آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

با نام و یاد خدا و تشکر از حضرتعالی به عنوان اولین سؤال مدیریت را تعریف نموده و بفرمائید رابطه دین و مدیریت چیست؟
درّی: دانشمندان علم مدیریت، تعاریف متعددی برای آن مطرح نموده‏اند. بسیاری معتقدند هنوز تعریف جامع و مانعی برای مدیریت وجود ندارد، لیکن "هنری فایول" مدیریت را به قدرت پیش‏بینی، برنامه ریزی، سازماندهی، فرماندهی، هماهنگی و کنترل تعریف می‏کند. فایول از جمله دانشمندانی است که نظریات او هنوز در مبانی و اصول مدیریت مقبولیت دارد. "بریج" مدیریت را فرآیندی اجتماعی می‏داند، این فرآیند، برنامه‏ریزی، کنترل، هماهنگی و انگیزش را در بر می‏گیرد. "ماری پارکرفالت" مدیریت را هنر انجام دادن کارها به وسیله دیگران قلمداد می‏کند. متأخرین از دانشمندان علم مدیریت به شرح و بسط بیشتری آن پرداخته و از زوایای دیگری به آن می‏نگرند. مقولاتی همچون هدفگذاری و ملاحظه وظایف کاری از آن جمله است. "کونتز و اودانل" مدیریت را فرآیندی عملیاتی دانسته که بیشتر توسط تجزیه و تحلیل وظایف یا کارکردهای آن شناخته می‏شود. وظایف ضروری مدیریت عبارتند از برنامه‏ریزی، سازماندهی، مدیریت منابع انسانی، رهبری و کنترل. مقوله مدیریت منابع انسانی به عنوان یکی از وظایف مهم مدیریتی در سازمان مورد توجه ویژه کونتز و همکارش قرار می‏گرفته است. این دو همچنین معتقدند که مدیریت فرآیندی است که موجب می‏شود سازمانها به هدفهایشان دست یابند و این مهم از طریق برنامه ریزی، سازماندهی، کنترل منابع انسانی سازمانها، از جمله ایجاد تعهد در کارکنان (انگیزش) انجام می‏گیرد. مفهوم رغبت و تمایل به کار در قالب موضوع انگیزش در این تعریف مشهود است.
بعضی نویسندگان همچون "مینتز برگ" سعی بر این داشته‏اند که بیشتر به مفهم مدیر تکیه کنند تا به مفهوم مدیریت. او نقشهای مدیریت را مورد تأکید قرار داده و فهرستی از نقش‏ها را تدوین کرده است که به طور ثابت در مشاغل مدیریت مشاهده می‏شوند. نقش، چیزی فراتر و گسترده‏تر از شرح شغل است که تنها بر وظیفه‏ها و اقدامات تأکید دارد. همچنین نقش، رفتار مورد انتظار از شخص در انجام کار را نیز در بر می‏گیرد. در مشاغل مدیریت چند نقش ویژه را می‏توان تشخیص داد.
مینتز برگ این نقش‏های کلیدی را به شرح زیر معرفی می‏کند:
الف. کار آفرینی، مانند برنامه‏ریزی و ریسک‏پذیری؛
ب. تخصیص منابع، مثل سازماندهی و ایجاد هماهنگی؛
ج. رهبری یا مقام تشریفاتی، مثل ایجاد انگیزه و هماهنگی؛
د. رابط یا مخبر؛
ه. ناظر، مثل کنترل کردن؛
و. سخنگو یا مذاکره کننده، مانند ایجاد انگیزه و ارتباط؛
ز. آشوب زدایی، همچون ایجاد انگیزش و هماهنگی.
همانگونه که ملاحظه می‏شود، مینتز برگ با تمرکز بر مفهوم مدیر به جای مدیریت، حیطه وظایف و نقش‏های مدیریتی را وسیع‏تر مطرح می‏کند. آراء و نظریات مینتز برگ جایگاه قابل ملاحظه‏ای در ادبیات مدیریت دارد، چرا که نقش مدیر در تحقق اهداف و فرآیند انجام عملیات بدون انکار است.
استاد شهید مرتضی مطهری، بحث جالبی را در ارتباط با مدیریت و رهبری در اسلام مطرح و ضمن تأکید بر لزوم به کارگیری توأم دین و دانش، در مقولهمدیریت و رهبری با طرح مفهوم رشد به معنای اینکه " انسان شایستگی و لیاقت اداره، نگهداری و بهره‏برداری یکی از سرمایه‏ها و امکانات مادی و یا معنوی که به او سپرده می‏شود را داشته باشد"، رهبری و مدیریت را بسیج کردن نیروی انسانها و بهره‏برداری صحیح از نیروی انسانی میداند. شهید مطهری با استناد به آیه کریمه «واذا بتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جا علک للناس اماما» امامت و رهبری انسانها چه در بعد معنوی و الهی وچه در بعد اجتماعی را عالیترین درجه و مقام و پستی می‏داند که از طرف خداوند به یک انسان واگذار می‏شود. مدالی که به این نام به سینه کسی می‏چسبانند عالیترین مدالها است. ابراهیم هم نبی و هم امام بود لذا رهبر قوم خویش است.
