گستره عقلانیت اسلامی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
اسلام مجموعهای از قوانین دریافت شده از مبدأ کمال و مفاهیمی است وحیانی که در قالب الفاظی استوار و متین بر قلب آماده و مهذّب پیامبر اسلام نازل شده است. این آیین، مجموعهای است واقعگرا که با حقایق عینی عالم انطباق دارد، همچون انطباق با فطرت بشری، و انطباق با نیازهای ذاتی، روانی، اخلاقی و اجتماعی انسان.
یکی از مقولههایی که معارف اسلامی با آن هماهنگی و انطباق دارد مسأله عقل است. این هماهنگی چگونه است؟ مراد از عقل در این انطباق چیست؟ سهم عقل در اندیشه دینی در چه حد و میزانی است؟ چگونه عقلانیت در جوهره قوانین الهی موجود است؟ آیا عقلانیت اسلامی، همان تناسب بخشیدن فرد عاقل میان دلیل و مدعای شریعت است، یا این که معیارهایی برای عقلی بودن دین و قوانین آن وجود دارد که قوانین دینی برمبنای آن ملاکها در قالب وحی سماوی نازل شدهاند؟ اینها نکاتی است که در این مقال به بحث گذارده میشود تا هماهنگی میان عقل و شریعت نمایان گردد.
مفهوم عقل در اندیشه اسلامی
عقل، عبارت است از «خرد و دانش و دریافت صفت اشیا از حسن و قبح و کمال و نقصان و خیر و شر، یا علم به مطلق امور به سبب قولی که ممیز قبیح از حسن است. یا به سبب معانی و علوم مجتمعه در ذهن که بدان اغراض و مصالح انجامپذیر است».1
در اقرب الموارد چنین آمده است:
«نوری است روحانی که نفس به وسیله آن، علوم ضروری و نظری را درمییابد، و گویند آن غریزهای است که انسان را آماده فهم خطاب میکند و آن از عقال و پایبند شتر مأخوذ است.»2
همچنین عقل به معنای فهمیدن و درک نمودن است و قوه مدرکهای است که کلیات امور را درک میکند. در اندیشه اسلامی از عقل، تعابیر ارزشی و بلندی وجود دارد. گویند عقل موهبتی است رحمانی که از عالم قدس برآمده و بر منزلگاه وجود نسخه آفرینش، یعنی انسان برنشسته و سبب اوج انسانی تا قله ربوبیت است و عقل نوری است فطری که بدان صلاح از فساد و خیر از شر متمایز گردد.
در عالم اسلام، فیلسوفان، اصولیان وعارفان هر یک به گونهای عقل را تعریف کردهاند. فیلسوفان، عقل را وسیله فهم مطلق وجود دانسته و اصولیان آن را عاملی برای درک ملاکات و مصالح و مفاسد، و عارفان آن را، چراغ عبودیت شمردهاند. جامعترین تعریفی که میتوان طبق نظرگاه اسلامی، آن را ملاک قرار داد، نکتهای است که حضرت صادق علیهالسلام در پاسخ شخص سائل فرمود:
«العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» قال قلت: فالذی کان فی معاویة؟ فقال: تلک النکراء تلک الشیطنة و هی شبیهة بالعقل ولیست بالعقل».3
عقل، چیزی است که به وسیله آن خدا پرستیده شود و بهشت به دست آید. سائل میگوید، گفتم آنچه معاویه داشت، چه بود؟ فرمود: نیرنگ و شیطنت بود. آن مانند عقل است، ولی عقل نیست.
کلی بودن عقل دینی
عقل دینی، عقلی کلی است که هم به غیب تعلق میگیرد و هم به عالم شهادت و به دیگر سخن، همان فهم شهودی و فهم کلی همه ساحتهای هستی و وجود است. این عقل، متّصل به هدایت و وحی است که تجسم روشن و هویت یافتهاش در نبی اکرم به عنوان عقل کل است؛ همان که محبوبترین مخلوق از نظر خداوند خوانده شده است.
امام باقر علیهالسلام میفرماید:
«لمّا خلق اللّه العقل استنطقه ثمّ قال له اقبل، فاقبل، ثمّ قال له ادبر، فأدبر، ثمّ قال: و عزّتی و جلالی ما خلقت خلقا هو احبّ الیّ منک و لا اکملتک الا فیمن احبّ، امّا انّی ایّاک آمر و ایّاک انهی و ایّاک اعاقب و ایّاک اثیب.»4
چون خدا عقل را آفرید او را به سخن درآورد و سنجید، گفتش پیش آی، پیش آمد و گفتش برو، پس رفت، خداوند فرمود: به عزّت و جلال خودمسوگند، هیچ مخلوقی را نیافریدم که از تو نزد من محبوبتر باشد. تو را کامل نسازم مگر در کسی که دوستش دارم. همانا روی امر و نهی من با توست و کیفر و پاداشم به حساب توست.
حکما در بیان عقل، اوّل آن را مجرّدی میدانند که دارای یک حقیقت نوری است که فهم همه حقایق در آن منکشف است و پیرو بیچون و چرای اراده ازلی خداوند است و به همین مفهوم بلندی که در روایت است بر حقیقت وجود نبیّ مکرم اسلام منطبق است؛ عقلی است درّاک و یابنده همه خوبیها و بدیها، بایستیها و نبایستیهایی که در حوزه نظری و حوزه عملی، به کشف تام و کامل نائل میشود، و تجسّم حقیقی آن در عقل کل است. این عقل دریابنده تصویری کلی از حیات، هستی، خدا و طبیعت است و راهکارهای حیات اجتماعی و تنظیم قواعد و نظام جامعه بشری را به گونهای منطقی درمییابد. بنابراین میتوان همین راهکارها و قواعد را در دین به عنوان مجموعهای از قوانین و دستورات مربوط به عالم غیب و شهادت مشاهده کرد. عقلانی بودن دین به مفهوم منطبق بودن حقایق جاودانه دین بر گزارههایی عقلی است که آن گزارهها قضایایی هستند که هم از حیث صدق محتوا و هم از نظر درک محتوا، با انگارههای عقلی و عقلانی تناسب دارند؛ یعنی ساختار قوانین به گونهای است که قابل درک با عقل است. بنابراین در صورتی که قوانین، اعمال، عقاید و سخنانی، برای عقل در قالب گزارههای قابل قبول عرضه گردد ما آنها را عقلایی میشناسیم و دین به همین مفهوم عقلایی است.
