ساختار شناسی علم و دین (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نوشتاری که در پیش دارید در پی آن است تا چهره ترابط میان «علم و دین» را که از مسائل مهم در فلسفه دین وکلام جدید و حتی علوم جدید میباشد، بصورت منطقی و شفاف ترسیم و تصویر نماید.
این مهم در قالبها و روشهای گوناگون از قبیل رویکرد درون دینی، بیرون دینی، تا حال به بحث گرفته شده است. امّا آنچه دراین پژوهش خواهد آمد رویکرد ساختار شناسانه به علم و دین میباشد. با این نگره و رویکرد به مسأله سعی بر آن است تا غبار تعارض را از چهره آنها بروبد.
«تعارض زدایی میان علم و دین
بر اساس ساختارشناسی علم و دین»
از انگارههایی که میان «علم و دین» وجود دارد، انگاره تعارض میباشد. این نگره مبتنی بر یک نظریه ساختار شناسانه نسبت به دین میباشد که علم و دین را از جهت روش، غایت، موضوعات و حتی نظریه گرایی یکسان دانسته و یکسانی ساختاری آندو را دلیل روشن بر این مهم مییابند که میباید تفسیر و تبیین پدیدههای متفاوت و مختلف که به وسیله «علم و دین» صورت میپذیرد، موافق، معانق و همسو باشند. از آن رو که این موافقت و همسویی را تجربه نمینمایند، نتیجه میگیرند که «علم و دین» معارض هم هستند. طوریکه این دو در یک آشیانه آرام نمیگیرند و با ورود یکی دیگری باید بار سفر ببندد و آهنگ رحیل بنوازد. نظریه خلقت، تکامل ارکانیگ زنده (داروین)، نظریه تکامل جامعه و تاریخ (هگل ـ مارکس) نظریه کوانتوم و فلسفه طبیعت گرا و مهندسی ژنیتیک را شاهد و مؤید جریان یاد شده میدانند.
در این نوشتار به جهت اولویت، تقدم و اتقانی که در نگرش ساختارشناسی وجود دارد. آنرا مبنای ارزیابی و تبیین ترابط «علم و دین» قرار دادهایم.
ساختار علم
منظور از ساختار علم عبارتست از عناصر و سازهها و فرآیندی که بدون آنها علم پیدا نخواهد شد. آنها عبارتند از: نظریات، روش و شیوه، مشاهده و آزمایش، زبان، آکسیومها، موضوع، ابزار، مشاهده گر، مشاهَد، قوانین و فرضیات.
مواردی که ذکرش رفت هم در جریان حرکت علمی خود را نشان میدهد و هم دانشمندان و فلاسفه علم بر آنها توافق دارند. هر چند در نقش، کارکرد و حضور هر یک، اختلافات و تفاوتهایی در میان دانشمندان و فیلسوفان علم وجود دارد. مثلاً ضابطهمند و قانونمند بودن علم نزد کارل ریموند پوپر و ایمره لاکاتوش1 (میان آندو و تلقی شان از ضابطهمند و قانونمند بودن تفاوتهایی موجود است) موجب پُر رنگ شدن نظریات، فرضیات، آزمونها و روشهای ریاضی میگردد. غیر ضابطهمند و قانونمند بودن علم نزد («کوون» و «فایرابند»)2 سبب تضعیف کارکرد نظریات، شیوه و فرآیند مشخص میشود. ولی با وجود آن جایگاه نظریات و روش منضبط خالی و بی توجه نمیگردد.
اینک تک تک سازههای ساختاری علم را به تحلیل و ارزیابی میگیریم.
نظریه
چنانکه یاد شد نسبت به کارکرد و نقش نظریات در جهان علم انگارههای متفاوتی موجود است. امّا جایگاه و اصل آن انکارناپذیر میباشد. حتی در نظرگاه پوزیتیویستها که آنرا پسینی و برآمده از حسیّات دانسته و جز نگاه ابزاری، نه توصیفی و تبیینی به آن ندارند.
بهر ترتیب نظریه از اصیلترین بخش علم بوده (که در بخش توصیف و تبیین دلیل خویش را میآورم) و به همین جهت به کنکاش کارکرد و خصلتهای آن میپردازم.
ویژگی و کارکرد نظریه را که در جهان علم از مقام بلند مرتبه بهرهمند میباشد در چند امر زیر میتوان بر شمرد:
الف: نخست هر نظریه علمی محدودیت زمانی و مکانی دارد:
1ـ زمانی شدن معنایش آن است که کاربرد و عمر هر نظریه علمی در درون زمان است و فرازمان و خارج از آن هیچ کارکردی ندارد. از این روی نظریات علمی نسبت به پدیدههای غیر زمانی نظریه حقیقت روح، حیات معنوی، معاد جسمانی یا روحانی، ملائک، هستیهای مجرد... حالت خنثی بیش نخواهد داشت.
2ـ معنای دیگر محدودیت زمانی این است که نظریات علمی تدریجا بوجود میآیند و تدریجا مقبولیت و یا مردودیت کسب مینمایند. همین خصلت سبب میشود که نظریات علمی در جانب پیدایش وامدار تفکرات فلسفی، دینی و حتی تجارب و معارف عرفی باشند.
3ـ معنای دیگر محدودیت زمانینظریات علمی آن است که هر نظریه علمی در مقطع و ظرفی معین و مشخص از زمان زندگی مینماید، هر چند آغاز و انجام آن از قبل پیشبینی نمیگردد. ساختار اقلیدسی فضا تا اواخر قرن 19 عمر کرد و بعد از آن جا برای ساختار نااقلیدسی که از جانب اینشتین ارائه شد، خالی کرد.3 همینطور فیزیک نیوتن تا اواخر قرن 19 زندگی کرد. امّا بعد از پیدایش نظریه نسبیت و نظریه کوانتوم، یعنی از اواخر قرن 19 و اوایل قرن20 به این سوی این مقطع زمانی بستر حیات آن دو نظریه میباشد.
محدودیت مکانی نظریات علمی به معانی زیر میباشد:
1ـ هر نظریه قلمرو معین و مشخص برای کار و زیست دارد. طوریکه در بیرون از آن قلمرو به موجود بی جان و مردهای تبدیل میشود. قوانین حرکت نیوتن جایگاه زمینی دارد و تنها قادر به تفسیر پدیدههای متحرک زمینی میباشد. بر خلاف نظریه نسبیت و قوانین بر آمده از آن، توان کار و تفسیر حرکت نه تنها در محدوده زمین، بلکه در حد بسیار گسترده میان سیارات را نیز دارد.
2ـ شرایط محیطی و زیستی از عواملی مهم در پیدایش و تجدید قلمرو یک نظریه علمی میباشد، معنای این سخن این است که اوضاع اجتماعی، اقتصادی، صنعتی، جمعیتی و... در تولید و پرورش یک نظریه سهم مثبت و غیر قابل انکار دارد. مثلاً نظریه «تغییرات ژنیتیک» بعد از انقلاب الکترونیک و رشد بیوتکنولوژی سر برآورد، طوریکه مهندسی ژنتیکی بدون آندو، رؤیایی بیش نخواهد بود.
انقلاب صنعتی و تکنولوژی مناسب و مولد این مرحله رابطه انسان با طبیعت را دگرگون ساخت، طوریکه انسان منفعل و تسلیم را به انسان فاعل و مسلط بر طبیعت تبدیل کرد. و طبیعت را به سخن آورد و با او به گفتمان پرداخت و این وضعیت ادامه و رشد پیدا کرد تا انقلاب فراصنعتی رخ نمود.
این دو انقلاب توأمان دست به دست هم دادند و بستری را برای محیط زیست گرایی فراهم آوردند. طبعا اگر دو انقلاب یاد شده پدید نمیآمدند، محیط زیست گرایی به عنوان ایدئولوژی و نظریه سیاسی ـ اجتماعی متولّد نمیگردید. شرایط و پیش زمینههای صنعتی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... بصورت منطقی قلمرو کارکردآنها رامعین و مشخص میکند.3ـ نظریات علمی هر چند کلیترین بدنه علم و تعمیم مفهومی گسترده میباشد، ولیکن نسبت به مجموعه خصوصیات، ظرفیت و توانهای موجودات و هستی تنها بخشی از آنها را باز مینماید و پوشش میدهد. مثلاً نظریه جنبشی گازها هر چند منبع قوانین متعدد میتواند باشد چون قانون بویل ولیکن اولاً تنها در میان همه موجودات عالم به گازها نظر دارد و ثانیا تنها خصوصیت و وضعیت ویژه گازها را بیان میکند.
ب: نظریات علمی، اثباتپذیر، ابطالپذیر و تأییدپذیر میباشند. وجه مشترک این سه واژگان و خصلت این است که اعتبار و توان نظریه علمی در تبیین، توصیف و توضیح منوط به آزمون میباشد. منتهی در نقش آزمونها اختلاف موجود است.
اثباتگرایان آنطوریکه از بعضی آثارشان بدست میآید، اثباتپذیری نظریات علمی را به این معنا گرفتهاند که اندازه مشخص و معین از آزمونهایی که موافق با پیام و محتوای یک نظریه میباشند، دائمیت، شکست ناپذیری و تصویر واقعی و حقیقی از حقانیت آن نظریه را میرساند.4
کارل پوپر که از بنیاد گذاران ابطالپذیری است. بر این باور است که آزمونهای موافق محتوای نظریه، هر چند تعدادشان زیاد باشد، هیچگاه نظریه را اثبات نمیکند. تنها کاری که آنها انجام میدهند نزدیک سازی به واقعیت و حقیقت است. اگر یک آزمون و مشاهده مخالف محتوی نظریه بیرون آمد آن نظریه باطل و ضریب حقیقت نمایی آن صفر میگردد. بنابراین، نظریه علمی آن است که ابطالپذیر باشد. هر قدر یک نظریه در مقابل آزمونهای ابطالگر مقاومت نموده و موفق به درآید، عِلمیَّت آن بیشتر خواهد بود.5
معنا و مراد تأیید شوندگی نظریات علمی آن است که، آزمونهای موافق با محتوای نظریه، احتمالی را برای نظریه ثابت میکند. هر قدر تعداد مشاهدات و آزمونهای موافق بیشتر و بیشتر باشد و یا بشود، احتمال صحت و واقع نمایی و صدق آن افزایش پیدا میکند.6 احتمال در اینجا نه احتمال منطقی ـ ریاضی بلکه احتمال بسامدی یعنی همان احتمال واقعی و عینی میباشد. یعنی نسبت وقوع یک پدیده معین و مشخص در یک زنجیره، سلسله و یا مجموعه متناهی از وقوع پدیده میباشد.هر چند دیدگاههای دیگری که در ردیف سه ویژگی یاد شده قرار دارند وجود دارد، مثل نگرش ایمره لاکاتوش که کمربند حفاظتی ضخیمی از فرضیات را پیرامون یک نظریه تصویر میکند تا مانع ابطال آنها بشود.7 به این ترتیب ابطالپذیری را از قاموس علم میزداید. ولیکن این نگره قبل از آنکه ابطال ناپذیری نظریه علمی را ثابت نماید، دلیل روشنی بر ابطالپذیری آن است. چون ترتیبات حفاظتی و امنیتی که بوسیله فرضیات و شیوههای ریاضی برای یک نظریه به عمل میآید، پیشاپیش این نگره را در دل خویش دارد که هویت نظریات علمی از ناحیه مشاهدات و آزمونها در معرض ابطالاند. اگر غیر از این بود، نیازی به کمربند ایمنی نمیافتاد. به این ترتیب نتیجه استدلال لاکاتوش، ابطالپذیری میشود تا ابطال ناپذیری.
این دیدگاه که نظریات علمی ابطال و یا رد نمیشوند و تنها با پیش آمدن نظریات دیگر حوزه و قلمرو کاربردش تغییر مینماید8 (نظریه نسبیت، نظریه نیوتن را باطل نکرد بلکه تنها حوزه کاربردش را تغییر داد) سخنی است بر خلاف تجربیات علمی و تاریخ تکامل نظریات. چون در عالم علم چه بسیار اتفاق افتاده که یک نظریه، نظریه دیگر را باطل نموده است. مثلاً نظریه نا اقلیدسی ساختار فضا بر مبنای هندسه فیزیک که از سوی آلبرت اینشتین ارائه شد، نظریه اقلیدسی ساختار فضای سه بعدی را که در فیزیک جاذبه مطرح بود، باطل ساخت نه اینکه حوزه کاربرد نظریه اقلیدسی را تبدیل نموده باشد. یا نظریه زمین مرکزی به واسطه نظریه خورشید مرکزی کپلر باطل شد و هیچگونه قلمروی برایش باقی گذارده نشد.
البته در جهان علم برخی نظریات، نظریات دیگر را تفسیر مینماید و مکمل آن بشمار میرود و مسائل بیشتری را نسبت به نظریه نخست حل و پاسخ میدهد و حتی مسائل حل شده از جانب نظریهنخست رابهتراز خودش بیان میکند.
به نظر نویسنده این سطور اگر منظور از اثباتپذیری آن است که احکام و آثار که در اثر آزمون و مشاهدات انجام گرفته ثابت شدهاند، در آینده غیر متناهی هم آنها را بطور قطع و یقین ثابت بدانند، منطق علم و تجربیات موجود، آنرا بر نمیتابد. چون اگر چنین بود باید کاروان علم به قلههای تکامل مأوی گزیده بود و از حرکت بازمیماند. بشر به تمام عوامل، علل و مکانیزیمهای عالم هستی واقف و مسلط میبود و جهان طبیعت و حتی عالم انسانی تمامی راز و رمز و خصوصیاتش را پیشکش بشر نموده بود. حال آنکه واقع خلاف آنها است. علم هویت سیّالی دارد که ارائه نظریه، طرح مسأله و آزمون و مشاهده همیشگی، اصل بقای او است. بنابر این نظریات علمی تأیید پذیرند به همان معنایی که ارائه شد. طوریکه هرگاه تعداد فراوان آزمونها و مشاهدات، موافق محتوی و مدعی نظریه بودند، درجه تأیید آن نظریه بیشتر است. مانند نظریه جنبشی گازها و نظریه برهمکنشی قوی ذرات بنیادین در کرومو دینامیک. هرگاه آزمونهای موافق و مخالف مساوی و موازی بودند، آن نظریه از درجه تأیید بینابین بهرهمند است که گزینش در این مورد دشوار مینماید و قوانینی که از چنین نظریهای بیرون میآید از احتمال متعادل برخوردار میباشد. مانند نظریه موجی بودن نور که هنوز هم به جهت همروشی مشاهدات موافق و مخالف، کاربرد احتمالی دارد و در تبیین رفتار پدیدههای نوری از آن استفاده به عمل میآورند. در همین بند از نوشتار تفاوت اساسی با پوپر نمایان شده است. زیرا بر مبنای ما موارد مخالف که متکافؤ با موارد موافقاند، مبطل نظریه نمیتواند باشد. امّا در نگره کارل پوپر یک مورد مخالف، نظریه را باطل میکند و باید دنبال نظریه دیگر رفت.
هرگاه تعداد آزمونها و مشاهدات مخالف محتوای نظریه خیلی بیشتر از موارد موافق بود، ارزش کاربردی آن تنزّل نموده و توان توصیف و تبیینگری آن نیز کاهش مییابد. این معیاری است برای جایگزینی و اتخاذ نظریه دیگر.
نتیجه بر آمده از نظریه ما این است که ابطالپذیری و اثباتپذیری تنها بر محور و مبنای تأییدپذیری و درجه تأیید، معنا و تفسیر میگردد و تا رسیدن به ابطال و یا اثبات راهی بس دشوار و طولانی را باید پشت سر گذارد.
ج: از دیگر ویژگیهای نظریه علمی آن است که سرچشمه قوانین میباشد و به این وسیله رابطه مستقیم با عین و خارج پیدا مینماید. این معنا تأکید فراوان بر اهمیت هویت نظری علم میباشد که از جانب استقراء گرایان و پوزیتیویستها مورد بی مهری قرار گرفته بود. چون اینها قوانین علمی را برآمده از مشاهدات عینی میدانستند و برای نظریات نقش فعّال نمیپذیرفتند.
