معرفت شناسی دینی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مقالهی «معرفتشناسی دینی» (Religious Epistemology) اثر ویلیام هاسکر از یکی از دائرةالمعارفهای غنی فلسفهی غرب انتخاب شده است.
هاسکر استاد دانشکدهی هانتینگتون و مؤلف کتاب خدا، زمان و علم پیشین (1989) و از جمله چهار نویسندهی کتاب معروف عقل و اعتقاد دینی؛ درآمدی بر فلسفهی دین (Reason and Religious Belief ;An Introduction to the Philosophy of Religion) از انتشارات دانشگاه آکسفورد میباشد. اکثر مقالات این دائرةالمعارف فلسفه ویراستهی فیلسوف مشهور معاصر پل ادواردز است، لکن مجلد آخر این دائرةالمعارف، که به عنوان مکمل (Supplement) مجلدات اصلی آن تدارک دیده شده است، توسط وی ویراستاری نشده و دونالد ام. بورچرت ویرایش آن را برعهده داشته است. اما با این حال مقالات مکمل این دایرةالمعارف، نسبت به مقالات قبلی، اگرچه موجز است لکن چون چندین سال بعد تهیه شده است، از تازگی و طراوت بیشتری برخوردار است. به عنوان نمونه برخی ارجاعات نویسندهی مقالهی حاضر حتی آثار اوایل دههی آخر قرن بیستم را نیز دربرمیگیرد.
لازم به ذکر است که مقالات این دائرةالمعارف فلسفه و هر دایرةالمعارف فلسفی دیگر به ویژه بخشهای مکمل آنها، که در حقیقت ضمیمهی مجلدات اصلی آن هستند، اغلب فنی و موجز میباشند، لذا مواضع ایجاز و ابهام، خصوصاً برای آن دسته از خوانندگان که برای نخستین بار با مسایل و موضوعات فلسفی جدید روبرو میشوند، نیاز به تفصیل و ایضاح دارد. بنابراین در این ترجمه سعی شده است، در پانویسهایی، محل ایجاز، تفصیل و موضع ابهام، وضوح یابد.
این مقاله، پس از ذکر اهم مسائل معرفتشناسی دینی، مهمترین مسألهی آن یعنی «توجیه باورهای دینی» را محور بحث قرار داده و سه موضع قرینه گرایی (Evidentialism)، ایمان گرایی (Fideism) و تجربی گرایی (Exprientialism) را از نظرگاه برجستهترین متفکران و نظریه پردازان معاصر گزارش مینماید. بخش مهم و غالب مقاله را توصیف موضع تجربی گرایی تشکیل میدهد و در این بخش آراء آلستون، سوئین برن و پلانتینگا به اجمال بررسی میشوند.
در معرفتشناسی دین، آنچنان که فلاسفه بدان پرداختهاند، به ندرت به پرسشهایی همچون چگونگی تفسیر صحیح از متن کتاب مقدس یا چگونگی دانستن اینکه آیا ادعای برخی اشخاص مبنی بر هدایت خاص الهی معتبر است، پرداخته میشود. به تعبیر دقیقتر گرایش در معرفتشناسی دین معطوف است به تمرکز بر ارزیابی معرفتی اساسیترین اصول جهان بینی دینی ذیل پرسش از وجود خدا، خلقت جهان و ارتباط با آن و امکان شناخت فعل الهی در جهان و وحی الهی(1). از دههی 1960 تا اوایل دههی 1990، کاهش چشمگیر ایمان گروی، همراه با تجدید گرایش به قرینه گرایی و حتی بیش از آن، رشد بیسابقهی چیزی که میتوان آن را آزمون گرایی تعبیر کرد، وجه ممیزهی معرفتشناسی دینی بوده است.
بهترین توصیف از ایمان گرایی این نگرش است که باورهای پایهی دینی فرد معروض ارزیابی عقلانی مستقلی نیستند. از این عقیده با تأکید بر این که اعتقادات دینی اساسیترین بخش جهان نگری فرد معتقد، و بنابراین بنیادیتر از هر چیز دیگری که ممکن است برای ارزیابی آنها استفاده شود هستند، دفاع شده است. همچنین گفته شده است که ارزیابی باورهای دینی، با معیارهایی غیر از معیارهای درونی نظام باور دینی، خداوند را محکوم حکم قرار میدهد و در نتیجه قسمی بت پرستی شکل میگیرد.(2)
______________________________
1. معرفتشناسی گاه به معنای عام مورد استفاده قرار میگیرد و گاه در معنای خاص. تفکیک بین این دو و دقت در فرقهای آنها حائز اهمیت بوده و در فهم آراء معرفت شناسان ضروری است. معرفتشناسی به معنای عام بحث از علم از آن حیث که علم است میباشد نه از آن حیث که علم خاصی است. معرفتشناسی به معنای خاص بحث از علمی از آن جهت که علم خاصی است میباشد.
* آیا معرفتشناسی به معنای خاص دقیقاً همان فلسفهی علوم است؟
* آیا هر معرفتشناسی مضافی (همچون معرفتشناسی دینی) معرفتشناسی خاص محسوب میشود؟
* میان معرفتشناسی دین (Epistemology of Religione) و معرفتشناسی دینی (Religious Epistemology) و معرفتشناسی باورهای دینی (Epistemology of Religious bliefs) چه تفاوتهایی هست؟
2. مطابق دیدگاه ایمان گرایان، نکتهی مهم این است: از نظر یک مؤمن مخلص، بنیانیترین مفروضات، در خود
______________________________
در اواسط قرن بیستم ایمان گرایی دو شکل اصلی داشت؛ اگزیستانسیالیسم و ایمان گرایی ویتگنشتاینی. در دهههای بعدی اگزیستانسیالیسم فلسفی همچون همتای الهیاتی اش، نوارتودوکسی، مبتلا به سقوطی عظیم گشت. از سوی دیگر، ایمان گرایی ویتگنشتاینی عمدتاً در پاسخ به این اعتقاد پوزیتیویستی پدید آمد که سخن گفتن از خدا، از نظر معرفتی، بیمعنی است، اما با شکست پوزیتیویسم اکثر آنچه با این مطلب مرتبط بود نیز بر باد رفت. اکنون بسیاری از متفکران دینی، که خود را از نیاز به دفاع از معناداری معرفتی دین رهانیدهاند، انگیزهی دوبارهای به دست و پنجه نرم کردن برای نیل به صدق ایمان شان احساس کردهاند. اما منتقدان دین از این اعتقاد که باور به خدا بیمعنی است به تصدیق ناسازگاری منطقی دائر بر اینکه باور به خدا کاذب است، و (یا) به لحاظ قرینهای فاقد پشتوانه است، سریعاً گذر کردند.
قرینهگرایی(1) عبارت است از این نگرش که اعتقادات دینی، به این منظور که ما عقلاً به
______________________________
نظام اعتقادات دینی یافت میشوند. ایمان دینی، خود بنیان زندگی شخص مؤمن است. اگر این طور باشد، فکر امتحان و ارزیابی ایمان به وسیلهی معیارهای عقلانی و بیرونی، خطایی فاحش جلوه خواهد کرد، خطایی که به احتمال زیاد حاکی از فقدان ایمان راستین است. به همین دلیل است که گفته میشود، اگر ما کلام خداوند را با منطق یا علم مورد سنجش و داوری قرار دهیم، در واقع علم و منطق را پرستیدهایم، نه خداوند را!
یکی از مشکلات ایمان گرایی در مورد کسی است که در جستجوی ایمان است و با چندین شق بدیل که برحسب ظاهر از مقبولیت کمابیش یکسانی برخوردارند روبرو است. به نظر میرسد که مواجههی معقول این باشد که شقوق بدیل را به دقت بررسی کنیم و ببینیم که احتمال صدق کدام یک بیشتر است (اما البته این دقیقاً همان کاری است که ایمان گرا نشدنی میداند). بدون شک ضروری است که پارهای روشهای معقول و خردپسند در اختیار داشته باشیم تا بر مبنای آنها بتوانیم نظام اعتقادی رقیب را مورد سنجش و ارزیابی قرار دهیم.
[مایکل پترسون و دیگران/عقل و اعتقاد دینی/ترجمهی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی/ ص 78 تا 85].
1. قرینه گرا معتقد است که باید وجود خداوند را در پرتو قرائن و براهین مورد بررسی قرار داد.
