احیاگری و جنبش احیاگرانه ی امام حسین (علیه السلام) (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
در نوشتار یادشده، نویسنده به مناسبت تحلیل واقعهی عاشورا، به تبیین مسألهی احیاگری پرداخته است. وی تعریفی از احیاگری را ارائه نموده و آن را به معنای تجدید ساختمان، چه در مجموعهی فکری و چه در مکتب اجتماعی و چه در تفکر دینی دانسته است. احیاگری زمانی ضرورت مییابد که تفکری اصیل و پایهای، آسیب دیده باشد و وجود او را ابهامات و اوهام و خرافات چه از ناحیهی حاملان آن تفکر و چه از ناحیهی دشمنان خارجی، فراگرفته باشد. در چنین زمانهای است که نیاز به احیاگری به عنوان یک ضرورت تاریخی، خود را مینمایاند. مسألهی احیاگری در کتاب و سنت، مورد تأکید و توجه جدی واقع گردیده و آن را در زمانهای دانسته که دین حق، در معرض برداشتهای سطحی و در معرض کژیها و اعوجاجها قرار گرفته باشد. افول اندیشهی دینی و احیای بدعتها و سنتهای غلط پس از دورهی نبوی، ضرورت تام احیاگری را در سال 60 هجرت مینمایاند. زیرا جامعهی دینی گرفتار حاکمی فاسد، جبار، ستمگر و هوسران واقع شده و زبونی عوام و انحراف خواص، سبب چنین بلیّهای شده است. در بخش دیگری به شرایط یک احیاگر، همچون دشمنشناسی، اهل مخاطره بودن، تعهد و دردمندی، دوری از عوام زدگی و مصلحت اندیشی را به عنوان عوامل و شرایط احیاگری دانسته. سپس به این مسأله که حسین بن علی در قلهی احیاگری تاریخی دورهی اسلامی قرار دارد و اسوهی احیاگران است پرداخته شده. لزوم تناسب عمل احیاگرانه، با عصر و زمانه نیز به بحث درآمده و نهضت حسین بن علی علیهالسلام را نهضتی که تناسب روشنی با عصر و زمانه دارد، تحلیل نموده و این نهضت را الگوی هموارهی احیاگران دنیای اسلام، تصویر نموده است، در نهایت راهکارهای لازمی را برای تحقق احیاگری در زمانهی حاضر تحلیل نموده است.متن
مدخلی بر بحث
هر فکر و اندیشهای و هر مکتب و مذهبی در مسیر پویش خویش با کاستیها، نارساییها و کژیهایی مواجه میشود، به گونهای که در نتیجهی این کاستیها، اصل فکر و اندیشهی مکتب، دچار ضربهای بنیانی شده و پوستهای از آن باقی میماند و پس از این به پوستهی ظاهری اکتفا میشود و روح و اصل آن به نسیان سپرده میشود. چنین عملی محصول آفت زدگی فکر و اندیشه است، که البته این آفت زدگی در خصوص مکتب و دین، یا در عرصه مفاهیم دینی است، به این معنا که مفاهیم کلیدی و محوری و بنیانی آن، دچار کژفهمی میشوند و عناوینی همچون توحید، نبوت، ولایت و امامت و اعتقاد به قیامت و دستورات بنیادی دیگری از این نوع همچون زهد، تقوی و توکل، دچار سوء تعبیر و انحراف و آفت میگردند، یا اینکه این آفتزدگی مربوط به مغفول ماندن بخشی عظیم از معارف دینی است (مثلاً عناوینی همچون امر به معروف و نهی از منکر، به کلی مورد غفلت تودههای مسلمین قرار میگیرد)، یا اینکه اصلاً تفکر مسلمین رکود یافته و با نوعی دگردیسی همه جانبه مواجه میشود. مثلاً در حوزه حاکمیت، حکومت به نااهلان معاند سپرده میشود و جامعه به اعمال و ریاکارانه نهاد حاکمیت، فریب میخورد و عناصری پلید، به جای خلیفه اسلامی، بر مردمان حکم میرانند. جامعه هم حکم آنان را در ردیف حکم خدا و بسان حکم شریعت میپندارد.
برای جبران چنین آفتهای سترگی، چه عملی میتواند راهگشا باشد؟
مسلما نقطه مطلوب و قابل توجه در این خصوص، مسأله احیاگری است. احیاگران کسانی هستند عاشق فضیلتها و پاکیها، که درد دین در جانشان، درد اصلی است؛ کسانی که در دل خفقان و جمود حاکم بر زمانه، اندیشهها را تکان داده و راه را از انحراف و کژی به استقامت و راستی میگردانند.
اکنون به دلیل اهمیت این مسأله، آن را به معرض بررسی گذاشته و از میان جنبشهای احیاگرانه، حماسهی حسینی را به عنوان الگوی احیاگری در تاریخ سراسر مبارزهی شیعه، تحلیل مینماییم.
احیاگری چیست؟
کلمه احیاگری، از پیراستن و زدودن ناخالصیها حکایت میکند. نقطهی مقابل احیاگری، اماته است. اینکه امری به مرحله مرگ رسیده باشد و کسی دوباره به آن زندگی و حیات را باز گرداند، نام بردار به احیاگری است. پس احیا، حیات مجدد بخشیدن به امری است که به مرگ دچارشده است.
فکری موّاج و پویا اگر پس از مدتی دچار نابسامانی، توقف و ایستایی شده و دیگر آن پویایی پیشین را نداشته باشد، در واقع دچار مرگ شده است، چرا که آن فکر به لحاظ رکن توصیفی و تبیینی دچار ناخالصیهایی گردیده و فرهنگ بیگانهای که با روح اصلی آن در تعارض است در آن حلول نموده است. اینک اگر حاملان واقعی و دلسوزان اصلی این فکر بخواهند آن را به حالت نخستین و پویایی اولیهاش برگردانند، باید کاری کنند که روح اصلی و نخستین به جان این تفکر برگردد تا تحولی در این تفکر پیدا شده و دوباره بتواند همچنان موّاج و سازنده به حیات خویش ادامه دهد. چنین عملی را احیا و عاملان به آن را احیاگر مینامند.
پس احیاگری، تجدید ساختمان است؛ چه در مجموعهای فکری، چه در مکتبی اجتماعی و چه در تفکری دینی. این تجدید ساختمان زمانی لازم است که یک مجموعه، مکتب یا تفکر، تجزیه شده، خالی از مفاهیم عالی گردیده و یا مفاهیم عالیاش واژگون تفسیر شده و نقش آفرین نیست.
احیاگری در دین هم با توجه به همین واقعیت، مفهوم پیدا میکند.
احیاگر دین همچون طبیبی است که میخواهد چهرهی دین را از زوائد، تحریفات، بدعتها و... که بر دین تحمیل شده و حقیقت آن را مخفی کرده است، بپیراید و دین راستین را که به وسیلهی جهل دینداران و اغراض دین فروشان، کدر و زشت و بی خاصیت شده است، نمایان کند و تفسیری درست از معارف دینی به جامعهی دینداران عرضه کند و هر آنچه که از دین، مغفول و متروک مانده است، به دین و جامعهی دینداران بازگرداند.1
علامهی شهید مطهری در باب سنّت احیاگری مینویسند:
تفکر مسلمین در عصر حاضر دربارهی اسلام آسیب دیده است، ما اگر بخواهیم این طرز تفکر را بررسی کنیم، اولین کار یک طبیب این است که او را تحت معاینه قرار میدهد، میخواهد بیماریاش را تشخیص دهد، کوشش طبیب این است که در درجه اول، بیماریاش را تشخیص بدهد. پس از آن در مقام معالجه برآید.2
بنابراین، تلاش در راستای زدودن اوهام، خرافات و صدمههایی که بر دین وارد شده، چه از ناحیهی خود مسلمین و چه از ناحیهی هجو استعمار گران و دشمنان جهانی اسلام، و جلوگیری از تأخر تاریخی و انحطاط اجتماعی، احیاگری است که بزرگترین رسالت انسانهای دردمند تاریخ و متدینان وارسته و الهی محسوب میشود. احیاگران در راستای این رسالت سترگ و عظیم تلاش میورزند که از مسخ مفاهیم دینی جلوگیری نموده و مجددا آن حالت آفرینندگی را در مفاهیم ایجاد نمایند؛ از سطحی نگری و ظاهر گرایی پرهیز نموده و عمق جان و باطن دین را عملاً به جامعه باز گردانند.
احیاگری در کتاب خدا و سنّت معصومان
قرآن مجید، پیامبران را احیاگرانی میداند که به وسیلهی دین، جامعه را احیا میکنند، چنان که میفرماید:
«یا ایّها الذّین آمنوا استجیبواللّه و للرّسول اذا دعاکم لما یحییکم»3
ای مؤمنان، اجابت کنید خدا و رسول را هنگامی که شما را به چیزی فرا میخواند تا زندگیتان بخشد.
تا اینجا در قرآن، عمل احیاگری دین توضیح داده شده، اما گاهی خود دین، به وسیله تبلیغات و سوء برداشتها و تعبیرها حالتی پیدا میکند که نمیتواند نقش احیاگرانه داشته باشد. مسلما در آیهی مذکور، این قضیه هم پنهان است، که اگر چیزی اقتضای وجودیاش احیاگری است،اما به وسیلهی فهمهای غلط بشری و دسیسه و نیرنگهای حاکم بر جوامع دینی، از آن حالت پویایی احیاگرانه بازمانده، مسلما وظیفهی جوامع دینی این است که در خود دین احیاگری کنند تا دین بتواند احیاگر جامعه باشد.
ما باید محیی دین باشیم و دین هم محیی ما است، یعنی ما باید زنده نگهداریم مایهی زندگی خودمان را. مثل اینکه آب در حیات جسمانی ما، مایهی زندگی است، وسیله زندگی ما است، ولی ما باید همین آب را سالم، پاک، زنده و عاری از هر نوع عفونت و آلودگی نگه داریم. ما نسبت به آب یک وظیفه داریم، آب هم در طبع خودش خاصیتی دارد که خدای تبارک و تعالی برای او قرار داده است.4
در آیات دیگری از قرآن مجید، به سنت احیاگری اشاره شده که به مردماندستور میدهد برای حیات و تکامل خودشان دعوت پیامبران را بپذیرند و اگر چنان نکنند، خدا را ناتوان نساختهاند.
در سنت معصومان دینی ما، فروان به سنت احیاگری اشاره شده است. علی علیهالسلام در نهجالبلاغه از فقدان یارانی اندوهگین است که در زمانهی خطر، به احیاگری مفاهیم دینی میپرداختند، چنانکه فرموده است:
«اوّه علی اخوانی الذّین تلوا القرآن فاحکموه و تدّبر وا الفرض فاقاموه، احیوا السّنّة و اماتوا البدعة.»5
آه «برفقدان» برادرانم، همانهایی که قرآن را تلاوت مینمودند و پیاده شدنش را استوار میساختند و واجبات را مورد تدبر قرار داده و پیادهاش میکردند، سنت را احیا مینمودند و بدعت را میمیراندند.
در روایات معصومین ،واژهی احیای امر ما فراوان آمده است که آن بزرگان با عناوین گونهگون رسالت عالمان وارسته و فرهیختگان شیعه را در دورهی غلبه بدعتها و ظهور تحریفات، احیای امر خودشان میدانستهاند و این سنّت را شیوهی معمول متدینان و دانشمندان و درد آشنایان دینی معرفی فرمودهاند. در روایات معصومان علیهالسلام ، عمل بزرگ حضرت مهدی علیهالسلام ، عملی احیاگرانه محسوب شده است. علی علیهالسلام ، در توصیف عمل امام زمان علیهالسلام میفرماید: «یحیی میت الکتاب و السّنّة.»6 یعنی حضرت مهدی علیهالسلام ، هنگام ظهور، آنچه را که از کتاب و سنت مرده است، احیا میفرماید.
آیا دین حق میمیرد؟
آیا دین، به مثابه حقیقت، در معرض زوال و نیستی و نابودی قرار میگیرد و همچون دیگر پدیدههای عالم دچار مرگ و نابودی میشود؟ یا اینکه حقیقت دین، به دلیل اینکه فطری و نهادی بشر و منطبق بر اصول و موازین و نوامیس اصلی جهان است، هرگز نابود شدنی نیست؟
پاسخ این است که چون دین منطبق برمعیارهای عقلانی است و دارای حقیقت و گوهری فناناپذیر است، هیچ چیز دیگری قادر نیست به جای آن بنشیند و این حقیقت در تاریخ همواره به حیات نقش آفرین خود ادامه میدهد.
اگر چیزی باشد که در اجتماع بشر، آنچنان مقام و موقعیتی داشته باشد که هیچ چیز دیگری قادر نباشد جای آن را بگیرد، آن خواستهای که او تأمین میکند، هنری که او دارد، کاریکه او دارد، هیچ چیز دیگر نتواند کار او را انجام دهد، نتواند هنر او را انجام بدهد، ناچار باقی میماند.7
حقیقتی اگر میخواهد باقی بماند، باید جزء خواستههای نهادی بشر باشد و از جنبه پاسخ دهی به نیازهای واقعی انسان، سخن اول را بگوید و قادر باشد سرگشتگی و اضطراب انسان را پاسخ بدهد و مقوله نجات در دو نشئه عالم را به خوبی برآورده سازد. دین، از آن مقام و منزلتی برخوردار است که قادر است همه اینها را برآورد و به آنها به خوبی پاسخ بدهد.