شهید مطهری به بهترین وجهی از زاویه دینی به مدیریت می‏نگرد و به درستی آن را با امامت پیوند می‏زند(1). نگاه ایشان به مفهوم حکومت نیز توجه به موضوع مدیریت در اداره یک جامعه متعالی است.
در خطبه 207 نهج‏البلاغه مقوله حق حکومت بر مردم وحق مردم بر حکومت مطرح می‏شود. بدنبال آن مفهوم عدالت مورد عنایت قرار می‏گیرد. در این خطبه تأکید می‏شود که "مردم هرگز روی صلاح و شایستگی نخواهند دید مگر حکومتشان صالح باشد و حکومت‏ها هرگز به صلاح نخواهند آمد مگر توده ملت استوار و با استقامت شوند. هرگاه توده ملت به حقوق حکومت وفادار باشند و حکومت حقوق مردم را ادا کند، آنوقت است که "حق" در اجتماع محترم و حاکم خواهد شد، آنوقت است که ارکان دین برپا خواهد خاست، آن وقت است که نشانه‏ها و علائم عدل بدون هیچگونه انحرافی ظاهر خواهد شد و آن وقت است که سنت‏ها در مجرای خود قرار خواهند گرفت و محیط و زمانه محبوب و دوست داشتنی می‏شود و دشمن از طمع بستن به چنین اجتماع محکم و استواری مأیوس خواهد شد."
کلام مولا امیرالمؤمنین در نهج‏البلاغه از جمله غنی‏ترین تعابیر در مورد دخالت دین در حکومت و مدیریت است. از اینرو می‏توان گفت: رابطه دین و مدیریت ارتباط بین بستر و زمینه حرکت و نحوه حرکت در رسیدن به مقصود است.
با مقایسه اجمالی نگاه دانشمندان غربی و متفکرین و بنیانگذاران اسلامهمچون علی علیه‏السلام تأثیر دین را در موضوعات بشری می‏توان دریافت. بااین نگاه مدیریت با تمامی تعاریف و معانی خود با گرایشی که مینتزبرگ و امثال او در تمرکز موضوع روی مدیر و به تعبیری انسان دارند نشان می‏دهد ابعاد ارزشی و معنوی موضوع مدیریت بدون تکیه به مبانی دینی، به ویژه با تکیه بر مصادیقی در تاریخ اسلام که مظهر حکومت و اداره جامعه بوده است، همچون نحوه اداره جامعه توسط منادی وحی، محمد مصطفی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و قیام کننده عدل، حضرت علی علیه‏السلام ، از اداره انسانها عاجز است و بدون آن رشد و تعالی انسانها و به دنبال آن تحقق اهداف مأموریت‏های سازمان ممکن نیست.
: آیا در مقوله مدیریت تنها در حوزه ارزشها باید از دین تبعیت کرد و در روشها از علم استفاده نمود و یا روشهای مدیریتی را هم باید از دین استخراج کرد؟
درّی: در ارتباط با این سئوال ابتدا باید ارتباط دو مقوله علم و دین را بررسی کرد. مراد از علم چیزی است که در زبان انگلیسی برای آن واژه "Science"را به کار می‏برند و مراد از آن دانش تنظیم یافته ایست که خصوصا از طریق مشاهده و آزمون حقایق درباره جهان فیزیکی و قوانین طبیعی و جامعه به دست آمده باشد،(2) یعنی علوم طبیعی، علوم فیزیکی و علوم اجتماعی. بسیاری از علما، علم به این مفهوم را عینی، جهانی، معقول و مبتنی بر شواهد محکم مشاهده‏ای می‏دانند و در مقابل، دین را ذهنی، احساسی و مبتنی بر سنت تلقی می‏کنند.
به طور معمول مواضع دانشمندان در مورد رابطه علم و دین را، به تبعیت از "ایان باربور"، درچهار مقوله جای میدهند: تعارض، استقلال، گفتگو و وحدت(3).
دو گروه به تعارض علم و دین اعتقاد دارند، مادیّون و نصّ گرایان افراطی. این هر دو معتقدند که تعارض جدی بین علم و عقاید دینی وجود دارد و دنبال دانشی مبتنی بر پایه محکم هستند. یکی منطق و داده‏های تجربی را مأخذ می‏گیرد ودیگری ظاهر کتاب مقدس خطاناپذیر را، و هر دو حدود علم را نادیده می‏گیرند. مادیّون از علم شروع می‏کنند و به احکام فلسفی جهان می‏رسند و نصّ گرایان افراطی از ستون دینی شروع می‏کنند و احکامی درباره موضوعات علمی صادر می‏کنند. مادیّون روش علمی را تنها راه قابل اعتمادبرای کسب دانش می‏دانند، و ازدیدگاه آنها علم به تنهایی می‏تواند همه چیز را توضیح دهد و بنابر این جایی برای دین باقی نمی‏گذارد.
