آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

: به نام خدا و با تشکر و سپاس از اینکه شرکت در این گفتگو را پذیرفتید. موضوع بحث مدیریت علوی و تطبیق آن با زمان حاضر است. در ابتدا تقاضا می‏کنیم توضیحی درباره مدیریت بفرمایید و اینکه مدیریت به معنای کنونی چه ارتباط و نسبتی با دین می‏تواند داشته باشد؟
قراملکی: بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم. مدیریت امروز مفهوم سیّالی پیدا کرده است. به طور کلی یکی از تفاوتهای قرن 21 با اعصار قبل سیّال بودن و بازسازی مستمر مفاهیم است. اگر در قرن 19 و 20 به مدیریت نگاه می‏کردیم می‏توانستیم یک تعریف بیش و کم ثابتی را ارائه بدهیم. اما امروز چنین نیست. یعنی امروزه تعریف بسته‏ای از مدیریت ارائه نمی‏کنند. بستگی دارد که شما از چه منظری به آن نگاه کنید.
به عنوان مثال اگر دغدغه شما بهره‏وری باشد، مدیریت را تعریف می‏کنند به تلاش برای اثربخشی و کارآیی یک گروه. بهرحال آنچه در مدیریت مهم است وجود گروه است و این رکن مهم مدیریت است. نکته بعدی ارتباط این گروه است برای رسیدن به یک هدف. منتهی این گروه و ارتباط و هدف که ارکان هستند، با توجه به پارادایم‏های مختلف عناصر مختلفی را هم به میان می‏آورند.
من مقدمةً این نکته را عرض می‏کنم تا به اصل بحث بپردازیم. ما در جامعه‏مان به لحاظ مدیریتی پارادایم‏هایی را گذرانده‏ایم و در یک پارادایم‏هایی هم هستیم. منظور من از پارادایم فعلاً یک فضای کلی است که حتی برای تفکر درباره مدیریت، مدل شده است. ما قبلاً بحران و دغدغه تولید داشتیم و مدیریت را براساستولید فهمیدیم. در تولید آیا منابع انسانی اهمیت دارد یا مدیریت منابع انسانی اهمیت دارد یا سرمایه اهمیت دارد یا مواد اولیه. ولی بهر حال محور اصلی که مدیریت را شکل می‏داد تولید بود. امروزه ـ در چند سال اخیر ـ وارد پارادایم بازار شده‏ایم. یعنی درمدیریت آنچه که مهم است بازار است. به گونه‏ای این پارادایم مهم شده که به تدریج مدیران صنعت و مدیران بخش شهری هم، باز به افراد به چشم مشتری نگاه می‏کنند. حتی مدیریت بخش رفاهی و خدمات توان‏بخشی نیز نگاهشان نگاه بازار شده یعنی یک مفهومی از مارکتینگ آمده و هاله‏ای و فضایی را ایجاد کرده است.
پارادایم دیگری که ما هنوز به آن نرسیده‏ایم ولی چند سال دیگر ناگزیر به آن خواهیم رسید، پارادایم مدیریت سرمایه یا فاینانس است که آن به مدیریت شکل و شمایل خواهد داد. دلیل عمده‏اش این است که ما معمولاً از بیرون یک پارادایم نگاه نمی‏کنیم بلکه در درون یک پارادایم می‏ایستیم و مدیریت را تعریف می‏کنیم و می‏گویم مدیریت این است و جز این نیست. در نتیجه به یک حصر گرایی روش شناختی دچار می‏شویم. اگر فراتر از پارادایم‏ها نگاه کنیم آنگاه می‏توانیم از مدیریت یک تعریف روشن‏تری داشته باشیم.
نکته دوم آن است که به هر روی امام علی علیه‏السلام مدیر و رهبر بوده‏اند. ما مفهوم رهبری را جدای از مفهوم مدیریت به کار می‏بریم. چون با هم تفاوت دارند. اما در مورد حضرت علی علیه‏السلام به دلیل وضعیت ساختار حکومتی آن روزگار حضرت امیر علیه‏السلام هم مدیریت داشته‏اند و هم رهبری. و هم مدیریت مدیران داشته، که این اصل بسیار مهمی است که ما نباید از آن غفلت کنیم.
امروزه مدیریت درجه یک داریم و درجه دو. یعنی امروز یک مدیریت صنعت داریم و یک توسعه و مدیریتِ مدیریت صنعتی داریم. در همه شاخه‏ها این هست.
امیرالمؤمنین علیه‏السلام در نهج‏البلاغه در نامه‏هایی که به فرمانداران خود یا به افراد دیگر نوشته که در تعریف مدیریتی ما به نحوی یا جزو محیط مستقیم مدیریت هستند یا جزو محیط غیر مستقیم. تأمّل در این نامه‏ها نشان می‏دهد که حضرت امیر علیه‏السلام نسبت به مدیران خودش با حساسیت و جدیت برخورد می‏کرده است؛ به عبارت دیگر امیرالمؤمنین در آنچه که امروزه به آن ارزیابی عملکرد مدیران و آموزش مدیران می‏گوییم، در مقیاس جامعه آن روز، بسیار پیشتاز بودند. اینکه می‏گویم در مقیاس جامعه خودش، یعنی نباید انتظار داشته باشیم که آن حضرت یک سیستم پیچیده ارزیابی عملکرد مدیران که امروز می‏شود برای مدیریت آموزش و پرورش ارائه کرد، ایشان هم ارائه کرده باشد. در مقیاس با جامعه خودشان می‏بینیم آن حضرت سیستم ارزیابی دارند ـ سیستم ارزیابی خیلی عجیب، یعنی تمام فرماندارانی که آن حضرت عوض میکند، اگر مطالعه کنیم، می‏بینیم همه در پرتو ارزیابی خاص علی علیه‏السلام بوده است. چیزی که تا حدودی امروز درجامعه ما فراموش شده است. از این رو به اعتقاد من حضرت امیر علیه‏السلام هم در مدیریت و هم در رهبری و هم در مدیریت مدیران، در مقطعی از تاریخ به نحو تاریخی و انضمامی - نه به نحو انتزاعی و فلسفی - در عمل مدیریت داشته است. این یک حقیقت تاریخی است.