قرینه گرایی دیدگاهی است که در آن از یک سو، قوت مجموعهی براهین گوناگونی که لهِ خداوند اقامه شده است، سنجیده میشود و از سوی دیگر، قوت برهان مبتنی بر شر و سایر براهینی که علیه وجود خداوند اقامه شده است، ارزیابی میشود. پس از آن، این دو مجموعه از قرائن در کنار هم قرار گرفته و قوت آنها نسبت به یکدیگر سنجیده میشود. نتیجه این سنجش معین میکند که آیا اعتقاد به خدا معقول است یا نه و یا باید حکم به تعلیق داد.
ولترستورف قرینه گرایی را این گونه توصیف میکند:
اولاً برای یک شخص، پذیرش مسیحیت یا هر شکل دیگری از خداباوری خطاست مگر اینکه پذیرش آن آنها اعتقاد بیاوریم، یا باید به وسیلهی دانستههای دیگر ما اثبات شوند یا ما به طرز معقولی به صادق بودن آنها باور داشته باشیم. نوعاً دفاعیات قرینه گرا از دین به شدت متکی به براهین خداشناسانهی توحیدی است، و چنین به نظر میرسد که در اواخر قرن بیستم گرایش دوبارهای به همهی براهین کلاسیک پیدا شده است. روایتهای چارلز هارت شورن، نورمن ملکم و الوین پلانتینگا از برهان وجود شناختی به وضوح معتبرند، هر چند مقدمات براهین آنها مناقشهانگیز است. کار «ویلیام راو» توجه تازهای در جهت روایت کلارک - لایب نیتز از برهان جهان شناختی است، و روایتهای جدید برهان اتقان صنع (بنگرید به برهان غایت شناختی بر وجود خدا)، ناظر بر وجود خدا به عنوان سرچشمهی قوانین اساسی طبیعت، به وسیلهی ریچارد سوئین برن و دیگران بسط داده شده است. حتی برهان اخلاقی (رابرت ادمز) و برهان تجربهی دینی (گری گاتینگ) توجه تازهای در همین راستا محسوب میشوند. دو برهان اخیر، یا روایتهایی از آنها، با تحولات پیشآمده در جهانشناسی هماهنگاند. «برهان جهان شناختی کلامی» (ویلیام کریگ) از جهانشناسی انفجار بزرگ برای استدلال بر اینکه جهان فیزیکی همچون یک کل، آغازی زمانی داشته و بنابراین نیازمند به علتی بیرونی است، استفاده مینماید. از جمله کسانی که از اصل جهان شناختی آنتروپی برای تأیید روایتی جدید از برهان اتقان صنع استفاده کرد، جان لسلی بود. اینکه قوانین اساسی و شرایط نخستین جهان برای حیات، به خوبی موزون شدهاند، بدون هیچ تبیین علمی روشنی، به عنوان قرینهای برای وجود صانعی هوشمند، حقیقتی واضح انگاشته شده است. هر دوی این براهین از پیوندشان با علم بهرهمند بودند، اگرچه به همین سبب پیوندشان با علم، در اثر تغییرات بعدی در تفکر علمی در جهانشناسی، آسیبپذیر شدند.
براهین قرینهگرا علیه دین صور گوناگونی به خود میگیرند. اساساً، اکثر قرینه گرایان
_______________________________
برای او عقلانی باشد. ثانیاً پذیرش خداباوری برای یک انسان عقلانی نیست مگر آنکه او عقاید دینی خود را بر پایهی عقاید دیگرش بپذیرد؛ اعتقاداتی که قرائن کافی برای تأیید آن باورها فراهم میکنند. هیچ دینی پذیرفتنی نیست مگر آنکه معقول باشد و هیچ دینی معقول نیست مگر اینکه مقرون و مؤید به قرینه باشد.
میان قرینه گرایی و بنیان انگاری کلاسیک ارتباطی تنگاتنگ برقرار است.
[مایکل پترسون و دیگران/عقل و اعتقاد دینی/ترجمهی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی/ ص 220 تا 228].
[پلانتینگا، الوین/عقل و ایمان/ترجمهی بهناز صفری/مقدمهی نیکولاس ولترستورف/ ص 21 تا 22].
______________________________
معتقدند که براهین خداشناسانهی توحیدی ناموفقاند و خداشناسی توحیدی به دلیل فقدان تدارک قرینه با شکست مواجه است. با سازگاری و امکان منطقی صفات سنتی خداوند چالشهای گوناگونی وجود دارد. اما در اکثر موارد، این براهین، بیشتر منجر به صورت بندی تازهای از صفات مورد نظر میشوند، تا رد خداشناسی توحیدی(1). تاکنون فعالترین حوزهی توجه به قرینه گرایی ضددینی، مسألهی شر(2) بوده است؛ حجم نوشتهها براساس اشکال گوناگون، به وسیلهی نقادان و معتقدان، هر دو، احتمالاً از حجم همهی براهین خداشناسانهی
______________________________
1. مثلاً در چالش میان ادلهی قرینه گرایان بر علیه وجود خدا (مبتنی بر شر) و پلانتینگا، سمت و سوی بحث به تجدید نظر در مفاهیم علم، قدرت، خیر و شر و انواع آن کشیده میشود. به عنوان مثال پلانتینگا در دفاع از وجود خدا، مفهوم قدرت مطلق را مورد تجدید نظر قرار میدهد و مدعی میشود پارهای وضعیتهای امور وجود دارند که فی نفسه ممکن اند (یعنی تناقض درونی ندارند) اما تحقق بخشیدن به آنها برای خداوند ناممکن است.
[مایکل پترسون و دیگران/عقل و اعتقاد دینی/ترجمهی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی/ ص 182 تا 183].
2. متفکران ملحد، وجود شر در جهان را دستمایهی انتقادی شدید علیه باور دینی کردهاند. مسألهی شر دو تقریر عمده یافته است: مسألهی منطقی شر و مسألهی شر به منزلهی قرینه (evidential problem of evil)منتقدانی که تقریری منطقی از مسألهی شر به دست دادهاند مدعی هستند که میان شر و پارهای مدعیات دینی دربارهی خداوند، ناسازگاری وجود دارد. اما عدهای از منتقدان، مسألهی شر را به گونهای متفاوت تقریر کردهاند. به نظر این منتقدان، مدعیات ادیات توحیدی دربارهی خداوند با وجود شر در عالم موافق نیست و «مسألهی شر به منزلهی قرینهای علیه وجود خداوند» از همین امر ناشی میشود. در اینجا بحث بر سر ناسازگاری مدعیات دینی نیست بلکه بر سر ناپذیرفتنی بودن آنهاست؛ یعنی در اینجا برهانی منطقی اقامه نمیشود بلکه پرسش این است که آیا باورهای دینی میتوانند برای وجود شر در عالم تبیین خردپسند فراهم آورند. در میان فیلسوفان خداباور معاصر، الوین پلانتینگا بیش از همه برای دفع اتهام ناسازگاری از سوی ملحدین کوشیده است. او در پاسخ خود موسوم به دفاع مبتنی بر اختیار Free will Defence شیوهای عرضه میکند تا نشان دهد که مدعیات دینی مورد بحث با یکدیگر سازگارند.
الف) ]پترسون، مایکل و دیگران/عقل و اعتقاد دینی/ ترجمهی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی/
[ص 571 تا 812
( ب[Mackie, J. L, Micracle of Tehism, oxford University press (1981)]
( ج[Mackie, J. L, Evil and Omnipotence from : Mind, Vol L×IV, No. 254 (1955)]
( د[Plantinga, Alvin, God, Freedom and Evil (Harper & Row (1974)]
( ه[Paik, Nelson, Divine omniscienc and Voluntory Action, From: the Philosophical Review, Vol, 74 No. 1, January (1965)]
سه مقاله انگلیسی «ج» ، «د» و «ه » در کتابی با مشخصات ذیل ترجمه شدهاند:
مترجمین: احمد نراقی و ابراهیم سلطانی/کلام فلسفی/ص 131 تا 305 .
( و The Routledge Encyclopedia of Philosophy, Vol 3, PP 466-472.
( ز The Encyclopedia of philosophy, E.d. Paul Edvards, Vol 3, PP 136-141.
توحیدی، منحیثالمجموع، بیشتر است (بنگرید به مسألهی شر).