عده‏ای معتقدند که علم و دین دو حوزه کاملاً مستقل و خود مختار هستند. هر یک از این دو حوزه خودش، روش خودش، هدف خودش و به قول بعضی زبان خودش را دارد.
موضوع دین خداست و موضوع علم طبیعت، خدا از طریق وحی شناخته می‏شود و طبیعت از طریق حواس و عقل، هدف دین نزدیکی به خدا است و هدف علم فهمیدن طرح جهان آفرینش، زبان علم زبان پیش‏بینی و کنترل است و زبان دین نیایش و عبادت.
پس چون علم و دین در موضوع یا هدف یا روش و یا همه اینها با هم تفاوت دارند امکان تعارض بین آنها نیست.
برخی معتقدند که بین علم و دین زمینه‏های مشترک برای گفتگووجود دارد و آنها می‏توانند از تجارب یکدیگر بهره‏مند گردند. مثلاً علم بعضی سئوالات مرتبط با مبدأ و منتهای جهان را مطرح می‏کند که خود نمی‏تواند جواب دهد، اما الهیات می‏تواند کمک کند. سئوالات مربوط به مبدأ و منتهای جهان که در کیهان‏شناسی مطرح می‏شوند از این قبیل هستند. خدا باور می‏تواند بگوید که خدا مسئول نظم معقول جهان است.
عده‏ای معتقدند که علم ودین ضمن مبادله و گفتگو باید اصول و روشهای خود را حفظ کنند. بعضی هم گفته‏اند بین این دو توازی روشی وجود دارد. علم صرفا پای بند استدلال و دین صرفا وابسته به مرجعیت نیست. تعادل بین آنها، هر دو را از افراط و تفریط می‏رهاند و دین باوران از برخورد سطحی با متون دینی برحذر می‏مانند و علمای تجربی از مطلق انگاریها و بت پرستی‏ها رهایی می‏یابند.
طرفداران یکپارچگی علم و دین معتقدند که علم و دین هر دو ادعاهای معرفت شناختی و هستی شناختی درباره واقعیات ورای جهان دارند. علم و دین (و به عبارت دقیق‏تر علم و الهیات)، هر دو در مقام تبیین یک جهان هستند چه آنکه :
هدف علم کشف نظم در طبیعت است و ما این نظم را به صورت قوانین علمی بیان می‏کنیم.
هدف دین فهمیدن غایت و معنای جهان است و اینکه جایگاه ما در آن چیست؟
دین در واقع یک زمینه متافیزکی برای علم فراهم می‏کند. و این عقیده را که علم محصول قابل اعتماد عقل بشری است، توجیه می‏کند.
علم کوشش برای فهم نظام جهان و دین تلاش برای فهم معنی در جهان است. اینها هر دو ارتباط بین اجزای مختلف جهان را می‏جویند لذا اگر موفق شوند باید در نهایت یکی شوند.
بحث در مورد ارتباط علم ودین بسیار است. دکتر لگن‏هاوزن در پاسخ به این سئوال که آیا پدید آوردن علم دینی ممکن است؟ اگر ممکن است با کدام تصویر از علم دینی؟ می‏گوید:
علومی که درباره دین یا دفاع از دین یا فهم دین و محتوی دین سخن می‏گویند، علم دینی به این معنی، نه تنها ممکن است، بلکه وجود دارد.
او پدید آوردن علم دینی را مطلوب میداند و معتقد است که، هر قدر بتوانیم زندگی و شؤون آن را با دین سامان دهیم، مطلوب است و دین هم به این امر تأکید دارد.
درباره موضوعات مختلف، مثلاً در تنظیم جامعه، اقتصاد، امورسیاسی، مدیریت و چیزهای دیگر، اگر در این نوع مسائل از دین استفاده کنیم بی شک مطلوب است(4).
با توجه به تعاریفی که در سؤال اول در مورد مدیریت اشاره شد، موضوع مدیریت نیز دارای ویژگی "علم بودن" است. اندیشمندان متعددی علمی بودن آن را مطرح کرده‏اند، لیکن مدیریت را ممزوجی از علم (Science) و هنر (Art) میدانند.
وهریخ و کنتز، مدیریت را ترکیبی از علم و هنر می‏دانند. علم به معنای دانش سازمان یافته (Organized Knowledge)، مفاهیم (Concepts) نظریه(Theory) و دیگر موضوعات بر گفته شده از فرضیه‏ها (Hypotheses)، تجزیه و تحلیل (Analysis) و آزمایش (Experimentation) را با هم ترکیب می‏کند.