سخن ایان باربور در این زمینه چنین است:
«نظریهها همانا طرح و تعبیههای مفهومی تعمیم یافته و تلفیق یافتهای هستند که قوانین را میتوان از آنها بیرون کشید. نظریهها در قیاس با قوانین دورتر از مشاهده مستقیم و شامل ترند و رشته بزرگتری از پدیدهها را، با کلیت بیشتر به هم ربط میدهند. یک نظریه به نحوی ساخته و پرداخته میشود که در بردارنده قوانین شناخته شده پیشین باشد. یعنی قوانین قبلی در همان زمینه را بتوان از آن استتاج کرد. ولی هرگز بازگویی صرف آن قوانین نیست و غالبا به کشف قوانین تازه میانجامد.»9
نظریه جنبشی گازها سرچشمه قانون تعدیل و به ویژه قانون بویل، که مطابق آن در یک ظرف معین و حرارت ثابت رفتار معکوس حجم و فشار کشف گردید طوریکه با افزایش حجم، فشار دو برابر کاهش پیدا میکند و با کاهش حجم، فشار دو برابر ازدیاد حاصل میکند، میباشد. یا از نظریه گرانش گالیله، قوانین کپلر استخراج و استنتاج پذیرند. این نگرش نسبت به جایگاه نظریه، چرخش و به تعبیر بنده انقلابی سترگ را در روش و شیوه پژوهش علمی پدیدهها (انسانی ـ غیر انسانی) ایجاد کرد و توسّع را در این بخش پدیدار ساخت، طوریکه دهلیز و فضای داد و ستد و ترابط تفکر علمی را با اندیشههای متافیزیک، تفکر فلسفی و دینی باز نمود. یعنی جهانبینی دینی و دادههای آن در تولد و یا پُر بار شدن نظریات علمی نقش مثبت بازی مینمایند. مثلاً در جهانبینی دینی تمامی موجودات و هستی به نحوی هوشمندی و آگاهی دارند:
«الم تَرَ اَنَّ اللّه یُسَبّحَ له مَن فی السموات و الارض و الطّیر صآفاتٍ کُلُّ قدعَلِمَ صَلاتَهُ و تَسبیحَهُ و اللّه علیمٌ بما یفَعلُون»10
ترجمه: (ای بینندگان عالم) یا ای رسول ما آیا ندیدی که هر کس در آسمانها و زمین است و تامرغ که در هوا پرگشاید همه به تسبیح و ثنای خدا مشغولند و همه آنان صلوات و تسبیح خود بدانند و خدا به هر چه کنند آگاه است.
چنین جهانبینی قهرا در نظریه فهمپذیری طبیعت و آغاز گفتمان با او و نیز نظریه جهان و محیط هوشمند که در مرحله فراصنعتی از جانب دانشمندان و تکنولوژیستها پرورانده شدهاند، دخالتتولیدی و پرورشی داشته است.
د: از مطالب گفته شده به این معنا و خصوصیت دست مییابیم که نظریات علمی، محصول فرآیند تعامل ذهن و عین میباشد. به این معنا که بیرون ذهن، مسائل و مطالبی را پیشکش ذهن مینماید و او را بر میانگیزد تا در تجزیه، ترکیب و تحلیل آن اقدام نموده و پاسخ شایستهای را برگزیند. ذهن بدین منظور برانگیخته شده و تعمیمات مفهومی را بکار میگمارد و به این طریق نظریات علمی پدید میآیند و میان دو عالم ارتباط و پیوند برقرارمیکند تاحقیقت را شفافتر بازنماید.
چنانکه آلبرت اینشتین میگوید:
«تمام افکار اساسی علم زاییده نزاع دائمی هستند که میان حقیقت از یک طرف و کوششهای ما برای فهم این حقیقت از طرف دیگر در جریان است»11
ه: از جمله کارکردهای نظریه در جهان علم تناقض زایی و تناقض زدایی میباشد. خاستگاه این شخصیت متضاد علم، سنجش روابط میان نظریات علمی میباشد. تناقض زایی در جایی است که نسبت به یک پدیده واحد دو نظریه مخالف و معارض ارائه بشود. مانند: نظریه اقلیدسی و نااقلیدسی نسبت به ساختار فضای سه بعدی. و یا نظریه موجی و ذرهای برای نور...
تناقض زدایی از آن جهت پدید میآید که یک نظریه، نظریه دیگر را تفسیر و توضیح دهد یعنی یا قلمروش را مشخص و معین کند و یا مسائل بیشتری را نسبت به نظریه اول پاسخ دهد.
و: از مهمترین کارکرد و ویژگی نظریات علمی توصیف، تبیین و حتی تولید وضعیت جدید است. هر چند این معنا مورد اتفاق همه فلاسفه علم و برخی دانشمندان نمیباشد.
پوزیتیویستها نظریه را محض دادههای حسی دانسته و برای آن کارکردی جز سیاهه بودن تجربهها و تسهیل آزمایش قائل نمیباشند. افرادی چون ماخ، کارناپ، راسل در اوایل سیر علمیاش، بریجمن و کارل پیرسون از زمره اینها میباشند. کارل پیرسون میگوید:
«...به هیچ مفهوم هر قدر هم که وسیله ارزشمندی در توصیف شیوه دریافتها و در یافتههای ما باشد مادامی که معاد ادراکی آن تحقیقا بر ما معلوم نشده است نیاید وجودطبیعی خارجیبهآن نسبتدهیم»12
ابزار انگاران چون فلسفه تحلیل زبان که به نقش و کارکرد زبان میپردازند، هرچند نسبت به پوزیتیویستها دائره را وسیع میگیرند، ولی برای نظریه نقشی جز پیشبینی، هدایت، تنظیم و کنترل فنی مشاهدات و آزمونها قائل نمیباشند.
«به نظر آنها نظریهها «افسانه» یا «مجعول» اند؛ به این معنی که ابداعات بشری برای همآرائی یا ایجاد گزارههای مشاهدتی هستند.»13
ولیکن در نگره نگارنده چنانکه در صدر این محور نگاشته آمد، نظریات علمی نه تنها توصیف بلکه تبیین و حتی ایجاد وضعیت جدید را در پی دارند.
نظریه عقل گرایی پوپر در معرفتشناسی، تنها بیان توصیفی از واقعیت تکاملی معرفت که در دل تاریخ اتفاق افتاده نمیباشد. بلکه در کنار آن چگونگی و مکانیزم رشد و توسعه علمی را بیان مینماید و عناصر این فرآیند را در یک فرمول ریاضی چنین میگنجاند:
«P2 Á(حذف خطا، آزمایش)EE Á(نظریه و راه حل)TT Á(مسأله)P1»14
ایشان فرآیند رشد اعضای ارگانیک و رفتار بعضی از جانداران را براساس همین نظریه تبیین میکند. به علاوه گونهای از نظام معرفتی را نیز تولید میکند. نظریه عدالت راولز مکانیزم شکلگیری رفتار اجتماعی ـ سیاسی که تجسم لیبرالیسم جمعیت گرا باشد را بیان میکند. به تعبیر دیگر وضعیتی را میخواهد ایجاد بکند که رشد و تأمین حقوق سیاسی، مدنی و طبیعی فرد تنها در تعامل و توزیع اجتماعی با تکیه بر هویت جمعی، محقق و عملی است. چگونگی و چرایی رفتار پدیدههای نوری مانند: خمیدگی، انکسار، انتشار... تنها بواسطه نظریه موجی و نظریه ذرهای نور تبیین میگردد.
قوانین
قوانین علمی وامدار دو چیز میباشند: 1) وامدار نظریات 2) وامدار آنچه بیرون از ذهن میباشد. همین وامداری غبار محدودیت و تغییر را بر چهره او نشانده است. چون طرفین ارتباط خود مصاب به دو ویژگی یادشده میباشد با توجه به مطالب یاد شده قوانین علمی کاربرد، کارکرد و ویژگیهای زیر را دارد:
1ـ پیشبینی رفتار پدیدهها را میسر میسازد مثلاً قانون بویل رفتار مولکولهای گاز موجود در ظرف معین، تحت حرارت ثابت و فشار زیاد را پیشبینی میکند و میگوید در لحظات آینده مولکولهای گاز مذکور فشرده خواهند بود.
2ـ پژوهش علمی را جهت و نظم میدهد.
3ـ تماس مستقیم، معین، مفید و مشخص با پدیدههای عینی را فراهم میآورد.
4ـ در صدق، استمرار و دوام قوانین علمی شرایط اقلیمی، جغرافیایی، روانی، تخصصی،ابزاری و... دخالت مستقیم دارند.
5ـ چنانکه گذشت محدودیت و تغییرپذیری از دیگر ویژگیهای قوانین علمی میباشند. و چنین خصلتی از تقدس، نقد ناپذیری و از همه مهمتر هر گونه توقع از او داشتن، جلوگیری مینماید و نشان میدهد که چگونه قانون چهره کوچک و رفتار ریز یک پدیده را مینمایاند.
فرضیات
فرضیات از سازههای علم بحساب میآید که در بخشهای وسیعی از آن؛ نظری و عملی، صوری (ریاضیات ـ منطق) و تجربی، کارکرد و کاربرد دارد، که از میان آنها امور زیر را میتوان نام برد:
1ـ توان مانور علمی را افزایش میدهد.
2ـ حوزه مشاهدات را وسعت میبخشد و در واقع از ایستایی حرکت علمی جلوگیری میکند.
3ـ غالبا به منظور اثبات یک قضیه و جلوگیری از ابطال نظریات، ارائه و استفاده میشوند. و این فرآیند در هندسه مسطحه و هندسه فضایی به روشنی دیده میشود. مثلاً اثبات این قضیه که: «مربع وتر = مجموع مربعات اضلاع قائم» متکی بر فرضیاتی چند پیرامون مربعها و مساحت آن در اطراف یک مثلث قائم الزاویه میباشد. و درست همین نقش فرضیات است که ایمره لاکاتوش15 آنرا در کمربند حفاظتی جهت جلوگیری از ابطال نظریات میگنجاند.
اکسیومها یا اصول موضوعی
اکسیومها یا اصول متعارف در هر علمی دو کار عمده را به دوش میکشند:
1ـ حدود و ثغور حرکت علمی را مشخص، معین و علامت گذاری مینماید.
2ـ زمینه و بستر پرورش نظریات، قوانین و مسائل علمی را مهیا میسازد.
این اکسیومها ذاتا نقدپذیر و مورد بازبینی و بازپرسی عقل و خرد آدمی قرار میگیرند. منتهی این فرآیند همیشه از جانب علم دیگر انجام میپذیرد. مثلاً اصول متعارف فیزیک نه از جانب فیزیک، بلکه از ناحیه ریاضی یا فلسفه علم، نقد و ارزیابی میگردد. بدین ترتیب علم در این بخش هم تقدس، ایستای و ثبوت نخواهد داشت و در مجموع از چنبره عقل نقّاد بشری بیرون نمیگردد.
روش
یکی دیگر از سازههای اصیل در ساختار علم روش پژوهش علمی میباشد. در رابطه روش علم در نهایت سه دیدگاه وجود دارد که هر کدام مختصات مربوط به خویش و نیز مشترکات میان هم دارند. این سه دیدگاه به شرح زیر میآیند:
1ـ روش علم روش تجربی (مشاهده و آزمون) ضابطهمند است. جمعی زیادی از علماء و دانشمندان از جمله؛ پوپر راسل، کارناپ و اینشتین... به این دیدگاه وفاداراند.16 معنای این دیدگاه آنست که مشاهداتی که انجام میگیرد، صرف مشاهده نیست، بلکه مشاهده به قصد آزمون، از پیش طراحی شده، بطور سیستماتیک و قاعدهمند میباشد.
2ـ روش علم، تجربی ضابطهمند و غیر ضابطهمند است. ضابطهمندی از آنروی است که مشاهدات علمی مسبوق به نظریهو ملحوق به آزمون است. یعنی مشاهدات برای آزمون محتوی همان نظریه صورت میگیرد. ولیکن این بخشی از روش علمی است. روش علمی اصولاً غیر ضابطهمند است. یعنی چنان نیست که مشاهدات همیشه پُر بار از نظریه و به قصد آزمون چیزی باشد. بلکه غالبا بدون طرح پیشینی و بطور غیر سیستماتیک انجام میپذیرد. هیچ خط معینی برای حرکت علمی وجود ندارد. یعنی گونهای از «آنارشیسم معرفتی». این دیدگاه در اندیشههای پاول فایرابند تجلی روشنی دارد. او میگوید:
«نادانی و سر سختی و اعتماد و غرض ورزی و دروغ نه تنها مانع پیشرفت دانش نیست بلکه از پیش فرضهای ضروری آن است.... اصول منطقی نه تنها نقش بسیار کوچکی در حرکتهای (استدلالی و غیر استدلالی) پیش برنده علم دارد، بلکه کوشش برای اجرای آنها جدا مانع پیشرفت علم خواهد شد.... علم ذاتا امری آنارشیستی است. آنارشیسم نظری بیشتر انسان دوستانه است و بیشتر مشّوق پیشرفت است تا بدیلهای مربوط به قانون و نظم آن.... من میگویم تمام قاعدهها محدودیتهای خاص خود را دارند و هیچ عقلانیتی فراگیر نیست. من نمیگویم میتوان بدون قاعدهها و شاخصها پیشرفت کرد من همچنین از برخورد زمینهای «Contextual» دفاع میکنم امّا قاعدههای زمینهای را جانشین قاعدههای مطلق نمیکنم»17
3ـ دیدگاه کوون سومین منظر در رابطه روش علم محسوب میشود به تعبیر بهتر نتیجه تفکر کوون در عرصه انقلاب علمی این دیدگاه را مینمایاند که حداقل در مقطعی از حرکت و روش علمی غیر تجربی ظهور دارد.
او در حالت متعارف روش تجربی (آزمون و مشاهده) را مشخصه علم میداند بنابراین میتوان دیدگاه ایشان را چنین فرمولیزه نمود:
روشعلم= تجربی+غیرتجربی+غیرمتشخص.
«آیا باید تسلیم شویم و بپذیریم که انقلاب علمی صرفا تغییری غیر عقلایی در اعتقادات ما است یا آنکه نوعی ایمان آوری مذهبی است؟ توماس کوون که یکی از برجستهترین فیلسوفان آمریکایی در زمینه فلسفه علم است پس از آنکه به سادهاندیشی ابطال گرایی پوپر پی برد، به این نتیجه رسید.»18 این عبارت دیدگاهکوون را از زبان لاکاتوش بیان میکند.
آنچه موجب شده است تا عدهای طبل تجربی غیر ضابطهمند و یا حتی غیر تجربی بودن روش علمی را بکوبند و آواز بیرون دهند، وجود پدیده «خلاقیت» و «اکتشاف» که به ظاهر شهودی و آنی مینمایند، میباشد. امّا طبل را بیجا مینوازند. چونکه خلاقیت و اکتشاف از دو سوی یا در دو مرحله مبتنی و متکی بر روش تجربی (مشاهده، و آزمون برای...) سیستماتیک ضابطهمند و طراحی شده میباشد: 1) مرحله پیدایش و تولید 2) مرحله تثبیت و شاید تکامل.
پیدایش و تولید اکتشاف و خلاقیت فرآیندی است متراکم از آموزش، مطالعات و تحقیقات، مشاهدات و آزمونهای منضبط، منظم و سیستماتیک. هیچ ذهن و جامعهای که این مرحله را ندیده است نمیتواند خلاق باشد البته زمان کشف و هویت مکشوف پیشبینیپذیر نمیباشند.
بعد از آنکه اختراع و ابداعی انجام گرفت، مشاهدات و آزمونهای منظمی را جهت تثبیت، تکامل و کار آمد بودنش انجام میدهند. نظریه نسبیت عام و خاص بعد از آنکه از آزمونهای دشوار جان سالم به در بُرد، اعتبار، کارکرد و استقرار علمی پیدا کرد. کشف اهتزار و طول موج ویژهای برخاسته از جریان الکتریسته در آزمایشگاه «هرتس» مسبوق و ملحوق به مشاهدات و آزمونهای منظم وطراحی شدهبود. هرچند توجه به کشفش غیرقابل پیشبینی بود.
