آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

نویسنده در این نوشتار به تحلیل شرایط تاریخی پس از رحلت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پرداخته و دوره‏ی شکوه‏مند نبوی را ترسیمی کوتاه نموده و رحلت جان‏گداز پیامبر گرامی اسلام را به عنوان یک تراژدی غم‏بار تاریخی مطرح نموده و سپس دگردیسی تاریخی پس از رحلت آن پیامبر بزرگ را ترسیم نموده است. پیش بینی پیامبر در حاکمیت فاجران را تصویر کرده است که دقیقا پس از رحلت پیامبر، مفاسد گوناگونی از بالای هرم حاکمیت به سطح توده‏های اجتماعی سرایت کرده و حاکمیت کانون مفاسدی گشته است که همه چیز را در معرض هجوم بی امان خود قرار داده است. حاکمیت بنی امیه، حاکمیت یک حزب خطرناک تاریخی است، بخشش‏های بی قاعده، بی توجهی به وضعیت توده‏های اجتماعی، فساد دربار اموی، حاکمیت رعب و وحشت بر جامعه از جمله انحرافات سطح حاکمیت است. اما در سطح توده‏های اجتماعی، انحراف در مفهوم اطاعت، انحراف در برداشت از کلمه‏ی بیعت، فقدان ارتباط با رهبری دینی و مردمی، همه و همه دست به دست هم داده‏اند و مردمی فاقد قدرت درک و تحلیل و ارزیابی را پدید آورده‏اند، مردمی که به سرعت تحت تأثیر قرار گرفته و به بیراهه می‏روند. بیراهه روی در این اوضاع، یک قاعده‏ی تراژیک شده که حسین بن علی و یاران بزرگش رقم می‏خورد و عاشورا، بسان مدرسه‏ی عزّت و شکوه دینی تجلی می‏نماید. شیوه‏ی برخورد امام با چنان وضعیتی، نمی‏تواند نشستن در کرسی تدریس و یا خروج از عراق و یا شیوه‏ی سکوت و انزوا باشد، بلکه بهترین و مناسب‏ترین شیوه که همان اقدام انقلابی و مقدس است که در راه آن استقبال از شهادت، شیوه‏ی مردان و زنانی مجاهد و نستوه می‏گردد و بدین‏سان یک رسالت بزرگ تاریخی توسط حسین بن علی و یاران بزرگوارش به انجام می‏رسد.

متن

مدخلی بر موضوع

نهضت عاشورا که امام بزرگ شیعه، حضرت حسین بن علی علیه‏السلام ، معمار آن است، حرکتی الهام بخش در تاریخ گران‏بار تشیع است؛ هم به عنوان یک نقطه عطف برای تاریخ اسلام و هم به عنوان مبدأ الهام برای همه انسان‏های بزرگ، آزاده و آزادی‏خواه جهان. این نهضت بزرگ و حرکت عظیم در زمانه‏ای به وجود آمد که اقتضای آن، به طور ذاتی و جوهری، چنین حرکتی بود. حرکتی که برای ابدیت تاریخ، چهره ظلم و ستمگری را که با عناوینی سالوس گونه و فریب‏کارانه در آمیخته بود، فاش نموده و رسوا کرد و با همان جوهره خود، هنوز هم به رسواگری چهره‏های ظلم و ستم پرداخته و بر کلیت ظلم و ستمگری در تمام چهره‏های آن همچنان می‏شورد و این جنبش در امتداد تاریخ همواره مطرح است.
درس همیشه گویا و ماندگار عاشورا که معمار آن، آزاده‏ترین انسان، در تاریخ بشریت است، دارای کلید و رمز است و همین موجب بقا و ابدیت این نهضت بزرگ است. یکی از کلیدها و رموز سترگ این قضیه، وجود سلسله‏ای از شرایط در تاریخ این نهضت بزرگ است، یعنی اینکه این نهضت در شرایطی تاریخی رخ داده که همین شرایط خاص، آن را همچنان بالنده و در رأس قله‏ای در میان همه حرکت‏های فضیلت خواهانه قرارداده است و همین شرایط تاریخی، به این نهضت امکان بقا و برجستگی و تداوم را داده است.
مسأله دیگر در همین خصوص، شیوه‏ای است که معمار بزرگ این نهضت برگزیده است؛ شیوه‏ای منحصر به فرد از میان همه شیوه‏های قابل طرح و عمل برای دیگر انسان‏ها، شیوه‏ای که باز به نهضت امکان برجستگی، تداوم و گسترش به اندیشه‏های انسان‏های فضیلت طلب را می‏دهد.
پس در این بررسی دو مسأله تأثیرگذار یعنی شرایط تاریخی نهضت عاشورا و شیوه مبارزاتی آن امام بزرگ را، البته به گونه‏ای تطبیقی، با زمانه حاضر، به معرض بررسی و تحلیل می‏نهیم. امید که راهی روشن فرارویمان قراردهد.
شرایط تاریخی نهضت عاشورا
جهت درک شرایط تاریخی، باید تا حدودی ولو اجمالی و اشارت گونه، به واپسین روزهای حیات پیامبر و تراژدی بزرگ تاریخ پس از رحلت پیامبر اکرم اشاره کنیم. در این راستا چهار مسأله مهم قابل تعقیب و بررسی است.
1) پیامبر اکرم در سال نهم هجرت، چنان شهرت و آوازه‏ای در سراسر جزیرة العرب پیدا نمود که تمام قبایل ساکن در، برای گردن نهادن به اسلام، به مدینه می‏آمدندو با پیامبر پیمان می‏بستند و بدین صورت، حکومت واحد عربستان را که حکومتی زیر لوای اسلام بود پذیرفتند.
