلسله و به تعبیر خود ابن سینا غایت قصوای این مجموعه، عقل نظری - که مراتب خاص خود را نیز دارد - میباشد. بنابراین سخن ابن سینا مبنی بر اینکه خاصترین ویژگی انسان عقل است را باید به این معنا گرفت که فصل اخیر، و در واقع ماهیت و حقیقت انسان، عقل است و نه این که عقل یکی از ویژگیها یا فطریات انسان است.
پاسخ
اولاً از این که میان قوای مختلف نفس رابطهی ریاست و خدمت وجود دارد و عقل مخدوم همهی قوای نفس میباشد، نمیتوان نتیجه گرفت که ماهیت و حقیقت نفس انسان عقل است و ثانیاً نباید فراموش کرد که عقل نظری و عقل عملی دو قوهی مستقل هستند که نام عقل برای هر دو مشترک لفظی است و چنان که ابن سینا تصریح میکند:
قوای نفس ناطقهی انسانی تقسیم میشود به قوهی عامله و قوهی عالمه و هر یک از این دو قوه به اشتراک اسم، عقل نامیده میشوند.(2)
لذا خود این تعدد قوای مستقل و خاص نفس نیز موجب میشود که نتوان ماهیت و حقیقت انسان را یکی از آنها و نه دیگری دانست.
ثالثاً و مهمتر این که در پاسخ به اشکال مذکور خود ابن سینا با صراحت بیان میکند که عقل نظری و عقل عملی حقیقت و ماهیت نفس انسان نیستند، بلکه قوای نفس به شمار میآیند و نفس چیزی است که دارای این قواست.
نفسی که تصرف میکند در بدن انسان، یک ذات است و یک جوهر و این قوتها همه آلت
______________________________
1. النجاة، ص 168 .
2. ابن سینا، النجاة، ص 163 .
______________________________
ویاند.(1)
و لیس لاواحد منهما (العقل النظری و العقل العملی) هوالنفس الانسانیة، بل النفس هو الشیء الذی له هذه القوی.(2)
شیخ در ادامه به تعریف یا توضیح نفس میپردازد و میگوید:
چنان که روشن شد، نفس جوهر منفردی است که توان انجام افعالی را دارد که برخی از آنها محقق نمیشود مگر از طریق آلات و ابزار و استفادهی کامل از آنها، و برخی نیاز نسبی به آلات و ابزار دارند و برخی اصلاً نیازمند آلات و ابزار نیستند.(3)
ابن سینا در مواضع دیگر تعاریف دیگری نیز از نفس ارایه کرده که، مستقل از قضاوت در باب تفاوت این تعاریف، روشن است که بیان مذکور در واقع تأکیدی است بر این که عقل نظری و عملی ماهیت نفس نیستند و بلکه قوای نفس میباشند و نفس علاوه بر این قوای ویژه، ویژگیهای دیگری نیز دارد.
تفاوتهای عقل و علم
علاوه بر بحث اخیر مبنی بر این که انسان، فطریات یا ویژگیهای خلقتی متفاوتی دارد که برخی از آنها قوای خاص انسان، برخی ادراکات خاص و برخی گرایشهای خاص و... هستند و در این میان عقل یکی از قوای خاص انسان و لذا یکی از فطریات انسان است، از آنجا که موضوع مورد نظر این مقاله ادراکات فطری است، شایسته است به طور جداگانه به تمایز عقل با ادراکات فطری نیز اشاره کنیم.
آنچه در این بخش ملاحظه خواهید کرد تفصیل این استدلال است که چون ادراکات فطری از سنخ علم و ادراک هستند، هر یک از تفاوتهای علم و ادراک با عقل، نشان گر تفاوت و تمایز ادراکات فطری با عقل نیز هست. حال مرور کوتاهی میکنیم بر برخی از
______________________________
1. ابن سینا، رسالهی نفس، صص 61-60 .
2. ابن سینا، الشفاء، الطبیعیات، النفس، ص 185 .
3. همان، صص 186-185 .
______________________________
تفاوتهای عقل و علم در کلام خود ابن سینا.