مدیریت را همچون طب، ترکیب موسیقی، مهندسی و... یک هنر میدانند. مدیریت انجام اموری در پرتو واقعیت‏های یک وضعیت است، به این ترتیب مدیریت به عنوان یک اقدام، یک هنر است. دانشی سازمان یافته است که بستر حرکت و اقدام و مرجعی برای نحوه انجام امور است.
بنابراین، ترکیبی از علم و هنر و با پذیرش وجود علم دینی که متأثر از ارزش‏ها و مفاهیم کمال جویانه و خداگرایانه است و
تأکید موضوع مدیریت با کار به وسیله و توسط انسانها برای مقولاتی از قبیل برنامه ریزی، سازماندهی، کنترل و نظارت که هر یک از فوت و فن‏های Know-How ویژه‏ای برخوردارند، می‏توان گفت که در مقوله مدیریت هم در حوزه ارزشها و هم در نحوه به کارگیری روش‏ها باید به دین متکی بود. در این رابطه مصادیق متعددی از آیات و روایات وجود دارد که مؤید این موضوع است.
: با توجه به تعریف شما از مدیریت و رابطه آن با مدیریت دینی آیا ساختار مدیریت علوی آن را تأیید می‏کند؟
درّی:پرداختن به این موضوع بررسی بیشتر مدیریت دینی را طلب می‏کند. در عین حال باید به درستی ساختار مدیریت علوی را شناخت.
استاد شهید مرتضی مطهری معتقد است که دنیای امروز به مسأله رهبری و مدیریت تنها از جنبه اجتماعی می‏نگرد. یعنی تنها این جنبه و این بعد را شناخته است. ولی همین را که شناخته است بسیار اهمیت می‏دهد. انسان نیازمند رهبری است. اهمیت فوق العاده رهبری بر سه اصل مبتنی است:
اصل اول: مربوط است به اهمیت انسان و ذخائر و نیروهایی که در او نهفته است که معمولاً خود به آنها توجه ندارد. در اسلام به مسأله متوجه کردن انسان به خود، به عظمت و شرافت خود، نیرویهای عظیمی که در او وجود دارد، توجه شده است. در قرآن مجید آمده است: وقتیکه انسان را خواستیم بیافرینیم، فرشتگان را امر کردیم که به این موجود سجده کنند. می‏گوید انسان بر فرشتگان در اقلیم اسماء الهی پیشی گرفت. می‏گوید آنچه در زمین است برای انسان آفریده شده است. «وجعلنا لکم ما فی الارض جمیعا. سخّر لکم ما فی السموات و الارض».
اصل دوم: بشر موجودی است مجهز به ذخائر و منابع وجودی که نسبت به بیاری از آنها ناآگاه است. نه می‏داند که چه دارد و نه می‏داند که چگونه آنها را رهبری کند و مورد بهره‏برداری قرار دهد، نیازمند است که رهبری گردد، راه به او نشان داده شود و نیروهایش سامان یابد و سازمان پیدا کند، باید او را آزاد کرد و به حرکت در آورد.
اصل سوم: مربوط به قوانین خاص زندگی بشر است، یک سلسله اصول بر رفتار انسان حکومت می‏کند که اگر کسی بخواهد بر بشر مدیریت داشته باشد و وی را رهبری کند جز از راه شناخت قوانینی که بر حیات و بر ورای زندگی بشر حاکم است، میسر نیست. به این ترتیب بشر موجودی است که به یک سلسله نیروها مجهز است و به هدایت و رهبری و پیشوایی نیازمند است، موجودی است که رهبری و به حرکت درآوردن و بهره‏برداری از نیروهای وی تابع یک سلسله قوانین بسیار دقیق و ظریف است که شناخت آن قوانین، کلید راه نفوذ در دلها و مسلط شدن بر انسانهاست. بنابراین مدیریت دینی بر محور انسان، شناخت انسان، هدایت انسان و رشدو تعالی انسان برای هدایت دیگر تجهیزات و ملزومات موردنیاز فعالیت‏های بشری است. حجم وسیعی از نظریات دانشمندان مدیریت به مقوله انگیزش و بررسی عوامل محرک درون اشخاص برای ترغیب آنها به فعالیت‏های هدفمند سازمانی معطوف است. در این ارتباط سعی در شناخت انگیزش، درک انگیزش انسان، به عنوان یک موضوع پیچیده، درک ما از انگیزش و تأثیر نگرش ما نسبت به مردم، فرضیه‏های مدیران نسبت به افراد تحت مسئولیت خود، همه این موارد، اهمیت عامل انسان و مجموعه‏های انسانی را در مدیریت و رهبری نشان می‏دهد.
پروفسور ادگارشاین، پژوهشگر آمریکایی، در سال 1965 میلادی طبقه بندی فرضیاتی در ارتباط با انسان را در چهار گروه زیر ارائه کرد:
الف. انسان عقلانی ـ اقتصادی: با این فرضیه انگیزه‏های اساسی انسان‏ها، سود شخصی و به حداکثر رساندن منفعت است.