همراه با توجه تازه به براهین گوناگون، در باب مقتضیات برهان موفق تأملاتی شده است. دعوی الهیات طبیعی سنتی(1) شروع کردن از مقدمات دانسته یا دانستنی برای هر شخص عاقل است (از باب نمونه: بعضی چیزها متحرکند) که به وسیلهی براهین، شخص عاقل، میتواند اعتبار آنها را درک کند. با این ضوابط اثبات اینکه همهی براهین با شکست مواجهند مشکل نیست. اما این ضابطه، به وضوح، چندان دست نیافتنی است که دشوار است یافتن براهین معناداری در هر حوزه از فلسفه. بدون شک یک برهان خوب نباید مستلزم دور یا مصادره به مطلوب باشد، و مقدمات آن باید از نوعی تأیید برخوردار باشد که آن تأیید موجب شود دست کم آن برهان پذیرفتنی باشد. اما آنچه برای یک شخص پذیرفتنی است، یا حتی به قرینه صادق انگاشته میشود، ممکن است برای شخص دیگر به همان اندازه عقلانی انگاشته نشود، بنابراین به نظر میرسد براهین و استدلالها ممکن است «شخص وابسته» باشند (ماورودس 1970). علاوه بر این حتی یک برهان خوب فی نفسه ضرورتاً مسلم نیست، بنابراین بررسی طرقی که ارزش ترکیبی تعدادی از براهین، که هیچکدام از آنها فینفسه قطعی نیستند، میتواند نتیجهای را تثبیت کند، مناسب است. یک مدل برای این کار را بازیل میچل بسط داده است؛ بازیل میچل براهین باورهای دینی را با انواع براهین مبتنی بر مجموعهی قرائن، که در حوزههایی همچون تاریخ و تفسیر نقدی و نیز در انتخاب میان پارادایمهای علمی یافت میشوند، مقایسه میکند،(2) اما، ریچارد سوئین برن برای وجود خداوند، با استفاده از نظریهی ریاضی احتمال، برهانی مبتنی بر مجموعهی قرائن میسازد. در حالی که نسبت دادن دقیق احتمالات عددی به گزارههای مندرج در احتجاجات خداشناسانهی
______________________________
1. الهیات طبیعی عنوان رشتهای است که در آن فرض میشود باور به وجود خدا و نیز سایر باورهای دینی را میتوان و باید به مدد براهین فلسفی اثبات نمود.
2. مطابق این دیدگاه خطاست اگر باور به خداوند را بر یک برهان واحد مبتنی کنیم یا براهین را مستقلاً مورد توجه قرار دهیم. اهمیت براهین خداشناسی در گرو آن است که به عنوان بخشی از مجموعهی قرائن مؤید اعتقاد به خداوند مورد ملاحظه قرار گیرند، به نحوی که هر یک از بخشهای این مجموعه، مؤید یکدیگر باشند تا به این ترتیب تصویری جامع و معنادار به دست آوریم. اجزای این مجموعه در کنار یکدیگر دلیل خوبی برای اعتقاد ورزیدن به وجود نوعی امر غایی فراهم میآورند.
پترسون، مایکل و دیگران/عقل و اعتقاد دینی/ترجمهی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی/ ص 761 تا] 861[.
______________________________
توحیدی ممکن نیست. قضیهی بیز، در درون روش مزبور، این بصیرت را فراهم میکند که قرینه در ساختن مجموعهای از قرائن برای تأمین یا شکست فرضیهای همچون خداشناسی توحیدی مؤثر است. از طرفی، جان ال. مکی و میشل مارتین تأثیر براهین مبتنی بر مجموعهی قرائن بر الحاد را بسط دادند.
تجربی گرایی
مهمترین توسعه در معرفتشناسی دین در طول دههی 1980 و اوایل دههی 1990 از نوعی نظریه برآمد که هم از ایمان گرایی متمایز است و هم از قرینه گرایی. این نظریه، که در نوشتههای ریچارد سوئین برن، الوین پلانتینگا و ویلیام آلستون یافت میشود، فاقد علامت مشخصهی عامی است (تعبیر «معرفتشناسی اصلاح شده»(1) به معنی دقیق کلمه، فقط به روایت پلانتینگا اطلاق میشود) اما ممکن است، نظر به تأکید این نظریه بر مبتنی بودن باور دینی بر تجربهی دینی، تجربی گرایی نام نهاده شود. تجربی گرایی با ایمان گرایی متفاوت است، از این حیث که به دنبال تفکیک باور دینی از ارزیابی معرفتی انتقادی نیست، بلکه، اصرار میورزد که تجربهی دینی میتواند پایهی معرفتی معقولی برای چنین باورهایی مهیا کند. همچنین تجربی گرایی با برهان قرینهگرایانه از طریق تجربهی دینی(2) تفاوت مهمی از جنبهی ذیل دارد: تجربهی دینی چنین نیست که ابتدا با تعابیر وجود شناسانهی خنثی توصیف شود و سپس پایهای برای استنتاج وجود موضوع دینی باشد. برعکس، در این نظریه، باور دینی مستقیماً، بدون واسطهی استنتاج، برپایهی تجربهی دینی قرار میگیرد، درست
______________________________
1. معرفتشناسی اصلاح شده یک دیدگاه مشخص در معرفتشناسی دینی است و به اعتقاد پلانتینگا نام اصلاح شده فقط برای وابستگی برخی از بنیان گذاران و طرفداران آن به سنت کلیسای اصلاح شده (کلیسای کالونی) به آن داده شده است و هیچ اشارهای به نقص سنت معرفتشناسی کاتولیک و لزوم تجدید نظر و اصلاح در آن ندارد. وی حتی برخی از چهرههای اصلی کاتولیک مانند توماس آکویناس را هم در کنار کالون در سلسلةالنسب این نوع معرفتشناسی قرار میدهد. البته منتقدان معرفتشناسی اصلاح شده مدعای اصلی آن را در تقابل با آموزههای ایمان عقلانی کاتولیکی دیده و در مقام پاسخ به آن از دیدگاه کاتولیکی برآمدهاند، حتی از تفسیر پلانتینگا از آرای آکویناس انتقاد کردهاند.
]جوادی، محسن، الوین پلانتینگا و معرفت شناسی اصلاح شده، پژوهشهای فلسفی - کلامی، شمارهی 11 و
21 ، ص 82[ .
2. برهان از طریق تجربهی دینی از براهینی است که قرینه گرایان در اثبات وجود خداوند ارائه نمودهاند و باور مبتنی بر تجربهی دینی به وسیلهی برهان از باورهای مستنتج محسوب میشود نه از باورهای پایه.
______________________________
همچون باورهای ادراکی که مستقیماً برپایهی تجربهی ادراکی قرار میگیرند. این تفاوت برای تعدادی از ادله مهم است. یکی اینکه برای پدیدارشناسی باور ادراکی و دینی، هر دو، قابل اعتمادتر است: در موارد معمول شکل باور مستلزم چنین استنتاجی نیست. اما مهمتر آنکه، ابتنای مستقیم باور بر تجربه، از رویکرد استنتاجی، دورنمای بهتری از منزلت معرفتی برای باورهای استنتاج شده، به دست میدهد. این مطلب در مورد تجربهی ادراکی به سهولت آشکار است: کوششها برای آوردن برهانی بر وجود عالم خارج به طرز چشمگیری ناموفق بوده است، مع هذا این کوششها فقط به شک فلسفی دامن زده است؛ در این خصوص که ما در واقع مقدار معتنابهی معرفت دربارهی جهان از طریق تجربهی ادراکیمان اکتساب میکنیم. به همین منوال دست کم تصور کردنی است که مؤمنان معرفت به خدا را به طور تجربی تحصیل میکنند، حتی اگر برهان استنتاجی الزام آور از تجربه دینیِ در دسترس نباشد.
سوئین برن، پلانتینگا و آلستون در آنچه میتوان آن را رویکرد مبناگرای ضعیف به معرفتشناسی تعبیر کرد وجه مشترک دارند. یعنی، آنها فرق میان باورهای «پایه»، که پذیرش عقلانی شان از باورهای دیگر مشتق نمیشود، و باورهای «مستنتج»، که تأییدشان را از باورهای پایه کسب میکنند، را میپذیرند. اما آنان تقیید مبناگرایانهی سنتی باورهای پایه(1) - باورهایی که بدیهی بالذات، معلوم از طریق حواس یا خطاناپذیر هستند - به اینکه آنها تقریباً یا کاملاً از شک ایمن هستند را نمیپذیرند. علاوه بر این هر یک از آنها برخی باورهای دینی را در مقولهی باورهای پایه میگنجانند. سپس وظیفهی معرفتشناختی، اثبات این مطلب است که اندراج مذکور به لحاظ معرفتی درست است - اثبات اینکه این باورها از جمله «باورهای واقعاً پایه»ی ما هستند - (این اصطلاحشناسی پلانتینگا است، اما مسأله برای هر سه متفکر یکسان است).
