آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

بزرگ فلسفه‏ی قتل شاه دین این است     که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
حسین مظهر آزادگی و آزادی است     و این مرام حسین است و منطق دین است
در استمرار دو جریان تاریخی عدل و ظلم، همواره دو گروه طرفدار وجود داشته است که گر چه استلزام عقلی ندارد که گروه خنثی را به یکی از این دو منتسب دانیم لیکن در عمل، گروه بی‏طرف یا همان خنثی در ردیف گروه دوم قرار گرفته است. یعنی با تماشای ظلم و به کمک مظلوم نشتافتن موجب تأیید ظالم گردیده است. بنابراین، در عمل دو گروه‏اند و هر کدام هم، نقش خاص خود را ایفا می‏کنند و خود را نسبت به طرفداری از آن متعهد می‏شمارند چنان‏که یکی از فقراتی که در زیارت امام حسین می‏خوانیم این است که: «یا لیتنی کنت معکم فأفوز معکم» یعنی این که، گر چه امروز ما در آن عهد و زمان نیستیم که با شمشیر به کمک امام برخیزیم، اما وظیفه‏ی دیگری داریم و آن پاسداری زینبی از ثمرات آن قیام مقدس و بزرگ است.
عاشوراهای مکرر
در حقیقت اگر درست بنگریم هر روز عاشورا و هر زمینی کربلاست. اگر آن روز، امام بود و سپاهی تا دندان مسلح در صدد قتل او، امروز هم همان سپاه را می‏نگریم که به شکل دیگری در صدد خنثی نمودن اثرات قیام حسینی هستند. اینان با سلاح علم و قلم به نبرد برخاسته‏اند و در یکایک حرکت‏های نهضت، تشکیک می‏کنند و این شگرد، به مراتب، تأثیرش از نیزه و شمشیر آن سپاه بر امام بیشتر است. چه آن‏که، از ریشه آن را در ذهن و فکر مردم زیر سؤال می‏برد و از میزان علاقه‏ها کم می‏کند. هر چند که، تأثیر منفیعزادری‏های غلط را نیز کمتر از آن نمی‏دانیم. (مداحان کاسبی که فقط برای بازارگرمی خود، از انتساب هر مطلب ناشایستی نسبت به امام و اهل‏بیت علیه‏السلام خودداری نمی‏کنند و در نتیجه مقام و موقعیت او را زیر سؤال می‏برند.)
نهضت عاشورا در مسیری پویش منطقی خود را گذراند که هرگز با برخوردهایی این چنینی تناسب ندارد، و لذا برخوردها، سخن گفتن‏ها و گزینش مواضع، بایستی مبتنی بر ماهیت بلند این نهضت باشد.
عقلانیت مبارزه
بدین جهت، یکی از محورهای مهم قابل بررسی در نهضت عاشورا، مسأله‏ی عقلانیت مبارزه‏ی حسینی است، در این راستا چند نکته را در خصوص ملاک‏های عقلانیت این مبارزه‏ی مقدس بررسی می‏نماییم.
الف: رهبری مبارزه
در بخش عقلانیت رهبری نکاتی قابل بررسی است.
1) رهبری خردمندانه، مدبرانه، و دوراندیشانه؛
2) داشتن دکترین آگاهی‏بخش و محرک در بسیج مردم به عمل جمعی و اقدام؛
3) داشتن شبکه‏ی پیام سریع، مطمئن، کارا و مجهز، تا در نقش رابط رهبری با توده، به خوبی و به موقع عمل نماید.
ب: جامعه و تاریخ
در بخش جامعه و تاریخ چند نکته خودنمایی می‏کند.
1) وجود عناصر انسانی آگاه، ورزیده، مطیع و آموزش‏دیده؛
2) داشتن پایگاه اجتماعی، یعنی در جامعه از موقعیت برتر برخوردار باشد؛
3) عنصر زمان و مکان، که اولی به تاریخ مربوط می‏شود، یعنی از موقعیت مناسب زمانی بتواند به بهترین نحو و در فرصت مناسب استفاده نماید، و دومی به شرایط جغرافیای انسانی مناسب.
این‏ها عوامل مؤثر در پیروزی هر جنبشی است؛ اعم از الهی یا غیره، و به تعبیر دیگر، این‏ها به مثابه‏ی ابزار کارآمد برای عمل هستند که انسان را در رسیدن به هدف یاری می‏رسانند، و در واقع، قانون پیروزی هستند.
در این نوشتار، در صدد آشکار کردن دو مسأله‏ی مبهم در قیام امام حسین می‏باشیم:
1) بررسی کارشناسانه‏ی زمینه‏ی قیاماجتماعی امام؛
2) بررسی شرایط علمی مبارزه‏ی مقاومتی و مبارزه‏ی رویارو در نهضت امام. (مقایسه‏ی شرایط علمی با واقعیت عینی)
در خلال مباحث مطرح شده به طرح بعضی از شبهات و ارائه‏ی پاسخ مناسب نیز پرداخته خواهد شد. اما آنچه به دور از این هیاهوها باید مورد توجه قرار گیرد، همانا ابزار ویژه‏ی شناخت نهضت امام حسین، یعنی شناختی نوتر از شخصیت امام است.
در واقع، این نوشتار معطوف به مباحث جامعه‏شناختی است. لذا بحث را از رهبری آغاز می‏کنیم:
1) مسأله‏ی رهبری جنبش
اگر از دید یک سیاست‏مدار به حرکت‏های امام بنگریم و یکایک اقدامات او را با توجه به شرایط اجتماعی آن روز، تجزیه و تحلیل نماییم در واقع، همان تصمیمی صحیح‏تر به نظر می‏آید که امام آن را اتخاذ نموده بود.
کورت فریشلر در کتاب «امام حسین و ایران» از یک موضوع پنهانی خبر می‏دهد که برای ما تا کنون ناشناخته بوده است که امام قبلاً به وسیله‏ی دخترش فاطمه ملقب به حورالعین در ایران طرفدارانی برای قیام فراهم نموده بوده‏اند. وی می‏نویسد «گیو» پسر رستم فرخزاد به پشتیبانی نماینده‏ی امام در ایران (فاطمه) طرفداران متنفذی در ری و نواحی منجیل گرد آورده بود و هر دم آماده‏ی استقبال از امام برای تشکیل حکومت بوده است. وی انتخاب کوفه و بصره را تنها به عنوان لشکرگاه از سوی امام می‏داند. تا هم ایرانیان و هم عراقیان در آنجا گرد آیند و به سمت ایران حرکت نموده، کار اصلی را آغاز نمایند. وی مطالب خود را از بارتولومو، و مارسلین نقل کرده است.1
این موضوع اگر صحت داشته باشد دلیل بر همان چیزی است که در صدد آن هستیم. یعنی از دوران نهفتگی جنبش، قبل از اقدام علنی، آگاهی می‏دهد.
روایات تاریخی بسیاری از کسب اطلاع بعضی از یاران امام، نسبت به آغاز قیام رسیده که امام به آنان وعده‏ی آن را در آینده‏ی نزدیک داده‏اند و علت آن هم روشن است. زیرا در عهد معاویه بوده است و معاویه با رعایت موازین ظاهری دین، این فرصت را در اختیار نهضت قرار نمی داد. و لذا موقعیت اجتماعی، مناسب قیام نبوده است.
