عقلانیت نهضت اباعبدالله (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بزرگ فلسفهی قتل شاه دین این است که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
حسین مظهر آزادگی و آزادی است و این مرام حسین است و منطق دین است
در استمرار دو جریان تاریخی عدل و ظلم، همواره دو گروه طرفدار وجود داشته است که گر چه استلزام عقلی ندارد که گروه خنثی را به یکی از این دو منتسب دانیم لیکن در عمل، گروه بیطرف یا همان خنثی در ردیف گروه دوم قرار گرفته است. یعنی با تماشای ظلم و به کمک مظلوم نشتافتن موجب تأیید ظالم گردیده است. بنابراین، در عمل دو گروهاند و هر کدام هم، نقش خاص خود را ایفا میکنند و خود را نسبت به طرفداری از آن متعهد میشمارند چنانکه یکی از فقراتی که در زیارت امام حسین میخوانیم این است که: «یا لیتنی کنت معکم فأفوز معکم» یعنی این که، گر چه امروز ما در آن عهد و زمان نیستیم که با شمشیر به کمک امام برخیزیم، اما وظیفهی دیگری داریم و آن پاسداری زینبی از ثمرات آن قیام مقدس و بزرگ است.
عاشوراهای مکرر
در حقیقت اگر درست بنگریم هر روز عاشورا و هر زمینی کربلاست. اگر آن روز، امام بود و سپاهی تا دندان مسلح در صدد قتل او، امروز هم همان سپاه را مینگریم که به شکل دیگری در صدد خنثی نمودن اثرات قیام حسینی هستند. اینان با سلاح علم و قلم به نبرد برخاستهاند و در یکایک حرکتهای نهضت، تشکیک میکنند و این شگرد، به مراتب، تأثیرش از نیزه و شمشیر آن سپاه بر امام بیشتر است. چه آنکه، از ریشه آن را در ذهن و فکر مردم زیر سؤال میبرد و از میزان علاقهها کم میکند. هر چند که، تأثیر منفیعزادریهای غلط را نیز کمتر از آن نمیدانیم. (مداحان کاسبی که فقط برای بازارگرمی خود، از انتساب هر مطلب ناشایستی نسبت به امام و اهلبیت علیهالسلام خودداری نمیکنند و در نتیجه مقام و موقعیت او را زیر سؤال میبرند.)
نهضت عاشورا در مسیری پویش منطقی خود را گذراند که هرگز با برخوردهایی این چنینی تناسب ندارد، و لذا برخوردها، سخن گفتنها و گزینش مواضع، بایستی مبتنی بر ماهیت بلند این نهضت باشد.
عقلانیت مبارزه
بدین جهت، یکی از محورهای مهم قابل بررسی در نهضت عاشورا، مسألهی عقلانیت مبارزهی حسینی است، در این راستا چند نکته را در خصوص ملاکهای عقلانیت این مبارزهی مقدس بررسی مینماییم.
الف: رهبری مبارزه
در بخش عقلانیت رهبری نکاتی قابل بررسی است.
1) رهبری خردمندانه، مدبرانه، و دوراندیشانه؛
2) داشتن دکترین آگاهیبخش و محرک در بسیج مردم به عمل جمعی و اقدام؛
3) داشتن شبکهی پیام سریع، مطمئن، کارا و مجهز، تا در نقش رابط رهبری با توده، به خوبی و به موقع عمل نماید.
ب: جامعه و تاریخ
در بخش جامعه و تاریخ چند نکته خودنمایی میکند.
1) وجود عناصر انسانی آگاه، ورزیده، مطیع و آموزشدیده؛
2) داشتن پایگاه اجتماعی، یعنی در جامعه از موقعیت برتر برخوردار باشد؛
3) عنصر زمان و مکان، که اولی به تاریخ مربوط میشود، یعنی از موقعیت مناسب زمانی بتواند به بهترین نحو و در فرصت مناسب استفاده نماید، و دومی به شرایط جغرافیای انسانی مناسب.
اینها عوامل مؤثر در پیروزی هر جنبشی است؛ اعم از الهی یا غیره، و به تعبیر دیگر، اینها به مثابهی ابزار کارآمد برای عمل هستند که انسان را در رسیدن به هدف یاری میرسانند، و در واقع، قانون پیروزی هستند.
در این نوشتار، در صدد آشکار کردن دو مسألهی مبهم در قیام امام حسین میباشیم:
1) بررسی کارشناسانهی زمینهی قیاماجتماعی امام؛
2) بررسی شرایط علمی مبارزهی مقاومتی و مبارزهی رویارو در نهضت امام. (مقایسهی شرایط علمی با واقعیت عینی)
در خلال مباحث مطرح شده به طرح بعضی از شبهات و ارائهی پاسخ مناسب نیز پرداخته خواهد شد. اما آنچه به دور از این هیاهوها باید مورد توجه قرار گیرد، همانا ابزار ویژهی شناخت نهضت امام حسین، یعنی شناختی نوتر از شخصیت امام است.
در واقع، این نوشتار معطوف به مباحث جامعهشناختی است. لذا بحث را از رهبری آغاز میکنیم:
1) مسألهی رهبری جنبش
اگر از دید یک سیاستمدار به حرکتهای امام بنگریم و یکایک اقدامات او را با توجه به شرایط اجتماعی آن روز، تجزیه و تحلیل نماییم در واقع، همان تصمیمی صحیحتر به نظر میآید که امام آن را اتخاذ نموده بود.
کورت فریشلر در کتاب «امام حسین و ایران» از یک موضوع پنهانی خبر میدهد که برای ما تا کنون ناشناخته بوده است که امام قبلاً به وسیلهی دخترش فاطمه ملقب به حورالعین در ایران طرفدارانی برای قیام فراهم نموده بودهاند. وی مینویسد «گیو» پسر رستم فرخزاد به پشتیبانی نمایندهی امام در ایران (فاطمه) طرفداران متنفذی در ری و نواحی منجیل گرد آورده بود و هر دم آمادهی استقبال از امام برای تشکیل حکومت بوده است. وی انتخاب کوفه و بصره را تنها به عنوان لشکرگاه از سوی امام میداند. تا هم ایرانیان و هم عراقیان در آنجا گرد آیند و به سمت ایران حرکت نموده، کار اصلی را آغاز نمایند. وی مطالب خود را از بارتولومو، و مارسلین نقل کرده است.1
این موضوع اگر صحت داشته باشد دلیل بر همان چیزی است که در صدد آن هستیم. یعنی از دوران نهفتگی جنبش، قبل از اقدام علنی، آگاهی میدهد.
روایات تاریخی بسیاری از کسب اطلاع بعضی از یاران امام، نسبت به آغاز قیام رسیده که امام به آنان وعدهی آن را در آیندهی نزدیک دادهاند و علت آن هم روشن است. زیرا در عهد معاویه بوده است و معاویه با رعایت موازین ظاهری دین، این فرصت را در اختیار نهضت قرار نمی داد. و لذا موقعیت اجتماعی، مناسب قیام نبوده است.
امام در این دورهی نهضت تمامی اقدامات بایسته را عملی ساخته بود؛ یعنی اولاً ارتباط خود را با مردم پیوسته و تشدید مینمود؛ ثانیا آگاهیرسانی را به حداکثر ممکن رسانده بود و رسولان خود را به کوفه، بصره و بعضی از قبایل میفرستاد و خود در امّ القری و مرکز جامعهی اسلامی، مکه به نشر حقایق میپرداخت؛ ثالثا اقدامات تأمینی لازم را در همهی مسائل ملحوظ میداشت. که نمونهی آن بردن تعدادی مرد مسلح به همراه خود تا در خانهی ولید، به هنگام دعوت ولید از ایشان برای گفتوگو میباشد. دستپروردگان هوشیاری از نظر امنیتی همچون قیس بن مسهر صیداوی، دلیل آن است که این شیوه را امام همواره مد نظر داشته و یاران خود را نسبت به آن آموزش میدادهاند و اصل تقیهی اسلامی که تنها در شیعه از رواج خوبی برخوردار است یکی از آموزشهای اساسی امامان در چنین مواقعی است. مگر نه آن است که «پلیس پنجشنبه» (شرطة الخمیس) سازمان مخفی اطلاع و امنیتی است که در شیعه به فرمان امیرالمؤمنین علی علیهالسلام تأسیس شده و اکنون رهبری آن در اختیار امام حسین است؟ اینها و جز اینها دلالت تام دارد بر این که امام از همهی فنون امنیتی استفاده مینموده اند. دلیل بارزتر این مسأله آن است که، امام به صرف رسیدن تعدادی نامه از دوردست، فریفته نشد و با تمام اینها، به تصور این که مبادا دسیسهای پشت قضیه باشد، یا این که مردم ناسنجیده او را دعوت کرده باشند و یا گروهی از افراطیون بدون درک درستی از عواقب کار، با فشار، رأی مردم را اخذ نموده باشند و...، پسر عموی رشید و مبارز و آگاه خود مسلم بن عقیل را برای مشاهدهی عینی و ارزیابی دقیقتری از اوضاع، بدان سمت اعزام نمود.2
«حضرت تا مسلم بن عقیل را برای بررسی و اطمینان و اخذ بیعت نفرستاد، علیرغم نصیحت و دلسوزیهای برادرش و بعضی از آگاهان علاقهمند سر راهش، تصمیم به اجرای قطعی آن کار خطرناک نگرفت، و چون از خلف عهد کوفیان و ترس و امتناع سران از استقبال و پشتیبانی او، آگاه شد رسما قصد انصراف کرد، و اگر به مدینه برنگشت و به همراه کسان و یاران ایثارگر، با شجاعت و شهامت به جنگ و قتال پرداخت، برای آن بود که ابن زیاد به حکم خلیفه، اجازهی مراجعت نداده، تکلیف به بیعت و تسلیم مینمود.»3موضوع دیگری که در خور اهمیت و دقت است، و امام هم سخت بدان اهمیت میداد استفاده از رأی صاحبنظران و افراد صاحب نفوذ است. چنان که در تشکیل شورای صحرا در منزل زباله و اخذ رأی از یاران، به ویژه فرزندان عقیل، مبنی بر ادامهی راه مسلم تا پیروزی یا شهادت، این مطلب روشن میشود.4
نکتهای که بسیار باید مورد تأمل قرار گیرد، توجه به این موضوع است که چون ظاهرا یزید خلیفه است و ممکن است تودهی عوام را نسبت به امام بدبین نموده، امام را برهمزنندهی نظام و اخلالگر و به عبارتی «باغی» بر جانشین پیامبر صلیاللهعلیهوآله قلمداد کند و بدین وسیله موقعیت اجتماعی را از امام بگیرد، امام با این که خود در صدد چنین قیامی بود، اما هیچجا آغازکننده واقع نمیشد، تا در میان توده، موضع دفاعی و مظلومیت داشته باشد. نه موضع ظالم و طغیانگر. لذا میبینیم حرکت را از مدینه، زمانی آغاز کرد که با اولتیماتوم ولید و مروان روبرو شد. پس از آن نیز هرگز رأسا آغازگر نشد و این فرصت تبلیغاتی را به دشمن نداد و او را ناچار کرد تا یورش بر امام را آغاز نماید و اعلام کند گواهی دهید اولین کسی که تیر به سوی حسین افکند من بودم. (ابن سعد در کربلا) این موضوع بر موقعیت برتر سیاسی و داشتن موضع سلطهی آگاهی امام دلالت میکند و رهبری جنبش را از نظر خردمندی و دوراندیشی و حسن تدبیر ممتاز میگرداند.
آنچه در اینجا بدان اشاره میکنیم، این است که نهضت امام حسین از موقعیت دوسرطلا برخوردار بود. یعنی به قول قرآن «احدی الحسنیین» را در پی داشت، اگر در مقابله از نظر ظاهری پیروز میشد به تشکیل حکومت دلخواه اسلام میپرداخت، و اگر شهید میشد هم ارکان حکومت را چنان متزلزل و ویران مینمود که بیش از چند صباحی نمیتوانست به حیات خود ادامه دهد، و متعهدان جامعه به وظیفهی خود در آن مرحله عمل مینمودند. (چنان که شد) زیرا امام یک شخص نبود، یک جریان بود که دورترین چشم اندازها را در دیدرس خود دارد.
2) دکترین آگاهی بخش
امام از نخستین لحظاتی که قیام خود را آغاز نمود به آگاهی بخشیدن تودهی ناآگاه پرداخت و رؤوس اهداف قیام را برای آنان روشن ساخت و هر جا که زمینهی مناسبی مییافت از فرصت استفاده مینمود. شاید برای اولین بار امام با صراحت تمام این مطلب را در مجلس ولید به زبان آورد که: «أیها الأمیر إنّا أهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة بنا فتحاللّه و بنا یختم، و یزید رجل فاسق شارب الخمر، قاتل النفس المحترمة، معلن باالفسق، و مثلی لایبایع مثله، و لکن نصبح و تصبحون، و ننظر و تنظرون، أیّنا احق بالخلافة و البیعة؟»5 در این بیان کوتاه، امام به طور ضمنی، به ولید پیشنهاد میکند که با توجه به واجد شرایط بودن امام و سلب آن شرایط در یزید، در مورد بیعت با ایشان فکر کند.
امام در موقع بیرون رفتن از مدینه وصیتنامهای نوشت که در آن هدف خود را از این قیام، بیان مینمود. این وصیتنامه اگر چه به عنوان بنیهاشم نوشته شد، اما وصیت به همهی مردم بود. امام در این نامه، هدف و ماهیت قیام خود را چنین بازگو مینماید: «...إنی لم اخرج أشرا و لابطرا ولامفسدا و لاظالما و إنما خرجت لطلب الاصلاح فی أمة جدی محمد، أرید ان آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدی محمد و أبی علی بن أبی طالب. فمن قبلنی بقبول الحق فالله أولی بالحق، و من ردّ علیّ هذا أصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم بالحقّ و هو خیر الحاکمین» که در این بیانیه، امام موضع خود را اصلاحطلبی بیان نموده و امر به معروف و نهی از منکر و سیر در شاه راه شریعت نبوی و ولایت علوی را سرلوحهی هدف خود میخواند.