برای درک بهتر این معنی چند نکته قابل یادکرد است:
1 ـ جامعیت دین
اندیشه اسلامی در بردارنده تمام شؤون حیات انسانی است، بدون این که قید و شرط زمانی یا مکانی در جعل و تشریع و بیان احکام داشته باشد. آنچه بشر تا قیامت بدان نیازمند است، در اسلام و آییننامه آن (قرآن مجید) بیان شده است. دین اسلام به یک سلسله از احوال فردی و عبادی انحصار ندارد و چنانچه تتبعی اجمالی در آن صورت پذیرد، آشکار میشود که دین علاوه بر مسائل بنیادی ذهنی، اعتقادی و اخلاقی، شامل کلیه مسائل عملی فرد و جامعه در بخشهایمختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، حقوقی و قضایی داخلی و خارجی هم میشود؛ در نتیجه، اسلام دینی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... است که در بخش مسائل عملی همه جنبههای حیات بشری را دربرمیگیرد.
«دین اسلام گذشته از اصول اعتقادی که از روی علم و یقین میباید بدان معتقد بود، مشتمل بر یک سلسله وظایف عملی است که همه افراد در شرایط مخصوصی بدان موظف میباشند و قسمتی از آن دستور و آیین خداپرستی است و قسمتی دیگر مربوط به شؤون زندگی فردی و اجتماعی و چگونگی روابط بین افراد میباشد که قسمت اوّل را عبادات و دوم را معاملات و مجموع آن را شریعت نامیدهاند، و قسمت سوم شامل کلیه اموری است که در نظام اجتماع اعم از حقوق، سیاست، اقتصادیات، نحوه تعلیم و تربیت، حکومت، قضاوت، و مجازات مدخلیت دارد و دین اسلام در همه این موضوعات مداخله داشته و قوانین مخصوصی در هر بابی وضع نموده است.»5
بدینسان اسلام جامعیت خاصی در هر سه زمینه اعتقادی، اخلاقی و عملی دارد و بخش عملی آن نیز دارای ماهیتی اجتماعی است که درصدد تنظیم و اداره شؤون جامعه بشری است.
مؤلف کتاب البدر الزاهر در تبیین بُعد سیاسی اسلام مینویسد:
«لایبقی شکّ لمن تتبّع قوانینالاسلام و ضوابطه فی انّه دین سیاسی و اجتماعی و لیست احکامه مقصورة علی العبادیات المحضة المشرعة لتکمیل الافراد و تضمین سعادة الآخرة فقط، بل یکون اکثر احکامه مرتبطة بسیاسة المدن و تنظیم الاجتماع و...»6
هر کس در قوانین اسلامی بررسی کند، برایش شکّی باقی نمیماند که اسلام، دینی سیاسی اجتماعی است و احکامش منحصر به عبادات محض شرعی برای تکمیل افراد و سعادت اخروی نیست، بلکه بیشتر احکامش مربوط به سیاست و اداره جامعه و تنظیم قواعد اجتماعی است.
در کتاب کافی روایتی از امام صادق علیهالسلام نقل شده که میفرماید:
«انّ اللّه تبارک و تعالی انزل فی القرآن تبیان کلّ شیء حتّی واللّه ما ترک اللّه شیئیحتاج الیه العباد حتّی لایستطیع عبد یقول لو کان هذا فی القرآن الا و قد انزل اللّه تعالی فیه.»7
همانا خدای متعال در قرآن بیان هر چیزی را نازل فرموده، به نوعی که هیچ چیز از آنچه بندگان به آن نیازمندند فرونگذاشته است، تا جایی که کسی نمیتواند بگوید، کاش این نکته در قرآن نازل میشد، مگر این که خدا آن حکم را هم نازل فرموده است.
بدینسان باید دانست که چهره دین را میتوان با همین کلیّت دریافت نمود.
2 ـ سکوت شریعت در حوادث واقعه
شریعت اسلامی، کلیات را روشن، گویا، و صریح بیان داشته و در این عرصه، شریعتی ناطق است، امّا در باب حوادث واقعه، نیازهای متغیر، اشکال تنظیم جامعه، شکل روابط خارجی، داد و ستدهای بینالمللی، ارتباط با دولتهای غیراسلامی و شکل ارتباطی که عزت جامعه اسلامی خدشهدار نشود، به دلیل این که این مقولهها در زمان نزول شریعت مطرح نبوده، سکوت نموده و همه را به عهده متدینان به شریعت گذارده است. آنان باید با استنباط، و رد فرع به اصل، دیدگاههای اسلام را در زمینههای یاد شده استخراج نمایند.
3 ـ نقش عقل در دریافت احکام شریعت
عالمان اصولی ادله احکام شریعت را در چهار امر منحصر دانستهاند:
1 ـ کتاب؛
2 ـ سنّت؛
3 ـ اجماع؛
4 ـ عقل.