: این مدیریت با آنچه که ما امروز داریم چه نسبتی دارد؟
قراملکی: از سال 1970 به این طرف در دانش مدیریت به ویژه مدیریتی که در محافل دانشگاهی و اجرایی آمریکایی به میان آمد چیزی به نام «اخلاق حرفه‏ای» به عنوان یک اصل در همه بخشهای مدیریت مطرح شد. در واقع دو بحث مطرح بود یکی مسؤولیتهای اجتماعی مدیران و دیگری اخلاق حرفه‏ای مدیران. متأسفانه کتابهایی که به زبان فارسی ترجمه می‏شدند، هشتاد درصد مترجمان این بحثها را حذف می‏کردند. به خصوص اگر از سال 1970 به بعد کتابهای ترجمه شده را بامتن اصلی مقایسه کنید می‏بینید این بحثها حذف شده است. تنها معدودی از مترجمان این قسمتها را حذف نکرده‏اند، مثل مترجمان کتاب «مدیریت استراتژیک» نوشته «فورد آر، دیوید»، در این کتاب بحثی هست تحت عنوان «اصول اخلاقی و مدیریت استراتژیک». امروز در برخی شرکتهای خیلی بزرگ، «مدیریت اخلاق» گذاشته‏اند. هر شرکتی منشور اخلاق حرفه‏ای دارد. و این مبنایی شده در مدیریت و معتقدند که اساسا مبنای مدیریت درجامعه امروز، در هر پارادایمی باشد - مدیریت تولید، مدیریت بازار یا سرمایه ـ اخلاق یک عنصر بسیار مهم و تعیین کننده است.اخلاق حرفه‏ای چیست؟ اخلاق حرفه‏ای به ما می‏گوید که یک سازمان، شرکت و بنگاه، یا هر واحدی که در نظر بگیرید، چه این واحد آموزشی باشد، چه پژوهشی، چه صنعتی، چه خدمات شهری و رفاهی، همانند یک فرد تعهدات اخلاقی دارد. همانگونه که یک فرد اخلاقا متعهد است که به عنوان یک فرد دروغ نگوید، وفادار باشد و حسد نکند، در اخلاق حرفه‏ای می‏گویند خود واحد هم تعهد اخلاقی دارد. یعنی یک بنگاه و شرکت تعهدات اخلاقی دارد.
چرا این تعهدات اخلاقی در شرکت و سازمان اهمیت بسیار زیاد دارد؟ فرض کنید که یک شرکتی در مدیریت هیچ نقطه ضعفی نداشته باشد. مجرب‏ترین مدیران و عالم‏ترین افراد را در بحثهای مختلف داشته باشد و به لحاظ علمی و حرفه‏ای و فنی هیچ مشکلی نداشته باشد، یعنی همه متخصّص، مجرّب باشند، اما این مدیران دغدغه «اخلاق» شرکتشان را نداشته باشند. یعین دغدغه تولید و بازار و سرمایه را دارند ولی نسبت به اخلاق بنگاه دغدغه‏ای ندارند. از نظردانش مدیریت چنین مدیرانی هرگز موفق نخواهند شد. ممکن است به صورت مقطعی برای مدت محدودی گل کنند، به دلیل شرایط بیرونی، اما اینها هر گز موفقیت پایدار نخواهند داشت. چرا؟ چون آنچه شرکت را پیش می‏برد. و موفق می‏کند عبارتند از:
1ـ تنش‏های درون سازمانی نداشته باشد؛
2ـ انگیزش افزایش داشته باشد؛
3ـ اعتماد آفرینی وجود داشته باشد.
این هر سه، از اخلاق می‏آید. تنها یکی را به عنوان مثال ذکر می‏کنیم. اگر شرکتی اعماد آفرینی نکند، کارکنانش وفادار نخواهند بود. بانکهایی که می‏خواهند در آن شرکت سرمایه‏گذاری کنند ریسک سرمایه‏گذاری نخواهند کرد، یعنی نرخ جذب اعتبار پایین می‏آید. مشتری هم که می‏خواهد از آن شرکت تولیدات و محصولاتی بخرد، اعتماد ندارد. لذا ممکن است در قابت با شرکتهای دیگر عقب بماند. ممکن است ما دولت سالارانه یک صنعت را انحصاری کنیم و مردم مجبور باشند تنها از همان طریق جنس تهیه کنند، اما اگر این جبر نباشد و رقابت بیاید، بازار را از دست می‏دهد چون مشتری به آن اعتماد ندارد.
حتی افراد ذینفع هم به آن شرکت اعتماد ندارند. مثلاً شما موادّ اوّلیه اینشرکت را فراهم می‏کنید، اگر به این شرکت اعتماد نداشته باشید چگونه می‏توانید با او معامله کنید. مثلاً کار شما «کنت سانتره» است، و حالا فصل خریدن سیب است، کشاورز اگر به شما اعتماد نکند آیا سیبش را به شما می‏دهد؟ حتما به رقیب شما می‏دهد. بنابراین اگر دقت کنید کلید طلایی موفقیت یک شرکت، اعتماد است. و این مسأله‏ای ساده و واضح است.