همچنین، در خطبهی کوتاه، اما پرمعنایی که امام در مکه ایراد نمود و از شهادت خود در آن خبر داد، در پایان از مردم خواست که : «ألا و من کان فینا باذلاً مهجته موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فإنی راحل مصبحا إن شاء الله»6 هر کس سر بر کف، آمادهی پیوستن به خداست با ما بیاید.
امام همه جا هدف خود را، نجات جامعه از شر حاکمی همانند یزید و استقرار عدل و امان در مردم بیان نموده است و از هنگام خروج از مدینه تا آخرین لحظههای عمر خود بارها آن را برای مردم بازگو نموده و وظیفهی آنان را در برابر حکومت ناحق و ستمپیشه روشن کرده است. شاید در منزل ذیحسم بود که امام با حر برخورد نمود و بعد از نماز عصر برای آنان خطبه خواند و گفت: «أما بعد، أیها الناس! فإنکم إن تتقوا و تعرفوا الحق لأهله یکن أرضی لله، و نحن أهل البیت أولی بولایة هذا الأمر علیکم من هؤلاء المدعین ما لیسلهم، و السائرین فیکم بالجور و العدوان...»7
مردم! اگر شما از خدا بترسید و حق را برای اهلش بشناسید بیشتر مورد پسند خدا خواهد بود، در حالی که ما اهلبیت نسبت به ولایت امر جامعه برای شما سزاوارتر از این مدعیانی هستیم که حقشان نیست، و در میان شما به جور و تعدی رفتار میکنند.
اما از همهی اینها روشنتر و کاملتر، بیان امام در خطبهای است که برای سپاه حر ایراد نمود. امام، پس از ستایش خداوند به آنان فرمود: «... أیها الناس! إنّ رسول الله صلیاللهعلیهوآله قال: من رأی سلطانا جائرا مستحلاً لحرام الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنّة رسول الله یعمل فی عباد الله بالإثم و العدوان فلم یغّیر علیه بفعل و لا قول کان حقا علی الله أن یدخله مدخله. ألا و أن هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و أظهروا الفساد و عطّلوا الحدود و استأثروا الفیء و أحلوا حرام الله و حرموا حلاله و أنا أحق من غیّر... نفسی مع انفسکم و اهلی مع اهلیکم. فلکم فیّ أسوة...»8 مردم! پیامبر خدا فرمود: هرکه سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال میشمارد و پیمان الهی را زیر پا مینهد، با سنت رسولالله مخالفت میورزد، در میان مردم به شیوهی ستم و تجاوز عمل میکند و در عین حال با کردار و گفتارش علیه او به غیرت نیاید، بر خدا حق است که او را هم، در ردیف او بنشاند. آگاه باشید که این جماعت به پیروی شیطان چسبیدهاند و فرمان خدا را رها کرده، فساد را آشکار ساختهاند و حدود الهی را به تعطیلی کشانده، اموال عمومی را به خود اختصاص دادهاند و حرامهای خدا را حلال دانسته، حلالش را حرام کردهاند؛ و من سزاوارترین کسی هستم که به غیرت بیایم. در این بیعت شما، جانم با جانتان و کسانم با کسان شماست. و شما باید که به من اقتدا کنید...
3) شبکهی پیام سریع و مطمئن
پر واضح است که در آن روزگار شبکهی اطلاعرسانی قوی و سریعی وجود نداشته و تنها از طریق پیکهای محلی یعنی عربهای تندرو و چست با اسبانی چالاک و ورزیده که از بیراهه به مقصد میرفتند و مسیر یک ماهه را در ده روز - مثلاً - طی میکردند این کار امکانپذیر بوده است؛ به خصوص در مورد یک دستگاه مخفی ضد حکومت، بیش از این نمیتوانسته امکانی وجود داشته باشد. و امام از چنین شبکهای برخوردار بوده است. امام به وسیلهیهمین دستگاه بود که در جریان اوضاع عراق قرار میگرفت و پیک مخصوص مسلم از کوفه حضرت را بر عزیمت بدان سمت مصمم نمود. علاوه بر این، مردم طبعا به هنگام بروز مسألهی حاد اجتماعی حساس میشوند و همه دوست دارند با پرس و جو از یکدیگر در جریان اخبار تازه باشند. یعنی در چنین مواقعی خود به خود یک دستگاه خودکار مردمی ایجاد و فعال میشود و رهبران جنبشها از این موقعیت میتوانند به نفع مبارزه استفاده کنند. و چنان که در سِیَر و مقاتل نوشتهاند امام، به ویژه از این دستگاه حداکثر استفاده را نموده و اخبار کوفه را از رهگذران و قبایل بین راه و مسافران حج استفسار مینموده است. که نمونهاش را در ملاقات با فرزدق شاعر در نخستین منزل، ذات عرق؛ ملاقات امام با ابوهرة اسدی در منزل دوم، ثعلبیه؛ ملاقات با طرماح بن حکم طائی در منزل اجاء؛ ملاقات با دو نفر عرب عراقی در ارض حاجز (که خبر قتل مسلم را میدهند؛ سپس در منزل بعدی، واقصه؛ از بسته شدن مرزهای کوفه به وسیلهی رهگذران واقف میشوند؛ و زهیربن قین بجلی به خدمت امام مشرف میشود)؛ ملاقات امام با دو نفر از مردم بنی اسد در منزل زباله (که از تسلط کامل ابن زیاد بر کوفه آگاه میشوند) به خوبی میتوان دید.9
بنابراین، کاستی از این جهت در برنامهی امام وجود نداشته است.
4) عناصر انسانی
یکی از بدیهیات در مورد ائمهی معصومین (علیهم السلام) توجه به تکلیف الهی در هر موقعیت است، یعنی در هر شرایطی که قرار داشته باشند متناسب با همان وضعیت، به نوع تکلیف مینگرند. البته با تغییرات زمانه، تکالیف هم تفاوت میکرده است، در خصوص قیام امام حسین به عنوان یک تکلیف، آیا برای ایشان نیروی انسانی کارآزموده و مطیع و آگاه وجود داشته است یا نه؟
اولاً چنان که گفتیم زمینههای قیام را امام آماده نموده و در عراق و ایران نیروهای قابل اعتمادی تدارک دیده بود و این نیروها منحصر به همان مردم عراق نبودهاند.
ثانیا قبایل وفاداری چون قبیلهی اسد و مزحج و خزاعه و حمدان و طی و غیر آنها در بصره و کوفه بودند که شدت وفاداریشان در قضیهی قیس بن سعد انصاری (رئیس خزرج) نسبت به امام علی و امام حسن علیهالسلام در جای خود، بر همه آشکار شد، و وقتی قیس از بیعت با معاویه سر باز زد و عمروعاص پیشنهاد جنگ با او را داد، معاویه پرخاش کرد و گفت مرا به جنگ با صد هزار مرد جنگی وامیداری؟ و نامهی سفید امضا برایش فرستاد. همهی اینان برای یاری امام حسین حاضر بودند. (اما علت این که چرا در کربلا تمام آنها حضور نداشتند مسألهی دیگری است که جداگانه باید بحث شود) و به طور کلی باید گفت، آن همه نامهی دعوت به امام بیخودی و از سر تعارف نبوده است. (چنان که بعدا مسلم هم این موضوع را تأیید کرد)
نمونهی دیگر از وجود یاورانی برای امام، پاسخی است که ایشان به طرماح بن عدی(حکم) در منزل اجاء داد، آنگاه که به امام پیشنهاد کرد به سوی قومش، طیّ برود و بین اجاء و سلمی فرود آید و رهبری 20 هزار طائی وفادار و پیش مرگ را برعهده بگیرد، تا دست هیچکس به آن حضرت نرسد، امام در جواب فرمود: «إنّ بینی و بین القوم موعدا (قولاً) لانقدر معه الانصراف (أکره أن أخلفهم)، فان یدفع الله عنّا فقدیما ما أنعم علینا و کفی، و إن یکن ما لابدّ منه ففوز و شهادة إن شاء الله»10 بین ما و این قوم، یک قراری است که نمیتوانم یک جانبه آن را نادیده بگیرم... که این مطلب بر وجود چنین نیرویی در این منطقه برای امام هم دلالت میکند. و این جاست که امام احساس میکند نیروی کافی و لازم وجود دارد و حجت را بر خویش برای قیام و ایستادگی در برابر حکومت وقت، تمام شده میبیند. اکنون چنین شرایطی را امام در پیش روی خود حس میکند و خود را مکلف به ادامهی این راه میبیند. پس از نظر امام، نیروی انسانی واجد شرایط وجود داشته است و لذا «در برابر افکار عمومی و وجود نیروی کافی و در برابر قرآن کریم و اسلام عزیز احساس مسؤولیت بیشتری میکند و تصمیم میگیرد به تقاضای مردم جواب مثبت بدهد و با تشکیل حکومت نیرومندی، اسلام و مسلمانان را از آن وضع پریشان نجات بخشد.»11
امام حسین علیهالسلام یاران و کسان خود را آزمایش و تحسین میکند
اینها بحث عمومی در مورد وجود یاورانی مستعد برای قیام بود، و اما التفاتی ویژه به کیفیت ایمان و صفای باطن و خلوص عقیدهی آن عده از یارانی که با امام ماندند، واقعا دیدهای حقیقتبین میخواهد تا آن همه جوهرههای ناب ایمان را بتواند نظاره کند و باید از منظار خود امام به آنان نگریست و عمق آن همه را تماشا نمود. شوخی نیست و دور از خصیصهی امامت و ولایت است که انسان بخواهد این اظهارات امام را بر موارد معمول در سرداران و فرماندهان عادی حمل کند که امام العیاذ بالله فقط برای ایجاد روحیه، این سخنان را در جمع اصحاب خود، شب عاشورا بر زبان آورده باشد. امام این سخنان را زمانی بر زبان آورد که همگی را مرخص نموده و بیعت خود را از آنها برداشته است اما در عین حال میبیند این مریدان مخلص از جای خود تکان هم نخوردهاند و این آزمایش بزرگی بود تا برای امام و اهلبیت ایشان روشن شود که فردا به هنگام کارزار چه خواهد شد و چون آن همه خلوص و روحیهی پیشمرگی را در آنان دید، خطبه خواند و فرمود: «أثنی علی الله تبارک و تعالی أحسن الثناء و أحمده علی السرّاء و الضرّاء. اللهمّ إنی أحمدک علی أن کرّمتنا بالنبوّة و علمتنا القرآن و فقّهتنا فی الدین و جعلت لنا أسماعا و أبصارا و أفئدةً و لم تجعلنا من المشرکین. أما بعد فإنی لا أعلم أصحابا أولی و لا خیرا من أصحابی و لا أهل بیت أبرّ و أوصل من أهل بیتی فجزاکم الله عنّی جمیعا خیرا. ألا و إنی أظنّ یومنا من هؤلاء الاعداء غدا. ألا و إنّی قد أذنت لکم فانطلقوا جمیعا فی حلّ لیس علیکم منی ذمام. هذا اللیل قد غشیکم فاتخذوه جملاً. ثمّ لیأخذ کلّ رجل منکم بید رجل من اهل بیتی ثمّ تفرّقوا فی سوادکم و مدائنکم حتی یفرّج الله. فانّ القوم إنّما یطلبونی و لو أصابونی لهوا عن طلب غیری.»12 نیکوترین درود را بر خدا میفرستم و در سختی و شادمانی او را سپاس میگویم. خدایا شکرت که ما را به کرامت نبوت مفتخر کردی و قرآن را به ما آموختی و گوش و چشم و دل حقبین به ما دادی و از مشرکینمان نگردانیدی. سپس، من یارانی برتر و بهتر از یارانم، و خاندانی نیکوکارتر و پیوندگزارتر از خاندانم ندیدهام، خدا به همهتان پاداش نیک عطا فرماید، ولی من فردا را روز درگیری خود با این دشمان میبینم؛ و شما بدانید که من به همگی رخصت دادم، بروید و هیچ زنهاری از من بر شما نباشد. اینک شب همه را پوشیده است و میتوانید آن را چون شتری رهوار بگیرید، آن گاه هرکدام از شما دست یکی از دودمانم را بگیرد و از هم جدا شوید تا به محلهها یا شهرهای خود برسید شاید خدا فرجی کند. چه آن که این قوم، جز من دنبال کسی نیست، وقتی بر من دست یافتند از تعقیب دیگران منصرف میشوند.
این عدهی اندک به لحاظ عدد، ولی بیشمار به لحاظ کیفیت، چنان از سر عشق و ایمان، با نهایت الحاح و زاری پاسخی به امام دادند که انسان با خواندن آن، مو بر تنش راست میشود و بیاختیار در برابر آنان متواضع میشود. مثلاً مسلم بن عوسجه گفت: «ما تو را در میان این همه دشمن رها کنیم؟؟ کی عذر خود را در پیشگاه خدا آوردهایم؟ نه، هرگز. به خدا که چنان با نیزهام بر آنان بشورم که تکه تکه شود. آن گاه با شمشیرم تا آنجا با آنان بستیزم که فقط قبضهاش در دست من بماند. اگر هیچ سلاحی برای جنگیدن نداشته باشم با سنگ به جان آنان خواهم تاخت...»13
و از این روی، میبینیم این اهرم نیز در اختیار امام بوده است.
