شرایط تاریخی و شیوه ی مبارزاتی امام حسین (علیه السلام) (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
نویسنده در این نوشتار به تحلیل شرایط تاریخی پس از رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله پرداخته و دورهی شکوهمند نبوی را ترسیمی کوتاه نموده و رحلت جانگداز پیامبر گرامی اسلام را به عنوان یک تراژدی غمبار تاریخی مطرح نموده و سپس دگردیسی تاریخی پس از رحلت آن پیامبر بزرگ را ترسیم نموده است. پیش بینی پیامبر در حاکمیت فاجران را تصویر کرده است که دقیقا پس از رحلت پیامبر، مفاسد گوناگونی از بالای هرم حاکمیت به سطح تودههای اجتماعی سرایت کرده و حاکمیت کانون مفاسدی گشته است که همه چیز را در معرض هجوم بی امان خود قرار داده است. حاکمیت بنی امیه، حاکمیت یک حزب خطرناک تاریخی است، بخششهای بی قاعده، بی توجهی به وضعیت تودههای اجتماعی، فساد دربار اموی، حاکمیت رعب و وحشت بر جامعه از جمله انحرافات سطح حاکمیت است. اما در سطح تودههای اجتماعی، انحراف در مفهوم اطاعت، انحراف در برداشت از کلمهی بیعت، فقدان ارتباط با رهبری دینی و مردمی، همه و همه دست به دست هم دادهاند و مردمی فاقد قدرت درک و تحلیل و ارزیابی را پدید آوردهاند، مردمی که به سرعت تحت تأثیر قرار گرفته و به بیراهه میروند. بیراهه روی در این اوضاع، یک قاعدهی تراژیک شده که حسین بن علی و یاران بزرگش رقم میخورد و عاشورا، بسان مدرسهی عزّت و شکوه دینی تجلی مینماید. شیوهی برخورد امام با چنان وضعیتی، نمیتواند نشستن در کرسی تدریس و یا خروج از عراق و یا شیوهی سکوت و انزوا باشد، بلکه بهترین و مناسبترین شیوه که همان اقدام انقلابی و مقدس است که در راه آن استقبال از شهادت، شیوهی مردان و زنانی مجاهد و نستوه میگردد و بدینسان یک رسالت بزرگ تاریخی توسط حسین بن علی و یاران بزرگوارش به انجام میرسد.متن
مدخلی بر موضوع
نهضت عاشورا که امام بزرگ شیعه، حضرت حسین بن علی علیهالسلام ، معمار آن است، حرکتی الهام بخش در تاریخ گرانبار تشیع است؛ هم به عنوان یک نقطه عطف برای تاریخ اسلام و هم به عنوان مبدأ الهام برای همه انسانهای بزرگ، آزاده و آزادیخواه جهان. این نهضت بزرگ و حرکت عظیم در زمانهای به وجود آمد که اقتضای آن، به طور ذاتی و جوهری، چنین حرکتی بود. حرکتی که برای ابدیت تاریخ، چهره ظلم و ستمگری را که با عناوینی سالوس گونه و فریبکارانه در آمیخته بود، فاش نموده و رسوا کرد و با همان جوهره خود، هنوز هم به رسواگری چهرههای ظلم و ستم پرداخته و بر کلیت ظلم و ستمگری در تمام چهرههای آن همچنان میشورد و این جنبش در امتداد تاریخ همواره مطرح است.
درس همیشه گویا و ماندگار عاشورا که معمار آن، آزادهترین انسان، در تاریخ بشریت است، دارای کلید و رمز است و همین موجب بقا و ابدیت این نهضت بزرگ است. یکی از کلیدها و رموز سترگ این قضیه، وجود سلسلهای از شرایط در تاریخ این نهضت بزرگ است، یعنی اینکه این نهضت در شرایطی تاریخی رخ داده که همین شرایط خاص، آن را همچنان بالنده و در رأس قلهای در میان همه حرکتهای فضیلت خواهانه قرارداده است و همین شرایط تاریخی، به این نهضت امکان بقا و برجستگی و تداوم را داده است.
مسأله دیگر در همین خصوص، شیوهای است که معمار بزرگ این نهضت برگزیده است؛ شیوهای منحصر به فرد از میان همه شیوههای قابل طرح و عمل برای دیگر انسانها، شیوهای که باز به نهضت امکان برجستگی، تداوم و گسترش به اندیشههای انسانهای فضیلت طلب را میدهد.
پس در این بررسی دو مسأله تأثیرگذار یعنی شرایط تاریخی نهضت عاشورا و شیوه مبارزاتی آن امام بزرگ را، البته به گونهای تطبیقی، با زمانه حاضر، به معرض بررسی و تحلیل مینهیم. امید که راهی روشن فرارویمان قراردهد.
شرایط تاریخی نهضت عاشورا
جهت درک شرایط تاریخی، باید تا حدودی ولو اجمالی و اشارت گونه، به واپسین روزهای حیات پیامبر و تراژدی بزرگ تاریخ پس از رحلت پیامبر اکرم اشاره کنیم. در این راستا چهار مسأله مهم قابل تعقیب و بررسی است.
1) پیامبر اکرم در سال نهم هجرت، چنان شهرت و آوازهای در سراسر جزیرة العرب پیدا نمود که تمام قبایل ساکن در، برای گردن نهادن به اسلام، به مدینه میآمدندو با پیامبر پیمان میبستند و بدین صورت، حکومت واحد عربستان را که حکومتی زیر لوای اسلام بود پذیرفتند.