به این ترتیب روش علم، روشی تجربی، مشاهدای، آزموندار، منظم، منضبط، طراحی شده و سیستماتیک میباشد. منتهی سیستم باز نه بسته.
با توجه به فرآیند روش علم، تعامل سه مؤلفه: مشاهدات، مشاهده گر و ابزار مشاهده خیلی روشن و حیاتی مینمایند.
مؤلفه اول مشاهدات
مشاهدات علمی عمدتا دارای ویژگیهای ذیل اند:
1ـ گزینشی بودن؛ یعنی یک چهره جزئی وریز یک پدیده، مشاهده و آزمون میشود نه تمام وجوهش. در عالم علم رشته عملی وجود ندارد که از پس مشاهده تمام جنبههای یک پدیده برآید.
2ـ تکرارپذیری؛ مشاهدات علمی همیشه تکرار پذیرند و بوسیله همین خصلت ضریب پذیرش و کارآمدیاش مضاعف میگردد. و چنانچه مشاهده صورت پذیرد اما تکرّر قبول نکند،نمیتوان آنرا علمی خواند.
3ـ تکاملپذیری: مشاهدات هم از منظر ابزاری و هم از ناحیه محتوی توانایی کامل شدن دارند. فلذا مشاهدات انجام شده در رشتههای مختلف علمی در قرن «20» کاملتر از مشاهدات قرن «19» میباشند. و همینطور مشاهداتی که در قرن «21» صورت خواهد پذیرفت نسبت به مشاهدات قرن «20» کاملتر خواهند بود این امر را در مشاهداتی که پیرامون پدیدههای حرکتی و نوری در دو قرن «19» و «20» انجام گرفته است به خوبی میتوان دریافت.
4ـ قابلیت انتقال؛ مشاهداتی که یک فرد و یا مرکز تحقیقاتی آزمایشگاهی مثلاً در مورد عایقهای الکتریسته انجام دادهاند عینا میتواند یک دانشمند و یا تیم آزمایشگاهی که در عرض آنهایند (در عصر و زمان آنها میزیند) انجام بدهند. و یا این که در طول آنها میباشند (در اعصار و زمانهای بعد زیست خواهند نمودند) صورت بدهند.
5ـ هر مشاهدهای تفسیر و تعبیر عقلانی میپذیرد.
6ـ مشاهدات نیازمند مهارت و تخصص اند. این محور را در سخن لودویک فلک نیز میتوان یافت: «ضرورت دستیابی به سطح معینی از تحصیلات و آموزش عملی مشاهده گران، زیرا بدون این تحصیلات و آموزش عملی سخنی از مشاهده یک موضوع معین نمیتواند در میان باشد.»19
7ـ پیشبینیپذیری، مشاهدات علمی طوری است که از محتوی، پیام و زمان وقوع آن میتوان اطلاع پیشینی داشت.
8ـ مشاهدات علمی که برهنه و بدور از شرایط روانی، تخصصی، زمانی، اقلیمی، اقتصادی و فرهنگی باشند نداریم. و همین خصیصه بود که هایزنبرگ را در پژوهشهای هستهای بر آن داشت تا از دخالت ابزار و نقش مشاهده گر در فرآیند مشاهده و نتایج برآمده از آن، سخن بگوید.
9ـ مشاهدات علمی منظم، قاعدهمند و دارای کارکرد تایید، ابطال و اثبات (منظور از این واژهها گذشت) میباشند.
مولفه دوم مشاهده کننده
مشاهده گر هر چند نقشهای مختلف میتواند داشته باشد ولیکن در چند امر زیر میتوان آنرا متراکم کرد:
1ـ توانمندی فنی جهت کاربرد سالم سخت ابزارهای مشاهداتی
2ـ مجهز بودن مشاهده گر با معیارهای علمی و عدم دخالت امور عاطفی و احساسی در حین تجربه.
3ـ نقش فعلی و تولیدی مشاهده کننده که عمدتا در فرآیند استنتاج، گزینش، تغییر مسیر تجربی، تفسیر مشاهدات و تکرار آن نمایانده میشود
مؤلفه سوم، ابزار مشاهده: ابزار مشاهده که یکی دیگر از سازههای اصیل در ساختار علم و پایه مستحکم روش علمی بحساب میآید. و دامنه گستردهای دارد که از چشم و گوش و دست و مغز، مواد، شیشههای مدرج، پلیت، سنترفیوژ، تلسکوپ، میکروسکوپ، دستگاه الکتروآنسفالوگراف، الکتروکار دیوگراف و... سامان مییابد، دارای مختصات زیر میباشند:
1ـ تأثیر دو جانبه بر مشاهَد و مشاهِد میگذارد.
2ـ توان بزرگنمایی و کوچک نمایی پدیدهها را به هزاران برابر از اصل که واقعیت دارد.
3ـ پیام را گاهی بصورت ناقص، تحریف شده و غیر واقعی انتقال میدهد.
4ـ تکامل پذیرند.
5ـ کارکرد ابزار وابسته به توانشهای ساختاری و تکنولوژیکی ابزار و استعمالکننده آن است.
6ـ ابزارهای متنوع و متفاوت جهت مشاهده، تولدی تجربیات و مشاهدات و انتقال پیام لازم است.
زبان
از مطالبی که پیرامون ساختار علم تا اکنون بیان شد، مشخصات زبان علمی رخ مینماید و آشکار میگردد. چون همه اموری که یاد شدند، به نحوی از انحاء در زبان علمی تجلی و نمود دارند یعنی زبان علمی پُربار از آنها است. بنابراین هر سرنوشت، ویژگی و کارکردی که برای آنها ثابت گردیده است، برای زبان علمی نیز لحاظ میشود. بویژه آنچه در رابطه با نظریات و آزمون گفته شد در مورد زبان علمی موبهمو صادق میآید. برای اینکه نظریه و آزمون در سرتاسر علم بطور یکسان و شدید ظهور و حضور دارند. بدین ترتیب ویژگی و کارکردهای زیر را برای زبان علمی میتوان بر شمرد:
1ـ زبان علمی زبان توصیفی است یعنی کمیت، کیفیت، روابط پدیدههای انسانی و طبیعی را آنچنان که هستند بیان مینماید مثلاً بعد از آزمایشات میکروسکوپی میگویند باکتریاها (مونوکوکها، استرپتوکوکها...) عموما به اشکال زنجیرههای حلقوی، منحنی مارپیج وجود دارند.
2ـ زبان علمی، زبان تبیینی میباشد. یعنی چگونگی و مکانیزیم، وضعیت، ساختار، روابط و ویژگیهای موجود در یک پدیده و نیز شیوه، روش و فرآیند اکتشاف، ابداع و تولید مواد، ساختار، ویژگیها و تأثیر و تأثر را باز مینماید. بطور مثال در زبان علم مییابیم: چون انرژی بر همکنشی میان کوارکهای «+u» و «-d» که ذرات سازنده پروتون «p» اند فوق العاده قوی میباشد، از این روی «+p» خیلی پایدار است.
3ـ خطاپذیری در فرآیند توصیف و تبیین موضوعیت پیدا نموده که بوسیله آزمون آشکار میگردد. هر چند روند آزمون نیز خطاپذیر است.
4ـ زبان علمی آزمونپذیر و آزمون مدار است. طوریکه برآیند بایسته آزمون، تأیید (به معنایی که در این نوشتار منظور شده است و در بخش تحلیل نظریات آمده است)، ابطال و اثبات بر محور، معنا و مبنای تاییدپذیری میباشد.
5ـ زبان علمی کاملاً فنی و تخصصی میباشد. از همین جهت بدون آموزش مستمر و عمیق نمیتوان به آن دست یافت و آن را نگهداشت. پزشک از حیث پزشک بودن، زبان فیزیک کوانتم و یا نسبیت را نمیداند و بالعکس. وچنین ویژگی سبب شد تا مفاهیم علمی را بعنوان سازه ساختاری علم در این سیاهه نگنجانم. چون هر رشته علمی مفاهیمی مختص به خود و حتی مغایر و مباین با سایر رشتههای علمی دارد برخلاف اموری که بعنوان سازههای اصیل در ساختار علم در این نوشتار ارزیابی گردید. چون آنها همسان و هم معنا در تمام شاخههای علم وجود وحضور دارند.
6ـ زبان علمی، اسطورهای، آرمانی، ارزشی و غایت گرا نمیباشد.
7ـ زبان علمی در تمامی سطوحش غیرنمادین است یعنی واژگان، مفاهیم، گزارهها، عبارت و جملات، ادوات و علامات که در زبان علم بکار میروند، معانی حقیقی و واقعی آنها مطلوب و منظور است. ایهام، ابهام، اجمال، کنایه، اشاره، ارشاد، انگیزش و... در زبان علم بکار گماشته نمیشوند.
8ـ زبان علمی، زبان معرفت بخش و شناختاری است. از این روی گزارههای آنترکیبی ـ تألیفی میباشد. این مهم در گفتار رودلف کارناپ چنین آمده است:
«... گزارههای ترکیبی هسته علم را تشکیل میدهند. به کمک آنها میتوان امور واقع ممکن را صورت بندی و بیان کرد... میتوان زبان علم را به نحوی بازسازی کرد که فقط شامل گزارههای ترکیبی باشد.»20
در نتیجه علم، با روشمندی خود، موضوعات را تعیین میکند و نه بالعکس.
ساختار دین
سازههای اصیل و بنیادین در ساختار ادیان توحیدی بویژه ادیان ابراهیمی عبارتند از: «خدا»، «پیامبر»، «پیام و محتوی آن»، «ابزار پیام رسان» و [انسان].
تمامی سازههای یاد شده، در تعامل و ترابط همیشگی دین را میسازند واگر یکی از آنها حذف بشود، مجموعه ساختار فرو میباشد. از این روی حضور و ظهور جمعی همه آنها در ذهن، باور، اعتقاد و عمل انسان دینداری او را بیمه و تکمیل مینماید.
اینک ارزیابی سازههای مذکور را پی میگیریم.
خدا
خدا در ادیان رکن رکین و سرچشمه تمامی سازههای دینی میباشد. طوریکه در نبود او هستی دین بلکه نفس هستی ساقط است از این روی خدا در حاق متن قرار دارد.
تمامی ادیان توحیدی اصیل در اینکه «خدا» متعالیترین هستی، مبدأ، نگهدارنده، خالق، فایض و ربّ هستی است، تردید نداشته بلکه متفق اند. هر چند فرقهها و شریعتهای متعدد دیدگاه یکسان و همانندی نسبت به جایگاه خداوند در هستی ندارند. ولیکن در دو امر؛ یکی اینکه خداوند متعالیترین هستی و وجود است. و دیگر اینکه خدا مبدأ وخالق هستی میباشد، کاملاً موافق و همرأیاند.
پیامبر
پیامبر که یکی از اساسیترین سازهها در ساختار دین بحساب میآید نقش و ویژگیهای زیر را دارد:
1ـ موجودی است که از نظر ساختار فیزیکی، مغزی، روحی و روانی کاملاً بشری بوده، منتهی با ظرفیت و توانشهای فراانسانی، یعنی فرا انسان معمولی و متعارف. چون پیامبر با داشتن تمامی مقامات و منزلت بازهم از دایره انسان بیرون نمیگردد. منتهی انسان کامل یعنی پایان انسانیت و نهاییترین مرحله تکاملی انسان.
درست چنین ویژگی پیامبر، مرادف، موازی و مساوی با انسانی، دنیوی و اخروی بودن دین میباشد. به عبارت روشن پیامبر با ویژگیهای یاد شده دنیایی، اخروی وانسانی شدن دین را معرفی، عملی و تضمین مینماید. این نقش بس بزرگی است که پیامبران انجام میدهند.
قرآن مجید به درستی آن نقش را بازگو نموده است زیرا پیامبر رحمت دنیا و آخرت است. دین رحمت در صورتی تمام و حتی مصداق پیدا میکند که کار دنیا مانند آخرت از جانب او سامان پیدا بکند و این سامان یابی میسر نیست مگر در سایه یک نظام و برنامه انسانی ـ دنیایی که پیامبر پیریزی بنماید. این مهم نیز در ادامه آیه قبل به خوبی بیان شده است: «فقل آذنتکُم علی سواءٍ....»(انبیاء 109) در آیه شریفه پیامبر موظف به تشکیل و ترسیم یک نظام استوار و کار آمد در دنیا شده است. ادامه آیه که از وقوع قیامت بحث میکند پیوند دنیا و آخرت را نشان میدهد.
2ـ پیامبر برای گرفتن پیام و بسط و توسعه عینی و اجتماعی نیازمند پیشزمینههای روحی، جسمی و روانی است یعنی مرحله آمادگی را بایستی بگذراند.
این فرآیند را در جریان برانگیخته شدن حضرت موسی علیهالسلام و حضرت پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله بخوبی میتوان یافت.
3ـ پیامبر اطلاعات پیشینی از محتوای پیام ندارد تمامی اطلاعاتش پسینی است. یعنی بعد از تجربه و وحی میباشد.
4ـ پیامبر از زمان و مکان اخذ و دریافت پیام آگاهی پیشینی ندارد.
5ـ پیامبر در هنگام دریافت پیام دگرگونیهای روحی و جسمی فوق العاده ملموسی را از سر میگذراند. غش کردن موسی، لرزش و تعرّق حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله شاهد بر مدعی است. که به دلیل ثقیل بودن وحی رخ مینماید.
6ـ پیامبر واجد ایمان و یقین پایدار و تزلزلناپذیر است.
پیامرسان یا ابزار پیام رسانی
پیام که از جانب خداوند به بشر (پیامبر) ارسال میگردد. و به عبارت دیگر فرافکنی پیام از مصدر و سرچشمه به دو صورت انجام میگیرد: 1) مستقیم 2) غیر مستقیم. و امّا پیام که تبدیل به متن میگردد عمدتا نامستقیم بوده و واسطه و ابزاری بنام فرشتگان وحی طلب دارد. که تقریبا تشابه وظیفهای با ابزاری که در فرآیند آزمایشات علمی بکار گماشته میشوند دارد. منتهی با تفاوتهای ذیل:
1ـ فرشته پیام آور هیچ گونه تصرف در محتوی پیام نمیکند (امانتدار)
2ـ فرشته وحی از غفلت، اشتباه و نسیان در امر پیامرسانی پاک و بری میباشد.
3ـ استفاده از ابزار در حین ارتباط و قبل از آن در حیطه مستقل پیامبر نبوده، بلکه در حوزه قدرت الهی میباشد. این سه ویژگی در آیه زیر بیان شده است. «بل عبادٌ مُکْرمون، لایَسبقونه بالقول و هم بامره یعملون» (انبیاء 26-27)
پیام و محتوی آن
پیام عبارت است از فرآیند تجربیات، مشاهدات و دریافتهای پیامبر از متعالیترین موجود بنام «اللّه»، مجموعه معرفتی، حقوقی، عبادی، اخلاقی و اعتقادی را برای انسان. براساس این تعریف محتوی پیام نیز روشن شده است. امّا آنچه مهم است، تحلیل و ارزیابی موضوعات، روش، زبان و مفاهیمی که در محتوی و متن، در راستای محورهای یاد شده، بکار گرفته شده وبیان گردیده است، میباشد چون رابطه «دین و علم» در اشکال و اقسام متصوّر آن تنها در همین بستر نمایان شده، موضوعیت مییابد و تن به تبیین میدهد.
روش
در نگاه نخستین دو گونه روش و شیوه را در دین میتوان یافت که برای معرفی، ارزیابی و شناخت پدیدههای طبیعی و غیر طبیعی بکار گرفته شدهاند.