در آغاز سال دهم، معجزه تاریخ رخ داد، مردمی که در سراسر زندگی خود جز کشتن و غارت کردن یکدیگر، پیشه‏ای نداشتند، در نظام واحدی در آمدند و فرماندهی یک حکومت را پذیرفتند... پس از نبرد حنین اکثر قبیله‏ها یا مسلمان و یا متحد با پیغمبر شدند، بدین ترتیب جنگ و خونریزی در داخل سرزمین‏های عربی، جای خود را به همبستگی و صلح و آرامش داد.1
این نکته، بیانگر این واقعیت است که قبائل تازه اسلام آورده عرب، با عشقی وافر به اسلام روی نهاده و شیفته آن بودند که اسلام را درک کرده و بدان عمل کنند، اما رحلت پیامبر بزرگوار اسلام، سبب شد که این خواسته درونی مسلمانان به خوبی برآورده نشود و اسلام به وسیله پیامبر و با رهبری ایشان به قبایل تازه مسلمان، معرفی نشود.
2) پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، بارها برای پس از رحلت خویش جانشین تعیین فرموده که روشن‏ترین آن مسأله غدیر است.
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در جریان غدیر، علی علیه‏السلام را رسما به جانشینی خویش منصوب فرمودند و با صدای بلند که همه مسلمین، به آن اعتراف دارند، اعلام فرمودند:
«من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه وانصرمن نصره و اخذل من خذله و ادرالحق معه حیث‏دار.»2
هر که من مولای اویم، پس علی مولای او است، خدایا سرپرستی کن هر که او را سرپرست خود می‏داند و به ولایتش اعتراف می‏کند و دشمن بدار هر که را که با او دشمنی کند. دوست بدار هر که او را دوست می‏دارد و خشم نما بر هر که بر او خشم می‏کند، یاری کن هر که او را یاری کند و خوار و نابود ساز هر که او را خوار شمرد، و حق را در هر جا که او است قراربده.
3) رحلت جان‏گداز پیامبر اکرم، آغاز یک شکست و یک تراژدی بزرگ تاریخی را حکایت می‏نماید.
در حالی که علی بن ابی طالب و بنی هاشم، سرگرم مراسم غسل پیامبر بودند، بعضی سران قوم، بی توجه به آنکه دو ماه پیش پیغمبر چه گفته است، به فکر افتادند که باید تکلیف رئیس امّت را تعیین کنند، گروهی از مردم مکه (مهاجران) و مدینه (انصار) در جایی که به نام سقیفه بنی ساعده معروف بود گرد آمدند، آنان می‏خواستند هر چه زودتر زمامداری برای مسلمانان انتخاب شود... سرانجام عمر و ابو عبیده جرّاح، ابوبکر را به ریاست پذیرفتند و با او بیعت کردند.3
بدین‏سان، انحرافی بزرگ در روز رحلت پیامبر بزرگوار اسلام، که بعدا میدان دهنده دیگر انحرافات بود صورت گرفت.
4) وضعیت حوزه اسلامی، پس از خلافت علی بن ابیطالب علیه‏السلام ، وضعیتی آشفته و غمبار است، معاویه و گروه اموی، برای ایجاد انحراف در تاریخ اسلام و رسیدن به منافع شخصی و حکومت دل‏خواه خویش، علیه آن حضرت قیام نمودند. منفعت طلبان و سودگرایان و دیگر قدرت طلبان هم به موضع‏گیری حادی در برابر خلافت مظلومانه علی پرداختند و بدین‏سان وقایعی همچون ماجرای جمل، صفین و در پایان واقعه نهروان روی داد، که تداوم این جریان‏ها منجر به شهادت آن امام مظلوم شد.4
با شهادت امام علی علیه‏السلام و پس از آن صلح امام حسن مجتبی علیه‏السلام ، رسما ماجرای خلافت یزید، توسط معاویه مطرح شد. این مسأله رخ نداد، مگر به جهت آنکه فضای جامعه آن روز آمادگی پذیرش را، چه به دلخواه و چه به جبر، داشت؛ حال آن‏که چهره یزید به عنوان یک چهره پلید و زشت در جامعه آن روز کاملاً شناخته شده بود، ولی در عین حال حجم انحرافات به حدّی گسترده بود که زمینه پذیرش مردم نسبت به بیعت با یزید وجود داشت.
تحلیلی از وضعیت نهاد
حاکمیت و جامعه
با توجه به مقدمات چهارگانه فوق، می‏توانیم جامعه را به خوبی تحلیل نماییم. اوّلاً بسیاری از کسانی که در خارج مدینه و در مناطق دور دست می‏زیسته‏اند، به طور مستقیم، توفیق نیافته‏اند که معارف دینی را از شخص پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دریافت نمایند. آنها پس از رحلت پیامبر و در دوره خلفا، تدریجا با سطوحی از معارف دینی آشنایی پیدا نموده‏اند و با توجه به سیره حکومتی خلفا، خصوصا خلیفه سوّم (عثمان) نوعی از افکار، باورها و مسائل به آنان منتقل شده و در واقع، اسلام را از همان دریچه دیده و با آن آشنایی یافته‏اند، که قطعا آشنایی کامل و دقیقی از تعالیم اسلامی نبوده است.
با پیدایش سقیفه، مسأله جانشینی علی علیه‏السلام ، به سرعت به فراموشی سپرده شد و رحلت پیامبر، زمینه آماده‏ای برای پیدایش نفسانیات و قدرت‏طلبی حاکمان جدید فراهم نمود، همان انحرافات نخستین، بستر ساز انحرافات بعدی واقع گردید و در فرایند یک حرکت منفی، حزب اموی به حاکمیت دست یافت، چنانکه
«ولکننی آسی ان یلی امر هذه الامة سفها ئها و فجارها فیتخذوا مال اللّه‏ دولاً و عباد اللّه‏ خولاً و الصالحین حربا و الفاسقین حزبا»5
لکن بیمناکم به اینکه حاکمیت این امت به دست سفیهان و گنهکاران افتد، مال خدا را به چنگ آورده بندگانش را برده خود سازند و با شایستگان بجنگند و فاسقان را حزب و دسته خود سازند.