در آغاز سال دهم، معجزه تاریخ رخ داد، مردمی که در سراسر زندگی خود جز کشتن و غارت کردن یکدیگر، پیشهای نداشتند، در نظام واحدی در آمدند و فرماندهی یک حکومت را پذیرفتند... پس از نبرد حنین اکثر قبیلهها یا مسلمان و یا متحد با پیغمبر شدند، بدین ترتیب جنگ و خونریزی در داخل سرزمینهای عربی، جای خود را به همبستگی و صلح و آرامش داد.1
این نکته، بیانگر این واقعیت است که قبائل تازه اسلام آورده عرب، با عشقی وافر به اسلام روی نهاده و شیفته آن بودند که اسلام را درک کرده و بدان عمل کنند، اما رحلت پیامبر بزرگوار اسلام، سبب شد که این خواسته درونی مسلمانان به خوبی برآورده نشود و اسلام به وسیله پیامبر و با رهبری ایشان به قبایل تازه مسلمان، معرفی نشود.
2) پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، بارها برای پس از رحلت خویش جانشین تعیین فرموده که روشنترین آن مسأله غدیر است.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در جریان غدیر، علی علیهالسلام را رسما به جانشینی خویش منصوب فرمودند و با صدای بلند که همه مسلمین، به آن اعتراف دارند، اعلام فرمودند:
«من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه وانصرمن نصره و اخذل من خذله و ادرالحق معه حیثدار.»2
هر که من مولای اویم، پس علی مولای او است، خدایا سرپرستی کن هر که او را سرپرست خود میداند و به ولایتش اعتراف میکند و دشمن بدار هر که را که با او دشمنی کند. دوست بدار هر که او را دوست میدارد و خشم نما بر هر که بر او خشم میکند، یاری کن هر که او را یاری کند و خوار و نابود ساز هر که او را خوار شمرد، و حق را در هر جا که او است قراربده.
3) رحلت جانگداز پیامبر اکرم، آغاز یک شکست و یک تراژدی بزرگ تاریخی را حکایت مینماید.
در حالی که علی بن ابی طالب و بنی هاشم، سرگرم مراسم غسل پیامبر بودند، بعضی سران قوم، بی توجه به آنکه دو ماه پیش پیغمبر چه گفته است، به فکر افتادند که باید تکلیف رئیس امّت را تعیین کنند، گروهی از مردم مکه (مهاجران) و مدینه (انصار) در جایی که به نام سقیفه بنی ساعده معروف بود گرد آمدند، آنان میخواستند هر چه زودتر زمامداری برای مسلمانان انتخاب شود... سرانجام عمر و ابو عبیده جرّاح، ابوبکر را به ریاست پذیرفتند و با او بیعت کردند.3
بدینسان، انحرافی بزرگ در روز رحلت پیامبر بزرگوار اسلام، که بعدا میدان دهنده دیگر انحرافات بود صورت گرفت.
4) وضعیت حوزه اسلامی، پس از خلافت علی بن ابیطالب علیهالسلام ، وضعیتی آشفته و غمبار است، معاویه و گروه اموی، برای ایجاد انحراف در تاریخ اسلام و رسیدن به منافع شخصی و حکومت دلخواه خویش، علیه آن حضرت قیام نمودند. منفعت طلبان و سودگرایان و دیگر قدرت طلبان هم به موضعگیری حادی در برابر خلافت مظلومانه علی پرداختند و بدینسان وقایعی همچون ماجرای جمل، صفین و در پایان واقعه نهروان روی داد، که تداوم این جریانها منجر به شهادت آن امام مظلوم شد.4
با شهادت امام علی علیهالسلام و پس از آن صلح امام حسن مجتبی علیهالسلام ، رسما ماجرای خلافت یزید، توسط معاویه مطرح شد. این مسأله رخ نداد، مگر به جهت آنکه فضای جامعه آن روز آمادگی پذیرش را، چه به دلخواه و چه به جبر، داشت؛ حال آنکه چهره یزید به عنوان یک چهره پلید و زشت در جامعه آن روز کاملاً شناخته شده بود، ولی در عین حال حجم انحرافات به حدّی گسترده بود که زمینه پذیرش مردم نسبت به بیعت با یزید وجود داشت.
تحلیلی از وضعیت نهاد
حاکمیت و جامعه
با توجه به مقدمات چهارگانه فوق، میتوانیم جامعه را به خوبی تحلیل نماییم. اوّلاً بسیاری از کسانی که در خارج مدینه و در مناطق دور دست میزیستهاند، به طور مستقیم، توفیق نیافتهاند که معارف دینی را از شخص پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دریافت نمایند. آنها پس از رحلت پیامبر و در دوره خلفا، تدریجا با سطوحی از معارف دینی آشنایی پیدا نمودهاند و با توجه به سیره حکومتی خلفا، خصوصا خلیفه سوّم (عثمان) نوعی از افکار، باورها و مسائل به آنان منتقل شده و در واقع، اسلام را از همان دریچه دیده و با آن آشنایی یافتهاند، که قطعا آشنایی کامل و دقیقی از تعالیم اسلامی نبوده است.
با پیدایش سقیفه، مسأله جانشینی علی علیهالسلام ، به سرعت به فراموشی سپرده شد و رحلت پیامبر، زمینه آمادهای برای پیدایش نفسانیات و قدرتطلبی حاکمان جدید فراهم نمود، همان انحرافات نخستین، بستر ساز انحرافات بعدی واقع گردید و در فرایند یک حرکت منفی، حزب اموی به حاکمیت دست یافت، چنانکه
«ولکننی آسی ان یلی امر هذه الامة سفها ئها و فجارها فیتخذوا مال اللّه دولاً و عباد اللّه خولاً و الصالحین حربا و الفاسقین حزبا»5
لکن بیمناکم به اینکه حاکمیت این امت به دست سفیهان و گنهکاران افتد، مال خدا را به چنگ آورده بندگانش را برده خود سازند و با شایستگان بجنگند و فاسقان را حزب و دسته خود سازند.