1ـ تأیید تمام روشهای مُوصِل به نتایج. یعنی شیوه و روشی که خود بشر با اتکاء و بر مبنای عقلانیت بشری کشف و مورد استفاده قرار میدهند، میباشد. که طبعا یکی از مصادیق روشن و کارآمد آن، روش علمی خواهد بود. و این معنا را میتوان با مراجعه به آیات 22 انفال، 273 بقره و 125 نحل مشاهده کرد.
2ـ روش مختص دین یا روش وحیانی. یعنی ارزیابی، معرفی و شناخت پدیدههای طبیعی و غیر طبیعی و در یک کلام هستی و انسان در متن دینی که مبتنی بر روش وحیانی میباشد.
کالبد شکافی روش وحیانی، واقعیات و حقایق زیر را باز مینماید:
الف ـ نظریه: در چنین روشی جهت حل مسائل، توصیف و تبیین پدیدههای انسانی و غیر انسانی نظریه و یا نظریاتی ارائه نمیگردد. به تعبیر دیگر با نظریه نه کار آغاز میشود و نه انجام میگیرد. سیر این شگرد را در چند چیز میتوان یابید:
1ـ خاستگاه هر نظریهای ابهام و اجهال است. یعنی نظریه برای جهل وابهام زدایی حوزه مجهولات و دریافت پاسخ سؤالات انباشته شده در ذهن و عین ارائه میگردد. چنین خاستگاهی در روش وحیانی موضوعیت ندارد. چون برای خداوند متعال حوزه مجهول و مبهمی وجود ندارد.
2ـ هر نظریه اعتبارش وابسته به آزمون است. به این معنا که نظریه تا زمانی که در مقابل آزمون قرار نگیرد مقبولیت، حقانیت و مشروعیت نخواهد داشت. چون کارکرد (توصیف، تبیین و...) آن از ناحیه آزمون تضمین میگردد. بنابراین تا آزمونی صورت نپذیرد نظریه ارزش معرفتی ندارد. واگر چنین فرآیندی را در روش وحیانی بپذیریم لازم میآید که وحی و در مجموع دین حقانیت، مشروعیت و مقبولیتاش را از پایین بگیرد نه بالا، از بیرون بدست آورد نه از درون خودش. حال آنکه حقانیت و مشروعیت وحی برخاسته از ذاتش میباشد، هر چند در مقبولیت آن بیرون دخالت دارد. علاوه بر آنچه گفته شد لازم میآید که روش وحیانی روند انفعالی باشد نه فعّال و این باواقعیت وحی نمیسازد.
البته آنچه گفته شد بدین معنا نیست که متون دینی سرچشمه و مبنایی برای پیدایی و تولید نظریات نگردد و یا نباشد. بلکه بالعکس نظریات متعددی را میتوان از آن استنتاج کرد ولیکن این در حوزه معرفت دینی انجام میگیرد نه خود دین.
ب ـ فرضیات: استفاده از فرضیات جهت ابطال باورهای خصم، افزایش توانش مانور معرفتی و ایمانی و توسعه شعاع ایمان و دفع ایستایی معارف و باورهای دینی، در روش وحیانی صورت گرفته و کاری شایسته و کارآمد شمرده میشود. چنانکه در قرآن کریم این فرآیند مشهود است:
امّا اگر منظور از فرضیات یک سلسله امور ذهنی و خیالی که واقعیت ندارند و صرفا بطور مقطعی ممکن است گذرگاه باشند، بوده باشد. در روش وحیانی استعمال ناپذیرند.
ج ـ مشاهده و تجربه: مشاهدات و تجربیاتی که در روش وحیانی انجام میگیرند و به شکل مجموعهای معرفتی، اعتقادی، اخلاقی، حقوقی، عبادی و... در میآیند، ویژگیهای ذیل را دارا میباشند:
1ـ این تجربیات و مشاهدات مسبوق به هیچ نظریهای نیستند.
2ـ مشاهدات و تجربیات تکرار میشوند، امّا تکرّر بخاطر دریافت یک پیام بطور مکرر و یا تیقن نمیباشد. مثلاً در قرآن کریم داریم: «ولقد ضربنا للناس فی هذا القرانِ من کل مَثَلٍ و لَئن جئتَهُم بایةٍ لَیَقُولَنَّ الذَّینَ کَفروُا ان اَنتُم اِلاّ مُبطِلوُن»(الروم 58) و نیز آیه شریفه «ولقد ضربنا للناس فی هذا القران من کل مثل لعلهم یتذکرون»(الزمر 27)
در دو آیه یاد شده، تجربهای پیرامون هویت و مشخصه قرآن انجام گرفته است. منتهی با دو پیام جداگانه؛ در یکی موضعگیری و شخصیت روانی و اعتقادی جمعی را باز نموده است. در دیگری غرض و پیامد آن مشخصه را.
3ـ تجربیات ناقص نیست تا بعدا تکمیل گردد و هر تجربه و مشاهدهای در حد خودش کافی و کامل است.
4ـ مشاهدات و تجربیات منظم و قانونمند نمیباشند.
5ـ این مشاهدات و تجربیات برای آزمودن دیدگاه و گزاره دینی در مورد چیزی نیست. بلکه برای اخذ پیام، فهم پیام و بیان و تبیین آن برای دیگران میباشد.
هر چند مشاهدات و تجربیات در «علم و دین» وجود دارد ولیکن تفاوتها و تمایزهای اساسی میان آنها مشهود است که پنج مورد یاد شده مبتنی بر همین تغایرها میباشد.
د ـ آزمون: از آن جایی که در روش وحیانی روند نظریهپردازی بی رنگ و مفقود است، فرآیند آزمون جهت ابطال، اثبات و یا تأیید آنها نیز موضوعیت ندارد.
ذ ـ اکسیوم و اصول متعارف: در روش وحیانی گزارهها و بیانهایی که جایگاه و خاستگاه اصل را دارند وجود دارند. و این اصول، حدود و ثغور ایمان دینی و حرکت معرفتی را تعیین نموده و سرچشمهای جوشان برای نظریات و قوانین فلسفی، عرفانی، علمی و حقوقی... و معارف دینی به حساب میآید.
زبان دین
زبان دین از منظرهای گوناگون بازبینی، بازنگری و ارزیابی شده است، که محصولات و نتایج شیرین و تلخ به بار نشانده و نظریاتی چند پیرامون ماهیت، نقش و کارکرد آن بعنوان دادههای این فرآیند فراروی اندیشمندان و دین پژوهان قرار داده شده است، که طیف بس وسیعی از مسائل و مطالب را در خویش نهفته دارد. طبعا باز نمایی و گرد آوری همه مسائل، نظریات و اقـوال در ایـن نـوشتار نمـیگـنجد و نـیت هـم بـر ایـن کـار نـیست.
امّـا آنچه به یاری مسائل و مطالبی که در رابطه ساختار دین تا اینجا گفته آمد، پیرامون ویژگیهای زبان دین میتوان گفت به شرح زیر میباشد:
1ـ زبان دین، زبان توصیفی است. یعنی بعضی از مفاهیم، ساختار و واقعیتهایی را در حوزههای متفاوت توصیف نموده است. بدون آنکه حکمی ارزشی و تبیینی در مورد آنها داشته باشد. مانند آیه شریفه: «فـخلف مـن بـعدهم خـلف اضـاعواالصلاة واتـبعوا الـشهوات»(مریم59)
2ـ زبان دین نسبت به پارهای از مسائل، موضوعات، وجهی از وجوه یک موجود و پدیده غیر نمادین و حقیقی است. یعنی مفاهیم، واژهها، گزارهها و قضایای بکار گرفته شده در زبان دین معانی حقیقی و واقعی را با خویش حمل نموده و بر موضوع استعمال شده ثابت مینماید. مانند: «اولم یروا انّ اللّه الذی خلق السموات و الارض قادر ان یخلق مثلهم»(اسراء 99) در این آیه شریفه تمامی مفاهیم واژهها و در مجموع خود جمله بر معنای حقیقی حمل گردیدهاند. و نیز آیه شریفه ذیل به روشنی غیر نمادین بودن زبان دین را میرساند: «والارض مَدَدناها والقینا فیها رواسی و انبتنا فیها من کل شییً موزون و جعلنا لکم فیها معایش و من لستم لَهُ برازقین»(حجر 19-20)
نسبت به پارهای از مسائل، موجودات و پدیدهها، زبان دین نمادین میباشد. چون: «وقالتِ الیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغلولَةٌ غُلَّت ایدیهم و لُعِنُوا بما قالوا بل یداهُ مبسُوطتان ینفق کیف یشاء»(مائده 64) در این آیه شریفه مـجموعه جمله نه تنها اشارت بلکه دلالت بـر مـعنایی ورای آنچه در جـمله ظـهور پـیدا نـموده دارد کـه هـمان قـدرت، سـلطه و قـیمومت خـداوند تـبارک و تـعالـی اسـت.
3ـ زبان دین، زبان انجام گرا و غایت شناسانه میباشد. بدین معنا که ارزشگذاری امور و عملکردها، تبیین رفتار انسانی و طبیعی بر پایه و با توجه به علل غایی انجام میگیرد. مانند: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه»(انشقاق 6)
4ـ زبان دین، زبان تبیین است. یعنی بر پارهای از حوادث، تغییرات و نیز پیدایش وضعیت و رفتار پدیدههای انسانی و غیر انسانی دلایل وعلل آمده است، و هر یک بطور مستدل بیان گردیدهاند. به تعبیر دیگر چگونگی، چرایی و مکانیزم تولّد ساختار، حالت و رفتار انسانی و غیر انسانی و تغییرات هستی شناسانه، معرفت شناسانه در عرصه طبیعت، جهان انسان بازگو شده است. مانند: «وانزلنا من المعصرات ماءً ثجاجا لنخرج به حبا ونباتا وجناتٍ الفافا»(نبأ 14-16) در این آیات مبارکه مکانیزم و چگونگی تشکیل سیل گونه شدن آب باران و نیز ترابط فـرآیند رشـد و پـرورش نـباتات و گـیاهان و... بـا آب بـاران نـشان داده شـده اسـت.
نیز در آیه مبارکه یکی از عوامل گمراهی، عقب ماندگی یک قوم و جامعه را بزرگان، رهبران و مسؤولین آن میداند: «وقالوا ربنا انّا اطعنا سادتنا و کبراءنا فاضلّوناالسبیلا»(احزاب 67)
5ـ زبان دین درپارهی از مسائل و موارد تحقیقپذیر دنیویاند یعنی در همین دنیا تن به تجربه میدهند و در مجموع تحقیقپذیر فردی و اخروی میباشد. معنای این سخن آن است که پارهی از مسائل وگزارههای دین قابلیت آزمون تجربی حسی رابطور جمعی دارند مانند و نیز: «واذا مَسَّ الانسان الضُّرَّ دعانا لجنبهِ او قاعدا او قآئما فَلَمّا کشفناعنه ضُرَّهُ مرّکَاَنْ لم یدعُنا الی ضرٍ مسه»(یونس 12) در هر دو آیه شریفه ویژگی یاد شده برای انسان تحقیق پذیرند. و همچنان پارهای از مسائل وگزارههای دینی ظرف تحقیقپذیری شان مرحله آمادهتر هستی یعنی عالم ماوراء ماده و یا ذهنیتهای فردی میباشند مانند مسائل معاد، قیامت، صیحه آسمانی، عظمت و نحوه دخالت الهی در آفرینش و... بنابر موارد پنجگانه یاد شده میتوان گفت زبان دینی، زبان شناختاری است نه «توتولوژیک» و این همانی.
6ـ در بـرخی مـوارد و پـارهای از مـسائل زبـان دیـن نـیایـشی، دعـایـی، تـمثیلـی تـشبیهـی، کـنایـی، پـیشگویـانـه، انـگیـزشـی و تـحریکـی ارزشـی و در مـجـموع غـیر شـناخـتاری مـیبـاشـد.
مفاهیم
با توجه به مطالب و مسائلی که تااکنون پیرامون ساختار دین بیان و ارزیابی گردید، طبعا مفاهیم دینی، طیف وسیعی از مفاهیم را پوشش میدهد. مانند: مفاهیم کاربردی (تقوا، عمل صالح، شایستگی، تدبیر، تعهد، تحمل، استواری، صبر، آزادمنشی و...) مفاهیم تجربی مشاهدهای (جزوع، منوع، ضعیف، عجول، رتق، فتق، توسع، سعی و...) مفاهیم ارزشی (حسن، لقاء اللّه، ایثار، فلاح، رستگاری، محبت و...) مفاهیم کمی و مقایسهای (درجات، تساوی برابری، فضل، کثرت، قلت، نفی تساوی در بعضی موارد و...) مفاهیم محاسبی (وزن، حساب و...) مفاهیم معنوی و روحی، مفاهیم غیر حسی (بعث، روح، ملائکه و...)
موضوع
در رابطه با موضوع دین بایستی از زبان و روش یاد شده برای دین کمک گرفت. بدین معنا؛ هر مسأله و پدیدای که در زبان دین بگنجد و با روش دین بتوان تحلیل، تبیین، توصیف و ارزیابی کرد، آنهاداخل در موضوع دین اند. بنابراین روش و زبان دین تعیین گر موضوع آن است.
پینوشتها
1. مقاله علم و شبه علم ـ المیره لاکاتوش، ترجمه: شاپور اعتماد، ص 111 نقل از کتاب دیدگاهها و برهانها.
2. اصطکاک اساسی: نقش سنت و ابداع در تحقیق علمی، توماس کوون، ترجمه: شاپوراعتماد، مندرج در کتاب دیدگاهها و برهانها ص 86... ر،ک: پاول فایرابند، برضدروش ترجمه: دکتر مهدی قوام صفری.
3. ساختار اقلیدسی فضای سه بعدی براساس فیزیک جاذبه بود امّا ساختار نا اقلیدسی فضا براساس هندسه فیزیک اینشتینی بود.
4. شناخت عینی و حدسها و ابطالها، کارل دیموند پوپر، ترجمه احمد آرام، و نیز ر،ک: زبان حقیقت و منطق، آیرآنورژول، ترجمه منوچهر بزرگمهر.
5. کارل دیموند پوپر، شناخت عینی و حدسها و ابطالها، ترجمه احمد آرام.
6. ایمره لاکاتوش، علم و شبهه علم ترجمه: شاپور اعتماد، ص 108 و 109. ونیز ر،ک: احتمال از ماکس بلک مندرج در علمشناسی فلسفی، ترجمه: دکتر سروش.
7. ایمره لاکاتوش، علم و شبه علم، ترجمه شاپور اعتماد ص 104.
8. اصطکاک اساسی: نقش سنت و ابداع در تحقیق علمی، توماس کوون، ترجمه شاپور اعتماد، ص 86... مندرج درکتاب دیدگاهها و برهانها.
9. ایان باربور، علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، ص 173.
10. نور / 41
11. آلبرت اینشتین ،تکامل علم فیزیک، ترجمه احمد آرام، ص 250.
12. آلبرت اینشتین ،تکامل علم فیزیک، ترجمه احمد آرام، ص 250.
13. ایان باربور، علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، ص 197.
14. ایان باربور، علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، ص 199.
15. کارل دیموند پوپر، شناخت عینی، ترجمه احمد آرام، ص 185 و ر،ک: صص 271-268.
16. علم و شبه علم، ایمره لاکاتوش، ترجمه: شاپور اعتماد: صص 111-110، نقل از کتاب «دیدگاهها و برهانها».
17. کارل پوپر، شناخت عینی وحدسها و ابطالها ترجمه: احمد آرام. ونیز ر،ک: برتراندراسل علم ما به عالم خارج ترجمه: و نیز ر،ک: فلسفه علم، کارناپ ترجمه: یوسف عفیفی و نیز ر،ک: تکامل علم فیزیک، اینشتین، ترجمه: احمد آرام.
18. پاول فایرابند، برضد روش، ترجمه دکتر مهدی قوام صفری، صص (14-313) و (43-39) و (373-372)
19. علم و شبه علم، ایمره لاکاتوش، ترجمه: شاپور اعتماد، ص 110 مندرج در دیدگاهها و برهانها.
