آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

نوشتاری که در پیش دارید در پی آن است تا چهره ترابط میان «علم و دین» را که از مسائل مهم در فلسفه دین وکلام جدید و حتی علوم جدید می‏باشد، بصورت منطقی و شفاف ترسیم و تصویر نماید.
این مهم در قالب‏ها و روش‏های گوناگون از قبیل رویکرد درون دینی، بیرون دینی، تا حال به بحث گرفته شده است. امّا آنچه دراین پژوهش خواهد آمد رویکرد ساختار شناسانه به علم و دین می‏باشد. با این نگره و رویکرد به مسأله سعی بر آن است تا غبار تعارض را از چهره آنها بروبد.
«تعارض زدایی میان علم و دین
بر اساس ساختارشناسی علم و دین»
از انگاره‏هایی که میان «علم و دین» وجود دارد، انگاره تعارض می‏باشد. این نگره مبتنی بر یک نظریه ساختار شناسانه نسبت به دین می‏باشد که علم و دین را از جهت روش، غایت، موضوعات و حتی نظریه گرایی یکسان دانسته و یکسانی ساختاری آندو را دلیل روشن بر این مهم می‏یابند که می‏باید تفسیر و تبیین پدیده‏های متفاوت و مختلف که به وسیله «علم و دین» صورت می‏پذیرد، موافق، معانق و همسو باشند. از آن رو که این موافقت و همسویی را تجربه نمی‏نمایند، نتیجه می‏گیرند که «علم و دین» معارض هم هستند. طوریکه این دو در یک آشیانه آرام نمی‏گیرند و با ورود یکی دیگری باید بار سفر ببندد و آهنگ رحیل بنوازد. نظریه خلقت، تکامل ارکانیگ زنده (داروین)، نظریه تکامل جامعه و تاریخ (هگل ـ مارکس) نظریه کوانتوم و فلسفه طبیعت گرا و مهندسی ژنیتیک را شاهد و مؤید جریان یاد شده می‏دانند.
در این نوشتار به جهت اولویت، تقدم و اتقانی که در نگرش ساختارشناسی وجود دارد. آنرا مبنای ارزیابی و تبیین ترابط «علم و دین» قرار داده‏ایم.
ساختار علم
منظور از ساختار علم عبارتست از عناصر و سازه‏ها و فرآیندی که بدون آنها علم پیدا نخواهد شد. آنها عبارتند از: نظریات، روش و شیوه، مشاهده و آزمایش، زبان، آکسیوم‏ها، موضوع، ابزار، مشاهده گر، مشاهَد، قوانین و فرضیات.
مواردی که ذکرش رفت هم در جریان حرکت علمی خود را نشان می‏دهد و هم دانشمندان و فلاسفه علم بر آنها توافق دارند. هر چند در نقش، کارکرد و حضور هر یک، اختلافات و تفاوتهایی در میان دانشمندان و فیلسوفان علم وجود دارد. مثلاً ضابطه‏مند و قانونمند بودن علم نزد کارل ریموند پوپر و ایمره لاکاتوش1 (میان آندو و تلقی شان از ضابطه‏مند و قانونمند بودن تفاوتهایی موجود است) موجب پُر رنگ شدن نظریات، فرضیات، آزمون‏ها و روش‏های ریاضی می‏گردد. غیر ضابطه‏مند و قانونمند بودن علم نزد («کوون» و «فایرابند»)2 سبب تضعیف کارکرد نظریات، شیوه و فرآیند مشخص می‏شود. ولی با وجود آن جایگاه نظریات و روش منضبط خالی و بی توجه نمی‏گردد.
اینک تک تک سازه‏های ساختاری علم را به تحلیل و ارزیابی می‏گیریم.
نظریه
چنانکه یاد شد نسبت به کارکرد و نقش نظریات در جهان علم انگاره‏های متفاوتی موجود است. امّا جایگاه و اصل آن انکارناپذیر می‏باشد. حتی در نظرگاه پوزیتیویست‏ها که آنرا پسینی و برآمده از حسیّات دانسته و جز نگاه ابزاری، نه توصیفی و تبیینی به آن ندارند.
بهر ترتیب نظریه از اصیل‏ترین بخش علم بوده (که در بخش توصیف و تبیین دلیل خویش را می‏آورم) و به همین جهت به کنکاش کارکرد و خصلت‏های آن می‏پردازم.
ویژگی و کارکرد نظریه را که در جهان علم از مقام بلند مرتبه بهره‏مند می‏باشد در چند امر زیر می‏توان بر شمرد:
الف: نخست هر نظریه علمی محدودیت زمانی و مکانی دارد:
1ـ زمانی شدن معنایش آن است که کاربرد و عمر هر نظریه علمی در درون زمان است و فرازمان و خارج از آن هیچ کارکردی ندارد. از این روی نظریات علمی نسبت به پدیده‏های غیر زمانی نظریه حقیقت روح، حیات معنوی، معاد جسمانی یا روحانی، ملائک، هستی‏های مجرد... حالت خنثی بیش نخواهد داشت.
2ـ معنای دیگر محدودیت زمانی این است که نظریات علمی تدریجا بوجود می‏آیند و تدریجا مقبولیت و یا مردودیت کسب می‏نمایند. همین خصلت سبب می‏شود که نظریات علمی در جانب پیدایش وامدار تفکرات فلسفی، دینی و حتی تجارب و معارف عرفی باشند.
3ـ معنای دیگر محدودیت زمانینظریات علمی آن است که هر نظریه علمی در مقطع و ظرفی معین و مشخص از زمان زندگی می‏نماید، هر چند آغاز و انجام آن از قبل پیش‏بینی نمی‏گردد. ساختار اقلیدسی فضا تا اواخر قرن 19 عمر کرد و بعد از آن جا برای ساختار نااقلیدسی که از جانب اینشتین ارائه شد، خالی کرد.3 همینطور فیزیک نیوتن تا اواخر قرن 19 زندگی کرد. امّا بعد از پیدایش نظریه نسبیت و نظریه کوانتوم، یعنی از اواخر قرن 19 و اوایل قرن20 به این سوی این مقطع زمانی بستر حیات آن دو نظریه می‏باشد.
محدودیت مکانی نظریات علمی به معانی زیر می‏باشد:
1ـ هر نظریه قلمرو معین و مشخص برای کار و زیست دارد. طوریکه در بیرون از آن قلمرو به موجود بی جان و مرده‏ای تبدیل می‏شود. قوانین حرکت نیوتن جایگاه زمینی دارد و تنها قادر به تفسیر پدیده‏های متحرک زمینی می‏باشد. بر خلاف نظریه نسبیت و قوانین بر آمده از آن، توان کار و تفسیر حرکت نه تنها در محدوده زمین، بلکه در حد بسیار گسترده میان سیارات را نیز دارد.
2ـ شرایط محیطی و زیستی از عواملی مهم در پیدایش و تجدید قلمرو یک نظریه علمی می‏باشد، معنای این سخن این است که اوضاع اجتماعی، اقتصادی، صنعتی، جمعیتی و... در تولید و پرورش یک نظریه سهم مثبت و غیر قابل انکار دارد. مثلاً نظریه «تغییرات ژنیتیک» بعد از انقلاب الکترونیک و رشد بیوتکنولوژی سر برآورد، طوریکه مهندسی ژنتیکی بدون آندو، رؤیایی بیش نخواهد بود.
انقلاب صنعتی و تکنولوژی مناسب و مولد این مرحله رابطه انسان با طبیعت را دگرگون ساخت، طوریکه انسان منفعل و تسلیم را به انسان فاعل و مسلط بر طبیعت تبدیل کرد. و طبیعت را به سخن آورد و با او به گفتمان پرداخت و این وضعیت ادامه و رشد پیدا کرد تا انقلاب فراصنعتی رخ نمود.
این دو انقلاب توأمان دست به دست هم دادند و بستری را برای محیط زیست گرایی فراهم آوردند. طبعا اگر دو انقلاب یاد شده پدید نمی‏آمدند، محیط زیست گرایی به عنوان ایدئولوژی و نظریه سیاسی ـ اجتماعی متولّد نمی‏گردید. شرایط و پیش زمینه‏های صنعتی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... بصورت منطقی قلمرو کارکردآنها رامعین و مشخص می‏کند.3ـ نظریات علمی هر چند کلی‏ترین بدنه علم و تعمیم مفهومی گسترده می‏باشد، ولیکن نسبت به مجموعه خصوصیات، ظرفیت و توانهای موجودات و هستی تنها بخشی از آنها را باز می‏نماید و پوشش می‏دهد. مثلاً نظریه جنبشی گازها هر چند منبع قوانین متعدد می‏تواند باشد چون قانون بویل ولیکن اولاً تنها در میان همه موجودات عالم به گازها نظر دارد و ثانیا تنها خصوصیت و وضعیت ویژه گازها را بیان می‏کند.