معاویه با چنان زمینههایی اوضاع را برای عملی ساختن مکنونات فاسد اندیشه و ضمیر خود کاملاً آماده میبیند. به این ترتیب:
معاویه، رسم انتخاب خلیفه را بر هم زد و سنت دیرین جاهلی را او نو زنده کرد، او چون میدانست به زودی خواهد مرد، خواست تا زمامداری را همچنان در خاندان خود نگاه دارد. اما با همه مردمشناسی نمیپنداشت کار به آسانی پیش برود، چه گذشته از آنکه از عصر پیغمبر تا مدت نیم قرن، ریاست بر مسلمانان مورثی نبود، مردانی که پس از پیغمبر عهدهدار این منصب شدند، عمری را پشت سرگذاشته و به پرهیزگاری مشهور بودند، یزید در این هنگام سالیان عمرش از سی کمتر بود. اینکه گویند معاویه گاهگاه جوانان قریش و مخصوصا نوجوانان هاشمی را میشمرد و میگفت علی بن الحسین برای خلافت از همه شایستهتر است، برای این است که میخواست با این سخن که به ظاهر ستایشی از فردی مخالف او است، تصویر خلافت سالخوردگان را از خاطرهها بزداید و در ذهن مردم جای دهد که جوانان نیز میتوانند خلیفه مسلمانان باشند، تاروزی که خواست مقصود خود را عملی سازد و یزید را به ولایتعهدی منصوب کند، مردم چنین کاری را امرعادی بپندارند.6
سطح عالی هرم، حاکم،
به عنوان نمونه مسلط بر جامعه
سطح میانی هرم
حاشیه نشینان حکوت، درباریان،
اطرافیان، (دبیران، معاونان و...)
سطح نازل هرم
جامعه، تودههای اجتماعی
تاثیر نهاد حاکمیت بر جامعه
نهاد حاکمیت، چه مثبت و چه منفی، نقشی کلیدی و بنیادی در سوق دادن جامعه به سوی غایات و اهداف و مقاصد دارد. اگر حاکمیت، دارای جنبههای مثبت، سازنده، معنوی، الهی و ربّانی باشد، قطعا جامعه به سوی همین اهداف و غایات و مقاصد ره میسپارد و اگر حاکمیت از خصلتهای منفی برخوردار باشد، جامعه نیز به سوی همان خصلتها، رهسپار خواهد شد. اینک حاکمیت اموی را که شجره خبیثهای بود که در زمین جامعه اسلامی رویید، مورد تحلیل قرار داده و تاثیر گذاریش را بر جامعه باز میگوییم تا دریافت شود که چرا مردم، حسین بن علی علیهالسلام را در کربلا تنها گذاشته و آن اسوه پاکیها را به مسلخ بردند.
حوزه حاکمیت، در این دوره همچون کانونی بود که مفاسد از آن به کل جامعه سرایت میکرد.
اگر هرمی را در نظر بگیریم که در بالای این هرم، حاکم و در میانه هرم، اطرافیان حوزه حاکمیت و در پایین هرم، تودههای اجتماعی قراردارند، باید بپذیریم که مفاسد از بالای هرم به سطوح میانی و از سطوح میانی به پایینترین سطح سرایت میکند.
اگر حاکم، به عنوان فرد مسلط بر جامعه، از اخلاقیات، منشها و رفتارهایی منفی برخوردار باشد، همین اخلاقیات (البته به شکل افسار گسیختهتری) به سطح میانی و از آنجا (به شکل نابهنجارتری) به جامعه سرایت مینماید و همه چیز را به تباهی و نابودی میکشاند،چنانکه دقیقا همین تصویر را میتوانیم در حاکمیت یزید مشاهده کنیم.
مسعودی، مورخ قرن چهارم هجری که فاصله چندانی با دورههای نخستین خلافت ندارد، چهره یزید را به عنوان فردی سگ باز و میمون باز، بوزینه باز، شخصی که دائما شراب میآشامد، معرفی میکند7 و همین، فساد دستگاه خلافت را روشن میسازد.
او در زمینه سرریزی خصلتها به اصحاب درجه یک یزید و نیز از آنها به جامعه مینویسد:
بر اصحاب یزید، افعال یزید سرریز شده بود.8 در ایام حاکمیت یزید، غنا در مکه و مدینه شایع شد و اسباب لهو و تار و طنبور رونق یافت و مردم آشامیدن شراب را علنا انجام میدادند.9
آنتون بارا درباره یزید چنین مینگارد:
یزید، نمونهای از یک شاهزاده سر به هوا و منحرف بود. چنانکه کتب زیادی از او حکایت نمودهاند، نادان و مغرور و دارای تهور جاهلانه بود. لذا فکری سطحی و دور از احتیاط و راز پوشی و تمایل فراوانی به لهو و لعب و شرابخواری و زنان و سگ داشت، تا جایی که بر سگان لباسهایی از پارچههای زیبا و زربفت میپوشاند و برای هر سگی، بندهای گمارده بود که او را نگهبانی و خدمت کند. سیاست گذاری او در دولت و حکومت، سیاستی برگرفته از هواهای نفسانیاش بود.10
وضعیت غمبار جامعه در عصر اموی
البته حوزه اجتماعی در این دوره، خود داستان غمبار و تراژیک دیگری است که باید آن را روشنتر و تفصیلیتر به تصویر بکشیم.