عقل، قوهی درک:
ابن سینا در بیان اینکه هر یک از قوا برای افعال معینی هستند مثال میزند و میگوید ابصار نیرویی است که کیفیت جسم قابل روشنایی (رنگ) را درک میکند؛ متخلیه نیرویی است که صورت امور مادی را، که به نوعی از مادی و جسمانی بودن تجرید یافته، درک میکند و همچنین عاقله نیرویی است که صور امور بری از ماده را درک میکند.(1)
روشن است که خود قوای ادراک و عمل ادراک و امور مدرک با هم متفاوتند.
اقسام و مراتب عقل:
ویژگیها و اوصافی که برای عقل شمرده میشود، هیچ کدام، قابل تطبیق بر علم و ادراک نیست. از جمله تقسیم عقل به نظری و عملی.
همچنین مراتب عقل هیولانی، عقل بالملکه و... که هم برای عقل نظری و هم برای عقل عملی ذکر شده است، قابل تطبیق بر علم و ادراک نیست.
تعریف علم و ادراک:
ابن سینا در تعریف ادراک میگوید:
درک چیزی، عبارت است از این که حقیقت آن نزد مدرک متمثل گردد.(2)
در میان تعاریف مختلف علم و ادراک این تعریف، چنان که خواجه نصیر نیز اشاره میکند، میتواند جامع هر دو، علم حضوری و حصولی، باشد، زیرا تمثل چیزی نزد چیزی میتواند حضور «بنفسه» یا «بمثاله» باشد.(3) قطب الدین رازی نیز تصریح میکند ادراک یعنی حصول شیء نزد مدرک که یا خود مدرک و یا صورت آن نزد مدرک حاضر خواهند بود.(4)
طبق تعریف فوق، تفاوت علم با عقل که یکی از قوای نفسانی است آشکار است.
مراتب ادراک:
ابن سینا در آثار مختلف خود از جمله اشارات، شفا، نجات و رسالهی نفس، به این موضوع پرداخته است که ادراک برحسب نقصان و کمال قوای ادراک کننده، مراتبی دارد که عبارتند از
______________________________
1. همان، ص 29 .
2. ابن سینا، الاشارات، ج 2 ، ص 308 .
3. طوسی، ص 310 .
4. رازی، ص 312 .
______________________________
دراک حسی، ادراک خیالی، ادراک وهمی و ادراک عقلی.(1)
با صرف نظر از تفصیل مطالب در این زمینه، خود تقسیم مذکور نشان میدهد که اولاً ادراک مقسمی است برای اقسام چهارگانهی احساس، تخیل، توهم و تعقل.
ثانیاً قوای ادراکی حس، خیال، وهم و عقل با یکدیگر فرق میکنند.
ثالثاً امور محسوس، متخیل، متوهم و معقول که انواع مدرکات هستند با یکدیگر متفاوتند. این تفاوت در عبارت زیر آشکارتر است:
ادراک العقل للمعقول أقوی من ادراک الحس للمحسوس.(2)
تقسیم علم به تصور و تصدیق:
ابن سینا این تقسیم را در مواضع مختلف مطرح میکند که «هر معرفت و علمی، یا تصور است یا تصدیق».(3)
روشن است که این تقسیم در عقل راه ندارد. اهمیت مضاعف تقسیم مذکور در این است که به تبع آن میتوان ادراکات فطری را، طبق فرض، بر دو قسم تصوری و تصدیقی دانست. البته همان طور که در فصول آینده ملاحظه خواهد شد، شهید مطهری قدسسره و دیگر حکمای اسلامی تنها قائل به تصدیقات فکری هستند و نه تصورات فطری. اما نکتهی مهم این است که اظهار نظر و موضعگیری در این بحث، چه در فضای فلسفهی اسلامی و چه در فضای فلسفهی غرب، بدون طرح بحث فطرت و فطریات ممکن نیست.
رابطهی حس و علم و عقل:
ابن سینا در باب رابطهی سلبی حس و علم میگوید:
گفته شده که اگر کسی حسی را از دست بدهد، واجب میشود که علمی را، یعنی، که آن حس، نفس را به آن رهنمون میشد، از دست بدهد. پس برای نفس ممکن نیست که به آن علم برسد.(4)
______________________________
1. ابن سینا، النجاة، صص 171-168 ، رسالهی نفس، صص 29-27 ، الاشارات، ج 2 ، صص 323-322 .