ب: نظریات علمی، اثبات‏پذیر، ابطال‏پذیر و تأییدپذیر می‏باشند. وجه مشترک این سه واژگان و خصلت این است که اعتبار و توان نظریه علمی در تبیین، توصیف و توضیح منوط به آزمون می‏باشد. منتهی در نقش آزمونها اختلاف موجود است.
اثباتگرایان آنطوریکه از بعضی آثارشان بدست می‏آید، اثبات‏پذیری نظریات علمی را به این معنا گرفته‏اند که اندازه مشخص و معین از آزمونهایی که موافق با پیام و محتوای یک نظریه می‏باشند، دائمیت، شکست ناپذیری و تصویر واقعی و حقیقی از حقانیت آن نظریه را می‏رساند.4
کارل پوپر که از بنیاد گذاران ابطال‏پذیری است. بر این باور است که آزمونهای موافق محتوای نظریه، هر چند تعدادشان زیاد باشد، هیچگاه نظریه را اثبات نمی‏کند. تنها کاری که آنها انجام می‏دهند نزدیک سازی به واقعیت و حقیقت است. اگر یک آزمون و مشاهده مخالف محتوی نظریه بیرون آمد آن نظریه باطل و ضریب حقیقت نمایی آن صفر می‏گردد. بنابراین، نظریه علمی آن است که ابطال‏پذیر باشد. هر قدر یک نظریه در مقابل آزمونهای ابطال‏گر مقاومت نموده و موفق به درآید، عِلمیَّت آن بیشتر خواهد بود.5
معنا و مراد تأیید شوندگی نظریات علمی آن است که، آزمون‏های موافق با محتوای نظریه، احتمالی را برای نظریه ثابت می‏کند. هر قدر تعداد مشاهدات و آزمونهای موافق بیشتر و بیشتر باشد و یا بشود، احتمال صحت و واقع نمایی و صدق آن افزایش پیدا می‏کند.6 احتمال در اینجا نه احتمال منطقی ـ ریاضی بلکه احتمال بسامدی یعنی همان احتمال واقعی و عینی می‏باشد. یعنی نسبت وقوع یک پدیده معین و مشخص در یک زنجیره، سلسله و یا مجموعه متناهی از وقوع پدیده می‏باشد.هر چند دیدگاه‏های دیگری که در ردیف سه ویژگی یاد شده قرار دارند وجود دارد، مثل نگرش ایمره لاکاتوش که کمربند حفاظتی ضخیمی از فرضیات را پیرامون یک نظریه تصویر می‏کند تا مانع ابطال آنها بشود.7 به این ترتیب ابطال‏پذیری را از قاموس علم می‏زداید. ولیکن این نگره قبل از آنکه ابطال ناپذیری نظریه علمی را ثابت نماید، دلیل روشنی بر ابطال‏پذیری آن است. چون ترتیبات حفاظتی و امنیتی که بوسیله فرضیات و شیوه‏های ریاضی برای یک نظریه به عمل می‏آید، پیشاپیش این نگره را در دل خویش دارد که هویت نظریات علمی از ناحیه مشاهدات و آزمونها در معرض ابطال‏اند. اگر غیر از این بود، نیازی به کمربند ایمنی نمی‏افتاد. به این ترتیب نتیجه استدلال لاکاتوش، ابطال‏پذیری می‏شود تا ابطال ناپذیری.
این دیدگاه که نظریات علمی ابطال و یا رد نمی‏شوند و تنها با پیش آمدن نظریات دیگر حوزه و قلمرو کاربردش تغییر می‏نماید8 (نظریه نسبیت، نظریه نیوتن را باطل نکرد بلکه تنها حوزه کاربردش را تغییر داد) سخنی است بر خلاف تجربیات علمی و تاریخ تکامل نظریات. چون در عالم علم چه بسیار اتفاق افتاده که یک نظریه، نظریه دیگر را باطل نموده است. مثلاً نظریه نا اقلیدسی ساختار فضا بر مبنای هندسه فیزیک که از سوی آلبرت اینشتین ارائه شد، نظریه اقلیدسی ساختار فضای سه بعدی را که در فیزیک جاذبه مطرح بود، باطل ساخت نه اینکه حوزه کاربرد نظریه اقلیدسی را تبدیل نموده باشد. یا نظریه زمین مرکزی به واسطه نظریه خورشید مرکزی کپلر باطل شد و هیچگونه قلمروی برایش باقی گذارده نشد.
البته در جهان علم برخی نظریات، نظریات دیگر را تفسیر می‏نماید و مکمل آن بشمار می‏رود و مسائل بیشتری را نسبت به نظریه نخست حل و پاسخ می‏دهد و حتی مسائل حل شده از جانب نظریه‏نخست رابهتراز خودش بیان می‏کند.
به نظر نویسنده این سطور اگر منظور از اثبات‏پذیری آن است که احکام و آثار که در اثر آزمون و مشاهدات انجام گرفته ثابت شده‏اند، در آینده غیر متناهی هم آنها را بطور قطع و یقین ثابت بدانند، منطق علم و تجربیات موجود، آنرا بر نمی‏تابد. چون اگر چنین بود باید کاروان علم به قله‏های تکامل مأوی گزیده بود و از حرکت بازمی‏ماند. بشر به تمام عوامل، علل و مکانیزیم‏های عالم هستی واقف و مسلط می‏بود و جهان طبیعت و حتی عالم انسانی تمامی راز و رمز و خصوصیاتش را پیشکش بشر نموده بود. حال آنکه واقع خلاف آنها است. علم هویت سیّالی دارد که ارائه نظریه، طرح مسأله و آزمون و مشاهده همیشگی، اصل بقای او است. بنابر این نظریات علمی تأیید پذیرند به همان معنایی که ارائه شد. طوریکه هرگاه تعداد فراوان آزمون‏ها و مشاهدات، موافق محتوی و مدعی نظریه بودند، درجه تأیید آن نظریه بیشتر است. مانند نظریه جنبشی گازها و نظریه برهم‏کنشی قوی ذرات بنیادین در کرومو دینامیک. هرگاه آزمونهای موافق و مخالف مساوی و موازی بودند، آن نظریه از درجه تأیید بینابین بهره‏مند است که گزینش در این مورد دشوار می‏نماید و قوانینی که از چنین نظریه‏ای بیرون می‏آید از احتمال متعادل برخوردار می‏باشد. مانند نظریه موجی بودن نور که هنوز هم به جهت هم‏روشی مشاهدات موافق و مخالف، کاربرد احتمالی دارد و در تبیین رفتار پدیده‏های نوری از آن استفاده به عمل می‏آورند. در همین بند از نوشتار تفاوت اساسی با پوپر نمایان شده است. زیرا بر مبنای ما موارد مخالف که متکافؤ با موارد موافق‏اند، مبطل نظریه نمی‏تواند باشد. امّا در نگره کارل پوپر یک مورد مخالف، نظریه را باطل می‏کند و باید دنبال نظریه دیگر رفت.
هرگاه تعداد آزمونها و مشاهدات مخالف محتوای نظریه خیلی بیشتر از موارد موافق بود، ارزش کاربردی آن تنزّل نموده و توان توصیف و تبیین‏گری آن نیز کاهش می‏یابد. این معیاری است برای جایگزینی و اتخاذ نظریه دیگر.
نتیجه بر آمده از نظریه ما این است که ابطال‏پذیری و اثبات‏پذیری تنها بر محور و مبنای تأییدپذیری و درجه تأیید، معنا و تفسیر می‏گردد و تا رسیدن به ابطال و یا اثبات راهی بس دشوار و طولانی را باید پشت سر گذارد.
ج: از دیگر ویژگیهای نظریه علمی آن است که سرچشمه قوانین می‏باشد و به این وسیله رابطه مستقیم با عین و خارج پیدا می‏نماید. این معنا تأکید فراوان بر اهمیت هویت نظری علم می‏باشد که از جانب استقراء گرایان و پوزیتیویست‏ها مورد بی مهری قرار گرفته بود. چون اینها قوانین علمی را برآمده از مشاهدات عینی می‏دانستند و برای نظریات نقش فعّال نمی‏پذیرفتند.