امام در این دوره‏ی نهضت تمامی اقدامات بایسته را عملی ساخته بود؛ یعنی اولاً ارتباط خود را با مردم پیوسته و تشدید می‏نمود؛ ثانیا آگاهی‏رسانی را به حداکثر ممکن رسانده بود و رسولان خود را به کوفه، بصره و بعضی از قبایل می‏فرستاد و خود در امّ القری و مرکز جامعه‏ی اسلامی، مکه به نشر حقایق می‏پرداخت؛ ثالثا اقدامات تأمینی لازم را در همه‏ی مسائل ملحوظ می‏داشت. که نمونه‏ی آن بردن تعدادی مرد مسلح به همراه خود تا در خانه‏ی ولید، به هنگام دعوت ولید از ایشان برای گفت‏وگو می‏باشد. دست‏پروردگان هوشیاری از نظر امنیتی همچون قیس بن مسهر صیداوی، دلیل آن است که این شیوه را امام همواره مد نظر داشته و یاران خود را نسبت به آن آموزش می‏داده‏اند و اصل تقیه‏ی اسلامی که تنها در شیعه از رواج خوبی برخوردار است یکی از آموزش‏های اساسی امامان در چنین مواقعی است. مگر نه آن است که «پلیس پنجشنبه» (شرطة الخمیس) سازمان مخفی اطلاع و امنیتی است که در شیعه به فرمان امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام تأسیس شده و اکنون رهبری آن در اختیار امام حسین است؟ این‏ها و جز این‏ها دلالت تام دارد بر این که امام از همه‏ی فنون امنیتی استفاده می‏نموده اند. دلیل بارزتر این مسأله آن است که، امام به صرف رسیدن تعدادی نامه از دوردست، فریفته نشد و با تمام این‏ها، به تصور این که مبادا دسیسه‏ای پشت قضیه باشد، یا این که مردم ناسنجیده او را دعوت کرده باشند و یا گروهی از افراطیون بدون درک درستی از عواقب کار، با فشار، رأی مردم را اخذ نموده باشند و...، پسر عموی رشید و مبارز و آگاه خود مسلم بن عقیل را برای مشاهده‏ی عینی و ارزیابی دقیق‏تری از اوضاع، بدان سمت اعزام نمود.2
«حضرت تا مسلم بن عقیل را برای بررسی و اطمینان و اخذ بیعت نفرستاد، علی‏رغم نصیحت و دلسوزی‏های برادرش و بعضی از آگاهان علاقه‏مند سر راهش، تصمیم به اجرای قطعی آن کار خطرناک نگرفت، و چون از خلف عهد کوفیان و ترس و امتناع سران از استقبال و پشتیبانی او، آگاه شد رسما قصد انصراف کرد، و اگر به مدینه برنگشت و به همراه کسان و یاران ایثارگر، با شجاعت و شهامت به جنگ و قتال پرداخت، برای آن بود که ابن زیاد به حکم خلیفه، اجازه‏ی مراجعت نداده، تکلیف به بیعت و تسلیم می‏نمود.»3موضوع دیگری که در خور اهمیت و دقت است، و امام هم سخت بدان اهمیت می‏داد استفاده از رأی صاحب‏نظران و افراد صاحب نفوذ است. چنان که در تشکیل شورای صحرا در منزل زباله و اخذ رأی از یاران، به ویژه فرزندان عقیل، مبنی بر ادامه‏ی راه مسلم تا پیروزی یا شهادت، این مطلب روشن می‏شود.4
نکته‏ای که بسیار باید مورد تأمل قرار گیرد، توجه به این موضوع است که چون ظاهرا یزید خلیفه است و ممکن است توده‏ی عوام را نسبت به امام بدبین نموده، امام را برهم‏زننده‏ی نظام و اخلال‏گر و به عبارتی «باغی» بر جانشین پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قلمداد کند و بدین وسیله موقعیت اجتماعی را از امام بگیرد، امام با این که خود در صدد چنین قیامی بود، اما هیچ‏جا آغازکننده واقع نمی‏شد، تا در میان توده، موضع دفاعی و مظلومیت داشته باشد. نه موضع ظالم و طغیان‏گر. لذا می‏بینیم حرکت را از مدینه، زمانی آغاز کرد که با اولتیماتوم ولید و مروان روبرو شد. پس از آن نیز هرگز رأسا آغازگر نشد و این فرصت تبلیغاتی را به دشمن نداد و او را ناچار کرد تا یورش بر امام را آغاز نماید و اعلام کند گواهی دهید اولین کسی که تیر به سوی حسین افکند من بودم. (ابن سعد در کربلا) این موضوع بر موقعیت برتر سیاسی و داشتن موضع سلطه‏ی آگاهی امام دلالت می‏کند و رهبری جنبش را از نظر خردمندی و دوراندیشی و حسن تدبیر ممتاز می‏گرداند.
آنچه در این‏جا بدان اشاره می‏کنیم، این است که نهضت امام حسین از موقعیت دوسرطلا برخوردار بود. یعنی به قول قرآن «احدی الحسنیین» را در پی داشت، اگر در مقابله از نظر ظاهری پیروز می‏شد به تشکیل حکومت دلخواه اسلام می‏پرداخت، و اگر شهید می‏شد هم ارکان حکومت را چنان متزلزل و ویران می‏نمود که بیش از چند صباحی نمی‏توانست به حیات خود ادامه دهد، و متعهدان جامعه به وظیفه‏ی خود در آن مرحله عمل می‏نمودند. (چنان که شد) زیرا امام یک شخص نبود، یک جریان بود که دورترین چشم اندازها را در دیدرس خود دارد.
2) دکترین آگاهی بخش
امام از نخستین لحظاتی که قیام خود را آغاز نمود به آگاهی بخشیدن توده‏ی ناآگاه پرداخت و رؤوس اهداف قیام را برای آنان روشن ساخت و هر جا که زمینه‏ی مناسبی می‏یافت از فرصت استفاده می‏نمود. شاید برای اولین بار امام با صراحت تمام این مطلب را در مجلس ولید به زبان آورد که: «أیها الأمیر إنّا أهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة بنا فتح‏اللّه‏ و بنا یختم، و یزید رجل فاسق شارب الخمر، قاتل النفس المحترمة، معلن باالفسق، و مثلی لایبایع مثله، و لکن نصبح و تصبحون، و ننظر و تنظرون، أیّنا احق بالخلافة و البیعة؟»5 در این بیان کوتاه، امام به طور ضمنی، به ولید پیشنهاد می‏کند که با توجه به واجد شرایط بودن امام و سلب آن شرایط در یزید، در مورد بیعت با ایشان فکر کند.
امام در موقع بیرون رفتن از مدینه وصیت‏نامه‏ای نوشت که در آن هدف خود را از این قیام، بیان می‏نمود. این وصیت‏نامه اگر چه به عنوان بنی‏هاشم نوشته شد، اما وصیت به همه‏ی مردم بود. امام در این نامه، هدف و ماهیت قیام خود را چنین بازگو می‏نماید: «...إنی لم اخرج أشرا و لابطرا ولامفسدا و لاظالما و إنما خرجت لطلب الاصلاح فی أمة جدی محمد، أرید ان آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدی محمد و أبی علی بن أبی طالب. فمن قبلنی بقبول الحق فالله أولی بالحق، و من ردّ علیّ هذا أصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم بالحقّ و هو خیر الحاکمین» که در این بیانیه، امام موضع خود را اصلاح‏طلبی بیان نموده و امر به معروف و نهی از منکر و سیر در شاه راه شریعت نبوی و ولایت علوی را سرلوحه‏ی هدف خود می‏خواند.