معاویه با چنان زمینه‏هایی اوضاع را برای عملی ساختن مکنونات فاسد اندیشه و ضمیر خود کاملاً آماده می‏بیند. به این ترتیب:
معاویه، رسم انتخاب خلیفه را بر هم زد و سنت دیرین جاهلی را او نو زنده کرد، او چون می‏دانست به زودی خواهد مرد، خواست تا زمامداری را همچنان در خاندان خود نگاه دارد. اما با همه مردم‏شناسی نمی‏پنداشت کار به آسانی پیش برود، چه گذشته از آنکه از عصر پیغمبر تا مدت نیم قرن، ریاست بر مسلمانان مورثی نبود، مردانی که پس از پیغمبر عهده‏دار این منصب شدند، عمری را پشت سرگذاشته و به پرهیزگاری مشهور بودند، یزید در این هنگام سالیان عمرش از سی کمتر بود. اینکه گویند معاویه گاه‏گاه جوانان قریش و مخصوصا نوجوانان هاشمی را می‏شمرد و می‏گفت علی بن الحسین برای خلافت از همه شایسته‏تر است، برای این است که می‏خواست با این سخن که به ظاهر ستایشی از فردی مخالف او است، تصویر خلافت سالخوردگان را از خاطره‏ها بزداید و در ذهن مردم جای دهد که جوانان نیز می‏توانند خلیفه مسلمانان باشند، تاروزی که خواست مقصود خود را عملی سازد و یزید را به ولایت‏عهدی منصوب کند، مردم چنین کاری را امرعادی بپندارند.6
سطح عالی هرم، حاکم،
به عنوان نمونه مسلط بر جامعه
سطح میانی هرم
حاشیه نشینان حکوت، درباریان،
اطرافیان، (دبیران، معاونان و...)
سطح نازل هرم
جامعه، توده‏های اجتماعی
تاثیر نهاد حاکمیت بر جامعه
نهاد حاکمیت، چه مثبت و چه منفی، نقشی کلیدی و بنیادی در سوق دادن جامعه به سوی غایات و اهداف و مقاصد دارد. اگر حاکمیت، دارای جنبه‏های مثبت، سازنده، معنوی، الهی و ربّانی باشد، قطعا جامعه به سوی همین اهداف و غایات و مقاصد ره می‏سپارد و اگر حاکمیت از خصلت‏های منفی برخوردار باشد، جامعه نیز به سوی همان خصلت‏ها، رهسپار خواهد شد. اینک حاکمیت اموی را که شجره خبیثه‏ای بود که در زمین جامعه اسلامی رویید، مورد تحلیل قرار داده و تاثیر گذاریش را بر جامعه باز می‏گوییم تا دریافت شود که چرا مردم، حسین بن علی علیه‏السلام را در کربلا تنها گذاشته و آن اسوه پاکی‏ها را به مسلخ بردند.
حوزه حاکمیت، در این دوره همچون کانونی بود که مفاسد از آن به کل جامعه سرایت می‏کرد.
اگر هرمی را در نظر بگیریم که در بالای این هرم، حاکم و در میانه هرم، اطرافیان حوزه حاکمیت و در پایین هرم، توده‏های اجتماعی قراردارند، باید بپذیریم که مفاسد از بالای هرم به سطوح میانی و از سطوح میانی به پایین‏ترین سطح سرایت می‏کند.
اگر حاکم، به عنوان فرد مسلط بر جامعه، از اخلاقیات، منش‏ها و رفتارهایی منفی برخوردار باشد، همین اخلاقیات (البته به شکل افسار گسیخته‏تری) به سطح میانی و از آنجا (به شکل نابهنجارتری) به جامعه سرایت می‏نماید و همه چیز را به تباهی و نابودی می‏کشاند،چنانکه دقیقا همین تصویر را می‏توانیم در حاکمیت یزید مشاهده کنیم.
مسعودی، مورخ قرن چهارم هجری که فاصله چندانی با دوره‏های نخستین خلافت ندارد، چهره یزید را به عنوان فردی سگ باز و میمون باز، بوزینه باز، شخصی که دائما شراب می‏آشامد، معرفی می‏کند7 و همین، فساد دستگاه خلافت را روشن می‏سازد.
او در زمینه سرریزی خصلت‏ها به اصحاب درجه یک یزید و نیز از آنها به جامعه می‏نویسد:
بر اصحاب یزید، افعال یزید سرریز شده بود.8 در ایام حاکمیت یزید، غنا در مکه و مدینه شایع شد و اسباب لهو و تار و طنبور رونق یافت و مردم آشامیدن شراب را علنا انجام می‏دادند.9
آنتون بارا درباره یزید چنین می‏نگارد:
یزید، نمونه‏ای از یک شاهزاده سر به هوا و منحرف بود. چنانکه کتب زیادی از او حکایت نموده‏اند، نادان و مغرور و دارای تهور جاهلانه بود. لذا فکری سطحی و دور از احتیاط و راز پوشی و تمایل فراوانی به لهو و لعب و شراب‏خواری و زنان و سگ داشت، تا جایی که بر سگان لباس‏هایی از پارچه‏های زیبا و زربفت می‏پوشاند و برای هر سگی، بنده‏ای گمارده بود که او را نگهبانی و خدمت کند. سیاست گذاری او در دولت و حکومت، سیاستی برگرفته از هواهای نفسانی‏اش بود.10
وضعیت غمبار جامعه در عصر اموی
البته حوزه اجتماعی در این دوره، خود داستان غم‏بار و تراژیک دیگری است که باید آن را روشن‏تر و تفصیلی‏تر به تصویر بکشیم.
با توجه به وضعیتی که در بالای هرم حاکمیت و سطوح میانی آن دیدیم، طبیعی است که همه آن اخلاقیات، منش‏ها و خصلت‏های منفی و رفتارهای غلط، از حوزه حاکمیت، به جامعه سرایت کند و بلکه بدتر از آن و به شکل افراطی نماید. شرایطی را که زمینه ساز چنین وضعیتی است می‏توان به شکل زیر تصویر نمود:
1) بخشش‏های بی‏قاعده و حتی بی‏حد و حصر از ناحیه خلفا، خصوصا به متملقان و چاپلوسان که بر اثر همین رویکرد اجتماعی، بازار سالوس، ریا، تملق و چاپلوسی را رونق داد.