20. درباره مشاهده علمی ـ لودویک فلک، ترجمه: شاپور اعتماد ص 59، مندرج در کتاب دیدگاهها و برهانها.
این مهم در قالبها و روشهای گوناگون از قبیل رویکرد درون دینی، بیرون دینی، تا حال به بحث گرفته شده است. امّا آنچه دراین پژوهش خواهد آمد رویکرد ساختار شناسانه به علم و دین میباشد. با این نگره و رویکرد به مسأله سعی بر آن است تا غبار تعارض را از چهره آنها بروبد.
«تعارض زدایی میان علم و دین
بر اساس ساختارشناسی علم و دین»
از انگارههایی که میان «علم و دین» وجود دارد، انگاره تعارض میباشد. این نگره مبتنی بر یک نظریه ساختار شناسانه نسبت به دین میباشد که علم و دین را از جهت روش، غایت، موضوعات و حتی نظریه گرایی یکسان دانسته و یکسانی ساختاری آندو را دلیل روشن بر این مهم مییابند که میباید تفسیر و تبیین پدیدههای متفاوت و مختلف که به وسیله «علم و دین» صورت میپذیرد، موافق، معانق و همسو باشند. از آن رو که این موافقت و همسویی را تجربه نمینمایند، نتیجه میگیرند که «علم و دین» معارض هم هستند. طوریکه این دو در یک آشیانه آرام نمیگیرند و با ورود یکی دیگری باید بار سفر ببندد و آهنگ رحیل بنوازد. نظریه خلقت، تکامل ارکانیگ زنده (داروین)، نظریه تکامل جامعه و تاریخ (هگل ـ مارکس) نظریه کوانتوم و فلسفه طبیعت گرا و مهندسی ژنیتیک را شاهد و مؤید جریان یاد شده میدانند.
در این نوشتار به جهت اولویت، تقدم و اتقانی که در نگرش ساختارشناسی وجود دارد. آنرا مبنای ارزیابی و تبیین ترابط «علم و دین» قرار دادهایم.
ساختار علم
منظور از ساختار علم عبارتست از عناصر و سازهها و فرآیندی که بدون آنها علم پیدا نخواهد شد. آنها عبارتند از: نظریات، روش و شیوه، مشاهده و آزمایش، زبان، آکسیومها، موضوع، ابزار، مشاهده گر، مشاهَد، قوانین و فرضیات.
مواردی که ذکرش رفت هم در جریان حرکت علمی خود را نشان میدهد و هم دانشمندان و فلاسفه علم بر آنها توافق دارند. هر چند در نقش، کارکرد و حضور هر یک، اختلافات و تفاوتهایی در میان دانشمندان و فیلسوفان علم وجود دارد. مثلاً ضابطهمند و قانونمند بودن علم نزد کارل ریموند پوپر و ایمره لاکاتوش1 (میان آندو و تلقی شان از ضابطهمند و قانونمند بودن تفاوتهایی موجود است) موجب پُر رنگ شدن نظریات، فرضیات، آزمونها و روشهای ریاضی میگردد. غیر ضابطهمند و قانونمند بودن علم نزد («کوون» و «فایرابند»)2 سبب تضعیف کارکرد نظریات، شیوه و فرآیند مشخص میشود. ولی با وجود آن جایگاه نظریات و روش منضبط خالی و بی توجه نمیگردد.
اینک تک تک سازههای ساختاری علم را به تحلیل و ارزیابی میگیریم.
نظریه
چنانکه یاد شد نسبت به کارکرد و نقش نظریات در جهان علم انگارههای متفاوتی موجود است. امّا جایگاه و اصل آن انکارناپذیر میباشد. حتی در نظرگاه پوزیتیویستها که آنرا پسینی و برآمده از حسیّات دانسته و جز نگاه ابزاری، نه توصیفی و تبیینی به آن ندارند.
بهر ترتیب نظریه از اصیلترین بخش علم بوده (که در بخش توصیف و تبیین دلیل خویش را میآورم) و به همین جهت به کنکاش کارکرد و خصلتهای آن میپردازم.
ویژگی و کارکرد نظریه را که در جهان علم از مقام بلند مرتبه بهرهمند میباشد در چند امر زیر میتوان بر شمرد:
الف: نخست هر نظریه علمی محدودیت زمانی و مکانی دارد:
1ـ زمانی شدن معنایش آن است که کاربرد و عمر هر نظریه علمی در درون زمان است و فرازمان و خارج از آن هیچ کارکردی ندارد. از این روی نظریات علمی نسبت به پدیدههای غیر زمانی نظریه حقیقت روح، حیات معنوی، معاد جسمانی یا روحانی، ملائک، هستیهای مجرد... حالت خنثی بیش نخواهد داشت.
2ـ معنای دیگر محدودیت زمانی این است که نظریات علمی تدریجا بوجود میآیند و تدریجا مقبولیت و یا مردودیت کسب مینمایند. همین خصلت سبب میشود که نظریات علمی در جانب پیدایش وامدار تفکرات فلسفی، دینی و حتی تجارب و معارف عرفی باشند.
3ـ معنای دیگر محدودیت زمانینظریات علمی آن است که هر نظریه علمی در مقطع و ظرفی معین و مشخص از زمان زندگی مینماید، هر چند آغاز و انجام آن از قبل پیشبینی نمیگردد. ساختار اقلیدسی فضا تا اواخر قرن 19 عمر کرد و بعد از آن جا برای ساختار نااقلیدسی که از جانب اینشتین ارائه شد، خالی کرد.3 همینطور فیزیک نیوتن تا اواخر قرن 19 زندگی کرد. امّا بعد از پیدایش نظریه نسبیت و نظریه کوانتوم، یعنی از اواخر قرن 19 و اوایل قرن20 به این سوی این مقطع زمانی بستر حیات آن دو نظریه میباشد.
محدودیت مکانی نظریات علمی به معانی زیر میباشد:
1ـ هر نظریه قلمرو معین و مشخص برای کار و زیست دارد. طوریکه در بیرون از آن قلمرو به موجود بی جان و مردهای تبدیل میشود. قوانین حرکت نیوتن جایگاه زمینی دارد و تنها قادر به تفسیر پدیدههای متحرک زمینی میباشد. بر خلاف نظریه نسبیت و قوانین بر آمده از آن، توان کار و تفسیر حرکت نه تنها در محدوده زمین، بلکه در حد بسیار گسترده میان سیارات را نیز دارد.
2ـ شرایط محیطی و زیستی از عواملی مهم در پیدایش و تجدید قلمرو یک نظریه علمی میباشد، معنای این سخن این است که اوضاع اجتماعی، اقتصادی، صنعتی، جمعیتی و... در تولید و پرورش یک نظریه سهم مثبت و غیر قابل انکار دارد. مثلاً نظریه «تغییرات ژنیتیک» بعد از انقلاب الکترونیک و رشد بیوتکنولوژی سر برآورد، طوریکه مهندسی ژنتیکی بدون آندو، رؤیایی بیش نخواهد بود.
انقلاب صنعتی و تکنولوژی مناسب و مولد این مرحله رابطه انسان با طبیعت را دگرگون ساخت، طوریکه انسان منفعل و تسلیم را به انسان فاعل و مسلط بر طبیعت تبدیل کرد. و طبیعت را به سخن آورد و با او به گفتمان پرداخت و این وضعیت ادامه و رشد پیدا کرد تا انقلاب فراصنعتی رخ نمود.
این دو انقلاب توأمان دست به دست هم دادند و بستری را برای محیط زیست گرایی فراهم آوردند. طبعا اگر دو انقلاب یاد شده پدید نمیآمدند، محیط زیست گرایی به عنوان ایدئولوژی و نظریه سیاسی ـ اجتماعی متولّد نمیگردید. شرایط و پیش زمینههای صنعتی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... بصورت منطقی قلمرو کارکردآنها رامعین و مشخص میکند.3ـ نظریات علمی هر چند کلیترین بدنه علم و تعمیم مفهومی گسترده میباشد، ولیکن نسبت به مجموعه خصوصیات، ظرفیت و توانهای موجودات و هستی تنها بخشی از آنها را باز مینماید و پوشش میدهد. مثلاً نظریه جنبشی گازها هر چند منبع قوانین متعدد میتواند باشد چون قانون بویل ولیکن اولاً تنها در میان همه موجودات عالم به گازها نظر دارد و ثانیا تنها خصوصیت و وضعیت ویژه گازها را بیان میکند.
ب: نظریات علمی، اثباتپذیر، ابطالپذیر و تأییدپذیر میباشند. وجه مشترک این سه واژگان و خصلت این است که اعتبار و توان نظریه علمی در تبیین، توصیف و توضیح منوط به آزمون میباشد. منتهی در نقش آزمونها اختلاف موجود است.
اثباتگرایان آنطوریکه از بعضی آثارشان بدست میآید، اثباتپذیری نظریات علمی را به این معنا گرفتهاند که اندازه مشخص و معین از آزمونهایی که موافق با پیام و محتوای یک نظریه میباشند، دائمیت، شکست ناپذیری و تصویر واقعی و حقیقی از حقانیت آن نظریه را میرساند.4
کارل پوپر که از بنیاد گذاران ابطالپذیری است. بر این باور است که آزمونهای موافق محتوای نظریه، هر چند تعدادشان زیاد باشد، هیچگاه نظریه را اثبات نمیکند. تنها کاری که آنها انجام میدهند نزدیک سازی به واقعیت و حقیقت است. اگر یک آزمون و مشاهده مخالف محتوی نظریه بیرون آمد آن نظریه باطل و ضریب حقیقت نمایی آن صفر میگردد. بنابراین، نظریه علمی آن است که ابطالپذیر باشد. هر قدر یک نظریه در مقابل آزمونهای ابطالگر مقاومت نموده و موفق به درآید، عِلمیَّت آن بیشتر خواهد بود.5
معنا و مراد تأیید شوندگی نظریات علمی آن است که، آزمونهای موافق با محتوای نظریه، احتمالی را برای نظریه ثابت میکند. هر قدر تعداد مشاهدات و آزمونهای موافق بیشتر و بیشتر باشد و یا بشود، احتمال صحت و واقع نمایی و صدق آن افزایش پیدا میکند.6 احتمال در اینجا نه احتمال منطقی ـ ریاضی بلکه احتمال بسامدی یعنی همان احتمال واقعی و عینی میباشد. یعنی نسبت وقوع یک پدیده معین و مشخص در یک زنجیره، سلسله و یا مجموعه متناهی از وقوع پدیده میباشد.هر چند دیدگاههای دیگری که در ردیف سه ویژگی یاد شده قرار دارند وجود دارد، مثل نگرش ایمره لاکاتوش که کمربند حفاظتی ضخیمی از فرضیات را پیرامون یک نظریه تصویر میکند تا مانع ابطال آنها بشود.7 به این ترتیب ابطالپذیری را از قاموس علم میزداید. ولیکن این نگره قبل از آنکه ابطال ناپذیری نظریه علمی را ثابت نماید، دلیل روشنی بر ابطالپذیری آن است. چون ترتیبات حفاظتی و امنیتی که بوسیله فرضیات و شیوههای ریاضی برای یک نظریه به عمل میآید، پیشاپیش این نگره را در دل خویش دارد که هویت نظریات علمی از ناحیه مشاهدات و آزمونها در معرض ابطالاند. اگر غیر از این بود، نیازی به کمربند ایمنی نمیافتاد. به این ترتیب نتیجه استدلال لاکاتوش، ابطالپذیری میشود تا ابطال ناپذیری.
این دیدگاه که نظریات علمی ابطال و یا رد نمیشوند و تنها با پیش آمدن نظریات دیگر حوزه و قلمرو کاربردش تغییر مینماید8 (نظریه نسبیت، نظریه نیوتن را باطل نکرد بلکه تنها حوزه کاربردش را تغییر داد) سخنی است بر خلاف تجربیات علمی و تاریخ تکامل نظریات. چون در عالم علم چه بسیار اتفاق افتاده که یک نظریه، نظریه دیگر را باطل نموده است. مثلاً نظریه نا اقلیدسی ساختار فضا بر مبنای هندسه فیزیک که از سوی آلبرت اینشتین ارائه شد، نظریه اقلیدسی ساختار فضای سه بعدی را که در فیزیک جاذبه مطرح بود، باطل ساخت نه اینکه حوزه کاربرد نظریه اقلیدسی را تبدیل نموده باشد. یا نظریه زمین مرکزی به واسطه نظریه خورشید مرکزی کپلر باطل شد و هیچگونه قلمروی برایش باقی گذارده نشد.
البته در جهان علم برخی نظریات، نظریات دیگر را تفسیر مینماید و مکمل آن بشمار میرود و مسائل بیشتری را نسبت به نظریه نخست حل و پاسخ میدهد و حتی مسائل حل شده از جانب نظریهنخست رابهتراز خودش بیان میکند.
به نظر نویسنده این سطور اگر منظور از اثباتپذیری آن است که احکام و آثار که در اثر آزمون و مشاهدات انجام گرفته ثابت شدهاند، در آینده غیر متناهی هم آنها را بطور قطع و یقین ثابت بدانند، منطق علم و تجربیات موجود، آنرا بر نمیتابد. چون اگر چنین بود باید کاروان علم به قلههای تکامل مأوی گزیده بود و از حرکت بازمیماند. بشر به تمام عوامل، علل و مکانیزیمهای عالم هستی واقف و مسلط میبود و جهان طبیعت و حتی عالم انسانی تمامی راز و رمز و خصوصیاتش را پیشکش بشر نموده بود. حال آنکه واقع خلاف آنها است. علم هویت سیّالی دارد که ارائه نظریه، طرح مسأله و آزمون و مشاهده همیشگی، اصل بقای او است. بنابر این نظریات علمی تأیید پذیرند به همان معنایی که ارائه شد. طوریکه هرگاه تعداد فراوان آزمونها و مشاهدات، موافق محتوی و مدعی نظریه بودند، درجه تأیید آن نظریه بیشتر است. مانند نظریه جنبشی گازها و نظریه برهمکنشی قوی ذرات بنیادین در کرومو دینامیک. هرگاه آزمونهای موافق و مخالف مساوی و موازی بودند، آن نظریه از درجه تأیید بینابین بهرهمند است که گزینش در این مورد دشوار مینماید و قوانینی که از چنین نظریهای بیرون میآید از احتمال متعادل برخوردار میباشد. مانند نظریه موجی بودن نور که هنوز هم به جهت همروشی مشاهدات موافق و مخالف، کاربرد احتمالی دارد و در تبیین رفتار پدیدههای نوری از آن استفاده به عمل میآورند. در همین بند از نوشتار تفاوت اساسی با پوپر نمایان شده است. زیرا بر مبنای ما موارد مخالف که متکافؤ با موارد موافقاند، مبطل نظریه نمیتواند باشد. امّا در نگره کارل پوپر یک مورد مخالف، نظریه را باطل میکند و باید دنبال نظریه دیگر رفت.
هرگاه تعداد آزمونها و مشاهدات مخالف محتوای نظریه خیلی بیشتر از موارد موافق بود، ارزش کاربردی آن تنزّل نموده و توان توصیف و تبیینگری آن نیز کاهش مییابد. این معیاری است برای جایگزینی و اتخاذ نظریه دیگر.
نتیجه بر آمده از نظریه ما این است که ابطالپذیری و اثباتپذیری تنها بر محور و مبنای تأییدپذیری و درجه تأیید، معنا و تفسیر میگردد و تا رسیدن به ابطال و یا اثبات راهی بس دشوار و طولانی را باید پشت سر گذارد.
ج: از دیگر ویژگیهای نظریه علمی آن است که سرچشمه قوانین میباشد و به این وسیله رابطه مستقیم با عین و خارج پیدا مینماید. این معنا تأکید فراوان بر اهمیت هویت نظری علم میباشد که از جانب استقراء گرایان و پوزیتیویستها مورد بی مهری قرار گرفته بود. چون اینها قوانین علمی را برآمده از مشاهدات عینی میدانستند و برای نظریات نقش فعّال نمیپذیرفتند.