در دیدگاه آنان مراد از دلیل عقلی چیزی است که قیاس و عمل به ظن را شامل نمیگردد، بلکه عبارت است از «هر قضیهای عقلی که به وسیله آن میتوان با در نظر داشت اصول کلی کتاب (شریعت) به حکم شرعی الهی پی برد».8
لذا در نظری کلی، عقل را به دو گونه تقسیم نمودهاند:
1 ـ عقل نظری که عبارت است از ادراک آنچه شایسته است فهمیده شود و برای آن چیز حقیقت و واقعیتی فینفسه وجود دارد.
2 ـ عقل عملی که عبارت است از ادراک آنچه شایسته است در مقام عمل، بدان اقدام گردد.
در اینباره که عقل نقشی اساسی دردریافت احکام شریعت دارد، در اصول مباحث گستردهای مطرح شده است که پرداختن به آنها مجالی دیگر میطلبد؛ اجمالاً عقل نظری با قاعده ملازمه به کشف حکم شارع و شریعت مبادرت میورزد و عقل عملی در مقام عمل به کمک عقل نظری، به سوی عمل رهنمون میشود.
برآیند نکات یاد شده
نتیجهای که از سه نکته یاد شده به دست میآید، این است که عقل، هم در مقام فهم شریعت، در مواردی که نصّ خاص و کلّی و مستقیم وجود دارد و هم در مقام کشف و فهم احکامی که زیر عناوین کلی قرار میگیرد، نقش هادی و راهنما و هدایتگری بزرگ را دارد و همین جاست که سخن پیامبر اسلام مفهوم متین و قابل فهمی را مینمایاند که فرمود:
«انّما یدرک الخیر کلّه بالعقل، ولا دین لمن لاعقل له.»9
همانا تمام خیر به وسیله عقل دریافت میشود و دین ندارد کسی که عقل ندارد.
در بسیاری از روایات، عقل وسیلهای دانسته شده که در خدمت کشف حقیقت از درون منابع کلی است. همچنین از پیامبر اکرم نقل شده که فرمود:
«لکلّ شیء آلة و عدّة و آلة المؤمن و عدّته العقل، و لکلّ شیء مطیّة و مطیّة المرء العقل، و لکلّ شیء غایة و غایة العبادة العقل...»10
هر چیزی را وسیلهای است و توشهای، و وسیله و توشه مؤمن، عقل است و هر چیزی را مرکبی است و مرکب رهوار مرد، عقل است و برای هر چیزی هدفی نهایی است و هدف نهایی عبادت، عقل است.
از اینرو، در مضامین روایی فهم اخبار و آیات و روایات بسیار شایان تأمّل و دقت است. امام علی علیهالسلام میفرماید:
«اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعایة لاعقل روایة، فانّ رواة العلم کثیر و رعاته قلیل.»11
اندیشه کنید در خبر، هنگامی که آن را میشنوید به نحو عقلِ اندیشیدن نه عقلِ روایت؛ چون راویان علم زیادند و اندیشهگران در آن کمند.
در مورد دیگری عقل حجّت باطنی دانسته شده، چنان که انبیاء حجّت ظاهریند.
به همین جهت کسی حقّ ندارد عقل خود را تعطیل کند و جزماندیشی و جمود بر ظواهر و مطالب شنیده شده در اندیشه اسلامی محکوم است و ایمان تقلیدی پذیرفته نیست.
همچنین از مجموعه نکات یاد شده به دست آمد که عقل در اندیشه اسلامی همان عقل کلی هدایتیاب است که بر کشف و شهود و دریافت حقایق نهانی غیبی استوار میباشد.
استاد مطهّری در این باره میفرماید:
«مسأله عدل و حسن و قبح عقلی از لحاظ آثاری که در افکار مسلمین و علوم مسلمین و اعمال مسلمین به جا گذاشت، در درجه اوّل اهمّیّت قرار دارد. در حقیقت، آن جا که در این مسأله بحث و کاوش میکردند بر سر یک دوراهی قرار گرفته بودند که یا برای دستورهای دینی، مبانی واقعی و عقلانی قائل شوند و کوشش کنند تا آن جا که میسور است، با آن اصول و مبانی آشنا گردند، برای دین هدف و روح بشناسند و جهد کنند به هدفها و منظورهای دین آشنا گردند، عقل را به عنوان یک حجّت باطنی و پیغمبر داخلی بشناسند، مسلمات عقل را از طرف شارع امضا شده بدانند.»12
چنان که دریافتیم، اندیشه اسلامی، هم عقل را به منزله مقصد میشناسد که تمام اصول و قوانینش را با آن معیار ارزشمند تطبیق مینماید و هم آن را به منزله یک معبر و راه میداند که براساس آن، میتوان به حقانیت دین و اصالت و ارزش آن پی برد. البتّه اسلام، عقل را مخزنی نمیداند که همه چیز در آن انبار شده و دیگر نیاز به ماورای خود نداشته باشد، بلکه عقل را کانونی جوشان میداند که اگر به آن آتشگیرهای بدهند، خود برمیافروزد و اگر قانونی را به آن عرضه کنند، تجزیه و تحلیل میکند و در صحّت و سقم قضایا به اندیشیدن میپردازد و خطا را از صواب تشخیص میدهد و رشد را از گمراهی ممتاز میسازد. امام علی علیهالسلام یکی از فلسفههای بعثت پیامبران را همین میداند و آمدن آنان را در حکم برانگیزانندگانی برای عقل و خرد وصف نموده، میفرماید:
«فبعث فیهم رسل، و واتر الیهم انبیائه، لیستأدوهم میثاق فطرته، و یذکروهم منسیّ نعمته و یحتجّوا علیهم بالتّبلیغ، و یثیروا لهم دفائن العقول.»13
پس خدای تعالی پیامبران خود را در میان آنان برانگیخت، و ایشان را پیدرپی میفرستاد تا عهد و پیمانخداوندی را که فطری آنان بود بطلبند، و به نعمت فراموش شده یادآوریشان کنند، و از راه تبلیغ با آنان گفتوگو نمایند و عقلهای پنهان شده را بیرون آورده و به کار اندازند.