2) بی توجهی به وضعیت توده‏های اجتماعی که بر این ناهنجاری اجتماعی، فقر و تضاد طبقاتی شدید رواج یافته و بی عدالتی، همه جا خود را نشان می‏داد. وابستگان به دربار اموی از زندگی مرفه برخوردار بوده و توده‏های اجتماعی از فقر مزمنی رنج می‏بردند و لذا اخلاقیاتی در آنان به وجود آمد که حاضر بودند برای چند دینار، دین خود را هم بفروشند، چنان که در ماجرای مسلم بن عقیل در کوفه، این رویکرد اخلاقی کاملاً مشهود بود.
3) فساد دربار اموی این مسأله بیش از مسائل دیگر خود را نشان داده است. به گونه‏ای که یزید به عنوان حاکمی عیاش و شهوتران مورد توجه والگوی عمل حاکمان و وابستگان به دربار خلافت بوده است.
4) حاکمیت رعب و وحشت بر جامعه نمونه آن آمدن عبید اللّه‏ زیاد به کوفه است که به مجرد ورود، مردمی که سوگند وفاداری به مسلم را یاد کرده بودند، بر اثر رعب و وحشت از دور مسلم پراکنده شدند و میدان را برای عبید اللّه‏ باز گذاشتند.
آنها به بخشش‏های مالی، از هر طرف که باشد چشم دوخته بودند. قلب‏هایشان مملو از چیزی بود که عمل‏هایشان آن را تداعی نمی‏نمود. قلب‏هایشان مملو از کینه و انزجار نسبت به دستگاه خلافت و در دل دوستدار حسین بن علی بودند، اما فقر و مسکنت و رعب و وحشت و فقدان تربیت صحیح دینی، باعث شده بود که کمر به قتل فرزند پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ببندند. چنانکه در سخن فرزدق شاعر، چنین آمده است:
«قلوب الناس معک و سیوفهم علیک.»11
دلهای مردمان با تو است و شمشیرهایشان علیه تو.
امام حسین علیه‏السلام ، با توجه به همین صحنه‏ها، چندین بار در بین راه، عباراتی از این نوع را بیان فرموده است:
«ایها الناس قدخذلتنا شیعتنا فمن اراد منکم الانصراف فلینصرف.»12
ای مردمان، شیعیان ما، مارا خوار نمودند، هر که می‏خواهد برگردد، برگردد.
بر اثر همین خصلت‏ها بوده است که عده‏ای کثیر از همراهان امام، در منزلگاه‏های مختلف، با شنیدن این گونه مطالب، کاروان امام را ترک می‏گفتند و تنها یاران با وفای آن حضرت و بنی هاشم که عمدتا از مدینه به همراه او آمده بودند، ثابت قدم و پایدار باقی ماندند.
دریغا می‏شکافد تیغ سرهای کسانی را     که یار ما ولی بر ما جفا کار و ستمکارند

انحراف در تفکر دینی جامعه
تاریخ دوره‏های اسلامی به خوبی نشان داده که هر جا در جامعه مسلمین، انحرافی از تفکر اصیل دینی پیدا شده، همانجا مرکز تاخت و تاز و غلبه جلادان و ستمگران تاریخ شده است، اما آنچه که در بحث مورد نظر ما، یعنی تاریخ دوره اموی بیش از همه کژی‏ها و انحرافات مشهود و ملموس است، همین انحراف در حوزه تفکر دینی است. بر اثر مسائلی که در فصل‏های پیشین نوشتار بدان‏ها اشاره کردیم، تفکر دینی در این دوره در غربتی عجیب گرفتار آمده است. به گونه‏ای که از بررسی‏های به عمل آمده در وضعیت تاریخی آن دوره درمی‏یابیم که چند مسأله مدار حرکت فکری آنها را مشخص می‏کند.
1) انحراف در مفهوم اطاعت
در اندیشه اسلامی، اطاعت از امام معصوم واجب شده و در واقع عدل اطاعت از خدا و رسول دانسته شده، چنانکه می‏فرماید:
«اطیعواللّه‏ و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم.»13
خدا و رسول و صاحبان امر را اطاعت کنید (مراد از صاحب امر، در این آیه و آیات نظیر آن، امام معصوم می‏باشد) اما این قضیه چنان انحراف پیدا نمود که آن را شامل اطاعت از هر نوع فرد ظالم و فاسق و جائری هم می‏دانستند، چنانکه این آیه را بر لزوم اطاعت از فرد ظالم و ستمگری همچون یزید هم ناظر شمردند. در صورتی که به طور قطع در تفکر دینی اطاعت از چنین امام و رهبری نه تنها واجب نیست، بلکه حرام مسلم و قطعی هم هست.
2) انحراف امّت در برداشت از کلمه بیعت
یکی از واژه‏ها و کلماتی که در قرآن مجید، نشانه‏ی پیوند امت اسلامی با رهبر معصوم و حاکم عادل دینی است، کلمه بیعت است که به معنای گردن نهادن و پذیرفتن و نیز به مفهوم خود را ملزم به پیروی دانستن می‏باشد. در این کلمه که در فرهنگ قرآنی، فقط برای ایجاد ارتباط میان امت اسلامی و پیامبر و امام و در دوره غیبت، مشابه‏ترین فرد با این بزرگواران است، انحراف سترگی روی داد. برداشت‏هایی که از کلمه بیعت صورت گرفت، صددرصد برداشت‏های انحرافی بود و توجیه گر مظالم و جنایات بزرگی در تاریخ شد. در قرآن مجید، خطاب به پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرماید:
«ان الذین یبایعونک تحت الشجرة انّما یبایعون اللّه‏...»14
این آیه، در دوره اموی دستاویز توجیه همه جنایت‏ها قرار گرفت. آیا واقعا با هر فردی، که به دروغ داعیه رهبری امت اسلامی را دارد و فاقد هر گونه صلاحیت، لیاقت، پاکی و طهارت است، می‏توان بیعت نمود؟
آیا با فردی متظاهر به فسق، فاسق، شراب‏خوار و مخالف ایده‏های رسالت هم می‏توان بیعت نمود؟
پاسخ این است که در نصوص دینی ما، بیعت با چنین فردی نیز از حرمت قطعیه برخوردار است. این مقوله در جامعه منحرف اموی بسان سنتی غلط پایه‏ریزی شد.