5) پایگاه اجتماعی قوی
و اما مسألهی پایگاه اجتماعی قوی که ابنخلدون آن را برای یزید بیشتر از امام حسین میشناسد و همین پندار را دلیل شکست امام هم میداند، چیزی است که اگر کسی اندک اطلاعی از تاریخ و موقعیتهای قبایل عرب داشته باشد میداند امام حسین نه تنها به خاطر انتساب به پیامبر (که ابنخلدون آن را نادیده میانگارد و میگوید در روزگار امام حسین عصبیتهای جاهلی عود کرده بود و بر شرف دینی که امام از آن برخوردار بوده چربیده بود.) که به خاطر همان شوکت اجتماعی عربی و شرافت قومی - به دلیل انتساب به سید بطحا یعنی هاشم بن عبد مناف - بر یزید و دودمان امیه برتری داشته است و در مردم از شوکتی به مراتب بالاتر از یزید برخوردار بوده است. ثانیا چندان هم سخن ابنخلدون درست نمینماید که بالکل عصبیت دینی رخت بربسته باشد و جای خود را به عصبیت قومی داده باشد.14 زیرا در همان مجلس ولید که از امام برای بیعت با یزید دعوت کرده بود، وقتی امام استنکاف نمود و از مجلس بیرون رفت. مروان به ولید گفت: نباید او را رها میکردی یا بیعت میکرد و یا او را میکشتی. ولید برآشفت و رو به مروان کرد و گفت: تو نابودی دین مرا میخواهی؟ به خدا که اگر دنیا و ما فیها را به من بدهند من کشندهی حسین نیستم. آیا حسین را بکشم که فقط گفته است بیعت نمیکنم؟به خدا اعتقادم این است که آن که آلوده به خون حسین بشود روز قیامت نزد خدا کفهی حسناتش خالی است. و این گفته نشان میدهد، موقعیت دینی امام نزد امویان هم اعتبار داشته است تا چه رسد به دیگران.
اسناد متعددی موجود است که بر داشتن موقعیت اجتماعی بسیار بالای امام در عصر خود دلالت میکند:
1) در سند دیگری میخوانیم که مروان به ولید گفت: اگر او امشب از این جا بدون بیعت بیرون برود دیگر دستت به او نخواهد رسید، مگر پس از جنگ و کشتار وسیعی؛ بهتر است همین جا حبسش کنی تا آنکه یا بیعت کند و یا گردنش را بزنی. امام پس از شنیدن این سخنان از جا جست و رو به مروان کرد و گفت: پسر زن چشم آبی ! تو میخواهی مرا بکشی یا او؟ به خدا که خیلی بیراهه میروی. (و در روایت خوارزمی امام گفت تویی که دستور قتلم را میدهی؟ اگر میخواهی امتحان کن ! بلند شو اگر راست میگویی گردنم را بزن!15) و این حرکت مقتدرانهی امام در میان گارد ولید نشان از داشتن آن چنان موقعیتی میدهد که به ولید یا مروان جرأتی در آن حد نمیدهد. و این در حالی است که ابنزبیر که او هم از موقعیت عربی بالایی برخوردار بود، از ترس ولید در خانهی خود پنهان شده بود و در مقابل تهدید و دشنام رئیس پلیس ولید به عذر خواهی افتاده، و وعدهی آمدن در آینده میدهد.16
2) ابنزبیر در مکه با امام ملاقات مینماید و از امام میخواهد که قیام خود را آغاز کند و به امام قول میدهد که من هم با تو بیعت میکنم و از تو جدا نخواهم شد. این امر در حالی معنا میدهد که بدانیم ابنزبیر خود، داعیهدار خلافت است و حقیقتا هم از آن موقعیت برخوردار بود. چنان که دیدیم بعد از شهادت امام برای مدت چهار سال خلافت خود را اعلام کرد و دستگاه یزید از دفع او عاجز ماند. با این قیاس منطقی میتوانیم به اوج عظمت و موقعیت اجتماعی امام پی ببریم.17
3) مهمترین ادعا برای این مطلب چیزی است که یزید بدان اعتراف میکند. وقتی سر امام را به نزد او آوردند این شعر را خواند:
یفلّقن هاما من رجال احبّة علینا و هم کانوا اعقّ و اظلما
(دریغا میشکافد تیغ، سرهای کسانی را که یار ما ولی بر ما جفاکار و ستمکارند)آن گاه، رو به حاضران کرده میگوید: میدانید این از کجا سرچشمه گرفت؟ و سپس ادامه داد: حسین معتقد بود که پدرش علی از پدرم برتر است و مادرش فاطمه از مادرم، و جدش رسولالله از جدم، و خودش نیز از من برتر و سزاوارتر به این امر است. اما این که پدرش برتر باشد در واقعهی حکمیت معلوم شد (مغالطه کرد)، ولی این سخن که مادرش برتر است به جان خودم سوگند که فاطمه دختر پیامبر از مادرم به مراتب برتر است، و اما جدش، باز هم به خدا سوگند کسی نیست که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد و بتواند برای رسولالله در میان ما همتا و برابری بیابد. ولی حسین فقط در این جا اشتباه کرد که از در اجتهاد و فقه خود وارد شد و این آیه را نخواند که: «قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء بیدک الخیر إنک علی کل شیء قدیر». یزید پیروزی خود بر امام حسین را فقط مشیت الهی میداند نه عزت و اعتبار اجتماعی، و در این قسمت معتقد است که حسین بر من میچربد. (با این حال چگونه برخی مانند ابنخلدون بیراهه میروند!)18
4) سند عینی دیگری که به وقوع پیوستنش، این موضوع را اثبات مینماید قیامهای پیاپی توّابین و دیگران در انتقامگیری از خون شهیدان کربلاست که سرانجام به زوال دولت یزید منتهی شد، همان چیزی که معاویه، یزید را از آن پرهیز میداد. چه آن که در این قیامهای وسیع و مکرر تمامی منطقهی عراق و حجاز به حرکت درآمده بودند، و این خود دلیلی بر موقعیت اجتماعی بسیار بالای امام است. پس امام از این اهرم علمی برای مشروعیت و معقولیت قیام برخوردار بودهاند.
6) عنصر زمان و مکان
1) عنصر زمان: از دورهی معاویه فشارها، ظلمها و تبعیضها و عوامل تحقیر و سرکوب ادامه یافته بود و زمینهی قیام اجتماعی را در مردم به نقطهی انفجارآمیزش کشانده بود. شکافهای طبقاتی هر روز عمیقتر میشد و فاصلهها بیشتر، و این امر در عراق و ایران که اغلب، شیعهی علی بودند، از همه جا بیشتر محسوس بود زیرا معاویه حساسیت بیشتری روی این قسمت، نشان میداد و از سیاست شیطانی «گلویش را تنگ بگیر نه آنقدر که خفهاش کنی» در مورد آنان استفاده میکرد. اما معاویه با سیاست تزویری که در پیش گرفته بود، هنوز چهرهی ضد اسلامی از خود نشان نداده بود. چون خود را در رقابت با علی میدید، سعی میکرد آراستگی ظاهری خود را کمتر از او نشان ندهد لذا به ظاهر دین اهتمام میورزید؛ و این امر جلوی هر حرکت آشکاری را بر ضد او گرفته بود.
موضوع دیگری که توجه به آن از اهمیت ویژهای برخوردار است مسألهی دوران انتقال قدرت است؛ چه آن که هنوز حاکم جدید نتوانسته است همهی اهرمهای قدرت را در اختیار بگیرد و طبعا انشعاباتی در طرفداران سیستم حاکم، ایجاد میشود، و حاکم جدید میکوشد برای خود پایگاهی مستحکمتر ایجاد کند؛ این دوره، زمان مناسبی برای هر قیامی علیه حکومت میباشد. آن هم یزیدی که حتی زیاد در مشورتی که معاویه با او در مورد جانشینی یزید، میکند نظرش منفی است و او را شایستهی چنین امر خطیری نمیداند مگر آن که مدت دوسال به ریاضت بپردازد و از میخوارگیها، بزمهای شبانه، سگ و میمون بازیها و لهو و لعبهای خود دست بکشد و با ظاهر آراستهای مدتی در بین مردم ظاهر شود تا گذشتهی او را فراموش کنند، و بتوان امر را بر مردم مشتبه ساخت.19 چنین فرصتی هم برای یزید تا آخر عمر معاویه پیش نیامده بود و از نظر مردم همان یزید سابق بود و کاملاً منفور خاص و عام. بنابراین برای امام فرصت زمانی عالی، برای اظهار قیام و قبول رهبری جنبش را فراهم آورده بود. (در علم مبارزه به چنین اهرمی «فرصت طلایی» میگویند)
2) در مورد مکان مناسب برا ی قیام، سه نقطه را باید بررسی نمود: مدینه، مکه و عراق.
مدینه به دلیل قداست مرکزیت وحی، قبر پیامبر و صحابهی کبار رسولالله مورد عنایت خاص امام بود و از پایمال شدن حرمت آن به وسیلهی جنگ و خونریزی در آن به شدت پرهیز مینمود. وانگهی، دلایل مردمی داشت که امام علی هم آنجا را به عنوان کرسی خلافت انتخاب ننمود.
مکه را هم امام به همان دلیل، بلکه شدیدتر مناسب نمیدانست به ویژه آن که امام از جدش پیامبر سخنی را شنیده بود که حرمت این خانه به وسیلهی قوچ این امت پایمال خواهد شد و در جواب عبد الله بن زبیر همین مطلب را گفت و فرمود : اگر یک وجب بیرون حرم کشته شوم بهتر از یک وجب داخل آن است.20 و الاّ از نظرمطالعات نظامی عالیترین نقطه برای مرکزیت قیام امام حسین بود و دلایل مردمشناسی آن را تأیید میکند (موقعیت تبارشناختی امام به عنوان سلالهی شریف قریش)
بدین ترتیب، عراق و ایران تنها جایی میماند که علاوه بر نداشتن این موانع، مقتضیهایی هم برای انتخاب دارد. (نک. فریشلر / 0631: 72) یعنی هم حیات سیاسی اجتماعی امام را حفظ میکرد و هم او را در موقعیت مناسبی برای قیام قرار میداد.
شبههای که در اینجا ممکن است برای برخی پیش آید، این است که با این که در منزل زباله تغییر شرایط به اطلاع امام رسید، چرا به سمت نقطهی امنی نرفت؟ (مثلاً اجاء)
پاسخ همان چیزی است که امام به طرماح گفت؛ یعنی اگر امام بر اساس عهدی که در پاسخ بیعت کوفیان و بصریان طی نامهی خود با آنان بسته بود عمل نمیکرد، جای اعتراض مردم بر امام باقی بود، وانگهی نقض عهد از گناهان بزرگ است و امام به همان دلیلی که امام است از ارتکاب اعمالی این چنین بری است. مسألهی دیگر آن است که پس از اهمالی که ولید در مورد امام به خرج داد، یزید او را عزل و عمرو بن سعید العاص را با حفظ سمت، والی مدینه گردانیده بود و او هم همان روشی را که در مکه اعمال میکرد در مدینه اعمال و دامنهی فشار را تنگ گردانیده بود، لذا مکه و مدینه هر دو ناامن شده بودند. لیکن کوفه هنوز برق امیدی داشت. دیگر آن که این اخبار یقین نمیآورد و در منزل ذیحسم یا قادسیه، وقتی آن حضرت به نقض عهد آنان یقین نمود از حر خواست تا اجازه دهد به جایی دیگر برود و حر هم مانع نشد. اما پس از چندی پیکی از کوفه برای حر پیامی آورد که نگذارد امام به هیچ نقطهای برود. لذا حر از ادامهی مسیر امام به هر نقطهی دیگر جلوگیری کرد.21
بخش دوم - شناخت امام حسین علیهالسلام
در حقیقت اگر بخواهیم به کنه کار امام واقف شویم باید رازهای نهفتهای را که در کارهای امام بوده است بگشائیم؛ و این امر علاوه بر این که به ما در آشنایی با نوع کار امام کمک میکند، به بخش عمدهای از شبهات نیز پاسخ میدهد. امام در برابر پرسشها و شبهات به هر کسی مطابق درک، و میزان فهم و درایتش پاسخمیدهد. مثلاً به ابن عباس و ابن زبیر میگوید: «استخیر الله و انظر ما تکون» استخاره میکنم ببینم چه خواهد بود.22 و به ابن زبیر میگوید: «إنّ أبی حدثنی إنّ بها کبشا یستحلّ حرمتها فما أحبّ أن أکون ذلک الکبش» از پدرم شنیدم که قوچی در این کعبه، حرمتش را از بین خواهد برد و من نمیخواهم آن قوچ باشم.23 و به برادرش محمد حنفیه که زاهدمسلک بود اول گفت: یزید میخواهد با دسیسه مرا در حرم دستگیر کند و خونم را در آن بریزد. و محمد حنفیه پیشنهاد میکند حالا که این طور است پس به سمت یمن یا نواحی دشت برو، امام میگوید در این پیشنهاد فکر میکنم. و دوباره وقتی میبیند امام همچنان در رفتن به عراق مصرّ است به امام میگوید مگر به من قول ندادی در مورد پیشنهادم فکر کنی؟ امام فرمود: «أتانی رسول الله صلیاللهعلیهوآله بعد مفارقتک فقال یا حسین اخرج (إلی العراق) فإنّ الله شاء أن یراک قتیلاً» و وقتی اعتراض میکند که پس این اهل و عیال را چرا میبری؟ میگوید: «انّ الله شاء ان یراهنّ سبایا»24 و در منزل ثعلبیه به ساهرهی ازدی که علت خروج امام را میپرسد، میگوید: «بنیامیه حق مرا غصب کردند، صبر کردم، به خاندانم بد گفتند، شکیبایی نشان دادم، اکنون در صدد ریختن خون من برآمدهاند، میدانم سرانجام مرا خواهند کشت...25 (و در روایتی: این جماعت اگر در سوراخ جانوری بروم مرا بیرون آورده، خواهند کشت.26 و چنان که دیدیم به طرماح بن الحکم الطائی امام گفت: این مردم به من نامه نوشته و برای زمامداری خود دعوتم نمودهاند و من به آنها قول دادهام، باید بروم.