سخن ایان باربور در این زمینه چنین است:
«نظریهها همانا طرح و تعبیههای مفهومی تعمیم یافته و تلفیق یافتهای هستند که قوانین را میتوان از آنها بیرون کشید. نظریهها در قیاس با قوانین دورتر از مشاهده مستقیم و شامل ترند و رشته بزرگتری از پدیدهها را، با کلیت بیشتر به هم ربط میدهند. یک نظریه به نحوی ساخته و پرداخته میشود که در بردارنده قوانین شناخته شده پیشین باشد. یعنی قوانین قبلی در همان زمینه را بتوان از آن استتاج کرد. ولی هرگز بازگویی صرف آن قوانین نیست و غالبا به کشف قوانین تازه میانجامد.»9
نظریه جنبشی گازها سرچشمه قانون تعدیل و به ویژه قانون بویل، که مطابق آن در یک ظرف معین و حرارت ثابت رفتار معکوس حجم و فشار کشف گردید طوریکه با افزایش حجم، فشار دو برابر کاهش پیدا میکند و با کاهش حجم، فشار دو برابر ازدیاد حاصل میکند، میباشد. یا از نظریه گرانش گالیله، قوانین کپلر استخراج و استنتاج پذیرند. این نگرش نسبت به جایگاه نظریه، چرخش و به تعبیر بنده انقلابی سترگ را در روش و شیوه پژوهش علمی پدیدهها (انسانی ـ غیر انسانی) ایجاد کرد و توسّع را در این بخش پدیدار ساخت، طوریکه دهلیز و فضای داد و ستد و ترابط تفکر علمی را با اندیشههای متافیزیک، تفکر فلسفی و دینی باز نمود. یعنی جهانبینی دینی و دادههای آن در تولد و یا پُر بار شدن نظریات علمی نقش مثبت بازی مینمایند. مثلاً در جهانبینی دینی تمامی موجودات و هستی به نحوی هوشمندی و آگاهی دارند:
«الم تَرَ اَنَّ اللّه یُسَبّحَ له مَن فی السموات و الارض و الطّیر صآفاتٍ کُلُّ قدعَلِمَ صَلاتَهُ و تَسبیحَهُ و اللّه علیمٌ بما یفَعلُون»10
ترجمه: (ای بینندگان عالم) یا ای رسول ما آیا ندیدی که هر کس در آسمانها و زمین است و تامرغ که در هوا پرگشاید همه به تسبیح و ثنای خدا مشغولند و همه آنان صلوات و تسبیح خود بدانند و خدا به هر چه کنند آگاه است.
چنین جهانبینی قهرا در نظریه فهمپذیری طبیعت و آغاز گفتمان با او و نیز نظریه جهان و محیط هوشمند که در مرحله فراصنعتی از جانب دانشمندان و تکنولوژیستها پرورانده شدهاند، دخالتتولیدی و پرورشی داشته است.
د: از مطالب گفته شده به این معنا و خصوصیت دست مییابیم که نظریات علمی، محصول فرآیند تعامل ذهن و عین میباشد. به این معنا که بیرون ذهن، مسائل و مطالبی را پیشکش ذهن مینماید و او را بر میانگیزد تا در تجزیه، ترکیب و تحلیل آن اقدام نموده و پاسخ شایستهای را برگزیند. ذهن بدین منظور برانگیخته شده و تعمیمات مفهومی را بکار میگمارد و به این طریق نظریات علمی پدید میآیند و میان دو عالم ارتباط و پیوند برقرارمیکند تاحقیقت را شفافتر بازنماید.
چنانکه آلبرت اینشتین میگوید:
«تمام افکار اساسی علم زاییده نزاع دائمی هستند که میان حقیقت از یک طرف و کوششهای ما برای فهم این حقیقت از طرف دیگر در جریان است»11
ه: از جمله کارکردهای نظریه در جهان علم تناقض زایی و تناقض زدایی میباشد. خاستگاه این شخصیت متضاد علم، سنجش روابط میان نظریات علمی میباشد. تناقض زایی در جایی است که نسبت به یک پدیده واحد دو نظریه مخالف و معارض ارائه بشود. مانند: نظریه اقلیدسی و نااقلیدسی نسبت به ساختار فضای سه بعدی. و یا نظریه موجی و ذرهای برای نور...
تناقض زدایی از آن جهت پدید میآید که یک نظریه، نظریه دیگر را تفسیر و توضیح دهد یعنی یا قلمروش را مشخص و معین کند و یا مسائل بیشتری را نسبت به نظریه اول پاسخ دهد.
و: از مهمترین کارکرد و ویژگی نظریات علمی توصیف، تبیین و حتی تولید وضعیت جدید است. هر چند این معنا مورد اتفاق همه فلاسفه علم و برخی دانشمندان نمیباشد.
پوزیتیویستها نظریه را محض دادههای حسی دانسته و برای آن کارکردی جز سیاهه بودن تجربهها و تسهیل آزمایش قائل نمیباشند. افرادی چون ماخ، کارناپ، راسل در اوایل سیر علمیاش، بریجمن و کارل پیرسون از زمره اینها میباشند. کارل پیرسون میگوید:
«...به هیچ مفهوم هر قدر هم که وسیله ارزشمندی در توصیف شیوه دریافتها و در یافتههای ما باشد مادامی که معاد ادراکی آن تحقیقا بر ما معلوم نشده است نیاید وجودطبیعی خارجیبهآن نسبتدهیم»12
ابزار انگاران چون فلسفه تحلیل زبان که به نقش و کارکرد زبان میپردازند، هرچند نسبت به پوزیتیویستها دائره را وسیع میگیرند، ولی برای نظریه نقشی جز پیشبینی، هدایت، تنظیم و کنترل فنی مشاهدات و آزمونها قائل نمیباشند.
«به نظر آنها نظریهها «افسانه» یا «مجعول» اند؛ به این معنی که ابداعات بشری برای همآرائی یا ایجاد گزارههای مشاهدتی هستند.»13
ولیکن در نگره نگارنده چنانکه در صدر این محور نگاشته آمد، نظریات علمی نه تنها توصیف بلکه تبیین و حتی ایجاد وضعیت جدید را در پی دارند.
نظریه عقل گرایی پوپر در معرفتشناسی، تنها بیان توصیفی از واقعیت تکاملی معرفت که در دل تاریخ اتفاق افتاده نمیباشد. بلکه در کنار آن چگونگی و مکانیزم رشد و توسعه علمی را بیان مینماید و عناصر این فرآیند را در یک فرمول ریاضی چنین میگنجاند:
«P2 Á(حذف خطا، آزمایش)EE Á(نظریه و راه حل)TT Á(مسأله)P1»14
ایشان فرآیند رشد اعضای ارگانیک و رفتار بعضی از جانداران را براساس همین نظریه تبیین میکند. به علاوه گونهای از نظام معرفتی را نیز تولید میکند. نظریه عدالت راولز مکانیزم شکلگیری رفتار اجتماعی ـ سیاسی که تجسم لیبرالیسم جمعیت گرا باشد را بیان میکند. به تعبیر دیگر وضعیتی را میخواهد ایجاد بکند که رشد و تأمین حقوق سیاسی، مدنی و طبیعی فرد تنها در تعامل و توزیع اجتماعی با تکیه بر هویت جمعی، محقق و عملی است. چگونگی و چرایی رفتار پدیدههای نوری مانند: خمیدگی، انکسار، انتشار... تنها بواسطه نظریه موجی و نظریه ذرهای نور تبیین میگردد.
قوانین
قوانین علمی وامدار دو چیز میباشند: 1) وامدار نظریات 2) وامدار آنچه بیرون از ذهن میباشد. همین وامداری غبار محدودیت و تغییر را بر چهره او نشانده است. چون طرفین ارتباط خود مصاب به دو ویژگی یادشده میباشد با توجه به مطالب یاد شده قوانین علمی کاربرد، کارکرد و ویژگیهای زیر را دارد:
1ـ پیشبینی رفتار پدیدهها را میسر میسازد مثلاً قانون بویل رفتار مولکولهای گاز موجود در ظرف معین، تحت حرارت ثابت و فشار زیاد را پیشبینی میکند و میگوید در لحظات آینده مولکولهای گاز مذکور فشرده خواهند بود.
2ـ پژوهش علمی را جهت و نظم میدهد.
3ـ تماس مستقیم، معین، مفید و مشخص با پدیدههای عینی را فراهم میآورد.
4ـ در صدق، استمرار و دوام قوانین علمی شرایط اقلیمی، جغرافیایی، روانی، تخصصی،ابزاری و... دخالت مستقیم دارند.
5ـ چنانکه گذشت محدودیت و تغییرپذیری از دیگر ویژگیهای قوانین علمی میباشند. و چنین خصلتی از تقدس، نقد ناپذیری و از همه مهمتر هر گونه توقع از او داشتن، جلوگیری مینماید و نشان میدهد که چگونه قانون چهره کوچک و رفتار ریز یک پدیده را مینمایاند.
فرضیات
فرضیات از سازههای علم بحساب میآید که در بخشهای وسیعی از آن؛ نظری و عملی، صوری (ریاضیات ـ منطق) و تجربی، کارکرد و کاربرد دارد، که از میان آنها امور زیر را میتوان نام برد:
1ـ توان مانور علمی را افزایش میدهد.
2ـ حوزه مشاهدات را وسعت میبخشد و در واقع از ایستایی حرکت علمی جلوگیری میکند.
3ـ غالبا به منظور اثبات یک قضیه و جلوگیری از ابطال نظریات، ارائه و استفاده میشوند. و این فرآیند در هندسه مسطحه و هندسه فضایی به روشنی دیده میشود. مثلاً اثبات این قضیه که: «مربع وتر = مجموع مربعات اضلاع قائم» متکی بر فرضیاتی چند پیرامون مربعها و مساحت آن در اطراف یک مثلث قائم الزاویه میباشد. و درست همین نقش فرضیات است که ایمره لاکاتوش15 آنرا در کمربند حفاظتی جهت جلوگیری از ابطال نظریات میگنجاند.
اکسیومها یا اصول موضوعی
اکسیومها یا اصول متعارف در هر علمی دو کار عمده را به دوش میکشند:
1ـ حدود و ثغور حرکت علمی را مشخص، معین و علامت گذاری مینماید.
2ـ زمینه و بستر پرورش نظریات، قوانین و مسائل علمی را مهیا میسازد.
این اکسیومها ذاتا نقدپذیر و مورد بازبینی و بازپرسی عقل و خرد آدمی قرار میگیرند. منتهی این فرآیند همیشه از جانب علم دیگر انجام میپذیرد. مثلاً اصول متعارف فیزیک نه از جانب فیزیک، بلکه از ناحیه ریاضی یا فلسفه علم، نقد و ارزیابی میگردد. بدین ترتیب علم در این بخش هم تقدس، ایستای و ثبوت نخواهد داشت و در مجموع از چنبره عقل نقّاد بشری بیرون نمیگردد.
روش
یکی دیگر از سازههای اصیل در ساختار علم روش پژوهش علمی میباشد. در رابطه روش علم در نهایت سه دیدگاه وجود دارد که هر کدام مختصات مربوط به خویش و نیز مشترکات میان هم دارند. این سه دیدگاه به شرح زیر میآیند:
1ـ روش علم روش تجربی (مشاهده و آزمون) ضابطهمند است. جمعی زیادی از علماء و دانشمندان از جمله؛ پوپر راسل، کارناپ و اینشتین... به این دیدگاه وفاداراند.16 معنای این دیدگاه آنست که مشاهداتی که انجام میگیرد، صرف مشاهده نیست، بلکه مشاهده به قصد آزمون، از پیش طراحی شده، بطور سیستماتیک و قاعدهمند میباشد.
2ـ روش علم، تجربی ضابطهمند و غیر ضابطهمند است. ضابطهمندی از آنروی است که مشاهدات علمی مسبوق به نظریهو ملحوق به آزمون است. یعنی مشاهدات برای آزمون محتوی همان نظریه صورت میگیرد. ولیکن این بخشی از روش علمی است. روش علمی اصولاً غیر ضابطهمند است. یعنی چنان نیست که مشاهدات همیشه پُر بار از نظریه و به قصد آزمون چیزی باشد. بلکه غالبا بدون طرح پیشینی و بطور غیر سیستماتیک انجام میپذیرد. هیچ خط معینی برای حرکت علمی وجود ندارد. یعنی گونهای از «آنارشیسم معرفتی». این دیدگاه در اندیشههای پاول فایرابند تجلی روشنی دارد. او میگوید:
«نادانی و سر سختی و اعتماد و غرض ورزی و دروغ نه تنها مانع پیشرفت دانش نیست بلکه از پیش فرضهای ضروری آن است.... اصول منطقی نه تنها نقش بسیار کوچکی در حرکتهای (استدلالی و غیر استدلالی) پیش برنده علم دارد، بلکه کوشش برای اجرای آنها جدا مانع پیشرفت علم خواهد شد.... علم ذاتا امری آنارشیستی است. آنارشیسم نظری بیشتر انسان دوستانه است و بیشتر مشّوق پیشرفت است تا بدیلهای مربوط به قانون و نظم آن.... من میگویم تمام قاعدهها محدودیتهای خاص خود را دارند و هیچ عقلانیتی فراگیر نیست. من نمیگویم میتوان بدون قاعدهها و شاخصها پیشرفت کرد من همچنین از برخورد زمینهای «Contextual» دفاع میکنم امّا قاعدههای زمینهای را جانشین قاعدههای مطلق نمیکنم»17
3ـ دیدگاه کوون سومین منظر در رابطه روش علم محسوب میشود به تعبیر بهتر نتیجه تفکر کوون در عرصه انقلاب علمی این دیدگاه را مینمایاند که حداقل در مقطعی از حرکت و روش علمی غیر تجربی ظهور دارد.
او در حالت متعارف روش تجربی (آزمون و مشاهده) را مشخصه علم میداند بنابراین میتوان دیدگاه ایشان را چنین فرمولیزه نمود:
روشعلم= تجربی+غیرتجربی+غیرمتشخص.
«آیا باید تسلیم شویم و بپذیریم که انقلاب علمی صرفا تغییری غیر عقلایی در اعتقادات ما است یا آنکه نوعی ایمان آوری مذهبی است؟ توماس کوون که یکی از برجستهترین فیلسوفان آمریکایی در زمینه فلسفه علم است پس از آنکه به سادهاندیشی ابطال گرایی پوپر پی برد، به این نتیجه رسید.»18 این عبارت دیدگاهکوون را از زبان لاکاتوش بیان میکند.
آنچه موجب شده است تا عدهای طبل تجربی غیر ضابطهمند و یا حتی غیر تجربی بودن روش علمی را بکوبند و آواز بیرون دهند، وجود پدیده «خلاقیت» و «اکتشاف» که به ظاهر شهودی و آنی مینمایند، میباشد. امّا طبل را بیجا مینوازند. چونکه خلاقیت و اکتشاف از دو سوی یا در دو مرحله مبتنی و متکی بر روش تجربی (مشاهده، و آزمون برای...) سیستماتیک ضابطهمند و طراحی شده میباشد: 1) مرحله پیدایش و تولید 2) مرحله تثبیت و شاید تکامل.
پیدایش و تولید اکتشاف و خلاقیت فرآیندی است متراکم از آموزش، مطالعات و تحقیقات، مشاهدات و آزمونهای منضبط، منظم و سیستماتیک. هیچ ذهن و جامعهای که این مرحله را ندیده است نمیتواند خلاق باشد البته زمان کشف و هویت مکشوف پیشبینیپذیر نمیباشند.
بعد از آنکه اختراع و ابداعی انجام گرفت، مشاهدات و آزمونهای منظمی را جهت تثبیت، تکامل و کار آمد بودنش انجام میدهند. نظریه نسبیت عام و خاص بعد از آنکه از آزمونهای دشوار جان سالم به در بُرد، اعتبار، کارکرد و استقرار علمی پیدا کرد. کشف اهتزار و طول موج ویژهای برخاسته از جریان الکتریسته در آزمایشگاه «هرتس» مسبوق و ملحوق به مشاهدات و آزمونهای منظم وطراحی شدهبود. هرچند توجه به کشفش غیرقابل پیشبینی بود.