2. ابن سینا، النجاة، ص 246 .
3. ابن سینا، النجاة، ص 3 .
______________________________
اگر چه حواس دریچههای دریافت ادراکات و معلوماتاند و اگر تمام این دریچهها بسته باشند و هیچ ادراک و معلومی برای نفس حاصل نشود، قوای عقلانی انسان ظهور و بروز نخواهند کرد، اما چنین نیست که با محرومیت از یک حس و یک علم، یا یک دسته از معلومات، فقدان یا نقصانی در عقل حاصل شود.
عقل فعال و افاضهی تصدیقات بدیهی:
علاوه بر عقل به عنوان یکی از قوای نفس انسانی، ابن سینا از عقل فعال نیز نام میبرد که از اشیای مفارق غیرمحسوس و خارج از نفس انسان است و این عقل است که نفس را به مراتب چهارگانهی عقل هیولانی، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل بالمستفاد گذر میدهد و لذا همهی معقولات قائم به عقل فعال هستند.
در اینجا اشارهی کوتاهی داریم به بیان ابن سینا در اثبات عقل فعال و سپس چند نکته در ارتباط با بحث مورد نظر خود یادآور میشویم:
استدلال شیخ بر عقل فعال در شفا و نجات از طریق قوه و فعل است.
نفس انسانی بالقوه عاقل بوده و سپس بالفعل عاقل میشود و هر آنچه از قوه به فعل حرکت کند، به خاطر یک سبب بالفعلی حرکت نموده...(1) و این شیء (سبب بالفعل) باید بذاته عقل باشد، و اگر بالقوه عقل باشد، سلسلهی این امر تا بینهایت ادامه مییابد و این امر محال است (اگر تا بینهایت ادامه نیابد باید) نزد چیزی متوقف شود که در ذات و جوهر خود عقل است و آن سبب و علت هر آنچه بالقوه عقل است در این که بالفعل عقل شود میباشد.(2)
ابن سینا در کتاب اشارات از سه حالت ادراک، نسیان و ذهول برای اثبات عقل فعال استفاده میکند. حاصل بیان شیخ این است که اولاً صورت معقولات، برخلاف صور محسوسات، نمیتوانند در جسم و امر جسمانی وجود داشته باشند و ثانیاً سه حالت «ادراک»، که صور معقول در ذهن و نفس حاضر هستند، و «نسیان»، که صور معقول کلاً از نفس زایل شدهاند، و «ذهول» یا غفلت، که نفس در هر لحظه به صور معقول امکان دسترسی دارد، این سه حالت نشان میدهد که، در حالت ذهول و غفلت، صور معقول باید در خزانه و محل دیگری وجود داشته باشند، زیرا اگر بگوییم در این حالت صور معقول نزد نفس حاضرند، حالت ذهول و حالت ادراک یکسان میشوند و اگر بگوییم در این حالت صور معقول کلاً از نفس زایل میشوند، حالت ذهول و حالت نسیان یکسان میشوند و از سوی دیگر طبق مقدمهی
______________________________
1. ابن سینا، الشفاء، البرهان، ص 222 .
2. ابن سینا، الشفاء، ج 1 ، ص 396 .
3. ابن سینا، النجاة، صص 19-192 .
______________________________
ول، این صورت معقول، در امری که جسم یا جسمانی باشد وجود ندارند و لذا «تنها این فرض باقی میماند که شیء خارج از جوهر ما وجود داشته باشد، که صور معقول بالذات در آن وجود داشته باشند، زیرا آن یک جوهر عقلی بالفعل است.(1)
استدلال سوم شیخ بر عقل فعال، از طریق تصدیق به برخی قضایای عقلی و ضروری است. حاصل استدلال این است که ذهن و نفس کودکان در ابتدا خالی از هرگونه ادراکی است، اما قضایای اولی یا بدیهیات، بدون اینکه به کودکان تعلیم داده شوند، در نفس آنها پدیدار میشوند. حس و تجربه نمیتوانند منشأ حصول این احکام باشند، زیرا حس و تجربه هرگز مفید احکام ضروری نیستند، در حالی که اولیات مانند «کل از جزء بزرگتر است»، «نقیضان با هم جمع نمیشوند»، یا «دو شیء متساوی با شیء دیگر، خود، متساویند»، احکام ضروری و یقینی هستند.