سؤال این است که این اعتماد از کجا می‏آید؟ اعتماد از صرف تخصص علمی نمی‏آید.تخصص علمی یک عامل از صدها عامل است. یعنی من هر چه آدم متخصصی باشم صرف تخصص باعث نمی‏شود دیگران به من اعتماد کنند. چنانکه اگر کسی پزشک متخصص خیلی قوی باشد اما در جامعه معروف شود به اینکه آدم نادرستی است، کسی به مطبش نمی‏رود. اعتماد از کجا به دست می‏آید؟
اعتماد از نرخ پیش بینی‏پذیری سازمان می‏آید. یعنی هر چه سازمان شما پیش‏بینی پذیرتر باشد بیشتر به شما اعتماد می‏کنند. پس رمز اعتماد قابلیت پیش‏بینی است. در طبیعت این گونه است. در طبیعت کجا اعتماد می‏کنید؟ مثلاً وقتی زیر کتری آتش می‏گذارید با چه اعتمادی این کار را می‏کنید؟ چون پیش‏بینی می‏شود و قانون هست که در صد درجه این آب می‏جوشد و اگر کتری سوراخی داشته باشد که بخار بیرون برود، منفجر نخواهد شد. شما اگر این پیش‏بینی را نمی‏کردید آیا جرأت می‏کردید هر روز چیزی روی آتش بگذارید که منفجر بشود و به عده‏ای آسیب برساند؟
طبیعت ذاتا پیش‏بینی‏پذیر است، و هر چه علم ما بیشتر باشد، بیشتر می‏توانیم پیش‏بینی کنیم و لذا بیشتر به آن می‏توانیم اعتماد کنیم، سازمان هم همین گونه است.
مثال دیگری را هم عرض می‏کنم. فرض کنید شما پدری باشید که در داخل خانه برای فرزندتان قابل پیش‏بینی نباشید. یعنی فرزند شما نداند که عکس‏العمل شما در اینجا چه خواهد بود. آیا به شما اعتماد خواهد کرد و اسرار و مشکلاتش را به شما خواهد گفت؟ قطعا خیر.
لذا همان گونه که فرد باید پیش‏بینی‏پذیر باشد تا قابل اعتماد باشد، شرکت و سازمان هم باید پیش‏بینی‏پذیر باشد.
خداوند طبیعت را از طریق قانونمند کردن، پیش‏بینی‏پذیر کرده است. «ابا اللّه‏ اَنْ یجری الامور الاّ باسبابها»، خداوند عالم برای طبیعت قانون قرار داده واین قانونمندی پیش‏بینی‏پذیر است.
اما یک شرکت را چه چیزی پیش‏بینی‏پذیر می‏کند؟ یک شرکت را وجود قانون به علاوه اخلاق پیش‏بینی‏پذیر می‏کند. هر چه شرکت اخلاقی و قانونی‏تر باشد، پیش‏بینی پذیرتر خواهد بود. پس صرف قانون برای پیش‏بینی‏پذیری کافی نیست. وفاداری به قانون هم لازم است و این را اخلاق تضمین می‏کند. بنابراین اخلاق برای اینکه ظلم و تبعیض نشود سازمان را نظام‏مند می‏کند. ترفیع نظام‏مند، پاداش نظام مند، آموزش نظام‏مند، استخدام نظام‏مند و از این قبیل، اعتماد می‏آورد. فرض کنید شما در جذب متخصص مشکل دارید. چند جور راه جذب داریم:
1ـ شما می‏توانید به اطرافیانتان بگویید یک نفر متخصص برای ما پیدا کنید.
2ـ می‏توانید فراخوان ملّی کنید. یعنی در روزنامه بنویسید ما چنین نیرویی را می‏خواهیم. از نظر اخلاق حرفه‏ای این دوّمی اخلاقی است و آن اوّلی اخلاقی نیست. چرا؟ اخلاق حرفه‏ای می‏گوید وقتی می‏خواهی یک نفر را استخدام کنی این فرصت اشتغال را در اختیار ملت قرار بده تا همه از این فرصت استفاده کنند.
گزینش و شاخصه‏های خودت را داشته باش ولی فراخوان ملی باشد.
خوب اگر مردم بدانند که شما در استخدام کردن نیرو به مردم در سطح ملی احترام می‏گذارید، طبیعتا به شما اعتماد می‏کنند. اعتماد کلید طلایی پیشرفت یک شرکت و سازمان است. چرا؟ چون نرخ سرمایه‏گذاری بالا می‏رود، به شما اعتماد می‏کنند و موادّ اوّلیه به شما می‏دهند، مشتری اعتماد می‏کند تا از شما خرید کند. کارکنانتان انگیزش پیدا می‏کنند. چون سازمان عادلانه شده، تنشهای درونی کمتر می‏شود و بهره‏وری سازمان بالا می‏رود. مدیریت امروز تعریفش به بهره‏وری است.
به همین دلیل از سال 1970 به این طرف دیده‏اند کلید طلایی یک شرکت اعتماد آفرینی است.
: لطفا درمورد ابعاد اخلاق حرفه‏ای در مدیریت توضیح دهید.