هم‏چنین، در خطبه‏ی کوتاه، اما پرمعنایی که امام در مکه ایراد نمود و از شهادت خود در آن خبر داد، در پایان از مردم خواست که : «ألا و من کان فینا باذلاً مهجته موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فإنی راحل مصبحا إن شاء الله»6 هر کس سر بر کف، آماده‏ی پیوستن به خداست با ما بیاید.
امام همه جا هدف خود را، نجات جامعه از شر حاکمی همانند یزید و استقرار عدل و امان در مردم بیان نموده است و از هنگام خروج از مدینه تا آخرین لحظه‏های عمر خود بارها آن را برای مردم بازگو نموده و وظیفه‏ی آنان را در برابر حکومت ناحق و ستم‏پیشه روشن کرده است. شاید در منزل ذی‏حسم بود که امام با حر برخورد نمود و بعد از نماز عصر برای آنان خطبه خواند و گفت: «أما بعد، أیها الناس! فإنکم إن تتقوا و تعرفوا الحق لأهله یکن أرضی لله، و نحن أهل البیت أولی بولایة هذا الأمر علیکم من هؤلاء المدعین ما لیسلهم، و السائرین فیکم بالجور و العدوان...»7
مردم! اگر شما از خدا بترسید و حق را برای اهلش بشناسید بیشتر مورد پسند خدا خواهد بود، در حالی که ما اهل‏بیت نسبت به ولایت امر جامعه برای شما سزاوارتر از این مدعیانی هستیم که حقشان نیست، و در میان شما به جور و تعدی رفتار می‏کنند.
اما از همه‏ی این‏ها روشن‏تر و کامل‏تر، بیان امام در خطبه‏ای است که برای سپاه حر ایراد نمود. امام، پس از ستایش خداوند به آنان فرمود: «... أیها الناس! إنّ رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قال: من رأی سلطانا جائرا مستحلاً لحرام الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنّة رسول الله یعمل فی عباد الله بالإثم و العدوان فلم یغّیر علیه بفعل و لا قول کان حقا علی الله أن یدخله مدخله. ألا و أن هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و أظهروا الفساد و عطّلوا الحدود و استأثروا الفی‏ء و أحلوا حرام الله و حرموا حلاله و أنا أحق من غیّر... نفسی مع انفسکم و اهلی مع اهلیکم. فلکم فیّ أسوة...»8 مردم! پیامبر خدا فرمود: هرکه سلطان ستم‏گری را ببیند که حرام خدا را حلال می‏شمارد و پیمان الهی را زیر پا می‏نهد، با سنت رسول‏الله مخالفت می‏ورزد، در میان مردم به شیوه‏ی ستم و تجاوز عمل می‏کند و در عین حال با کردار و گفتارش علیه او به غیرت نیاید، بر خدا حق است که او را هم، در ردیف او بنشاند. آگاه باشید که این جماعت به پیروی شیطان چسبیده‏اند و فرمان خدا را رها کرده، فساد را آشکار ساخته‏اند و حدود الهی را به تعطیلی کشانده، اموال عمومی را به خود اختصاص داده‏اند و حرام‏های خدا را حلال دانسته، حلالش را حرام کرده‏اند؛ و من سزاوارترین کسی هستم که به غیرت بیایم. در این بیعت شما، جانم با جانتان و کسانم با کسان شماست. و شما باید که به من اقتدا کنید...
3) شبکه‏ی پیام سریع و مطمئن
پر واضح است که در آن روزگار شبکه‏ی اطلاع‏رسانی قوی و سریعی وجود نداشته و تنها از طریق پیک‏های محلی یعنی عرب‏های تندرو و چست با اسبانی چالاک و ورزیده که از بیراهه به مقصد می‏رفتند و مسیر یک ماهه را در ده روز - مثلاً - طی می‏کردند این کار امکان‏پذیر بوده است؛ به خصوص در مورد یک دستگاه مخفی ضد حکومت، بیش از این نمی‏توانسته امکانی وجود داشته باشد. و امام از چنین شبکه‏ای برخوردار بوده است. امام به وسیله‏یهمین دستگاه بود که در جریان اوضاع عراق قرار می‏گرفت و پیک مخصوص مسلم از کوفه حضرت را بر عزیمت بدان سمت مصمم نمود. علاوه بر این، مردم طبعا به هنگام بروز مسأله‏ی حاد اجتماعی حساس می‏شوند و همه دوست دارند با پرس و جو از یکدیگر در جریان اخبار تازه باشند. یعنی در چنین مواقعی خود به خود یک دستگاه خودکار مردمی ایجاد و فعال می‏شود و رهبران جنبش‏ها از این موقعیت می‏توانند به نفع مبارزه استفاده کنند. و چنان که در سِیَر و مقاتل نوشته‏اند امام، به ویژه از این دستگاه حداکثر استفاده را نموده و اخبار کوفه را از رهگذران و قبایل بین راه و مسافران حج استفسار می‏نموده است. که نمونه‏اش را در ملاقات با فرزدق شاعر در نخستین منزل، ذات عرق؛ ملاقات امام با ابوهرة اسدی در منزل دوم، ثعلبیه؛ ملاقات با طرماح بن حکم طائی در منزل اجاء؛ ملاقات با دو نفر عرب عراقی در ارض حاجز (که خبر قتل مسلم را می‏دهند؛ سپس در منزل بعدی، واقصه؛ از بسته شدن مرزهای کوفه به وسیله‏ی رهگذران واقف می‏شوند؛ و زهیربن قین بجلی به خدمت امام مشرف می‏شود)؛ ملاقات امام با دو نفر از مردم بنی اسد در منزل زباله (که از تسلط کامل ابن زیاد بر کوفه آگاه می‏شوند) به خوبی می‏توان دید.9
بنابراین، کاستی از این جهت در برنامه‏ی امام وجود نداشته است.
4) عناصر انسانی
یکی از بدیهیات در مورد ائمه‏ی معصومین (علیهم السلام) توجه به تکلیف الهی در هر موقعیت است، یعنی در هر شرایطی که قرار داشته باشند متناسب با همان وضعیت، به نوع تکلیف می‏نگرند. البته با تغییرات زمانه، تکالیف هم تفاوت می‏کرده است، در خصوص قیام امام حسین به عنوان یک تکلیف، آیا برای ایشان نیروی انسانی کارآزموده و مطیع و آگاه وجود داشته است یا نه؟
اولاً چنان که گفتیم زمینه‏های قیام را امام آماده نموده و در عراق و ایران نیروهای قابل اعتمادی تدارک دیده بود و این نیروها منحصر به همان مردم عراق نبوده‏اند.