با توجه به وضعیتی که در بالای هرم حاکمیت و سطوح میانی آن دیدیم، طبیعی است که همه آن اخلاقیات، منشها و خصلتهای منفی و رفتارهای غلط، از حوزه حاکمیت، به جامعه سرایت کند و بلکه بدتر از آن و به شکل افراطی نماید. شرایطی را که زمینه ساز چنین وضعیتی است میتوان به شکل زیر تصویر نمود:
1) بخششهای بیقاعده و حتی بیحد و حصر از ناحیه خلفا، خصوصا به متملقان و چاپلوسان که بر اثر همین رویکرد اجتماعی، بازار سالوس، ریا، تملق و چاپلوسی را رونق داد.
2) بی توجهی به وضعیت تودههای اجتماعی که بر این ناهنجاری اجتماعی، فقر و تضاد طبقاتی شدید رواج یافته و بی عدالتی، همه جا خود را نشان میداد. وابستگان به دربار اموی از زندگی مرفه برخوردار بوده و تودههای اجتماعی از فقر مزمنی رنج میبردند و لذا اخلاقیاتی در آنان به وجود آمد که حاضر بودند برای چند دینار، دین خود را هم بفروشند، چنان که در ماجرای مسلم بن عقیل در کوفه، این رویکرد اخلاقی کاملاً مشهود بود.
3) فساد دربار اموی این مسأله بیش از مسائل دیگر خود را نشان داده است. به گونهای که یزید به عنوان حاکمی عیاش و شهوتران مورد توجه والگوی عمل حاکمان و وابستگان به دربار خلافت بوده است.
4) حاکمیت رعب و وحشت بر جامعه نمونه آن آمدن عبید اللّه زیاد به کوفه است که به مجرد ورود، مردمی که سوگند وفاداری به مسلم را یاد کرده بودند، بر اثر رعب و وحشت از دور مسلم پراکنده شدند و میدان را برای عبید اللّه باز گذاشتند.
آنها به بخششهای مالی، از هر طرف که باشد چشم دوخته بودند. قلبهایشان مملو از چیزی بود که عملهایشان آن را تداعی نمینمود. قلبهایشان مملو از کینه و انزجار نسبت به دستگاه خلافت و در دل دوستدار حسین بن علی بودند، اما فقر و مسکنت و رعب و وحشت و فقدان تربیت صحیح دینی، باعث شده بود که کمر به قتل فرزند پیامبر صلیاللهعلیهوآله ببندند. چنانکه در سخن فرزدق شاعر، چنین آمده است:
«قلوب الناس معک و سیوفهم علیک.»11
دلهای مردمان با تو است و شمشیرهایشان علیه تو.
امام حسین علیهالسلام ، با توجه به همین صحنهها، چندین بار در بین راه، عباراتی از این نوع را بیان فرموده است:
«ایها الناس قدخذلتنا شیعتنا فمن اراد منکم الانصراف فلینصرف.»12
ای مردمان، شیعیان ما، مارا خوار نمودند، هر که میخواهد برگردد، برگردد.
بر اثر همین خصلتها بوده است که عدهای کثیر از همراهان امام، در منزلگاههای مختلف، با شنیدن این گونه مطالب، کاروان امام را ترک میگفتند و تنها یاران با وفای آن حضرت و بنی هاشم که عمدتا از مدینه به همراه او آمده بودند، ثابت قدم و پایدار باقی ماندند.
دریغا میشکافد تیغ سرهای کسانی را که یار ما ولی بر ما جفا کار و ستمکارند
انحراف در تفکر دینی جامعه
تاریخ دورههای اسلامی به خوبی نشان داده که هر جا در جامعه مسلمین، انحرافی از تفکر اصیل دینی پیدا شده، همانجا مرکز تاخت و تاز و غلبه جلادان و ستمگران تاریخ شده است، اما آنچه که در بحث مورد نظر ما، یعنی تاریخ دوره اموی بیش از همه کژیها و انحرافات مشهود و ملموس است، همین انحراف در حوزه تفکر دینی است. بر اثر مسائلی که در فصلهای پیشین نوشتار بدانها اشاره کردیم، تفکر دینی در این دوره در غربتی عجیب گرفتار آمده است. به گونهای که از بررسیهای به عمل آمده در وضعیت تاریخی آن دوره درمییابیم که چند مسأله مدار حرکت فکری آنها را مشخص میکند.
1) انحراف در مفهوم اطاعت
در اندیشه اسلامی، اطاعت از امام معصوم واجب شده و در واقع عدل اطاعت از خدا و رسول دانسته شده، چنانکه میفرماید:
«اطیعواللّه و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم.»13
خدا و رسول و صاحبان امر را اطاعت کنید (مراد از صاحب امر، در این آیه و آیات نظیر آن، امام معصوم میباشد) اما این قضیه چنان انحراف پیدا نمود که آن را شامل اطاعت از هر نوع فرد ظالم و فاسق و جائری هم میدانستند، چنانکه این آیه را بر لزوم اطاعت از فرد ظالم و ستمگری همچون یزید هم ناظر شمردند. در صورتی که به طور قطع در تفکر دینی اطاعت از چنین امام و رهبری نه تنها واجب نیست، بلکه حرام مسلم و قطعی هم هست.
2) انحراف امّت در برداشت از کلمه بیعت
یکی از واژهها و کلماتی که در قرآن مجید، نشانهی پیوند امت اسلامی با رهبر معصوم و حاکم عادل دینی است، کلمه بیعت است که به معنای گردن نهادن و پذیرفتن و نیز به مفهوم خود را ملزم به پیروی دانستن میباشد. در این کلمه که در فرهنگ قرآنی، فقط برای ایجاد ارتباط میان امت اسلامی و پیامبر و امام و در دوره غیبت، مشابهترین فرد با این بزرگواران است، انحراف سترگی روی داد. برداشتهایی که از کلمه بیعت صورت گرفت، صددرصد برداشتهای انحرافی بود و توجیه گر مظالم و جنایات بزرگی در تاریخ شد. در قرآن مجید، خطاب به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید:
«ان الذین یبایعونک تحت الشجرة انّما یبایعون اللّه...»14
این آیه، در دوره اموی دستاویز توجیه همه جنایتها قرار گرفت. آیا واقعا با هر فردی، که به دروغ داعیه رهبری امت اسلامی را دارد و فاقد هر گونه صلاحیت، لیاقت، پاکی و طهارت است، میتوان بیعت نمود؟
آیا با فردی متظاهر به فسق، فاسق، شرابخوار و مخالف ایدههای رسالت هم میتوان بیعت نمود؟
پاسخ این است که در نصوص دینی ما، بیعت با چنین فردی نیز از حرمت قطعیه برخوردار است. این مقوله در جامعه منحرف اموی بسان سنتی غلط پایهریزی شد.