قراملکی: اخلاق حرفه‏ای ابعاد مختلف دارد. در اخلاق حرفه‏ای شما به خیلی کسان در خیلی از زمینه‏ها تعهدات اخلاقی دارید. یعنی مثلاً شما نسبت به مدیرانتان تعهد اخلاقی دارید. مدیر نسبتبه مالک تعهد اخلاقی دارد. نسبت به محیط زیست تعهد اخلاقی دارید. نسبت به حقوق بشر تعهدات اخلاقی دارید و نیز نسبت به کارکنان تعهدات اخلاقی دارید. بر این اساس تعهدات اخلاقی را تعریف می‏کنید و برای هر یک، منشور اخلاقی می‏نویسید. که اصطلاحا به آن می‏گویند منشور اخلاق حرفه‏ای. امروز شرکتهای صنعتی برتر در دنیا منشور اخلاق حرفه‏ای دارند. این منشور اخلاقی را:
1ـ می‏نویسند؛
2ـ اعلام می‏کنند؛
3ـ به آن عمل می‏کنند.
این سه با هم لازم است.
در جامعه ما اصلاً مدیران ما دغدغه تعهدات اخلاقی بنگاه را خیلی کم دارند. تا آنجا که من مطالعه کرده‏ام هیچ شرکتی تا اکنون منشور اخلاقی ننوشته است! در این آموزشهای وارداتی از طریق ترجمه غالبا، وفادارانه ترجمه نکرده‏اند. این امر عوامل زیادی دارد ده سال پیش مدیران ما دغدغه تولید داشتند. فکر می‏کردند تولید را بدون ارتباط با اخلاق می‏توان حل کرد.
به هر روی تا کنون به اینجا رسیدیم که رکن اصلی در مدیریت امروز اخلاق حرفه‏ای است. در آمریکا یک بنگاه «آنتن ساز» در فروش یک آنتن دو هزار دلاری دروغ گفته بود و مشتری به کانون اخلاق حرفه‏ای شکایت کرده بود، فقط به عنوان اینکه دروغ گفته، نه اینکه ظلم کرده است (بخشی از مسؤولیتهای قوه قضائیه در غرب برعهده کانون اخلاق حرفه‏ای است) کانون اخلاق حرفه‏ای آن شرکت را پانصد میلیون دلار جریمه کرد. این قضیه به سطح مطبوعات کشیده شد که چه نسبتی است بین جرم و مجازات؟ کانون اخلاق حرفه‏ای جواب داد که ما در دهکده جهانی فقط از طریق اخلاق حرفه‏ای می‏توانیم حاکم باشیم.
البته باید این نکته را تذکر بدهم که روی آورد غرب به اخلاق حرفه‏ای در بخش مدیریت یک روی آورد ابزار گرایانه است نه اصیل. یعنی اخلاق در آنجا، با اصالتی که برای ما دارد مطرح نیست. اخلاق برای آنها یک ابزار است. ما بالاتر از این ادعا داریم ولی متأسفانه پایین‏تر از آن را هم هنوز به عمل نیاورده‏ایم.
: با توجه به اینکه جامعه ما جامعه اسلامی است اگر بخواهیم منشور اخلاق حرفه‏ای بنویسم باید از چه منابعی استفاده کنیم؟
قراملکی: مثلاً اگر شرکت ایران خودرو بخواهد اخلاق حرفه‏ای بنویسد، آیا می‏تواند اخلاق حرفه‏ای کارخانه پژو را ازفرانسه بیاورد و ترجمه کند؟ امکان ندارد. چون اخلاق حرفه‏ای باید «فرهنگ وابسته» باشد، ناظر به مشکلات فرهنگی باشد. اخلاق حرفه‏ای در کشور اسلامی باید اسلامی باشد، کار بردی و علمی باشد. اخلاق حرفه‏ای چندین ضلع دارد؛ از جمله:
1ـ دانش تخصصی. متأسفانه در کشور ما چنین نیست و گرایش اخلاق حرفه‏ای نداریم. در حالی که در دنیا اخلاق حرفه‏ای یک دانش است؛
2ـ دانش کاربردی است؛
3ـ دانش حرفه‏ای است این ضلع علاوه بر کار بردی بودن ناظر به یک حرفه است. مثلاً اخلاق حرفه‏ای ورزش با اخلاق حرفه‏ای مطبوعات فرق می‏کند یا اخلاق حرفه‏ای تجارت با اخلاق حرفه‏ای صنعت فرق دارد. در صنعت هم اخلاق حرفه‏ای صنایع موادّ غذایی با اخلاق حرفه‏ای صنایع خودرو سازی فرق دارد. در دنیا این گونه تخصصی شده است؛
4ـ اخلاق حرفه‏ای فرهنگ وابسته است. مثلاً اخلاق حرفه‏ای کردستان نشینها با تهران نشینها فرق می‏کند. اگر کارخانه‏ای در کردستان باشد، منشور اخلاقی‏اش با کارخانه‏ای که در تهران است فرق می‏کند. البته فرق بالجمله نیست، فرق فی الجمله است. و نیز اخلاق حرفه‏ای در ایران با اخلاق حرفه‏ای در ژاپن فرق می‏کند؛
بنابراین گروه «بهمن» ما نمی‏تواند اخلاق حرفه‏ای «مزدا» را ترجمه کند و بگوید چون من نماینده «مزدا» در ایران هستم پس اخلاق حرفه‏ای آن راهم پیاده می‏کنم.