دین... هم جزء نهاد بشر است، جزء خواستههای فطری و عاطفی بشر است و هم از لحاظ تأمین حوائج و خواستههای بشر مقامی را دارد که جانشین ندارد و اگر تحلیل کنیم، معلوم میشود اصلاً امکان ندارد چیز دیگری جایش را بگیرد.8
به این دلیل، حق، ابدی، ثابت و ماندگار است و به همین روی در قرآن مجید، وعده پیروزی نهایی حق داده شده و دولت آینده حق را جهانگیر فرض فرموده و باطل را همچون کف روی آب فرض نموده است. در روایات و مآثر دینی ما هم آمده است که «للحق دولة و للباطل جولة»9، دولت نهایی از آن حق است و باطل را جولانی بیش نیست که با همه جولان و رعد و برقی که ساطع نموده، نابود میشود و به خاموشی میگراید.
امّا اندیشه دینی چگونه است؟
اکنون پرسش دیگری قابل طرح است که آیا اندیشه دینی، به عنوان پارادایم مطلوب اجتماعی و ایدئولوژی حاکم بر جوامع بشری در معرض مرگ و نابودی قرار میگیرد یا خیر؟
پاسخ این است که فکر و اندیشهی مطلوب دینی میتواند در معرض کاستی، کژی، اعوجاج، انحراف و نهایتا مرگ قرار گیرد، یعنی هنگامی که دست تحریف و خرافه نسبت به دین، در قلمروی اندیشههای متدینان، اثر بگذارد و برداشت از دین، به عنوان یک حقیقت متعالی، برداشتی ناقص، واژگونه و انحرافی باشد و دیگر آن سازندگی و اثر بخشی و کارآیی اصلی را ایفا نکند، آن برداشت از دین، اندیشهای مرده، انحرافی و محکوم به فنا و زوال است. در مورد تفکر دینی، باید اذعان کنیم که حقایق عالی دین، با آن مقام عظیمی که دارند، اکنون در جوامع دینی مطرح نیستند.دین مقدس اسلام، یک دین ناشناخته است. حقایق این دین تدریجا در نظر مردم، واژگونه شده است و علت اساسی گریز گروهی از مردم، تعلیمات غلطی است که به این نام داده میشود. این دین مقدس در حال حاضر بیش از هر چیز دیگر از ناحیه برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند ضربه و صدمه میبیند. هجوم استعمار غربی با عوامل مرئی و نامرئیاش از یک طرف و قصور یا تقصیر بسیاری از مدعیان حمایت از اسلام در این عصر، از طرف دیگر، سبب شده که اندیشههای اسلامی در زمینههای مختلف، از اصول گرفته تا فروع، مورد هجوم و حمله قرار گیرد.10
مسائلی همچون پیدایش خرافات به نام دین، بستن زوائدی بر دین،وجود تحریفات نسبت به مفاهیم دینی، جریانات تاریخی مربوط به دین، مورد غفلت و فراموشی واقع شدن بخشی از معارف دینی، صدور احکامی همچون تعارض میان عقل و علم با دین و... همه گواه بر این حقیقت هستند که اندیشهی دینی میتواند افول کند.
پیشینه افول اندیشهی دینی
در طول تاریخ اسلام، مواردی متعدد پیش آمده که اندیشهی دینی بر اثر تراکم اندیشههای انحرافی، سوء تعبیرها و سوء استفادهها از عنوان دین، دچار افول شده، از بستر اصلی خارج گشته و در آن انحراف حاصل شده است. آغازین دوره افول اندیشهی دینی را گرچه باید پس از رحلت جانگداز پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله جستجو کنیم، ولی اوج افول این اندیشه را به تعبیر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، باید در حاکمیت شجرهی خبیثه و ملعونهی خاندان اموی جستجو کنیم.
چند صباحی پس از پیامبر دوباره ارتجاع پدید آمد و نظام عشیرهای احیا شد که اولین آثار آن ایجاد تشتّت در میان مسلمین بود. در دوران بنی امیه هنگامی که این تشتّتها عمیق شد و ارزشها و منش جاهلی در بنی امیه بازگشت، آنها راه حل تشتّتها و خطرات ناشی از آن را در توسل به استبداد و سرکوب دیدند. سیزده سال پس از رحلت حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله ، عثمان به خلافت رسید. او معاویه پسر ابوسفیان را حکومت شام داد و خاندان بنی امیه از همان زمان دراندیشهی گسترش قدرت خود وانتقام شکستهای خود از بازماندگان پیامبر صلیاللهعلیهوآله افتادند.11
نقش انحرافی عمدهای که بنی امیّه ایفا کردند این بود که مفاهیم اصیل دین را مورد تحریف قرار داده و از آن در راه هدفهای خبیث و شیطانی خود بهره جستند. امام حسین علیهالسلام وضعیت عمومی بنی امیه را این گونه شرح میدهد.
«الا و انّ هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا عبادة الرحمان... و احلّوا حرام اللّه و حرّموا حلاله.»12
آگاه باشید که اینان (بنی امیه) طاعت شیطان را پذیرا گشته و طاعت الهی را وانهادهاند...، حرام خدا را حلال نموده و حلال خدا را حرام کردهاند.
تحریفاتی که در اذهان عموم جامعه آن روز پدید آمده، در واژگان اصلی و اساسی رخ نموده است. مثلاً اطاعت از ائمه علیهالسلام ، که در قرآن مجید همسنگ اطاعت از خداوند است، را به اطاعت از رهبری جنایتکارانهی خودشان فروکاستهاند و مردم هم همین را برای خود مبنا و اصل قرار دادهاند. لزوم حفظ جماعت را به مفهوم پیدا نشدن هیچگونه حرکتی در برابر خود تصویر نمودهاند و بیعت را به مفهوم کنار آمدن با خودشان مطرح کردهاند.
چنین وضعیتی، یک انحراف عمیق را در انگارههای دینی به وجود آورد، به گونهای که:
افرادی همچون عبداللّه عمر ـ که از جمله فقهای اهل سنت و محدثین آنان به شمار میرود، فکر میکرد که اگر مردم باهوسران بیلیاقتی مثل یزید هم بیعت کردند، او نیز باید آن را بپذیرد. به این جهت بود که درمورد بیعت با یزید به معاویه گفت: «فاذا اجتمع الناس علی ابنک یزید لم اخالف»؛ وقتی مردم با فرزندت یزید بیعت کردند، من با آن مخالفت نخواهم کرد.13
لزوم تجدید ساز واره تفکر دینی
هنگامی که پوستهای از دین باقی میماند و فرهنگ غیر خودی و بیگانه به درون مکتبی سرایت مینماید و فرهنگ دچار تجزیه میشود. در این شرایط، ظاهر دین برگزیده میشود (ظاهرگرایی) و روح و باطن آن از درون شریعت رخت بر میبندد و از عناوین دینی در خدمت اهداف پلید شیطانی بهره گرفته میشود و دیگر آن پویایی و آفرینندگی و تحرک وجود نخواهدداشت. در واقع، روح این تفکر مرده است.
هنگامی که در پایگاه قدرت دینی، فردی متجاهر به فسق و شراب خواره به نام امیر المؤمنین، بر مسند فرمانروایی تکیه میزند و به هوسهای خویش در میان مسلمین عمل میکند و به وعّاظ درباری خودش دستور میدهد دین را به گونهای سازگار با این حاکمیت جائرانه تفسیر کنند و...، مسلما، در چنین وضعیتی، آن تفکر از روح برخوردار نیست بلکه ضربهپذیر شده و دیگر پویایی لازم را ندارد و اسلام، به تعبیر بلند علی علیهالسلام ، همچون پوستینی وارونه شده است:
«لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا»14؛ اسلام، همچون پوستینی که وارونه پوشیده شود گردیده است.
و چنانکه امام حسین علیهالسلام در خصوص خلافت یزید میفرماید:
«انّا للّه و انا الیه راجعون و علی الاسلام السّلام اذ قد بلیت الامة براعٍ مثل یزید و لقد سمعت جدّی رسول اللّه یقول الخلافة محرمة علی آل ابی سفیان: ویلک یا مروان الیک عنی فانک رجس...»15
فرمود انا للّه و انا الیه راجعون، بنابراین باید با اسلام خداحافظی کرد که امت اسلامی به فرمانروایی چون یزید گرفتار شده. از جدم رسول اکرم شنیدم که فرمود، خلافت بر آل ابی سفیان حرام است. سپس فرمود: وای بر تو ای مروان از من دور شو که تو نجسی.
در چنین زمانهای شدیدا نیاز به بازسازی بنیان تفکر دینی است.
تجدید ساختمان، یعنی اینکه بازبگردیم و بجوییم در فرهنگ خودمان، در همه معانی و معارفی که موجود است و درمیان اسناد و تاریخ، شرح احوال، عوامل و عناصر شناخت این فکر و این شخصیتها بگردیم و عناصر اساسی را بجوییم وابعاد اصیل انسان نمونه را که در شخصیتهای تربیت شده به صورت واقعی و عینی هستند، نه به صورت سمبل و مثل اساطیر و قهرمانهای افسانهای... و بشناسیم و این شخصیتها را و این مکتب بزرگ را تجدید بنا کنیم، یعنی باز انسان نمونه بسازیم و این کتاب به هم ریخته را که هر فصلش و هر ورقش در دست کسی است، شیرازه بندی کنیم و از نو همچون اول تدوین کنیم... آن روح از بین رفته، در تجدیدبنای کلی این اندام پدید میآید.16
چنین عملی همان سنت احیاگری است که مبدأ این احیاگری، ساخت دوباره تفکر دینی و پالایش اندیشهها و افکار جامعه است. در این صورت انتظارات از دین به نحو مطلوب و کامل بر آورده میشود، چنانکه در آیه کریمه قرآن مجید هم آمده است: «ان اللّه لایغیر مابقوم حتی یغیروا مابانفسهم.»17
خداوند در میان جامعه و در اساس حرکت قوم و ملتی تغییر ایجاد نمیکند، مگر این که خودشان، آنچه را که دردرونشان است تغییر دهند؛ یعنی افکار و اندیشههای خود را تجدید بنا و سازمان نمایند.
نکتهای را اقبال لاهوری از همین آیه استنباط کرده است، نکتهای بسیار عالی است. از ضمیر «حتی یغیروا» استفاده کرده است، میگوید: قرآن میفرماید «حتی یغیروا ما بانفسهم» نمیگوید: «حتی یُغَیَّرَ ما بانفسهم». اگر چنین میگفت، معنای آن این بود که خداوند اوضاع و احوالی را که برای مردمی وجود دارد، چه خوب و چه بد، عوض نمیکند مگر آن وقت که اوضاع و احوالی که مربوط به خودشان است، یعنی مربوط به روح، اخلاق و خصوصیاتی که در دست و عملشان است، عوض شود، نه، میفرماید: «یُغَیِّروا» تا خودشان به ابتکار و دست خود و استقلال فکری خویش اقدام نکنند وضعشان عوض نمیشود، یعنی اگر ملت دیگری بیاید و بخواهد به قهر و جبر، اوضاع و احوال مردمی را عوض کند، مادامی که خود آن مردم تصمیم نگرفتهاند، مادامی که خود آن مردم ابتکار به خرج ندادهاند، مادامی که خود آن مردم استقلال فکری پیدا نکردهاند، وضع آنها به سامان نمیرسد.18
متأسفانه چنین روحی در مسلمین غائب است و در واقع این روح مرده است. در سنت قرآنشناسی، دینشناسی و معرفت دینی و در کارآمدی این سنتهای تعالی بخش، دچار کاستی و چالش عجیبی هستیم. مسلمین، امروزه گرفتار سلطهی همه جانبهی استکبار هستند و با چنان تعالی اندیشی که در جوهرهی اسلامی است، وضعیت موجود، هرگز تناسبی ندارد.
امروزه از جهات عدیدهای در کلیت جهان اسلام، در حوزهی تفکر دینی، نیاز به یک احیاگری کلی و همه جانبه داریم. مباید بتوانیم ابهامات را از چهرهی بلند اسلام بزداییم و افکار بسته و راکد جهان اسلام را از بیخ و بن تغییر دهیم، دریافتهای از اسلام رهاییبخش را متحول سازیم، تا جنبه رهاییبخشی و عظمت آفرین اسلام از حالت قوه به حالت فعلیت عینی درآید.
تجدید این سازواره، نیاز فعلی نسل حاضر است و نسل حاضر کاملاً آمادگی چنین تجدید گری و تغییرات درونی را دارد و در دنیا این مسأله بارها اثبات شده است. در همین سالهای اخیر، رخداد عظیم انقلاب اسلامی که به برکت احیاگری معمار سترگ انقلاب اسلامی به وجود آمد، محصول و رهآورد یک چنین عمل احیاگرانهای بوده است.
سابقهی دیگر از این عمل احیا گرانه را در یک سطر فتوای تاریخی میرزای شیرازی بزرگ مشاهده میکنیم که چگونه با صدور یک فتوا، استعمار بریتانیا را رسوا کرد.
هیچکس نه جنگید،نه کاری کرد، فقط و فقط مصرف نکردند، فقط مقاومت منفی و دسته جمعی کردند، که اولین درخت استعماری را که به صورت صریح و روشن، در اینجا غرس کردند و میخواست ریشه بدواند ریشه کن کرد، و استعماری که هزاران میلیون خرج میکند تا کم کم بازارها و منابع تولید و معادن و حتی آدمها را بخرد وسپس محصول بردارد، دید که اینجا، با این جامعهی مسلمان که با یک فتوا برمیآشوبد و با این مذهبی که پیروانش تا از گیجی تخدیر به هوش میآیند، بی درنگ سیاسی میشوند، نمیشود سرمایه گذاری کرد.19
این شورشگری، موج آفرینی و تکامل آوری، مرهون تلاش احیاگرانی است که بتوانند موج آفریده و از روح سترگ و عظیمی که در میان ملتهای اسلامی وجود دارد، موج بیافرینند و کلیت اسلام را در جهان ظلمت زدهی امروز حاکم گردانند.