ب. انسان اجتماعی: با این فرضیه انسان در درجه اول، توسط نیازهای اجتماعی برانگیخته می‏شود، هدایت خود را از روابط با دیگران بدست می‏آورد.
ج. انسان خودشکوفا: با این فرضیه، نیازهای خودشکوفایی در انگیزش انسان نیروی محرکه اصلی حرکت و فعالیت است. انسان خود شکوفا، در کار خود به تکاپو، مسئولیت و احساس غرور نیازمند است.
د. انسان پیچیده: این فرضیه انسان را رویهمرفته بیش از سایر دیدگاهها، پیچیده و تغییرپذیر معرفی می‏کند.
با توجه به ویژگیهای فوق الذکر در نگاه به انسان، که به کرامت او در اسلام بشدت تأکید شده است، لازم است مدیران رفتارخود را تغییر دهند، آن را با نیازهای انگیزشی اداره گروهها سازگار کنند. نگاه مدیریت امروز به انسان در یک سازمان نگاه سرمایه انسانی "Human Capital" است. از اینرو حفظ و نگهداشت این سرمایه از دغدغه‏های اصلی و اساسی هر سازمنی است. حال اگر ساختار مدیریت علوی را به گونه‏ای فرض کنیم که با تکیه بر انسان به عنوان مهمترین رکن ساختار و سازمان، عوامل و ملزومات دیگر را در خدمت او قرار می‏دهدتا با آرایش منظم و موزونی از امکانات و وسایل حرکت بالنده‏ای را در سازمان ایجاد و توسعه دهد، اهمیت نقش انسان در اینگونه مدیریت نیز بارز می‏شود. جوهره مدیریت علوی در رسالت و نقش رهبری پیامبر عظمی الشأن، حضرت محمد مصطفی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قابل ملاحظه است.
قرآن تعبیر عجیبی راجع به پیغمبر اکرم دارد.
«الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراه و الانجیل یأمرهم بالمعروف و یَنههُمْ عن المنکر و یحلّ لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم».(اعراف /157)
این پیامبرامی که در تورات و انجیل از او یاد شده است، چیزی‏های خوب را بر آنها حلال می‏کند و پلیدیها را حرام می‏نماید و بار سنگینی را از دوش آنها بر میدارد و غلها را از مردم باز میکند. کدام بار سنگین و کدام غل و زنجیر؟ بارهایی از سنگ ویا غل و زنجیرهایی از آهن یا از چوب؟ نه، بلکه بارهای سنگینی از عادات و خرافات و غل و زنجیرهای روحی که بر نیروهاو بر استعدادهای معنوی بشر گذاشته شده بود. پیغمبر این نیروهای بسته را باز کرد، مدیریت اجتماعی یعنی دین. رهبری یعنی دین. مجهز کردن نیروها، تحریک نیروها، آزاد کردن نیروها، و در عین حال کنترل نیروها و در مجرای صحیح انداختن آنها، سامان دادن، سازمان بخشیدن و حرارت بخشیدن به آنها. امام علی علیه‏السلام جلوه امامت و در امتداد خط نبوت، مظهر عینی مدیریت علوی است. سیر و سلوک امام در حکومت و زعامت مسلمین، با تمام دشواریها، تجلی عینی این مدیریت است. و این مدیریت را رموزی است که در سراسر حکومت علی علیه‏السلام در حرکات و سکنات آن امام همام مشهود و ملموس است.
ویژگی‏های اصلی مدیریت علوی که درشیوه و زمامداری علی علیه‏السلام بارز و مشخص است می‏توان به صورت زیر برشمرد:
1ـ اهمیت، ارزش و اعتبار حکومت و مدیریت
بدون تردید موضوع اداره امور جامعه و مردم فلسفه بعثت پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمد مصطفی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است. امر ابلاغ فرامین الهی و سفارش مردم به عمل به آن فرامین از وظایف اصلی و الی مسلمین است. قرآن کریم آنجا که رسول اکرم را فرمان می‏دهد که خلافت و ولایت و امامت علی علیه‏السلام را بعد از خودش به مردم ابلاغ کند می‏فرماید:
«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلغت رسالته»
ای فرستاده! این فرمان را که از ناحیه پروردگارت فرود آمده به مردم برسان، اگر نکنی رسالت الهی را ابلاغ نکرده‏ای .