بیعت کردن مردم، یعنی امضا کردن و صحّه گذاشتن نه تنها روی خلافت شخص یزید، بلکه همچنین روی سنتی که معاویه پایه گذاری کرده است که خلیفه پیشین خلیفه بعدی را تعیین کند، نه اینکه خلیفه پیشین برود، بعد هم جانشین او را تعیین کند یا اگر شیعه بودند به نصّی که از طرف پیغمبر اکرم رسیده است عمل کنند، نه یک امری که نه شیعه می‏گوید و نه سنّی، خلیفه‏ای خلیفه دیگر را، پسر خودش را به عنوان ولی عهد مسلمین تعیین کند، بنابراین این بیعت تنها امضا کردن خلافت آدم ننگینی مانند یزید نیست، امضا کردن سنتی است که برای اولین بار توسط معاویه می‏خواست پایه گزاری شود.15
3) فقدان ارتباط با رهبری دینی
هنگامی که مردم جامعه‏ای با رهبر دینی خود از کمترین سطح ارتباط برخوردارند و حتی او را به عنوان رهبری دینی نمی‏شناسند، طبیعی است که قطب‏های گمراه کننده، به عنوان رهبر، حتی به عنوان رهبر دینی، خود را بر جامعه تحمیل کنند و در فرایند این تحمیل، باعث گمراهی همه جانبه در متن روابط اجتماعی و طیف‏های انسانی شوند. نمونه این مسأله، حاکمیت یزید است که بر ویرانه‏ی فقدان ارتباط جامعه روییده و همه چیز را به نابودی کشانده است.
تا رهبری با خصوصیات فوق العاده، اقتدار و نفوذ در جامعه مطرح نباشد، آلترناتیو شکل نمی‏گیرد و تا آلترناتیو وجود نداشته باشد، جنبش شکل نمی‏گیرد. نارضایتی در هر سطحی باشد، بدون وجود آلترناتیو و کسی که سخن‏گوی نارضایتی شده و به بیان عمومی انقلاب تبدیل شود وجودنداشته باشد، جنبشی تکوین نمی‏یابد.16
مردمی فاقد قدرت تحلیل
مردم کوفه علی رغم انحرافاتی که عمومیت جامعه آن روز داشت، دارای یک خصلت منفی مضاعف می‏بودند که همین مسأله باعث برهم خوردن معادلات سیاسی، اجتماعی و مذهبی آن روز شد. کوفه مرکزی بزرگ بود که از زمان علی علیه‏السلام که این شهر را مرکز خلافت خویش برگزید، موقعیت استراتژیکی خاصی پیدا نمود. کوفه بیشتر یک پادگان نظامی بود تا شهری از اقلیت‏های تمرکز یافته؛ پادگانی که از حقوق بیت المال بهره می‏برد و به علت بافت اجتماعی ناهمگون دارای کمترین اثر و کارایی بود.
چند گانگی ساخت اجتماعی و شهر پادگانی تازه تأسیس که فاقد ریشه و هویت تاریخی است و عشایر و خاندان‏های گوناگون در آن جای گرفته‏اند، از همبستگی بر خوردار نیست و مستعد تفرقه است، نفاق فردی یک رذیلت اخلاقی است ولی مرضی شدن آن به تعبیر دورکهیم، یعنی شیوع نفاق، یک پدیده اجتماعی برخاسته از ساختارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می‏باشد، از سوی دیگر وضع کوفه از نظر مادی مطلوب بود و اشراف و طبقات متمول صاحب نفوذ و قدرت بودند. پایگاه اقتصادی، متغیرِ مهمی در تنظیم رفتار سیاسی و اجتماعی است، اشراف و وابستگان به آنها نوعا محافظه کارند زیرا آنها که در بحرانها، تنش‏های شدید و تحولات متاعی برای از دست دادن دارند و منافع آنها در آشوب به مخاطره افکنده می‏شود، محتاط و محافظه کار می‏شوند. در کوفه قدرتمندترین نهادها و طبقات، حکومت و اشراف یا سران قبائل هستند و تغییر رفتار آنان فرساینده، یا کاهنده یا افزاینده عصیان‏های جمعی است.17
کوفیان بر اثر فقدان قدرت تحلیلی، مردمی بودند که به سرعت تحت تأثیر قرار می‏گرفتند و بدین جهت، عجول هم بودند و در مواجهات سیاسی و اجتماعی، به سرعت تحت تأثیر متغیرها قرار می‏گرفتند و می‏خواستند هر کاری را به سرعت انجام دهند، لذا هنگامی که تحت تأثیر عبید اللّه‏زیاد قرار گرفتند، خواستند هر چه زودتر واقعه کربلا خاتمه یابد.
آنها عجول بودند و همواره تعجیل آنها در تصمیم‏گیری، به ضرر خود و حکمرانانشان تمام می‏شد، زود رنج بودن و در کنار آن زود قانع شدن و همچنین زود تسلیم شدن و زود سرکشی کردن همه با هم، حاکم بر روحیات این مردم بوده است.18
به همین جهت، علی رغم آن همه نامه‏ها که تحت تأثیر سخنرانی‏های درونی خودشان نوشته بودند، به محض اینکه فرد پلیدی همچون عبید اللّه‏ زیاد با دسیسه و نیرنگ وارد کوفه شد، چنان رعب و وحشتی در دل آنان ایجاد شد که تمام کرده‏های پیشین و افکار گذشته خود مبنی بر یاری رسانیدن به امام حسین را فراموش کردند.