ثانیا قبایل وفاداری چون قبیله‏ی اسد و مزحج و خزاعه و حمدان و طی و غیر آنها در بصره و کوفه بودند که شدت وفاداری‏شان در قضیه‏ی قیس بن سعد انصاری (رئیس خزرج) نسبت به امام علی و امام حسن علیه‏السلام در جای خود، بر همه آشکار شد، و وقتی قیس از بیعت با معاویه سر باز زد و عمروعاص پیشنهاد جنگ با او را داد، معاویه پرخاش کرد و گفت مرا به جنگ با صد هزار مرد جنگی وامی‏داری؟ و نامه‏ی سفید امضا برایش فرستاد. همه‏ی اینان برای یاری امام حسین حاضر بودند. (اما علت این که چرا در کربلا تمام آنها حضور نداشتند مسأله‏ی دیگری است که جداگانه باید بحث شود) و به طور کلی باید گفت، آن همه نامه‏ی دعوت به امام بی‏خودی و از سر تعارف نبوده است. (چنان که بعدا مسلم هم این موضوع را تأیید کرد)
نمونه‏ی دیگر از وجود یاورانی برای امام، پاسخی است که ایشان به طرماح بن عدی(حکم) در منزل اجاء داد، آنگاه که به امام پیشنهاد کرد به سوی قومش، طیّ برود و بین اجاء و سلمی فرود آید و رهبری 20 هزار طائی وفادار و پیش مرگ را برعهده بگیرد، تا دست هیچ‏کس به آن حضرت نرسد، امام در جواب فرمود: «إنّ بینی و بین القوم موعدا (قولاً) لانقدر معه الانصراف (أکره أن أخلفهم)، فان یدفع الله عنّا فقدیما ما أنعم علینا و کفی، و إن یکن ما لابدّ منه ففوز و شهادة إن شاء الله»10 بین ما و این قوم، یک قراری است که نمی‏توانم یک جانبه آن را نادیده بگیرم... که این مطلب بر وجود چنین نیرویی در این منطقه برای امام هم دلالت می‏کند. و این جاست که امام احساس می‏کند نیروی کافی و لازم وجود دارد و حجت را بر خویش برای قیام و ایستادگی در برابر حکومت وقت، تمام شده می‏بیند. اکنون چنین شرایطی را امام در پیش روی خود حس می‏کند و خود را مکلف به ادامه‏ی این راه می‏بیند. پس از نظر امام، نیروی انسانی واجد شرایط وجود داشته است و لذا «در برابر افکار عمومی و وجود نیروی کافی و در برابر قرآن کریم و اسلام عزیز احساس مسؤولیت بیشتری می‏کند و تصمیم می‏گیرد به تقاضای مردم جواب مثبت بدهد و با تشکیل حکومت نیرومندی، اسلام و مسلمانان را از آن وضع پریشان نجات بخشد.»11
امام حسین علیه‏السلام یاران و کسان خود را آزمایش و تحسین می‏کند
این‏ها بحث عمومی در مورد وجود یاورانی مستعد برای قیام بود، و اما التفاتی ویژه به کیفیت ایمان و صفای باطن و خلوص عقیده‏ی آن عده از یارانی که با امام ماندند، واقعا دیده‏ای حقیقت‏بین می‏خواهد تا آن همه جوهره‏های ناب ایمان را بتواند نظاره کند و باید از منظار خود امام به آنان نگریست و عمق آن همه را تماشا نمود. شوخی نیست و دور از خصیصه‏ی امامت و ولایت است که انسان بخواهد این اظهارات امام را بر موارد معمول در سرداران و فرماندهان عادی حمل کند که امام العیاذ بالله فقط برای ایجاد روحیه، این سخنان را در جمع اصحاب خود، شب عاشورا بر زبان آورده باشد. امام این سخنان را زمانی بر زبان آورد که همگی را مرخص نموده و بیعت خود را از آنها برداشته است اما در عین حال می‏بیند این مریدان مخلص از جای خود تکان هم نخورده‏اند و این آزمایش بزرگی بود تا برای امام و اهل‏بیت ایشان روشن شود که فردا به هنگام کارزار چه خواهد شد و چون آن همه خلوص و روحیه‏ی پیش‏مرگی را در آنان دید، خطبه خواند و فرمود: «أثنی علی الله تبارک و تعالی أحسن الثناء و أحمده علی السرّاء و الضرّاء. اللهمّ إنی أحمدک علی أن کرّمتنا بالنبوّة و علمتنا القرآن و فقّهتنا فی الدین و جعلت لنا أسماعا و أبصارا و أفئدةً و لم تجعلنا من المشرکین. أما بعد فإنی لا أعلم أصحابا أولی و لا خیرا من أصحابی و لا أهل بیت أبرّ و أوصل من أهل بیتی فجزاکم الله عنّی جمیعا خیرا. ألا و إنی أظنّ یومنا من هؤلاء الاعداء غدا. ألا و إنّی قد أذنت لکم فانطلقوا جمیعا فی حلّ لیس علیکم منی ذمام. هذا اللیل قد غشیکم فاتخذوه جملاً. ثمّ لیأخذ کلّ رجل منکم بید رجل من اهل بیتی ثمّ تفرّقوا فی سوادکم و مدائنکم حتی یفرّج الله. فانّ القوم إنّما یطلبونی و لو أصابونی لهوا عن طلب غیری.»12 نیکوترین درود را بر خدا می‏فرستم و در سختی و شادمانی او را سپاس می‏گویم. خدایا شکرت که ما را به کرامت نبوت مفتخر کردی و قرآن را به ما آموختی و گوش و چشم و دل حق‏بین به ما دادی و از مشرکین‏مان نگردانیدی. سپس، من یارانی برتر و بهتر از یارانم، و خاندانی نیکوکارتر و پیوندگزارتر از خاندانم ندیده‏ام، خدا به همه‏تان پاداش نیک عطا فرماید، ولی من فردا را روز درگیری خود با این دشمان می‏بینم؛ و شما بدانید که من به همگی رخصت دادم، بروید و هیچ زنهاری از من بر شما نباشد. اینک شب همه را پوشیده است و می‏توانید آن را چون شتری رهوار بگیرید، آن گاه هرکدام از شما دست یکی از دودمانم را بگیرد و از هم جدا شوید تا به محله‏ها یا شهرهای خود برسید شاید خدا فرجی کند. چه آن که این قوم، جز من دنبال کسی نیست، وقتی بر من دست یافتند از تعقیب دیگران منصرف می‏شوند.
این عده‏ی اندک به لحاظ عدد، ولی بی‏شمار به لحاظ کیفیت، چنان از سر عشق و ایمان، با نهایت الحاح و زاری پاسخی به امام دادند که انسان با خواندن آن، مو بر تنش راست می‏شود و بی‏اختیار در برابر آنان متواضع می‏شود. مثلاً مسلم بن عوسجه گفت: «ما تو را در میان این همه دشمن رها کنیم؟؟ کی عذر خود را در پیشگاه خدا آورده‏ایم؟ نه، هرگز. به خدا که چنان با نیزه‏ام بر آنان بشورم که تکه تکه شود. آن گاه با شمشیرم تا آنجا با آنان بستیزم که فقط قبضه‏اش در دست من بماند. اگر هیچ سلاحی برای جنگیدن نداشته باشم با سنگ به جان آنان خواهم تاخت...»13
و از این روی، می‏بینیم این اهرم نیز در اختیار امام بوده است.