هر یک از آنان به وجوه گوناگونی به این مسأله نزدیک میشوند، گرچه این رویکردها غایتالامر سازگار هستند. پلانتینگا به تبع رودریک چیزلم استدلال میکند که رهیافت درست برای پرسش از اینکه کدام باورها واقعاً پایه هستند استقرائی است: شخص ابتدا
______________________________
1. مبناگرایی کلاسیک (یا سنتی یا حداکثری) بر این باور است که پذیرش یک باور فقط زمانی معقول است که یا بدیهی باشد یا خطاناپذیر و یا با استفاده از روشهای استنتاج منطقی، از باورهای بدیهی یا خطاناپذیر استنتاج شده باشد.
فهرستی از باورهایی که به طور عقلانی بدانها معتقد است تهیه میکند، سپس آنهایی را که تأیید معرفتی شان مشتق از باورهای دیگر است از فهرست حذف میکند و آنچه باقی میماند را باورهای واقعاً پایه میانگارد. پلانتینگا بر آن است که مؤمن مسیحی عادی، باور خود به خدا را عقلانی درمییابد اما نه به طور استنتاجی، بر پایهی سایر باورهای مورد اعتقادش؛ بنابراین، او نتیجه میگیرد که باورش به خدا باوری واقعاً پایه است. مطمئناً، ملحدان یا مؤمنانِ به سایر ادیان با این امر موافق نخواهند بود، اما پلانتینگا این را مشکل آفرین نمیداند:
ممکن است طرفداران برتراند راسل و مدلین میوری اوهیر با این امر موافق نباشند. اما چه باک؟ آیا باید معیار من یا جامعهی مسیحی بر نمونهی آنان منطبق باشد؟ مطمئناً چنین نیست. جامعهی مسیحی مسؤول مجموعهی نمونههای خود است و نه مسؤول نمونههای آنها (پلانتینگا و ولترستورف، 1983 ، ص 78).(1)
در تقابل با توجیه درونی پلانتینگا از عقلانیت باور، سوئین برن و آلستون، هر دو، کوشیدند اثبات کنند که تجربههای دینی باید دارای وزنی معرفتی باشند، حتی برای کسانی که نظام باور آنها به طور آشکار از تأیید تجربهها حظی نمیبرد. سوئین برن به «اصل آسان باوری» متوسل میشود، که در آن تصریح میشود: «(صرف نظر از ملاحظات خاص) اگر به
______________________________
1. پلانتینگا در حقیقت معتقد است که اگر فیلسوفی خداباور، «خدا وجود دارد» را اعتقادی واقعاً پایه به شمار آورد، کاری کاملاً موجه انجام داده است، حتی اگر دیگران با نظر او موافق نباشند. به این ترتیب، پلانتینگا در واقع آنچه را غالباً یکی از اهداف مهم مشغلهی فلسفی تلقی میشده است، کنار میگذارد. یکی از پیشفرضهای فیلسوفان غالباً این بوده است که اگر روش صحیح مواجههی با مسائل فلسفی را بیابیم و آن را دقیق و درست به کار ببریم، آنگاه توافق بر سر نتایج اساسی حاصل خواهد شد. اما شک نیست که فیلسوفان عملاً در نیل به چنین توافق مفروضی، تا حد زیادی ناکام بودهاند.
به نظر پلانتینگا، چنین انتظاری اساساً نامعقول است، چرا که فیلسوفان کار فلسفی خود را با مجموعهای از تعهدات ماقبل فلسفی (Prephilosophical Commitments)بسیار ریشهدار آغاز میکنند و این تعهدات مانع نیل به چنان اجماع و توافقی میشود؛ حتی اگر طرفین مباحثه، دقیقاً ضوابط و معیارهای استدلال و احتجاج فلسفی را رعایت کنند. از سوی دیگر، اگر دینداران به خطا اجازه دهند که غیردینداران قواعد بحث را تعیین کنند، یعنی آنها معین کنند که کدام اعتقادات میتوانند واقعاً پایه باشند، در آن صورت نباید تعجب کنیم که دینداران در این بحث مغلوب شوند. پلانتینگا، با این باور، آشکارا «عقلانیت عام» (Universal rationality) را مردود میشمارد.
]پترسون، مایکل و دیگران/عقل و اعتقاد دینی/ترجمهی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی/ ص 132 تا 232[ .
نظر برسد (از لحاظ معرفتی) که برای فاعلی، x حضور دارد، آنگاه x احتمالاً وجود دارد؛ که شخص به نظر میرسد ادراک میکند که احتمالاً چنین است» (1979 ، ص 254). او استدلال میکند که انکار عام این اصل ما را در ورطهی «باتلاق شکاکیت» میافکند و هیچ توجیهی برای طرد تجربهی دینی از این حوزه وجود ندارد. اما، آلستون، رویکرد «عمل مقرون به ظن»(1) به معرفتشناسی را توسعه میدهد (رویکردی که مرهون رید و ویتگنشتاین، هر دو، است) که معتقد است همهی اعمال مقرون به ظن تا وقتی که قصور آنها اثبات نشده است، از لحاظ اجتماعی، تثبیت میشوند؛ همهی این اعمال در بادی نظر سزاوار است که عقلانی انگاشته شوند... تا زمانی که دلایل ممکن برای سلب صلاحیت آنها بررسی شود (1991 ، ص 153). تعریف آلستون از «عمل رازورزانهی مسیحی» و دفاع او از شأن معرفتی آن، مقوم معرفی سیستماتیک، مفصل و بسیار پیچیدهای از تجربی گرایی است.
یک مشکل اساسی برای تجربی گرایی این است که مبتنی بر باورهایی در ادیان گوناگون است که از لحاظ تجربی ناسازگارند - به تعبیر آلستون، وجود تکثر متقابل اعمال رازورزانهی ناسازگار -. آلستون نتیجه میگیرد که تجربهی دینی احتمالاً به تنهایی نمیتواند این ابهام را حل کند و اینکه:
یک مسیحی هوشمند و آگاه... باید در جستجوی مبنایی عام باشد که براساس آن بتواند دربارهی تفاوتهای بنیادین ادیان جهانی با یکدیگر، داوری کند. یعنی راهی بیابد که به شیوهای «غیردوری» نشان دهد کدام یک از رقبا، بر حق هستند؛ او باید برای رسیدن به این هدف هر چه میتواند، انجام دهد. البته من نمیتوانم توفیق یا عدم توفیق چنین تلاشی را پیشبینی کنم. شاید صرفاً در ظل عنایت خداوندی، نسبت به حقیقتی که در پس این دیدگاههای متفاوت نهفته است، بصیرتی کاملتر بیابیم. (1991 ، ص 278). (بنگرید به پلورالیسم دینی)
اما، نقادان، اعتراضات گستردهتری به برنامهی تجربی گرا ارائه نمودند. بر وفق نظر ریچارد گیل، تمثیل تجربهی دینی به تجربهی ادراکی ضعیف است، زیرا در آن ناهمانندیها
______________________________
1. Doxa در انگلیسی به Openion و در عربی به «ظن و گمان» ترجمه شده است. در فلسفهی یونان باستان تفکیک دقیق Episteme از Doxa محل بحث بوده است. افلاطون معتقد بوده است که ادراک حسی تنها برای کسب Doxa کاربرد دارد و در کسب معرفت ارزشی ندارد.
______________________________
بر همانندیها میچربد. او همچنین استدلال میکند که تجربهی دینی نمیتواند امری معرفتی باشد - یعنی نمیتواند دلایل مستقلی برای باور به وجود موضوع آن تأمین نماید - و استدلال میکند که موضوعات دینی از قبیل خدا یا احد(1) ممکن نیست که متعلق تجربهی ادراکی باشند، حتی اگر وجود داشته باشند. اما آلستون مفصلاً استدلال کرده است که ساختار پدیدار شناختی تجربهی دینی ادراکی است و اینکه «ادراک رازورزانه» مقوم نوعی اصیل از ادراک هم طراز با ادراک حسی است.
Bibliography
Alston, W. P. Perceiving God: The Epistemology of Religious Experience. Ithaca, Ny, 1991.
Gale, R. M. On the Nature and Existence of God. Cambridge, 1991.
Mackie, J. The Miracle of Theism: Arguments for and against the Exittence of God. New York, 1982.
Martin, M. Atheism: A Philosophical Justification. Philadelphia, 1990.
Mavrodes, G. Belief in God: A Study in the Epistemology of Religion. New York, 1970.
Mitchell, B. The Justification of Religious Belief. New York, 1981.
Plantinga, A., and N. Wolterstorff, eds. Faith and Rationality: Reason and Belief in God. Notre Dame, IN, 1983.