ویژگیها و خصلتهای لازم
در احیاگران دینی
احیاگر راستین دین، فردی بی درد و بی دغدغه نیست، فردی ساکت و آرام و خاموش نیست و نهایتا فردی نیست که به وضعیت نامطلوب اجتماعی تن دهد و از خود سلب رسالت و مسؤولیت نماید بدین روی یک احیاگر راستین چنانکهنسخههای موجود تاریخی آن هم گواه است، دارای چند خصلت است که به برخی مینمائیم.
1) دشمن شناس و از نقشههای کلی دشمن آگاه است و حیله و تزویرگری دشمن او را نمیفریبد.
2) از عمق و روح اسلام مطلع است. او اسلامشناسی خبره، مطلع و آشنا با روح اسلام است و اسلام را خلاصه در ظواهر نکرده، پوست را شکافته و به روح، لبّ و معنا رسیده و در اسلام و دیانت ذوب شده است.
3) اهل خطر کردن است. احیاگری بدون عبور از میدان خطرها امکان ندارد، احیاگر باید بتواند ترسی را که در قلوب مسلمین کاشتهاند، به عنوان «جند ابلیسی»، در هم بشکند.
ترس چیست؟ نوعی واماندگی در نفس انسان که او را از مقاومت در برابر هر امر ناخوشایندی باز میدارد. ترس یک بیماری روحی و روانی است که نیروی حفظ وجود را، که خدا رکنی از ارکان حیات طبیعی قرار داده است، از بین میبرد... ترس پراکنده کننده اجتماعات است... ترس خائنان را وامیدارد تا در جنگهای میهنی خیانت کنند... ترس عار است و ننگ برای هر انسان دارای فطرت سالم... بنابراین میسزد که فرزندان امت اسلام، به مقتضای اصول اعتقادی و دینی خویش، دورترین مردم جهان از صفت رذیله «جبن» است.20
این کار سترگ را تنها حاملان تفکر اصیل دینی میتوانند انجام دهند و صفت رذیله جبن و ترس را از بین برده و به جای آن شجاعت و روحیهی خطر کردن را به وجود بیاورند؛ اینان، همان مصلحان واقعیاند.
4) اهل تعهد و دردمندی است. احیاگر دینی واجد درجه بالای برخورداری از تعهدات بوده و درد مقدسی همواره روح بزرگ او را آزار میدهد و تلاش وی در آگاهاندن غافلان، وابستگان و بیخبران است.
5) از عوام گرایی و عوام زدگی به دور است. عوام زدگی و عوام گرایی، انسان را به نوعی تقلید سوق میدهد. در چنین وضعیتی، فرد، فقط در اندیشهی انطباق افکار و داشتههای خود با پسند عوام است که در تاریخ اسلامی، همواره، سدّی در برابر تکامل و رهآوردهای آفرینندگی است. احیاگر واقعی، هرگز به مصانعه تن نمیدهد.علی علیهالسلام در توصیف احیاگران میفرماید:
«انّما یقیم امر اللّه من لایصانع و لایضارع و لایتبع المطامع»21
همانا کسی را سزد که امر خدا را برپای دارد که اهل مصانعه و سازش با عوام و دیگران نباشد و خود را شبیه معمول تودههای اجتماعی قرار ندهد و از آزها و طمعهای درونی (که سنگ راه رسالت هستند) پیروی نکند.
6) مصلحت اندیشی شخصی را بر نمیتابد.
احیاگر واقعی، هیچگاه در بند مصالح شخصی نیست، بلکه مصلحت اسلامی را اصل و مبنا قرار میدهد و برای حفظ این اصول، حتی هستی خود را در طبق اخلاص مینهد.
امام حسین علیهالسلام در قلّهی احیاگری
و اسوهی احیاگران
امام حسین علیهالسلام ، در اوج قلهی احیاگری ایستاده و نفس شریف او حاکی از ایمان سرشار و درد و تعهد است. او از متن اسلام آگاهی دارد و اصول آن را با شیر قدسی مادرش، سیدهی زنان عالم، ادراک کرده و در محضر پیامبر نور و رحمت از جان وحی سیراب شده، خطر کردن در راه حفظ دین را درس آموخته و از دشمن غداری که از دورهی فتح مکه، و پس از آن، به انتظار فرصت نشسته و در پستوی خانهی جنایت، کمین هدم اصول و امّهات اسلام را دارد، کاملاً مطلع است. او دشمنشناسی را در سیرهی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و در مکتب پدر بزرگوار و در گریههای ممتد مادر خود، «سیده زنان عالم»، آموخته و از ترس، که مانع هر تلاش سازنده است، به دور است؛ چنانکه به حرّ ریاحی فرمود:
«اخبا الموت تخوفنی، لیس شأنی شأن من یخاف الموت... لیس الموت فی سبیل العزّ الاّ حیاة خالدة... هیهات طاش سهمک و خاب ظنک لست اخاف الموت، انّ نفسی لاکبر من ذالک...»22
آیا من را از مرگ بیم میدهی؟ شأن و جایگاهی که من در آن قرار دارم، جایگاه کسی نیست که ترسو و بزدل باشد، مرگ در راه عزت اسلام جز زندگی جاودانه نیست. هیهات که نشانهی تو کارگر نیفتاد و پندار تو ناکام ماند، من آن نیستم که از مرگ بترسد و همت من بالاتر از این است.
آنتون بارا در توصیفی که از چهرهینورانی امام حسین علیهالسلام ارائه میدهد، چنین مینگارد:
حسین بن علی علیهالسلام مردی است که زندگی خود را وقف شهادت نموده و پا به میدان نهاده و در راه آرمان بلند خویش جان خود و کسان خود را فدا کرده است. او شهیدی است که معنایی کامل و تفسیری گویا بر مفهوم قربانی شدن انبیا در راه آرمانهای خود شمرده میشود. با آن مکانیسمی که انقلاب او دارد و با حجم تأثیری که احیاگری او گذاشته او سرور شهیدان بزرگ در راه آرمانهای بلند ادیان پیشین است، او همواره در هم شکنندهی گونههای ظلم و تحریفگری در تاریخ بشری است.23
لزوم تناسب عمل احیاگری
با عصر و زمانه
عمل احیاگری باید با عصر و زمانهای که باید در آن احیاگری شود تناسب بیّن و روشنی داشته باشد و همین تناسب، درجه عقلانی بودن حرکت احیاگرانه را هم نشان میدهد.
یک حرکت جمعی (شورش یا قیام) ممکن است خردمندانه یا غیر خردمندانه به نظر آید و این بستگی به دیدگاه شخصی دارد که به آن مینگرد.24
به این جهت عقلانی بودن ماهیت قیام در هردورهای، میتواند بسان پشتوانهای بر انطباق زمانی آن قیام و عمل احیاگرانه پنداشته شده و تلقی گردد. چه آنکه در هر عصری، احیاگری مقتضیاتی دارد که بدون توجه به آن مقتضیات، نمیتوان هیچ کار مثبت و موفقی را به سامان رساند. به عنوان مثال، احیاگری در عصر امامت حسین بن علی علیهالسلام ، اولاً ضرورت این دروهی تاریخی بوده که رهبر نهضت احیاگرانه، کاملاً به آن وقوف دارد و میفرماید:
«اما ترون ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه... لیرغب المؤمن الی لقاء اللّه محقا»25
و نیز به فرموده رسول گرامی اسلام استشهاد و استناد فرمود که:
از جدم رسول گرامی اسلام شنیدم که فرمود: هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حلال خدا را حرام نموده و پیمان خدا را شکسته، مخالف سنت فرستادهی خدا است و در میان مردم به ستمگری میپردازد، و علیه او تغییری ایجاد نکند بر خدا سزاوار است که او را در جایگاهی سخت وارد نماید.26
رهبری قیام معتقد است که اگر در چنین زمانهای، چنین حرکتی و با چنین رویکرد و ماهیتی صورت نگیرد، همهی اهداف دین به بوتهی نسیان، تحریف، جعل و ابطال سپرده میشود.
حال اگر چنین قیامی، که پشت سر آن قیامهای دیگر صورت گرفت، نمیبود، اسلام و امویت آنچنان به هم آمیخته میشد که تفکیک آنها ممکن نبود و با زوال امویها اسلام نیز از بین رفته بود.27
آنتون بارا، در توصیف عمل احیاگرانهی امام حسین علیهالسلام ، بیانی بسیار عالی دارد. او مینویسد:
انقلاب امام حسین، دفاعی همه جانبه از تمام رسالتهای آسمانی و الهی بوده است، زیرا همهی رسالتها در مخاطره قرار گرفته بودند و حسین علیهالسلام آنچه را که همه رسالتها انجام دادند به پایان برد.
سپس چنین مینگارد:
در کیفیت مبارزه و در وسائلی که در آن به کار رفته، هیچ انقلابی مانند انقلاب حسینی نیست. در واقع نوهی پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، اصلاحگر بزرگی است که از میان تمام امتها جوشیده و دارای صفات برجستهی بشری است... بر او سزاوار بوده که در جوشش قلبی خود مسیری بشری و انسانی را طی نماید و بر ضد حاکم ستمگر و نابخردی که سلطهی ظالمانه دارد و بر ضد بشریت اقدام نموده، قیام نماید؛ حاکمی که در زیر پرچم خود انحرافات سترگی را فراآورده است. مسأله مهمی که برابر حسین بن علی علیهالسلام قرار داشت و کار آن گرامی را به شدت سخت مینمود، این بود که اسلام تازه ولادت یافته، نزدیک بود به نابودی گراید و این فرایندی بود که از آغاز اسلام تا زمان او طی شده بود. در این دوره ،امت اسلامی، دچار خلأهای فراوانی شده بودند و مسائل خلاف و انحرافی گونه گونی فراروی آنها قرار گرفته بود؛ به گونهای که طمعها و آزهای دنیوی، امت اسلامی را دچار انحراف ساخته بود. درحالی که سیاست اموی بر انحراف امت تأثیر گذاشته بود، آنها (امویان) سلطنتی کسرایی و اریستوکرات را حاکم ساخته بودند.28
تناسب عمل احیاگری حسینبن علی علیهالسلام با بایستههای زمانه
عمل احیاگری باید با عصر و زمانهای که قرار است در آن احیاگری انجام شود، تناسب بیّن و روشنی داشته باشد و همین تناسب، درجه عقلانیت حرکت احیاگرانه را نشان میدهد.
یک حرکت جمعی (شورش یا قیام) ممکن است خردمندانه یا غیر خردمندانه به نظرآید و این بستگی دارد به دیدگاه شخصی که بدان مینگرد.29
در هر عصری، عمل احیاگری با مکانیسم خاص و با شکل وسوگیری و تاکتیک ویژهای صورت میپذیرد. لازمه چنین عملی، آگاهی وسیع احیاگر و عقلانی عمل کردن او است؛ عقلانیتی که احیاگر را به نتیجه روشن برساند و لذا از میان طرق متفاوت احیاگری، روشی برگزیده میشود که واقعا منتج باشد. مثلاً از میان چند صورت که برای عمل احیاگرانهی امام حسین علیهالسلام قابل تصور بود، همچون رفتن به عراق یا ایران و تنظیم زمینهی مبارزهی احیاگرانه و یا پرداختن به روشنگری دینی در جامعهی آن روز، و مسألهی شهادت و رنگین ساختن حادثهی عاشورا، آن حضرت، گزینه سوم را با زمان متناسب دانست و هیچ گزینهی دیگری را مقرون به موفقیت ندید. لذا برای کندن ریشه انحراف در تاریخ و برای بسط روشنگری در کلیت دنیای آن روز و تاریخ آینده، دست به مهمترین و قویترین حرکت تاریخی زد. چنانکه در اسناد تاریخی آن دوره موجود است، اسلام و امویت طوری به هم گره زده شده بود که در نظر مردم آن دروه چنین مینمود که اگر نظام اموی نباشد از اسلام هم خبری نخواهد بود.
«اگر چنین قیامی که پشت سرش قیامهای دیگر صورت گرفت، نمیبود، اسلام و امویت آنچنان به هم آمیخته میشد که تفکیک آنها ممکن نبود و بازوال امویها اسلام نیز از میان رفته بود.»
این واقعیت را هنگامی میتوانیم به خوبی فهم کنیم که تأمل نماییم، چگونه مردمی که قلبا حسین علیهالسلام را دوست میداشتند و او را نوهی پیامبر صلیاللهعلیهوآله میدانستند، علیه او بسیج شدند؛ چنانکه فرزدق شاعر، در جمله کوتاهی به آن حضرت، عرض نموده:
«قلوب الناس معک و سیوفهم علیک.»30
چرا چنین حالتی روی میدهد، که حاضر میشوند با همه برهان و حجتی که بر آنها اقامه شده که کار سخت تباهی انجام میدهند، اما درعین حال میان اطاعت از یزید و کشتن بهترین ذریهی پیامبر علیهالسلام و بهترین نسل پاکان و ادامه وجودی سلسله رسالتهای آسمانی، دومی را بر میگزینند و در عین حال گمان بهشت هم میبرند؟
یکی از سپاهیان کوفه، با افتخار به این نکته که «ما اطاعت امام را کنار نگذاشته و از جماعت کناره گیری نکردیم»31 تصریح میکند.