اینها از طرفی، و از طرف دیگر کارهایی که ظاهرا با استاندارد نظامی / سیاسی آن روز و امروز جور در نمیآید و شاید بتوان با استناد به حلیت مکر در جنگ آنها را توجیه دینی هم کرد، مانند جنگ نمودن با سپاه هزار نفری حر و درهم شکستن آنها تا هم مانع ورود به کوفه برداشته شود و هم یاران امام در کوفه و جاهای دیگر روحیه بگیرند و به یاری ایشان بیایند و جریان بر عکس آنچه شد پیش برود. اینها نیز علاوه بر آن مسأله را برای انسان متفکر مؤمن به امام، مورد تأمل بیشتر قرار میدهد تا به سرّی که در این کارها بوده است بنگرد و راز آن را کشف نماید. زیرا پر واضح است که امام به
همهی آنچه ما و سایر دوستان امام در آن زمان میفهمیدهاند، واقف بوده و خود یکی از سرداران رشید و پر تجربه در جنگهای نهاوند و سپس صفین بوده است.
البته تنها در مورد امام این سؤالها مطرح نیست، در قضایای مسلم بن عقیل و نکشتن ابنزیاد در خانهی هانی (یا شریک بن اعور) که میتوانست او را به دام خود اندازد، و این که پس از آن اجتماعی که یاران امام بر گرد مسلم کردند چرا از فرصت برایتشکیل حکومتی استفاده نکرد، و...نیز چنین سؤالهایی وجود دارد که در پاسخ مسلم، راز آنها نهفته است که: پیامبر فرموده اند: «الایمان قید الفتک» (ایمان مانع پاتک زدن و شبیخون زدن است) یعنی در نوع کار امام و شاگردان زبدهی ایشان آنچه بیشتر از هر چیز دیگری اهمیت دارد، ارزشهایند نه نفس پیروزی.
پس برای این که بتوان به راز کارهای امام و رهروان راه امام پی برد، باید امام را قبل از هر چیز، بشناسیم. تا روشن شود که امام اصولاً به دنبال چه چیزی بودهاند و آیا آن هدف متحقق شده است یا نه؟
فرق مهم امام حسین و ابنزبیر در همین جا معلوم میشود که ابنزبیر برایش فقط حکومت مطرح بود و لذا از کعبه سپری برای خودش ساخت و از دین به عنوان نردبانی برای رسیدن به مقاصد دنیوی خود استفاده کرد؛ لیکن برای امام، احیای سنتهای دین خدا و پاسداری از ارزشهای آن مطرح است و لذا از خون خود سپری برای حفظ حرمت کعبه میسازد، و میگوید «ان کان دین محمد لم یستقم إلاّ بقتلی یاسیوف خذینی»
«گر جز به کشتنم نشود دین حق به پا ای تیغها بیایید بر جان من جهید!»
و به قول یکی از نویسندگان، برای امام «مسأله بالاتر از مرگ است، امام مرگ را در راه آن استقبال میکرد، او را از خطر میترساندند او میگفت به قتلگاهم میروم»27
امام از آن جهت امام است که بر قلهای از معرفت قرار دارد و به وسیلهی آن میتواند بر غیب آگاهی انسان عادی اشراف داشته باشد و از این رو در رأس کاروان بشریت قرار میگیرد تا پیشوایی آن را برعهده بگیرد و این غیب همان چیزی است که با ادراکات انسانی در شرایط عادی غالبا، مغایرت پیدا میکند و برای انسانهای عادی سؤالانگیز میشود. چیزی در ردیف آنچه، پیرِ مرادِ موسیمیدید و او، آن موقع از ادراکش ناتوان بود و لذا دائم بر او اعتراض مینمود. و او به زبان حال به موسی میگفت:
تو مو میبینی و من پیچش مو تو ابرو من اشارتهای ابرو
تو قد میبینی و من جلوهی ناز تو مژگان، من نگاه ناوکانداز
نکتهی قابل تأمل در اینجا این است که مسأله در مورد هر امامی هر طور که هست، در مورد امام حسین و قیام ایشان از نظر ماهیت چیز دیگری است و به مراتب عمیقتر. مگر نه آن که قیامهای فراوانی در طول تاریخ از انبیا و اولیا و مصلحان به یاد داریم که هیچ کدام از حد یک واقعه بالاتر نرفته است؛ حتی آن همه غزوات بالاخص جنگ احد که پیامبر در اوج مظلومیت قرار گرفت؛ و جنگ صفین که آن هم اوج مظلومیت امام علی را تداعی میکند؛ همهی اینها هر چند که در تاریخ ثبت شده است لیکن جاودانه و الگو نشدهاند. اما قیام به ظاهر مغلوب امام حسین که در عاشورا، از صبح تا ظهر اتفاق افتاد، برای همیشهی تاریخ اسلام بلکه انسان جاودانه شد؛ تا جایی که آنتوان بارای مسیحی آن را در ردیف فدای مسیح قرار میدهد و حتی از آن برتر میرود و میگوید: «شهادت امام حسین به چنین شکل دردناک و دراماتیکی بود که او را در مرتبهای فوق همهی شهیدان قرار داد ومعلم و سیدشان کرد»28 و در جایی دیگر میگوید کاری که حسین کرد برای همیشهی تاریخ و انسانیت زنده و باطراوت است. وی در یک تحلیل از قیام اباعبدالله میگوید: «اکنون چنین قیامی با این ماهیت دارای کیان مستمر و جاودانی است. چنان که هر جا یک انقلابی در آن بایستد آن جا کربلاست و هر ضرب تیغی که صدایش برخیزد، در عاشورا و برای دفع مفاسد دستگاه حاکمه در هر زمانی است؛ و هر قطرهی خونی که به عنوان فدای حق ریخته شود همواره آشکارا حضور انسان سرزنده را برای شهادتطلبی در راه عبودیت حق اعلان میدارد» و میگوید «با این حال تا ماهیت قیام امام حسین را در چنین چارچوبی بنگریم، آیا سزاوار نیست که حسین را نه تنها شهید اسلام، بلکه شهید مسیحیت و یهودیت و هر دین و ایدئولوژی دیگری بدانیم؟»29
به نظر این حقیر، آنچه حسین را برای همهی تاریخ اسوه کرد و قیامش را تا همیشهی تاریخ جاویدان نمود، رمزی است که در متن قیام امام نهفته است و آنمسألهی «ثار» بودن اوست. مگر شوخی است که در میان این همه پیامبران الهی شهادت هیچ کدام، جنبهی ثاراللهی به خود نگرفت و حتی شهادت امام علی که با آن، پشت عدل دوتا شد چنین جنبهای نیافت ولی امام حسین با شهادتش «ثار الله» شد. رمز مطلب در این است که قیام امام «ثار» همهی انبیاست، از آدم تا خاتم و تا برادرش امام حسن. زیرا درقیام امام حسین، پیام به خونخفته و ناکامماندهی هابیل و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد و علی و حسن و همهی انبیای تاریخ نهفته است و با یادکرد آن، از همهی آنها یاد میشود و هر عزمی بر انتقام از این خون، انتقامی است که بر یکایک آن مظلومان گرفته میشود. پس حسین به واقع، ثار تاریخ انسانیت است و از این رو با قیامش معلم گاندی هندو نیز میشود. بنابراین امام حسین یک شخصیت عادی نبود تا کارش رمز عادی به خود بگیرد و با این پاسخهای عوامانه به رفع شبهات آن بپردازیم. باید حسین را در موقعیت میوهی درخت «ولایت اللّهی» انسان در درازای تاریخ بنگریم که بار آن همه را بر دوش گرفته است و باید همهی آن آرمانها را با قیام خود برآورده کند و عمدهی آنها با ریختن خونش برآورده میشود. (زیرا در عرب مرسوم نبود که به صرف این که کسی از بیعت امتناع نمود بهانهای به دست آید تا او را بکشند. یعنی نه مجوز عرفی براییزید در کشتن امام بود و نه شرع چنین اجازهای به او میداد؛ و اگر او اقدام به قتل امام مینمود کینهی دیرینهی او با رسولالله و حس انتقام جوییش را آشکار میکرد و به رسوایی او میانجامید؛ چنان که همین طور هم شد) بنابراین اگرچه میداند کشته میشود اما در عین حال وظیفهی خود میبیند از مرگ در راه چنان هدفی با آغوش باز استقبال کند و چنان که گفتیم اگر سربازی بداند برای خنثی کردن مینهای این دشت در نهایت کشته خواهد شد اما اگر نرود و از خطر بگریزد تمام سپاه در کام هلاک میافتند. آیا استقبال او از چنین مرگی جز رشادت است؟ اینجاست که نمیتوان گفت با این که او علم داشت کشته میشود چرا خطر کرد.
پینوشتها
1. کورت فریشلر. امام حسین و ایران. ترجمه ذبیح الله منصوری. سازمان انتشارات جاویدان1351. صص 1-2.
2. عماد الدین باقی. جامعه شناسی قیام امام حسین و مردم کوفه. نشر نی 1379. ص 67.
3. مهندس مهدی بازرگان. آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء. مؤسسهی خدمات فرهنگی رسا 1377. ص 43.
4. شهید جاوید. صالحی نجف آبادی. نشر مؤلف 1351. ص 206؛ معصوم پنجم. جواد فاضل. مؤسسه مطبوعاتی علمی 2526 (1356). ص 198.
5. تاریخ طبری. ج 5 دایرةالمعارف بیروت. ص 340؛ مقتل الحسین. سید محسن امین. ص 23.
6. مقتل الحسین همان. ص 63.
7. تاریخ طبری. ج 4. مؤسسة الاعلمی للمطبوعات - بیروت 1998م/.1418ه ص 604.
8. کامل ابن اثیر. ج 3. ص 280؛ تاریخ طبری. ج 4. ط بیروت / مؤسسة الاعلمی للمطبوعات 1418 ق. ص 605.
9. برای آگاهی بیشتر رک. چهرهی حقیقی قیام حسینی در آئینهی اسناد تاریخی. حجةالاسلام عبد الکریم الحسینی القزوینی. ترجمهی علی علوی. انتشارات بدر 1362. صص 99-123.
10. مقتل الحسین. همان. ص 85؛ معصوم پنجم. همان. ص 194؛ چهرهی حقیقی قیام حسینی. همان. ص 116.
11. شهید جاوید. همان. ص 41.
12. تاریخ طبری. ج4. صص321-322.
13. چهرهی حقیقی قیام حسینی. همان. 158. (ترجمه از نویسنده است)
14. المقدمة ابنخلدون تونسی. انتشارات استقلال تهران 1410 ق. ص 216. ابنخلدون میگوید: امام حسین فکر میکرد که شوکت دارد اما واقع امر این بود که عصبیت مضر در قریش بود و عصبیت عبدمناف در بنیامیه، و این را همهی مردم میدانستند. اما در آغاز اسلام به خاطر حضور وحی موقتا این عصبیت تحتالشعاع قرار گرفت. لیکن پس از چندی که از رحلت پیامبر گذشت دوباره همان عصبیت عود کرد و دودمان مضر از همه بیشتر مطیع بنیامیه شدند. نقدی که بر این دیدگاه وارد است این است که چطور همهی مردم میدانستند ولی امام حسین از آن غافل بود؟ البته ابنخلدون در نهابت حق را به امام میدهد و میگوید چون این یک تکلیف دینی بود این اشتباه ضرری به آن نمیزند و امام باید همان تکلیف الهی را عمل مینمود و لو بلغ ما بلغ.
15. مقتل الحسین. ابی المؤید الموفق بن احمد المکی الخوارزمی (م 568 ه) نجف / مطبعة الزهرا 1948 م. ص 184.
16. تاریخ طبری. ج 4. همان. ص 550.
17. همان. ص 588. روایت از ابومخنف.
18. همان. ص 657؛ طبری مینویسد اهلبیت یزید برای شهدای کربلا سه شبانه روز تعزیه گرفتند، و این امر نشان از موقعیت امام و اهلبیت در نزد کسان یزید میدهد (همان. صص 660-650)
19. تا ریخ یعقوبی. ج 2 / 148؛ انقلاب عاشورا، سید عطاءالله مهاجرانی. انتشارات اطلاعات 1377. ص 118.
20. تاریخ طبری همان. ص 588.
21. شهید جاوید. صالحی نجفآبادی. همان. ص 219.
22. مقتل الحسین. امین. همان. ص64-63.
23. همان و طبری. همان و فیض الدموع. همان. ص 124.
24. زینالعابدین رهنما. زندگانی امام حسین. ج 2. انتشارات امیرکبیر 2535 (1355) ص 326. و مقتل الحسین. امین. همان؛ الملهوف علی قتلی الطفوف. سیدبن طاووس. با تنقیح استاد فارس تبریزیان. دار الاسوه للطباعه و النشر (سازمان اوقاف و امور خیریه) 1414.ق. ص 8-127.
25. زینالعابدین رهنما. همان. ص 329.
26. همان. ص 326.
27. سید عطاءالله مهاجرانی. انقلاب عاشورا.همان. ص199.
28. الحسین فی الفکر المسیحی. آنتوان بارا. انتشارات الهاشمی - قم 1984. ص 18.