سخن ایان باربور در این زمینه چنین است:
«نظریه‏ها همانا طرح و تعبیه‏های مفهومی تعمیم یافته و تلفیق یافته‏ای هستند که قوانین را می‏توان از آنها بیرون کشید. نظریه‏ها در قیاس با قوانین دورتر از مشاهده مستقیم و شامل ترند و رشته بزرگتری از پدیده‏ها را، با کلیت بیشتر به هم ربط می‏دهند. یک نظریه به نحوی ساخته و پرداخته می‏شود که در بردارنده قوانین شناخته شده پیشین باشد. یعنی قوانین قبلی در همان زمینه را بتوان از آن استتاج کرد. ولی هرگز بازگویی صرف آن قوانین نیست و غالبا به کشف قوانین تازه می‏انجامد.»9
نظریه جنبشی گازها سرچشمه قانون تعدیل و به ویژه قانون بویل، که مطابق آن در یک ظرف معین و حرارت ثابت رفتار معکوس حجم و فشار کشف گردید طوریکه با افزایش حجم، فشار دو برابر کاهش پیدا می‏کند و با کاهش حجم، فشار دو برابر ازدیاد حاصل می‏کند، می‏باشد. یا از نظریه گرانش گالیله، قوانین کپلر استخراج و استنتاج پذیرند. این نگرش نسبت به جایگاه نظریه، چرخش و به تعبیر بنده انقلابی سترگ را در روش و شیوه پژوهش علمی پدیده‏ها (انسانی ـ غیر انسانی) ایجاد کرد و توسّع را در این بخش پدیدار ساخت، طوریکه دهلیز و فضای داد و ستد و ترابط تفکر علمی را با اندیشه‏های متافیزیک، تفکر فلسفی و دینی باز نمود. یعنی جهان‏بینی دینی و داده‏های آن در تولد و یا پُر بار شدن نظریات علمی نقش مثبت بازی می‏نمایند. مثلاً در جهان‏بینی دینی تمامی موجودات و هستی به نحوی هوشمندی و آگاهی دارند:
«الم تَرَ اَنَّ اللّه‏ یُسَبّحَ له مَن فی السموات و الارض و الطّیر صآفاتٍ کُلُّ قدعَلِمَ صَلاتَهُ و تَسبیحَهُ و اللّه‏ علیمٌ بما یفَعلُون»10
ترجمه: (ای بینندگان عالم) یا ای رسول ما آیا ندیدی که هر کس در آسمانها و زمین است و تامرغ که در هوا پرگشاید همه به تسبیح و ثنای خدا مشغولند و همه آنان صلوات و تسبیح خود بدانند و خدا به هر چه کنند آگاه است.
چنین جهان‏بینی قهرا در نظریه فهم‏پذیری طبیعت و آغاز گفتمان با او و نیز نظریه جهان و محیط هوشمند که در مرحله فراصنعتی از جانب دانشمندان و تکنولوژیستها پرورانده شده‏اند، دخالتتولیدی و پرورشی داشته است.
د: از مطالب گفته شده به این معنا و خصوصیت دست می‏یابیم که نظریات علمی، محصول فرآیند تعامل ذهن و عین می‏باشد. به این معنا که بیرون ذهن، مسائل و مطالبی را پیشکش ذهن می‏نماید و او را بر می‏انگیزد تا در تجزیه، ترکیب و تحلیل آن اقدام نموده و پاسخ شایسته‏ای را برگزیند. ذهن بدین منظور برانگیخته شده و تعمیمات مفهومی را بکار می‏گمارد و به این طریق نظریات علمی پدید می‏آیند و میان دو عالم ارتباط و پیوند برقرارمی‏کند تاحقیقت را شفاف‏تر بازنماید.
چنانکه آلبرت اینشتین می‏گوید:
«تمام افکار اساسی علم زاییده نزاع دائمی هستند که میان حقیقت از یک طرف و کوشش‏های ما برای فهم این حقیقت از طرف دیگر در جریان است»11
ه: از جمله کارکردهای نظریه در جهان علم تناقض زایی و تناقض زدایی می‏باشد. خاستگاه این شخصیت متضاد علم، سنجش روابط میان نظریات علمی می‏باشد. تناقض زایی در جایی است که نسبت به یک پدیده واحد دو نظریه مخالف و معارض ارائه بشود. مانند: نظریه اقلیدسی و نااقلیدسی نسبت به ساختار فضای سه بعدی. و یا نظریه موجی و ذره‏ای برای نور...
تناقض زدایی از آن جهت پدید می‏آید که یک نظریه، نظریه دیگر را تفسیر و توضیح دهد یعنی یا قلمروش را مشخص و معین کند و یا مسائل بیشتری را نسبت به نظریه اول پاسخ دهد.
و: از مهمترین کارکرد و ویژگی نظریات علمی توصیف، تبیین و حتی تولید وضعیت جدید است. هر چند این معنا مورد اتفاق همه فلاسفه علم و برخی دانشمندان نمی‏باشد.
پوزیتیویست‏ها نظریه را محض داده‏های حسی دانسته و برای آن کارکردی جز سیاهه بودن تجربه‏ها و تسهیل آزمایش قائل نمی‏باشند. افرادی چون ماخ، کارناپ، راسل در اوایل سیر علمی‏اش، بریجمن و کارل پیرسون از زمره اینها می‏باشند. کارل پیرسون می‏گوید:
«...به هیچ مفهوم هر قدر هم که وسیله ارزشمندی در توصیف شیوه دریافتها و در یافته‏های ما باشد مادامی که معاد ادراکی آن تحقیقا بر ما معلوم نشده است نیاید وجودطبیعی خارجی‏به‏آن نسبت‏دهیم»12
ابزار انگاران چون فلسفه تحلیل زبان که به نقش و کارکرد زبان می‏پردازند، هرچند نسبت به پوزیتیویست‏ها دائره را وسیع می‏گیرند، ولی برای نظریه نقشی جز پیش‏بینی، هدایت، تنظیم و کنترل فنی مشاهدات و آزمونها قائل نمی‏باشند.
«به نظر آنها نظریه‏ها «افسانه» یا «مجعول» اند؛ به این معنی که ابداعات بشری برای همآرائی یا ایجاد گزاره‏های مشاهدتی هستند.»13
ولیکن در نگره نگارنده چنانکه در صدر این محور نگاشته آمد، نظریات علمی نه تنها توصیف بلکه تبیین و حتی ایجاد وضعیت جدید را در پی دارند.
نظریه عقل گرایی پوپر در معرفت‏شناسی، تنها بیان توصیفی از واقعیت تکاملی معرفت که در دل تاریخ اتفاق افتاده نمی‏باشد. بلکه در کنار آن چگونگی و مکانیزم رشد و توسعه علمی را بیان می‏نماید و عناصر این فرآیند را در یک فرمول ریاضی چنین می‏گنجاند:
«P2 Á(حذف خطا، آزمایش)EE Á(نظریه و راه حل)TT Á(مسأله)P1»14
ایشان فرآیند رشد اعضای ارگانیک و رفتار بعضی از جانداران را براساس همین نظریه تبیین می‏کند. به علاوه گونه‏ای از نظام معرفتی را نیز تولید می‏کند. نظریه عدالت راولز مکانیزم شکل‏گیری رفتار اجتماعی ـ سیاسی که تجسم لیبرالیسم جمعیت گرا باشد را بیان می‏کند. به تعبیر دیگر وضعیتی را می‏خواهد ایجاد بکند که رشد و تأمین حقوق سیاسی، مدنی و طبیعی فرد تنها در تعامل و توزیع اجتماعی با تکیه بر هویت جمعی، محقق و عملی است. چگونگی و چرایی رفتار پدیده‏های نوری مانند: خمیدگی، انکسار، انتشار... تنها بواسطه نظریه موجی و نظریه ذره‏ای نور تبیین می‏گردد.
قوانین
قوانین علمی وامدار دو چیز می‏باشند: 1) وامدار نظریات 2) وامدار آنچه بیرون از ذهن می‏باشد. همین وامداری غبار محدودیت و تغییر را بر چهره او نشانده است. چون طرفین ارتباط خود مصاب به دو ویژگی یادشده می‏باشد با توجه به مطالب یاد شده قوانین علمی کاربرد، کارکرد و ویژگیهای زیر را دارد:
1ـ پیش‏بینی رفتار پدیده‏ها را میسر می‏سازد مثلاً قانون بویل رفتار مولکول‏های گاز موجود در ظرف معین، تحت حرارت ثابت و فشار زیاد را پیش‏بینی می‏کند و می‏گوید در لحظات آینده مولکول‏های گاز مذکور فشرده خواهند بود.