او هنگامی که سپاه کوفه را به بسیج علیه امام معصوم فرا میخواند، به آنان چنین میگوید:
«الزموا طاعتکم و جماعتکم ولاترتابوا فی قتل من مرق عن الدین و خالف الامام.»32
طاعت خلیفه را نگهداشته و از جمعیت مردم خارج نشوید و در کشتن کسی که از دین خارج شده و از در مخالفت با امام در آمده، تردید روا مدارید.
لذا همهی آنها در هنگام کشتن آن حضرت، یکدیگر را به رفتن به بهشت نوید و بشارت میدادند. در تاریخ مضبوط است که در بعضی از منازل بین راه، سر مطهر سرور و سالار شهیدان را بر زمین نهادند و ناگاه بر دیوار آن محل نگاشته شد:
اترجوا امّة قتلت حسینا
شفاعة جده یوم الحساب؟33
آیا امید دارند امتی که حسین علیهالسلام را کشتهاند، به دست جدش در روز قیامت شفاعت شوند.؟
بنابراین، با توجه به انحراف بزرگی که در تفکر دینی مسلمانان آن روز پدیدار شد، هیچ اقدامی نمیتوانست این انحراف عظیم را بزداید، جز نقشی که حسین بن علی علیهالسلام با شهادت خود به انجام رساند.
احیاگری نیاز زمانهی ما
اکنون با توجه به پیدایش افقهای جدید در شرایط نوین جهانی و با توجه به پیدایش حساسیتهای تاریخی همچون توجه جهانی به دین، پیدایش انتظاراتی از دین در سطح جهان، امپریالیسم خبری، توطئهی جهانی علیه اندیشهی اسلامی، تصور ایجاد نظام تک قطبی بر پایه حکومت اسلامی در ایران، اوج تهاجمات علیه کلیت دنیای اسلام و تبلیغات زهرآگین علیه اندیشهی دینی و صدها مسألهی دیگر، اقتدا به عمل احیاگرانهی امام حسین علیهالسلام یک ضرورت حیاتی و اصلی در جامعه ما است. بنابراین باید احیاگرانی نستوه در شرایط کنونی بپاخیزند، از چهرهی اسلام ابهام زدایی کنند، به پاسخگویی عمیق به شبهات بپردازند، دولت دینی را یاری نمایند و الگوی موفق آن را به جهان عرضه بدارند و چهرهی مقتدری از دین را به نمایش بگذارند.
البته امداد غیبی الهی با چنین روندی خواهد بود. در قرآن مجید میخوانیم:
«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان اللّه لمع المحسنین.»34
کسانی که در راه ما پیکار نمایند، راههای خیر را به آنها مینمایانیم و همانا خدا با نیکوکاران است.
هرگز نمیتوان پنداشت که دربارهی حاکمیت دین و غلبهی اندیشهی دینی در جهان، یکباره دستی غیبی از آستین بیرون میآید و کاری میکند. هرگز! چنین کاری خلاف ناموس خلقت و سنن حاکم بر جهان است، یعنی باید افرادی بپاخیزند، دین حق را یاری کنند، تا خداوند هم آنها را یاری کند.
اجمالاً اگر احیاگری باشد و تن به طوفان بلا و حوادث سهمگین بدهد و برای تغییر فکر و اندیشهی جامعه در راه خدا و برای خدا قیام احیاگرانه بکند، از جانب خداوند مورد حمایت قرار میگیرد.
این راهی است که در ابتدا بر انسان مجهول است ولی اگر آغاز شود، نصرت و تأیید الهی را در پی خواهد داشت.
[این مسأله] کار خیلی سختی نیست، مراحل اولیهاش آسان است، انسان میتواند با پیمودن راه خدمت به خلق، کمک به ضعیفان، به شرط اخلاص و حسن نیت، آثار لطف خدا را همراه خود ببیند.35
راهی مهم برای تحقق احیاگری
احیاگری روشی منطقی دارد که بدون آن، هرگز نمیتوان امید توفیق داشت. آن روش که در سلسلهی سنن الهی هم قرار داد، ایجاد باور در وجدان اجتماعی است که بدون ایجاد این باور اجتماعی، عمل احیاگری میسور نمیباشد.
یعنی باید در وجدان خفتهی جامعه، بسیجی عمومی و همگانی را حاکم ساخت.
اسملسر یکی از صاحب نظران جامعهشناسی انقلابها و جنبشهای اجتماعی میگوید: اگر مردم بسیج نشوند، اگر بسیج گسترش نیابد» هیجان به وجود آمده در مردم به وسیلهی یک حادثهی ناگهانی و غیر منتظره کم رنگ شده و مردم سرگردان میشوند.36
این بسیج اجتماعی را در درون آموزههای شیعی به خوبی مشاهده میکنیم. از وقتی که اندیشههای متعالی عاشورا تبیین شده، با الهام از آن قیام ستیهنده و بزرگ و با تکیه بر همان باورها و مایهها، نوعی بسیج عام اجتماعی در میان تودههای مسلمان شیعه شکل گرفته است.
از نظر سیاسی این واقعه (عاشورا) به دو دلیل مهم است، اول این که امام حسین علیهالسلام تنها امام مذهب شیعهی اثنی عشری بود که احقاق حق خلافت [امامت] خود را با قیام مسلحانه توأم کرد. سایر ائمه مواضع سیاسی خود را یا از طریق رویههای عادی قانونی اتخاذ کردند [امام اول و هفتم] یا پس از بیان مخالفت خود با حکام وقت، صلح ظاهری کردند [امام دوم[ یا از جریانهای سیاسی کناره گرفتند و عمر خود را به تحقیق گذراندند و امام دوازدهم پیش از آنکه به یکی از این شقوق اقدام نماید، غایب شد. دیگر اینکه عنصر شهادت، که در این واقعه هست، آشکارا جاذبهای نیرومند برای همهی نهضتهای شیعی که نظام حاکم را به مبارزه طلبیدهاند داشته است. بدینسان امام حسین علیهالسلام تنها امامی است که فاجعهی پایان عمرش میتواند نصب العین حماسی و اساطیری شیعیان مبارز اثنی عشری گردد.37
نویدی بر تحقق بسیج احیاگرانه
در حادثهی عاشورا این بسیج در میان عناصری اندک صورت گرفت، ولی اکنون میرود که این بسیج، حالتی عام و فراگیر به خود بگیرد و حتی از مرزهای محصور در میان شیعه فراتر رفته و عالم اهل سنت را نیز فتح نماید.
در پانزده سال اخیر، به کوشش تعدادی از نواندیشان (تجدد خواهان) شیعه که نمیتوانستهاند نیروی نهفته در این نمایش فاجعی را به عنوان وسیلهای خطابی برای بسیج عمومی نادیده بگیرند، گرد و غبار تسلیمطلبی از رخسار این واقعه زدوده شده است. نواندیشان [احیاگران] کوشیدهاند این نیروی نهفته را به عنوان بخشی از کشش کلیبه سوی تنسیق مجدد مضامین تاریخ اسلام درآورند، ولی یک همزمانی طنزآمیز بین تعبیر و تفسیر مجدد آنان از این واقعه و جلب توجه شدید عدهای از نواندیشان اهل سنت به این واقعه وجود دارد. ستایش از امام حسین علیهالسلام یا فرد دیگر از اعضای اهل بیت پیامبر در آثار و متون قدیم سنّی، به ویژه شافعی و حنبلی، وجود دارد. ولی آنچه از آثار و متون جدید سنّی در این زمینه جالب توجه است رد تخطئه شدید انتقادهایی است که از او (امام حسین علیهالسلام ) درمنابع قدیم به عمل آمده و تجلیل از او به عنوان یک قیام کننده و مثل اعلای همه کسانی که با اجماع دروغین در افتادهاند. این تحولِ دید، نمونهی مهمی از وفاق نظری و بین فرقهای است... محتملتر این است که آثار و متون «تجدید نظر طلبانه و احیاگرانه»ی یک فرقه (شیعه) انگیزهی نواندیشی فرقهی دیگری (اهل سنت) شده باشد.38
میتوان در همین راستا این نکته را نیز یاد کرد که متقدمان از اهل سنت، همچون ابن العربی، ابن خلدون و... از امام حسین علیهالسلام انتقادهایی را روا دانستهاند. ولی متجددان از اهل سنت، نه تنها آن انتقادات را بی انصافانه تلقی نمودهاند، بلکه تجلیلها و دستایشهای فراوانی را از عمل قهرمانانه امام حسین علیهالسلام نمودهاند و او را مثل اعلای احیاگری دانستهاند. مثلاً محمد عبده، عبدالقادر مازنی مصری و نظایر آنها به تمام شبهات و شکوکی که پیشینیان درباره امام حسین علیهالسلام پراکندهاند، پاسخ قاطع دادهاند.39
در همین زمینه توجه به کتاب کاملاً آرمان خواهانهی خالد محمد خالد به نام ابناء الرسول فی کربلا [فرزندان پیامبر در کربلا] ضروری است. حمید عنایت در این زمینه مینگارد:
کتاب آرمان جویانهی خالد محمد خالد به نام ابناء الرسول فی کربلا... (حادثه کربلا را) حاصل معارضه بین برداشت علی از خلافت به عنوان نهادی که باید مظهر عمدهترین فضایل عهد پیامبر باشد و تصمیم بیرحمانهی امویان در اینکه آن را صرفا تبدیل به ابزار سلطه بسازند، میداند... خالد نه تنها معاویه را تبرئه نمیکند، بلکه او را مسؤول واقعهی خونین کربلا میشمارد.40
بالاخره این راه گشوده شده (احیاگری و بسیج در آن) و بایسته است که با تکیه بر پایههای عظیم نهضت عاشورا، حاملان این تفکر و پرچمداران واقعی اندیشههای اسلامی و رفتارهای امام شیعه، چنانکه شایسته شأن و منزلت و هدفهای بلند پرچمدار حادثه کربلا است، بر آیند و از نوسامانی را پدید آورند که با خواستهها و رویکردهای عصر جدید و ترفندهای پیچیده و متنوع و رنگارنگ و در هم رفته مدعیان سلطه بر بشر و کسانی که خود را به دلیل برخورداری از مکنت و قدرت، صاحب حق میدانند، تناسب داشته باشد.
راهکارهایی دیگر در احیاگری
در پایان این بحث به طور کلی چند راه دیگر را برای تحقق احیاگری توسط احیاگری راستین مورد اشاره کوتاه قرار میدهیم. سنت احیاگری، قاعدتا نیازمند به رعایت قواعدیاست که ذیلاً اشارهمیشود.
1) تکیه بر واقعیتهای موجود اجتماعی.
فرد احیاگر باید واقعیتهای موجود اجتماعی را در اِعمال احیاگری مورد توجه قرار دهد. همچنین باید در واقعیت اجتماعی و تودههای انسانی تکانهای را پدید بیاورد.
2) تکیه بر بایستگیهایی در جامعه.
هر جامعهای به تناسب خویش بایستگیهایی دارد که رعایت آنها، احیاگر را زودتر به نتیجهی منطقی و مطلوب میرساند.
3) بومی سازی احیاگری.
بومی سازی احیاگری، تناسب و درجهی انطباق آن را با شرایط عینی جامعه، تعیین کرده و ضریب موفقیت را بالاتر میبرد. بومی گرایی قادر است بخشهای مختلف جامعهی دینی و افکار آن را در رویکردی واحد متحد سازد. بومی گرایی قادر است آزادانه و به سادگی گنجینهی ارزشهای سنتی و مذهبی را به یاری خود بطلبد. لحن هماهنگ و خودمانی بومی گرایی اعجاز آفرین است.
4) همسانی با باورهای پنهان تودههای اجتماعی.
تودههای اجتماعی علی رغم تظاهرات رفتاری خود، باورهای پنهان و نهفتهای دارند که آنها را کمتر بروز میدهند، همچون زجر و تنفری که از وضعیت و سیستم موجود دارند. بر این نسق، برای شکستن این وضعیت، احیاگر باید با باورهای پنهان تودههای اجتماعی همسان باشد. امام حسین علیهالسلام ، علی رغم رفتارهایناپسند ظاهری مردم، در راستای باورهای پنهان آنها حرکت نمود.
پینوشتها
1. دژاکام، علی، معرفت دینی، تحلیلی از نظرگاههای استاد مطهری، نشر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، چاپ اول، ص 137.
2. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (3)، انتشارات صدرا، ص 268.
3. قرآن مجید، سوره انفال، آیه 24.
4. مطهری، ص 270.
5. صبحی صالح، نهجالبلاغه، خطبه 182، ص 264.
6. همان، ص 136.
7. مطهری، ص 387.
8. همان، ص 388.
9. حکیمی، محمدرضا و دیگران، الهیات (1)، ص 68.
10. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (1)، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، ص 38.
11. باقی، عمادالدین، جامعهشناسی قیام امام حسین و مردم کوفه، نشرنی، ص 23.
12. بلاذری، انساب الاشراف (2)، ص 171.
13. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ص 129.
14. صبحی صالح، نهجالبلاغه، ص 385.
15. فرهنگ جامع سخنان امام حسین، گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، ص 223.
16. شریعتی، علی، اقبال، معمار تجدید بنای تفکر اسلامی، صص 12 و 13.
17. قرآن مجید، انفال، آیه 53.
18. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (17)، انتشارات صدرا، چاپ سوم، ص 224.
19. شریعتی، ص 56.
20. حکیمی محمد رضا، بیدارگران اقالیم قبله، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، صص 5-6-8.