بیعت کردن مردم، یعنی امضا کردن و صحّه گذاشتن نه تنها روی خلافت شخص یزید، بلکه همچنین روی سنتی که معاویه پایه گذاری کرده است که خلیفه پیشین خلیفه بعدی را تعیین کند، نه اینکه خلیفه پیشین برود، بعد هم جانشین او را تعیین کند یا اگر شیعه بودند به نصّی که از طرف پیغمبر اکرم رسیده است عمل کنند، نه یک امری که نه شیعه میگوید و نه سنّی، خلیفهای خلیفه دیگر را، پسر خودش را به عنوان ولی عهد مسلمین تعیین کند، بنابراین این بیعت تنها امضا کردن خلافت آدم ننگینی مانند یزید نیست، امضا کردن سنتی است که برای اولین بار توسط معاویه میخواست پایه گزاری شود.15
3) فقدان ارتباط با رهبری دینی
هنگامی که مردم جامعهای با رهبر دینی خود از کمترین سطح ارتباط برخوردارند و حتی او را به عنوان رهبری دینی نمیشناسند، طبیعی است که قطبهای گمراه کننده، به عنوان رهبر، حتی به عنوان رهبر دینی، خود را بر جامعه تحمیل کنند و در فرایند این تحمیل، باعث گمراهی همه جانبه در متن روابط اجتماعی و طیفهای انسانی شوند. نمونه این مسأله، حاکمیت یزید است که بر ویرانهی فقدان ارتباط جامعه روییده و همه چیز را به نابودی کشانده است.
تا رهبری با خصوصیات فوق العاده، اقتدار و نفوذ در جامعه مطرح نباشد، آلترناتیو شکل نمیگیرد و تا آلترناتیو وجود نداشته باشد، جنبش شکل نمیگیرد. نارضایتی در هر سطحی باشد، بدون وجود آلترناتیو و کسی که سخنگوی نارضایتی شده و به بیان عمومی انقلاب تبدیل شود وجودنداشته باشد، جنبشی تکوین نمییابد.16
مردمی فاقد قدرت تحلیل
مردم کوفه علی رغم انحرافاتی که عمومیت جامعه آن روز داشت، دارای یک خصلت منفی مضاعف میبودند که همین مسأله باعث برهم خوردن معادلات سیاسی، اجتماعی و مذهبی آن روز شد. کوفه مرکزی بزرگ بود که از زمان علی علیهالسلام که این شهر را مرکز خلافت خویش برگزید، موقعیت استراتژیکی خاصی پیدا نمود. کوفه بیشتر یک پادگان نظامی بود تا شهری از اقلیتهای تمرکز یافته؛ پادگانی که از حقوق بیت المال بهره میبرد و به علت بافت اجتماعی ناهمگون دارای کمترین اثر و کارایی بود.
چند گانگی ساخت اجتماعی و شهر پادگانی تازه تأسیس که فاقد ریشه و هویت تاریخی است و عشایر و خاندانهای گوناگون در آن جای گرفتهاند، از همبستگی بر خوردار نیست و مستعد تفرقه است، نفاق فردی یک رذیلت اخلاقی است ولی مرضی شدن آن به تعبیر دورکهیم، یعنی شیوع نفاق، یک پدیده اجتماعی برخاسته از ساختارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی میباشد، از سوی دیگر وضع کوفه از نظر مادی مطلوب بود و اشراف و طبقات متمول صاحب نفوذ و قدرت بودند. پایگاه اقتصادی، متغیرِ مهمی در تنظیم رفتار سیاسی و اجتماعی است، اشراف و وابستگان به آنها نوعا محافظه کارند زیرا آنها که در بحرانها، تنشهای شدید و تحولات متاعی برای از دست دادن دارند و منافع آنها در آشوب به مخاطره افکنده میشود، محتاط و محافظه کار میشوند. در کوفه قدرتمندترین نهادها و طبقات، حکومت و اشراف یا سران قبائل هستند و تغییر رفتار آنان فرساینده، یا کاهنده یا افزاینده عصیانهای جمعی است.17
کوفیان بر اثر فقدان قدرت تحلیلی، مردمی بودند که به سرعت تحت تأثیر قرار میگرفتند و بدین جهت، عجول هم بودند و در مواجهات سیاسی و اجتماعی، به سرعت تحت تأثیر متغیرها قرار میگرفتند و میخواستند هر کاری را به سرعت انجام دهند، لذا هنگامی که تحت تأثیر عبید اللّهزیاد قرار گرفتند، خواستند هر چه زودتر واقعه کربلا خاتمه یابد.
آنها عجول بودند و همواره تعجیل آنها در تصمیمگیری، به ضرر خود و حکمرانانشان تمام میشد، زود رنج بودن و در کنار آن زود قانع شدن و همچنین زود تسلیم شدن و زود سرکشی کردن همه با هم، حاکم بر روحیات این مردم بوده است.18
به همین جهت، علی رغم آن همه نامهها که تحت تأثیر سخنرانیهای درونی خودشان نوشته بودند، به محض اینکه فرد پلیدی همچون عبید اللّه زیاد با دسیسه و نیرنگ وارد کوفه شد، چنان رعب و وحشتی در دل آنان ایجاد شد که تمام کردههای پیشین و افکار گذشته خود مبنی بر یاری رسانیدن به امام حسین را فراموش کردند.