تفاوت عقل کلی و عقل جزئی
نکته دیگری در این جا قابل یادکرد است و آن این که میان عقل کلی مورد بحث که عقل هدایت و عقل حکمت و اشراق و آخرتگرا و بصیرت است، با عقل جزئیاندیش منفعتگرا و دنیاگرا و محاسبهگر تفاوت بنیادی وجود دارد. عقل جزئی عقل معاش است و بس و در حیطه سود و زیان حرکت میکند.
این عقل، در اروپا پس از رنسانس و خیزش تندی که علیه تمام نمادهای مذهبی صورت گرفت، به عنوان یک مکتب در غرب خودنمایی کرد. عقل که در واقع شاهبازی صدرنشین بود، چنان تنزل یافت که همعرض حس قرار گرفت. افرادی همچون هابز، جان لاک، اگوست کنت، عقل معاش و جزئی را اصالت بخشیدند و پس از محکومیت عقل کلی، عقل جزئی را برنشاندند و مکتب اصالت خرد (Rationalism) رخ نمود که ما از آن تعبیر به عقل غربی خودمدار میکنیم. عقل غربی یا عقل جزئی همان عقل خودمحور و خودبنیاد است که با معیار جزئیت قابل ارزیابی است. از این عقل، تعبیر به عقل مدرن هم میشود که مبنایش تصرف در دنیا و استیلاجویی نسبت به طبیعت و انسانهاست.
«در عقل مدرن، هدف افزایش قدرت آدمی است نه افزایش معرفت (سخن فرانسیس بیکن از مبلّغان عقل اومانیستی مدرن) و آدمی مالکالرقاب هستی تلقی میگردد (سخن دکارت، شاخصترین نماینده عقل مدرن) عقل مدرن، تجسم نفس امّاره آدمی است که بشر خود را با آن «سوبره» (Subject) فرض کرده و و تمامی عالم را «ابژه» (Objeet)میپندارد؛ از اینرو، به یک نگاه ابزاری و شیءانگار نسبت به دیگران و اساس کل هستی میرسد.»14
بعضی این عقل را عقل ابزاری نام دادهاند که فقط در اندیشه کم و بیش و سود و زیان است. این عقلانیت، روح سرمایهداری جدید قرار گرفته و خودبنیاد است و زبانی کمّیاندیش دارد.
«عقل جدید تجسّم سیطره آشکارنفس امّاره است و همین عقل است که مبنای علوم تجربی و انسانی است و در پیوند با روششناسی آمپریستی و معرفتشناسی پوزیتیویستی قرار گرفته است. ایدئولوژیهایی نظیر لیبرالیسم و فاشیسم و مارکسیسم برمبنای عقلانیت مدرن پدید آمدهاند. نظام مناسبات اقتصادی، اجتماعی مدرن و زندگی روزانه مردم نیز برمبنای همین عقل سامان گرفته و زبان عبادت روزانه آدمیان تجلیگاه همین عقل است. عقل مدرن محصول نسبت حجابآلود و دوری است که انسان از حقیقت یافته است.»15
با توجّه به آنچه از عقل جزئیاندیش دانستیم، این نکته نیز قابل دریافت است که تفاوت مهم و جوهری عقل کلی با عقل جزئی در جهتگیری، هدفگرایی و محتوای یافتههای آن دو است.
عقل کلی، وحیگرا، خداگرا، آخرتگرا و خواهان اتصال به منبع نور و حقیقت است و همین است که چنین عقلی وسیله عبودیت، پرستش و رسیدن به عالم قدس است. این عقل، خردی پیامبرانه است که جذبه اصلی و گرایش اولی و ذاتیش به سوی آسمان حقیقت و منبع نور و هدایت است.
این عقل، همان است که حضرت حسینبن علی علیهماالسلام سعادت خویش و بهترین عزیزان تاریخ را در قربانی شدن در برابر عظمتهای الهی و دنائت و خواری دنیا میداند و میفرماید:
«فانّی لا اری الموت الا سعادة، ولا الحیاة مع الظّالمین الاّ برما.»
من مرگ (در راه عظمتهای الهی) را جز سعادت نمیبینم، و زندگی و زیستن با ستمگران را جز خسارت نمیبینم.
چنین منطقی در عقلِ مدرن، جزئیاندیش، کمیت اندیش و خودمحور، محکوم و غیرقابل فهم است، امّا این منطق در نظرگاه عقل هدایت، شکوه عالی انسانیت و نشانه کمال انسان تا قله بینهایت است که جز خدا کسی از این قله رفیع و باشکوه انسانی، آگاهی ندارد.
بحران اندیشه در عقل خودمحور
عقل جزئیاندیش را به تعبیر فرهیختهای باید اوج بحران اندیشه و تفکر دانست، چه این که چنین عقلی از دریافت حقایق عینی و غیبی جهان محروم است و دامی است برای نابودی انسانیت.