21. ر.ک: صبحی صالح، نهجالبلاغه.
22. فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ص 403.
23. بارا، آنتون، الحسین فی الفکر المسیحی، المطبقةالثانیة،1400 ه، 1980م کویت، ص 58.
24. باقی، ص 404.
25. فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ص 404.
26. همان.
27. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (17)، ص 543.
28. بارا، ص 167.
29. باقی، ص 65.
30. بلاذری، 64.
31. طبری، تاریخ (4)، ص 289.
32. همان، ص 275.
33. ابن حجر، مجمع الزوائد (9)، ص 199 و ابن عساکر، تاریخ (2)، ص 342.
34. قرآن مجید، سوره عنکبوت، آیه 69.
35. مطهری مرتضی، مجموعه آثار (17)، انتشارات صدرا، ص 543.
36. باقی، ص 64.
37. عنایت، حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، انتشارات خوارزمی، ص 358.
38. همان، ص 313.
39. مازنی، عبدالقادر، مجله الرساله، آوریل 1936، ص 180.
40. ر.ک: عنایت، ص 324، به نقل از محمد خالد، خالد، ابناء الرسول فی کربلا، قاهره (1968)، ص 35.
هر فکر و اندیشهای و هر مکتب و مذهبی در مسیر پویش خویش با کاستیها، نارساییها و کژیهایی مواجه میشود، به گونهای که در نتیجهی این کاستیها، اصل فکر و اندیشهی مکتب، دچار ضربهای بنیانی شده و پوستهای از آن باقی میماند و پس از این به پوستهی ظاهری اکتفا میشود و روح و اصل آن به نسیان سپرده میشود. چنین عملی محصول آفت زدگی فکر و اندیشه است، که البته این آفت زدگی در خصوص مکتب و دین، یا در عرصه مفاهیم دینی است، به این معنا که مفاهیم کلیدی و محوری و بنیانی آن، دچار کژفهمی میشوند و عناوینی همچون توحید، نبوت، ولایت و امامت و اعتقاد به قیامت و دستورات بنیادی دیگری از این نوع همچون زهد، تقوی و توکل، دچار سوء تعبیر و انحراف و آفت میگردند، یا اینکه این آفتزدگی مربوط به مغفول ماندن بخشی عظیم از معارف دینی است (مثلاً عناوینی همچون امر به معروف و نهی از منکر، به کلی مورد غفلت تودههای مسلمین قرار میگیرد)، یا اینکه اصلاً تفکر مسلمین رکود یافته و با نوعی دگردیسی همه جانبه مواجه میشود. مثلاً در حوزه حاکمیت، حکومت به نااهلان معاند سپرده میشود و جامعه به اعمال و ریاکارانه نهاد حاکمیت، فریب میخورد و عناصری پلید، به جای خلیفه اسلامی، بر مردمان حکم میرانند. جامعه هم حکم آنان را در ردیف حکم خدا و بسان حکم شریعت میپندارد.
برای جبران چنین آفتهای سترگی، چه عملی میتواند راهگشا باشد؟
مسلما نقطه مطلوب و قابل توجه در این خصوص، مسأله احیاگری است. احیاگران کسانی هستند عاشق فضیلتها و پاکیها، که درد دین در جانشان، درد اصلی است؛ کسانی که در دل خفقان و جمود حاکم بر زمانه، اندیشهها را تکان داده و راه را از انحراف و کژی به استقامت و راستی میگردانند.
اکنون به دلیل اهمیت این مسأله، آن را به معرض بررسی گذاشته و از میان جنبشهای احیاگرانه، حماسهی حسینی را به عنوان الگوی احیاگری در تاریخ سراسر مبارزهی شیعه، تحلیل مینماییم.
احیاگری چیست؟
کلمه احیاگری، از پیراستن و زدودن ناخالصیها حکایت میکند. نقطهی مقابل احیاگری، اماته است. اینکه امری به مرحله مرگ رسیده باشد و کسی دوباره به آن زندگی و حیات را باز گرداند، نام بردار به احیاگری است. پس احیا، حیات مجدد بخشیدن به امری است که به مرگ دچارشده است.
فکری موّاج و پویا اگر پس از مدتی دچار نابسامانی، توقف و ایستایی شده و دیگر آن پویایی پیشین را نداشته باشد، در واقع دچار مرگ شده است، چرا که آن فکر به لحاظ رکن توصیفی و تبیینی دچار ناخالصیهایی گردیده و فرهنگ بیگانهای که با روح اصلی آن در تعارض است در آن حلول نموده است. اینک اگر حاملان واقعی و دلسوزان اصلی این فکر بخواهند آن را به حالت نخستین و پویایی اولیهاش برگردانند، باید کاری کنند که روح اصلی و نخستین به جان این تفکر برگردد تا تحولی در این تفکر پیدا شده و دوباره بتواند همچنان موّاج و سازنده به حیات خویش ادامه دهد. چنین عملی را احیا و عاملان به آن را احیاگر مینامند.
پس احیاگری، تجدید ساختمان است؛ چه در مجموعهای فکری، چه در مکتبی اجتماعی و چه در تفکری دینی. این تجدید ساختمان زمانی لازم است که یک مجموعه، مکتب یا تفکر، تجزیه شده، خالی از مفاهیم عالی گردیده و یا مفاهیم عالیاش واژگون تفسیر شده و نقش آفرین نیست.
احیاگری در دین هم با توجه به همین واقعیت، مفهوم پیدا میکند.
احیاگر دین همچون طبیبی است که میخواهد چهرهی دین را از زوائد، تحریفات، بدعتها و... که بر دین تحمیل شده و حقیقت آن را مخفی کرده است، بپیراید و دین راستین را که به وسیلهی جهل دینداران و اغراض دین فروشان، کدر و زشت و بی خاصیت شده است، نمایان کند و تفسیری درست از معارف دینی به جامعهی دینداران عرضه کند و هر آنچه که از دین، مغفول و متروک مانده است، به دین و جامعهی دینداران بازگرداند.1
علامهی شهید مطهری در باب سنّت احیاگری مینویسند:
تفکر مسلمین در عصر حاضر دربارهی اسلام آسیب دیده است، ما اگر بخواهیم این طرز تفکر را بررسی کنیم، اولین کار یک طبیب این است که او را تحت معاینه قرار میدهد، میخواهد بیماریاش را تشخیص دهد، کوشش طبیب این است که در درجه اول، بیماریاش را تشخیص بدهد. پس از آن در مقام معالجه برآید.2
بنابراین، تلاش در راستای زدودن اوهام، خرافات و صدمههایی که بر دین وارد شده، چه از ناحیهی خود مسلمین و چه از ناحیهی هجو استعمار گران و دشمنان جهانی اسلام، و جلوگیری از تأخر تاریخی و انحطاط اجتماعی، احیاگری است که بزرگترین رسالت انسانهای دردمند تاریخ و متدینان وارسته و الهی محسوب میشود. احیاگران در راستای این رسالت سترگ و عظیم تلاش میورزند که از مسخ مفاهیم دینی جلوگیری نموده و مجددا آن حالت آفرینندگی را در مفاهیم ایجاد نمایند؛ از سطحی نگری و ظاهر گرایی پرهیز نموده و عمق جان و باطن دین را عملاً به جامعه باز گردانند.
احیاگری در کتاب خدا و سنّت معصومان
قرآن مجید، پیامبران را احیاگرانی میداند که به وسیلهی دین، جامعه را احیا میکنند، چنان که میفرماید:
«یا ایّها الذّین آمنوا استجیبواللّه و للرّسول اذا دعاکم لما یحییکم»3
ای مؤمنان، اجابت کنید خدا و رسول را هنگامی که شما را به چیزی فرا میخواند تا زندگیتان بخشد.
تا اینجا در قرآن، عمل احیاگری دین توضیح داده شده، اما گاهی خود دین، به وسیله تبلیغات و سوء برداشتها و تعبیرها حالتی پیدا میکند که نمیتواند نقش احیاگرانه داشته باشد. مسلما در آیهی مذکور، این قضیه هم پنهان است، که اگر چیزی اقتضای وجودیاش احیاگری است،اما به وسیلهی فهمهای غلط بشری و دسیسه و نیرنگهای حاکم بر جوامع دینی، از آن حالت پویایی احیاگرانه بازمانده، مسلما وظیفهی جوامع دینی این است که در خود دین احیاگری کنند تا دین بتواند احیاگر جامعه باشد.
ما باید محیی دین باشیم و دین هم محیی ما است، یعنی ما باید زنده نگهداریم مایهی زندگی خودمان را. مثل اینکه آب در حیات جسمانی ما، مایهی زندگی است، وسیله زندگی ما است، ولی ما باید همین آب را سالم، پاک، زنده و عاری از هر نوع عفونت و آلودگی نگه داریم. ما نسبت به آب یک وظیفه داریم، آب هم در طبع خودش خاصیتی دارد که خدای تبارک و تعالی برای او قرار داده است.4
در آیات دیگری از قرآن مجید، به سنت احیاگری اشاره شده که به مردماندستور میدهد برای حیات و تکامل خودشان دعوت پیامبران را بپذیرند و اگر چنان نکنند، خدا را ناتوان نساختهاند.
در سنت معصومان دینی ما، فروان به سنت احیاگری اشاره شده است. علی علیهالسلام در نهجالبلاغه از فقدان یارانی اندوهگین است که در زمانهی خطر، به احیاگری مفاهیم دینی میپرداختند، چنانکه فرموده است:
«اوّه علی اخوانی الذّین تلوا القرآن فاحکموه و تدّبر وا الفرض فاقاموه، احیوا السّنّة و اماتوا البدعة.»5
آه «برفقدان» برادرانم، همانهایی که قرآن را تلاوت مینمودند و پیاده شدنش را استوار میساختند و واجبات را مورد تدبر قرار داده و پیادهاش میکردند، سنت را احیا مینمودند و بدعت را میمیراندند.
در روایات معصومین ،واژهی احیای امر ما فراوان آمده است که آن بزرگان با عناوین گونهگون رسالت عالمان وارسته و فرهیختگان شیعه را در دورهی غلبه بدعتها و ظهور تحریفات، احیای امر خودشان میدانستهاند و این سنّت را شیوهی معمول متدینان و دانشمندان و درد آشنایان دینی معرفی فرمودهاند. در روایات معصومان علیهالسلام ، عمل بزرگ حضرت مهدی علیهالسلام ، عملی احیاگرانه محسوب شده است. علی علیهالسلام ، در توصیف عمل امام زمان علیهالسلام میفرماید: «یحیی میت الکتاب و السّنّة.»6 یعنی حضرت مهدی علیهالسلام ، هنگام ظهور، آنچه را که از کتاب و سنت مرده است، احیا میفرماید.
آیا دین حق میمیرد؟
آیا دین، به مثابه حقیقت، در معرض زوال و نیستی و نابودی قرار میگیرد و همچون دیگر پدیدههای عالم دچار مرگ و نابودی میشود؟ یا اینکه حقیقت دین، به دلیل اینکه فطری و نهادی بشر و منطبق بر اصول و موازین و نوامیس اصلی جهان است، هرگز نابود شدنی نیست؟
پاسخ این است که چون دین منطبق برمعیارهای عقلانی است و دارای حقیقت و گوهری فناناپذیر است، هیچ چیز دیگری قادر نیست به جای آن بنشیند و این حقیقت در تاریخ همواره به حیات نقش آفرین خود ادامه میدهد.
اگر چیزی باشد که در اجتماع بشر، آنچنان مقام و موقعیتی داشته باشد که هیچ چیز دیگری قادر نباشد جای آن را بگیرد، آن خواستهای که او تأمین میکند، هنری که او دارد، کاریکه او دارد، هیچ چیز دیگر نتواند کار او را انجام دهد، نتواند هنر او را انجام بدهد، ناچار باقی میماند.7
حقیقتی اگر میخواهد باقی بماند، باید جزء خواستههای نهادی بشر باشد و از جنبه پاسخ دهی به نیازهای واقعی انسان، سخن اول را بگوید و قادر باشد سرگشتگی و اضطراب انسان را پاسخ بدهد و مقوله نجات در دو نشئه عالم را به خوبی برآورده سازد. دین، از آن مقام و منزلتی برخوردار است که قادر است همه اینها را برآورد و به آنها به خوبی پاسخ بدهد.
دین... هم جزء نهاد بشر است، جزء خواستههای فطری و عاطفی بشر است و هم از لحاظ تأمین حوائج و خواستههای بشر مقامی را دارد که جانشین ندارد و اگر تحلیل کنیم، معلوم میشود اصلاً امکان ندارد چیز دیگری جایش را بگیرد.8
به این دلیل، حق، ابدی، ثابت و ماندگار است و به همین روی در قرآن مجید، وعده پیروزی نهایی حق داده شده و دولت آینده حق را جهانگیر فرض فرموده و باطل را همچون کف روی آب فرض نموده است. در روایات و مآثر دینی ما هم آمده است که «للحق دولة و للباطل جولة»9، دولت نهایی از آن حق است و باطل را جولانی بیش نیست که با همه جولان و رعد و برقی که ساطع نموده، نابود میشود و به خاموشی میگراید.