2ـ پژوهش علمی را جهت و نظم می‏دهد.
3ـ تماس مستقیم، معین، مفید و مشخص با پدیده‏های عینی را فراهم می‏آورد.
4ـ در صدق، استمرار و دوام قوانین علمی شرایط اقلیمی، جغرافیایی، روانی، تخصصی،ابزاری و... دخالت مستقیم دارند.
5ـ چنانکه گذشت محدودیت و تغییرپذیری از دیگر ویژگی‏های قوانین علمی می‏باشند. و چنین خصلتی از تقدس، نقد ناپذیری و از همه مهمتر هر گونه توقع از او داشتن، جلوگیری می‏نماید و نشان می‏دهد که چگونه قانون چهره کوچک و رفتار ریز یک پدیده را می‏نمایاند.
فرضیات
فرضیات از سازه‏های علم بحساب می‏آید که در بخشهای وسیعی از آن؛ نظری و عملی، صوری (ریاضیات ـ منطق) و تجربی، کارکرد و کاربرد دارد، که از میان آنها امور زیر را می‏توان نام برد:
1ـ توان مانور علمی را افزایش میدهد.
2ـ حوزه مشاهدات را وسعت می‏بخشد و در واقع از ایستایی حرکت علمی جلوگیری می‏کند.
3ـ غالبا به منظور اثبات یک قضیه و جلوگیری از ابطال نظریات، ارائه و استفاده می‏شوند. و این فرآیند در هندسه مسطحه و هندسه فضایی به روشنی دیده می‏شود. مثلاً اثبات این قضیه که: «مربع وتر = مجموع مربعات اضلاع قائم» متکی بر فرضیاتی چند پیرامون مربع‏ها و مساحت آن در اطراف یک مثلث قائم الزاویه می‏باشد. و درست همین نقش فرضیات است که ایمره لاکاتوش15 آنرا در کمربند حفاظتی جهت جلوگیری از ابطال نظریات می‏گنجاند.
اکسیومها یا اصول موضوعی
اکسیومها یا اصول متعارف در هر علمی دو کار عمده را به دوش می‏کشند:
1ـ حدود و ثغور حرکت علمی را مشخص، معین و علامت گذاری می‏نماید.
2ـ زمینه و بستر پرورش نظریات، قوانین و مسائل علمی را مهیا می‏سازد.
این اکسیوم‏ها ذاتا نقدپذیر و مورد بازبینی و بازپرسی عقل و خرد آدمی قرار می‏گیرند. منتهی این فرآیند همیشه از جانب علم دیگر انجام می‏پذیرد. مثلاً اصول متعارف فیزیک نه از جانب فیزیک، بلکه از ناحیه ریاضی یا فلسفه علم، نقد و ارزیابی می‏گردد. بدین ترتیب علم در این بخش هم تقدس، ایستای و ثبوت نخواهد داشت و در مجموع از چنبره عقل نقّاد بشری بیرون نمی‏گردد.
روش
یکی دیگر از سازه‏های اصیل در ساختار علم روش پژوهش علمی می‏باشد. در رابطه روش علم در نهایت سه دیدگاه وجود دارد که هر کدام مختصات مربوط به خویش و نیز مشترکات میان هم دارند. این سه دیدگاه به شرح زیر می‏آیند:
1ـ روش علم روش تجربی (مشاهده و آزمون) ضابطه‏مند است. جمعی زیادی از علماء و دانشمندان از جمله؛ پوپر راسل، کارناپ و اینشتین... به این دیدگاه وفاداراند.16 معنای این دیدگاه آنست که مشاهداتی که انجام می‏گیرد، صرف مشاهده نیست، بلکه مشاهده به قصد آزمون، از پیش طراحی شده، بطور سیستماتیک و قاعده‏مند می‏باشد.
2ـ روش علم، تجربی ضابطه‏مند و غیر ضابطه‏مند است. ضابطه‏مندی از آنروی است که مشاهدات علمی مسبوق به نظریهو ملحوق به آزمون است. یعنی مشاهدات برای آزمون محتوی همان نظریه صورت می‏گیرد. ولیکن این بخشی از روش علمی است. روش علمی اصولاً غیر ضابطه‏مند است. یعنی چنان نیست که مشاهدات همیشه پُر بار از نظریه و به قصد آزمون چیزی باشد. بلکه غالبا بدون طرح پیشینی و بطور غیر سیستماتیک انجام می‏پذیرد. هیچ خط معینی برای حرکت علمی وجود ندارد. یعنی گونه‏ای از «آنارشیسم معرفتی». این دیدگاه در اندیشه‏های پاول فایرابند تجلی روشنی دارد. او می‏گوید:
«نادانی و سر سختی و اعتماد و غرض ورزی و دروغ نه تنها مانع پیشرفت دانش نیست بلکه از پیش فرض‏های ضروری آن است.... اصول منطقی نه تنها نقش بسیار کوچکی در حرکت‏های (استدلالی و غیر استدلالی) پیش برنده علم دارد، بلکه کوشش برای اجرای آنها جدا مانع پیشرفت علم خواهد شد.... علم ذاتا امری آنارشیستی است. آنارشیسم نظری بیشتر انسان دوستانه است و بیشتر مشّوق پیشرفت است تا بدیلهای مربوط به قانون و نظم آن.... من می‏گویم تمام قاعده‏ها محدودیت‏های خاص خود را دارند و هیچ عقلانیتی فراگیر نیست. من نمی‏گویم می‏توان بدون قاعده‏ها و شاخص‏ها پیشرفت کرد من همچنین از برخورد زمینه‏ای «Contextual» دفاع می‏کنم امّا قاعده‏های زمینه‏ای را جانشین قاعده‏های مطلق نمی‏کنم»17
3ـ دیدگاه کوون سومین منظر در رابطه روش علم محسوب می‏شود به تعبیر بهتر نتیجه تفکر کوون در عرصه انقلاب علمی این دیدگاه را می‏نمایاند که حداقل در مقطعی از حرکت و روش علمی غیر تجربی ظهور دارد.
او در حالت متعارف روش تجربی (آزمون و مشاهده) را مشخصه علم می‏داند بنابراین می‏توان دیدگاه ایشان را چنین فرمولیزه نمود:
روش‏علم= تجربی+غیرتجربی+غیرمتشخص.
«آیا باید تسلیم شویم و بپذیریم که انقلاب علمی صرفا تغییری غیر عقلایی در اعتقادات ما است یا آنکه نوعی ایمان آوری مذهبی است؟ توماس کوون که یکی از برجسته‏ترین فیلسوفان آمریکایی در زمینه فلسفه علم است پس از آنکه به ساده‏اندیشی ابطال گرایی پوپر پی برد، به این نتیجه رسید.»18 این عبارت دیدگاهکوون را از زبان لاکاتوش بیان می‏کند.
آنچه موجب شده است تا عده‏ای طبل تجربی غیر ضابطه‏مند و یا حتی غیر تجربی بودن روش علمی را بکوبند و آواز بیرون دهند، وجود پدیده «خلاقیت» و «اکتشاف» که به ظاهر شهودی و آنی می‏نمایند، می‏باشد. امّا طبل را بیجا می‏نوازند. چونکه خلاقیت و اکتشاف از دو سوی یا در دو مرحله مبتنی و متکی بر روش تجربی (مشاهده، و آزمون برای...) سیستماتیک ضابطه‏مند و طراحی شده می‏باشد: 1) مرحله پیدایش و تولید 2) مرحله تثبیت و شاید تکامل.
پیدایش و تولید اکتشاف و خلاقیت فرآیندی است متراکم از آموزش، مطالعات و تحقیقات، مشاهدات و آزمونهای منضبط، منظم و سیستماتیک. هیچ ذهن و جامعه‏ای که این مرحله را ندیده است نمی‏تواند خلاق باشد البته زمان کشف و هویت مکشوف پیش‏بینی‏پذیر نمی‏باشند.