گنون یکی از اندیشورانی است که در اروپا، علیه غلبه عقل مدرن و کمیتاندیش که باعث چنین بحرانی شده، اقدام میکند. کتاب بحران دنیای متجدد از نوشتههای وزین او است، که اندیشمند فرهیخته، دکتر رضا داوری اردکانی، سوگنامه «گنون» را تا حدودی به تحریر کشیده است. وی در کتاب خویش عصر اوتوپی مینویسد:
«گنون که بیشتر آب میجوید، و کمتر در طلب تشنگی است، مطالب خود را عاقلانه مینویسد و هر چند که با راسیونالیسم (مذهب اصالت عقل) جدید تا حد خصومت مخالفت میکند، نمیتواند از مذهب اصالت عقل بگذرد، با این همه نباید نتایجی را که او از بحثهای خود میگیرد خالی از اهمّیّت دانست. در عصر گنون تعداد اشخاصی که نسبت به دیانت و به طور کلی نسبت به گذشته احساس غربت داشته، کم نبوده است... به نظر گنون مبنای دنیای متجدد مذهب اصالت عقل و اصالت بشر و استیلای قول به مصالح فردی و بالاخره غفلت از تفکر معنوی است. گنون این همه نزاع و حرض و خودبینی و خودرأیی بشر را که در تمدن جدید میبیند، مربوط به همین نحوه تفکر میداند... گنون میگوید بشر غربی که از تفکر قرون وسطی گذشت به آزادی دست نیافت، بلکه اسیر نفس و نفسپرستی شد... در نظر گنون، چنین تفکری حجاب عقل بشر شده... تردیدی نیست که تمدن جدید، اصولاً یک تمدن غیردینی و عرفی است...»16
سهم عقل در ادراک شریعت
نکته قابل تأمّل در این باب این است که عقل، چه سهمی در درک شریعت دارد. قبل از این که این نکته را بازگوییم لازم است تقسیمی کلی را در باب عقل، یاد کنیم.
پیشتر گفتیم که عقل در تقسیمی کلی به دوگونه است:
1 ـ عقل نظری؛
2 ـ عقل عملی.
عقل نظری، آن قوهای است که به واسطه آن میتوان به آنچه شایسته درک و فهم است، دست یازید.17
و عقل عملی، عبارت است از ادراک آنچه که شایسته است به آن عمل شود.18
آنچه در بحث ما مورد تأمّل و نظر است، همان سهمی است که عقل نظریدر ادراک حقایق شریعت دارد؛ یعنی تنها عقل نظری سلیم است که میتواند حقایق نهفته در شریعت را چنان که هستند، ادراک نماید. همین عقل است که شریعت با آن ثابت میشود. همین عقل است که به سوی اثبات توحید، وحدت مراتب هستی، غایتمندی هستی، هدفداری حیات انسانی و اثبات و ضرورت نبوت و معاد در مجموعه هستی سیر میکند و همه را به مرحله اثبات میرساند. همین عقل است که نحوه ایمان به شریعت را توضیح میدهد.
ما چگونه میتوانیم حقیقت دین و حقانیت آن را درک کنیم؟ آیا جز به کمک عقل چنین کاری شدنی است؟
هر کس این مطلب کلی را ادراک ننمایند در واقع عقل خود را کنار نهاده و دچار سفسطه شده است.
تنها داوری که میتواند در اختلافات، راه صحیح را یافته و آن را میزان قرار دهد و تنها عاملی که سبب میشود، افراد به کنه حقایق دست یابند، عامل خرد و عقل کلی است.
فرض میکنیم حقیقت به منزله گزاره H باشد که عنصر اساسی در دیانت است، مقدمه دریافت گزاره H را باید E در نظر بگیریم که همان عقل است؛ یعنی H به وسیله E از متنی دینی استخراج میشود و باید E مقوم دریافت حقیقت H باشد و Hحاکی از واقعیتهای نهفته در هستی است. در این صورت نمیتوان H از E نتیجه گرفت، زیرا دایره H فراتر از دایره E قرار میگیرد. بنابراین، رابطه معکوس است و E راهی به دریافت H میباشد، و E عاملی برای دریافت H از متن دیانت و شریعت است، بنابراین در مثال مفروض E همان حکم عقلی است و H حقیقت است که عقل، راهی و معبری برای دریافت حقیقت و با آن قابل درک است.
تکیه دین هم بر عقل، همین گونه است و هرگز به آن بهای مطلق نمیدهد؛ یعنی عقل بدون یک شاخص و معیار، به صورتی مستقل در همه جا حقیقت را درک نمیکند، بلکه حقیقت را با داشتن یک ضابطه کلی در شریعت، به وسیله عقل میتوان ادراک نمود، پس عقل کاشف حقیقت است، لذا در روایات دینی ما آمده است که «انّ دین اللّه لایصاب بالعقول».
همانا دین خدا با خردها به دست نمیآید.
مقصود از این نکته این است که عقل همواره مستقل در ادراک احکام نیست؛ یعنی اگر عقل را به طور کلی به حال خود وانهند و وحی به سراغ آن نیاید، هرگز نمیتواند احکاماللّه واقعی را دریابد، بلکه با تکیه بر وحی و کلیّاتی که شریعت بیان میکند، قادر است که آن احکام را ادراک کند. فلسفه این که در اندیشه شیعی، استحسان مردود دانسته شده نیز همین است. استحسان یعنی این که عقل از پیش خود، بدون توجّه به بداهتهای عقلی و یا محتوای وحی و شریعت، بخواهد حکمی را مستحسن بداند و همین است مفهوم اجتهاد به رأی.
بنابراین مفهوم روایتی که اشاره شد، این است که عقل، با اجتهاد به رأی و با کمک استحسان نمیتواند معبری برای حقیقت باشد، ولی اگر H را ملاک قرار دهد، میتواند به حقیقت دست یابد، و اگر H را ملاک و میزان و شاخص قرار دهد، در مواردی که در ظاهر، در شریعت مسکوت مانده و ما آن را C فرض میکنیم، Eمیتواند به آن هم راه یابد. این نکته از طرف معصومین نیز مورد اشاره قرار گرفته است.
امام علی علیهالسلام در مورد چنین احکامی میفرماید:
«انّ اللّه سکت عن اشیاء لم یسکت عنها نسیانا، بل تفضّلاً منه و رحمة.»19
خداوند از اشیائی سکوت کرده که به دلیل نسیان و فراموشی نبوده، بلکه از راه تفضّل و رحمتش بوده است.