اولین مسأله‏ای که لازم است بحث شود، ارزش و لزوم حکومت ومدیریت امور است. علی علیه‏السلام مکرر لزوم یک حکومت مقتدر را تصریح کرده است. در پرتو حکومت ومدیریت صحیح، مؤمن برای خدا کار می‏کند و کافر بهره دنیای خود را می‏برد و کارها به پایان می‏رسد. توسط حکومت است که مالیاتها جمع آوری، راهها ایمن، با دشمن نبرد و حق ضعیف از وقی بازستانده می‏شود، تا آنوقتی که نیکان راحت گردند و از شر بدان راحتی به دست آید(5)
2ـ رعایت عدالت
پس از توجه به ارزش حکومت و مدیریت، رعایت اصل عدالت در مدیریت علوی از اصول مهم و رکن اصلی اعمال مدیریت مؤثر و کارآمد است. عدالت یکی از مسائلی است که توسط اسلام حیات و زندگی را از سرگرفت و ارزش فوق العاده یافت. اسلام به عدالت، تنها توصیه نکرد و یا تنها به اجراء آن قناعت نکرد بلکه ارزش آن را بالا برد. از نظر علی علیه‏السلام آن اصلی که می‏تواند تعادل اجتماع را حفظ کند وهمه را راضی نگه دارد، به پیکر اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد، عدالت است. ظلم و جور و تبعیض قادر نیست حتی روح ستمگر و روح آن کسی که به نفت او ستمگری می‏شود راضی و آرام نگه دارد تا چه رسد به ستمدیگان و پایمال شدگان.
عدالت بزرگراهی است عمومی که همه را می‏تواند در خود بگنجاند وبدون مشکلی عبور دهد، اما ظلم کوره راهی است که فردستمگر را به مقصد نمی‏رساند.
البته علی علیه‏السلام عدالت را فدای مصلحت نمی‏کند و این مقوله‏ای است که در مدیریت علوی جایگاه ویژه‏ای دارد. اگر مدیریت علوی به دنبال دسترسی به اهداف مختلفی برای ارتقاء وضعیت سازمان و بهبود فرآیندهای آن است تا بدان وسیله با ترکیب مناسب عوامل، بهترین نتیجه حاصل شود، باید اهداف تعیین شده مانع اعمال و بروز عدالت در تمامی صحنه‏های عدالت نباشد. علی علیه‏السلام در خطبه 126 نهج‏البلاغه بوضوح دوری از تبعیض و پایمال نکردن عدالت را تأکید میکند و می‏گوید " من و تبعیض؟ من و پایمال کردن عدالت؟ اگر همه این اموال عمومی که در اختیار من است مال شخص خودم و محصول دسترنج خودم بوده می‏خواستم میان مردم تقسیم کنم هرگز تبعیض روا نمی‏داشتم تا چه رسد که مال، مال خداست ومن امانت‏دار خدایم.
3ـ امانتداری
در منطق کتاب شریف نهج‏البلاغه امام و حکمران (متصدی امور مردم)، امین و پاسبان حقوق مردم و مسئول در برابر آنهاست، از این رو ـ حکمران و مردم ـ اگر بناست یکی برای دیگری باشد، این حکمران است که برای توده محکوم است، نه توده محکوم برای حکمران.
در تفسیر المیزان نیز در بحث روایی که در ذیل آیه «یا ایها الذین آمنوا اطیعواللّه‏ و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم» آمده، چنین روایت می‏شود:
«حق علی الامام ان یحکم بما انزل اللّه‏ و ان یؤدّی الامانه، فادا فعل ذلک فحق علی الناس ان یسمعواللّه‏ وان یطیعوا و ان یجیبوا اذا دعوا»
"بر امام لازم است که آنچنان حکومت کند درمیان مردم که خداوند دستور آن را فرود آورده است. امانتی که خداوند به او سپرده است ادا کند، هر گاه چنین کند بر مردم است که فرمان او را بشنوند واطاعتش را بپذیرند و دعوتش را اجابت کنند."
چنانکه ملاحظه می‏شود، قرآن کریم، حاکم و سرپرست اجتماع را به عنوان "امین" و "نگهبان" اجتماع می‏شناسد.
علی علیه‏السلام در نامه‏ای که به عامل آذربایجان می‏نویسد چنین می‏فرماید:
«و ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانه و انت سترعی لمن فوقک لیس لک انْ تفتات فی رعیّةٍ...(6)
مبادا بپنداری که حکومتی که به تو سپرده شده است یک شکار است که به چنگت افتاده است، خیر، امانتی بر گردنت گذاشته شده است و مافوق تو از تورعایت نگهبانی و حفظ حقوق مردم را می‏خواهد. تو را نرسد که به استبداد در میان مردم رفتار کنی. همانگونه که ملاحظ می‏شود حاکم، یا مدیر در مدیریت علوی از ویژگی‏های متعددی برخوردار است. مرکز ثقل مدیریت علوی وجود حاکم یا مدیری است که گفته شد اعمال مدیریت را همچون یک ارزش تلقی نماید. در این زمینه مولا علی علیه‏السلام خیلی خوب می‏فرمایند: «والامامه نظاما للامه و الطاعه تعظیما للامامه»خداوند امامت و پیشوایی را برای نظم و آرامش (کارهای) مردم و طاعت و پیروی از امام را برای بزرگ کردن امامت واجب گردانید.