از سوی دیگر این احکام نمیتوانند حاصل تفکر و استدلال باشند، زیرا برای اثبات آنها نیازمند مقدماتی میباشیم، که خود آن مقدمات نیز نیازمند استدلال و اثبات هستند، و در این صورت سلسلهی استدلالها تا بینهایت ادامه پیدا میکرد.(2)
ابن سینا از این مقدمات نتیجه میگیرد که این احکام ضروری باید منشأ دیگری داشته باشند که همان عقل فعال است.
چند نکته
1 ) رابطهی عقل فعال با نفس رابطهی نوردهی و افاضه است. ابن سینا این مطلب را در نجات و رسالهی نفس با تمثیل رابطهی خورشید با چشمان ما بیان کرده(3) و در کتاب اشارات با تمثیل نفس به آینه، که وقتی رو به عالم قدس (عقل فعال) میکند، صورتی در آن نقش میبندد و وقتی به جانب حس یا چیز دیگر در عالم قدس رو میکند، صورتی که ابتدا نقش بسته بود برطرف میشود.(4)
عبارت و تمثیل شیخ در کتاب نجات چنین است:
______________________________
1. ابن سینا، الاشارات، ج 2 ، ص 367 .
2. ابن سینا، مبحث عن القوی النفسانیة، ص 176 ، (داودی، ص 324) .
3. ابن سینا، الاشارات، ج 2 ، ص 368 .
4. ابن سینا، النجاة، ص 193 ، رسالهی نفس، صص 67-65 .
______________________________
نسبت و پیوند عقل فعال با عقلهای بالقوه و معقولهای بالقوهی ما، نسبت خورشید است به چشمان ما (که بالقوه بینندهاند) و نیز نسبت به رنگها [و اشیایی [که بالقوه دیدنیاند. چون پرتو خورشید به چیزهایی بالقوه دیدنی بتابد، آنها برای ما بالفعل دیدنی میشوند و چشم نیز بالفعل بیننده میگردد. اثر عقل فعال نیز چنین است؛ نیرویی از آن به چیزهای تخیل شدهی بالقوه سرازیر میشود و آنها را بالفعل معقول میسازد و به همان گونه که خورشید به خودی خود دیدنی است و سبب میشود که دیدنی بالقوه، دیدنی بالفعل شود، این جوهر [یعنی عقل فعال] نیز به خودی خود معقول است و سبب میشود که دیگر معقولات بالقوه، معقولات بالفعل شوند.(1)
2 ) با توجه به مطالب پیش گفته روشن میشود که عقل ما چون آینهای است که صور افاضه شده از عقل فعال در آن نقش میبندد و همین که عقل خود را به چیزی دیگر معطوف داشت، آن صور زایل میگردد.
از این نکته میتوان استفاده کرد که شناخت عقلانی در نفس انسان، امری انقسامپذیر است، نه بسیط، یعنی شناختی است تدریجی و جزء به جزء که نه تنها بینهایت قضیه در آن وجود دارد، بلکه هر قضیه خود مرکب از اجزایی است که همان تصورات متضمن در یک تصدیق باشند.(2)
این مطلب نیز صراحتی در تمایز عقل با مدرکات گوناگون تصوری و تصدیقی دارد.
3 ) افاضهی عقل فعال به نفس، ضابطهمند است و نه گزاف. ضابطهی این افاضه که چرا بعضی از صور معقول به نفس انسانی افاضه میشود و بعضی صور دیگر نه، عبارت است از استعداد و قابلیت نفس که این استعداد در اثر ادراک جزئیات حاصل میشود.(3)
قبلاً نیز در باب نقش ادراکات حسی در حصول تصورات معقول مطلبی را از شفا نقل کردیم که تکرار نمیکنیم.
4 ) نکتهی قبل در باب افاضهی معقولات تصوری از عقل فعال به نفس بود. اما چنان که در بحث مراتب عقل و همچنین در استدلال سوم شیخ بر وجود عقل فعال ملاحظه شد، علاوه
______________________________
1. ابن سینا، النجاة، ص 193 (ترجمه از شرف، ص 23) .