و در موردی دیگر میفرماید:
«انّ اللّه افترض علیکم فرائض، فلاتضیّعوها، وحدّ لکم حدودا، فلاتعتدوها، و نهاکم عن اشیاء، فلاتنتهکوها، وسکت لکم عن اشیاء ولم یدعها نسیانا، فلا تتکلّفوها.»20
خداوند بر شما واجب نموده واجباتی را، پس ضایعشان مسازید، و قرار داد برای شما مرزهایی را، پس از آن مرزها تجاوز مکنید، و شما را از چیزهایی بازداشت، آنها را سبک مشمارید، و سکوت فرمود از چیزهایی و آنها را روزی فراموشی واننهاده، پس خود را به سختی میفکنید.
استاد مطهّری درباره موارد مسکوت در شریعت میفرماید:
«این نکته را توجّه داشته باشید که بعضیها جمود به خرج میدهند، خیال میکنند که چون دین اسلام دین جامعی است، پس باید در جزئیات هم تکلیف معینی روشن کرده باشد. نه، این طور نیست. یک حساب دیگری در اسلام است. اتّفاقا جامعیت اسلام، ایجاب میکند که اساسا در بسیاری از امور دستور نداشته باشد، نه این که هیچ دستوری نداشته باشد، بلکه دستورش این است که مردم آزاد باشند و به اصطلاح تکلیفی در آن نداشته باشند.»21
کاری که دین انجام داده، این است که تکلیف همه مردم را در همه زمانها روشن کرده و قوانین کلی را بیان فرموده است، ولی موارد ویژهای را که جنبه جزئیت دارد، به خود مردم واگذاشته تا به وسیله اجتهاد و عقل، به پیش بروند و بر مقیاس اصول کلی، فروع و امور جزئی را کشف و استنباط نمایند. این موارد مهم که بر عهده خود مردم نهاده شده، خود منّتی بزرگ است بر بندگان که جمود نداشته باشند، اسلام آتشگیره کلی را به عقل میدهد و عقل با توجّه به سعه و کششی که دارد میتواند در آن موارد، به کشف و فهم و دریافت حقایق دست یابد:
«با این که اسلام، دینی کامل است و مقررات و قواعد آن، ناظر به همه شؤون زندگی فردی و جمعی، معادی و معیشتی، روحی و جسمی، مادی و معنوی انسان میباشد، ولی باز هم نباید چنین پنداشت که حکم تمام روابط پیچیده اجتماعات پیشرفته کنونی در آن وجود دارد. اگر چنین بود، دیگر اجتهاد و استنباط احکام معنی نداشت و دیگر لزومی احساس نمیشد که عقل و اجماع نیز در زمره ادله احکام و منابع استنباط قرار گیرد. در قرآن و سنّت اصول کلی راهنمای زندگی وجود دارد، لکن اجرای این اصول کلی هر روز رنگی تازه پیدا میکند. اسلام هرگز نگفته است که اجتماع از حرکت و تکامل بازایستد تا قوانین حاکم بر آن نیز همچنان ثابت بماند. اسلام مدعی آن است که پویایی لازم را برای همگام شدن با جامعه دارد و میتواند ضمن رهبری آن، احکام لازم را از اصولی که در اختیار دارد، استنباط بکند.»22
از این روست که پیامبر اکرم میفرماید:
«انّما یدرک الخیر کلّه بالعقل.»23
همانا تمام خیر به وسیله عقل، ادراک میگردد.
بنابراین در برابر مشکلات، با توجّه به این که هیچ امری در شریعت به نحو کلی مسکوت نمانده، و در قالب کلیات، حکم جزئیات، قابل دریافت است، میتوان به کمک عقل، با توجّه به معیارها و شاخصهای کلی در احکام الهی و با کمک امر تفریع، و با در نظر گرفتن مصالح و منافع جامعه انسانی و اسلامی، احکام را دریافت.
«فقها مواردی دارند که فتوا میدهند و حال آن که دلیل نقلی از ناحیه شارع نرسیده است و فقط از باب این که عقل این گونه حکم میکند، فتوا میدهند؛ مثلاً مسألهای هست در فقه، به نام «ولایت حاکم»؛ یعنی حاکم شرع در بسیاری از موارد، حقّ ولایت دارد. اگر شخصی بمیرد و وصیّی معین نکرده باشد و قیّم شرعی هم وجود نداشته باشد، تکلیف بچه او چیست؟ میگویند، تکلیف اینها را باید حاکم شرع معین کند، در صورتی که نه آیهای هست و نه خبر صددرصد صحیح، چون اسلام دینی است که مصالح مردم را بلاتکلیف نمیگذارد، هر چه که حاکم شرع حکم کرده است، عقل هم حکم نموده است. البتّه معنای این جمله این نیست که هر جا شارع حکمی وضع کرده است، عقل هم الآن در مورد آن حکمی دارد، بلکه مقصود آن است که در هر حکم شرعی، رمزی وجود دارد که اگر آن رمز را برای عقل بگویند، عقل، آن را تصدیق میکند.»
بنابراین، اگر رمز کلی را به عقل بگویند، عقل یعنی همین حجّت باطنی، با کمک آن رمز کلی میتواند در مورد احکام غیرمنصوص، حکم را با توجّه به قاعده و معیار، ادراک کند و حقیقت را کشف نماید.
از این نکات، مطلب دیگری هم درک میشود، و آن این است که عقل در دو مورد، نقش کاشفیت دارد:
1 ـ نقش کاشفیت در ماهیّت دین و حقانیت آن از منابع.
2 ـ نقش کاشفیت در موارد مسکوت درشریعت، با توجّه به رهیافتها و رهنمودهای کلی شریعت.