خشونت ابن زیاد درصد بالایی از مردم کوفه را به هراس انداخت و کسانی که بسیار زود رنج و در تصمیم‏گیری عجول بودند، نه تنها از ناحیه ابن زیاد خود را در معرض تهدید می‏دیدند، بلکه در اثر شایعات او مبنی بر رسیدن قریب الوقوع سپاه شام، کاملاً خود را باختند.19
برایند تحلیل جامعه شناختی فوق
با توجه به تحلیل جامعه شناختی صورت یافته در مراحل پیشین نوشتار، این نکته به خوبی مشهود است که این لحظه تاریخی، لحظه حساس و تعیین کننده‏ای است. از ناحیه‏ای تلاش نظام اموی در ایجاد انحراف در پیکره جامعه و در گرایش‏های دینی، حاکمیت هوس و غرض‏های سود جویانه نظام اموی و از طرفی تأثیر پذیری شدید و بالای جامعه آن روز به ویژه کوفه، این واقعیت را در برابر هر انسان بیدار و اهل دردی ملموس می‏نماید که در چنین زمانه‏ای غریب و حسّاس، نمی‏توان چشم را بر حوادث فروبست و بحران‏های گونه گونی را که در جامعه اموی، نمودار شده به حال خود وانهاد.
توضیح اینکه در این دوره، به جرأت و قاطعیت می‏توان بیان داشت که بحران جامع و همه جانبه‏ای روی داده و همه ساختارهای فکری، سیاسی، معرفتی، اخلاقی و گرایشات اصیل دینی به نمادهایی همچون امامت و رهبری امام معصوم و... دچار بحران شده و بحران فراگیری همه ساختارها را فراگرفته است و در تمام حوزه‏های اجتماعی این بحرانخود را نشان داده است. جمع بندی این حوادث، نشانگر این واقعیت تاریخی است که باید در این دوره، یک اقدام بزرگ و همه جانبه روی دهد، تا در نتیجه جلوی این بحران کشنده سدّ شود و اندیشه‏های آیندگان با تأثیرپذیری از این اقدام بزرگ دچار کژ تابی مجددی نگردد.
در چنین دوره حساس تاریخی، اقدام قهرمانانه، درشت و سترگی ضرورت داشت که اذهان و اندیشه‏های مردمان را به تحولی همه جانبه و بنیادین فرابخواند و حادثه کربلا و نهضت عاشورا، مولود یک چنین شرایط حساس تاریخی،سیاسی و اجتماعی است.
فاجعه کربلا در زمانی به وقوع پیوست که مردم به خواب رفته و رفتار شان دگرگون گشته و دچار بسیاری از ناهنجاری‏های اخلاقی و رفتاری ناشی از بی توجهی به سرنوشت خود در حساس‏ترین دوران‏ها شده بودند.20
نهضت عاشورا، خیزش در دوره سکون
با توجه به چنان شرایط تاریخی، غیرت و حمیت دینی فردی همچون حسین بن علی علیه‏السلام ، اقتضایی غیر این نداشت که باید خیزشی سترگ را در دوره حاکمیت سکون، خفقان و بیداد بزرگ تاریخی ایجاد نماید. قهرمان این خیزش، خود او است که از نسل پاکان و سلاله نبوی است و از همین جهت نهضت حسینی، نمونه‏ای والاست.
از مهمترین علل قیام حسین علیه‏السلام این بود که دین مورد تعرض قرار گرفته و امویان تلاش می‏کردند که دین را به تمامه از محتوا تهی کنند و جز پوستی از آن باقی نگذارند و به نام دین، مردمان را به بندگی خودگیرند و تحت لوای دین، به حقوق وحیثیت و شرافت مردمان تعدی نمایند و دارایی‏ها شان را به غارت برند و دست به دست بگردانند.21
خود آن حضرت، هنگام ورود به مکه در نامه‏ای به مردم بصره وضعیت زمانه را بدین گونه توصیف می‏نماید:
«و انا ادعوکم الی کتاب اللّه‏ و سنة نبیة ـ صلی اللّه‏ علیه و آله و سلّم ـ فان السّنة قدامتیت وانّ البدعة قداحییت.»22
امام خمینی قدس‏سره درباب ماهیت نهضت حسینی چنین می‏نگارند.
آن روزی که بخواهد در وجهه اسلام خدشه وارد بشود، آن روز است که بزرگان اسلام جانشان را دادند برای او، در زمان معاویه و در زمان پسر خلف معاویه، مسأله این طور بود که چهره‏ی اسلام را که این‏ها داشتند قیبح می‏کردند، به عنوان خلیفة المسلمین، به عنوان خلیفه رسول اللّه‏ آن جنایات را می‏کردند، مجالسشان مجالس چه بود، اینجا بود که تکلیف اقتضا می‏کرد برای بزرگان اسلام که مبارزه کنند و معارضه کنند و این چهره قبیحی که این‏ها دارند از اسلام نشان می‏دهند و اشخاص غافل ممکن است که خیال کنند که اسلام خلافتش همین است که معاویه دارد و یزید دارد، این است که به خطر می‏اندازد اسلام را، و این است که مجاهده برایش باید کرد، ولو انسان به کشتن برود.23
تیغ بهر عزت دین است و بس     مقصد او حفظ آیین است و بس24
همین روح حماسی است که حسین بن علی علیه‏السلام را به معرکه می‏کشاند و همین تموّج حماسه است که باعث می‏شود در گرما گرم ظهر عاشورا، پس از نماز یاران باوفا و بی‏نظیر خود را به غیرت دینی فرا خوانَد و به آنان چنین فرمایَد:
«فحاموا عن دین اللّه‏ و دین نبیه، و ذبوا عن حرم الرّسول.»25
پس حمایت کنید از دین خدا و پیامبرش، و دفاع کنید از حرم رسول خدا.