2. فضل الرحمان، ص 106 .
3. ابن سینا، الاشارات، ج 2 ، صص 367-369 .
______________________________
بر معقولات تصوری، معقولات تصدیقی نیز از عقل فعال به نفس افاضه میشوند و مراد از معقولات تصدیقی، همان قضایای اولی است که نه از حس اخذ شدهاند و نه قابل استدلال میباشند. مانند «کل از جزء بزرگتر است»، «اجتماع نقیضین محال است» و...
سؤال و نکتهی مهم آن است که این قضایا چگونه و از کجا برای نفس حاصل شدهاند. ابن سینا گاهی میگوید این قضایا غیراکتسابی هستند.
مراد من از معقولات اولی مقدماتی است که تصدیق آنها بدون اکتساب حاصل میشود و بدون این که شخص احساس کند که ممکن است زمانی خالی از آن تصدیق بوده باشد، مثل اعتقاد ما به این که کل از جزء بزرگتر است.(1)
ابن سینا در برخی مواضع دیگر این قضایا را فطری یا جبلی میداند و میگوید تصدیق به این قضایا جز خود آنها هیچ سبب دیگری ندارد.
اولیات، قضایا و مقدماتی است که از جهت قوهی عقلی برای انسان حاصل میشود و تصدیق به آنها سببی ندارد، مگر ذات خود آنها... و مثال این امر «کل بزرگتر از جزء است» میباشد که این قضیه نه برگرفته از حس است و نه استقراء و نه چیز دیگر،... تصدیق به این قضیه در فطرت انسان است.(2)
ابن سینا، در موارد دیگر، این قضایا را هم احکام عقل بالفطره و هم افاضهی عقل فعال دانسته است از جمله در کتاب برهان شفا، در فصل پنجم از مقالهی سوم، وقتی در رهگذر ادراک معقولات فرایند شناخت تصوری و تصدیقی را تبیین میکند، میگوید:
تصدیق معقولات از رهگذر حس به چهارگونه دست میدهد: نخست بالعرض؛ در این حالت پس از این که تصورات عقلی مفرد و مجرد از عوارض و لواحق حاصل گردید، عقل مجدداً رو به سوی آنها آورده و به تجزیهی بعضی از بعضی و ترکیب بعضی با بعضی دیگر میپردازد. این تجزیه و ترکیب عقل نیز دو حالت دارد که در حالت اول براساس فطرت عقلی است و این امر از طریق اتصال عقل به نوری است که از سوی خداوند بر جانها و بر طبیعت افاضه میشود و عقل فعال نام دارد. عبارت شیخ چنین است:
ثم یقبل العقل علی تفصیل بعضها [المعانی المفردة المعقولة] عن بعض و ترکیب بعضها
______________________________
1. ابن سینا، النجاة، ص 166 .
2. ابن سینا، النجاة، ص 65-64 .
______________________________
مع بعض. و یتبع ذلک احکام العقل بالفطرة فی بعضها و یتوقف فی بعضها الی البرهان. اما القسم الاول من هذین فیکون باتصال من العقل بنور من الصانع مفاض علی الانفس و الطبیعة، یسمی العقل الفعال.(1)
5 ) ممکن است در این جا اشکال شود که قضایای بدیهی یا اولیات - به ویژه امتناع تناقض - خواص و قوانین حاکم بر عقل هستند و نه تصدیقی در کنار تصدیقات و مقدمات دیگر. برای پاسخ به اشکال مذکور مروری داریم بر نگاه شیخ به قضایای بدیهی اولی.