امّا اندیشه دینی چگونه است؟
اکنون پرسش دیگری قابل طرح است که آیا اندیشه دینی، به عنوان پارادایم مطلوب اجتماعی و ایدئولوژی حاکم بر جوامع بشری در معرض مرگ و نابودی قرار میگیرد یا خیر؟
پاسخ این است که فکر و اندیشهی مطلوب دینی میتواند در معرض کاستی، کژی، اعوجاج، انحراف و نهایتا مرگ قرار گیرد، یعنی هنگامی که دست تحریف و خرافه نسبت به دین، در قلمروی اندیشههای متدینان، اثر بگذارد و برداشت از دین، به عنوان یک حقیقت متعالی، برداشتی ناقص، واژگونه و انحرافی باشد و دیگر آن سازندگی و اثر بخشی و کارآیی اصلی را ایفا نکند، آن برداشت از دین، اندیشهای مرده، انحرافی و محکوم به فنا و زوال است. در مورد تفکر دینی، باید اذعان کنیم که حقایق عالی دین، با آن مقام عظیمی که دارند، اکنون در جوامع دینی مطرح نیستند.دین مقدس اسلام، یک دین ناشناخته است. حقایق این دین تدریجا در نظر مردم، واژگونه شده است و علت اساسی گریز گروهی از مردم، تعلیمات غلطی است که به این نام داده میشود. این دین مقدس در حال حاضر بیش از هر چیز دیگر از ناحیه برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند ضربه و صدمه میبیند. هجوم استعمار غربی با عوامل مرئی و نامرئیاش از یک طرف و قصور یا تقصیر بسیاری از مدعیان حمایت از اسلام در این عصر، از طرف دیگر، سبب شده که اندیشههای اسلامی در زمینههای مختلف، از اصول گرفته تا فروع، مورد هجوم و حمله قرار گیرد.10
مسائلی همچون پیدایش خرافات به نام دین، بستن زوائدی بر دین،وجود تحریفات نسبت به مفاهیم دینی، جریانات تاریخی مربوط به دین، مورد غفلت و فراموشی واقع شدن بخشی از معارف دینی، صدور احکامی همچون تعارض میان عقل و علم با دین و... همه گواه بر این حقیقت هستند که اندیشهی دینی میتواند افول کند.
پیشینه افول اندیشهی دینی
در طول تاریخ اسلام، مواردی متعدد پیش آمده که اندیشهی دینی بر اثر تراکم اندیشههای انحرافی، سوء تعبیرها و سوء استفادهها از عنوان دین، دچار افول شده، از بستر اصلی خارج گشته و در آن انحراف حاصل شده است. آغازین دوره افول اندیشهی دینی را گرچه باید پس از رحلت جانگداز پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله جستجو کنیم، ولی اوج افول این اندیشه را به تعبیر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، باید در حاکمیت شجرهی خبیثه و ملعونهی خاندان اموی جستجو کنیم.
چند صباحی پس از پیامبر دوباره ارتجاع پدید آمد و نظام عشیرهای احیا شد که اولین آثار آن ایجاد تشتّت در میان مسلمین بود. در دوران بنی امیه هنگامی که این تشتّتها عمیق شد و ارزشها و منش جاهلی در بنی امیه بازگشت، آنها راه حل تشتّتها و خطرات ناشی از آن را در توسل به استبداد و سرکوب دیدند. سیزده سال پس از رحلت حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله ، عثمان به خلافت رسید. او معاویه پسر ابوسفیان را حکومت شام داد و خاندان بنی امیه از همان زمان دراندیشهی گسترش قدرت خود وانتقام شکستهای خود از بازماندگان پیامبر صلیاللهعلیهوآله افتادند.11
نقش انحرافی عمدهای که بنی امیّه ایفا کردند این بود که مفاهیم اصیل دین را مورد تحریف قرار داده و از آن در راه هدفهای خبیث و شیطانی خود بهره جستند. امام حسین علیهالسلام وضعیت عمومی بنی امیه را این گونه شرح میدهد.
«الا و انّ هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا عبادة الرحمان... و احلّوا حرام اللّه و حرّموا حلاله.»12
آگاه باشید که اینان (بنی امیه) طاعت شیطان را پذیرا گشته و طاعت الهی را وانهادهاند...، حرام خدا را حلال نموده و حلال خدا را حرام کردهاند.
تحریفاتی که در اذهان عموم جامعه آن روز پدید آمده، در واژگان اصلی و اساسی رخ نموده است. مثلاً اطاعت از ائمه علیهالسلام ، که در قرآن مجید همسنگ اطاعت از خداوند است، را به اطاعت از رهبری جنایتکارانهی خودشان فروکاستهاند و مردم هم همین را برای خود مبنا و اصل قرار دادهاند. لزوم حفظ جماعت را به مفهوم پیدا نشدن هیچگونه حرکتی در برابر خود تصویر نمودهاند و بیعت را به مفهوم کنار آمدن با خودشان مطرح کردهاند.
چنین وضعیتی، یک انحراف عمیق را در انگارههای دینی به وجود آورد، به گونهای که:
افرادی همچون عبداللّه عمر ـ که از جمله فقهای اهل سنت و محدثین آنان به شمار میرود، فکر میکرد که اگر مردم باهوسران بیلیاقتی مثل یزید هم بیعت کردند، او نیز باید آن را بپذیرد. به این جهت بود که درمورد بیعت با یزید به معاویه گفت: «فاذا اجتمع الناس علی ابنک یزید لم اخالف»؛ وقتی مردم با فرزندت یزید بیعت کردند، من با آن مخالفت نخواهم کرد.13
لزوم تجدید ساز واره تفکر دینی
هنگامی که پوستهای از دین باقی میماند و فرهنگ غیر خودی و بیگانه به درون مکتبی سرایت مینماید و فرهنگ دچار تجزیه میشود. در این شرایط، ظاهر دین برگزیده میشود (ظاهرگرایی) و روح و باطن آن از درون شریعت رخت بر میبندد و از عناوین دینی در خدمت اهداف پلید شیطانی بهره گرفته میشود و دیگر آن پویایی و آفرینندگی و تحرک وجود نخواهدداشت. در واقع، روح این تفکر مرده است.
هنگامی که در پایگاه قدرت دینی، فردی متجاهر به فسق و شراب خواره به نام امیر المؤمنین، بر مسند فرمانروایی تکیه میزند و به هوسهای خویش در میان مسلمین عمل میکند و به وعّاظ درباری خودش دستور میدهد دین را به گونهای سازگار با این حاکمیت جائرانه تفسیر کنند و...، مسلما، در چنین وضعیتی، آن تفکر از روح برخوردار نیست بلکه ضربهپذیر شده و دیگر پویایی لازم را ندارد و اسلام، به تعبیر بلند علی علیهالسلام ، همچون پوستینی وارونه شده است:
«لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا»14؛ اسلام، همچون پوستینی که وارونه پوشیده شود گردیده است.
و چنانکه امام حسین علیهالسلام در خصوص خلافت یزید میفرماید:
«انّا للّه و انا الیه راجعون و علی الاسلام السّلام اذ قد بلیت الامة براعٍ مثل یزید و لقد سمعت جدّی رسول اللّه یقول الخلافة محرمة علی آل ابی سفیان: ویلک یا مروان الیک عنی فانک رجس...»15
فرمود انا للّه و انا الیه راجعون، بنابراین باید با اسلام خداحافظی کرد که امت اسلامی به فرمانروایی چون یزید گرفتار شده. از جدم رسول اکرم شنیدم که فرمود، خلافت بر آل ابی سفیان حرام است. سپس فرمود: وای بر تو ای مروان از من دور شو که تو نجسی.
در چنین زمانهای شدیدا نیاز به بازسازی بنیان تفکر دینی است.
تجدید ساختمان، یعنی اینکه بازبگردیم و بجوییم در فرهنگ خودمان، در همه معانی و معارفی که موجود است و درمیان اسناد و تاریخ، شرح احوال، عوامل و عناصر شناخت این فکر و این شخصیتها بگردیم و عناصر اساسی را بجوییم وابعاد اصیل انسان نمونه را که در شخصیتهای تربیت شده به صورت واقعی و عینی هستند، نه به صورت سمبل و مثل اساطیر و قهرمانهای افسانهای... و بشناسیم و این شخصیتها را و این مکتب بزرگ را تجدید بنا کنیم، یعنی باز انسان نمونه بسازیم و این کتاب به هم ریخته را که هر فصلش و هر ورقش در دست کسی است، شیرازه بندی کنیم و از نو همچون اول تدوین کنیم... آن روح از بین رفته، در تجدیدبنای کلی این اندام پدید میآید.16
چنین عملی همان سنت احیاگری است که مبدأ این احیاگری، ساخت دوباره تفکر دینی و پالایش اندیشهها و افکار جامعه است. در این صورت انتظارات از دین به نحو مطلوب و کامل بر آورده میشود، چنانکه در آیه کریمه قرآن مجید هم آمده است: «ان اللّه لایغیر مابقوم حتی یغیروا مابانفسهم.»17
خداوند در میان جامعه و در اساس حرکت قوم و ملتی تغییر ایجاد نمیکند، مگر این که خودشان، آنچه را که دردرونشان است تغییر دهند؛ یعنی افکار و اندیشههای خود را تجدید بنا و سازمان نمایند.
نکتهای را اقبال لاهوری از همین آیه استنباط کرده است، نکتهای بسیار عالی است. از ضمیر «حتی یغیروا» استفاده کرده است، میگوید: قرآن میفرماید «حتی یغیروا ما بانفسهم» نمیگوید: «حتی یُغَیَّرَ ما بانفسهم». اگر چنین میگفت، معنای آن این بود که خداوند اوضاع و احوالی را که برای مردمی وجود دارد، چه خوب و چه بد، عوض نمیکند مگر آن وقت که اوضاع و احوالی که مربوط به خودشان است، یعنی مربوط به روح، اخلاق و خصوصیاتی که در دست و عملشان است، عوض شود، نه، میفرماید: «یُغَیِّروا» تا خودشان به ابتکار و دست خود و استقلال فکری خویش اقدام نکنند وضعشان عوض نمیشود، یعنی اگر ملت دیگری بیاید و بخواهد به قهر و جبر، اوضاع و احوال مردمی را عوض کند، مادامی که خود آن مردم تصمیم نگرفتهاند، مادامی که خود آن مردم ابتکار به خرج ندادهاند، مادامی که خود آن مردم استقلال فکری پیدا نکردهاند، وضع آنها به سامان نمیرسد.18
متأسفانه چنین روحی در مسلمین غائب است و در واقع این روح مرده است. در سنت قرآنشناسی، دینشناسی و معرفت دینی و در کارآمدی این سنتهای تعالی بخش، دچار کاستی و چالش عجیبی هستیم. مسلمین، امروزه گرفتار سلطهی همه جانبهی استکبار هستند و با چنان تعالی اندیشی که در جوهرهی اسلامی است، وضعیت موجود، هرگز تناسبی ندارد.
امروزه از جهات عدیدهای در کلیت جهان اسلام، در حوزهی تفکر دینی، نیاز به یک احیاگری کلی و همه جانبه داریم. مباید بتوانیم ابهامات را از چهرهی بلند اسلام بزداییم و افکار بسته و راکد جهان اسلام را از بیخ و بن تغییر دهیم، دریافتهای از اسلام رهاییبخش را متحول سازیم، تا جنبه رهاییبخشی و عظمت آفرین اسلام از حالت قوه به حالت فعلیت عینی درآید.
تجدید این سازواره، نیاز فعلی نسل حاضر است و نسل حاضر کاملاً آمادگی چنین تجدید گری و تغییرات درونی را دارد و در دنیا این مسأله بارها اثبات شده است. در همین سالهای اخیر، رخداد عظیم انقلاب اسلامی که به برکت احیاگری معمار سترگ انقلاب اسلامی به وجود آمد، محصول و رهآورد یک چنین عمل احیاگرانهای بوده است.
سابقهی دیگر از این عمل احیا گرانه را در یک سطر فتوای تاریخی میرزای شیرازی بزرگ مشاهده میکنیم که چگونه با صدور یک فتوا، استعمار بریتانیا را رسوا کرد.
هیچکس نه جنگید،نه کاری کرد، فقط و فقط مصرف نکردند، فقط مقاومت منفی و دسته جمعی کردند، که اولین درخت استعماری را که به صورت صریح و روشن، در اینجا غرس کردند و میخواست ریشه بدواند ریشه کن کرد، و استعماری که هزاران میلیون خرج میکند تا کم کم بازارها و منابع تولید و معادن و حتی آدمها را بخرد وسپس محصول بردارد، دید که اینجا، با این جامعهی مسلمان که با یک فتوا برمیآشوبد و با این مذهبی که پیروانش تا از گیجی تخدیر به هوش میآیند، بی درنگ سیاسی میشوند، نمیشود سرمایه گذاری کرد.19
این شورشگری، موج آفرینی و تکامل آوری، مرهون تلاش احیاگرانی است که بتوانند موج آفریده و از روح سترگ و عظیمی که در میان ملتهای اسلامی وجود دارد، موج بیافرینند و کلیت اسلام را در جهان ظلمت زدهی امروز حاکم گردانند.
ویژگیها و خصلتهای لازم
در احیاگران دینی
احیاگر راستین دین، فردی بی درد و بی دغدغه نیست، فردی ساکت و آرام و خاموش نیست و نهایتا فردی نیست که به وضعیت نامطلوب اجتماعی تن دهد و از خود سلب رسالت و مسؤولیت نماید بدین روی یک احیاگر راستین چنانکهنسخههای موجود تاریخی آن هم گواه است، دارای چند خصلت است که به برخی مینمائیم.
1) دشمن شناس و از نقشههای کلی دشمن آگاه است و حیله و تزویرگری دشمن او را نمیفریبد.
2) از عمق و روح اسلام مطلع است. او اسلامشناسی خبره، مطلع و آشنا با روح اسلام است و اسلام را خلاصه در ظواهر نکرده، پوست را شکافته و به روح، لبّ و معنا رسیده و در اسلام و دیانت ذوب شده است.