بدینرو عقلانیت دینی و اسلامی، اقتضا دارد که فرد عالم خبیر و بصیر، با تکیه بر منابع خدشهناپذیر شریعت از قبیل کتاب و سنّت به پیش رود و با نیروی خرد و استنباط و اجتهاد، به دریافت حقیقت دست یابد.
کارآیی شریعت با رهیافتهای عقل
شریعت هنگامی کارآیی لازم را مییابد که رهیافتهای عقل را بپذیرد و اساسا شریعت همین کار را هم میکند. امام موسیبن جعفر علیهالسلام به هشام میفرماید:
«یا هشام، ان للّه علی الناس حجّتین: حجّة ظاهرة و حجّة باطنة، فامّا الظاهرة فالرسول و الانبیاء و الائمّة علیهمالسلام ، و امّا الباطنة فالعقول.»
ای هشام، براستی خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت ظاهر و حجّت باطن. حجت ظاهر، رسولان و پیامبران و امامانند و حجّت باطنی و نهانی، خردهایند.
با چنین تعبیری که در باب خرد میفرماید آن را همسنگ انبیاء و امامان علیهمالسلام قرار میدهد، آن را میپذیرد و حیات شریعت و بالندگی آن را در پرتو خرد توصیف میفرماید، لذا میبینیم، عقل برای استنباط و درک حقایق شریعت به مباحثی ره یافته و آنها را برای درک مسائل وسیله و پلی قرار داده است؛ مباحثی از قبیل مقدمه واجب، مسأله ضد، قبح عقاب بلا بیان، قبح تکلیف بما لایطاق، اجتماع امر و نهی، حسن و قبح افعال، اجزاء، اوامر و نواهی، تعارض و تزاحم ادله، دلالت امر بر وجوب، فوریت و... دلالت نهی بر فساد، و... همه از احکام اوّلیه عقلند که به احکام کلیه مستنبطه منجر میشوند. شارع و شریعت هم به این احکام عقلی، به دلیل این که نقش مهمّی در دریافت شریعت دارند، رضایت میدهد، و این مسأله انحصاری دین اسلام است، و در هیچ شریعتی به این اندازه، به عقل بها داده نشده است.
«شما از علمای هر دین دیگری بپرسید، چه رابطهای میان دین و عقل هست، میگوید اصلاً عقل را با دین چه کار؟»24
«عقل راهی برای استنباط احکام تشریعی از منابع آن، قرار داده شده است و این امر نیز به دلیل اعتماد به عقل، در مورد درک مقاصد شریعت، شناخت مصالح و مفاسد عامه و شناخت مصلحت برتر بین مصالح و یا مفسده برتر بین مفاسد، از طریق مقایسه آنها و بیان حکم برتر است، به طوری که هر انسانی به سلامت غایت تشریعی، تکلیف و احکام الهی اطمینان حاصل کند و در امتثال آن تسریع نماید و آن اموری از زندگیش را که محتاج به حکم شرعی است با آن بسنجد.»25
محورهای عملکرد عقل در دین
عملکرد عقل در دین، یا نقش عقل در مسائل دین را باید در سه قلمرو مورد تأمّل قرار داد:
1 ـ فهم وضعیت و ماهیّت محتوای دین؛
2 ـ چگونگی بیان وضعیت فهم شده؛
3 ـ ارائه برنامه عمل در حیطه مراد و منطبق بر محتوا.
عقل نقشی کلیدی و بنیادی را در سه قلمرو یاد شده ایفا مینماید.
الف. فهم وضعیت و ماهیت محتوای دین
در قرآن مجید، فلسفه عربی بودن زبان قرآن را تعقل و اندیشیدن میشناساند، آن جا که میفرماید: «انّا انزلناه قرآنا عربیا لعلّکم تعقلون» یوسف/2
ما قرآن را به زبان عربی نازل کردیم که شاید اندیشه کنید.
این اندیشهورزی که بدان اشارت شده، اندیشیدنی در وضعیت محتوا است که خود به دو بخش تقسیم میگردد:
1 ـ درک محتوا به گونهای که وحی شده است.
2 ـ درک عقلانیت محتوا و این که همه اصول و قانونمندیهایش عقلانی است.
امّا این که محتوا به گونه وحی شده درک شود، مسألهای است که در ذات شریعت، مورد توجّه واقع شده است. فهم دین، هرگز با سلیقهها و پیشفرضها وپیشفهمها، امکان ندارد؛ زیرا پیشفرضهایی که یا القا شدهاند و یا براساس مصلحتسنجیهای شخصی و گروهی، در فهم دخالت مییابند یا به باژگونه تفسیر شدن وحی منجر میشوند و یا تحمیل آراء و ذهنیتهای خود بر قرآن است. در نگرش به شریعت، بایستی از این نوع داوریها حذر کرد، و تنها به محتوای مفاهیم وحی شده اندیشید و اندیشه را در همین وادی و میدان به کار واداشت.