مدیر نقش اساسی و محوری در اعمال مدیریت، با توجه به تعاریفی که قبلاً اشاره شد، بر عهده دارد. حیات و طول عمر سازمانها بدون ملاحظه چگونگی عملکرد مدیران فاقد معنی است و از انتظام درستی برخوردار نیست. مدیران مهمترین عامل محرکه سازمانها هستند و حال یک مدیر با برخورداری از ویژگی‏های تصریح شده در کتاب الهی و گنجینه ارزشمندی همچون نهج‏البلاغه می‏تواند سازمانی را بنا کند، فعالیت‏های سازمان یافته را هدایت کند، سازمانی را تخریب کند واز نو بسازد. برای فراهم ساختن پاسخ نهایی به این سئوال که آیا ساختار مدیریت علوی، مدیریت متداول امروز را تأیید می‏کند، ابتدا باید در ماهیت و اصول ایندو بیشتر تعمق کرد. مواد و عوامل اصلی ساختار مدیریت علوی توصیه‏های مؤکد در کتاب الهی، ویژگی‏های فکری و رفتاری پیامبر عظیم الشأن و امامان معصوم بالاخص حضرت علی علیه‏السلام است. مدیریت متداول امروز ترکیبی از عوامل انسانی، سازمانی، فنی و اداری است که ترکیب این عوامل حرکت بالنده سازمانها را در تحقق اهدافشان ممکن و میسر می‏سازد. لیکن به تأیید بسیاری از اندیشمندان علم مدیریت، نقش محوری انسان در بین سایر عوامل غیر قابل انکار است.
از اینرو میتوان گفت که تأیید مدیریت متداول از جانب مدیریت علوی مشروط است به تعریف انسان. هنگامی این مدیریت حائز شرایط کافی خواهد شد که ویژگیهای برشمرده رعایت گردیده و طیف مدیران سازمان و دیگر عوامل انسانی از نظر بینش، تفکر، نحوه اعمال مدیریت، چگونگی بسیج امکانات و عوامل سازمانی پایبندی عملی خود را به مختصات مدیریت اسلامی از خود نشان دهند. در یک تقسیم بندی این مختصات به نحوه سازماندهی، آداب برخورد با ارباب رجوع، آئین نظارت و بازرسی، عدالت اداری، رعایت ملاک‏ها و معیارها در گزینش، آئین تنبیهات اداری و... مربوط می‏شود.(7)
: تفاوتها و مشترکات مدیریت علوی با مدیریت‏های کنونی در چیست؟
درّی: پرداختن به این سئوال نیازمند بررسی جامعی از دو موضوع با ملاحظه تمامی شرایط و مختصات آنهاست. در سئوالات فوق به پاره‏ای از اصول موضوعه مدیریت علوی، همچون قطره‏ای از دریا، اشاره گردید.
فرصت‏های فراهم شده در صدر اسلام برای اداره امور مردم از جانب پیامبر عظیم الشأن و نیز حضرت علی علیه‏السلام شواهد و مدارکی به جای گذاشته است که ملاحظه آنها مقیاس و میزانی مناسب برای سنجش مدیریت کارآمد در تمامی عصر هاست.
مدیریت‏های کنونی با شاکله‏های موجود و از دیدگاه علمی از قدمتی در حدیک قرن برخوردار است. این مدیریت از مفاهیم، اصول، نظریه‏ها، فرآیندها و کاربردهایی تشکیل شده که هر یک در بستر زمانی و مکانی خلق و بکار گرفته شده‏اند. تعدد و تنوع هر یک برحسب ضرورتها، نیازمندی‏ها و اقتضائات برون و درون سازمانی است. از اینرو مدیریت متداول از ترکیب و هیبتی بر خوردار است که از نوعی آشفتگی، بویژه در نظریه‏ها و کاربردهای آنها، برخوردار شده است. وجود نظریه یکپارچه (Unified Theory) هنوز قابل تردید است و چه بسا دست نیافتنی.
به نظر اینجانب یکی از مهمترین عوامل موثر در سامان بخشی نظریه‏های مدیریتی امروز، عامل انسانی است. تعریف این عامل حیاتی در ظهور و تکامل سازمانها و تأثیر نقش آن در موفقیت‏ها و ناکامی‏ها، امکان اعمال مدیریت مبتنی بر اصول ارزشی را فراهم می‏سازد. هر چه انسانها به فطرت خود نزدیک‏تر شوند مصونیت بیشتری پیدا می‏کنند و خطاهای آنها، حتی در صورت وجود، کوچک و قابل اغماض است. خطاهای انسان‏های سازمانی و در صدر آنها، مدیران سازمانها هنگامی بارزتر و بدون اغماض خواهند شدکه از اصول متعارف مدیریت علوی فاصله بگیرند.