به این ترتیب روش علم، روشی تجربی، مشاهدای، آزموندار، منظم، منضبط، طراحی شده و سیستماتیک میباشد. منتهی سیستم باز نه بسته.
با توجه به فرآیند روش علم، تعامل سه مؤلفه: مشاهدات، مشاهده گر و ابزار مشاهده خیلی روشن و حیاتی مینمایند.
مؤلفه اول مشاهدات
مشاهدات علمی عمدتا دارای ویژگیهای ذیل اند:
1ـ گزینشی بودن؛ یعنی یک چهره جزئی وریز یک پدیده، مشاهده و آزمون میشود نه تمام وجوهش. در عالم علم رشته عملی وجود ندارد که از پس مشاهده تمام جنبههای یک پدیده برآید.
2ـ تکرارپذیری؛ مشاهدات علمی همیشه تکرار پذیرند و بوسیله همین خصلت ضریب پذیرش و کارآمدیاش مضاعف میگردد. و چنانچه مشاهده صورت پذیرد اما تکرّر قبول نکند،نمیتوان آنرا علمی خواند.
3ـ تکاملپذیری: مشاهدات هم از منظر ابزاری و هم از ناحیه محتوی توانایی کامل شدن دارند. فلذا مشاهدات انجام شده در رشتههای مختلف علمی در قرن «20» کاملتر از مشاهدات قرن «19» میباشند. و همینطور مشاهداتی که در قرن «21» صورت خواهد پذیرفت نسبت به مشاهدات قرن «20» کاملتر خواهند بود این امر را در مشاهداتی که پیرامون پدیدههای حرکتی و نوری در دو قرن «19» و «20» انجام گرفته است به خوبی میتوان دریافت.
4ـ قابلیت انتقال؛ مشاهداتی که یک فرد و یا مرکز تحقیقاتی آزمایشگاهی مثلاً در مورد عایقهای الکتریسته انجام دادهاند عینا میتواند یک دانشمند و یا تیم آزمایشگاهی که در عرض آنهایند (در عصر و زمان آنها میزیند) انجام بدهند. و یا این که در طول آنها میباشند (در اعصار و زمانهای بعد زیست خواهند نمودند) صورت بدهند.
5ـ هر مشاهدهای تفسیر و تعبیر عقلانی میپذیرد.
6ـ مشاهدات نیازمند مهارت و تخصص اند. این محور را در سخن لودویک فلک نیز میتوان یافت: «ضرورت دستیابی به سطح معینی از تحصیلات و آموزش عملی مشاهده گران، زیرا بدون این تحصیلات و آموزش عملی سخنی از مشاهده یک موضوع معین نمیتواند در میان باشد.»19
7ـ پیشبینیپذیری، مشاهدات علمی طوری است که از محتوی، پیام و زمان وقوع آن میتوان اطلاع پیشینی داشت.
8ـ مشاهدات علمی که برهنه و بدور از شرایط روانی، تخصصی، زمانی، اقلیمی، اقتصادی و فرهنگی باشند نداریم. و همین خصیصه بود که هایزنبرگ را در پژوهشهای هستهای بر آن داشت تا از دخالت ابزار و نقش مشاهده گر در فرآیند مشاهده و نتایج برآمده از آن، سخن بگوید.
9ـ مشاهدات علمی منظم، قاعدهمند و دارای کارکرد تایید، ابطال و اثبات (منظور از این واژهها گذشت) میباشند.
مولفه دوم مشاهده کننده
مشاهده گر هر چند نقشهای مختلف میتواند داشته باشد ولیکن در چند امر زیر میتوان آنرا متراکم کرد:
1ـ توانمندی فنی جهت کاربرد سالم سخت ابزارهای مشاهداتی
2ـ مجهز بودن مشاهده گر با معیارهای علمی و عدم دخالت امور عاطفی و احساسی در حین تجربه.
3ـ نقش فعلی و تولیدی مشاهده کننده که عمدتا در فرآیند استنتاج، گزینش، تغییر مسیر تجربی، تفسیر مشاهدات و تکرار آن نمایانده میشود
مؤلفه سوم، ابزار مشاهده: ابزار مشاهده که یکی دیگر از سازههای اصیل در ساختار علم و پایه مستحکم روش علمی بحساب میآید. و دامنه گستردهای دارد که از چشم و گوش و دست و مغز، مواد، شیشههای مدرج، پلیت، سنترفیوژ، تلسکوپ، میکروسکوپ، دستگاه الکتروآنسفالوگراف، الکتروکار دیوگراف و... سامان مییابد، دارای مختصات زیر میباشند:
1ـ تأثیر دو جانبه بر مشاهَد و مشاهِد میگذارد.
2ـ توان بزرگنمایی و کوچک نمایی پدیدهها را به هزاران برابر از اصل که واقعیت دارد.
3ـ پیام را گاهی بصورت ناقص، تحریف شده و غیر واقعی انتقال میدهد.
4ـ تکامل پذیرند.
5ـ کارکرد ابزار وابسته به توانشهای ساختاری و تکنولوژیکی ابزار و استعمالکننده آن است.
6ـ ابزارهای متنوع و متفاوت جهت مشاهده، تولدی تجربیات و مشاهدات و انتقال پیام لازم است.
زبان
از مطالبی که پیرامون ساختار علم تا اکنون بیان شد، مشخصات زبان علمی رخ مینماید و آشکار میگردد. چون همه اموری که یاد شدند، به نحوی از انحاء در زبان علمی تجلی و نمود دارند یعنی زبان علمی پُربار از آنها است. بنابراین هر سرنوشت، ویژگی و کارکردی که برای آنها ثابت گردیده است، برای زبان علمی نیز لحاظ میشود. بویژه آنچه در رابطه با نظریات و آزمون گفته شد در مورد زبان علمی موبهمو صادق میآید. برای اینکه نظریه و آزمون در سرتاسر علم بطور یکسان و شدید ظهور و حضور دارند. بدین ترتیب ویژگی و کارکردهای زیر را برای زبان علمی میتوان بر شمرد:
1ـ زبان علمی زبان توصیفی است یعنی کمیت، کیفیت، روابط پدیدههای انسانی و طبیعی را آنچنان که هستند بیان مینماید مثلاً بعد از آزمایشات میکروسکوپی میگویند باکتریاها (مونوکوکها، استرپتوکوکها...) عموما به اشکال زنجیرههای حلقوی، منحنی مارپیج وجود دارند.
2ـ زبان علمی، زبان تبیینی میباشد. یعنی چگونگی و مکانیزیم، وضعیت، ساختار، روابط و ویژگیهای موجود در یک پدیده و نیز شیوه، روش و فرآیند اکتشاف، ابداع و تولید مواد، ساختار، ویژگیها و تأثیر و تأثر را باز مینماید. بطور مثال در زبان علم مییابیم: چون انرژی بر همکنشی میان کوارکهای «+u» و «-d» که ذرات سازنده پروتون «p» اند فوق العاده قوی میباشد، از این روی «+p» خیلی پایدار است.
3ـ خطاپذیری در فرآیند توصیف و تبیین موضوعیت پیدا نموده که بوسیله آزمون آشکار میگردد. هر چند روند آزمون نیز خطاپذیر است.
4ـ زبان علمی آزمونپذیر و آزمون مدار است. طوریکه برآیند بایسته آزمون، تأیید (به معنایی که در این نوشتار منظور شده است و در بخش تحلیل نظریات آمده است)، ابطال و اثبات بر محور، معنا و مبنای تاییدپذیری میباشد.
5ـ زبان علمی کاملاً فنی و تخصصی میباشد. از همین جهت بدون آموزش مستمر و عمیق نمیتوان به آن دست یافت و آن را نگهداشت. پزشک از حیث پزشک بودن، زبان فیزیک کوانتم و یا نسبیت را نمیداند و بالعکس. وچنین ویژگی سبب شد تا مفاهیم علمی را بعنوان سازه ساختاری علم در این سیاهه نگنجانم. چون هر رشته علمی مفاهیمی مختص به خود و حتی مغایر و مباین با سایر رشتههای علمی دارد برخلاف اموری که بعنوان سازههای اصیل در ساختار علم در این نوشتار ارزیابی گردید. چون آنها همسان و هم معنا در تمام شاخههای علم وجود وحضور دارند.
6ـ زبان علمی، اسطورهای، آرمانی، ارزشی و غایت گرا نمیباشد.
7ـ زبان علمی در تمامی سطوحش غیرنمادین است یعنی واژگان، مفاهیم، گزارهها، عبارت و جملات، ادوات و علامات که در زبان علم بکار میروند، معانی حقیقی و واقعی آنها مطلوب و منظور است. ایهام، ابهام، اجمال، کنایه، اشاره، ارشاد، انگیزش و... در زبان علم بکار گماشته نمیشوند.
8ـ زبان علمی، زبان معرفت بخش و شناختاری است. از این روی گزارههای آنترکیبی ـ تألیفی میباشد. این مهم در گفتار رودلف کارناپ چنین آمده است:
«... گزارههای ترکیبی هسته علم را تشکیل میدهند. به کمک آنها میتوان امور واقع ممکن را صورت بندی و بیان کرد... میتوان زبان علم را به نحوی بازسازی کرد که فقط شامل گزارههای ترکیبی باشد.»20
در نتیجه علم، با روشمندی خود، موضوعات را تعیین میکند و نه بالعکس.
ساختار دین
سازههای اصیل و بنیادین در ساختار ادیان توحیدی بویژه ادیان ابراهیمی عبارتند از: «خدا»، «پیامبر»، «پیام و محتوی آن»، «ابزار پیام رسان» و [انسان].
تمامی سازههای یاد شده، در تعامل و ترابط همیشگی دین را میسازند واگر یکی از آنها حذف بشود، مجموعه ساختار فرو میباشد. از این روی حضور و ظهور جمعی همه آنها در ذهن، باور، اعتقاد و عمل انسان دینداری او را بیمه و تکمیل مینماید.
اینک ارزیابی سازههای مذکور را پی میگیریم.
خدا
خدا در ادیان رکن رکین و سرچشمه تمامی سازههای دینی میباشد. طوریکه در نبود او هستی دین بلکه نفس هستی ساقط است از این روی خدا در حاق متن قرار دارد.
تمامی ادیان توحیدی اصیل در اینکه «خدا» متعالیترین هستی، مبدأ، نگهدارنده، خالق، فایض و ربّ هستی است، تردید نداشته بلکه متفق اند. هر چند فرقهها و شریعتهای متعدد دیدگاه یکسان و همانندی نسبت به جایگاه خداوند در هستی ندارند. ولیکن در دو امر؛ یکی اینکه خداوند متعالیترین هستی و وجود است. و دیگر اینکه خدا مبدأ وخالق هستی میباشد، کاملاً موافق و همرأیاند.
پیامبر
پیامبر که یکی از اساسیترین سازهها در ساختار دین بحساب میآید نقش و ویژگیهای زیر را دارد:
1ـ موجودی است که از نظر ساختار فیزیکی، مغزی، روحی و روانی کاملاً بشری بوده، منتهی با ظرفیت و توانشهای فراانسانی، یعنی فرا انسان معمولی و متعارف. چون پیامبر با داشتن تمامی مقامات و منزلت بازهم از دایره انسان بیرون نمیگردد. منتهی انسان کامل یعنی پایان انسانیت و نهاییترین مرحله تکاملی انسان.
درست چنین ویژگی پیامبر، مرادف، موازی و مساوی با انسانی، دنیوی و اخروی بودن دین میباشد. به عبارت روشن پیامبر با ویژگیهای یاد شده دنیایی، اخروی وانسانی شدن دین را معرفی، عملی و تضمین مینماید. این نقش بس بزرگی است که پیامبران انجام میدهند.
قرآن مجید به درستی آن نقش را بازگو نموده است زیرا پیامبر رحمت دنیا و آخرت است. دین رحمت در صورتی تمام و حتی مصداق پیدا میکند که کار دنیا مانند آخرت از جانب او سامان پیدا بکند و این سامان یابی میسر نیست مگر در سایه یک نظام و برنامه انسانی ـ دنیایی که پیامبر پیریزی بنماید. این مهم نیز در ادامه آیه قبل به خوبی بیان شده است: «فقل آذنتکُم علی سواءٍ....»(انبیاء 109) در آیه شریفه پیامبر موظف به تشکیل و ترسیم یک نظام استوار و کار آمد در دنیا شده است. ادامه آیه که از وقوع قیامت بحث میکند پیوند دنیا و آخرت را نشان میدهد.
2ـ پیامبر برای گرفتن پیام و بسط و توسعه عینی و اجتماعی نیازمند پیشزمینههای روحی، جسمی و روانی است یعنی مرحله آمادگی را بایستی بگذراند.
این فرآیند را در جریان برانگیخته شدن حضرت موسی علیهالسلام و حضرت پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله بخوبی میتوان یافت.
3ـ پیامبر اطلاعات پیشینی از محتوای پیام ندارد تمامی اطلاعاتش پسینی است. یعنی بعد از تجربه و وحی میباشد.
4ـ پیامبر از زمان و مکان اخذ و دریافت پیام آگاهی پیشینی ندارد.
5ـ پیامبر در هنگام دریافت پیام دگرگونیهای روحی و جسمی فوق العاده ملموسی را از سر میگذراند. غش کردن موسی، لرزش و تعرّق حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله شاهد بر مدعی است. که به دلیل ثقیل بودن وحی رخ مینماید.
6ـ پیامبر واجد ایمان و یقین پایدار و تزلزلناپذیر است.
پیامرسان یا ابزار پیام رسانی
پیام که از جانب خداوند به بشر (پیامبر) ارسال میگردد. و به عبارت دیگر فرافکنی پیام از مصدر و سرچشمه به دو صورت انجام میگیرد: 1) مستقیم 2) غیر مستقیم. و امّا پیام که تبدیل به متن میگردد عمدتا نامستقیم بوده و واسطه و ابزاری بنام فرشتگان وحی طلب دارد. که تقریبا تشابه وظیفهای با ابزاری که در فرآیند آزمایشات علمی بکار گماشته میشوند دارد. منتهی با تفاوتهای ذیل:
1ـ فرشته پیام آور هیچ گونه تصرف در محتوی پیام نمیکند (امانتدار)
2ـ فرشته وحی از غفلت، اشتباه و نسیان در امر پیامرسانی پاک و بری میباشد.
3ـ استفاده از ابزار در حین ارتباط و قبل از آن در حیطه مستقل پیامبر نبوده، بلکه در حوزه قدرت الهی میباشد. این سه ویژگی در آیه زیر بیان شده است. «بل عبادٌ مُکْرمون، لایَسبقونه بالقول و هم بامره یعملون» (انبیاء 26-27)
پیام و محتوی آن
پیام عبارت است از فرآیند تجربیات، مشاهدات و دریافتهای پیامبر از متعالیترین موجود بنام «اللّه»، مجموعه معرفتی، حقوقی، عبادی، اخلاقی و اعتقادی را برای انسان. براساس این تعریف محتوی پیام نیز روشن شده است. امّا آنچه مهم است، تحلیل و ارزیابی موضوعات، روش، زبان و مفاهیمی که در محتوی و متن، در راستای محورهای یاد شده، بکار گرفته شده وبیان گردیده است، میباشد چون رابطه «دین و علم» در اشکال و اقسام متصوّر آن تنها در همین بستر نمایان شده، موضوعیت مییابد و تن به تبیین میدهد.
روش
در نگاه نخستین دو گونه روش و شیوه را در دین میتوان یافت که برای معرفی، ارزیابی و شناخت پدیدههای طبیعی و غیر طبیعی بکار گرفته شدهاند.
1ـ تأیید تمام روشهای مُوصِل به نتایج. یعنی شیوه و روشی که خود بشر با اتکاء و بر مبنای عقلانیت بشری کشف و مورد استفاده قرار میدهند، میباشد. که طبعا یکی از مصادیق روشن و کارآمد آن، روش علمی خواهد بود. و این معنا را میتوان با مراجعه به آیات 22 انفال، 273 بقره و 125 نحل مشاهده کرد.