نهضت عاشورا، مدرسه عزّت
نهضت عاشورا، تجلی درسی بزرگ و مدرسه عزت و کرامت انسانی است. عزت، آن حالتی است که به انسان، بزرگی نفس، شکست ناپذیری، استواری، اقتدار و استحکامی وصف‏ناپذیر می‏بخشد که خود را در مقابل ستمگران خوار و بی‏مقدار نسازد و سربلندی و استواری خود را نگهدارد و بر آن بیفزاید.
آنچه سلامت آدمی را در همه احوال تأمین می‏کند، عزت‏مندی است و از این رو جایگاه عزت در تربیت رفیع‏ترین جایگاه است و نظام تربیتی باید به گونه‏ای سازمان یابد که انسان‏ها را به عزت حقیقی برساند و هرگونه عامل نفی عزت مردمان نفی شود. انسان‏هایی با شخصیت ایمانی و منش انسانی تربیت شوند... مدرسه حسینی، مدرسه تربیت انسان بر مبنای سربلندی و بزرگواری است....26
نهضت عاشورا، عالی ترین تجلی‏گاه کرامت انسانی است، انسان‏هایی که هیچکدام تن به خواری و ذلت ندادند عبد اللّه‏ علایلی گفته است:
حسین علیه‏السلام عالی‏ترین نمونه پاسداری از کرامت انسانی و دفاع از آن و جانبازی در راه آن را به مانشان داد، زیرا نعمت کرامت، در نظر آزادگان با ارزش‏تر از نعمت وجود است.27
حسین بن علی علیه‏السلام ، به ما آموخت که چگونه عزت دینی خودمان رانگهبانی و حراست کنیم، اگر چه به ایثار جان باشد.
شیوه مبارزاتی امام حسین علیه‏السلام
با توجه به وضعیت کلی آن دوره تاریخی و حساسیت آن و لزوم یک حرکت بزرگ بیدار گرانه، اکنون باید دید که آن امام همام و آن تربیت یافته دامان زهرا(س) باید چه شیوه‏ای را برگزیند که هم کار بی‏ثمری انجام نداده باشد و هم اینکه آن کار، دارای اثر ماندگار، عمیق و بیدار گرانه باشد.
برای پاسخ به این پرسش باید راه‏هایی را که پیش روی آن امام بزرگ قرار داشته، به نحو اختصار بررسی نماییم راه‏هایی که به طور اجمال فراروی آن حضرت قرار داشته، چند راه است:
1) تلاش فرهنگی آمیخته با تقیه.
یکی از راه‏کارهای اساسی در مواجهه با افکار و اندیشه‏های انحرافی و نیز تثبیت اندیشه‏های سازنده و متعالی، تأثیرگذاری در جامعه از ناحیه فرهنگ است. چنین کاری قادر است توده‏های انسانی را به بهترین و کامل‏ترین شکل تربیت نماید. البته این در دوره‏ای کار ساز است که زمانش سپری نشده باشد. و در صورتی که فرهنگ سخیف و منحطی در اندیشه‏ها جایگزین شده باشد دیگر تلاش فرهنگی، کار به سامان و به قاعده‏ای نخواهد بود و حتی ممکن است نتیجه منفی به بار آورد.
فرهنگ دوره اموی، به چنان مرحله‏ای رسیده بود که همگان یزید میمون باز، سگ باز و فاسق را به عنوان امیرالمؤمنین می‏شناختند و چنین شخصی مدعی هم بود و می‏گفت من خلیفه پیغمبرم و مدعی بود که مجری دستورات الهی است. وقتی این مسأله به شدت در جامعه مقبول واقع شد، دیگر کار فرهنگی کردن نتیجه‏ای نداشت. اینکه امام در مسجد مدینه می‏نشست و تفسیر علمی اسلام می‏کرد، چنانچه توفیقی می‏یافت، فوق العاده اندک بود.
2) خروج از عراق و رفتن به مکانی دیگر.
راه دوم، که برخی از شخصیت‏های مطرح آن دوره، برای امام پیشنهاد می‏کردند،رفتن به مکانی دیگر بود. مسلما این راه هم با روح والا و بلند امام حسین علیه‏السلام سازگاری نداشت، یعنی انسان دردمندی که از ناهنجاری‏ها مطلع است و آغاز انحراف ستیهنده و تباه‏گری را مشاهده می‏کند، نمی‏تواند ترک میدان مبارزه کند و به سرزمینی دیگر برود زیرا که شخصیت و روح بزرگ چنین انسانی، اجازه این ترک میدان را نمی‏دهد. بدین روی رفتن از عراق و پناه بردن به مکانی امن هرگز شایسته آن روح بلند نبوده است.
3) راه اصلی و شیوه مبارزاتی عمده.
آن راهی که می‏تواند سخن اباعبداللّه‏ را به گوش انسان‏ها برساند و سازگاری کامل با روح والا و بلند امام حسین علیه‏السلام دارد این است که حرکت و خیزشی را آغاز کند که در اعماق تاریخ بماند و بیشترین تأثیر تاریخی را به بار آورد و بتواند جهت حرکت اجتماع را تغییر دهد و مسیری تکامل آفرین و هدایتگر را فراروی تاریخ بگشاید.