ابن سینا در مبادی علم میگوید:
مبادی یا «ما منها البرهان»، مقدماتی است که از طریق آنها براهین علم مورد نظر اثبات میگردد. مبادی بر دو قسم است:
الف) مبادی خاص یک علم مانند «اعتقاد به وجود حرکت» برای علم طبیعی و اعتقاد به این که «هر مقداری را تا بینهایت میتوان تقسیم کرد» برای علم ریاضی؛
ب ) مبادی عام که خود بر دو قسم است:
مبادی عام که برای همهی علوم است، مانند «بر هر چیزی یا ایجاب صدق میکند یا سلب» (اصل امتناع تناقض)؛
مبادی عام مقید که مبادی برخی علوم است مانند «اشیای مساوی با یک شیء، با هم مساویند» که از مبادی علوم هندسه، حساب، هیأت، موسیقی و... است.(2)
مطلب مذکور از این جهت بیان شد که تمایز میان مقدمات برهان و خود برهان آشکار شود. مثلاً در استدلال نمادین زیر:
1 ) هر «الف» «ب» است.
2 ) هر «ب» «ج» است.
3 ) پس هر «الف» «ج» است.
قضایای (1) و (2) مقدمات برهان و گذار از آن دو مقدمه و رسیدن به قضیهی (3) خود برهان است. و البته مقدمات، معلومات ذهن هستند و برهان، عمل عقل در رسیدن به معلوم جدید.
______________________________
1. ابن سینا، الشفاء، البرهان، صص 223-222 .
2. همان، ص 157-155 .
______________________________
نکتهی مهم این است که ابن سینا مبادی علوم را مقدمات برهان در آن علوم میداند و در این میان از اصل امتناع تناقض نیز نام میبرد.
در موضع دیگری از برهان شفا نیز به مسألهی کیفیت استفاده از اصل امتناع تناقض در علوم مختلف اشاره شده است. شیخ در مقالهی سوم، فصل اول، برای استفاده از این اصل، سه وجه بیان میکند که عبارتند از :
الف) مقدمهی مضمر و مکمل تصدیق به کبرا در هر قیاس اقترانی.
ب ) استفاده در برهان خلف (نشان دادن بطلان نقیض نتیجه و اثبات خود نتیجه).
ج ) عدم تقریر اصل مذکور و تصریح به آن به صورت یکی از مصادیق آن اصل در یکی از علوم خاص(1) (مثلاً هر مقداری یا مشارک است یا مباین، و یا هر عددی یا زوج است یا فرد).
ابن سینا و اصطلاح فطرت
در آثار ابن سینا موضوع فطرت به صورت مستقل و مستوفا مورد بحث قرار نگرفته است. قلت و پراکندگی اشارات شیخ به این موضوع چنان است که این توهم را پیش میآورد که آیا اساساً موضوع فطرت مورد قبول وی هست یا نه. مطالب پیش گفته در بخشهای قبل تلاشی بود برای نشان دادن مقبولیت نظریهی فطرت در نظام فکری ابن سینا و ارایهی شواهدی دال بر این مدعا.
ابن سینا اصطلاح فطرت را به صورت مستقل نیز به کار برده است. این استفاده گرچه در جای خود میتواند مؤیدی بر قبول نظریهی فطرت از سوی ابن سینا تلقی شود، اما از آن جا که معنای مورد نظر شیخ از این لفظ قدری با معنای مصطلح تفاوت دارد، پرداختن به این موضوع را به پایان این فصل موکول کردیم.
ابن سینا در بخش منطق از کتاب نجات، در فصلی به نام «وهمیات» میگوید:
وهمیاتی آرائی است که قوهی وهم، که پیرو حس است، موجب اعتقاد به آن آراء میشود و حکم محسوسات را دارد، زیرا در قوهی وهم چیزی برخلاف محسوسات قابل تصور نیست. مانند این احکام وهمی که فضا نامتناهی است و هر موجودی باید متحیز در جهت خاصی باشد.
______________________________
1. ابن سینا، الشفأ، المنطق، البرهان، صص 191-190 .
______________________________
ابن سینا تصریح میکند که این مثالها از وهمیات نادرست هستند و ممکن است برخی از وهمیات، صادق و درست باشند. مثلاً همان طور که توهم دو جسم در مکان واحد ممکن نیست، همین طور جسم واحد در زمان واحد نیز نمیتواند در دو مکان باشد.
ابن سینا در ادامه میگوید که وهمیات در ذهن بسیار قوی هستند و وهمیات نادرست فقط با قدرت عقل باطل میشوند و در عین حال از وهم زائل نمیشوند و از این رو در نظر اول نمیتوان میان وهمیات و اولیات عقلی و نظایر آن فرق گذاشت، استدلال ابن سینا بر مطلب فوق این است که وقتی به فطرت خود مراجعه میکنیم میبینیم که در باب وهمیات مانند عقلیات قضاوت میکند.