5) پایگاه اجتماعی قوی
و اما مسأله‏ی پایگاه اجتماعی قوی که ابن‏خلدون آن را برای یزید بیشتر از امام حسین می‏شناسد و همین پندار را دلیل شکست امام هم می‏داند، چیزی است که اگر کسی اندک اطلاعی از تاریخ و موقعیت‏های قبایل عرب داشته باشد می‏داند امام حسین نه تنها به خاطر انتساب به پیامبر (که ابن‏خلدون آن را نادیده می‏انگارد و می‏گوید در روزگار امام حسین عصبیت‏های جاهلی عود کرده بود و بر شرف دینی که امام از آن برخوردار بوده چربیده بود.) که به خاطر همان شوکت اجتماعی عربی و شرافت قومی - به دلیل انتساب به سید بطحا یعنی هاشم بن عبد مناف - بر یزید و دودمان امیه برتری داشته است و در مردم از شوکتی به مراتب بالاتر از یزید برخوردار بوده است. ثانیا چندان هم سخن ابن‏خلدون درست نمی‏نماید که بالکل عصبیت دینی رخت بربسته باشد و جای خود را به عصبیت قومی داده باشد.14 زیرا در همان مجلس ولید که از امام برای بیعت با یزید دعوت کرده بود، وقتی امام استنکاف نمود و از مجلس بیرون رفت. مروان به ولید گفت: نباید او را رها می‏کردی یا بیعت می‏کرد و یا او را می‏کشتی. ولید برآشفت و رو به مروان کرد و گفت: تو نابودی دین مرا می‏خواهی؟ به خدا که اگر دنیا و ما فیها را به من بدهند من کشنده‏ی حسین نیستم. آیا حسین را بکشم که فقط گفته است بیعت نمی‏کنم؟به خدا اعتقادم این است که آن که آلوده به خون حسین بشود روز قیامت نزد خدا کفه‏ی حسناتش خالی است. و این گفته نشان می‏دهد، موقعیت دینی امام نزد امویان هم اعتبار داشته است تا چه رسد به دیگران.
اسناد متعددی موجود است که بر داشتن موقعیت اجتماعی بسیار بالای امام در عصر خود دلالت می‏کند:
1) در سند دیگری می‏خوانیم که مروان به ولید گفت: اگر او امشب از این جا بدون بیعت بیرون برود دیگر دستت به او نخواهد رسید، مگر پس از جنگ و کشتار وسیعی؛ بهتر است همین جا حبسش کنی تا آنکه یا بیعت کند و یا گردنش را بزنی. امام پس از شنیدن این سخنان از جا جست و رو به مروان کرد و گفت: پسر زن چشم آبی ! تو می‏خواهی مرا بکشی یا او؟ به خدا که خیلی بیراهه می‏روی. (و در روایت خوارزمی امام گفت تویی که دستور قتلم را می‏دهی؟ اگر می‏خواهی امتحان کن ! بلند شو اگر راست می‏گویی گردنم را بزن!15) و این حرکت مقتدرانه‏ی امام در میان گارد ولید نشان از داشتن آن چنان موقعیتی می‏دهد که به ولید یا مروان جرأتی در آن حد نمی‏دهد. و این در حالی است که ابن‏زبیر که او هم از موقعیت عربی بالایی برخوردار بود، از ترس ولید در خانه‏ی خود پنهان شده بود و در مقابل تهدید و دشنام رئیس پلیس ولید به عذر خواهی افتاده، و وعده‏ی آمدن در آینده می‏دهد.16
2) ابن‏زبیر در مکه با امام ملاقات می‏نماید و از امام می‏خواهد که قیام خود را آغاز کند و به امام قول می‏دهد که من هم با تو بیعت می‏کنم و از تو جدا نخواهم شد. این امر در حالی معنا می‏دهد که بدانیم ابن‏زبیر خود، داعیه‏دار خلافت است و حقیقتا هم از آن موقعیت برخوردار بود. چنان که دیدیم بعد از شهادت امام برای مدت چهار سال خلافت خود را اعلام کرد و دستگاه یزید از دفع او عاجز ماند. با این قیاس منطقی می‏توانیم به اوج عظمت و موقعیت اجتماعی امام پی ببریم.17
3) مهم‏ترین ادعا برای این مطلب چیزی است که یزید بدان اعتراف می‏کند. وقتی سر امام را به نزد او آوردند این شعر را خواند:
یفلّقن هاما من رجال احبّة     علینا و هم کانوا اعقّ و اظلما
(دریغا می‏شکافد تیغ، سرهای کسانی را که یار ما ولی بر ما جفاکار و ستمکارند)آن گاه، رو به حاضران کرده می‏گوید: می‏دانید این از کجا سرچشمه گرفت؟ و سپس ادامه داد: حسین معتقد بود که پدرش علی از پدرم برتر است و مادرش فاطمه از مادرم، و جدش رسول‏الله از جدم، و خودش نیز از من برتر و سزاوارتر به این امر است. اما این که پدرش برتر باشد در واقعه‏ی حکمیت معلوم شد (مغالطه کرد)، ولی این سخن که مادرش برتر است به جان خودم سوگند که فاطمه دختر پیامبر از مادرم به مراتب برتر است، و اما جدش، باز هم به خدا سوگند کسی نیست که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد و بتواند برای رسول‏الله در میان ما همتا و برابری بیابد. ولی حسین فقط در این جا اشتباه کرد که از در اجتهاد و فقه خود وارد شد و این آیه را نخواند که: «قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء بیدک الخیر إنک علی کل شی‏ء قدیر». یزید پیروزی خود بر امام حسین را فقط مشیت الهی می‏داند نه عزت و اعتبار اجتماعی، و در این قسمت معتقد است که حسین بر من می‏چربد. (با این حال چگونه برخی مانند ابن‏خلدون بی‏راهه می‏روند!)18
4) سند عینی دیگری که به وقوع پیوستنش، این موضوع را اثبات می‏نماید قیام‏های پیاپی توّابین و دیگران در انتقام‏گیری از خون شهیدان کربلاست که سرانجام به زوال دولت یزید منتهی شد، همان چیزی که معاویه، یزید را از آن پرهیز می‏داد. چه آن که در این قیام‏های وسیع و مکرر تمامی منطقه‏ی عراق و حجاز به حرکت درآمده بودند، و این خود دلیلی بر موقعیت اجتماعی بسیار بالای امام است. پس امام از این اهرم علمی برای مشروعیت و معقولیت قیام برخوردار بوده‏اند.
6) عنصر زمان و مکان
1) عنصر زمان: از دوره‏ی معاویه فشارها، ظلم‏ها و تبعیض‏ها و عوامل تحقیر و سرکوب ادامه یافته بود و زمینه‏ی قیام اجتماعی را در مردم به نقطه‏ی انفجارآمیزش کشانده بود. شکاف‏های طبقاتی هر روز عمیق‏تر می‏شد و فاصله‏ها بیشتر، و این امر در عراق و ایران که اغلب، شیعه‏ی علی بودند، از همه جا بیشتر محسوس بود زیرا معاویه حساسیت بیشتری روی این قسمت، نشان می‏داد و از سیاست شیطانی «گلویش را تنگ بگیر نه آنقدر که خفه‏اش کنی» در مورد آنان استفاده می‏کرد. اما معاویه با سیاست تزویری که در پیش گرفته بود، هنوز چهره‏ی ضد اسلامی از خود نشان نداده بود. چون خود را در رقابت با علی می‏دید، سعی می‏کرد آراستگی ظاهری خود را کمتر از او نشان ندهد لذا به ظاهر دین اهتمام می‏ورزید؛ و این امر جلوی هر حرکت آشکاری را بر ضد او گرفته بود.