3) اهل خطر کردن است. احیاگری بدون عبور از میدان خطرها امکان ندارد، احیاگر باید بتواند ترسی را که در قلوب مسلمین کاشتهاند، به عنوان «جند ابلیسی»، در هم بشکند.
ترس چیست؟ نوعی واماندگی در نفس انسان که او را از مقاومت در برابر هر امر ناخوشایندی باز میدارد. ترس یک بیماری روحی و روانی است که نیروی حفظ وجود را، که خدا رکنی از ارکان حیات طبیعی قرار داده است، از بین میبرد... ترس پراکنده کننده اجتماعات است... ترس خائنان را وامیدارد تا در جنگهای میهنی خیانت کنند... ترس عار است و ننگ برای هر انسان دارای فطرت سالم... بنابراین میسزد که فرزندان امت اسلام، به مقتضای اصول اعتقادی و دینی خویش، دورترین مردم جهان از صفت رذیله «جبن» است.20
این کار سترگ را تنها حاملان تفکر اصیل دینی میتوانند انجام دهند و صفت رذیله جبن و ترس را از بین برده و به جای آن شجاعت و روحیهی خطر کردن را به وجود بیاورند؛ اینان، همان مصلحان واقعیاند.
4) اهل تعهد و دردمندی است. احیاگر دینی واجد درجه بالای برخورداری از تعهدات بوده و درد مقدسی همواره روح بزرگ او را آزار میدهد و تلاش وی در آگاهاندن غافلان، وابستگان و بیخبران است.
5) از عوام گرایی و عوام زدگی به دور است. عوام زدگی و عوام گرایی، انسان را به نوعی تقلید سوق میدهد. در چنین وضعیتی، فرد، فقط در اندیشهی انطباق افکار و داشتههای خود با پسند عوام است که در تاریخ اسلامی، همواره، سدّی در برابر تکامل و رهآوردهای آفرینندگی است. احیاگر واقعی، هرگز به مصانعه تن نمیدهد.علی علیهالسلام در توصیف احیاگران میفرماید:
«انّما یقیم امر اللّه من لایصانع و لایضارع و لایتبع المطامع»21
همانا کسی را سزد که امر خدا را برپای دارد که اهل مصانعه و سازش با عوام و دیگران نباشد و خود را شبیه معمول تودههای اجتماعی قرار ندهد و از آزها و طمعهای درونی (که سنگ راه رسالت هستند) پیروی نکند.
6) مصلحت اندیشی شخصی را بر نمیتابد.
احیاگر واقعی، هیچگاه در بند مصالح شخصی نیست، بلکه مصلحت اسلامی را اصل و مبنا قرار میدهد و برای حفظ این اصول، حتی هستی خود را در طبق اخلاص مینهد.
امام حسین علیهالسلام در قلّهی احیاگری
و اسوهی احیاگران
امام حسین علیهالسلام ، در اوج قلهی احیاگری ایستاده و نفس شریف او حاکی از ایمان سرشار و درد و تعهد است. او از متن اسلام آگاهی دارد و اصول آن را با شیر قدسی مادرش، سیدهی زنان عالم، ادراک کرده و در محضر پیامبر نور و رحمت از جان وحی سیراب شده، خطر کردن در راه حفظ دین را درس آموخته و از دشمن غداری که از دورهی فتح مکه، و پس از آن، به انتظار فرصت نشسته و در پستوی خانهی جنایت، کمین هدم اصول و امّهات اسلام را دارد، کاملاً مطلع است. او دشمنشناسی را در سیرهی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و در مکتب پدر بزرگوار و در گریههای ممتد مادر خود، «سیده زنان عالم»، آموخته و از ترس، که مانع هر تلاش سازنده است، به دور است؛ چنانکه به حرّ ریاحی فرمود:
«اخبا الموت تخوفنی، لیس شأنی شأن من یخاف الموت... لیس الموت فی سبیل العزّ الاّ حیاة خالدة... هیهات طاش سهمک و خاب ظنک لست اخاف الموت، انّ نفسی لاکبر من ذالک...»22
آیا من را از مرگ بیم میدهی؟ شأن و جایگاهی که من در آن قرار دارم، جایگاه کسی نیست که ترسو و بزدل باشد، مرگ در راه عزت اسلام جز زندگی جاودانه نیست. هیهات که نشانهی تو کارگر نیفتاد و پندار تو ناکام ماند، من آن نیستم که از مرگ بترسد و همت من بالاتر از این است.
آنتون بارا در توصیفی که از چهرهینورانی امام حسین علیهالسلام ارائه میدهد، چنین مینگارد:
حسین بن علی علیهالسلام مردی است که زندگی خود را وقف شهادت نموده و پا به میدان نهاده و در راه آرمان بلند خویش جان خود و کسان خود را فدا کرده است. او شهیدی است که معنایی کامل و تفسیری گویا بر مفهوم قربانی شدن انبیا در راه آرمانهای خود شمرده میشود. با آن مکانیسمی که انقلاب او دارد و با حجم تأثیری که احیاگری او گذاشته او سرور شهیدان بزرگ در راه آرمانهای بلند ادیان پیشین است، او همواره در هم شکنندهی گونههای ظلم و تحریفگری در تاریخ بشری است.23
لزوم تناسب عمل احیاگری
با عصر و زمانه
عمل احیاگری باید با عصر و زمانهای که باید در آن احیاگری شود تناسب بیّن و روشنی داشته باشد و همین تناسب، درجه عقلانی بودن حرکت احیاگرانه را هم نشان میدهد.
یک حرکت جمعی (شورش یا قیام) ممکن است خردمندانه یا غیر خردمندانه به نظر آید و این بستگی به دیدگاه شخصی دارد که به آن مینگرد.24
به این جهت عقلانی بودن ماهیت قیام در هردورهای، میتواند بسان پشتوانهای بر انطباق زمانی آن قیام و عمل احیاگرانه پنداشته شده و تلقی گردد. چه آنکه در هر عصری، احیاگری مقتضیاتی دارد که بدون توجه به آن مقتضیات، نمیتوان هیچ کار مثبت و موفقی را به سامان رساند. به عنوان مثال، احیاگری در عصر امامت حسین بن علی علیهالسلام ، اولاً ضرورت این دروهی تاریخی بوده که رهبر نهضت احیاگرانه، کاملاً به آن وقوف دارد و میفرماید:
«اما ترون ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه... لیرغب المؤمن الی لقاء اللّه محقا»25
و نیز به فرموده رسول گرامی اسلام استشهاد و استناد فرمود که:
از جدم رسول گرامی اسلام شنیدم که فرمود: هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حلال خدا را حرام نموده و پیمان خدا را شکسته، مخالف سنت فرستادهی خدا است و در میان مردم به ستمگری میپردازد، و علیه او تغییری ایجاد نکند بر خدا سزاوار است که او را در جایگاهی سخت وارد نماید.26
رهبری قیام معتقد است که اگر در چنین زمانهای، چنین حرکتی و با چنین رویکرد و ماهیتی صورت نگیرد، همهی اهداف دین به بوتهی نسیان، تحریف، جعل و ابطال سپرده میشود.
حال اگر چنین قیامی، که پشت سر آن قیامهای دیگر صورت گرفت، نمیبود، اسلام و امویت آنچنان به هم آمیخته میشد که تفکیک آنها ممکن نبود و با زوال امویها اسلام نیز از بین رفته بود.27
آنتون بارا، در توصیف عمل احیاگرانهی امام حسین علیهالسلام ، بیانی بسیار عالی دارد. او مینویسد:
انقلاب امام حسین، دفاعی همه جانبه از تمام رسالتهای آسمانی و الهی بوده است، زیرا همهی رسالتها در مخاطره قرار گرفته بودند و حسین علیهالسلام آنچه را که همه رسالتها انجام دادند به پایان برد.
سپس چنین مینگارد:
در کیفیت مبارزه و در وسائلی که در آن به کار رفته، هیچ انقلابی مانند انقلاب حسینی نیست. در واقع نوهی پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، اصلاحگر بزرگی است که از میان تمام امتها جوشیده و دارای صفات برجستهی بشری است... بر او سزاوار بوده که در جوشش قلبی خود مسیری بشری و انسانی را طی نماید و بر ضد حاکم ستمگر و نابخردی که سلطهی ظالمانه دارد و بر ضد بشریت اقدام نموده، قیام نماید؛ حاکمی که در زیر پرچم خود انحرافات سترگی را فراآورده است. مسأله مهمی که برابر حسین بن علی علیهالسلام قرار داشت و کار آن گرامی را به شدت سخت مینمود، این بود که اسلام تازه ولادت یافته، نزدیک بود به نابودی گراید و این فرایندی بود که از آغاز اسلام تا زمان او طی شده بود. در این دوره ،امت اسلامی، دچار خلأهای فراوانی شده بودند و مسائل خلاف و انحرافی گونه گونی فراروی آنها قرار گرفته بود؛ به گونهای که طمعها و آزهای دنیوی، امت اسلامی را دچار انحراف ساخته بود. درحالی که سیاست اموی بر انحراف امت تأثیر گذاشته بود، آنها (امویان) سلطنتی کسرایی و اریستوکرات را حاکم ساخته بودند.28
تناسب عمل احیاگری حسینبن علی علیهالسلام با بایستههای زمانه
عمل احیاگری باید با عصر و زمانهای که قرار است در آن احیاگری انجام شود، تناسب بیّن و روشنی داشته باشد و همین تناسب، درجه عقلانیت حرکت احیاگرانه را نشان میدهد.
یک حرکت جمعی (شورش یا قیام) ممکن است خردمندانه یا غیر خردمندانه به نظرآید و این بستگی دارد به دیدگاه شخصی که بدان مینگرد.29
در هر عصری، عمل احیاگری با مکانیسم خاص و با شکل وسوگیری و تاکتیک ویژهای صورت میپذیرد. لازمه چنین عملی، آگاهی وسیع احیاگر و عقلانی عمل کردن او است؛ عقلانیتی که احیاگر را به نتیجه روشن برساند و لذا از میان طرق متفاوت احیاگری، روشی برگزیده میشود که واقعا منتج باشد. مثلاً از میان چند صورت که برای عمل احیاگرانهی امام حسین علیهالسلام قابل تصور بود، همچون رفتن به عراق یا ایران و تنظیم زمینهی مبارزهی احیاگرانه و یا پرداختن به روشنگری دینی در جامعهی آن روز، و مسألهی شهادت و رنگین ساختن حادثهی عاشورا، آن حضرت، گزینه سوم را با زمان متناسب دانست و هیچ گزینهی دیگری را مقرون به موفقیت ندید. لذا برای کندن ریشه انحراف در تاریخ و برای بسط روشنگری در کلیت دنیای آن روز و تاریخ آینده، دست به مهمترین و قویترین حرکت تاریخی زد. چنانکه در اسناد تاریخی آن دوره موجود است، اسلام و امویت طوری به هم گره زده شده بود که در نظر مردم آن دروه چنین مینمود که اگر نظام اموی نباشد از اسلام هم خبری نخواهد بود.
«اگر چنین قیامی که پشت سرش قیامهای دیگر صورت گرفت، نمیبود، اسلام و امویت آنچنان به هم آمیخته میشد که تفکیک آنها ممکن نبود و بازوال امویها اسلام نیز از میان رفته بود.»
این واقعیت را هنگامی میتوانیم به خوبی فهم کنیم که تأمل نماییم، چگونه مردمی که قلبا حسین علیهالسلام را دوست میداشتند و او را نوهی پیامبر صلیاللهعلیهوآله میدانستند، علیه او بسیج شدند؛ چنانکه فرزدق شاعر، در جمله کوتاهی به آن حضرت، عرض نموده:
«قلوب الناس معک و سیوفهم علیک.»30
چرا چنین حالتی روی میدهد، که حاضر میشوند با همه برهان و حجتی که بر آنها اقامه شده که کار سخت تباهی انجام میدهند، اما درعین حال میان اطاعت از یزید و کشتن بهترین ذریهی پیامبر علیهالسلام و بهترین نسل پاکان و ادامه وجودی سلسله رسالتهای آسمانی، دومی را بر میگزینند و در عین حال گمان بهشت هم میبرند؟
یکی از سپاهیان کوفه، با افتخار به این نکته که «ما اطاعت امام را کنار نگذاشته و از جماعت کناره گیری نکردیم»31 تصریح میکند.
او هنگامی که سپاه کوفه را به بسیج علیه امام معصوم فرا میخواند، به آنان چنین میگوید:
«الزموا طاعتکم و جماعتکم ولاترتابوا فی قتل من مرق عن الدین و خالف الامام.»32
طاعت خلیفه را نگهداشته و از جمعیت مردم خارج نشوید و در کشتن کسی که از دین خارج شده و از در مخالفت با امام در آمده، تردید روا مدارید.
لذا همهی آنها در هنگام کشتن آن حضرت، یکدیگر را به رفتن به بهشت نوید و بشارت میدادند. در تاریخ مضبوط است که در بعضی از منازل بین راه، سر مطهر سرور و سالار شهیدان را بر زمین نهادند و ناگاه بر دیوار آن محل نگاشته شد:
اترجوا امّة قتلت حسینا
شفاعة جده یوم الحساب؟33
آیا امید دارند امتی که حسین علیهالسلام را کشتهاند، به دست جدش در روز قیامت شفاعت شوند.؟
بنابراین، با توجه به انحراف بزرگی که در تفکر دینی مسلمانان آن روز پدیدار شد، هیچ اقدامی نمیتوانست این انحراف عظیم را بزداید، جز نقشی که حسین بن علی علیهالسلام با شهادت خود به انجام رساند.