خشونت ابن زیاد درصد بالایی از مردم کوفه را به هراس انداخت و کسانی که بسیار زود رنج و در تصمیمگیری عجول بودند، نه تنها از ناحیه ابن زیاد خود را در معرض تهدید میدیدند، بلکه در اثر شایعات او مبنی بر رسیدن قریب الوقوع سپاه شام، کاملاً خود را باختند.19
برایند تحلیل جامعه شناختی فوق
با توجه به تحلیل جامعه شناختی صورت یافته در مراحل پیشین نوشتار، این نکته به خوبی مشهود است که این لحظه تاریخی، لحظه حساس و تعیین کنندهای است. از ناحیهای تلاش نظام اموی در ایجاد انحراف در پیکره جامعه و در گرایشهای دینی، حاکمیت هوس و غرضهای سود جویانه نظام اموی و از طرفی تأثیر پذیری شدید و بالای جامعه آن روز به ویژه کوفه، این واقعیت را در برابر هر انسان بیدار و اهل دردی ملموس مینماید که در چنین زمانهای غریب و حسّاس، نمیتوان چشم را بر حوادث فروبست و بحرانهای گونه گونی را که در جامعه اموی، نمودار شده به حال خود وانهاد.
توضیح اینکه در این دوره، به جرأت و قاطعیت میتوان بیان داشت که بحران جامع و همه جانبهای روی داده و همه ساختارهای فکری، سیاسی، معرفتی، اخلاقی و گرایشات اصیل دینی به نمادهایی همچون امامت و رهبری امام معصوم و... دچار بحران شده و بحران فراگیری همه ساختارها را فراگرفته است و در تمام حوزههای اجتماعی این بحرانخود را نشان داده است. جمع بندی این حوادث، نشانگر این واقعیت تاریخی است که باید در این دوره، یک اقدام بزرگ و همه جانبه روی دهد، تا در نتیجه جلوی این بحران کشنده سدّ شود و اندیشههای آیندگان با تأثیرپذیری از این اقدام بزرگ دچار کژ تابی مجددی نگردد.
در چنین دوره حساس تاریخی، اقدام قهرمانانه، درشت و سترگی ضرورت داشت که اذهان و اندیشههای مردمان را به تحولی همه جانبه و بنیادین فرابخواند و حادثه کربلا و نهضت عاشورا، مولود یک چنین شرایط حساس تاریخی،سیاسی و اجتماعی است.
فاجعه کربلا در زمانی به وقوع پیوست که مردم به خواب رفته و رفتار شان دگرگون گشته و دچار بسیاری از ناهنجاریهای اخلاقی و رفتاری ناشی از بی توجهی به سرنوشت خود در حساسترین دورانها شده بودند.20
نهضت عاشورا، خیزش در دوره سکون
با توجه به چنان شرایط تاریخی، غیرت و حمیت دینی فردی همچون حسین بن علی علیهالسلام ، اقتضایی غیر این نداشت که باید خیزشی سترگ را در دوره حاکمیت سکون، خفقان و بیداد بزرگ تاریخی ایجاد نماید. قهرمان این خیزش، خود او است که از نسل پاکان و سلاله نبوی است و از همین جهت نهضت حسینی، نمونهای والاست.
از مهمترین علل قیام حسین علیهالسلام این بود که دین مورد تعرض قرار گرفته و امویان تلاش میکردند که دین را به تمامه از محتوا تهی کنند و جز پوستی از آن باقی نگذارند و به نام دین، مردمان را به بندگی خودگیرند و تحت لوای دین، به حقوق وحیثیت و شرافت مردمان تعدی نمایند و داراییها شان را به غارت برند و دست به دست بگردانند.21
خود آن حضرت، هنگام ورود به مکه در نامهای به مردم بصره وضعیت زمانه را بدین گونه توصیف مینماید:
«و انا ادعوکم الی کتاب اللّه و سنة نبیة ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ فان السّنة قدامتیت وانّ البدعة قداحییت.»22
امام خمینی قدسسره درباب ماهیت نهضت حسینی چنین مینگارند.
آن روزی که بخواهد در وجهه اسلام خدشه وارد بشود، آن روز است که بزرگان اسلام جانشان را دادند برای او، در زمان معاویه و در زمان پسر خلف معاویه، مسأله این طور بود که چهرهی اسلام را که اینها داشتند قیبح میکردند، به عنوان خلیفة المسلمین، به عنوان خلیفه رسول اللّه آن جنایات را میکردند، مجالسشان مجالس چه بود، اینجا بود که تکلیف اقتضا میکرد برای بزرگان اسلام که مبارزه کنند و معارضه کنند و این چهره قبیحی که اینها دارند از اسلام نشان میدهند و اشخاص غافل ممکن است که خیال کنند که اسلام خلافتش همین است که معاویه دارد و یزید دارد، این است که به خطر میاندازد اسلام را، و این است که مجاهده برایش باید کرد، ولو انسان به کشتن برود.23
تیغ بهر عزت دین است و بس مقصد او حفظ آیین است و بس24
همین روح حماسی است که حسین بن علی علیهالسلام را به معرکه میکشاند و همین تموّج حماسه است که باعث میشود در گرما گرم ظهر عاشورا، پس از نماز یاران باوفا و بینظیر خود را به غیرت دینی فرا خوانَد و به آنان چنین فرمایَد:
«فحاموا عن دین اللّه و دین نبیه، و ذبوا عن حرم الرّسول.»25
پس حمایت کنید از دین خدا و پیامبرش، و دفاع کنید از حرم رسول خدا.