و لذلک لاتتمیز فی بادی الامر عن الاولیات العقلیة و مشابهاتها لأنا اذا رجعنا الی شهادة الفطرة رأینا الفطرة تشهد بها شهادتها بالعقلیات.(1)
طبعاً این سؤال پیش میآید که فطرت چیست و قضاوت آن بر چه مبنایی انجام میشود. ابن سینا به سؤال فوق توجه نموده و پاسخ مفصلی به آن میدهد که در این جا ابتدا به پاسخ و توضیحات شیخ و سپس به برخی نکات اشاره میکنیم.
معنای فطرت این است که انسان خود را چنان تصور کند که یک باره در دنیا به وجود آمده در حالی که بالغ و عاقل است، اما سخنی نشینده و به مذهبی معتقد نشده، و با امتی معاشرت نداشته و با سیاستی آشنا نشده اما محسوسات را مشاهده کرده و از آنها خیالاتی اخذ کرده است. اکنون شخص از آن (خیالات) چیزی را به ذهن عرضه و در آن شک میکند. اگر شک در آن ممکن بود، فطرت به آن شهادت نمیدهد و اگر شک در آن ممکن نبود، پس آن چیزی است که فطرت آن را ایجاب میکند. اما چنین نیست که هر آنچه فطرت انسان ایجاب میکند، صادق باشد بلکه بسیاری از آنها کاذب است. موارد صادق فقط فطرت قوهی عقل هستند.(2)
چند نکته
در رابطه با بحث مورد نظر ما از بیانات شیخ این نکات استفاده میشود:
______________________________
1. ابن سینا، النجاة، ص 62 .
2. همان، صص 63-62 .
______________________________
1 ) طبق آنچه بیان شد فطرت مرجعی برای شهادت در باب برخی قضایاست که فراتر از استماع آراء و اعتقاد به مذاهب و معاشرت با امم و معرفت سیاسات برای نفس حاصل است.
2 ) علاوه بر شهادت فطرت نسبت به قضایای مختلف، فطرت ملاکی برای قضاوت در باب قضایای مختلف نیز هست. مثلاً با عرضهی وهمیات بر فطرت میتوان تأیید یا عدم تأیید آن را درک کرد.
3 ) ملاک خود فطرت این است که شخص خود را چنان تصور کند که یک باره در دنیا حاضر شده و به جز محسوسات، معرفت دیگری از عالم خارج دریافت نکرده است. در این صورت، اگر قضیهی عرضه شده قابل شک باشد، غیرفطری و اگر قابل شک نباشد، فطری است.
این ملاک، نسبی و غیردقیق است.
4 ) تأیید فطرت نسبت به برخی از قضایای وهمی مانند تأیید آن نسبت به اولیات عقلی است.
5 ) همهی فطریات صادق نیستند بلکه فقط فطریات عقل یا فطریاتی که مورد تأیید عقل باشند صادق هستند.
6 ) بطلان فطریات کاذب با عقل است. گرچه بعد از بطلان نیز این قضایا از ذهن زایل نمیشوند.
7 ) ممکن است اشکال شود که مثلاً این فطریات اوهام چیزی نیستند جز استقرای ناقص و تعمیم ناخودآگاه ذهن که بر فرض وقتی دهها و صدها مورد از موجودات محسوس را متحیز در جهت خاصی یافت، حکم میکند که هر موجودی متحیز در جهت خاصی است.