5ـ اخلاق حرفه‏ای یک دانش میان رشته‏ای است. یعنی اگر کسی بخواهد اخلاق حرفه‏ای بنویسد باید در چند زمینه متخصص باشد. صنعت، فرهنگ، منابع دینی، مسائل اخلاقی و علم اخلاق به عنوان مثال برای درس اخلاق پزشکی که برای رشته‏های علوم پزشکی در دانشگاههای ما ارائه می‏شود تاکنون یا علمای دین می‏رفتند که پزشکی نمی‏دانستند یا پزشکان پیشکسوت می‏رفتند که از علم اخلاق چیزی نمی‏دانستند. در حالی که اخلاق حرفه‏ای بحثهای بسیار تخصصی دارد.
تا اینجا به این نتیجه می‏رسیم که: در مفهوم سازی‏های نوین از مدیریت به ویژه از سال 1970 به این طرف هر چه جلوتر می‏رویم روی اخلاق بیشتر تأکید می‏شود.و شرکتها و سازمانها در همه جا باید برای خود منشور اخلاق حرف‏های بنویسند.
مثلاً اگر شهرداران این کشور اخلاق حرفه‏ای را بنویسند و اعلام کنند و به آن وفادار باشند، در جامعه بسیار موفق خواهند شد. مردم به آنان اعتماد خواهند کرد. نیروی انتظامی نیز به همین شکل اگر اخلاق حرفه‏ای بنویسد، اعلام کند و وفادار به آن باشد بسیاری از بِزه‏کاریها کم می‏شود.
اکنون عرض می‏کنم که در جامعه اسلامی برای نوشتن اخلاق حرفه‏ای به دانشی مثل علم فقه نیاز داریم. منتها در اخلاق کار فقیه چیست؟ فقیه می‏بیند مشکلی در بانک هست به نام کارت اعتباری، فقیه باید حکم کارت اعتباری را بداند. از فقیه می‏پرسند می‏خواهیم کارت اعتباری ایجاد کنیم، حرام است یا حلال؟ فقیه چه می‏کند؟ آیا در ذهن فقیه چنین است که اگر قرآن راباز کرد یا به سنت مراجعه کرد، واژه کارت اعتباری را پیدا کند؟ نه. فقیه کارش را بلد است. فقیه می‏گوید ما در متون دینی اصول داریم، و تفریع فروع می‏کنیم. با روش علمی خاص که به آن اجتهاد گفته می‏شود. اجتهاد یک پژوهش روشمنداست برای به دست آوردن تکالیف ما در مواردی که بوجود می‏آید. و این پدیده از عصرغیبت تا به امروز مستمر بوده است.
اخلاق یک چنین دانشی لازم دارد. مثالی را عرض می‏کنم:
در اطاق بورس که معامله می‏کنند. به عده‏ای از معامله کنندگان می‏گویند «اینسایدر» اینسایدر کسی است که وقتی می‏خواهد معامله بورس بکند و سهم شرکتی را بخرد، اول با نفوذ و روشهای پنهانی خاص می‏رود اسرار آن شرکت را به دست می‏آورد، پرونده‏های محرمانه آن را می‏خواند، بعد معامله می‏کند. و میلیاردها سود می‏کند. در برزیل آدمی که اینسایدر باشد را اعدام می‏کنند. در اروپا هم اشد مجازات را دارد. چون باعث فساددر اقتصاد جامعه است. حالا فرض کنید کسی در این جامعه آگاهی اخلاقی پیدا کند در رابطه با اطاق بورس ببیند که عده‏ای اینسایدر هستند. از عالمان دینی می‏پرسند با اینسایدر چکار کنیم، چه حکمی دارد؟ جرم است یا نه خلاف هست یا نیست؟ اولاً به کجا مراجعه کند؟ چون جنبه اخلاقی دارد، به دانشکده مدیریت اقتصاد مراجعه نمی‏کنند. اینجا دانشکده مدیریت اقتصاد موضوع شناس است. اما حکم را باید عالم دینی بدهد. و بگوید که مطابق متون دینیما اینسایدر ناشایست است. بنابراین سیر بحث ما این گونه بود که منشور اخلاق ضروری است. ولی ما هیچ دانشمندی را تربیت نکرده‏ایم که بتواند برای ما احکام و اخلاق حرفه‏ای را یک به یک بگوید. مثلاً «تعدیل نیروی انسانی» اخلاقا خوب است یا بد؟ به سادگی نمی‏توانیم جواب بدهیم.
یک راهی وجوددارد - که در غرب هم همین راه را رفته‏اند - و آن اینکه یک سری اصول اخلاقی وجود دارد، از آن اصول فروع را استخراج می‏کنند.
جامعه ما شبیه به جایی است که گرسنگانی خوابیده‏اند روی گنجی. ما اصول اخلاقی مان را داریم، اما تفریع فروع نداریم.
جالب این است که بدانید غربیها به چه اصول اخلاقی تکیه می‏کنند، یک به یک را در نهج‏البلاغه نشان می‏دهید. نمونه‏هایی را خواهم گفت.
پس ما برای اینکه اصول منشور اخلاقی بنویسم هیچ نیاز نداریم به جایی، بلکه ما در این زمینه صادر کننده بوده‏ایم. در این اصول همه حرفه‏ها مشترکند. چون تفاوت حرفه‏ها در فروع است. در حرفه بحث در این است که آیا مدیر فقط در مقابل مالک تعهد دارد، یا در قبال جامعه هم تعهد دارد؟ یک اصلی باید به این مسأله جواب بدهد. حالا آن اصل جوابی را که داد در همه حرفه‏ها می‏توانید آن را پیاده کنید.