نهضت عاشورا، مدرسه عزّت
نهضت عاشورا، تجلی درسی بزرگ و مدرسه عزت و کرامت انسانی است. عزت، آن حالتی است که به انسان، بزرگی نفس، شکست ناپذیری، استواری، اقتدار و استحکامی وصفناپذیر میبخشد که خود را در مقابل ستمگران خوار و بیمقدار نسازد و سربلندی و استواری خود را نگهدارد و بر آن بیفزاید.
آنچه سلامت آدمی را در همه احوال تأمین میکند، عزتمندی است و از این رو جایگاه عزت در تربیت رفیعترین جایگاه است و نظام تربیتی باید به گونهای سازمان یابد که انسانها را به عزت حقیقی برساند و هرگونه عامل نفی عزت مردمان نفی شود. انسانهایی با شخصیت ایمانی و منش انسانی تربیت شوند... مدرسه حسینی، مدرسه تربیت انسان بر مبنای سربلندی و بزرگواری است....26
نهضت عاشورا، عالی ترین تجلیگاه کرامت انسانی است، انسانهایی که هیچکدام تن به خواری و ذلت ندادند عبد اللّه علایلی گفته است:
حسین علیهالسلام عالیترین نمونه پاسداری از کرامت انسانی و دفاع از آن و جانبازی در راه آن را به مانشان داد، زیرا نعمت کرامت، در نظر آزادگان با ارزشتر از نعمت وجود است.27
حسین بن علی علیهالسلام ، به ما آموخت که چگونه عزت دینی خودمان رانگهبانی و حراست کنیم، اگر چه به ایثار جان باشد.
شیوه مبارزاتی امام حسین علیهالسلام
با توجه به وضعیت کلی آن دوره تاریخی و حساسیت آن و لزوم یک حرکت بزرگ بیدار گرانه، اکنون باید دید که آن امام همام و آن تربیت یافته دامان زهرا(س) باید چه شیوهای را برگزیند که هم کار بیثمری انجام نداده باشد و هم اینکه آن کار، دارای اثر ماندگار، عمیق و بیدار گرانه باشد.
برای پاسخ به این پرسش باید راههایی را که پیش روی آن امام بزرگ قرار داشته، به نحو اختصار بررسی نماییم راههایی که به طور اجمال فراروی آن حضرت قرار داشته، چند راه است:
1) تلاش فرهنگی آمیخته با تقیه.
یکی از راهکارهای اساسی در مواجهه با افکار و اندیشههای انحرافی و نیز تثبیت اندیشههای سازنده و متعالی، تأثیرگذاری در جامعه از ناحیه فرهنگ است. چنین کاری قادر است تودههای انسانی را به بهترین و کاملترین شکل تربیت نماید. البته این در دورهای کار ساز است که زمانش سپری نشده باشد. و در صورتی که فرهنگ سخیف و منحطی در اندیشهها جایگزین شده باشد دیگر تلاش فرهنگی، کار به سامان و به قاعدهای نخواهد بود و حتی ممکن است نتیجه منفی به بار آورد.
فرهنگ دوره اموی، به چنان مرحلهای رسیده بود که همگان یزید میمون باز، سگ باز و فاسق را به عنوان امیرالمؤمنین میشناختند و چنین شخصی مدعی هم بود و میگفت من خلیفه پیغمبرم و مدعی بود که مجری دستورات الهی است. وقتی این مسأله به شدت در جامعه مقبول واقع شد، دیگر کار فرهنگی کردن نتیجهای نداشت. اینکه امام در مسجد مدینه مینشست و تفسیر علمی اسلام میکرد، چنانچه توفیقی مییافت، فوق العاده اندک بود.
2) خروج از عراق و رفتن به مکانی دیگر.
راه دوم، که برخی از شخصیتهای مطرح آن دوره، برای امام پیشنهاد میکردند،رفتن به مکانی دیگر بود. مسلما این راه هم با روح والا و بلند امام حسین علیهالسلام سازگاری نداشت، یعنی انسان دردمندی که از ناهنجاریها مطلع است و آغاز انحراف ستیهنده و تباهگری را مشاهده میکند، نمیتواند ترک میدان مبارزه کند و به سرزمینی دیگر برود زیرا که شخصیت و روح بزرگ چنین انسانی، اجازه این ترک میدان را نمیدهد. بدین روی رفتن از عراق و پناه بردن به مکانی امن هرگز شایسته آن روح بلند نبوده است.
3) راه اصلی و شیوه مبارزاتی عمده.
آن راهی که میتواند سخن اباعبداللّه را به گوش انسانها برساند و سازگاری کامل با روح والا و بلند امام حسین علیهالسلام دارد این است که حرکت و خیزشی را آغاز کند که در اعماق تاریخ بماند و بیشترین تأثیر تاریخی را به بار آورد و بتواند جهت حرکت اجتماع را تغییر دهد و مسیری تکامل آفرین و هدایتگر را فراروی تاریخ بگشاید.