29. همان. صص 71-70.
حسین مظهر آزادگی و آزادی است و این مرام حسین است و منطق دین است
در استمرار دو جریان تاریخی عدل و ظلم، همواره دو گروه طرفدار وجود داشته است که گر چه استلزام عقلی ندارد که گروه خنثی را به یکی از این دو منتسب دانیم لیکن در عمل، گروه بیطرف یا همان خنثی در ردیف گروه دوم قرار گرفته است. یعنی با تماشای ظلم و به کمک مظلوم نشتافتن موجب تأیید ظالم گردیده است. بنابراین، در عمل دو گروهاند و هر کدام هم، نقش خاص خود را ایفا میکنند و خود را نسبت به طرفداری از آن متعهد میشمارند چنانکه یکی از فقراتی که در زیارت امام حسین میخوانیم این است که: «یا لیتنی کنت معکم فأفوز معکم» یعنی این که، گر چه امروز ما در آن عهد و زمان نیستیم که با شمشیر به کمک امام برخیزیم، اما وظیفهی دیگری داریم و آن پاسداری زینبی از ثمرات آن قیام مقدس و بزرگ است.
عاشوراهای مکرر
در حقیقت اگر درست بنگریم هر روز عاشورا و هر زمینی کربلاست. اگر آن روز، امام بود و سپاهی تا دندان مسلح در صدد قتل او، امروز هم همان سپاه را مینگریم که به شکل دیگری در صدد خنثی نمودن اثرات قیام حسینی هستند. اینان با سلاح علم و قلم به نبرد برخاستهاند و در یکایک حرکتهای نهضت، تشکیک میکنند و این شگرد، به مراتب، تأثیرش از نیزه و شمشیر آن سپاه بر امام بیشتر است. چه آنکه، از ریشه آن را در ذهن و فکر مردم زیر سؤال میبرد و از میزان علاقهها کم میکند. هر چند که، تأثیر منفیعزادریهای غلط را نیز کمتر از آن نمیدانیم. (مداحان کاسبی که فقط برای بازارگرمی خود، از انتساب هر مطلب ناشایستی نسبت به امام و اهلبیت علیهالسلام خودداری نمیکنند و در نتیجه مقام و موقعیت او را زیر سؤال میبرند.)
نهضت عاشورا در مسیری پویش منطقی خود را گذراند که هرگز با برخوردهایی این چنینی تناسب ندارد، و لذا برخوردها، سخن گفتنها و گزینش مواضع، بایستی مبتنی بر ماهیت بلند این نهضت باشد.
عقلانیت مبارزه
بدین جهت، یکی از محورهای مهم قابل بررسی در نهضت عاشورا، مسألهی عقلانیت مبارزهی حسینی است، در این راستا چند نکته را در خصوص ملاکهای عقلانیت این مبارزهی مقدس بررسی مینماییم.
الف: رهبری مبارزه
در بخش عقلانیت رهبری نکاتی قابل بررسی است.
1) رهبری خردمندانه، مدبرانه، و دوراندیشانه؛
2) داشتن دکترین آگاهیبخش و محرک در بسیج مردم به عمل جمعی و اقدام؛
3) داشتن شبکهی پیام سریع، مطمئن، کارا و مجهز، تا در نقش رابط رهبری با توده، به خوبی و به موقع عمل نماید.
ب: جامعه و تاریخ
در بخش جامعه و تاریخ چند نکته خودنمایی میکند.
1) وجود عناصر انسانی آگاه، ورزیده، مطیع و آموزشدیده؛
2) داشتن پایگاه اجتماعی، یعنی در جامعه از موقعیت برتر برخوردار باشد؛
3) عنصر زمان و مکان، که اولی به تاریخ مربوط میشود، یعنی از موقعیت مناسب زمانی بتواند به بهترین نحو و در فرصت مناسب استفاده نماید، و دومی به شرایط جغرافیای انسانی مناسب.
اینها عوامل مؤثر در پیروزی هر جنبشی است؛ اعم از الهی یا غیره، و به تعبیر دیگر، اینها به مثابهی ابزار کارآمد برای عمل هستند که انسان را در رسیدن به هدف یاری میرسانند، و در واقع، قانون پیروزی هستند.
در این نوشتار، در صدد آشکار کردن دو مسألهی مبهم در قیام امام حسین میباشیم:
1) بررسی کارشناسانهی زمینهی قیاماجتماعی امام؛
2) بررسی شرایط علمی مبارزهی مقاومتی و مبارزهی رویارو در نهضت امام. (مقایسهی شرایط علمی با واقعیت عینی)
در خلال مباحث مطرح شده به طرح بعضی از شبهات و ارائهی پاسخ مناسب نیز پرداخته خواهد شد. اما آنچه به دور از این هیاهوها باید مورد توجه قرار گیرد، همانا ابزار ویژهی شناخت نهضت امام حسین، یعنی شناختی نوتر از شخصیت امام است.
در واقع، این نوشتار معطوف به مباحث جامعهشناختی است. لذا بحث را از رهبری آغاز میکنیم:
1) مسألهی رهبری جنبش
اگر از دید یک سیاستمدار به حرکتهای امام بنگریم و یکایک اقدامات او را با توجه به شرایط اجتماعی آن روز، تجزیه و تحلیل نماییم در واقع، همان تصمیمی صحیحتر به نظر میآید که امام آن را اتخاذ نموده بود.
کورت فریشلر در کتاب «امام حسین و ایران» از یک موضوع پنهانی خبر میدهد که برای ما تا کنون ناشناخته بوده است که امام قبلاً به وسیلهی دخترش فاطمه ملقب به حورالعین در ایران طرفدارانی برای قیام فراهم نموده بودهاند. وی مینویسد «گیو» پسر رستم فرخزاد به پشتیبانی نمایندهی امام در ایران (فاطمه) طرفداران متنفذی در ری و نواحی منجیل گرد آورده بود و هر دم آمادهی استقبال از امام برای تشکیل حکومت بوده است. وی انتخاب کوفه و بصره را تنها به عنوان لشکرگاه از سوی امام میداند. تا هم ایرانیان و هم عراقیان در آنجا گرد آیند و به سمت ایران حرکت نموده، کار اصلی را آغاز نمایند. وی مطالب خود را از بارتولومو، و مارسلین نقل کرده است.1
این موضوع اگر صحت داشته باشد دلیل بر همان چیزی است که در صدد آن هستیم. یعنی از دوران نهفتگی جنبش، قبل از اقدام علنی، آگاهی میدهد.
روایات تاریخی بسیاری از کسب اطلاع بعضی از یاران امام، نسبت به آغاز قیام رسیده که امام به آنان وعدهی آن را در آیندهی نزدیک دادهاند و علت آن هم روشن است. زیرا در عهد معاویه بوده است و معاویه با رعایت موازین ظاهری دین، این فرصت را در اختیار نهضت قرار نمی داد. و لذا موقعیت اجتماعی، مناسب قیام نبوده است.
امام در این دورهی نهضت تمامی اقدامات بایسته را عملی ساخته بود؛ یعنی اولاً ارتباط خود را با مردم پیوسته و تشدید مینمود؛ ثانیا آگاهیرسانی را به حداکثر ممکن رسانده بود و رسولان خود را به کوفه، بصره و بعضی از قبایل میفرستاد و خود در امّ القری و مرکز جامعهی اسلامی، مکه به نشر حقایق میپرداخت؛ ثالثا اقدامات تأمینی لازم را در همهی مسائل ملحوظ میداشت. که نمونهی آن بردن تعدادی مرد مسلح به همراه خود تا در خانهی ولید، به هنگام دعوت ولید از ایشان برای گفتوگو میباشد. دستپروردگان هوشیاری از نظر امنیتی همچون قیس بن مسهر صیداوی، دلیل آن است که این شیوه را امام همواره مد نظر داشته و یاران خود را نسبت به آن آموزش میدادهاند و اصل تقیهی اسلامی که تنها در شیعه از رواج خوبی برخوردار است یکی از آموزشهای اساسی امامان در چنین مواقعی است. مگر نه آن است که «پلیس پنجشنبه» (شرطة الخمیس) سازمان مخفی اطلاع و امنیتی است که در شیعه به فرمان امیرالمؤمنین علی علیهالسلام تأسیس شده و اکنون رهبری آن در اختیار امام حسین است؟ اینها و جز اینها دلالت تام دارد بر این که امام از همهی فنون امنیتی استفاده مینموده اند. دلیل بارزتر این مسأله آن است که، امام به صرف رسیدن تعدادی نامه از دوردست، فریفته نشد و با تمام اینها، به تصور این که مبادا دسیسهای پشت قضیه باشد، یا این که مردم ناسنجیده او را دعوت کرده باشند و یا گروهی از افراطیون بدون درک درستی از عواقب کار، با فشار، رأی مردم را اخذ نموده باشند و...، پسر عموی رشید و مبارز و آگاه خود مسلم بن عقیل را برای مشاهدهی عینی و ارزیابی دقیقتری از اوضاع، بدان سمت اعزام نمود.2
«حضرت تا مسلم بن عقیل را برای بررسی و اطمینان و اخذ بیعت نفرستاد، علیرغم نصیحت و دلسوزیهای برادرش و بعضی از آگاهان علاقهمند سر راهش، تصمیم به اجرای قطعی آن کار خطرناک نگرفت، و چون از خلف عهد کوفیان و ترس و امتناع سران از استقبال و پشتیبانی او، آگاه شد رسما قصد انصراف کرد، و اگر به مدینه برنگشت و به همراه کسان و یاران ایثارگر، با شجاعت و شهامت به جنگ و قتال پرداخت، برای آن بود که ابن زیاد به حکم خلیفه، اجازهی مراجعت نداده، تکلیف به بیعت و تسلیم مینمود.»3موضوع دیگری که در خور اهمیت و دقت است، و امام هم سخت بدان اهمیت میداد استفاده از رأی صاحبنظران و افراد صاحب نفوذ است. چنان که در تشکیل شورای صحرا در منزل زباله و اخذ رأی از یاران، به ویژه فرزندان عقیل، مبنی بر ادامهی راه مسلم تا پیروزی یا شهادت، این مطلب روشن میشود.4
نکتهای که بسیار باید مورد تأمل قرار گیرد، توجه به این موضوع است که چون ظاهرا یزید خلیفه است و ممکن است تودهی عوام را نسبت به امام بدبین نموده، امام را برهمزنندهی نظام و اخلالگر و به عبارتی «باغی» بر جانشین پیامبر صلیاللهعلیهوآله قلمداد کند و بدین وسیله موقعیت اجتماعی را از امام بگیرد، امام با این که خود در صدد چنین قیامی بود، اما هیچجا آغازکننده واقع نمیشد، تا در میان توده، موضع دفاعی و مظلومیت داشته باشد. نه موضع ظالم و طغیانگر. لذا میبینیم حرکت را از مدینه، زمانی آغاز کرد که با اولتیماتوم ولید و مروان روبرو شد. پس از آن نیز هرگز رأسا آغازگر نشد و این فرصت تبلیغاتی را به دشمن نداد و او را ناچار کرد تا یورش بر امام را آغاز نماید و اعلام کند گواهی دهید اولین کسی که تیر به سوی حسین افکند من بودم. (ابن سعد در کربلا) این موضوع بر موقعیت برتر سیاسی و داشتن موضع سلطهی آگاهی امام دلالت میکند و رهبری جنبش را از نظر خردمندی و دوراندیشی و حسن تدبیر ممتاز میگرداند.
آنچه در اینجا بدان اشاره میکنیم، این است که نهضت امام حسین از موقعیت دوسرطلا برخوردار بود. یعنی به قول قرآن «احدی الحسنیین» را در پی داشت، اگر در مقابله از نظر ظاهری پیروز میشد به تشکیل حکومت دلخواه اسلام میپرداخت، و اگر شهید میشد هم ارکان حکومت را چنان متزلزل و ویران مینمود که بیش از چند صباحی نمیتوانست به حیات خود ادامه دهد، و متعهدان جامعه به وظیفهی خود در آن مرحله عمل مینمودند. (چنان که شد) زیرا امام یک شخص نبود، یک جریان بود که دورترین چشم اندازها را در دیدرس خود دارد.
2) دکترین آگاهی بخش
امام از نخستین لحظاتی که قیام خود را آغاز نمود به آگاهی بخشیدن تودهی ناآگاه پرداخت و رؤوس اهداف قیام را برای آنان روشن ساخت و هر جا که زمینهی مناسبی مییافت از فرصت استفاده مینمود. شاید برای اولین بار امام با صراحت تمام این مطلب را در مجلس ولید به زبان آورد که: «أیها الأمیر إنّا أهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة بنا فتحاللّه و بنا یختم، و یزید رجل فاسق شارب الخمر، قاتل النفس المحترمة، معلن باالفسق، و مثلی لایبایع مثله، و لکن نصبح و تصبحون، و ننظر و تنظرون، أیّنا احق بالخلافة و البیعة؟»5 در این بیان کوتاه، امام به طور ضمنی، به ولید پیشنهاد میکند که با توجه به واجد شرایط بودن امام و سلب آن شرایط در یزید، در مورد بیعت با ایشان فکر کند.
امام در موقع بیرون رفتن از مدینه وصیتنامهای نوشت که در آن هدف خود را از این قیام، بیان مینمود. این وصیتنامه اگر چه به عنوان بنیهاشم نوشته شد، اما وصیت به همهی مردم بود. امام در این نامه، هدف و ماهیت قیام خود را چنین بازگو مینماید: «...إنی لم اخرج أشرا و لابطرا ولامفسدا و لاظالما و إنما خرجت لطلب الاصلاح فی أمة جدی محمد، أرید ان آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدی محمد و أبی علی بن أبی طالب. فمن قبلنی بقبول الحق فالله أولی بالحق، و من ردّ علیّ هذا أصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم بالحقّ و هو خیر الحاکمین» که در این بیانیه، امام موضع خود را اصلاحطلبی بیان نموده و امر به معروف و نهی از منکر و سیر در شاه راه شریعت نبوی و ولایت علوی را سرلوحهی هدف خود میخواند.