بعد از آنکه اختراع و ابداعی انجام گرفت، مشاهدات و آزمونهای منظمی را جهت تثبیت، تکامل و کار آمد بودنش انجام می‏دهند. نظریه نسبیت عام و خاص بعد از آنکه از آزمونهای دشوار جان سالم به در بُرد، اعتبار، کارکرد و استقرار علمی پیدا کرد. کشف اهتزار و طول موج ویژه‏ای برخاسته از جریان الکتریسته در آزمایشگاه «هرتس» مسبوق و ملحوق به مشاهدات و آزمونهای منظم وطراحی شده‏بود. هرچند توجه به کشفش غیرقابل پیش‏بینی بود.
به این ترتیب روش علم، روشی تجربی، مشاهدای، آزمون‏دار، منظم، منضبط، طراحی شده و سیستماتیک می‏باشد. منتهی سیستم باز نه بسته.
با توجه به فرآیند روش علم، تعامل سه مؤلفه: مشاهدات، مشاهده گر و ابزار مشاهده خیلی روشن و حیاتی می‏نمایند.
مؤلفه اول مشاهدات
مشاهدات علمی عمدتا دارای ویژگی‏های ذیل اند:
1ـ گزینشی بودن؛ یعنی یک چهره جزئی وریز یک پدیده، مشاهده و آزمون می‏شود نه تمام وجوهش. در عالم علم رشته عملی وجود ندارد که از پس مشاهده تمام جنبه‏های یک پدیده برآید.
2ـ تکرارپذیری؛ مشاهدات علمی همیشه تکرار پذیرند و بوسیله همین خصلت ضریب پذیرش و کارآمدی‏اش مضاعف می‏گردد. و چنانچه مشاهده صورت پذیرد اما تکرّر قبول نکند،نمی‏توان آنرا علمی خواند.
3ـ تکامل‏پذیری: مشاهدات هم از منظر ابزاری و هم از ناحیه محتوی توانایی کامل شدن دارند. فلذا مشاهدات انجام شده در رشته‏های مختلف علمی در قرن «20» کاملتر از مشاهدات قرن «19» می‏باشند. و همینطور مشاهداتی که در قرن «21» صورت خواهد پذیرفت نسبت به مشاهدات قرن «20» کاملتر خواهند بود این امر را در مشاهداتی که پیرامون پدیده‏های حرکتی و نوری در دو قرن «19» و «20» انجام گرفته است به خوبی می‏توان دریافت.
4ـ قابلیت انتقال؛ مشاهداتی که یک فرد و یا مرکز تحقیقاتی آزمایشگاهی مثلاً در مورد عایق‏های الکتریسته انجام داده‏اند عینا می‏تواند یک دانشمند و یا تیم آزمایشگاهی که در عرض آنهایند (در عصر و زمان آنها می‏زیند) انجام بدهند. و یا این که در طول آنها می‏باشند (در اعصار و زمان‏های بعد زیست خواهند نمودند) صورت بدهند.
5ـ هر مشاهده‏ای تفسیر و تعبیر عقلانی می‏پذیرد.
6ـ مشاهدات نیازمند مهارت و تخصص اند. این محور را در سخن لودویک فلک نیز می‏توان یافت: «ضرورت دستیابی به سطح معینی از تحصیلات و آموزش عملی مشاهده گران، زیرا بدون این تحصیلات و آموزش عملی سخنی از مشاهده یک موضوع معین نمی‏تواند در میان باشد.»19
7ـ پیش‏بینی‏پذیری، مشاهدات علمی طوری است که از محتوی، پیام و زمان وقوع آن می‏توان اطلاع پیشینی داشت.
8ـ مشاهدات علمی که برهنه و بدور از شرایط روانی، تخصصی، زمانی، اقلیمی، اقتصادی و فرهنگی باشند نداریم. و همین خصیصه بود که هایزنبرگ را در پژوهشهای هسته‏ای بر آن داشت تا از دخالت ابزار و نقش مشاهده گر در فرآیند مشاهده و نتایج برآمده از آن، سخن بگوید.
9ـ مشاهدات علمی منظم، قاعده‏مند و دارای کارکرد تایید، ابطال و اثبات (منظور از این واژه‏ها گذشت) می‏باشند.
مولفه دوم مشاهده کننده
مشاهده گر هر چند نقشهای مختلف می‏تواند داشته باشد ولیکن در چند امر زیر می‏توان آنرا متراکم کرد:
1ـ توانمندی فنی جهت کاربرد سالم سخت ابزارهای مشاهداتی
2ـ مجهز بودن مشاهده گر با معیارهای علمی و عدم دخالت امور عاطفی و احساسی در حین تجربه.
3ـ نقش فعلی و تولیدی مشاهده کننده که عمدتا در فرآیند استنتاج، گزینش، تغییر مسیر تجربی، تفسیر مشاهدات و تکرار آن نمایانده می‏شود
مؤلفه سوم، ابزار مشاهده: ابزار مشاهده که یکی دیگر از سازه‏های اصیل در ساختار علم و پایه مستحکم روش علمی بحساب می‏آید. و دامنه گسترده‏ای دارد که از چشم و گوش و دست و مغز، مواد، شیشه‏های مدرج، پلیت، سنترفیوژ، تلسکوپ، میکروسکوپ، دستگاه الکتروآنسفالوگراف، الکتروکار دیوگراف و... سامان می‏یابد، دارای مختصات زیر می‏باشند:
1ـ تأثیر دو جانبه بر مشاهَد و مشاهِد می‏گذارد.
2ـ توان بزرگ‏نمایی و کوچک نمایی پدیده‏ها را به هزاران برابر از اصل که واقعیت دارد.
3ـ پیام را گاهی بصورت ناقص، تحریف شده و غیر واقعی انتقال می‏دهد.
4ـ تکامل پذیرند.
5ـ کارکرد ابزار وابسته به توانشهای ساختاری و تکنولوژیکی ابزار و استعمال‏کننده آن است.
6ـ ابزارهای متنوع و متفاوت جهت مشاهده، تولدی تجربیات و مشاهدات و انتقال پیام لازم است.
زبان
از مطالبی که پیرامون ساختار علم تا اکنون بیان شد، مشخصات زبان علمی رخ می‏نماید و آشکار می‏گردد. چون همه اموری که یاد شدند، به نحوی از انحاء در زبان علمی تجلی و نمود دارند یعنی زبان علمی پُربار از آنها است. بنابراین هر سرنوشت، ویژگی و کارکردی که برای آنها ثابت گردیده است، برای زبان علمی نیز لحاظ می‏شود. بویژه آنچه در رابطه با نظریات و آزمون گفته شد در مورد زبان علمی موبه‏مو صادق می‏آید. برای اینکه نظریه و آزمون در سرتاسر علم بطور یکسان و شدید ظهور و حضور دارند. بدین ترتیب ویژگی و کارکردهای زیر را برای زبان علمی می‏توان بر شمرد:
1ـ زبان علمی زبان توصیفی است یعنی کمیت، کیفیت، روابط پدیده‏های انسانی و طبیعی را آنچنان که هستند بیان می‏نماید مثلاً بعد از آزمایشات میکروسکوپی می‏گویند باکتریاها (مونوکوک‏ها، استرپتوکوکها...) عموما به اشکال زنجیره‏های حلقوی، منحنی مارپیج وجود دارند.
2ـ زبان علمی، زبان تبیینی می‏باشد. یعنی چگونگی و مکانیزیم، وضعیت، ساختار، روابط و ویژگیهای موجود در یک پدیده و نیز شیوه، روش و فرآیند اکتشاف، ابداع و تولید مواد، ساختار، ویژگیها و تأثیر و تأثر را باز می‏نماید. بطور مثال در زبان علم می‏یابیم: چون انرژی بر هم‏کنشی میان کوارکهای «+u» و «-d» که ذرات سازنده پروتون «p» اند فوق العاده قوی می‏باشد، از این روی «+p» خیلی پایدار است.
3ـ خطاپذیری در فرآیند توصیف و تبیین موضوعیت پیدا نموده که بوسیله آزمون آشکار می‏گردد. هر چند روند آزمون نیز خطاپذیر است.
4ـ زبان علمی آزمون‏پذیر و آزمون مدار است. طوریکه برآیند بایسته آزمون، تأیید (به معنایی که در این نوشتار منظور شده است و در بخش تحلیل نظریات آمده است)، ابطال و اثبات بر محور، معنا و مبنای تاییدپذیری می‏باشد.