در پاسخ به اشکال فوق باید گفت این که ابن سینا در تبیین فطرت شرایطی فرضی، مانند رجل معلق، در نظر میگیرد نشان میدهد که به اعتقاد او مستقل از منابع کسب معرفت، خود فطرت هم منبعی برای شهادت به برخی قضایاست. در این میان فطرت عقل صادق است (انما الصادق فطرة القوة التی تسمی عقلاً) ولی مثلاً فطرت وهم که نشان گر وجود ساختار و جبلت خاص جسم است (ان هذه حبلة قوة لاتتصور شیئاً الا علی نحو المحسوس) تا جایی که در محدودهی محسوسات حکم میکند، صادق خواهد بود، زیرا در واقع ابزار عقل در قلمرو محسوسات است (ففطرة الوهم فی المحسوسات و فی الخواص التی لها، من جهة ما هی المحسوسة، صادقة یتبعها العقل، بل هو آلة للعقل فی المحسوسات) اما اگر از این قلمرو فراتر برود و بخواهد در باب امور غیرمحسوس مانند محسوسات قضاوت کند، فطرت کاذبی خواهدداشت (اما فطرتها فی الامور التی لیست بمحسوسة لنصرفها الی وجود محسوس، فهی فطرة کاذبة).
جمع بندی
دقت در سخنان ابنسینا نشان میدهد که از نظر او عقل نظری و عقل عملی دو قوهی مستقل هستند و هیچ یک را نمیتوان حقیقت و ماهیت نفس ناطقه دانست، بلکه از قوای خاص انسان میباشند و البته اخص خواص. اما در عین حال انسان ویژگیهای خاص دیگری نیز دارد که ابن سینا از آنها یاد کرده و مراد ما از فطرت و فطریات نیز همین ویژگیها میباشند.
از سوی دیگر اصطلاح فطرت و فطری در آثار ابن سینا، اگرچه اخص از فطرت و فطریات به معنای مذکور است اما، نسبت به ادراکات فطری اعم است.
در عین حال فراتر از اصطلاح و نام گذاری، اساس دیدگاه ابن سینا در باب ادراکات فطری با آنچه این پژوهش با الهام از اندیشههای شهید مطهری قدسسره در صدد تبیین آن است منطبق میباشد، زیرا ابن سینا قائل به تصدیقات فطری - و نه تصورات فطری - است و مصداق آن را قضایای بدیهی یا اولیات میداند. البته تذکر این نکته ضروری است که آنچه در این جستار بیان شد عبارت بود از تقریر تفاوت و تمایز فطرت و عقل از نظر ابن سینا. اما از آنجا که استعمال واژهی عقل میتواند با سعه و ضیق فراوانی همراه باشد، چه بسا فیلسوف دیگری دایرهی عقل را چنان وسیع بگیرد و تعریفی از آن ارایه دهد که شامل فطرت نیز باشد. اما آنچه در این مقدمه گذشت، نمونه و شاهد مهمی بود از عموم متون فلسفی در سنت اسلامی و به نظر میرسد تعجب استاد مطهری قدسسره بجا باشد که چرا قدمای مااین قدر به بحث فطرت کم توجه بودهاند.
کتابنامه
- ابن سینا، الشیخ الرئیس حسین بن عبدا...، الاشارات و التنبیهات، مطبعة حیدری، 1403 ه. ق.
- همو، رسالهی نفس، با مقدمه و حواشی و تصحیح دکتر موسی عمید، تهران، سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، 16 ، 1331 .
- همو، روانشناسی شفا، الفن السادس من کتب الشفاء، ترجمهی اکبر دانا سرشت، تهران، امیرکبیر، 1363 .
- همو، الشفاء، تصدیر ابراهیم مدکور، المؤسسة الجامعیة للدراسات الاسلامیة، 1405 ه. ق.
- همو، النجاة، تهران، المکتبة المرتضویة، 1364 .
- افلاطون، دورهی آثار افلاطون، ترجمهی محمد حسن لطفی، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، 1367 .
- رحمان، فضل، نظریهی عقل در فلسفهی ابن سینا در دین، فلسفه، قانون، ترجمه و تألیف دکتر سید مصطفی محقق داماد، تهران، انتشارات سخن، 1378 .
- کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ج 4 ، از دکارت تا لایب نیتز، ترجمهی دکتر غلامرضا اعوانی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش، 1375 .
- مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 2 ، تهران، انتشارات صدرا، 1378 .
- همو، انسان در قرآن (مقدمهای بر جهان بینی اسلامی، ج 4)، تهران، انتشارات صدرا، 1372 .
- همو، نقدی بر مارکسیسم، تهران، انتشارات صدرا، 1363 .
- Leibnitz, G. W., New Essays on Human Understanding, Cambridge University Press, 1996.