: آیا این اصول به صراحت در متون دینی و از جمله نهج‏البلاغه آمده است؟ و چگونه قابل استنباط است؟
قراملکی: دقیقا. ما این اصول را در متون دینی و به ویژه نهج‏البلاغه داریم. فقط باید کسی باشد که صنعت را بشناسد، مدیریت شهری را بشناسد، مدیریت امروز را بداند، مشکلات اخلاقی را بفهمد، توان علمی تبدیل مشکل به مسأله را داشته باشد (که خیلی‏ها نمی‏دانند فرق مشکل و مسأله چیست) و بعدا بیاید برای حل این مسایل از اصول استنباط کند.
بنابراین ما برای بهره‏وری در مدیریت نیاز به اخلاق داریم. برای اخلاق نیاز به منشور اخلاقی داریم، برای منشور اخلاقی نیاز به اصول اخلاقی داریم. و اصول اخلاقی به نظر بنده یعنی نهج‏البلاغه و آموزه‏های دینی.
در واقع مدیریت امیرالمؤمنین علیه‏السلام مدیریت «اخلاق محور» بوده است. درست به معنایی که امروزه می‏گویند. با یک فرق. امروزه این اخلاق را فقط ابزارمی‏دانند. امیرالمؤمنین اصیل می‏دانست. و تحقیقات اخیر نشان داده که در یک بنگاه اگر اخلاق، اخلاق ابزار گرایانه باشد، نه تنها پایدار نمی‏ماند، بلکه ضد خودش را دردل خودش می‏پروراند. فهم این نکته خیلی ساده است. چون وقتی اخلاق ابزاری شد، آنی که ارزش دارد اهداف اقتصادی شما است، در نتیجه ابزارها می‏تواند به تدریج به وسیله اهداف توجیه بشود. و این یعنی اینکه یک سازمان در درون خودش می‏تواند از اخلاقی بودن حرکت کند به ضداخلاق. امروزه اخلاق ابزارگرایانه را اخلاق نابالغانه می‏دانند.
اما اخلاق اصیل و اصالت گرایانه اخلاقی است پایدار و ماندگار و ضد خودش را نمی‏پروراند. مثلاً زمانی هست که می‏گویند آدمها در بنگاه احترام دارند، اگر احترام به افراد نگذارید بنگاه از هم می‏پاشد. علی علیه‏السلام هم می‏فرماید آدمها در بنگاه احترام دارند اما نمی‏گوید چون اگر احترام نباشد سازمان از هم می‏پاشد، بلکه می‏گوید: احترام دارند چون انسانند و این خیلی مهم است. در این جمله علی علیه‏السلام به مالک اشتر دقت کنید که می‏فرماید تو که به عنوان مدیریت و رهبری در جامعه مصر می‏روی، مردمانت (این مردمانت یعنی محیط مستقیم و غیر مستقیم تو) یا برادر دینی تواند و یا مثل تو انسانند.
شما بروید متون اخلاق حرفه‏ای را در غرب نگاه کنید، خودشان خواهند گفت ما پیشرفته‏تر از این هیچ اصل اخلاقی نمی‏توانیم داشته باشیم. این معنایش این است که در مدیریت، انسانیت قبل از دین است. اصلاً این منشور حقوق بشر بوده است. یعنی اگر ارباب رجوع تو دین هم ندارد یادت باشد که او یک انسان است. و این مترقی‏ترین اصل اخلاقی است که امروزه بعد از این همه فراز و نشیبی که اروپا آن همه هزینه کرده و آن همه آفات دیده تازه رسیده به اینجا، خوب ما همین را در نهج‏البلاغه داریم. آنهم در کجا، در نامه یک رهبر به یک مدیرش. یعنی این یک آموزه مدیریتی است که به ما روش می‏دهد. این بحث وجود دارد که ما از نهج‏البلاغه در مدیریت، ارزش را بگیریم یا روش را؟
ما می‏گوییم این دو تا از هم جدا نیستند. ارزشها، روشها را تعریف می‏کنند.
فقط به این معنا جدایی دارند، که ارزشها را متون دینی به شما می‏دهند، و شما با عقل و علمتان باید روشهایی را که به این ارزشها وفادار هستند به میانبیاورید. این دو، سرنوشت جدای از هم ندارند. بنابراین فهم من این است که امروز با توجه به مسایل عینی جامعه، یعنی اگر بخواهم ناظر به مسایل عینی جامعه حرف بزنیم و در یک فضای انتزاعی حرف نزنیم و اگر حداقل به ده سال آینده کشور و دنیا توجه کنیم، به این نتیجه خواهیم رسید که مهم‏ترین اصل در مدیریت، اخلاق حرفه‏ای است. اگر این نکته را بفهمیم، آنوقت نیاز ما به علی علیه‏السلام و به نهج‏البلاغه اولاً تعریف میشود، ثانیا ضرورتش فهمیده می‏شد و ثالثا روش استفاده ما هم از نهج‏البلاغه تحدید می‏شود (حدودش معین می‏شود). در اینجا بد نیست مقاله‏ای را معرفی کنم که جناب آقای دکتر سید مهدی الوانی، یکی از استادان پیشکسوت مدیریت تحت عنوان «منشور اخلاقیات سازمانی در کلام مولا علی علیه‏السلام » نوشته و در فصلنامه مدیریت دولتی شماره 48 و 49 چاپ شده، توصیه میکنم این مقاله را دوستان بخوانند. البته کار اوّلیه‏ای است و کارهای اولیه همیشه نقصانهای خاص خود را دارند.