5ـ زبان علمی کاملاً فنی و تخصصی می‏باشد. از همین جهت بدون آموزش مستمر و عمیق نمی‏توان به آن دست یافت و آن را نگهداشت. پزشک از حیث پزشک بودن، زبان فیزیک کوانتم و یا نسبیت را نمی‏داند و بالعکس. وچنین ویژگی سبب شد تا مفاهیم علمی را بعنوان سازه ساختاری علم در این سیاهه نگنجانم. چون هر رشته علمی مفاهیمی مختص به خود و حتی مغایر و مباین با سایر رشته‏های علمی دارد برخلاف اموری که بعنوان سازه‏های اصیل در ساختار علم در این نوشتار ارزیابی گردید. چون آنها همسان و هم معنا در تمام شاخه‏های علم وجود وحضور دارند.
6ـ زبان علمی، اسطوره‏ای، آرمانی، ارزشی و غایت گرا نمی‏باشد.
7ـ زبان علمی در تمامی سطوحش غیرنمادین است یعنی واژگان، مفاهیم، گزاره‏ها، عبارت و جملات، ادوات و علامات که در زبان علم بکار می‏روند، معانی حقیقی و واقعی آنها مطلوب و منظور است. ایهام، ابهام، اجمال، کنایه، اشاره، ارشاد، انگیزش و... در زبان علم بکار گماشته نمی‏شوند.
8ـ زبان علمی، زبان معرفت بخش و شناختاری است. از این روی گزاره‏های آنترکیبی ـ تألیفی می‏باشد. این مهم در گفتار رودلف کارناپ چنین آمده است:
«... گزاره‏های ترکیبی هسته علم را تشکیل می‏دهند. به کمک آنها می‏توان امور واقع ممکن را صورت بندی و بیان کرد... می‏توان زبان علم را به نحوی بازسازی کرد که فقط شامل گزاره‏های ترکیبی باشد.»20
در نتیجه علم، با روشمندی خود، موضوعات را تعیین می‏کند و نه بالعکس.
ساختار دین
سازه‏های اصیل و بنیادین در ساختار ادیان توحیدی بویژه ادیان ابراهیمی عبارتند از: «خدا»، «پیامبر»، «پیام و محتوی آن»، «ابزار پیام رسان» و [انسان].
تمامی سازه‏های یاد شده، در تعامل و ترابط همیشگی دین را می‏سازند واگر یکی از آنها حذف بشود، مجموعه ساختار فرو می‏باشد. از این روی حضور و ظهور جمعی همه آنها در ذهن، باور، اعتقاد و عمل انسان دینداری او را بیمه و تکمیل می‏نماید.
اینک ارزیابی سازه‏های مذکور را پی می‏گیریم.
خدا
خدا در ادیان رکن رکین و سرچشمه تمامی سازه‏های دینی می‏باشد. طوریکه در نبود او هستی دین بلکه نفس هستی ساقط است از این روی خدا در حاق متن قرار دارد.
تمامی ادیان توحیدی اصیل در اینکه «خدا» متعالی‏ترین هستی، مبدأ، نگهدارنده، خالق، فایض و ربّ هستی است، تردید نداشته بلکه متفق اند. هر چند فرقه‏ها و شریعت‏های متعدد دیدگاه یکسان و همانندی نسبت به جایگاه خداوند در هستی ندارند. ولیکن در دو امر؛ یکی اینکه خداوند متعالی‏ترین هستی و وجود است. و دیگر اینکه خدا مبدأ وخالق هستی می‏باشد، کاملاً موافق و هم‏رأی‏اند.
پیامبر
پیامبر که یکی از اساسی‏ترین سازه‏ها در ساختار دین بحساب می‏آید نقش و ویژگیهای زیر را دارد:
1ـ موجودی است که از نظر ساختار فیزیکی، مغزی، روحی و روانی کاملاً بشری بوده، منتهی با ظرفیت و توانشهای فراانسانی، یعنی فرا انسان معمولی و متعارف. چون پیامبر با داشتن تمامی مقامات و منزلت بازهم از دایره انسان بیرون نمی‏گردد. منتهی انسان کامل یعنی پایان انسانیت و نهایی‏ترین مرحله تکاملی انسان.
درست چنین ویژگی پیامبر، مرادف، موازی و مساوی با انسانی، دنیوی و اخروی بودن دین می‏باشد. به عبارت روشن پیامبر با ویژگیهای یاد شده دنیایی، اخروی وانسانی شدن دین را معرفی، عملی و تضمین می‏نماید. این نقش بس بزرگی است که پیامبران انجام می‏دهند.
قرآن مجید به درستی آن نقش را بازگو نموده است زیرا پیامبر رحمت دنیا و آخرت است. دین رحمت در صورتی تمام و حتی مصداق پیدا می‏کند که کار دنیا مانند آخرت از جانب او سامان پیدا بکند و این سامان یابی میسر نیست مگر در سایه یک نظام و برنامه انسانی ـ دنیایی که پیامبر پی‏ریزی بنماید. این مهم نیز در ادامه آیه قبل به خوبی بیان شده است: «فقل آذنتکُم علی سواءٍ....»(انبیاء 109) در آیه شریفه پیامبر موظف به تشکیل و ترسیم یک نظام استوار و کار آمد در دنیا شده است. ادامه آیه که از وقوع قیامت بحث می‏کند پیوند دنیا و آخرت را نشان می‏دهد.
2ـ پیامبر برای گرفتن پیام و بسط و توسعه عینی و اجتماعی نیازمند پیش‏زمینه‏های روحی، جسمی و روانی است یعنی مرحله آمادگی را بایستی بگذراند.
این فرآیند را در جریان برانگیخته شدن حضرت موسی علیه‏السلام و حضرت پیامبر خاتم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بخوبی می‏توان یافت.
3ـ پیامبر اطلاعات پیشینی از محتوای پیام ندارد تمامی اطلاعاتش پسینی است. یعنی بعد از تجربه و وحی می‏باشد.
4ـ پیامبر از زمان و مکان اخذ و دریافت پیام آگاهی پیشینی ندارد.
5ـ پیامبر در هنگام دریافت پیام دگرگونی‏های روحی و جسمی فوق العاده ملموسی را از سر می‏گذراند. غش کردن موسی، لرزش و تعرّق حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شاهد بر مدعی است. که به دلیل ثقیل بودن وحی رخ می‏نماید.
6ـ پیامبر واجد ایمان و یقین پایدار و تزلزل‏ناپذیر است.
پیام‏رسان یا ابزار پیام رسانی
پیام که از جانب خداوند به بشر (پیامبر) ارسال می‏گردد. و به عبارت دیگر فرافکنی پیام از مصدر و سرچشمه به دو صورت انجام می‏گیرد: 1) مستقیم 2) غیر مستقیم. و امّا پیام که تبدیل به متن می‏گردد عمدتا نامستقیم بوده و واسطه و ابزاری بنام فرشتگان وحی طلب دارد. که تقریبا تشابه وظیفه‏ای با ابزاری که در فرآیند آزمایشات علمی بکار گماشته می‏شوند دارد. منتهی با تفاوت‏های ذیل:
1ـ فرشته پیام آور هیچ گونه تصرف در محتوی پیام نمی‏کند (امانت‏دار)
2ـ فرشته وحی از غفلت، اشتباه و نسیان در امر پیام‏رسانی پاک و بری می‏باشد.
3ـ استفاده از ابزار در حین ارتباط و قبل از آن در حیطه مستقل پیامبر نبوده، بلکه در حوزه قدرت الهی می‏باشد. این سه ویژگی در آیه زیر بیان شده است. «بل عبادٌ مُکْرمون، لایَسبقونه بالقول و هم بامره یعملون» (انبیاء 26-27)
پیام و محتوی آن
پیام عبارت است از فرآیند تجربیات، مشاهدات و دریافتهای پیامبر از متعالی‏ترین موجود بنام «اللّه‏»، مجموعه معرفتی، حقوقی، عبادی، اخلاقی و اعتقادی را برای انسان. براساس این تعریف محتوی پیام نیز روشن شده است. امّا آنچه مهم است، تحلیل و ارزیابی موضوعات، روش، زبان و مفاهیمی که در محتوی و متن، در راستای محورهای یاد شده، بکار گرفته شده وبیان گردیده است، می‏باشد چون رابطه «دین و علم» در اشکال و اقسام متصوّر آن تنها در همین بستر نمایان شده، موضوعیت می‏یابد و تن به تبیین می‏دهد.
روش
در نگاه نخستین دو گونه روش و شیوه را در دین می‏توان یافت که برای معرفی، ارزیابی و شناخت پدیده‏های طبیعی و غیر طبیعی بکار گرفته شده‏اند.