موضوع دیگری که توجه به آن از اهمیت ویژه‏ای برخوردار است مسأله‏ی دوران انتقال قدرت است؛ چه آن که هنوز حاکم جدید نتوانسته است همه‏ی اهرم‏های قدرت را در اختیار بگیرد و طبعا انشعاباتی در طرفداران سیستم حاکم، ایجاد می‏شود، و حاکم جدید می‏کوشد برای خود پایگاهی مستحکم‏تر ایجاد کند؛ این دوره، زمان مناسبی برای هر قیامی علیه حکومت می‏باشد. آن هم یزیدی که حتی زیاد در مشورتی که معاویه با او در مورد جانشینی یزید، می‏کند نظرش منفی است و او را شایسته‏ی چنین امر خطیری نمی‏داند مگر آن که مدت دوسال به ریاضت بپردازد و از میخوارگی‏ها، بزم‏های شبانه، سگ و میمون بازی‏ها و لهو و لعب‏های خود دست بکشد و با ظاهر آراسته‏ای مدتی در بین مردم ظاهر شود تا گذشته‏ی او را فراموش کنند، و بتوان امر را بر مردم مشتبه ساخت.19 چنین فرصتی هم برای یزید تا آخر عمر معاویه پیش نیامده بود و از نظر مردم همان یزید سابق بود و کاملاً منفور خاص و عام. بنابراین برای امام فرصت زمانی عالی، برای اظهار قیام و قبول رهبری جنبش را فراهم آورده بود. (در علم مبارزه به چنین اهرمی «فرصت طلایی» می‏گویند)
2) در مورد مکان مناسب برا ی قیام، سه نقطه را باید بررسی نمود: مدینه، مکه و عراق.
مدینه به دلیل قداست مرکزیت وحی، قبر پیامبر و صحابه‏ی کبار رسول‏الله مورد عنایت خاص امام بود و از پایمال شدن حرمت آن به وسیله‏ی جنگ و خون‏ریزی در آن به شدت پرهیز می‏نمود. وانگهی، دلایل مردمی داشت که امام علی هم آنجا را به عنوان کرسی خلافت انتخاب ننمود.
مکه را هم امام به همان دلیل، بلکه شدیدتر مناسب نمی‏دانست به ویژه آن که امام از جدش پیامبر سخنی را شنیده بود که حرمت این خانه به وسیله‏ی قوچ این امت پایمال خواهد شد و در جواب عبد الله بن زبیر همین مطلب را گفت و فرمود : اگر یک وجب بیرون حرم کشته شوم بهتر از یک وجب داخل آن است.20 و الاّ از نظرمطالعات نظامی عالی‏ترین نقطه برای مرکزیت قیام امام حسین بود و دلایل مردم‏شناسی آن را تأیید می‏کند (موقعیت تبارشناختی امام به عنوان سلاله‏ی شریف قریش)
بدین ترتیب، عراق و ایران تنها جایی می‏ماند که علاوه بر نداشتن این موانع، مقتضی‏هایی هم برای انتخاب دارد. (نک. فریشلر / 0631: 72) یعنی هم حیات سیاسی اجتماعی امام را حفظ می‏کرد و هم او را در موقعیت مناسبی برای قیام قرار می‏داد.
شبهه‏ای که در اینجا ممکن است برای برخی پیش آید، این است که با این که در منزل زباله تغییر شرایط به اطلاع امام رسید، چرا به سمت نقطه‏ی امنی نرفت؟ (مثلاً اجاء)
پاسخ همان چیزی است که امام به طرماح گفت؛ یعنی اگر امام بر اساس عهدی که در پاسخ بیعت کوفیان و بصریان طی نامه‏ی خود با آنان بسته بود عمل نمی‏کرد، جای اعتراض مردم بر امام باقی بود، وانگهی نقض عهد از گناهان بزرگ است و امام به همان دلیلی که امام است از ارتکاب اعمالی این چنین بری است. مسأله‏ی دیگر آن است که پس از اهمالی که ولید در مورد امام به خرج داد، یزید او را عزل و عمرو بن سعید العاص را با حفظ سمت، والی مدینه گردانیده بود و او هم همان روشی را که در مکه اعمال می‏کرد در مدینه اعمال و دامنه‏ی فشار را تنگ گردانیده بود، لذا مکه و مدینه هر دو ناامن شده بودند. لیکن کوفه هنوز برق امیدی داشت. دیگر آن که این اخبار یقین نمی‏آورد و در منزل ذی‏حسم یا قادسیه، وقتی آن حضرت به نقض عهد آنان یقین نمود از حر خواست تا اجازه دهد به جایی دیگر برود و حر هم مانع نشد. اما پس از چندی پیکی از کوفه برای حر پیامی آورد که نگذارد امام به هیچ نقطه‏ای برود. لذا حر از ادامه‏ی مسیر امام به هر نقطه‏ی دیگر جلوگیری کرد.21
بخش دوم - شناخت امام حسین علیه‏السلام
در حقیقت اگر بخواهیم به کنه کار امام واقف شویم باید رازهای نهفته‏ای را که در کارهای امام بوده است بگشائیم؛ و این امر علاوه بر این که به ما در آشنایی با نوع کار امام کمک می‏کند، به بخش عمده‏ای از شبهات نیز پاسخ می‏دهد. امام در برابر پرسش‏ها و شبهات به هر کسی مطابق درک، و میزان فهم و درایتش پاسخمی‏دهد. مثلاً به ابن عباس و ابن زبیر می‏گوید: «استخیر الله و انظر ما تکون» استخاره می‏کنم ببینم چه خواهد بود.22 و به ابن زبیر می‏گوید: «إنّ أبی حدثنی إنّ بها کبشا یستحلّ حرمتها فما أحبّ أن أکون ذلک الکبش» از پدرم شنیدم که قوچی در این کعبه، حرمتش را از بین خواهد برد و من نمی‏خواهم آن قوچ باشم.23 و به برادرش محمد حنفیه که زاهدمسلک بود اول گفت: یزید می‏خواهد با دسیسه مرا در حرم دستگیر کند و خونم را در آن بریزد. و محمد حنفیه پیشنهاد می‏کند حالا که این طور است پس به سمت یمن یا نواحی دشت برو، امام می‏گوید در این پیشنهاد فکر می‏کنم. و دوباره وقتی می‏بیند امام هم‏چنان در رفتن به عراق مصرّ است به امام می‏گوید مگر به من قول ندادی در مورد پیشنهادم فکر کنی؟ امام فرمود: «أتانی رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بعد مفارقتک فقال یا حسین اخرج (إلی العراق) فإنّ الله شاء أن یراک قتیلاً» و وقتی اعتراض می‏کند که پس این اهل و عیال را چرا می‏بری؟ می‏گوید: «انّ الله شاء ان یراهنّ سبایا»24 و در منزل ثعلبیه به ساهره‏ی ازدی که علت خروج امام را می‏پرسد، می‏گوید: «بنی‏امیه حق مرا غصب کردند، صبر کردم، به خاندانم بد گفتند، شکیبایی نشان دادم، اکنون در صدد ریختن خون من برآمده‏اند، می‏دانم سرانجام مرا خواهند کشت...25 (و در روایتی: این جماعت اگر در سوراخ جانوری بروم مرا بیرون آورده، خواهند کشت.26 و چنان که دیدیم به طرماح بن الحکم الطائی امام گفت: این مردم به من نامه نوشته و برای زمامداری خود دعوتم نموده‏اند و من به آنها قول داده‏ام، باید بروم.