از اینرو بر شمردن تفاوتها و مشترکات مدیریت علوی، مدیرت‏های متداول نیازمند بررسی و مطالعه وسیعی است که آنهم بواسطه تنوع موضوعات مدیریت متداول است. لیکن شاید بتوان با تفکیک موضوعی بنای مقایسه مدیریت علوی و مدیریت متداول را بهتر فراهم کرد. یکی از مهمترین تفاوتهای این دو نوع مدیریت در تعریف انسان و مشخصه‏های آنست. در مدیریت علوی تعریف انسان، با ملاحظه مشخصه‏های الهی است. انسانی که در نقش خلیفه اللهی مأمور و مسئول است و همانگونه که در سئوال قبلی اشاره شد در اداره امور مردم باید نقش عدالت گستر و امانتدار را ایفا کند. در مدیریت متداول تعریف انسان متأثر از نگاه فلسفه غرب به انسان است انسانی که در مکتب غرب پرورش یافته و با آنچه علی علیه‏السلام در زمامداری امور مردم تعریف و توصیه می‏کند تفاوت اساسی دارد.
هر چند که تکامل نظریات غربی نشانگر توجه دقیق‏تر و حساستری به انسان و نقش ارزشها است، لیکن هنوز فاصله زیادی با نگاه مولا علی علیه‏السلام دارد.
اگر بپذیریم در شیوه‏ها و فرآیندهای مدیریت نوعی روال منطقی وجود دارد که با توجه به تعاریف عمدتا مربوط به سازماندهی، برنامه ریزی، بسیج عوامل انسانی، هدایت، نظارت و کنترل خواهد شد، در مدیریت علوی نشانگرهایی وجود دارد که بالاخص در نهج‏البلاغه قابل ملاحظه است. در خطبه‏ها، فرامین و نامه‏های حضرت به افرادی که مسئولیت مشخصی در بخشی از حکومت بر عهده گرفته‏اند موارد متعددی را می‏تواند مشاهد نمود که حکایت از دقت و ریزبینی مولا در چگونگی انجام امور مدیریتی است. تفاوت اساسی را باید در برخی مفاهیم، تعاریف و فرآیندها دانست که می‏توان با بررسی و مطالعه وسیع‏تری پیرامون آن به موارد جزیی‏تری دسترسی پیدا کرد. و اما در مشترکات ایندو مدیریت می‏توان به نتیجه غایتی که هر دو بدنبال تحقق آن هستند اشاره نمود. اگر در مبانی، اصول، تعاریف وفرآیندها تفاوت وجود دارد، لیکن هر دو نوع مدیریت به دنبال، تعالی فرد، سازمان و بهره‏گیری مناسب از فعالیت‏ها هستند. درمسیر تحقق اهداف به چگونگی انجام عملیات و فرآیندهای کاری (کارآیی) پرداخته می‏شود و میزان حصول و کیفیت اهداف (اثربخشی) نیز از جمله دغدغه‏های اصلی مدیران است. در مدیریت متداول، امکانات ساختاری، ابزاری، فنی و اطلاعاتی وسیع‏تری در اختیار مدیران است. این امکانات، علمی بودن موضوع مدیریت را از وزن و ارزش بیشتری بر خوردار کرده است. هر چند این عوامل که دستمایه اصلی مدیران امروز در سرعت بخشیدن به عملیات سازمانی است نقش بارزی در تنوع بخشیدن به نحوه اداره سازمان‏ها بازی می‏کند، لیکن معنی‏دار کردن این عوامل از جمله مسائلی است که ذهن اندیشمدان مدیریت را بخود مشغول کرده است. ذهنیتی که به نظر میرسد از درون جان خدا جوی انسان امروزی نشأت می‏گیرد و به دنبال آنست که خود و سازمان خود را با طبیعت جهان هستی تطبیق دهد. پررنگ‏تر شدن مفاهیم و روش‏هایی که مبتنی بر اصول ارزشی و اخلاقی در مدیریت امروز هستند حکایت از این معنا دارد.
پی‏نوشتها
______________________________
1. مطهری، مرتضی ـ امدادهای غیبی در زندگی بشر ـ انتشارات صدرا ص. 142-117
2. فرهنگ آکسفورد. ذیل واژه مذکور به نقل از مهدی گلشنی "از علم سکولار تا علم دینی".
3. گلشنی. مهدی. از علم سکولار تا علم دینی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ص 49.
4. نشریه حوزه و دانشگاه (کتاب دوم) ویژه نامه 27 آذر 78 پژوهشکده حوزه و دانشگاه قم ص 170-155.
5. نهج‏البلاغه خطبه 40
6. نهج‏البلاغه. بخش نامه‏ها، نامه 5
7. منصوری لاریجانی، اسماعیل "مدیریت اسلامی" چاپ شرکت افست. 1369 ص 118-23

تبلیغات