همچنین، در خطبهی کوتاه، اما پرمعنایی که امام در مکه ایراد نمود و از شهادت خود در آن خبر داد، در پایان از مردم خواست که : «ألا و من کان فینا باذلاً مهجته موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فإنی راحل مصبحا إن شاء الله»6 هر کس سر بر کف، آمادهی پیوستن به خداست با ما بیاید.
امام همه جا هدف خود را، نجات جامعه از شر حاکمی همانند یزید و استقرار عدل و امان در مردم بیان نموده است و از هنگام خروج از مدینه تا آخرین لحظههای عمر خود بارها آن را برای مردم بازگو نموده و وظیفهی آنان را در برابر حکومت ناحق و ستمپیشه روشن کرده است. شاید در منزل ذیحسم بود که امام با حر برخورد نمود و بعد از نماز عصر برای آنان خطبه خواند و گفت: «أما بعد، أیها الناس! فإنکم إن تتقوا و تعرفوا الحق لأهله یکن أرضی لله، و نحن أهل البیت أولی بولایة هذا الأمر علیکم من هؤلاء المدعین ما لیسلهم، و السائرین فیکم بالجور و العدوان...»7
مردم! اگر شما از خدا بترسید و حق را برای اهلش بشناسید بیشتر مورد پسند خدا خواهد بود، در حالی که ما اهلبیت نسبت به ولایت امر جامعه برای شما سزاوارتر از این مدعیانی هستیم که حقشان نیست، و در میان شما به جور و تعدی رفتار میکنند.
اما از همهی اینها روشنتر و کاملتر، بیان امام در خطبهای است که برای سپاه حر ایراد نمود. امام، پس از ستایش خداوند به آنان فرمود: «... أیها الناس! إنّ رسول الله صلیاللهعلیهوآله قال: من رأی سلطانا جائرا مستحلاً لحرام الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنّة رسول الله یعمل فی عباد الله بالإثم و العدوان فلم یغّیر علیه بفعل و لا قول کان حقا علی الله أن یدخله مدخله. ألا و أن هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و أظهروا الفساد و عطّلوا الحدود و استأثروا الفیء و أحلوا حرام الله و حرموا حلاله و أنا أحق من غیّر... نفسی مع انفسکم و اهلی مع اهلیکم. فلکم فیّ أسوة...»8 مردم! پیامبر خدا فرمود: هرکه سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال میشمارد و پیمان الهی را زیر پا مینهد، با سنت رسولالله مخالفت میورزد، در میان مردم به شیوهی ستم و تجاوز عمل میکند و در عین حال با کردار و گفتارش علیه او به غیرت نیاید، بر خدا حق است که او را هم، در ردیف او بنشاند. آگاه باشید که این جماعت به پیروی شیطان چسبیدهاند و فرمان خدا را رها کرده، فساد را آشکار ساختهاند و حدود الهی را به تعطیلی کشانده، اموال عمومی را به خود اختصاص دادهاند و حرامهای خدا را حلال دانسته، حلالش را حرام کردهاند؛ و من سزاوارترین کسی هستم که به غیرت بیایم. در این بیعت شما، جانم با جانتان و کسانم با کسان شماست. و شما باید که به من اقتدا کنید...
3) شبکهی پیام سریع و مطمئن
پر واضح است که در آن روزگار شبکهی اطلاعرسانی قوی و سریعی وجود نداشته و تنها از طریق پیکهای محلی یعنی عربهای تندرو و چست با اسبانی چالاک و ورزیده که از بیراهه به مقصد میرفتند و مسیر یک ماهه را در ده روز - مثلاً - طی میکردند این کار امکانپذیر بوده است؛ به خصوص در مورد یک دستگاه مخفی ضد حکومت، بیش از این نمیتوانسته امکانی وجود داشته باشد. و امام از چنین شبکهای برخوردار بوده است. امام به وسیلهیهمین دستگاه بود که در جریان اوضاع عراق قرار میگرفت و پیک مخصوص مسلم از کوفه حضرت را بر عزیمت بدان سمت مصمم نمود. علاوه بر این، مردم طبعا به هنگام بروز مسألهی حاد اجتماعی حساس میشوند و همه دوست دارند با پرس و جو از یکدیگر در جریان اخبار تازه باشند. یعنی در چنین مواقعی خود به خود یک دستگاه خودکار مردمی ایجاد و فعال میشود و رهبران جنبشها از این موقعیت میتوانند به نفع مبارزه استفاده کنند. و چنان که در سِیَر و مقاتل نوشتهاند امام، به ویژه از این دستگاه حداکثر استفاده را نموده و اخبار کوفه را از رهگذران و قبایل بین راه و مسافران حج استفسار مینموده است. که نمونهاش را در ملاقات با فرزدق شاعر در نخستین منزل، ذات عرق؛ ملاقات امام با ابوهرة اسدی در منزل دوم، ثعلبیه؛ ملاقات با طرماح بن حکم طائی در منزل اجاء؛ ملاقات با دو نفر عرب عراقی در ارض حاجز (که خبر قتل مسلم را میدهند؛ سپس در منزل بعدی، واقصه؛ از بسته شدن مرزهای کوفه به وسیلهی رهگذران واقف میشوند؛ و زهیربن قین بجلی به خدمت امام مشرف میشود)؛ ملاقات امام با دو نفر از مردم بنی اسد در منزل زباله (که از تسلط کامل ابن زیاد بر کوفه آگاه میشوند) به خوبی میتوان دید.9
بنابراین، کاستی از این جهت در برنامهی امام وجود نداشته است.
4) عناصر انسانی
یکی از بدیهیات در مورد ائمهی معصومین (علیهم السلام) توجه به تکلیف الهی در هر موقعیت است، یعنی در هر شرایطی که قرار داشته باشند متناسب با همان وضعیت، به نوع تکلیف مینگرند. البته با تغییرات زمانه، تکالیف هم تفاوت میکرده است، در خصوص قیام امام حسین به عنوان یک تکلیف، آیا برای ایشان نیروی انسانی کارآزموده و مطیع و آگاه وجود داشته است یا نه؟
اولاً چنان که گفتیم زمینههای قیام را امام آماده نموده و در عراق و ایران نیروهای قابل اعتمادی تدارک دیده بود و این نیروها منحصر به همان مردم عراق نبودهاند.
ثانیا قبایل وفاداری چون قبیلهی اسد و مزحج و خزاعه و حمدان و طی و غیر آنها در بصره و کوفه بودند که شدت وفاداریشان در قضیهی قیس بن سعد انصاری (رئیس خزرج) نسبت به امام علی و امام حسن علیهالسلام در جای خود، بر همه آشکار شد، و وقتی قیس از بیعت با معاویه سر باز زد و عمروعاص پیشنهاد جنگ با او را داد، معاویه پرخاش کرد و گفت مرا به جنگ با صد هزار مرد جنگی وامیداری؟ و نامهی سفید امضا برایش فرستاد. همهی اینان برای یاری امام حسین حاضر بودند. (اما علت این که چرا در کربلا تمام آنها حضور نداشتند مسألهی دیگری است که جداگانه باید بحث شود) و به طور کلی باید گفت، آن همه نامهی دعوت به امام بیخودی و از سر تعارف نبوده است. (چنان که بعدا مسلم هم این موضوع را تأیید کرد)
نمونهی دیگر از وجود یاورانی برای امام، پاسخی است که ایشان به طرماح بن عدی(حکم) در منزل اجاء داد، آنگاه که به امام پیشنهاد کرد به سوی قومش، طیّ برود و بین اجاء و سلمی فرود آید و رهبری 20 هزار طائی وفادار و پیش مرگ را برعهده بگیرد، تا دست هیچکس به آن حضرت نرسد، امام در جواب فرمود: «إنّ بینی و بین القوم موعدا (قولاً) لانقدر معه الانصراف (أکره أن أخلفهم)، فان یدفع الله عنّا فقدیما ما أنعم علینا و کفی، و إن یکن ما لابدّ منه ففوز و شهادة إن شاء الله»10 بین ما و این قوم، یک قراری است که نمیتوانم یک جانبه آن را نادیده بگیرم... که این مطلب بر وجود چنین نیرویی در این منطقه برای امام هم دلالت میکند. و این جاست که امام احساس میکند نیروی کافی و لازم وجود دارد و حجت را بر خویش برای قیام و ایستادگی در برابر حکومت وقت، تمام شده میبیند. اکنون چنین شرایطی را امام در پیش روی خود حس میکند و خود را مکلف به ادامهی این راه میبیند. پس از نظر امام، نیروی انسانی واجد شرایط وجود داشته است و لذا «در برابر افکار عمومی و وجود نیروی کافی و در برابر قرآن کریم و اسلام عزیز احساس مسؤولیت بیشتری میکند و تصمیم میگیرد به تقاضای مردم جواب مثبت بدهد و با تشکیل حکومت نیرومندی، اسلام و مسلمانان را از آن وضع پریشان نجات بخشد.»11
امام حسین علیهالسلام یاران و کسان خود را آزمایش و تحسین میکند
اینها بحث عمومی در مورد وجود یاورانی مستعد برای قیام بود، و اما التفاتی ویژه به کیفیت ایمان و صفای باطن و خلوص عقیدهی آن عده از یارانی که با امام ماندند، واقعا دیدهای حقیقتبین میخواهد تا آن همه جوهرههای ناب ایمان را بتواند نظاره کند و باید از منظار خود امام به آنان نگریست و عمق آن همه را تماشا نمود. شوخی نیست و دور از خصیصهی امامت و ولایت است که انسان بخواهد این اظهارات امام را بر موارد معمول در سرداران و فرماندهان عادی حمل کند که امام العیاذ بالله فقط برای ایجاد روحیه، این سخنان را در جمع اصحاب خود، شب عاشورا بر زبان آورده باشد. امام این سخنان را زمانی بر زبان آورد که همگی را مرخص نموده و بیعت خود را از آنها برداشته است اما در عین حال میبیند این مریدان مخلص از جای خود تکان هم نخوردهاند و این آزمایش بزرگی بود تا برای امام و اهلبیت ایشان روشن شود که فردا به هنگام کارزار چه خواهد شد و چون آن همه خلوص و روحیهی پیشمرگی را در آنان دید، خطبه خواند و فرمود: «أثنی علی الله تبارک و تعالی أحسن الثناء و أحمده علی السرّاء و الضرّاء. اللهمّ إنی أحمدک علی أن کرّمتنا بالنبوّة و علمتنا القرآن و فقّهتنا فی الدین و جعلت لنا أسماعا و أبصارا و أفئدةً و لم تجعلنا من المشرکین. أما بعد فإنی لا أعلم أصحابا أولی و لا خیرا من أصحابی و لا أهل بیت أبرّ و أوصل من أهل بیتی فجزاکم الله عنّی جمیعا خیرا. ألا و إنی أظنّ یومنا من هؤلاء الاعداء غدا. ألا و إنّی قد أذنت لکم فانطلقوا جمیعا فی حلّ لیس علیکم منی ذمام. هذا اللیل قد غشیکم فاتخذوه جملاً. ثمّ لیأخذ کلّ رجل منکم بید رجل من اهل بیتی ثمّ تفرّقوا فی سوادکم و مدائنکم حتی یفرّج الله. فانّ القوم إنّما یطلبونی و لو أصابونی لهوا عن طلب غیری.»12 نیکوترین درود را بر خدا میفرستم و در سختی و شادمانی او را سپاس میگویم. خدایا شکرت که ما را به کرامت نبوت مفتخر کردی و قرآن را به ما آموختی و گوش و چشم و دل حقبین به ما دادی و از مشرکینمان نگردانیدی. سپس، من یارانی برتر و بهتر از یارانم، و خاندانی نیکوکارتر و پیوندگزارتر از خاندانم ندیدهام، خدا به همهتان پاداش نیک عطا فرماید، ولی من فردا را روز درگیری خود با این دشمان میبینم؛ و شما بدانید که من به همگی رخصت دادم، بروید و هیچ زنهاری از من بر شما نباشد. اینک شب همه را پوشیده است و میتوانید آن را چون شتری رهوار بگیرید، آن گاه هرکدام از شما دست یکی از دودمانم را بگیرد و از هم جدا شوید تا به محلهها یا شهرهای خود برسید شاید خدا فرجی کند. چه آن که این قوم، جز من دنبال کسی نیست، وقتی بر من دست یافتند از تعقیب دیگران منصرف میشوند.
این عدهی اندک به لحاظ عدد، ولی بیشمار به لحاظ کیفیت، چنان از سر عشق و ایمان، با نهایت الحاح و زاری پاسخی به امام دادند که انسان با خواندن آن، مو بر تنش راست میشود و بیاختیار در برابر آنان متواضع میشود. مثلاً مسلم بن عوسجه گفت: «ما تو را در میان این همه دشمن رها کنیم؟؟ کی عذر خود را در پیشگاه خدا آوردهایم؟ نه، هرگز. به خدا که چنان با نیزهام بر آنان بشورم که تکه تکه شود. آن گاه با شمشیرم تا آنجا با آنان بستیزم که فقط قبضهاش در دست من بماند. اگر هیچ سلاحی برای جنگیدن نداشته باشم با سنگ به جان آنان خواهم تاخت...»13
و از این روی، میبینیم این اهرم نیز در اختیار امام بوده است.