این‏ها از طرفی، و از طرف دیگر کارهایی که ظاهرا با استاندارد نظامی / سیاسی آن روز و امروز جور در نمی‏آید و شاید بتوان با استناد به حلیت مکر در جنگ آنها را توجیه دینی هم کرد، مانند جنگ نمودن با سپاه هزار نفری حر و درهم شکستن آنها تا هم مانع ورود به کوفه برداشته شود و هم یاران امام در کوفه و جاهای دیگر روحیه بگیرند و به یاری ایشان بیایند و جریان بر عکس آنچه شد پیش برود. این‏ها نیز علاوه بر آن مسأله را برای انسان متفکر مؤمن به امام، مورد تأمل بیشتر قرار می‏دهد تا به سرّی که در این کارها بوده است بنگرد و راز آن را کشف نماید. زیرا پر واضح است که امام به
همه‏ی آنچه ما و سایر دوستان امام در آن زمان می‏فهمیده‏اند، واقف بوده و خود یکی از سرداران رشید و پر تجربه در جنگ‏های نهاوند و سپس صفین بوده است.
البته تنها در مورد امام این سؤال‏ها مطرح نیست، در قضایای مسلم بن عقیل و نکشتن ابن‏زیاد در خانه‏ی هانی (یا شریک بن اعور) که می‏توانست او را به دام خود اندازد، و این که پس از آن اجتماعی که یاران امام بر گرد مسلم کردند چرا از فرصت برای‏تشکیل حکومتی استفاده نکرد، و...نیز چنین سؤال‏هایی وجود دارد که در پاسخ مسلم، راز آنها نهفته است که: پیامبر فرموده اند: «الایمان قید الفتک» (ایمان مانع پاتک زدن و شبیخون زدن است) یعنی در نوع کار امام و شاگردان زبده‏ی ایشان آنچه بیشتر از هر چیز دیگری اهمیت دارد، ارزش‏هایند نه نفس پیروزی.
پس برای این که بتوان به راز کارهای امام و رهروان راه امام پی برد، باید امام را قبل از هر چیز، بشناسیم. تا روشن شود که امام اصولاً به دنبال چه چیزی بوده‏اند و آیا آن هدف متحقق شده است یا نه؟
فرق مهم امام حسین و ابن‏زبیر در همین جا معلوم می‏شود که ابن‏زبیر برایش فقط حکومت مطرح بود و لذا از کعبه سپری برای خودش ساخت و از دین به عنوان نردبانی برای رسیدن به مقاصد دنیوی خود استفاده کرد؛ لیکن برای امام، احیای سنت‏های دین خدا و پاسداری از ارزش‏های آن مطرح است و لذا از خون خود سپری برای حفظ حرمت کعبه می‏سازد، و می‏گوید «ان کان دین محمد لم یستقم إلاّ بقتلی یاسیوف خذینی»
«گر جز به کشتنم نشود دین حق به پا     ای تیغ‏ها بیایید بر جان من جهید!»
و به قول یکی از نویسندگان، برای امام «مسأله بالاتر از مرگ است، امام مرگ را در راه آن استقبال می‏کرد، او را از خطر می‏ترساندند او می‏گفت به قتلگاهم می‏روم»27
امام از آن جهت امام است که بر قله‏ای از معرفت قرار دارد و به وسیله‏ی آن می‏تواند بر غیب آگاهی انسان عادی اشراف داشته باشد و از این رو در رأس کاروان بشریت قرار می‏گیرد تا پیشوایی آن را برعهده بگیرد و این غیب همان چیزی است که با ادراکات انسانی در شرایط عادی غالبا، مغایرت پیدا می‏کند و برای انسان‏های عادی سؤال‏انگیز می‏شود. چیزی در ردیف آنچه، پیرِ مرادِ موسیمی‏دید و او، آن موقع از ادراکش ناتوان بود و لذا دائم بر او اعتراض می‏نمود. و او به زبان حال به موسی می‏گفت:
تو مو می‏بینی و من پیچش مو     تو ابرو من اشارت‏های ابرو
تو قد می‏بینی و من جلوه‏ی ناز     تو مژگان، من نگاه ناوک‏انداز
نکته‏ی قابل تأمل در این‏جا این است که مسأله در مورد هر امامی هر طور که هست، در مورد امام حسین و قیام ایشان از نظر ماهیت چیز دیگری است و به مراتب عمیق‏تر. مگر نه آن که قیام‏های فراوانی در طول تاریخ از انبیا و اولیا و مصلحان به یاد داریم که هیچ کدام از حد یک واقعه بالاتر نرفته است؛ حتی آن همه غزوات بالاخص جنگ احد که پیامبر در اوج مظلومیت قرار گرفت؛ و جنگ صفین که آن هم اوج مظلومیت امام علی را تداعی می‏کند؛ همه‏ی این‏ها هر چند که در تاریخ ثبت شده است لیکن جاودانه و الگو نشده‏اند. اما قیام به ظاهر مغلوب امام حسین که در عاشورا، از صبح تا ظهر اتفاق افتاد، برای همیشه‏ی تاریخ اسلام بلکه انسان جاودانه شد؛ تا جایی که آنتوان بارای مسیحی آن را در ردیف فدای مسیح قرار می‏دهد و حتی از آن برتر می‏رود و می‏گوید: «شهادت امام حسین به چنین شکل دردناک و دراماتیکی بود که او را در مرتبه‏ای فوق همه‏ی شهیدان قرار داد ومعلم و سیدشان کرد»28 و در جایی دیگر می‏گوید کاری که حسین کرد برای همیشه‏ی تاریخ و انسانیت زنده و باطراوت است. وی در یک تحلیل از قیام اباعبدالله می‏گوید: «اکنون چنین قیامی با این ماهیت دارای کیان مستمر و جاودانی است. چنان که هر جا یک انقلابی در آن بایستد آن جا کربلاست و هر ضرب تیغی که صدایش برخیزد، در عاشورا و برای دفع مفاسد دستگاه حاکمه در هر زمانی است؛ و هر قطره‏ی خونی که به عنوان فدای حق ریخته شود همواره آشکارا حضور انسان سرزنده را برای شهادت‏طلبی در راه عبودیت حق اعلان می‏دارد» و می‏گوید «با این حال تا ماهیت قیام امام حسین را در چنین چارچوبی بنگریم، آیا سزاوار نیست که حسین را نه تنها شهید اسلام، بلکه شهید مسیحیت و یهودیت و هر دین و ایدئولوژی دیگری بدانیم؟»29