امام هرگز نمیخواست موافقتی با یزید و حاکمیت او داشته باشد، حتی اگر این مخالفت به شهادت وی و یارانش انجامد و در پی چارهای بود که در صورت امکان انقلابی علیه یزید به راه انداخته و حاکمیت جامعه اسلامی را از چنگال خونین آل امیه نجات دهد.28
با همین نگرش، هندسه فکری امام و شیوهی مبارزاتی را که ایشان آغاز گر آن بوده به خوبی دریافت مینماییم
پاسخ مساعد به مردم کوفه
امام حسین علیهالسلام همچون پدربزرگوارش ـ که مردم به سوی ایشان هجوم آورده و خواستار پذیرش خلافت از ناحیه آن حضرت شدند و حضرت هم با همین انگیزه خلافت را پذیرفت ـ در پاسخ به اقبال فراوان و گسترده مردم کوفه و دعوت مکرر ایشان جهت رفتن به عراق، به آن حوزه متمایل شدند. لذا شیوهی ایشان اتکای به خواستهای مردم، البته آمیخته با بصیرت کامل بود. بنابراین در شیوهی مبارزاتی امام، اولین عنصر، تکیه بر خواست تودههای مسلمانی بود که عشق به استقرار حکومت اسلامی، بسان حکومت علوی را در سر میپروراندند.
اگر امام دعوت مردم را نمیپذیرفتند، حجت قطعی بر مردم تمام نشده بود و جای اعتراض باقی میماند.
آیا اگر امام به کوفه نمیرفت و در همان مکه هدف سوء قصد قرار گرفته و کشته میشد، همین افراد نمیگفتند که چرا حسین در مقابل آن همه نامههای کوفیها و اصرار آنان در رابطه با دعوت از او، بی اعتنایی کرده و به آنجا نرفت تا در پناه شمشیرهای مردم کوفه از خطر ترور در امان بماند و پیروز مندانه به اهداف سیاسی خودنائل شود.29
دعوت به حق در متن مبازره
در شیوهی مبارزاتی امام علیهالسلام ، عنصر دعوت به حق، کاملاً امر مشهودی است. برای اینکه مبارزهای حرفهای اصلی خود را بیان کند، رهبری مبارزه باید در متن مبارزه، اهداف خود را به روشنی و صراحت کامل تبیین نماید. امام حسین علیهالسلام در مواقف عدیدهای همچون عذیب المجانات، منزل زباله و منزل ذی حسم دعوت خود را برای مردم کوفه ابراز فرموده اما در روز عاشورا این عمل (دعوت به حق) اوج میگیرد و امام در برابر لشکر ابن سعد و عبید اللّه زیاد، مهمترین بخش دعوت خویش را بیان میفرماید.
گاهی قرآن به دست میگیرد و برای اتمام حجت و روشنگری به ایراد سخنان بلندی میپردازد و گاهی هم وقتی که به دلیل فریادی از شهیدی در میان معرکه، به معرکه میرود، به سخنان روشنگر میپردازد.
استقبال از شهادت
مسأله دیگری که بیانگر شیوهی خاص امام علیهالسلام در مبارزه با دستگاه خلافت است، استقبال از شهادت و ترجیح مرگ با عزت بر زندگی با ستمگران است. کلماتی همچون هیهات منا الذله30 و الموت اولی من رکوب العار31 یا این شعر که در غمبارترین صحنه روز عاشورا بیان شده:
انا الحسین بن علی آلیت ان لا انثنی
احمی عیالات ابی امضی علی دین النبی32
من حسین، فرزند علی هستم، سوگند خوردهام که هرگز به دشمن پشت نکنم، از عیالات پدرم حمایت کنم و بر سیره پیامبر مشی نمایم.
همگی حس شهادتطلبی و اوج روحی امام را بیان میدارد. این گونه اعمال و رفتار از حسین بن علی علیهالسلام معرّف و بیانگر شیوه کلی مبارزاتی او است. شیوه پاسخ به دعوت مردم کوفه، ابلاغ رسالتهای الهی و سازش ناپذیری در مبارزه و برهمین اساس است که نهضت حسینی تأثیری رسواگرانه در تاریخ داشته و باعث پیدایش تشکلهای انقلابی و استمرار ارزشها در تاریخ شده و نمادی از معرفی اسلام به طور جامع گردیده. الگو سازیهای حادثه عاشورا و تولید یک نمایش عظیم در این صحنه بزرگ تاریخی و دخالت داشتن عنصر مذهب در این مبارزه و نمود روشن از عزّت در این نهضت، آن را در تاریخ اثربخش ساخته و باعث ماندگاری تاریخیاش گردیده است.
پینوشتها
1. شهیدی، جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دهم، 1369، ص 98.
2. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج 1 و 2.
3. شهیدی، ص 107.
4. همان.
5. صبحی، الصالح، نهجالبلاغه، ص 280.
6. شهیدی، ص 176.
7. المسعودی، ابی الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب، ج 3، دارالمجرة ایران، قم، ص 66.
8. همان.
9. همان، ص 67.
10. بارا، آنتون، الحسین فی الفکر المسیحی، الطبقه الثانیة، کویت، ص 225.
11. بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، تصحیح محمودی، ص 160.
12. همان، ص 164.
13. قرآن مجید.
14. قرآن مجید.
15. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار/ 17، انتشارات صدرا، چاپ سوم، ص 141.
16. باقی، عمادالدین، جامعهشناسی قیام امام حسین و مردم کوفه، نشرنی، چاپ اول، ص 27.
17. همان، ص 44.
18. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات، چاپ اول، ص 131.
19. همان، ص 134.
20. محمد علی، موسی، روزنامه کیهان 26 مهر 80، شماره 17213، ص 6.
21. دلشاد تهران، مصطفی، مدرسه حسینی، انتشارات دریا، ص 233.
22. طبری، تاریخ الطبری، ج 5، ص 357.
23. امام خمینی، صحیفه نور، ج 27، ص 32-31.
24. اقبال لاهوری، کلیات، ص 75.
25. مقتل المقوم، ص 304.
26. دلشاد تهرانی، ص 276.
27. فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 214.
28. رسول جعفریان، ص 250.
29. همان، 145.
30. لهوف، 145.
31. مقتل الحسین مقرم، ص 345.
31. همان، ص 345.