ایشان سعی کرده اول اخلاقی که می‏شود برای سازمان و حرفه آورد، یک یک را ازنهج‏البلاغه بیان کند. البته مدلها و چارچوبهای من با این مقاله تفاوت جدی و آشکاری دارد. ولی به خاطر احترام به یک پیشکسوت دیدگاه ایشان را برای شما مطرح می‏کنم که معتقد است در اخلاق سازمانی نهج‏البلاغه چهار نوع مصلحت داریم. یعنی اینکه بنگاه از نظر تعهدات اخلاقی متعهد به چه کسی است؟ می‏گوید به چهار جهت. یکی مصلحت عمومی است و موارد زیادی را هم در رابطه با مصلحت عمومی از نهج‏البلاغه استقصاء کرده است. به عنوان مثال این فرمایش حضرت که: «آشتی دادن میان مردمان بهتر است از نماز و روزه سالیان» یا «داد مردم را از خود بدهید» و «مبادا نکو کار و بدکار در دیده‏ات برابر آید».
دوّم مصلحت حکومتی و قانونی. سوّم مصلحت سازمانی و حرفه‏ای، و چهارم مصلحت شخصی. برای هر یک نمونه‏هایی ذکر می‏کند و معتقد است در نهج‏البلاغه یک تعادل و سازگاری بین این چهار نوع مصلحت ایجاد شده است. یعنی مصلحت‏های شخصی از بین نرفته، مصلحت عمومی هم دا نشده، مصلحت سازمانی و حکومتی هم فدا نشده است.
حاصل سخن تا اینجا این است که نهج‏البلاغه یک منبع ناشناخته و غنیبرای تدوین اخلاق حرفه‏ای در سازمانها است. البته این کار تخصصی می‏خواهد. وتخصص آن علم اخلاق حرفه‏ای است و متأسفانه در جامعه ما چنین علمی فعلاً رونق نیافته و بسی جای تأسف است که درغرب در دانشهای مدیریت شاخه‏ای به عنوان اخلاقی حرفه‏ای دارند (در سطح فوق لیسانس و دکتری و نشریات علمی) ولی ما که جامعه‏مان دینی است و پیامبر ما فرموده‏اند «انی بعثت لاتّمم مکارم الاخلاق» در مدیریت، اخلاق را حذف کرده‏ایم.
: آیا این مسأله همان بحث تخصص و تعهد و رابطه بین آندو در مدیریت نیست؟
قراملکی: بله. ممکن است عده‏ای از این راه وارد بحث بشوند و بگویند بیایید تعهد را از تخصص جدا کنیم و دغدغه تعهد را بر تخصص ترجیح دهند یا برعکس. اما در اخلاق حرفه‏ای این مشکل نیز حل شده است. به این شکل که اخلاق حرفه‏ای به ما می‏گوید شمای مدیر اگر تخصص نداشتی، خیلی هم آدم پاک ومتعهدی بودی، و در عین حال این مسؤولیت را قبول کردی، این غیر تعهد است. پس متعهد غیر متخصصی وقتی کاری را که در تخصص او نیست می‏پذیرد، متعهد غیر متعهد است. یعنی اساسا پارادوکس است. این هم از آموزه‏های اخلاق حرفه‏ای است.
من در این زمینه توصیه می‏کنم که باید بیشتر انگیزه ایجاد کرد، باید بیشتر ترغیب کرد.
به دیگر سخن وقتی که در سال امیرالمؤمنین علیه‏السلام از مدیریت حضرت علی علیه‏السلام صحبت می‏کنیم خوب است بجای بحثهای کلّی و انتزاعی بیاییم ببینیم امیرالمؤمنین علیه‏السلام در مدیریت خود چگونه اخلاق را حاکم می‏کند و با اخلاق میوه مدیریت را می‏چیند؟ تصورات ما قدری آنالیز شده است. یعنی فکر می‏کنیم ارزشها جدای از روشها هستند. مدیریت یک چیز است و اخلاق چیز دیگر. در حالی که رابطه اخلاق با مدیریت رابطه عارض و معروض نیست. امروزه رابطه بین این دو رابطه مقدم است، یعنی آنچه که مدیریت را مدیریت می‏کند اخلاق حرفه‏ای است، بنابراین اخلاق حرفه‏ای باید خیلی جدی تلقی شود.
: برخی از اصول اخلاقی که در نهج‏البلاغه برای اخلاق حرفه‏ای و مدیریت ذکر شده را توضیح دهید.
قراملکی: به طور کلی اصول اخلاقی که در نهج‏البلاغه برای اخلاق حرفه‏ای می‏توان بیان کرد و امروز هم شدیدا به آن نیاز داریم. چند چیز است.
یکی حرمت انسان است. یعنی بدانیم که انسان چه در لباس کارگر، چه در لباس کارمند، یا مدیر یا شهروند و چه در لباس خطاکار و غیر آن، محترم است. اخلاق حرفه‏ای شما در هیئت تخلفات براساس آموزه امیرالمؤمنین به شما می‏گوید نگویید این فرد بد است حتی اگر محکوم بشود به کار بد، بگویید این انسانی است محترم با کار خلاف. کارش بد است.
دوم: امیرالمؤمنین علیه‏السلام به ما می‏فرماید در مورد انسان بماهو انسان «ارزش داوری نکنید»، همه مخلوق خدایند اگر دیندارند که دین دارند واگر دیندار نیستند، «نظیرٌ لک فی الخلق» در مورد آدمها ارزش داوری نکنید اما در مورد خلق و خو و رفتارشان در ارزش داوری احتیاط کنید.