به نظر این حقیر، آنچه حسین را برای همه‏ی تاریخ اسوه کرد و قیامش را تا همیشه‏ی تاریخ جاویدان نمود، رمزی است که در متن قیام امام نهفته است و آنمسأله‏ی «ثار» بودن اوست. مگر شوخی است که در میان این همه پیامبران الهی شهادت هیچ کدام، جنبه‏ی ثاراللهی به خود نگرفت و حتی شهادت امام علی که با آن، پشت عدل دوتا شد چنین جنبه‏ای نیافت ولی امام حسین با شهادتش «ثار الله» شد. رمز مطلب در این است که قیام امام «ثار» همه‏ی انبیاست، از آدم تا خاتم و تا برادرش امام حسن. زیرا درقیام امام حسین، پیام به خون‏خفته و ناکام‏مانده‏ی هابیل و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد و علی و حسن و همه‏ی انبیای تاریخ نهفته است و با یادکرد آن، از همه‏ی آنها یاد می‏شود و هر عزمی بر انتقام از این خون، انتقامی است که بر یکایک آن مظلومان گرفته می‏شود. پس حسین به واقع، ثار تاریخ انسانیت است و از این رو با قیامش معلم گاندی هندو نیز می‏شود. بنابراین امام حسین یک شخصیت عادی نبود تا کارش رمز عادی به خود بگیرد و با این پاسخ‏های عوامانه به رفع شبهات آن بپردازیم. باید حسین را در موقعیت میوه‏ی درخت «ولایت اللّهی» انسان در درازای تاریخ بنگریم که بار آن همه را بر دوش گرفته است و باید همه‏ی آن آرمان‏ها را با قیام خود برآورده کند و عمده‏ی آنها با ریختن خونش برآورده می‏شود. (زیرا در عرب مرسوم نبود که به صرف این که کسی از بیعت امتناع نمود بهانه‏ای به دست آید تا او را بکشند. یعنی نه مجوز عرفی برای‏یزید در کشتن امام بود و نه شرع چنین اجازه‏ای به او می‏داد؛ و اگر او اقدام به قتل امام می‏نمود کینه‏ی دیرینه‏ی او با رسول‏الله و حس انتقام جوییش را آشکار می‏کرد و به رسوایی او می‏انجامید؛ چنان که همین طور هم شد) بنابراین اگرچه می‏داند کشته می‏شود اما در عین حال وظیفه‏ی خود می‏بیند از مرگ در راه چنان هدفی با آغوش باز استقبال کند و چنان که گفتیم اگر سربازی بداند برای خنثی کردن مین‏های این دشت در نهایت کشته خواهد شد اما اگر نرود و از خطر بگریزد تمام سپاه در کام هلاک می‏افتند. آیا استقبال او از چنین مرگی جز رشادت است؟ اینجاست که نمی‏توان گفت با این که او علم داشت کشته می‏شود چرا خطر کرد.
پی‏نوشت‏ها
1. کورت فریشلر. امام حسین و ایران. ترجمه ذبیح الله منصوری. سازمان انتشارات جاویدان1351. صص 1-2.
2. عماد الدین باقی. جامعه شناسی قیام امام حسین و مردم کوفه. نشر نی 1379. ص 67.
3. مهندس مهدی بازرگان. آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء. مؤسسه‏ی خدمات فرهنگی رسا 1377. ص 43.
4. شهید جاوید. صالحی نجف آبادی. نشر مؤلف 1351. ص 206؛ معصوم پنجم. جواد فاضل. مؤسسه مطبوعاتی علمی 2526 (1356). ص 198.
5. تاریخ طبری. ج 5 دایرة‏المعارف بیروت. ص 340؛ مقتل الحسین. سید محسن امین. ص 23.
6. مقتل الحسین همان. ص 63.
7. تاریخ طبری. ج 4. مؤسسة الاعلمی للمطبوعات - بیروت 1998م/.1418ه ص 604.
8. کامل ابن اثیر. ج 3. ص 280؛ تاریخ طبری. ج 4. ط بیروت / مؤسسة الاعلمی للمطبوعات 1418 ق. ص 605.
9. برای آگاهی بیشتر رک. چهره‏ی حقیقی قیام حسینی در آئینه‏ی اسناد تاریخی. حجة‏الاسلام عبد الکریم الحسینی القزوینی. ترجمه‏ی علی علوی. انتشارات بدر 1362. صص 99-123.
10. مقتل الحسین. همان. ص 85؛ معصوم پنجم. همان. ص 194؛ چهره‏ی حقیقی قیام حسینی. همان. ص 116.
11. شهید جاوید. همان. ص 41.
12. تاریخ طبری. ج4. صص321-322.
13. چهره‏ی حقیقی قیام حسینی. همان. 158. (ترجمه از نویسنده است)
14. المقدمة ابن‏خلدون تونسی. انتشارات استقلال تهران 1410 ق. ص 216. ابن‏خلدون می‏گوید: امام حسین فکر می‏کرد که شوکت دارد اما واقع امر این بود که عصبیت مضر در قریش بود و عصبیت عبدمناف در بنی‏امیه، و این را همه‏ی مردم می‏دانستند. اما در آغاز اسلام به خاطر حضور وحی موقتا این عصبیت تحت‏الشعاع قرار گرفت. لیکن پس از چندی که از رحلت پیامبر گذشت دوباره همان عصبیت عود کرد و دودمان مضر از همه بیشتر مطیع بنی‏امیه شدند. نقدی که بر این دیدگاه وارد است این است که چطور همه‏ی مردم می‏دانستند ولی امام حسین از آن غافل بود؟ البته ابن‏خلدون در نهابت حق را به امام می‏دهد و می‏گوید چون این یک تکلیف دینی بود این اشتباه ضرری به آن نمی‏زند و امام باید همان تکلیف الهی را عمل می‏نمود و لو بلغ ما بلغ.
15. مقتل الحسین. ابی المؤید الموفق بن احمد المکی الخوارزمی (م 568 ه) نجف / مطبعة الزهرا 1948 م. ص 184.
16. تاریخ طبری. ج 4. همان. ص 550.
17. همان. ص 588. روایت از ابومخنف.
18. همان. ص 657؛ طبری می‏نویسد اهل‏بیت یزید برای شهدای کربلا سه شبانه روز تعزیه گرفتند، و این امر نشان از موقعیت امام و اهل‏بیت در نزد کسان یزید می‏دهد (همان. صص 660-650)
19. تا ریخ یعقوبی. ج 2 / 148؛ انقلاب عاشورا، سید عطاءالله مهاجرانی. انتشارات اطلاعات 1377. ص 118.
20. تاریخ طبری همان. ص 588.
21. شهید جاوید. صالحی نجف‏آبادی. همان. ص 219.
22. مقتل الحسین. امین. همان. ص64-63.
23. همان و طبری. همان و فیض الدموع. همان. ص 124.
24. زین‏العابدین رهنما. زندگانی امام حسین. ج 2. انتشارات امیرکبیر 2535 (1355) ص 326. و مقتل الحسین. امین. همان؛ الملهوف علی قتلی الطفوف. سیدبن طاووس. با تنقیح استاد فارس تبریزیان. دار الاسوه للطباعه و النشر (سازمان اوقاف و امور خیریه) 1414.ق. ص 8-127.
25. زین‏العابدین رهنما. همان. ص 329.
26. همان. ص 326.
27. سید عطاءالله مهاجرانی. انقلاب عاشورا.همان. ص199.
28. الحسین فی الفکر المسیحی. آنتوان بارا. انتشارات الهاشمی - قم 1984. ص 18.
29. همان. صص 71-70.

تبلیغات