احیاگری نیاز زمانهی ما
اکنون با توجه به پیدایش افقهای جدید در شرایط نوین جهانی و با توجه به پیدایش حساسیتهای تاریخی همچون توجه جهانی به دین، پیدایش انتظاراتی از دین در سطح جهان، امپریالیسم خبری، توطئهی جهانی علیه اندیشهی اسلامی، تصور ایجاد نظام تک قطبی بر پایه حکومت اسلامی در ایران، اوج تهاجمات علیه کلیت دنیای اسلام و تبلیغات زهرآگین علیه اندیشهی دینی و صدها مسألهی دیگر، اقتدا به عمل احیاگرانهی امام حسین علیهالسلام یک ضرورت حیاتی و اصلی در جامعه ما است. بنابراین باید احیاگرانی نستوه در شرایط کنونی بپاخیزند، از چهرهی اسلام ابهام زدایی کنند، به پاسخگویی عمیق به شبهات بپردازند، دولت دینی را یاری نمایند و الگوی موفق آن را به جهان عرضه بدارند و چهرهی مقتدری از دین را به نمایش بگذارند.
البته امداد غیبی الهی با چنین روندی خواهد بود. در قرآن مجید میخوانیم:
«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان اللّه لمع المحسنین.»34
کسانی که در راه ما پیکار نمایند، راههای خیر را به آنها مینمایانیم و همانا خدا با نیکوکاران است.
هرگز نمیتوان پنداشت که دربارهی حاکمیت دین و غلبهی اندیشهی دینی در جهان، یکباره دستی غیبی از آستین بیرون میآید و کاری میکند. هرگز! چنین کاری خلاف ناموس خلقت و سنن حاکم بر جهان است، یعنی باید افرادی بپاخیزند، دین حق را یاری کنند، تا خداوند هم آنها را یاری کند.
اجمالاً اگر احیاگری باشد و تن به طوفان بلا و حوادث سهمگین بدهد و برای تغییر فکر و اندیشهی جامعه در راه خدا و برای خدا قیام احیاگرانه بکند، از جانب خداوند مورد حمایت قرار میگیرد.
این راهی است که در ابتدا بر انسان مجهول است ولی اگر آغاز شود، نصرت و تأیید الهی را در پی خواهد داشت.
[این مسأله] کار خیلی سختی نیست، مراحل اولیهاش آسان است، انسان میتواند با پیمودن راه خدمت به خلق، کمک به ضعیفان، به شرط اخلاص و حسن نیت، آثار لطف خدا را همراه خود ببیند.35
راهی مهم برای تحقق احیاگری
احیاگری روشی منطقی دارد که بدون آن، هرگز نمیتوان امید توفیق داشت. آن روش که در سلسلهی سنن الهی هم قرار داد، ایجاد باور در وجدان اجتماعی است که بدون ایجاد این باور اجتماعی، عمل احیاگری میسور نمیباشد.
یعنی باید در وجدان خفتهی جامعه، بسیجی عمومی و همگانی را حاکم ساخت.
اسملسر یکی از صاحب نظران جامعهشناسی انقلابها و جنبشهای اجتماعی میگوید: اگر مردم بسیج نشوند، اگر بسیج گسترش نیابد» هیجان به وجود آمده در مردم به وسیلهی یک حادثهی ناگهانی و غیر منتظره کم رنگ شده و مردم سرگردان میشوند.36
این بسیج اجتماعی را در درون آموزههای شیعی به خوبی مشاهده میکنیم. از وقتی که اندیشههای متعالی عاشورا تبیین شده، با الهام از آن قیام ستیهنده و بزرگ و با تکیه بر همان باورها و مایهها، نوعی بسیج عام اجتماعی در میان تودههای مسلمان شیعه شکل گرفته است.
از نظر سیاسی این واقعه (عاشورا) به دو دلیل مهم است، اول این که امام حسین علیهالسلام تنها امام مذهب شیعهی اثنی عشری بود که احقاق حق خلافت [امامت] خود را با قیام مسلحانه توأم کرد. سایر ائمه مواضع سیاسی خود را یا از طریق رویههای عادی قانونی اتخاذ کردند [امام اول و هفتم] یا پس از بیان مخالفت خود با حکام وقت، صلح ظاهری کردند [امام دوم[ یا از جریانهای سیاسی کناره گرفتند و عمر خود را به تحقیق گذراندند و امام دوازدهم پیش از آنکه به یکی از این شقوق اقدام نماید، غایب شد. دیگر اینکه عنصر شهادت، که در این واقعه هست، آشکارا جاذبهای نیرومند برای همهی نهضتهای شیعی که نظام حاکم را به مبارزه طلبیدهاند داشته است. بدینسان امام حسین علیهالسلام تنها امامی است که فاجعهی پایان عمرش میتواند نصب العین حماسی و اساطیری شیعیان مبارز اثنی عشری گردد.37
نویدی بر تحقق بسیج احیاگرانه
در حادثهی عاشورا این بسیج در میان عناصری اندک صورت گرفت، ولی اکنون میرود که این بسیج، حالتی عام و فراگیر به خود بگیرد و حتی از مرزهای محصور در میان شیعه فراتر رفته و عالم اهل سنت را نیز فتح نماید.
در پانزده سال اخیر، به کوشش تعدادی از نواندیشان (تجدد خواهان) شیعه که نمیتوانستهاند نیروی نهفته در این نمایش فاجعی را به عنوان وسیلهای خطابی برای بسیج عمومی نادیده بگیرند، گرد و غبار تسلیمطلبی از رخسار این واقعه زدوده شده است. نواندیشان [احیاگران] کوشیدهاند این نیروی نهفته را به عنوان بخشی از کشش کلیبه سوی تنسیق مجدد مضامین تاریخ اسلام درآورند، ولی یک همزمانی طنزآمیز بین تعبیر و تفسیر مجدد آنان از این واقعه و جلب توجه شدید عدهای از نواندیشان اهل سنت به این واقعه وجود دارد. ستایش از امام حسین علیهالسلام یا فرد دیگر از اعضای اهل بیت پیامبر در آثار و متون قدیم سنّی، به ویژه شافعی و حنبلی، وجود دارد. ولی آنچه از آثار و متون جدید سنّی در این زمینه جالب توجه است رد تخطئه شدید انتقادهایی است که از او (امام حسین علیهالسلام ) درمنابع قدیم به عمل آمده و تجلیل از او به عنوان یک قیام کننده و مثل اعلای همه کسانی که با اجماع دروغین در افتادهاند. این تحولِ دید، نمونهی مهمی از وفاق نظری و بین فرقهای است... محتملتر این است که آثار و متون «تجدید نظر طلبانه و احیاگرانه»ی یک فرقه (شیعه) انگیزهی نواندیشی فرقهی دیگری (اهل سنت) شده باشد.38
میتوان در همین راستا این نکته را نیز یاد کرد که متقدمان از اهل سنت، همچون ابن العربی، ابن خلدون و... از امام حسین علیهالسلام انتقادهایی را روا دانستهاند. ولی متجددان از اهل سنت، نه تنها آن انتقادات را بی انصافانه تلقی نمودهاند، بلکه تجلیلها و دستایشهای فراوانی را از عمل قهرمانانه امام حسین علیهالسلام نمودهاند و او را مثل اعلای احیاگری دانستهاند. مثلاً محمد عبده، عبدالقادر مازنی مصری و نظایر آنها به تمام شبهات و شکوکی که پیشینیان درباره امام حسین علیهالسلام پراکندهاند، پاسخ قاطع دادهاند.39
در همین زمینه توجه به کتاب کاملاً آرمان خواهانهی خالد محمد خالد به نام ابناء الرسول فی کربلا [فرزندان پیامبر در کربلا] ضروری است. حمید عنایت در این زمینه مینگارد:
کتاب آرمان جویانهی خالد محمد خالد به نام ابناء الرسول فی کربلا... (حادثه کربلا را) حاصل معارضه بین برداشت علی از خلافت به عنوان نهادی که باید مظهر عمدهترین فضایل عهد پیامبر باشد و تصمیم بیرحمانهی امویان در اینکه آن را صرفا تبدیل به ابزار سلطه بسازند، میداند... خالد نه تنها معاویه را تبرئه نمیکند، بلکه او را مسؤول واقعهی خونین کربلا میشمارد.40
بالاخره این راه گشوده شده (احیاگری و بسیج در آن) و بایسته است که با تکیه بر پایههای عظیم نهضت عاشورا، حاملان این تفکر و پرچمداران واقعی اندیشههای اسلامی و رفتارهای امام شیعه، چنانکه شایسته شأن و منزلت و هدفهای بلند پرچمدار حادثه کربلا است، بر آیند و از نوسامانی را پدید آورند که با خواستهها و رویکردهای عصر جدید و ترفندهای پیچیده و متنوع و رنگارنگ و در هم رفته مدعیان سلطه بر بشر و کسانی که خود را به دلیل برخورداری از مکنت و قدرت، صاحب حق میدانند، تناسب داشته باشد.
راهکارهایی دیگر در احیاگری
در پایان این بحث به طور کلی چند راه دیگر را برای تحقق احیاگری توسط احیاگری راستین مورد اشاره کوتاه قرار میدهیم. سنت احیاگری، قاعدتا نیازمند به رعایت قواعدیاست که ذیلاً اشارهمیشود.
1) تکیه بر واقعیتهای موجود اجتماعی.
فرد احیاگر باید واقعیتهای موجود اجتماعی را در اِعمال احیاگری مورد توجه قرار دهد. همچنین باید در واقعیت اجتماعی و تودههای انسانی تکانهای را پدید بیاورد.
2) تکیه بر بایستگیهایی در جامعه.
هر جامعهای به تناسب خویش بایستگیهایی دارد که رعایت آنها، احیاگر را زودتر به نتیجهی منطقی و مطلوب میرساند.
3) بومی سازی احیاگری.
بومی سازی احیاگری، تناسب و درجهی انطباق آن را با شرایط عینی جامعه، تعیین کرده و ضریب موفقیت را بالاتر میبرد. بومی گرایی قادر است بخشهای مختلف جامعهی دینی و افکار آن را در رویکردی واحد متحد سازد. بومی گرایی قادر است آزادانه و به سادگی گنجینهی ارزشهای سنتی و مذهبی را به یاری خود بطلبد. لحن هماهنگ و خودمانی بومی گرایی اعجاز آفرین است.
4) همسانی با باورهای پنهان تودههای اجتماعی.
تودههای اجتماعی علی رغم تظاهرات رفتاری خود، باورهای پنهان و نهفتهای دارند که آنها را کمتر بروز میدهند، همچون زجر و تنفری که از وضعیت و سیستم موجود دارند. بر این نسق، برای شکستن این وضعیت، احیاگر باید با باورهای پنهان تودههای اجتماعی همسان باشد. امام حسین علیهالسلام ، علی رغم رفتارهایناپسند ظاهری مردم، در راستای باورهای پنهان آنها حرکت نمود.
پینوشتها
1. دژاکام، علی، معرفت دینی، تحلیلی از نظرگاههای استاد مطهری، نشر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، چاپ اول، ص 137.
2. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (3)، انتشارات صدرا، ص 268.
3. قرآن مجید، سوره انفال، آیه 24.
4. مطهری، ص 270.
5. صبحی صالح، نهجالبلاغه، خطبه 182، ص 264.
6. همان، ص 136.
7. مطهری، ص 387.
8. همان، ص 388.
9. حکیمی، محمدرضا و دیگران، الهیات (1)، ص 68.
10. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (1)، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، ص 38.
11. باقی، عمادالدین، جامعهشناسی قیام امام حسین و مردم کوفه، نشرنی، ص 23.
12. بلاذری، انساب الاشراف (2)، ص 171.
13. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ص 129.
14. صبحی صالح، نهجالبلاغه، ص 385.
15. فرهنگ جامع سخنان امام حسین، گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، ص 223.
16. شریعتی، علی، اقبال، معمار تجدید بنای تفکر اسلامی، صص 12 و 13.
17. قرآن مجید، انفال، آیه 53.
18. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (17)، انتشارات صدرا، چاپ سوم، ص 224.
19. شریعتی، ص 56.
20. حکیمی محمد رضا، بیدارگران اقالیم قبله، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، صص 5-6-8.
21. ر.ک: صبحی صالح، نهجالبلاغه.
22. فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ص 403.
23. بارا، آنتون، الحسین فی الفکر المسیحی، المطبقةالثانیة،1400 ه، 1980م کویت، ص 58.
24. باقی، ص 404.
25. فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ص 404.
26. همان.
27. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (17)، ص 543.
28. بارا، ص 167.
29. باقی، ص 65.
30. بلاذری، 64.
31. طبری، تاریخ (4)، ص 289.
32. همان، ص 275.
33. ابن حجر، مجمع الزوائد (9)، ص 199 و ابن عساکر، تاریخ (2)، ص 342.
34. قرآن مجید، سوره عنکبوت، آیه 69.
35. مطهری مرتضی، مجموعه آثار (17)، انتشارات صدرا، ص 543.
36. باقی، ص 64.
37. عنایت، حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، انتشارات خوارزمی، ص 358.
38. همان، ص 313.
39. مازنی، عبدالقادر، مجله الرساله، آوریل 1936، ص 180.
40. ر.ک: عنایت، ص 324، به نقل از محمد خالد، خالد، ابناء الرسول فی کربلا، قاهره (1968)، ص 35.