2ـ روش مختص دین یا روش وحیانی. یعنی ارزیابی، معرفی و شناخت پدیدههای طبیعی و غیر طبیعی و در یک کلام هستی و انسان در متن دینی که مبتنی بر روش وحیانی میباشد.
کالبد شکافی روش وحیانی، واقعیات و حقایق زیر را باز مینماید:
الف ـ نظریه: در چنین روشی جهت حل مسائل، توصیف و تبیین پدیدههای انسانی و غیر انسانی نظریه و یا نظریاتی ارائه نمیگردد. به تعبیر دیگر با نظریه نه کار آغاز میشود و نه انجام میگیرد. سیر این شگرد را در چند چیز میتوان یابید:
1ـ خاستگاه هر نظریهای ابهام و اجهال است. یعنی نظریه برای جهل وابهام زدایی حوزه مجهولات و دریافت پاسخ سؤالات انباشته شده در ذهن و عین ارائه میگردد. چنین خاستگاهی در روش وحیانی موضوعیت ندارد. چون برای خداوند متعال حوزه مجهول و مبهمی وجود ندارد.
2ـ هر نظریه اعتبارش وابسته به آزمون است. به این معنا که نظریه تا زمانی که در مقابل آزمون قرار نگیرد مقبولیت، حقانیت و مشروعیت نخواهد داشت. چون کارکرد (توصیف، تبیین و...) آن از ناحیه آزمون تضمین میگردد. بنابراین تا آزمونی صورت نپذیرد نظریه ارزش معرفتی ندارد. واگر چنین فرآیندی را در روش وحیانی بپذیریم لازم میآید که وحی و در مجموع دین حقانیت، مشروعیت و مقبولیتاش را از پایین بگیرد نه بالا، از بیرون بدست آورد نه از درون خودش. حال آنکه حقانیت و مشروعیت وحی برخاسته از ذاتش میباشد، هر چند در مقبولیت آن بیرون دخالت دارد. علاوه بر آنچه گفته شد لازم میآید که روش وحیانی روند انفعالی باشد نه فعّال و این باواقعیت وحی نمیسازد.
البته آنچه گفته شد بدین معنا نیست که متون دینی سرچشمه و مبنایی برای پیدایی و تولید نظریات نگردد و یا نباشد. بلکه بالعکس نظریات متعددی را میتوان از آن استنتاج کرد ولیکن این در حوزه معرفت دینی انجام میگیرد نه خود دین.
ب ـ فرضیات: استفاده از فرضیات جهت ابطال باورهای خصم، افزایش توانش مانور معرفتی و ایمانی و توسعه شعاع ایمان و دفع ایستایی معارف و باورهای دینی، در روش وحیانی صورت گرفته و کاری شایسته و کارآمد شمرده میشود. چنانکه در قرآن کریم این فرآیند مشهود است:
امّا اگر منظور از فرضیات یک سلسله امور ذهنی و خیالی که واقعیت ندارند و صرفا بطور مقطعی ممکن است گذرگاه باشند، بوده باشد. در روش وحیانی استعمال ناپذیرند.
ج ـ مشاهده و تجربه: مشاهدات و تجربیاتی که در روش وحیانی انجام میگیرند و به شکل مجموعهای معرفتی، اعتقادی، اخلاقی، حقوقی، عبادی و... در میآیند، ویژگیهای ذیل را دارا میباشند:
1ـ این تجربیات و مشاهدات مسبوق به هیچ نظریهای نیستند.
2ـ مشاهدات و تجربیات تکرار میشوند، امّا تکرّر بخاطر دریافت یک پیام بطور مکرر و یا تیقن نمیباشد. مثلاً در قرآن کریم داریم: «ولقد ضربنا للناس فی هذا القرانِ من کل مَثَلٍ و لَئن جئتَهُم بایةٍ لَیَقُولَنَّ الذَّینَ کَفروُا ان اَنتُم اِلاّ مُبطِلوُن»(الروم 58) و نیز آیه شریفه «ولقد ضربنا للناس فی هذا القران من کل مثل لعلهم یتذکرون»(الزمر 27)
در دو آیه یاد شده، تجربهای پیرامون هویت و مشخصه قرآن انجام گرفته است. منتهی با دو پیام جداگانه؛ در یکی موضعگیری و شخصیت روانی و اعتقادی جمعی را باز نموده است. در دیگری غرض و پیامد آن مشخصه را.
3ـ تجربیات ناقص نیست تا بعدا تکمیل گردد و هر تجربه و مشاهدهای در حد خودش کافی و کامل است.
4ـ مشاهدات و تجربیات منظم و قانونمند نمیباشند.
5ـ این مشاهدات و تجربیات برای آزمودن دیدگاه و گزاره دینی در مورد چیزی نیست. بلکه برای اخذ پیام، فهم پیام و بیان و تبیین آن برای دیگران میباشد.
هر چند مشاهدات و تجربیات در «علم و دین» وجود دارد ولیکن تفاوتها و تمایزهای اساسی میان آنها مشهود است که پنج مورد یاد شده مبتنی بر همین تغایرها میباشد.
د ـ آزمون: از آن جایی که در روش وحیانی روند نظریهپردازی بی رنگ و مفقود است، فرآیند آزمون جهت ابطال، اثبات و یا تأیید آنها نیز موضوعیت ندارد.
ذ ـ اکسیوم و اصول متعارف: در روش وحیانی گزارهها و بیانهایی که جایگاه و خاستگاه اصل را دارند وجود دارند. و این اصول، حدود و ثغور ایمان دینی و حرکت معرفتی را تعیین نموده و سرچشمهای جوشان برای نظریات و قوانین فلسفی، عرفانی، علمی و حقوقی... و معارف دینی به حساب میآید.
زبان دین
زبان دین از منظرهای گوناگون بازبینی، بازنگری و ارزیابی شده است، که محصولات و نتایج شیرین و تلخ به بار نشانده و نظریاتی چند پیرامون ماهیت، نقش و کارکرد آن بعنوان دادههای این فرآیند فراروی اندیشمندان و دین پژوهان قرار داده شده است، که طیف بس وسیعی از مسائل و مطالب را در خویش نهفته دارد. طبعا باز نمایی و گرد آوری همه مسائل، نظریات و اقـوال در ایـن نـوشتار نمـیگـنجد و نـیت هـم بـر ایـن کـار نـیست.
امّـا آنچه به یاری مسائل و مطالبی که در رابطه ساختار دین تا اینجا گفته آمد، پیرامون ویژگیهای زبان دین میتوان گفت به شرح زیر میباشد:
1ـ زبان دین، زبان توصیفی است. یعنی بعضی از مفاهیم، ساختار و واقعیتهایی را در حوزههای متفاوت توصیف نموده است. بدون آنکه حکمی ارزشی و تبیینی در مورد آنها داشته باشد. مانند آیه شریفه: «فـخلف مـن بـعدهم خـلف اضـاعواالصلاة واتـبعوا الـشهوات»(مریم59)
2ـ زبان دین نسبت به پارهای از مسائل، موضوعات، وجهی از وجوه یک موجود و پدیده غیر نمادین و حقیقی است. یعنی مفاهیم، واژهها، گزارهها و قضایای بکار گرفته شده در زبان دین معانی حقیقی و واقعی را با خویش حمل نموده و بر موضوع استعمال شده ثابت مینماید. مانند: «اولم یروا انّ اللّه الذی خلق السموات و الارض قادر ان یخلق مثلهم»(اسراء 99) در این آیه شریفه تمامی مفاهیم واژهها و در مجموع خود جمله بر معنای حقیقی حمل گردیدهاند. و نیز آیه شریفه ذیل به روشنی غیر نمادین بودن زبان دین را میرساند: «والارض مَدَدناها والقینا فیها رواسی و انبتنا فیها من کل شییً موزون و جعلنا لکم فیها معایش و من لستم لَهُ برازقین»(حجر 19-20)
نسبت به پارهای از مسائل، موجودات و پدیدهها، زبان دین نمادین میباشد. چون: «وقالتِ الیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغلولَةٌ غُلَّت ایدیهم و لُعِنُوا بما قالوا بل یداهُ مبسُوطتان ینفق کیف یشاء»(مائده 64) در این آیه شریفه مـجموعه جمله نه تنها اشارت بلکه دلالت بـر مـعنایی ورای آنچه در جـمله ظـهور پـیدا نـموده دارد کـه هـمان قـدرت، سـلطه و قـیمومت خـداوند تـبارک و تـعالـی اسـت.
3ـ زبان دین، زبان انجام گرا و غایت شناسانه میباشد. بدین معنا که ارزشگذاری امور و عملکردها، تبیین رفتار انسانی و طبیعی بر پایه و با توجه به علل غایی انجام میگیرد. مانند: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه»(انشقاق 6)
4ـ زبان دین، زبان تبیین است. یعنی بر پارهای از حوادث، تغییرات و نیز پیدایش وضعیت و رفتار پدیدههای انسانی و غیر انسانی دلایل وعلل آمده است، و هر یک بطور مستدل بیان گردیدهاند. به تعبیر دیگر چگونگی، چرایی و مکانیزم تولّد ساختار، حالت و رفتار انسانی و غیر انسانی و تغییرات هستی شناسانه، معرفت شناسانه در عرصه طبیعت، جهان انسان بازگو شده است. مانند: «وانزلنا من المعصرات ماءً ثجاجا لنخرج به حبا ونباتا وجناتٍ الفافا»(نبأ 14-16) در این آیات مبارکه مکانیزم و چگونگی تشکیل سیل گونه شدن آب باران و نیز ترابط فـرآیند رشـد و پـرورش نـباتات و گـیاهان و... بـا آب بـاران نـشان داده شـده اسـت.
نیز در آیه مبارکه یکی از عوامل گمراهی، عقب ماندگی یک قوم و جامعه را بزرگان، رهبران و مسؤولین آن میداند: «وقالوا ربنا انّا اطعنا سادتنا و کبراءنا فاضلّوناالسبیلا»(احزاب 67)
5ـ زبان دین درپارهی از مسائل و موارد تحقیقپذیر دنیویاند یعنی در همین دنیا تن به تجربه میدهند و در مجموع تحقیقپذیر فردی و اخروی میباشد. معنای این سخن آن است که پارهی از مسائل وگزارههای دین قابلیت آزمون تجربی حسی رابطور جمعی دارند مانند و نیز: «واذا مَسَّ الانسان الضُّرَّ دعانا لجنبهِ او قاعدا او قآئما فَلَمّا کشفناعنه ضُرَّهُ مرّکَاَنْ لم یدعُنا الی ضرٍ مسه»(یونس 12) در هر دو آیه شریفه ویژگی یاد شده برای انسان تحقیق پذیرند. و همچنان پارهای از مسائل وگزارههای دینی ظرف تحقیقپذیری شان مرحله آمادهتر هستی یعنی عالم ماوراء ماده و یا ذهنیتهای فردی میباشند مانند مسائل معاد، قیامت، صیحه آسمانی، عظمت و نحوه دخالت الهی در آفرینش و... بنابر موارد پنجگانه یاد شده میتوان گفت زبان دینی، زبان شناختاری است نه «توتولوژیک» و این همانی.
6ـ در بـرخی مـوارد و پـارهای از مـسائل زبـان دیـن نـیایـشی، دعـایـی، تـمثیلـی تـشبیهـی، کـنایـی، پـیشگویـانـه، انـگیـزشـی و تـحریکـی ارزشـی و در مـجـموع غـیر شـناخـتاری مـیبـاشـد.
مفاهیم
با توجه به مطالب و مسائلی که تااکنون پیرامون ساختار دین بیان و ارزیابی گردید، طبعا مفاهیم دینی، طیف وسیعی از مفاهیم را پوشش میدهد. مانند: مفاهیم کاربردی (تقوا، عمل صالح، شایستگی، تدبیر، تعهد، تحمل، استواری، صبر، آزادمنشی و...) مفاهیم تجربی مشاهدهای (جزوع، منوع، ضعیف، عجول، رتق، فتق، توسع، سعی و...) مفاهیم ارزشی (حسن، لقاء اللّه، ایثار، فلاح، رستگاری، محبت و...) مفاهیم کمی و مقایسهای (درجات، تساوی برابری، فضل، کثرت، قلت، نفی تساوی در بعضی موارد و...) مفاهیم محاسبی (وزن، حساب و...) مفاهیم معنوی و روحی، مفاهیم غیر حسی (بعث، روح، ملائکه و...)
موضوع
در رابطه با موضوع دین بایستی از زبان و روش یاد شده برای دین کمک گرفت. بدین معنا؛ هر مسأله و پدیدای که در زبان دین بگنجد و با روش دین بتوان تحلیل، تبیین، توصیف و ارزیابی کرد، آنهاداخل در موضوع دین اند. بنابراین روش و زبان دین تعیین گر موضوع آن است.
پینوشتها
1. مقاله علم و شبه علم ـ المیره لاکاتوش، ترجمه: شاپور اعتماد، ص 111 نقل از کتاب دیدگاهها و برهانها.
2. اصطکاک اساسی: نقش سنت و ابداع در تحقیق علمی، توماس کوون، ترجمه: شاپوراعتماد، مندرج در کتاب دیدگاهها و برهانها ص 86... ر،ک: پاول فایرابند، برضدروش ترجمه: دکتر مهدی قوام صفری.
3. ساختار اقلیدسی فضای سه بعدی براساس فیزیک جاذبه بود امّا ساختار نا اقلیدسی فضا براساس هندسه فیزیک اینشتینی بود.
4. شناخت عینی و حدسها و ابطالها، کارل دیموند پوپر، ترجمه احمد آرام، و نیز ر،ک: زبان حقیقت و منطق، آیرآنورژول، ترجمه منوچهر بزرگمهر.
5. کارل دیموند پوپر، شناخت عینی و حدسها و ابطالها، ترجمه احمد آرام.
6. ایمره لاکاتوش، علم و شبهه علم ترجمه: شاپور اعتماد، ص 108 و 109. ونیز ر،ک: احتمال از ماکس بلک مندرج در علمشناسی فلسفی، ترجمه: دکتر سروش.
7. ایمره لاکاتوش، علم و شبه علم، ترجمه شاپور اعتماد ص 104.
8. اصطکاک اساسی: نقش سنت و ابداع در تحقیق علمی، توماس کوون، ترجمه شاپور اعتماد، ص 86... مندرج درکتاب دیدگاهها و برهانها.
9. ایان باربور، علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، ص 173.
10. نور / 41
11. آلبرت اینشتین ،تکامل علم فیزیک، ترجمه احمد آرام، ص 250.
12. آلبرت اینشتین ،تکامل علم فیزیک، ترجمه احمد آرام، ص 250.
13. ایان باربور، علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، ص 197.
14. ایان باربور، علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، ص 199.
15. کارل دیموند پوپر، شناخت عینی، ترجمه احمد آرام، ص 185 و ر،ک: صص 271-268.
16. علم و شبه علم، ایمره لاکاتوش، ترجمه: شاپور اعتماد: صص 111-110، نقل از کتاب «دیدگاهها و برهانها».
17. کارل پوپر، شناخت عینی وحدسها و ابطالها ترجمه: احمد آرام. ونیز ر،ک: برتراندراسل علم ما به عالم خارج ترجمه: و نیز ر،ک: فلسفه علم، کارناپ ترجمه: یوسف عفیفی و نیز ر،ک: تکامل علم فیزیک، اینشتین، ترجمه: احمد آرام.
18. پاول فایرابند، برضد روش، ترجمه دکتر مهدی قوام صفری، صص (14-313) و (43-39) و (373-372)
19. علم و شبه علم، ایمره لاکاتوش، ترجمه: شاپور اعتماد، ص 110 مندرج در دیدگاهها و برهانها.
20. درباره مشاهده علمی ـ لودویک فلک، ترجمه: شاپور اعتماد ص 59، مندرج در کتاب دیدگاهها و برهانها.