5) پایگاه اجتماعی قوی
و اما مسألهی پایگاه اجتماعی قوی که ابنخلدون آن را برای یزید بیشتر از امام حسین میشناسد و همین پندار را دلیل شکست امام هم میداند، چیزی است که اگر کسی اندک اطلاعی از تاریخ و موقعیتهای قبایل عرب داشته باشد میداند امام حسین نه تنها به خاطر انتساب به پیامبر (که ابنخلدون آن را نادیده میانگارد و میگوید در روزگار امام حسین عصبیتهای جاهلی عود کرده بود و بر شرف دینی که امام از آن برخوردار بوده چربیده بود.) که به خاطر همان شوکت اجتماعی عربی و شرافت قومی - به دلیل انتساب به سید بطحا یعنی هاشم بن عبد مناف - بر یزید و دودمان امیه برتری داشته است و در مردم از شوکتی به مراتب بالاتر از یزید برخوردار بوده است. ثانیا چندان هم سخن ابنخلدون درست نمینماید که بالکل عصبیت دینی رخت بربسته باشد و جای خود را به عصبیت قومی داده باشد.14 زیرا در همان مجلس ولید که از امام برای بیعت با یزید دعوت کرده بود، وقتی امام استنکاف نمود و از مجلس بیرون رفت. مروان به ولید گفت: نباید او را رها میکردی یا بیعت میکرد و یا او را میکشتی. ولید برآشفت و رو به مروان کرد و گفت: تو نابودی دین مرا میخواهی؟ به خدا که اگر دنیا و ما فیها را به من بدهند من کشندهی حسین نیستم. آیا حسین را بکشم که فقط گفته است بیعت نمیکنم؟به خدا اعتقادم این است که آن که آلوده به خون حسین بشود روز قیامت نزد خدا کفهی حسناتش خالی است. و این گفته نشان میدهد، موقعیت دینی امام نزد امویان هم اعتبار داشته است تا چه رسد به دیگران.
اسناد متعددی موجود است که بر داشتن موقعیت اجتماعی بسیار بالای امام در عصر خود دلالت میکند:
1) در سند دیگری میخوانیم که مروان به ولید گفت: اگر او امشب از این جا بدون بیعت بیرون برود دیگر دستت به او نخواهد رسید، مگر پس از جنگ و کشتار وسیعی؛ بهتر است همین جا حبسش کنی تا آنکه یا بیعت کند و یا گردنش را بزنی. امام پس از شنیدن این سخنان از جا جست و رو به مروان کرد و گفت: پسر زن چشم آبی ! تو میخواهی مرا بکشی یا او؟ به خدا که خیلی بیراهه میروی. (و در روایت خوارزمی امام گفت تویی که دستور قتلم را میدهی؟ اگر میخواهی امتحان کن ! بلند شو اگر راست میگویی گردنم را بزن!15) و این حرکت مقتدرانهی امام در میان گارد ولید نشان از داشتن آن چنان موقعیتی میدهد که به ولید یا مروان جرأتی در آن حد نمیدهد. و این در حالی است که ابنزبیر که او هم از موقعیت عربی بالایی برخوردار بود، از ترس ولید در خانهی خود پنهان شده بود و در مقابل تهدید و دشنام رئیس پلیس ولید به عذر خواهی افتاده، و وعدهی آمدن در آینده میدهد.16
2) ابنزبیر در مکه با امام ملاقات مینماید و از امام میخواهد که قیام خود را آغاز کند و به امام قول میدهد که من هم با تو بیعت میکنم و از تو جدا نخواهم شد. این امر در حالی معنا میدهد که بدانیم ابنزبیر خود، داعیهدار خلافت است و حقیقتا هم از آن موقعیت برخوردار بود. چنان که دیدیم بعد از شهادت امام برای مدت چهار سال خلافت خود را اعلام کرد و دستگاه یزید از دفع او عاجز ماند. با این قیاس منطقی میتوانیم به اوج عظمت و موقعیت اجتماعی امام پی ببریم.17
3) مهمترین ادعا برای این مطلب چیزی است که یزید بدان اعتراف میکند. وقتی سر امام را به نزد او آوردند این شعر را خواند:
یفلّقن هاما من رجال احبّة علینا و هم کانوا اعقّ و اظلما
(دریغا میشکافد تیغ، سرهای کسانی را که یار ما ولی بر ما جفاکار و ستمکارند)آن گاه، رو به حاضران کرده میگوید: میدانید این از کجا سرچشمه گرفت؟ و سپس ادامه داد: حسین معتقد بود که پدرش علی از پدرم برتر است و مادرش فاطمه از مادرم، و جدش رسولالله از جدم، و خودش نیز از من برتر و سزاوارتر به این امر است. اما این که پدرش برتر باشد در واقعهی حکمیت معلوم شد (مغالطه کرد)، ولی این سخن که مادرش برتر است به جان خودم سوگند که فاطمه دختر پیامبر از مادرم به مراتب برتر است، و اما جدش، باز هم به خدا سوگند کسی نیست که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد و بتواند برای رسولالله در میان ما همتا و برابری بیابد. ولی حسین فقط در این جا اشتباه کرد که از در اجتهاد و فقه خود وارد شد و این آیه را نخواند که: «قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء بیدک الخیر إنک علی کل شیء قدیر». یزید پیروزی خود بر امام حسین را فقط مشیت الهی میداند نه عزت و اعتبار اجتماعی، و در این قسمت معتقد است که حسین بر من میچربد. (با این حال چگونه برخی مانند ابنخلدون بیراهه میروند!)18
4) سند عینی دیگری که به وقوع پیوستنش، این موضوع را اثبات مینماید قیامهای پیاپی توّابین و دیگران در انتقامگیری از خون شهیدان کربلاست که سرانجام به زوال دولت یزید منتهی شد، همان چیزی که معاویه، یزید را از آن پرهیز میداد. چه آن که در این قیامهای وسیع و مکرر تمامی منطقهی عراق و حجاز به حرکت درآمده بودند، و این خود دلیلی بر موقعیت اجتماعی بسیار بالای امام است. پس امام از این اهرم علمی برای مشروعیت و معقولیت قیام برخوردار بودهاند.
6) عنصر زمان و مکان
1) عنصر زمان: از دورهی معاویه فشارها، ظلمها و تبعیضها و عوامل تحقیر و سرکوب ادامه یافته بود و زمینهی قیام اجتماعی را در مردم به نقطهی انفجارآمیزش کشانده بود. شکافهای طبقاتی هر روز عمیقتر میشد و فاصلهها بیشتر، و این امر در عراق و ایران که اغلب، شیعهی علی بودند، از همه جا بیشتر محسوس بود زیرا معاویه حساسیت بیشتری روی این قسمت، نشان میداد و از سیاست شیطانی «گلویش را تنگ بگیر نه آنقدر که خفهاش کنی» در مورد آنان استفاده میکرد. اما معاویه با سیاست تزویری که در پیش گرفته بود، هنوز چهرهی ضد اسلامی از خود نشان نداده بود. چون خود را در رقابت با علی میدید، سعی میکرد آراستگی ظاهری خود را کمتر از او نشان ندهد لذا به ظاهر دین اهتمام میورزید؛ و این امر جلوی هر حرکت آشکاری را بر ضد او گرفته بود.
موضوع دیگری که توجه به آن از اهمیت ویژهای برخوردار است مسألهی دوران انتقال قدرت است؛ چه آن که هنوز حاکم جدید نتوانسته است همهی اهرمهای قدرت را در اختیار بگیرد و طبعا انشعاباتی در طرفداران سیستم حاکم، ایجاد میشود، و حاکم جدید میکوشد برای خود پایگاهی مستحکمتر ایجاد کند؛ این دوره، زمان مناسبی برای هر قیامی علیه حکومت میباشد. آن هم یزیدی که حتی زیاد در مشورتی که معاویه با او در مورد جانشینی یزید، میکند نظرش منفی است و او را شایستهی چنین امر خطیری نمیداند مگر آن که مدت دوسال به ریاضت بپردازد و از میخوارگیها، بزمهای شبانه، سگ و میمون بازیها و لهو و لعبهای خود دست بکشد و با ظاهر آراستهای مدتی در بین مردم ظاهر شود تا گذشتهی او را فراموش کنند، و بتوان امر را بر مردم مشتبه ساخت.19 چنین فرصتی هم برای یزید تا آخر عمر معاویه پیش نیامده بود و از نظر مردم همان یزید سابق بود و کاملاً منفور خاص و عام. بنابراین برای امام فرصت زمانی عالی، برای اظهار قیام و قبول رهبری جنبش را فراهم آورده بود. (در علم مبارزه به چنین اهرمی «فرصت طلایی» میگویند)
2) در مورد مکان مناسب برا ی قیام، سه نقطه را باید بررسی نمود: مدینه، مکه و عراق.
مدینه به دلیل قداست مرکزیت وحی، قبر پیامبر و صحابهی کبار رسولالله مورد عنایت خاص امام بود و از پایمال شدن حرمت آن به وسیلهی جنگ و خونریزی در آن به شدت پرهیز مینمود. وانگهی، دلایل مردمی داشت که امام علی هم آنجا را به عنوان کرسی خلافت انتخاب ننمود.
مکه را هم امام به همان دلیل، بلکه شدیدتر مناسب نمیدانست به ویژه آن که امام از جدش پیامبر سخنی را شنیده بود که حرمت این خانه به وسیلهی قوچ این امت پایمال خواهد شد و در جواب عبد الله بن زبیر همین مطلب را گفت و فرمود : اگر یک وجب بیرون حرم کشته شوم بهتر از یک وجب داخل آن است.20 و الاّ از نظرمطالعات نظامی عالیترین نقطه برای مرکزیت قیام امام حسین بود و دلایل مردمشناسی آن را تأیید میکند (موقعیت تبارشناختی امام به عنوان سلالهی شریف قریش)
بدین ترتیب، عراق و ایران تنها جایی میماند که علاوه بر نداشتن این موانع، مقتضیهایی هم برای انتخاب دارد. (نک. فریشلر / 0631: 72) یعنی هم حیات سیاسی اجتماعی امام را حفظ میکرد و هم او را در موقعیت مناسبی برای قیام قرار میداد.
شبههای که در اینجا ممکن است برای برخی پیش آید، این است که با این که در منزل زباله تغییر شرایط به اطلاع امام رسید، چرا به سمت نقطهی امنی نرفت؟ (مثلاً اجاء)
پاسخ همان چیزی است که امام به طرماح گفت؛ یعنی اگر امام بر اساس عهدی که در پاسخ بیعت کوفیان و بصریان طی نامهی خود با آنان بسته بود عمل نمیکرد، جای اعتراض مردم بر امام باقی بود، وانگهی نقض عهد از گناهان بزرگ است و امام به همان دلیلی که امام است از ارتکاب اعمالی این چنین بری است. مسألهی دیگر آن است که پس از اهمالی که ولید در مورد امام به خرج داد، یزید او را عزل و عمرو بن سعید العاص را با حفظ سمت، والی مدینه گردانیده بود و او هم همان روشی را که در مکه اعمال میکرد در مدینه اعمال و دامنهی فشار را تنگ گردانیده بود، لذا مکه و مدینه هر دو ناامن شده بودند. لیکن کوفه هنوز برق امیدی داشت. دیگر آن که این اخبار یقین نمیآورد و در منزل ذیحسم یا قادسیه، وقتی آن حضرت به نقض عهد آنان یقین نمود از حر خواست تا اجازه دهد به جایی دیگر برود و حر هم مانع نشد. اما پس از چندی پیکی از کوفه برای حر پیامی آورد که نگذارد امام به هیچ نقطهای برود. لذا حر از ادامهی مسیر امام به هر نقطهی دیگر جلوگیری کرد.21
بخش دوم - شناخت امام حسین علیهالسلام
در حقیقت اگر بخواهیم به کنه کار امام واقف شویم باید رازهای نهفتهای را که در کارهای امام بوده است بگشائیم؛ و این امر علاوه بر این که به ما در آشنایی با نوع کار امام کمک میکند، به بخش عمدهای از شبهات نیز پاسخ میدهد. امام در برابر پرسشها و شبهات به هر کسی مطابق درک، و میزان فهم و درایتش پاسخمیدهد. مثلاً به ابن عباس و ابن زبیر میگوید: «استخیر الله و انظر ما تکون» استخاره میکنم ببینم چه خواهد بود.22 و به ابن زبیر میگوید: «إنّ أبی حدثنی إنّ بها کبشا یستحلّ حرمتها فما أحبّ أن أکون ذلک الکبش» از پدرم شنیدم که قوچی در این کعبه، حرمتش را از بین خواهد برد و من نمیخواهم آن قوچ باشم.23 و به برادرش محمد حنفیه که زاهدمسلک بود اول گفت: یزید میخواهد با دسیسه مرا در حرم دستگیر کند و خونم را در آن بریزد. و محمد حنفیه پیشنهاد میکند حالا که این طور است پس به سمت یمن یا نواحی دشت برو، امام میگوید در این پیشنهاد فکر میکنم. و دوباره وقتی میبیند امام همچنان در رفتن به عراق مصرّ است به امام میگوید مگر به من قول ندادی در مورد پیشنهادم فکر کنی؟ امام فرمود: «أتانی رسول الله صلیاللهعلیهوآله بعد مفارقتک فقال یا حسین اخرج (إلی العراق) فإنّ الله شاء أن یراک قتیلاً» و وقتی اعتراض میکند که پس این اهل و عیال را چرا میبری؟ میگوید: «انّ الله شاء ان یراهنّ سبایا»24 و در منزل ثعلبیه به ساهرهی ازدی که علت خروج امام را میپرسد، میگوید: «بنیامیه حق مرا غصب کردند، صبر کردم، به خاندانم بد گفتند، شکیبایی نشان دادم، اکنون در صدد ریختن خون من برآمدهاند، میدانم سرانجام مرا خواهند کشت...25 (و در روایتی: این جماعت اگر در سوراخ جانوری بروم مرا بیرون آورده، خواهند کشت.26 و چنان که دیدیم به طرماح بن الحکم الطائی امام گفت: این مردم به من نامه نوشته و برای زمامداری خود دعوتم نمودهاند و من به آنها قول دادهام، باید بروم.