امام هرگز نمی‏خواست موافقتی با یزید و حاکمیت او داشته باشد، حتی اگر این مخالفت به شهادت وی و یارانش انجامد و در پی چاره‏ای بود که در صورت امکان انقلابی علیه یزید به راه انداخته و حاکمیت جامعه اسلامی را از چنگال خونین آل امیه نجات دهد.28
با همین نگرش، هندسه فکری امام و شیوه‏ی مبارزاتی را که ایشان آغاز گر آن بوده به خوبی دریافت می‏نماییم
پاسخ مساعد به مردم کوفه
امام حسین علیه‏السلام همچون پدربزرگوارش ـ که مردم به سوی ایشان هجوم آورده و خواستار پذیرش خلافت از ناحیه آن حضرت شدند و حضرت هم با همین انگیزه خلافت را پذیرفت ـ در پاسخ به اقبال فراوان و گسترده مردم کوفه و دعوت مکرر ایشان جهت رفتن به عراق، به آن حوزه متمایل شدند. لذا شیوه‏ی ایشان اتکای به خواست‏های مردم، البته آمیخته با بصیرت کامل بود. بنابراین در شیوه‏ی مبارزاتی امام، اولین عنصر، تکیه بر خواست توده‏های مسلمانی بود که عشق به استقرار حکومت اسلامی، بسان حکومت علوی را در سر می‏پروراندند.
اگر امام دعوت مردم را نمی‏پذیرفتند، حجت قطعی بر مردم تمام نشده بود و جای اعتراض باقی می‏ماند.
آیا اگر امام به کوفه نمی‏رفت و در همان مکه هدف سوء قصد قرار گرفته و کشته می‏شد، همین افراد نمی‏گفتند که چرا حسین در مقابل آن همه نامه‏های کوفی‏ها و اصرار آنان در رابطه با دعوت از او، بی اعتنایی کرده و به آنجا نرفت تا در پناه شمشیرهای مردم کوفه از خطر ترور در امان بماند و پیروز مندانه به اهداف سیاسی خودنائل شود.29
دعوت به حق در متن مبازره
در شیوه‏ی مبارزاتی امام علیه‏السلام ، عنصر دعوت به حق، کاملاً امر مشهودی است. برای اینکه مبارزه‏ای حرف‏های اصلی خود را بیان کند، رهبری مبارزه باید در متن مبارزه، اهداف خود را به روشنی و صراحت کامل تبیین نماید. امام حسین علیه‏السلام در مواقف عدیده‏ای همچون عذیب المجانات، منزل زباله و منزل ذی حسم دعوت خود را برای مردم کوفه ابراز فرموده اما در روز عاشورا این عمل (دعوت به حق) اوج می‏گیرد و امام در برابر لشکر ابن سعد و عبید اللّه‏ زیاد، مهم‏ترین بخش دعوت خویش را بیان می‏فرماید.
گاهی قرآن به دست می‏گیرد و برای اتمام حجت و روشن‏گری به ایراد سخنان بلندی می‏پردازد و گاهی هم وقتی که به دلیل فریادی از شهیدی در میان معرکه، به معرکه می‏رود، به سخنان روشنگر می‏پردازد.
استقبال از شهادت
مسأله دیگری که بیان‏گر شیوه‏ی خاص امام علیه‏السلام در مبارزه با دستگاه خلافت است، استقبال از شهادت و ترجیح مرگ با عزت بر زندگی با ستمگران است. کلماتی همچون هیهات منا الذله30 و الموت اولی من رکوب العار31 یا این شعر که در غمبارترین صحنه روز عاشورا بیان شده:
انا الحسین بن علی     آلیت ان لا انثنی
احمی عیالات ابی     امضی علی دین النبی32
من حسین، فرزند علی هستم، سوگند خورده‏ام که هرگز به دشمن پشت نکنم، از عیالات پدرم حمایت کنم و بر سیره پیامبر مشی نمایم.
همگی حس شهادت‏طلبی و اوج روحی امام را بیان می‏دارد. این گونه اعمال و رفتار از حسین بن علی علیه‏السلام معرّف و بیانگر شیوه کلی مبارزاتی او است. شیوه پاسخ به دعوت مردم کوفه، ابلاغ رسالت‏های الهی و سازش ناپذیری در مبارزه و برهمین اساس است که نهضت حسینی تأثیری رسواگرانه در تاریخ داشته و باعث پیدایش تشکل‏های انقلابی و استمرار ارزش‏ها در تاریخ شده و نمادی از معرفی اسلام به طور جامع گردیده. الگو سازی‏های حادثه عاشورا و تولید یک نمایش عظیم در این صحنه بزرگ تاریخی و دخالت داشتن عنصر مذهب در این مبارزه و نمود روشن از عزّت در این نهضت، آن را در تاریخ اثربخش ساخته و باعث ماندگاری تاریخی‏اش گردیده است.
پی‏نوشت‏ها
1. شهیدی، جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دهم، 1369، ص 98.
2. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج 1 و 2.
3. شهیدی، ص 107.
4. همان.
5. صبحی، الصالح، نهج‏البلاغه، ص 280.
6. شهیدی، ص 176.
7. المسعودی، ابی الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب، ج 3، دارالمجرة ایران، قم، ص 66.
8. همان.
9. همان، ص 67.
10. بارا، آنتون، الحسین فی الفکر المسیحی، الطبقه الثانیة، کویت، ص 225.
11. بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، تصحیح محمودی، ص 160.
12. همان، ص 164.
13. قرآن مجید.
14. قرآن مجید.
15. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار/ 17، انتشارات صدرا، چاپ سوم، ص 141.
16. باقی، عمادالدین، جامعه‏شناسی قیام امام حسین و مردم کوفه، نشرنی، چاپ اول، ص 27.
17. همان، ص 44.
18. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات، چاپ اول، ص 131.
19. همان، ص 134.
20. محمد علی، موسی، روزنامه کیهان 26 مهر 80، شماره 17213، ص 6.
21. دلشاد تهران، مصطفی، مدرسه حسینی، انتشارات دریا، ص 233.
22. طبری، تاریخ الطبری، ج 5، ص 357.
23. امام خمینی، صحیفه نور، ج 27، ص 32-31.
24. اقبال لاهوری، کلیات، ص 75.
25. مقتل المقوم، ص 304.
26. دلشاد تهرانی، ص 276.
27. فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 214.
28. رسول جعفریان، ص 250.
29. همان، 145.
30. لهوف، 145.
31. مقتل الحسین مقرم، ص 345.
31. همان، ص 345.

تبلیغات