Swinburne, R. The Existence of God. Oxford, 1979.
______________________________
1. گویا اشارت بر «احد» افلوطینی دارد.
هاسکر استاد دانشکدهی هانتینگتون و مؤلف کتاب خدا، زمان و علم پیشین (1989) و از جمله چهار نویسندهی کتاب معروف عقل و اعتقاد دینی؛ درآمدی بر فلسفهی دین (Reason and Religious Belief ;An Introduction to the Philosophy of Religion) از انتشارات دانشگاه آکسفورد میباشد. اکثر مقالات این دائرةالمعارف فلسفه ویراستهی فیلسوف مشهور معاصر پل ادواردز است، لکن مجلد آخر این دائرةالمعارف، که به عنوان مکمل (Supplement) مجلدات اصلی آن تدارک دیده شده است، توسط وی ویراستاری نشده و دونالد ام. بورچرت ویرایش آن را برعهده داشته است. اما با این حال مقالات مکمل این دایرةالمعارف، نسبت به مقالات قبلی، اگرچه موجز است لکن چون چندین سال بعد تهیه شده است، از تازگی و طراوت بیشتری برخوردار است. به عنوان نمونه برخی ارجاعات نویسندهی مقالهی حاضر حتی آثار اوایل دههی آخر قرن بیستم را نیز دربرمیگیرد.
لازم به ذکر است که مقالات این دائرةالمعارف فلسفه و هر دایرةالمعارف فلسفی دیگر به ویژه بخشهای مکمل آنها، که در حقیقت ضمیمهی مجلدات اصلی آن هستند، اغلب فنی و موجز میباشند، لذا مواضع ایجاز و ابهام، خصوصاً برای آن دسته از خوانندگان که برای نخستین بار با مسایل و موضوعات فلسفی جدید روبرو میشوند، نیاز به تفصیل و ایضاح دارد. بنابراین در این ترجمه سعی شده است، در پانویسهایی، محل ایجاز، تفصیل و موضع ابهام، وضوح یابد.
این مقاله، پس از ذکر اهم مسائل معرفتشناسی دینی، مهمترین مسألهی آن یعنی «توجیه باورهای دینی» را محور بحث قرار داده و سه موضع قرینه گرایی (Evidentialism)، ایمان گرایی (Fideism) و تجربی گرایی (Exprientialism) را از نظرگاه برجستهترین متفکران و نظریه پردازان معاصر گزارش مینماید. بخش مهم و غالب مقاله را توصیف موضع تجربی گرایی تشکیل میدهد و در این بخش آراء آلستون، سوئین برن و پلانتینگا به اجمال بررسی میشوند.
در معرفتشناسی دین، آنچنان که فلاسفه بدان پرداختهاند، به ندرت به پرسشهایی همچون چگونگی تفسیر صحیح از متن کتاب مقدس یا چگونگی دانستن اینکه آیا ادعای برخی اشخاص مبنی بر هدایت خاص الهی معتبر است، پرداخته میشود. به تعبیر دقیقتر گرایش در معرفتشناسی دین معطوف است به تمرکز بر ارزیابی معرفتی اساسیترین اصول جهان بینی دینی ذیل پرسش از وجود خدا، خلقت جهان و ارتباط با آن و امکان شناخت فعل الهی در جهان و وحی الهی(1). از دههی 1960 تا اوایل دههی 1990، کاهش چشمگیر ایمان گروی، همراه با تجدید گرایش به قرینه گرایی و حتی بیش از آن، رشد بیسابقهی چیزی که میتوان آن را آزمون گرایی تعبیر کرد، وجه ممیزهی معرفتشناسی دینی بوده است.
بهترین توصیف از ایمان گرایی این نگرش است که باورهای پایهی دینی فرد معروض ارزیابی عقلانی مستقلی نیستند. از این عقیده با تأکید بر این که اعتقادات دینی اساسیترین بخش جهان نگری فرد معتقد، و بنابراین بنیادیتر از هر چیز دیگری که ممکن است برای ارزیابی آنها استفاده شود هستند، دفاع شده است. همچنین گفته شده است که ارزیابی باورهای دینی، با معیارهایی غیر از معیارهای درونی نظام باور دینی، خداوند را محکوم حکم قرار میدهد و در نتیجه قسمی بت پرستی شکل میگیرد.(2)
______________________________
1. معرفتشناسی گاه به معنای عام مورد استفاده قرار میگیرد و گاه در معنای خاص. تفکیک بین این دو و دقت در فرقهای آنها حائز اهمیت بوده و در فهم آراء معرفت شناسان ضروری است. معرفتشناسی به معنای عام بحث از علم از آن حیث که علم است میباشد نه از آن حیث که علم خاصی است. معرفتشناسی به معنای خاص بحث از علمی از آن جهت که علم خاصی است میباشد.
* آیا معرفتشناسی به معنای خاص دقیقاً همان فلسفهی علوم است؟
* آیا هر معرفتشناسی مضافی (همچون معرفتشناسی دینی) معرفتشناسی خاص محسوب میشود؟
* میان معرفتشناسی دین (Epistemology of Religione) و معرفتشناسی دینی (Religious Epistemology) و معرفتشناسی باورهای دینی (Epistemology of Religious bliefs) چه تفاوتهایی هست؟
2. مطابق دیدگاه ایمان گرایان، نکتهی مهم این است: از نظر یک مؤمن مخلص، بنیانیترین مفروضات، در خود
______________________________
در اواسط قرن بیستم ایمان گرایی دو شکل اصلی داشت؛ اگزیستانسیالیسم و ایمان گرایی ویتگنشتاینی. در دهههای بعدی اگزیستانسیالیسم فلسفی همچون همتای الهیاتی اش، نوارتودوکسی، مبتلا به سقوطی عظیم گشت. از سوی دیگر، ایمان گرایی ویتگنشتاینی عمدتاً در پاسخ به این اعتقاد پوزیتیویستی پدید آمد که سخن گفتن از خدا، از نظر معرفتی، بیمعنی است، اما با شکست پوزیتیویسم اکثر آنچه با این مطلب مرتبط بود نیز بر باد رفت. اکنون بسیاری از متفکران دینی، که خود را از نیاز به دفاع از معناداری معرفتی دین رهانیدهاند، انگیزهی دوبارهای به دست و پنجه نرم کردن برای نیل به صدق ایمان شان احساس کردهاند. اما منتقدان دین از این اعتقاد که باور به خدا بیمعنی است به تصدیق ناسازگاری منطقی دائر بر اینکه باور به خدا کاذب است، و (یا) به لحاظ قرینهای فاقد پشتوانه است، سریعاً گذر کردند.
قرینهگرایی(1) عبارت است از این نگرش که اعتقادات دینی، به این منظور که ما عقلاً به
______________________________
نظام اعتقادات دینی یافت میشوند. ایمان دینی، خود بنیان زندگی شخص مؤمن است. اگر این طور باشد، فکر امتحان و ارزیابی ایمان به وسیلهی معیارهای عقلانی و بیرونی، خطایی فاحش جلوه خواهد کرد، خطایی که به احتمال زیاد حاکی از فقدان ایمان راستین است. به همین دلیل است که گفته میشود، اگر ما کلام خداوند را با منطق یا علم مورد سنجش و داوری قرار دهیم، در واقع علم و منطق را پرستیدهایم، نه خداوند را!
یکی از مشکلات ایمان گرایی در مورد کسی است که در جستجوی ایمان است و با چندین شق بدیل که برحسب ظاهر از مقبولیت کمابیش یکسانی برخوردارند روبرو است. به نظر میرسد که مواجههی معقول این باشد که شقوق بدیل را به دقت بررسی کنیم و ببینیم که احتمال صدق کدام یک بیشتر است (اما البته این دقیقاً همان کاری است که ایمان گرا نشدنی میداند). بدون شک ضروری است که پارهای روشهای معقول و خردپسند در اختیار داشته باشیم تا بر مبنای آنها بتوانیم نظام اعتقادی رقیب را مورد سنجش و ارزیابی قرار دهیم.
[مایکل پترسون و دیگران/عقل و اعتقاد دینی/ترجمهی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی/ ص 78 تا 85].
1. قرینه گرا معتقد است که باید وجود خداوند را در پرتو قرائن و براهین مورد بررسی قرار داد.
قرینه گرایی دیدگاهی است که در آن از یک سو، قوت مجموعهی براهین گوناگونی که لهِ خداوند اقامه شده است، سنجیده میشود و از سوی دیگر، قوت برهان مبتنی بر شر و سایر براهینی که علیه وجود خداوند اقامه شده است، ارزیابی میشود. پس از آن، این دو مجموعه از قرائن در کنار هم قرار گرفته و قوت آنها نسبت به یکدیگر سنجیده میشود. نتیجه این سنجش معین میکند که آیا اعتقاد به خدا معقول است یا نه و یا باید حکم به تعلیق داد.