اینها از طرفی، و از طرف دیگر کارهایی که ظاهرا با استاندارد نظامی / سیاسی آن روز و امروز جور در نمیآید و شاید بتوان با استناد به حلیت مکر در جنگ آنها را توجیه دینی هم کرد، مانند جنگ نمودن با سپاه هزار نفری حر و درهم شکستن آنها تا هم مانع ورود به کوفه برداشته شود و هم یاران امام در کوفه و جاهای دیگر روحیه بگیرند و به یاری ایشان بیایند و جریان بر عکس آنچه شد پیش برود. اینها نیز علاوه بر آن مسأله را برای انسان متفکر مؤمن به امام، مورد تأمل بیشتر قرار میدهد تا به سرّی که در این کارها بوده است بنگرد و راز آن را کشف نماید. زیرا پر واضح است که امام به
همهی آنچه ما و سایر دوستان امام در آن زمان میفهمیدهاند، واقف بوده و خود یکی از سرداران رشید و پر تجربه در جنگهای نهاوند و سپس صفین بوده است.
البته تنها در مورد امام این سؤالها مطرح نیست، در قضایای مسلم بن عقیل و نکشتن ابنزیاد در خانهی هانی (یا شریک بن اعور) که میتوانست او را به دام خود اندازد، و این که پس از آن اجتماعی که یاران امام بر گرد مسلم کردند چرا از فرصت برایتشکیل حکومتی استفاده نکرد، و...نیز چنین سؤالهایی وجود دارد که در پاسخ مسلم، راز آنها نهفته است که: پیامبر فرموده اند: «الایمان قید الفتک» (ایمان مانع پاتک زدن و شبیخون زدن است) یعنی در نوع کار امام و شاگردان زبدهی ایشان آنچه بیشتر از هر چیز دیگری اهمیت دارد، ارزشهایند نه نفس پیروزی.
پس برای این که بتوان به راز کارهای امام و رهروان راه امام پی برد، باید امام را قبل از هر چیز، بشناسیم. تا روشن شود که امام اصولاً به دنبال چه چیزی بودهاند و آیا آن هدف متحقق شده است یا نه؟
فرق مهم امام حسین و ابنزبیر در همین جا معلوم میشود که ابنزبیر برایش فقط حکومت مطرح بود و لذا از کعبه سپری برای خودش ساخت و از دین به عنوان نردبانی برای رسیدن به مقاصد دنیوی خود استفاده کرد؛ لیکن برای امام، احیای سنتهای دین خدا و پاسداری از ارزشهای آن مطرح است و لذا از خون خود سپری برای حفظ حرمت کعبه میسازد، و میگوید «ان کان دین محمد لم یستقم إلاّ بقتلی یاسیوف خذینی»
«گر جز به کشتنم نشود دین حق به پا ای تیغها بیایید بر جان من جهید!»
و به قول یکی از نویسندگان، برای امام «مسأله بالاتر از مرگ است، امام مرگ را در راه آن استقبال میکرد، او را از خطر میترساندند او میگفت به قتلگاهم میروم»27
امام از آن جهت امام است که بر قلهای از معرفت قرار دارد و به وسیلهی آن میتواند بر غیب آگاهی انسان عادی اشراف داشته باشد و از این رو در رأس کاروان بشریت قرار میگیرد تا پیشوایی آن را برعهده بگیرد و این غیب همان چیزی است که با ادراکات انسانی در شرایط عادی غالبا، مغایرت پیدا میکند و برای انسانهای عادی سؤالانگیز میشود. چیزی در ردیف آنچه، پیرِ مرادِ موسیمیدید و او، آن موقع از ادراکش ناتوان بود و لذا دائم بر او اعتراض مینمود. و او به زبان حال به موسی میگفت:
تو مو میبینی و من پیچش مو تو ابرو من اشارتهای ابرو
تو قد میبینی و من جلوهی ناز تو مژگان، من نگاه ناوکانداز
نکتهی قابل تأمل در اینجا این است که مسأله در مورد هر امامی هر طور که هست، در مورد امام حسین و قیام ایشان از نظر ماهیت چیز دیگری است و به مراتب عمیقتر. مگر نه آن که قیامهای فراوانی در طول تاریخ از انبیا و اولیا و مصلحان به یاد داریم که هیچ کدام از حد یک واقعه بالاتر نرفته است؛ حتی آن همه غزوات بالاخص جنگ احد که پیامبر در اوج مظلومیت قرار گرفت؛ و جنگ صفین که آن هم اوج مظلومیت امام علی را تداعی میکند؛ همهی اینها هر چند که در تاریخ ثبت شده است لیکن جاودانه و الگو نشدهاند. اما قیام به ظاهر مغلوب امام حسین که در عاشورا، از صبح تا ظهر اتفاق افتاد، برای همیشهی تاریخ اسلام بلکه انسان جاودانه شد؛ تا جایی که آنتوان بارای مسیحی آن را در ردیف فدای مسیح قرار میدهد و حتی از آن برتر میرود و میگوید: «شهادت امام حسین به چنین شکل دردناک و دراماتیکی بود که او را در مرتبهای فوق همهی شهیدان قرار داد ومعلم و سیدشان کرد»28 و در جایی دیگر میگوید کاری که حسین کرد برای همیشهی تاریخ و انسانیت زنده و باطراوت است. وی در یک تحلیل از قیام اباعبدالله میگوید: «اکنون چنین قیامی با این ماهیت دارای کیان مستمر و جاودانی است. چنان که هر جا یک انقلابی در آن بایستد آن جا کربلاست و هر ضرب تیغی که صدایش برخیزد، در عاشورا و برای دفع مفاسد دستگاه حاکمه در هر زمانی است؛ و هر قطرهی خونی که به عنوان فدای حق ریخته شود همواره آشکارا حضور انسان سرزنده را برای شهادتطلبی در راه عبودیت حق اعلان میدارد» و میگوید «با این حال تا ماهیت قیام امام حسین را در چنین چارچوبی بنگریم، آیا سزاوار نیست که حسین را نه تنها شهید اسلام، بلکه شهید مسیحیت و یهودیت و هر دین و ایدئولوژی دیگری بدانیم؟»29
به نظر این حقیر، آنچه حسین را برای همهی تاریخ اسوه کرد و قیامش را تا همیشهی تاریخ جاویدان نمود، رمزی است که در متن قیام امام نهفته است و آنمسألهی «ثار» بودن اوست. مگر شوخی است که در میان این همه پیامبران الهی شهادت هیچ کدام، جنبهی ثاراللهی به خود نگرفت و حتی شهادت امام علی که با آن، پشت عدل دوتا شد چنین جنبهای نیافت ولی امام حسین با شهادتش «ثار الله» شد. رمز مطلب در این است که قیام امام «ثار» همهی انبیاست، از آدم تا خاتم و تا برادرش امام حسن. زیرا درقیام امام حسین، پیام به خونخفته و ناکامماندهی هابیل و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد و علی و حسن و همهی انبیای تاریخ نهفته است و با یادکرد آن، از همهی آنها یاد میشود و هر عزمی بر انتقام از این خون، انتقامی است که بر یکایک آن مظلومان گرفته میشود. پس حسین به واقع، ثار تاریخ انسانیت است و از این رو با قیامش معلم گاندی هندو نیز میشود. بنابراین امام حسین یک شخصیت عادی نبود تا کارش رمز عادی به خود بگیرد و با این پاسخهای عوامانه به رفع شبهات آن بپردازیم. باید حسین را در موقعیت میوهی درخت «ولایت اللّهی» انسان در درازای تاریخ بنگریم که بار آن همه را بر دوش گرفته است و باید همهی آن آرمانها را با قیام خود برآورده کند و عمدهی آنها با ریختن خونش برآورده میشود. (زیرا در عرب مرسوم نبود که به صرف این که کسی از بیعت امتناع نمود بهانهای به دست آید تا او را بکشند. یعنی نه مجوز عرفی براییزید در کشتن امام بود و نه شرع چنین اجازهای به او میداد؛ و اگر او اقدام به قتل امام مینمود کینهی دیرینهی او با رسولالله و حس انتقام جوییش را آشکار میکرد و به رسوایی او میانجامید؛ چنان که همین طور هم شد) بنابراین اگرچه میداند کشته میشود اما در عین حال وظیفهی خود میبیند از مرگ در راه چنان هدفی با آغوش باز استقبال کند و چنان که گفتیم اگر سربازی بداند برای خنثی کردن مینهای این دشت در نهایت کشته خواهد شد اما اگر نرود و از خطر بگریزد تمام سپاه در کام هلاک میافتند. آیا استقبال او از چنین مرگی جز رشادت است؟ اینجاست که نمیتوان گفت با این که او علم داشت کشته میشود چرا خطر کرد.
پینوشتها
1. کورت فریشلر. امام حسین و ایران. ترجمه ذبیح الله منصوری. سازمان انتشارات جاویدان1351. صص 1-2.
2. عماد الدین باقی. جامعه شناسی قیام امام حسین و مردم کوفه. نشر نی 1379. ص 67.
3. مهندس مهدی بازرگان. آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء. مؤسسهی خدمات فرهنگی رسا 1377. ص 43.
4. شهید جاوید. صالحی نجف آبادی. نشر مؤلف 1351. ص 206؛ معصوم پنجم. جواد فاضل. مؤسسه مطبوعاتی علمی 2526 (1356). ص 198.
5. تاریخ طبری. ج 5 دایرةالمعارف بیروت. ص 340؛ مقتل الحسین. سید محسن امین. ص 23.
6. مقتل الحسین همان. ص 63.
7. تاریخ طبری. ج 4. مؤسسة الاعلمی للمطبوعات - بیروت 1998م/.1418ه ص 604.
8. کامل ابن اثیر. ج 3. ص 280؛ تاریخ طبری. ج 4. ط بیروت / مؤسسة الاعلمی للمطبوعات 1418 ق. ص 605.
9. برای آگاهی بیشتر رک. چهرهی حقیقی قیام حسینی در آئینهی اسناد تاریخی. حجةالاسلام عبد الکریم الحسینی القزوینی. ترجمهی علی علوی. انتشارات بدر 1362. صص 99-123.
10. مقتل الحسین. همان. ص 85؛ معصوم پنجم. همان. ص 194؛ چهرهی حقیقی قیام حسینی. همان. ص 116.
11. شهید جاوید. همان. ص 41.
12. تاریخ طبری. ج4. صص321-322.
13. چهرهی حقیقی قیام حسینی. همان. 158. (ترجمه از نویسنده است)
14. المقدمة ابنخلدون تونسی. انتشارات استقلال تهران 1410 ق. ص 216. ابنخلدون میگوید: امام حسین فکر میکرد که شوکت دارد اما واقع امر این بود که عصبیت مضر در قریش بود و عصبیت عبدمناف در بنیامیه، و این را همهی مردم میدانستند. اما در آغاز اسلام به خاطر حضور وحی موقتا این عصبیت تحتالشعاع قرار گرفت. لیکن پس از چندی که از رحلت پیامبر گذشت دوباره همان عصبیت عود کرد و دودمان مضر از همه بیشتر مطیع بنیامیه شدند. نقدی که بر این دیدگاه وارد است این است که چطور همهی مردم میدانستند ولی امام حسین از آن غافل بود؟ البته ابنخلدون در نهابت حق را به امام میدهد و میگوید چون این یک تکلیف دینی بود این اشتباه ضرری به آن نمیزند و امام باید همان تکلیف الهی را عمل مینمود و لو بلغ ما بلغ.
15. مقتل الحسین. ابی المؤید الموفق بن احمد المکی الخوارزمی (م 568 ه) نجف / مطبعة الزهرا 1948 م. ص 184.
16. تاریخ طبری. ج 4. همان. ص 550.
17. همان. ص 588. روایت از ابومخنف.
18. همان. ص 657؛ طبری مینویسد اهلبیت یزید برای شهدای کربلا سه شبانه روز تعزیه گرفتند، و این امر نشان از موقعیت امام و اهلبیت در نزد کسان یزید میدهد (همان. صص 660-650)
19. تا ریخ یعقوبی. ج 2 / 148؛ انقلاب عاشورا، سید عطاءالله مهاجرانی. انتشارات اطلاعات 1377. ص 118.
20. تاریخ طبری همان. ص 588.
21. شهید جاوید. صالحی نجفآبادی. همان. ص 219.
22. مقتل الحسین. امین. همان. ص64-63.
23. همان و طبری. همان و فیض الدموع. همان. ص 124.
24. زینالعابدین رهنما. زندگانی امام حسین. ج 2. انتشارات امیرکبیر 2535 (1355) ص 326. و مقتل الحسین. امین. همان؛ الملهوف علی قتلی الطفوف. سیدبن طاووس. با تنقیح استاد فارس تبریزیان. دار الاسوه للطباعه و النشر (سازمان اوقاف و امور خیریه) 1414.ق. ص 8-127.
25. زینالعابدین رهنما. همان. ص 329.
26. همان. ص 326.
27. سید عطاءالله مهاجرانی. انقلاب عاشورا.همان. ص199.
28. الحسین فی الفکر المسیحی. آنتوان بارا. انتشارات الهاشمی - قم 1984. ص 18.
29. همان. صص 71-70.