آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

ابتدا از اینکه وقتتان را در اختیار خوانندگان محترم مجله نهادید سپاسگزاری می‏کنیم. به عنوان نخستین سؤال بفرمائید تعریف شما از دین چیست و نیز چه تصوری از لیبرالیسم دارید؟
معرفت: بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم، اساسا دین یعنی روش زندگی صحیح و اصولاً انبیا بدین منظور آمده‏اند تا به انسان‏ها تذکر بدهند که راه زندگی سالم و سعادت بخش کدام است. از دین انتظار این نیست که راه و روش زندگی مادی و جزیی مانند کیفیت ساختن لباس و مسکن و... را یاد بدهد، اینها چیزهایی است که بشر طبق نیازهای خودش انجام می‏دهد. منتهی بشر در تصرفات و عملکردش و در شوؤن زندگی دچار افراط و تفریط می‏شود و از حدود تعیین شده تجاوز می‏کند و به مرزهایی که برای هر فرد، گروه و یا امت مشخص است، قناعت نمی‏کند. از این رو دین آمده که انسان را متوجه کند که تصرفات تو دارای حد و حدود است و اگر چنانچه فرد، گروه و یا امتی بخواهد از این مرزها تجاوز کند، منجر به هرج و مرج و بی نظمی می‏شود. چون چنین نیست که فقط یک فرد یا امت خاص بتواند این تجاوز را انجام دهد، دیگران هم دست به چنین کاری می‏زنند و در نتیجه، دیر یا زود، اوضاع زندگی به هم می‏ریزد.
پس دین برای تنظیم حیات بشر آمده است. تنظیم حیات یعنی مشخص کردن مرزهای تصرفات انسان. دین آمده به انسان آزادی بدهد، یعنی او را هدایت کند که تو آزاد هستی، چون انسان نوعا خودش را اسیر می‏کند. یا از درون اسیر خواسته‏های پست حیوانی می‏شود یا از بیرون اسیر سلطه‏های طاغوت می‏شود.انسان خودش را بین دو عامل اسارت درونی و بیرونی گرفتار دیده است. دین آمده این قید و بندها را از دست و پای انسان باز کند. همان گونه که حضرت علی علیه‏السلام به فرزندشان امام حسن مجتبی در نامه 31 نهج‏البلاغه خطاب می‏کند که خداوند انسان را آزاد آفریده و او باید آزادانه زندگی کند. ولی انسان بر اثر همین عوامل درونی و بیرونی خود را گرفتار کرده است.
از این رو دین به معنای واقعی، آزادی بخش است. خداوند در آیه شریفه 24 از سوره انفال می‏فرماید اگر شما دعوت پیامبران را اجابت کنید، آنان شما را به چیزی دعوت می‏کنند که حیات واقعی در آن است و آنگاه است که شما احساس حیات می‏کنید و لذّت زندگی را می‏چشید.
انسانی که غرق در خواسته‏های نفسانی است یا عبد دیگران است، نمی‏تواند از زندگی لذت ببرد.
بنابراین دین حامل و حامی آزادی است.
مظهر اصلی مکتب لیبرالیسم هم آزادی است، امّا باید دقت کرد که آزادی دو تعریف دارد. یکی تعریف عقلانی و دیگری تعریف شهوانی.
تعریف عقلانی آزادی این است که انسان دارای یک سری حقوق است؛ حقوق اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، شخصی و فردی. انسان آزاد کسی است که بتواند با کمال آزادی از این حقوق بهره‏مند شود. یعنی جامعه به گونه‏ای تنظیم بشود و زمینه طوری فراهم شده باشد که هر فرد تا آنجایی که بخواهد از حقوقش بهره‏مند شود، مانعی بر سر راهش نباشد.
به عنوان مثال در حق سیاسی، هر فردی حق دارد در سرنوشت کشور خودش دخالت کند و رأی بدهد. حال باید ساختار سیاسی جامعه به گونه‏ای تنظیم شده باشد که هر فردی بدون ملاحظه جنس، صنف و نژاد، بتواند آزادانه در مسایل سیاسی شرکت کند.
این معنای آزادی عقلانی در بخش سیاسی است یا در مسائل اقتصادی، برای کسب مال و درآمد و تمام لوازم زندگی، تا آنجا که فراخور حال وی است، حق دارد تلاش کند، و اگر کسی بگوید حق نداری در این رشته خاص تجارت کنی، خلاف آزادی معقول است.
البته اینکه گفته‏اند هنگام کسب مال مواظب باشید که از راه دزدی، سرقت، خیانت، رشوه و ربا نباشد. به این علت است که رشوه، سرقت و خیانت کسب نیستند. بنابراین انسان در مورد حقوقطبیعی، در تمام مراحل، آزاد است. البته هر یک مرزهای مشخص هم دارد. اما آزادی شهوانی ـ که در مکتب لیبرالیسم بیشتر این نوع از آزادی مد نظر است ـ یعنی لاقیدی و اباحی‏گری. یعنی اینکه انسان هر چه خواست بکند. گمان نمی‏کنم هیچ مکتبی چنین آزادی را پذیرفته باشد. حتی لیبرالیسم که می‏گویند طرفدار آزادی مطلق است، این نوع از آزادی را در عمل نمی‏تواند بپذیرد. لذا لیبرالیسم هم مجازات و زندان دارد. اساسا در هیچ جامعه‏ای از جوامع بشری به افراد اجازه نمی‏دهند که هر کاری خواستند انجام دهند. بنابراین آزادی شهوانی در هیچ مکتب و جامعه‏ای قابل تحمل نیست.
یکی از مهمترین گونه‏های آزادی در مکتب لیبرالیسم، آزادی سیاسی است.