سوم: آموزه مهم دیگری که امیرالمؤمنین علیه‏السلام به ما می‏گوید بحث آزادی است. بزرگترین مشکل در مدیریت این است که سازمان، گروه، اداره و شرکت به دلیل آن سیستم و بافتی که دارد هویت ستان است، یعنی آدمها قبل از اینکه وارد آن اداره و شرکت بشوند یک جورند، و وقتی وارد آن شدند، گویی که همه چیزشان را از دست می‏دهند، یعنی اسیر می‏شوند. اداره و شرکت آزادی ستان و هویت ستان است. این یکی از معضلاتی است که ما در مدیریت با آن در گیر هستیم. یعنی آزادیهای فردی به طور کلی از بین می‏رود.
خیلی‏ها در این زمینه بی محابا عمل می‏کند. یعنی وارد شرکت ومدیریت می‏شوند و به جای اینکه ماشین ابزار آنها بشود، آنها خود ابزار ماشین می‏شوند. به جای اینکه مدیریت ابزار آنها بشود، آنها می‏شوند ابزار مدیریتها. امیرالمؤمنین علیه‏السلام می‏فرماید: «ولاتکن عبد غیرک و قد جعلک اللّه‏ حُراًّ» این شعاری است که باید روی همه مجموعه‏های مدیریتی زد که مواظب باشید مدیریت شما را از خودتان نستاند. آزادی یک ارزش اخلاقی است در حرفه، آنهم اصل است. یعنی شما با این اصل می‏توانید یک ترازو درست کنید. تصمیمی که می‏گیرید می‏توانید بفهمید این تصمیم اخلاقی است یا نه؟ اگر با آزادی‏های شخصی و مشروع منافات داشته باشد، شما به عنوان یک مدیرعامل حق ستاندن این آزادی را ندارید.
چهارم: اصل وفاداری است. امروز وفاداری در سازمانها خیلی مهم است. اگر فردی که به اطلاعات محرمانه شرکت و اداره دسترسی دارد، وفادار نباشد و آن اطلاعات را در اختیار رقیب بگذارد، شرکت از بین می‏رود. وفاداری نیز ابعادی دارد؛ وفاداری به سازمان، به گروه، وفاداری گروه به افراد، وفاداری گروه نسبت به منافع ملّی، اینها همه اهمیت دارد.
توصیه‏های نهج‏البلاغه هم توصیه به وفاداری است.
پنجم: و آخرین اصلی که عرض می‏کنم و خیلی مهم است این است که در اخلاق حرفه‏ای سه سطح داریم. برخی چیزها فروعند. برخی اصلند و برخی اصل الاصولند. اصل الاصول بودن به این که اگر این اصل بیاید هندسه مدیریتی شما عوض می‏شود، یعنی همه چیز مدیریت مدلها و الگوها وسایل و اصول آن را رنگ می‏دهد. به اینها می‏گویند نکات استراتژیک یک سازمان. استراتژیک‏ترین پیام امیرالمؤمنین برای مدیران ما این است که مدیریت «امانت» است. این امانت نگری بینشی است که علی علیه‏السلام به مدیر می‏آموزد که کارتو امانت است. این صغرا ناشی از یک بینش است و کبرای کلی، این است که حفظ امانت اخلاقا واجب است. اما معنای حفظ این امانت چیست؟ اگر من مدیری هستم که سرمایه جامعه دست من است آیا حفظش به این است که این سرمایه را اصلاً به کار نیندازم؟ این تضییع است نه حفظ. چون ده سال دیگر تورّم می‏آید آن را از بین می‏برد. این حفظ امانت نیست. حفظ امانت در مدیریت «به کار بستن درست» است. علی علیه‏السلام در موارد مختلفی از نهج‏البلاغه این آموزه را به ما می‏گوید. حتی به مالک اشتر نیز توصیه میکند، آن وقت باید دید چه چیزی در دید آن حضرت امانت است؟ در درجه اول خود وجود من امانت است. مدیر اجازه ندارد در مدیریت از وجود خودش سرمایه‏گذاری کند.
در زمین دیگران خانه مکن     کارخود کن کار بیگانه مکن
کیست بیگانه، تن خاکی تو     کز برای اوست غمناکی تو
اینکه مدیر نمی‏تواند از وجود خودش سرمایه‏گذاری کند؛ وجودش به معنای جسم نیست، بلکه از هویت وانسانیتش. یعنی خود را نباید ارزان بفروشد. و دیگر، امکانات سازمان، نیروهایش، وجامعه‏اش، همه اینها امانت است باید اینها را حفظ کند. پس مفهوم امانت یک مفهوم جهان شمول است. برهمه چیز پرتو می‏افکند چون وقتی من خودم امانت بودم. داراییهای خودم هم امانت است. این نگرش امانت یک بنیان فلسفی را وارد مدیریت می‏کند و آن این است که مدیر میگوید من هویت از اویی دارم. وجود رابط دارم نه وجود مستقل واین نگرش وجود رابط میتواند بسیاری ازمشکلات اخلاقی یک حرفه را درمان کند. و این بزرگترین آموزه نهج‏البلاغه است.
خطبه 190 دارای سه فراز است. فراز اول نماز است، فراز دوم زکات و فراز سوم امانت داری. آنجا حضرت در این خطبه به ما می‏آموزد که دنیا و مافیها که تو نیز یکی از آن هستی، امانت است. و مفهوم امانت داری در مدیریت امروز مفهوم استراتژیکی است نه فرعی، یعنی همه چیز را رنگ می‏دهد.
: مجددا از حضرت عالی که در این گفت و گو شرکت فرمودید تشکر می‏کنیم.

تبلیغات