ولترستورف قرینه گرایی را این گونه توصیف میکند:
اولاً برای یک شخص، پذیرش مسیحیت یا هر شکل دیگری از خداباوری خطاست مگر اینکه پذیرش آن آنها اعتقاد بیاوریم، یا باید به وسیلهی دانستههای دیگر ما اثبات شوند یا ما به طرز معقولی به صادق بودن آنها باور داشته باشیم. نوعاً دفاعیات قرینه گرا از دین به شدت متکی به براهین خداشناسانهی توحیدی است، و چنین به نظر میرسد که در اواخر قرن بیستم گرایش دوبارهای به همهی براهین کلاسیک پیدا شده است. روایتهای چارلز هارت شورن، نورمن ملکم و الوین پلانتینگا از برهان وجود شناختی به وضوح معتبرند، هر چند مقدمات براهین آنها مناقشهانگیز است. کار «ویلیام راو» توجه تازهای در جهت روایت کلارک - لایب نیتز از برهان جهان شناختی است، و روایتهای جدید برهان اتقان صنع (بنگرید به برهان غایت شناختی بر وجود خدا)، ناظر بر وجود خدا به عنوان سرچشمهی قوانین اساسی طبیعت، به وسیلهی ریچارد سوئین برن و دیگران بسط داده شده است. حتی برهان اخلاقی (رابرت ادمز) و برهان تجربهی دینی (گری گاتینگ) توجه تازهای در همین راستا محسوب میشوند. دو برهان اخیر، یا روایتهایی از آنها، با تحولات پیشآمده در جهانشناسی هماهنگاند. «برهان جهان شناختی کلامی» (ویلیام کریگ) از جهانشناسی انفجار بزرگ برای استدلال بر اینکه جهان فیزیکی همچون یک کل، آغازی زمانی داشته و بنابراین نیازمند به علتی بیرونی است، استفاده مینماید. از جمله کسانی که از اصل جهان شناختی آنتروپی برای تأیید روایتی جدید از برهان اتقان صنع استفاده کرد، جان لسلی بود. اینکه قوانین اساسی و شرایط نخستین جهان برای حیات، به خوبی موزون شدهاند، بدون هیچ تبیین علمی روشنی، به عنوان قرینهای برای وجود صانعی هوشمند، حقیقتی واضح انگاشته شده است. هر دوی این براهین از پیوندشان با علم بهرهمند بودند، اگرچه به همین سبب پیوندشان با علم، در اثر تغییرات بعدی در تفکر علمی در جهانشناسی، آسیبپذیر شدند.
براهین قرینهگرا علیه دین صور گوناگونی به خود میگیرند. اساساً، اکثر قرینه گرایان
_______________________________
برای او عقلانی باشد. ثانیاً پذیرش خداباوری برای یک انسان عقلانی نیست مگر آنکه او عقاید دینی خود را بر پایهی عقاید دیگرش بپذیرد؛ اعتقاداتی که قرائن کافی برای تأیید آن باورها فراهم میکنند. هیچ دینی پذیرفتنی نیست مگر آنکه معقول باشد و هیچ دینی معقول نیست مگر اینکه مقرون و مؤید به قرینه باشد.
میان قرینه گرایی و بنیان انگاری کلاسیک ارتباطی تنگاتنگ برقرار است.
[مایکل پترسون و دیگران/عقل و اعتقاد دینی/ترجمهی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی/ ص 220 تا 228].
[پلانتینگا، الوین/عقل و ایمان/ترجمهی بهناز صفری/مقدمهی نیکولاس ولترستورف/ ص 21 تا 22].
______________________________
معتقدند که براهین خداشناسانهی توحیدی ناموفقاند و خداشناسی توحیدی به دلیل فقدان تدارک قرینه با شکست مواجه است. با سازگاری و امکان منطقی صفات سنتی خداوند چالشهای گوناگونی وجود دارد. اما در اکثر موارد، این براهین، بیشتر منجر به صورت بندی تازهای از صفات مورد نظر میشوند، تا رد خداشناسی توحیدی(1). تاکنون فعالترین حوزهی توجه به قرینه گرایی ضددینی، مسألهی شر(2) بوده است؛ حجم نوشتهها براساس اشکال گوناگون، به وسیلهی نقادان و معتقدان، هر دو، احتمالاً از حجم همهی براهین خداشناسانهی
______________________________
1. مثلاً در چالش میان ادلهی قرینه گرایان بر علیه وجود خدا (مبتنی بر شر) و پلانتینگا، سمت و سوی بحث به تجدید نظر در مفاهیم علم، قدرت، خیر و شر و انواع آن کشیده میشود. به عنوان مثال پلانتینگا در دفاع از وجود خدا، مفهوم قدرت مطلق را مورد تجدید نظر قرار میدهد و مدعی میشود پارهای وضعیتهای امور وجود دارند که فی نفسه ممکن اند (یعنی تناقض درونی ندارند) اما تحقق بخشیدن به آنها برای خداوند ناممکن است.
[مایکل پترسون و دیگران/عقل و اعتقاد دینی/ترجمهی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی/ ص 182 تا 183].
2. متفکران ملحد، وجود شر در جهان را دستمایهی انتقادی شدید علیه باور دینی کردهاند. مسألهی شر دو تقریر عمده یافته است: مسألهی منطقی شر و مسألهی شر به منزلهی قرینه (evidential problem of evil)منتقدانی که تقریری منطقی از مسألهی شر به دست دادهاند مدعی هستند که میان شر و پارهای مدعیات دینی دربارهی خداوند، ناسازگاری وجود دارد. اما عدهای از منتقدان، مسألهی شر را به گونهای متفاوت تقریر کردهاند. به نظر این منتقدان، مدعیات ادیات توحیدی دربارهی خداوند با وجود شر در عالم موافق نیست و «مسألهی شر به منزلهی قرینهای علیه وجود خداوند» از همین امر ناشی میشود. در اینجا بحث بر سر ناسازگاری مدعیات دینی نیست بلکه بر سر ناپذیرفتنی بودن آنهاست؛ یعنی در اینجا برهانی منطقی اقامه نمیشود بلکه پرسش این است که آیا باورهای دینی میتوانند برای وجود شر در عالم تبیین خردپسند فراهم آورند. در میان فیلسوفان خداباور معاصر، الوین پلانتینگا بیش از همه برای دفع اتهام ناسازگاری از سوی ملحدین کوشیده است. او در پاسخ خود موسوم به دفاع مبتنی بر اختیار Free will Defence شیوهای عرضه میکند تا نشان دهد که مدعیات دینی مورد بحث با یکدیگر سازگارند.
الف) ]پترسون، مایکل و دیگران/عقل و اعتقاد دینی/ ترجمهی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی/
[ص 571 تا 812
( ب[Mackie, J. L, Micracle of Tehism, oxford University press (1981)]
( ج[Mackie, J. L, Evil and Omnipotence from : Mind, Vol L×IV, No. 254 (1955)]
( د[Plantinga, Alvin, God, Freedom and Evil (Harper & Row (1974)]
( ه[Paik, Nelson, Divine omniscienc and Voluntory Action, From: the Philosophical Review, Vol, 74 No. 1, January (1965)]
سه مقاله انگلیسی «ج» ، «د» و «ه » در کتابی با مشخصات ذیل ترجمه شدهاند:
مترجمین: احمد نراقی و ابراهیم سلطانی/کلام فلسفی/ص 131 تا 305 .
( و The Routledge Encyclopedia of Philosophy, Vol 3, PP 466-472.
( ز The Encyclopedia of philosophy, E.d. Paul Edvards, Vol 3, PP 136-141.
توحیدی، منحیثالمجموع، بیشتر است (بنگرید به مسألهی شر).