همه ادیان به انسان این آزادی را داده‏اند که خودش سرنوشت خود را تعیین کند. یکی از مصادیق «اِصر» در آیه: «وَ یَضَعُ عنهم اِصْرَهم» همین آزادی سیاسی است. بنابراین در این حد، گمان ندارم ما با مکتب لیبرالیسم اختلاف نظر داشته باشیم البته در بعضی خصوصیات، حد و مرزها و نحوه اجرا اختلاف وجود دارد. چون درحوزه لیبرالیسم، آزادی سیاسی درست اجرا نمی‏شود و نوعا به وسیله بعضی تبلیغات کاذب یا ترغیب‏های نامشروع، کسب آراء می‏شود. این آزادی از نظر عقلانی و شرع، روا نیست. اینکه کسی با تقلب آرایی کسب کند یا در صندوق رأی دست ببرد، یا کسی را تطمیع کند که به من رأی بده، صحیح نیست. لیبرال‏ها می‏گویند با هر وسیله‏ای اگر کسی رأی بیاورد بلامانع است. اما دین اسلام این کار را اجازه نمی‏دهد.
بنابراین نتیجه فرمایش شما این است که در نسبت اسلام با لیبرالیسم، آنجا که آزادی معقول مد نظر هر دو طرف هست، سازگار است و در آزادی شهوانی یا در امور سیاسی که تقلب و خیانت و تهدید و تطمیع در کسب آراء دخالت دارد و لیبرالیسم آن را مجاز می‏داند و دین خیر، اختلاف دارند و ناسازگارند؟
معرفت: آری همین گونه است.
سؤالی اینجا مطرح می‏شود و آن اینکه تعیین این حد و مرزها و تقسیم آزادی به عقلانی و شهوانی کار چه کسی است. عقل یا دین یا عرف؟ در تعیین این مرزها چه نسبتی بین دین و لیبرالیسم می‏بینید؟
معرفت: آنچه را که شرع به عنوان حدود تصرفات انسان مشخص کرده، مبنای ما این است که انبیا برای شکوفاییعقل‏ها آمده‏اند. لذا انبیا و ادیان آسمانی بر خلاف فطرت و عقل سخنی نمی‏گویند.
بنابراین ما حکم عقل را جدای از حکم شرع نمی‏دانیم. لذا تعیین مرزها به عهده عقل است و شرع به کمک عقل آمده است.
در نتیجه مرزهایی که دین برای تصرفات انسان مشخص می‏کند، مورد قبول عقل است لیبرالیسم برای ادیان و عقاید مذهبی ریشه وحیانی قایل نیست، بلکه می‏گوید دین هم یکی از عرف‏ها و آداب و رسوم بشریت است؛ یعنی برخاسته از زندگی خود انسان است.
لذا چون برای دین منشأ وحیانی قائل نیستند و آن را رسمی از رسومات عرفی و مردمی می‏دانند، لذا اصلاً حق و باطلی در دین مطرح نمی‏بینند.
اینجا نقطه افتراق اساسی بین اسلام و مکتب لیبرالیسم است. لذا آنها از آزادی مطلق دم می‏زنند. ما در مورد مراسم و عادات همین حرف را می‏زنیم. هیچ کس مجبور نیست لزوما مراسم دیار خودش را رعایت کند. ولی مکتب اسلام، که برای دین منشأ وحیانی قائل است، می‏گوید وحی یک حقیقت واحده است، یعنی تمام ادیان آسمانی از یک حقیقت سخن می‏گویند و آن حقیقت، واقعیت است، امر اعتباری، عرفی و قراردادی نیست. مراسم از امور قراردادی و اعتباری است و قابل تغییر است، اما دین واقعیت است.
بنابراین منشأ آزادی مطلق در دین و عقیده، که مکتب لیبرالیسم به آن معتقد است، این است که برای دین منشأ وحیانی قایل نیست. ولی کسانی که برای ادیان ریشه وحیانی قائلند و می‏گویند همه از یک حقیقت سرچشمه گرفته‏اند، نباید سخن لیبرالیسم را بپذیرند.
امروزه برخی از قرائت‏های مختلف از اسلام سخن می‏گویند و طبق تقسیم بندی خود معتقدند سه قرائت از اسلام وجود دارد. اسلام بنیاد گرایانه، اسلام سنت گرایانه و اسلام تجدد گرایانه. صرف نظر از درست و خطا بودن این قرائت‏ها، کدام یک از این سه قرائت با لیبرالیسم سازگاری دارد و کدام یک سازگاری ندارد؟
معرفت: اسلام چند قرائت ندارد. مهم این است که معیارهای اصیل اسلامی را بفهمیم، نه اینکه قرائت جدید از آن داشته باشیم. مثلاً اینکه حضرت علی علیه‏السلام می‏فرماید: «تقوا و نظم در امر داشته باشید» چند قرائت بردار نیست لذا اینکه می‏گویند دین چند قرائت دارد هنوز برایمن مکشوف نیست و فکر می‏کنم برای آقایانی هم که می‏گویند دین چند قرائت دارد مکشوف نیست. چون یک تفسیر صحیحی از آن ارائه نداده‏اند.
این نکته را نیز اضافه کنم که تعدد قرائات از دین مربوط می‏شود به همان مکتب لیبرالیسم که دین را ناشی از عرف و عادات می‏داند. امور عرفی قرائت‏های مختلف دارد. اما برای کسانی که دین را حقیقت واحده می‏دانند که ریشه وحیانی دارد، تعدد قرائتها مطرح نیست.
بسیار تشکر می‏کنیم از حضرتعالی که به سؤالات ما پاسخ گفتید.
معرفت: خداوند به شما توفیق بدهد.

تبلیغات