1ـ تأیید تمام روشهای مُوصِل به نتایج. یعنی شیوه و روشی که خود بشر با اتکاء و بر مبنای عقلانیت بشری کشف و مورد استفاده قرار می‏دهند، می‏باشد. که طبعا یکی از مصادیق روشن و کارآمد آن، روش علمی خواهد بود. و این معنا را می‏توان با مراجعه به آیات 22 انفال، 273 بقره و 125 نحل مشاهده کرد.
2ـ روش مختص دین یا روش وحیانی. یعنی ارزیابی، معرفی و شناخت پدیده‏های طبیعی و غیر طبیعی و در یک کلام هستی و انسان در متن دینی که مبتنی بر روش وحیانی می‏باشد.
کالبد شکافی روش وحیانی، واقعیات و حقایق زیر را باز می‏نماید:
الف ـ نظریه: در چنین روشی جهت حل مسائل، توصیف و تبیین پدیده‏های انسانی و غیر انسانی نظریه و یا نظریاتی ارائه نمی‏گردد. به تعبیر دیگر با نظریه نه کار آغاز می‏شود و نه انجام می‏گیرد. سیر این شگرد را در چند چیز می‏توان یابید:
1ـ خاستگاه هر نظریه‏ای ابهام و اجهال است. یعنی نظریه برای جهل وابهام زدایی حوزه مجهولات و دریافت پاسخ سؤالات انباشته شده در ذهن و عین ارائه می‏گردد. چنین خاستگاهی در روش وحیانی موضوعیت ندارد. چون برای خداوند متعال حوزه مجهول و مبهمی وجود ندارد.
2ـ هر نظریه اعتبارش وابسته به آزمون است. به این معنا که نظریه تا زمانی که در مقابل آزمون قرار نگیرد مقبولیت، حقانیت و مشروعیت نخواهد داشت. چون کارکرد (توصیف، تبیین و...) آن از ناحیه آزمون تضمین می‏گردد. بنابراین تا آزمونی صورت نپذیرد نظریه ارزش معرفتی ندارد. واگر چنین فرآیندی را در روش وحیانی بپذیریم لازم می‏آید که وحی و در مجموع دین حقانیت، مشروعیت و مقبولیت‏اش را از پایین بگیرد نه بالا، از بیرون بدست آورد نه از درون خودش. حال آنکه حقانیت و مشروعیت وحی برخاسته از ذاتش می‏باشد، هر چند در مقبولیت آن بیرون دخالت دارد. علاوه بر آنچه گفته شد لازم می‏آید که روش وحیانی روند انفعالی باشد نه فعّال و این باواقعیت وحی نمی‏سازد.
البته آنچه گفته شد بدین معنا نیست که متون دینی سرچشمه و مبنایی برای پیدایی و تولید نظریات نگردد و یا نباشد. بلکه بالعکس نظریات متعددی را می‏توان از آن استنتاج کرد ولیکن این در حوزه معرفت دینی انجام می‏گیرد نه خود دین.
ب ـ فرضیات: استفاده از فرضیات جهت ابطال باورهای خصم، افزایش توانش مانور معرفتی و ایمانی و توسعه شعاع ایمان و دفع ایستایی معارف و باورهای دینی، در روش وحیانی صورت گرفته و کاری شایسته و کارآمد شمرده می‏شود. چنانکه در قرآن کریم این فرآیند مشهود است:
امّا اگر منظور از فرضیات یک سلسله امور ذهنی و خیالی که واقعیت ندارند و صرفا بطور مقطعی ممکن است گذرگاه باشند، بوده باشد. در روش وحیانی استعمال ناپذیرند.
ج ـ مشاهده و تجربه: مشاهدات و تجربیاتی که در روش وحیانی انجام می‏گیرند و به شکل مجموعه‏ای معرفتی، اعتقادی، اخلاقی، حقوقی، عبادی و... در می‏آیند، ویژگی‏های ذیل را دارا می‏باشند:
1ـ این تجربیات و مشاهدات مسبوق به هیچ نظریه‏ای نیستند.
2ـ مشاهدات و تجربیات تکرار می‏شوند، امّا تکرّر بخاطر دریافت یک پیام بطور مکرر و یا تیقن نمی‏باشد. مثلاً در قرآن کریم داریم: «ولقد ضربنا للناس فی هذا القرانِ من کل مَثَلٍ و لَئن جئتَهُم بایةٍ لَیَقُولَنَّ الذَّینَ کَفروُا ان اَنتُم اِلاّ مُبطِلوُن»(الروم 58) و نیز آیه شریفه «ولقد ضربنا للناس فی هذا القران من کل مثل لعلهم یتذکرون»(الزمر 27)
در دو آیه یاد شده، تجربه‏ای پیرامون هویت و مشخصه قرآن انجام گرفته است. منتهی با دو پیام جداگانه؛ در یکی موضع‏گیری و شخصیت روانی و اعتقادی جمعی را باز نموده است. در دیگری غرض و پیامد آن مشخصه را.
3ـ تجربیات ناقص نیست تا بعدا تکمیل گردد و هر تجربه و مشاهده‏ای در حد خودش کافی و کامل است.
4ـ مشاهدات و تجربیات منظم و قانونمند نمی‏باشند.
5ـ این مشاهدات و تجربیات برای آزمودن دیدگاه و گزاره دینی در مورد چیزی نیست. بلکه برای اخذ پیام، فهم پیام و بیان و تبیین آن برای دیگران می‏باشد.
هر چند مشاهدات و تجربیات در «علم و دین» وجود دارد ولیکن تفاوت‏ها و تمایزهای اساسی میان آنها مشهود است که پنج مورد یاد شده مبتنی بر همین تغایرها می‏باشد.
د ـ آزمون: از آن جایی که در روش وحیانی روند نظریه‏پردازی بی رنگ و مفقود است، فرآیند آزمون جهت ابطال، اثبات و یا تأیید آنها نیز موضوعیت ندارد.
ذ ـ اکسیوم و اصول متعارف: در روش وحیانی گزاره‏ها و بیانهایی که جایگاه و خاستگاه اصل را دارند وجود دارند. و این اصول، حدود و ثغور ایمان دینی و حرکت معرفتی را تعیین نموده و سرچشمه‏ای جوشان برای نظریات و قوانین فلسفی، عرفانی، علمی و حقوقی... و معارف دینی به حساب می‏آید.
زبان دین
زبان دین از منظرهای گوناگون بازبینی، بازنگری و ارزیابی شده است، که محصولات و نتایج شیرین و تلخ به بار نشانده و نظریاتی چند پیرامون ماهیت، نقش و کارکرد آن بعنوان داده‏های این فرآیند فراروی اندیشمندان و دین پژوهان قرار داده شده است، که طیف بس وسیعی از مسائل و مطالب را در خویش نهفته دارد. طبعا باز نمایی و گرد آوری همه مسائل، نظریات و اقـوال در ایـن نـوشتار نمـی‏گـنجد و نـیت هـم بـر ایـن کـار نـیست.
امّـا آنچه به یاری مسائل و مطالبی که در رابطه ساختار دین تا اینجا گفته آمد، پیرامون ویژگیهای زبان دین می‏توان گفت به شرح زیر می‏باشد:
1ـ زبان دین، زبان توصیفی است. یعنی بعضی از مفاهیم، ساختار و واقعیت‏هایی را در حوزه‏های متفاوت توصیف نموده است. بدون آنکه حکمی ارزشی و تبیینی در مورد آنها داشته باشد. مانند آیه شریفه: «فـخلف مـن بـعدهم خـلف اضـاعواالصلاة واتـبعوا الـشهوات»(مریم59)
2ـ زبان دین نسبت به پاره‏ای از مسائل، موضوعات، وجهی از وجوه یک موجود و پدیده غیر نمادین و حقیقی است. یعنی مفاهیم، واژه‏ها، گزاره‏ها و قضایای بکار گرفته شده در زبان دین معانی حقیقی و واقعی را با خویش حمل نموده و بر موضوع استعمال شده ثابت می‏نماید. مانند: «اولم یروا انّ اللّه‏ الذی خلق السموات و الارض قادر ان یخلق مثلهم»(اسراء 99) در این آیه شریفه تمامی مفاهیم واژه‏ها و در مجموع خود جمله بر معنای حقیقی حمل گردیده‏اند. و نیز آیه شریفه ذیل به روشنی غیر نمادین بودن زبان دین را می‏رساند: «والارض مَدَدناها والقینا فیها رواسی و انبتنا فیها من کل شییً موزون و جعلنا لکم فیها معایش و من لستم لَهُ برازقین»(حجر 19-20)
نسبت به پاره‏ای از مسائل، موجودات و پدیده‏ها، زبان دین نمادین می‏باشد. چون: «وقالتِ الیَهُودُ یَدُ اللّه‏ِ مَغلولَةٌ غُلَّت ایدیهم و لُعِنُوا بما قالوا بل یداهُ مبسُوطتان ینفق کیف یشاء»(مائده 64) در این آیه شریفه مـجموعه جمله نه تنها اشارت بلکه دلالت بـر مـعنایی ورای آنچه در جـمله ظـهور پـیدا نـموده دارد کـه هـمان قـدرت، سـلطه و قـیمومت خـداوند تـبارک و تـعالـی اسـت.