همراه با توجه تازه به براهین گوناگون، در باب مقتضیات برهان موفق تأملاتی شده است. دعوی الهیات طبیعی سنتی(1) شروع کردن از مقدمات دانسته یا دانستنی برای هر شخص عاقل است (از باب نمونه: بعضی چیزها متحرکند) که به وسیلهی براهین، شخص عاقل، میتواند اعتبار آنها را درک کند. با این ضوابط اثبات اینکه همهی براهین با شکست مواجهند مشکل نیست. اما این ضابطه، به وضوح، چندان دست نیافتنی است که دشوار است یافتن براهین معناداری در هر حوزه از فلسفه. بدون شک یک برهان خوب نباید مستلزم دور یا مصادره به مطلوب باشد، و مقدمات آن باید از نوعی تأیید برخوردار باشد که آن تأیید موجب شود دست کم آن برهان پذیرفتنی باشد. اما آنچه برای یک شخص پذیرفتنی است، یا حتی به قرینه صادق انگاشته میشود، ممکن است برای شخص دیگر به همان اندازه عقلانی انگاشته نشود، بنابراین به نظر میرسد براهین و استدلالها ممکن است «شخص وابسته» باشند (ماورودس 1970). علاوه بر این حتی یک برهان خوب فی نفسه ضرورتاً مسلم نیست، بنابراین بررسی طرقی که ارزش ترکیبی تعدادی از براهین، که هیچکدام از آنها فینفسه قطعی نیستند، میتواند نتیجهای را تثبیت کند، مناسب است. یک مدل برای این کار را بازیل میچل بسط داده است؛ بازیل میچل براهین باورهای دینی را با انواع براهین مبتنی بر مجموعهی قرائن، که در حوزههایی همچون تاریخ و تفسیر نقدی و نیز در انتخاب میان پارادایمهای علمی یافت میشوند، مقایسه میکند،(2) اما، ریچارد سوئین برن برای وجود خداوند، با استفاده از نظریهی ریاضی احتمال، برهانی مبتنی بر مجموعهی قرائن میسازد. در حالی که نسبت دادن دقیق احتمالات عددی به گزارههای مندرج در احتجاجات خداشناسانهی
______________________________
1. الهیات طبیعی عنوان رشتهای است که در آن فرض میشود باور به وجود خدا و نیز سایر باورهای دینی را میتوان و باید به مدد براهین فلسفی اثبات نمود.
2. مطابق این دیدگاه خطاست اگر باور به خداوند را بر یک برهان واحد مبتنی کنیم یا براهین را مستقلاً مورد توجه قرار دهیم. اهمیت براهین خداشناسی در گرو آن است که به عنوان بخشی از مجموعهی قرائن مؤید اعتقاد به خداوند مورد ملاحظه قرار گیرند، به نحوی که هر یک از بخشهای این مجموعه، مؤید یکدیگر باشند تا به این ترتیب تصویری جامع و معنادار به دست آوریم. اجزای این مجموعه در کنار یکدیگر دلیل خوبی برای اعتقاد ورزیدن به وجود نوعی امر غایی فراهم میآورند.
پترسون، مایکل و دیگران/عقل و اعتقاد دینی/ترجمهی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی/ ص 761 تا] 861[.
______________________________
توحیدی ممکن نیست. قضیهی بیز، در درون روش مزبور، این بصیرت را فراهم میکند که قرینه در ساختن مجموعهای از قرائن برای تأمین یا شکست فرضیهای همچون خداشناسی توحیدی مؤثر است. از طرفی، جان ال. مکی و میشل مارتین تأثیر براهین مبتنی بر مجموعهی قرائن بر الحاد را بسط دادند.
تجربی گرایی
مهمترین توسعه در معرفتشناسی دین در طول دههی 1980 و اوایل دههی 1990 از نوعی نظریه برآمد که هم از ایمان گرایی متمایز است و هم از قرینه گرایی. این نظریه، که در نوشتههای ریچارد سوئین برن، الوین پلانتینگا و ویلیام آلستون یافت میشود، فاقد علامت مشخصهی عامی است (تعبیر «معرفتشناسی اصلاح شده»(1) به معنی دقیق کلمه، فقط به روایت پلانتینگا اطلاق میشود) اما ممکن است، نظر به تأکید این نظریه بر مبتنی بودن باور دینی بر تجربهی دینی، تجربی گرایی نام نهاده شود. تجربی گرایی با ایمان گرایی متفاوت است، از این حیث که به دنبال تفکیک باور دینی از ارزیابی معرفتی انتقادی نیست، بلکه، اصرار میورزد که تجربهی دینی میتواند پایهی معرفتی معقولی برای چنین باورهایی مهیا کند. همچنین تجربی گرایی با برهان قرینهگرایانه از طریق تجربهی دینی(2) تفاوت مهمی از جنبهی ذیل دارد: تجربهی دینی چنین نیست که ابتدا با تعابیر وجود شناسانهی خنثی توصیف شود و سپس پایهای برای استنتاج وجود موضوع دینی باشد. برعکس، در این نظریه، باور دینی مستقیماً، بدون واسطهی استنتاج، برپایهی تجربهی دینی قرار میگیرد، درست
______________________________
1. معرفتشناسی اصلاح شده یک دیدگاه مشخص در معرفتشناسی دینی است و به اعتقاد پلانتینگا نام اصلاح شده فقط برای وابستگی برخی از بنیان گذاران و طرفداران آن به سنت کلیسای اصلاح شده (کلیسای کالونی) به آن داده شده است و هیچ اشارهای به نقص سنت معرفتشناسی کاتولیک و لزوم تجدید نظر و اصلاح در آن ندارد. وی حتی برخی از چهرههای اصلی کاتولیک مانند توماس آکویناس را هم در کنار کالون در سلسلةالنسب این نوع معرفتشناسی قرار میدهد. البته منتقدان معرفتشناسی اصلاح شده مدعای اصلی آن را در تقابل با آموزههای ایمان عقلانی کاتولیکی دیده و در مقام پاسخ به آن از دیدگاه کاتولیکی برآمدهاند، حتی از تفسیر پلانتینگا از آرای آکویناس انتقاد کردهاند.
]جوادی، محسن، الوین پلانتینگا و معرفت شناسی اصلاح شده، پژوهشهای فلسفی - کلامی، شمارهی 11 و
21 ، ص 82[ .
2. برهان از طریق تجربهی دینی از براهینی است که قرینه گرایان در اثبات وجود خداوند ارائه نمودهاند و باور مبتنی بر تجربهی دینی به وسیلهی برهان از باورهای مستنتج محسوب میشود نه از باورهای پایه.
______________________________
همچون باورهای ادراکی که مستقیماً برپایهی تجربهی ادراکی قرار میگیرند. این تفاوت برای تعدادی از ادله مهم است. یکی اینکه برای پدیدارشناسی باور ادراکی و دینی، هر دو، قابل اعتمادتر است: در موارد معمول شکل باور مستلزم چنین استنتاجی نیست. اما مهمتر آنکه، ابتنای مستقیم باور بر تجربه، از رویکرد استنتاجی، دورنمای بهتری از منزلت معرفتی برای باورهای استنتاج شده، به دست میدهد. این مطلب در مورد تجربهی ادراکی به سهولت آشکار است: کوششها برای آوردن برهانی بر وجود عالم خارج به طرز چشمگیری ناموفق بوده است، مع هذا این کوششها فقط به شک فلسفی دامن زده است؛ در این خصوص که ما در واقع مقدار معتنابهی معرفت دربارهی جهان از طریق تجربهی ادراکیمان اکتساب میکنیم. به همین منوال دست کم تصور کردنی است که مؤمنان معرفت به خدا را به طور تجربی تحصیل میکنند، حتی اگر برهان استنتاجی الزام آور از تجربه دینیِ در دسترس نباشد.
سوئین برن، پلانتینگا و آلستون در آنچه میتوان آن را رویکرد مبناگرای ضعیف به معرفتشناسی تعبیر کرد وجه مشترک دارند. یعنی، آنها فرق میان باورهای «پایه»، که پذیرش عقلانی شان از باورهای دیگر مشتق نمیشود، و باورهای «مستنتج»، که تأییدشان را از باورهای پایه کسب میکنند، را میپذیرند. اما آنان تقیید مبناگرایانهی سنتی باورهای پایه(1) - باورهایی که بدیهی بالذات، معلوم از طریق حواس یا خطاناپذیر هستند - به اینکه آنها تقریباً یا کاملاً از شک ایمن هستند را نمیپذیرند. علاوه بر این هر یک از آنها برخی باورهای دینی را در مقولهی باورهای پایه میگنجانند. سپس وظیفهی معرفتشناختی، اثبات این مطلب است که اندراج مذکور به لحاظ معرفتی درست است - اثبات اینکه این باورها از جمله «باورهای واقعاً پایه»ی ما هستند - (این اصطلاحشناسی پلانتینگا است، اما مسأله برای هر سه متفکر یکسان است).