3ـ زبان دین، زبان انجام گرا و غایت شناسانه می‏باشد. بدین معنا که ارزشگذاری امور و عملکردها، تبیین رفتار انسانی و طبیعی بر پایه و با توجه به علل غایی انجام می‏گیرد. مانند: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه»(انشقاق 6)
4ـ زبان دین، زبان تبیین است. یعنی بر پاره‏ای از حوادث، تغییرات و نیز پیدایش وضعیت و رفتار پدیده‏های انسانی و غیر انسانی دلایل وعلل آمده است، و هر یک بطور مستدل بیان گردیده‏اند. به تعبیر دیگر چگونگی، چرایی و مکانیزم تولّد ساختار، حالت و رفتار انسانی و غیر انسانی و تغییرات هستی شناسانه، معرفت شناسانه در عرصه طبیعت، جهان انسان بازگو شده است. مانند: «وانزلنا من المعصرات ماءً ثجاجا لنخرج به حبا ونباتا وجناتٍ الفافا»(نبأ 14-16) در این آیات مبارکه مکانیزم و چگونگی تشکیل سیل گونه شدن آب باران و نیز ترابط فـرآیند رشـد و پـرورش نـباتات و گـیاهان و... بـا آب بـاران نـشان داده شـده اسـت.
نیز در آیه مبارکه یکی از عوامل گمراهی، عقب ماندگی یک قوم و جامعه را بزرگان، رهبران و مسؤولین آن می‏داند: «وقالوا ربنا انّا اطعنا سادتنا و کبراءنا فاضلّوناالسبیلا»(احزاب 67)
5ـ زبان دین درپاره‏ی از مسائل و موارد تحقیق‏پذیر دنیوی‏اند یعنی در همین دنیا تن به تجربه میدهند و در مجموع تحقیق‏پذیر فردی و اخروی می‏باشد. معنای این سخن آن است که پاره‏ی از مسائل وگزاره‏های دین قابلیت آزمون تجربی حسی رابطور جمعی دارند مانند و نیز: «واذا مَسَّ الانسان الضُّرَّ دعانا لجنبهِ او قاعدا او قآئما فَلَمّا کشفناعنه ضُرَّهُ مرّکَاَنْ لم یدعُنا الی ضرٍ مسه»(یونس 12) در هر دو آیه شریفه ویژگی یاد شده برای انسان تحقیق پذیرند. و همچنان پاره‏ای از مسائل وگزاره‏های دینی ظرف تحقیق‏پذیری شان مرحله آماده‏تر هستی یعنی عالم ماوراء ماده و یا ذهنیت‏های فردی می‏باشند مانند مسائل معاد، قیامت، صیحه آسمانی، عظمت و نحوه دخالت الهی در آفرینش و... بنابر موارد پنجگانه یاد شده می‏توان گفت زبان دینی، زبان شناختاری است نه «توتولوژیک» و این همانی.
6ـ در بـرخی مـوارد و پـاره‏ای از مـسائل زبـان دیـن نـیایـشی، دعـایـی، تـمثیلـی تـشبیهـی، کـنایـی، پـیشگویـانـه، انـگیـزشـی و تـحریکـی ارزشـی و در مـجـموع غـیر شـناخـتاری مـی‏بـاشـد.
مفاهیم
با توجه به مطالب و مسائلی که تااکنون پیرامون ساختار دین بیان و ارزیابی گردید، طبعا مفاهیم دینی، طیف وسیعی از مفاهیم را پوشش می‏دهد. مانند: مفاهیم کاربردی (تقوا، عمل صالح، شایستگی، تدبیر، تعهد، تحمل، استواری، صبر، آزادمنشی و...) مفاهیم تجربی مشاهده‏ای (جزوع، منوع، ضعیف، عجول، رتق، فتق، توسع، سعی و...) مفاهیم ارزشی (حسن، لقاء اللّه‏، ایثار، فلاح، رستگاری، محبت و...) مفاهیم کمی و مقایسه‏ای (درجات، تساوی برابری، فضل، کثرت، قلت، نفی تساوی در بعضی موارد و...) مفاهیم محاسبی (وزن، حساب و...) مفاهیم معنوی و روحی، مفاهیم غیر حسی (بعث، روح، ملائکه و...)
موضوع
در رابطه با موضوع دین بایستی از زبان و روش یاد شده برای دین کمک گرفت. بدین معنا؛ هر مسأله و پدیدای که در زبان دین بگنجد و با روش دین بتوان تحلیل، تبیین، توصیف و ارزیابی کرد، آنهاداخل در موضوع دین اند. بنابراین روش و زبان دین تعیین گر موضوع آن است.
پی‏نوشتها
1. مقاله علم و شبه علم ـ المیره لاکاتوش، ترجمه: شاپور اعتماد، ص 111 نقل از کتاب دیدگاهها و برهانها.
2. اصطکاک اساسی: نقش سنت و ابداع در تحقیق علمی، توماس کوون، ترجمه: شاپوراعتماد، مندرج در کتاب دیدگاهها و برهانها ص 86... ر،ک: پاول فایرابند، برضدروش ترجمه: دکتر مهدی قوام صفری.
3. ساختار اقلیدسی فضای سه بعدی براساس فیزیک جاذبه بود امّا ساختار نا اقلیدسی فضا براساس هندسه فیزیک اینشتینی بود.
4. شناخت عینی و حدسها و ابطالها، کارل دیموند پوپر، ترجمه احمد آرام، و نیز ر،ک: زبان حقیقت و منطق، آیرآنورژول، ترجمه منوچهر بزرگ‏مهر.
5. کارل دیموند پوپر، شناخت عینی و حدسها و ابطالها، ترجمه احمد آرام.
6. ایمره لاکاتوش، علم و شبهه علم ترجمه: شاپور اعتماد، ص 108 و 109. ونیز ر،ک: احتمال از ماکس بلک مندرج در علم‏شناسی فلسفی، ترجمه: دکتر سروش.
7. ایمره لاکاتوش، علم و شبه علم، ترجمه شاپور اعتماد ص 104.
8. اصطکاک اساسی: نقش سنت و ابداع در تحقیق علمی، توماس کوون، ترجمه شاپور اعتماد، ص 86... مندرج درکتاب دیدگاهها و برهانها.
9. ایان باربور، علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، ص 173.
10. نور / 41
11. آلبرت اینشتین ،تکامل علم فیزیک، ترجمه احمد آرام، ص 250.
12. آلبرت اینشتین ،تکامل علم فیزیک، ترجمه احمد آرام، ص 250.
13. ایان باربور، علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، ص 197.
14. ایان باربور، علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، ص 199.
15. کارل دیموند پوپر، شناخت عینی، ترجمه احمد آرام، ص 185 و ر،ک: صص 271-268.
16. علم و شبه علم، ایمره لاکاتوش، ترجمه: شاپور اعتماد: صص 111-110، نقل از کتاب «دیدگاهها و برهانها».
17. کارل پوپر، شناخت عینی وحدسها و ابطالها ترجمه: احمد آرام. ونیز ر،ک: برتراندراسل علم ما به عالم خارج ترجمه: و نیز ر،ک: فلسفه علم، کارناپ ترجمه: یوسف عفیفی و نیز ر،ک: تکامل علم فیزیک، اینشتین، ترجمه: احمد آرام.
18. پاول فایرابند، برضد روش، ترجمه دکتر مهدی قوام صفری، صص (14-313) و (43-39) و (373-372)
19. علم و شبه علم، ایمره لاکاتوش، ترجمه: شاپور اعتماد، ص 110 مندرج در دیدگاهها و برهانها.
20. درباره مشاهده علمی ـ لودویک فلک، ترجمه: شاپور اعتماد ص 59، مندرج در کتاب دیدگاهها و برهانها.

تبلیغات