هر یک از آنان به وجوه گوناگونی به این مسأله نزدیک میشوند، گرچه این رویکردها غایتالامر سازگار هستند. پلانتینگا به تبع رودریک چیزلم استدلال میکند که رهیافت درست برای پرسش از اینکه کدام باورها واقعاً پایه هستند استقرائی است: شخص ابتدا
______________________________
1. مبناگرایی کلاسیک (یا سنتی یا حداکثری) بر این باور است که پذیرش یک باور فقط زمانی معقول است که یا بدیهی باشد یا خطاناپذیر و یا با استفاده از روشهای استنتاج منطقی، از باورهای بدیهی یا خطاناپذیر استنتاج شده باشد.
فهرستی از باورهایی که به طور عقلانی بدانها معتقد است تهیه میکند، سپس آنهایی را که تأیید معرفتی شان مشتق از باورهای دیگر است از فهرست حذف میکند و آنچه باقی میماند را باورهای واقعاً پایه میانگارد. پلانتینگا بر آن است که مؤمن مسیحی عادی، باور خود به خدا را عقلانی درمییابد اما نه به طور استنتاجی، بر پایهی سایر باورهای مورد اعتقادش؛ بنابراین، او نتیجه میگیرد که باورش به خدا باوری واقعاً پایه است. مطمئناً، ملحدان یا مؤمنانِ به سایر ادیان با این امر موافق نخواهند بود، اما پلانتینگا این را مشکل آفرین نمیداند:
ممکن است طرفداران برتراند راسل و مدلین میوری اوهیر با این امر موافق نباشند. اما چه باک؟ آیا باید معیار من یا جامعهی مسیحی بر نمونهی آنان منطبق باشد؟ مطمئناً چنین نیست. جامعهی مسیحی مسؤول مجموعهی نمونههای خود است و نه مسؤول نمونههای آنها (پلانتینگا و ولترستورف، 1983 ، ص 78).(1)
در تقابل با توجیه درونی پلانتینگا از عقلانیت باور، سوئین برن و آلستون، هر دو، کوشیدند اثبات کنند که تجربههای دینی باید دارای وزنی معرفتی باشند، حتی برای کسانی که نظام باور آنها به طور آشکار از تأیید تجربهها حظی نمیبرد. سوئین برن به «اصل آسان باوری» متوسل میشود، که در آن تصریح میشود: «(صرف نظر از ملاحظات خاص) اگر به
______________________________
1. پلانتینگا در حقیقت معتقد است که اگر فیلسوفی خداباور، «خدا وجود دارد» را اعتقادی واقعاً پایه به شمار آورد، کاری کاملاً موجه انجام داده است، حتی اگر دیگران با نظر او موافق نباشند. به این ترتیب، پلانتینگا در واقع آنچه را غالباً یکی از اهداف مهم مشغلهی فلسفی تلقی میشده است، کنار میگذارد. یکی از پیشفرضهای فیلسوفان غالباً این بوده است که اگر روش صحیح مواجههی با مسائل فلسفی را بیابیم و آن را دقیق و درست به کار ببریم، آنگاه توافق بر سر نتایج اساسی حاصل خواهد شد. اما شک نیست که فیلسوفان عملاً در نیل به چنین توافق مفروضی، تا حد زیادی ناکام بودهاند.
به نظر پلانتینگا، چنین انتظاری اساساً نامعقول است، چرا که فیلسوفان کار فلسفی خود را با مجموعهای از تعهدات ماقبل فلسفی (Prephilosophical Commitments)بسیار ریشهدار آغاز میکنند و این تعهدات مانع نیل به چنان اجماع و توافقی میشود؛ حتی اگر طرفین مباحثه، دقیقاً ضوابط و معیارهای استدلال و احتجاج فلسفی را رعایت کنند. از سوی دیگر، اگر دینداران به خطا اجازه دهند که غیردینداران قواعد بحث را تعیین کنند، یعنی آنها معین کنند که کدام اعتقادات میتوانند واقعاً پایه باشند، در آن صورت نباید تعجب کنیم که دینداران در این بحث مغلوب شوند. پلانتینگا، با این باور، آشکارا «عقلانیت عام» (Universal rationality) را مردود میشمارد.
]پترسون، مایکل و دیگران/عقل و اعتقاد دینی/ترجمهی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی/ ص 132 تا 232[ .
نظر برسد (از لحاظ معرفتی) که برای فاعلی، x حضور دارد، آنگاه x احتمالاً وجود دارد؛ که شخص به نظر میرسد ادراک میکند که احتمالاً چنین است» (1979 ، ص 254). او استدلال میکند که انکار عام این اصل ما را در ورطهی «باتلاق شکاکیت» میافکند و هیچ توجیهی برای طرد تجربهی دینی از این حوزه وجود ندارد. اما، آلستون، رویکرد «عمل مقرون به ظن»(1) به معرفتشناسی را توسعه میدهد (رویکردی که مرهون رید و ویتگنشتاین، هر دو، است) که معتقد است همهی اعمال مقرون به ظن تا وقتی که قصور آنها اثبات نشده است، از لحاظ اجتماعی، تثبیت میشوند؛ همهی این اعمال در بادی نظر سزاوار است که عقلانی انگاشته شوند... تا زمانی که دلایل ممکن برای سلب صلاحیت آنها بررسی شود (1991 ، ص 153). تعریف آلستون از «عمل رازورزانهی مسیحی» و دفاع او از شأن معرفتی آن، مقوم معرفی سیستماتیک، مفصل و بسیار پیچیدهای از تجربی گرایی است.
یک مشکل اساسی برای تجربی گرایی این است که مبتنی بر باورهایی در ادیان گوناگون است که از لحاظ تجربی ناسازگارند - به تعبیر آلستون، وجود تکثر متقابل اعمال رازورزانهی ناسازگار -. آلستون نتیجه میگیرد که تجربهی دینی احتمالاً به تنهایی نمیتواند این ابهام را حل کند و اینکه:
یک مسیحی هوشمند و آگاه... باید در جستجوی مبنایی عام باشد که براساس آن بتواند دربارهی تفاوتهای بنیادین ادیان جهانی با یکدیگر، داوری کند. یعنی راهی بیابد که به شیوهای «غیردوری» نشان دهد کدام یک از رقبا، بر حق هستند؛ او باید برای رسیدن به این هدف هر چه میتواند، انجام دهد. البته من نمیتوانم توفیق یا عدم توفیق چنین تلاشی را پیشبینی کنم. شاید صرفاً در ظل عنایت خداوندی، نسبت به حقیقتی که در پس این دیدگاههای متفاوت نهفته است، بصیرتی کاملتر بیابیم. (1991 ، ص 278). (بنگرید به پلورالیسم دینی)
اما، نقادان، اعتراضات گستردهتری به برنامهی تجربی گرا ارائه نمودند. بر وفق نظر ریچارد گیل، تمثیل تجربهی دینی به تجربهی ادراکی ضعیف است، زیرا در آن ناهمانندیها
______________________________
1. Doxa در انگلیسی به Openion و در عربی به «ظن و گمان» ترجمه شده است. در فلسفهی یونان باستان تفکیک دقیق Episteme از Doxa محل بحث بوده است. افلاطون معتقد بوده است که ادراک حسی تنها برای کسب Doxa کاربرد دارد و در کسب معرفت ارزشی ندارد.
______________________________
بر همانندیها میچربد. او همچنین استدلال میکند که تجربهی دینی نمیتواند امری معرفتی باشد - یعنی نمیتواند دلایل مستقلی برای باور به وجود موضوع آن تأمین نماید - و استدلال میکند که موضوعات دینی از قبیل خدا یا احد(1) ممکن نیست که متعلق تجربهی ادراکی باشند، حتی اگر وجود داشته باشند. اما آلستون مفصلاً استدلال کرده است که ساختار پدیدار شناختی تجربهی دینی ادراکی است و اینکه «ادراک رازورزانه» مقوم نوعی اصیل از ادراک هم طراز با ادراک حسی است.
Bibliography
Alston, W. P. Perceiving God: The Epistemology of Religious Experience. Ithaca, Ny, 1991.
Gale, R. M. On the Nature and Existence of God. Cambridge, 1991.
Mackie, J. The Miracle of Theism: Arguments for and against the Exittence of God. New York, 1982.
Martin, M. Atheism: A Philosophical Justification. Philadelphia, 1990.
Mavrodes, G. Belief in God: A Study in the Epistemology of Religion. New York, 1970.
Mitchell, B. The Justification of Religious Belief. New York, 1981.
Plantinga, A., and N. Wolterstorff, eds. Faith and Rationality: Reason and Belief in God. Notre Dame, IN, 1983.
Swinburne, R. The Existence of God. Oxford, 1979.
______________________________
1. گویا اشارت بر «احد» افلوطینی دارد.