امام علی علیهالسلام در خصوص کسانی که خردها و یافتههای خود را بر دین تحمیل میکنند و در متن شریعت به اندیشه نمیپردازند، چنین میفرماید:
«لایقتصّون اثر نبیّ، ولایقتدون بعمل وصیّ، ولایؤمنون بغیب، ولایعفّون عن عیب، یعملون فی الشبهات، و یسیرون فی الشهوات، والمعروف فیهم ما عرفوا، والمنکر عندهم ما انکروا، مفزعهم فی المعضلات الی انفسهم، و تعویلهم فی المبهمات علی آرائهم، کأنّ کل امریء منهم امام نفسه. قد اخذ منها فیما یری بعری ثقات، و اسباب محکمات...»26
از سنّت پیامبری پیروی نکرده و به کردار وصیی اقتدا نمیکنند (اگر پیروی میکردند اختلاف در دینشان نبود و از عذاب الهی میرهیدند) و ایمان به غیب نمیآورند و از زشتی خودداری نمینمایند. در شبهات طبق رأی نادرست خود رفتار نموده، از خواهشهای نفس پیروی میکنند، معروف و پسندیده نزد ایشان چیزی است که خودشان نیکو شناختهاند و منکر و ناشایسته پیش آنها چیزی است که خودشان بد دانستهاند، در مشکلات پناهگاهشان خودشان هستند و در امور پوشیده، اعتمادشان بر رأیهای نادرست خودشان است (اگر چه بر خلاف عقل و دین باشد) گویا هر مردی از ایشان، پیشوای خود است که بندهای استوار و دلائل محکمه را از خویش گرفته و به آن استدلال میکند (و اعتقادش این است که حکمی که به رأی نادرست خود اجتهاد کرده، مانند حکم الهی است).
بنابراین میتوان میان آراء نفسانی و آراء عقلانی تفاوت قائل شد. دین، آراء نفسانی را نمیپذیرد و از حوزه خود طرد میکند، امّا آراء عقل را در حیطه مسائل تبیین شده خود میپذیرد و آن را مورد قبول خویش قرار میدهد؛ البتّه به این
مفهوم که عقل، در حیطه شریعت وارد شود و آن را همانگونه که هست ادراک نماید. پس در این مرحله نقش عقل، نقش کشف و فهم و پی بردن به کنه و راز و قانونمندیهای شریعت است.
نکته قابل یادکرد دیگری که در شریعت اسلامی وجود دارد، این نکته است که اسلامِ موروثی، تقلیدی را هرگز معیار اسلام آوردن و دیانت قرار نمیدهد، بلکه پذیرش عقلانی آن را معیار میشمارد. ایمان نیز همینگونه است، چنان که در روایات مربوط به ایمان، آن را امری قلبی، (عقد بالقلب) اقراری زبانی (اقرار باللسان) و عملی در جوارح میداند (و عمل بالارکان) و این مهم جز بر پایه عقلانیت و خردگرایی میسر نمیباشد.
عقلانیت محتوا
راهیابی به عقلانیت محتوا به این معنی است که قضایای مطرح شده در دین، به گونهای است که نفس آن محتوا، دارای صدق عقلی است و با واقعیّت منطبق است؛ یعنی در مرحله ثبوت، کاملاً جنبه عقلانی دارد. این مسأله را در موارد فراوانی میتوان دریافت؛ مثلاً در مورد وجوب روزه کاملاً جنبههای انطباقی آن با عقل را ادراک میکنیم، در مورد حرمت ربا، میبینیم که عقل، آن را وسیلهای برای ظلم تلقی میکند. ربا باعث ظلم بر گیرنده آن میشود و به ازدیاد ثروت ربادهنده، و افزایش فاصله طبقاتی بین دهنده ربا و گیرنده آن میانجامد.
قرآن مجید میفرماید: «الَّذِینَ یأکلون الربا لایقومون الا کما یقوم الَّذی یتخبّطه الشیطان من المسّ ذلک بانّهم قالوا انّما البیع مثل الربا و احلّ اللّه البیع و حرّم الربا...»بقره /275
آنان که ربا میخورند برنخیزند جز به مانند برخاستن آن که آشفته سازدش شیطان به دیوانگی، این بدان جهت است که گفتند همانا خرید و فروش مثل رباست، در حالی که خدا خرید و فروش را حلال نموده و ربا را حرام ساخته است.
فلسفه حرمت ربا، جنبههای شرعی خاص خود را دارد، ولی عقل هم میتواند به بخشهای مهمی از آن فلسفه راه یابد، چنان که در وجود روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و... همین گونه است. لذا در کنار فلسفههای شرعی احکام، فلسفههای عقلی آن مورد تأمّل و لحاظ قرار میگیرد.
اساسا این بحث جای تأمّل دارد که دین در صورتی قابل دفاع و پذیرش است، که خود معقول باشد؛ یعنی هیچ دینی مقبول نیست، مگر آن که معقول باشد و این معقولیت در گوهر و ذات اسلام، امری انفکاکناپذیر است و محتوای دین، محتوایی خردپذیر و عقلانی است؛ مثلاً در باب اعتقادات دینی، این معقولیت مشهود است. این مسأله را در مبدأ و در معاد هر دو مشاهده میکنیم. قبول مبدأ و استدلال بر آن، کاملاً جنبه عقلانی دارد.
برهان نظم، دارای دو مقدمه است. یک مقدمه آن حسی و مقدمه دیگر آن عقلی است و اگر روح این برهان را بکاویم به عقلی بودن آن دست مییابیم. همین مسأله در سایر براهین جاری است.
همچنین مسأله صفات خدا، جنبه عقلی دارد، مثلاً صفت علم را به این جهت به خدا نسبت میدهیم که او مطلق است. لازمه عقلی مطلقیت ذات، دارا بودن علم است و نیز به همین دلیل دارای قدرت و حیات است و...
ب. چگونگی تبیین وضعیت فهم شده
بیان دین، نکته مهم دیگری است که عقلانیت اسلامی بر آن تأکید میورزد. بیان غیرمعقول و غیراستدلالی دین، یا تبیین آن در قالب تقلیدی، سنتی و رایج، کاری خطاست که در نهایت به انزوای دین و ایمان میانجامد. بیان دین باید بر بنیادهای عقلی استوار باشد؛ یعنی در مقام بیان و ترویج دین، باید چنان زمینه آماده شود، که با وضعیت والا و متین محتوا و مراد، منطبق باشد. اسلام یک مسلک جامعنگر و قابل انطباق با هر عصر و دورهای است و ضرورت این دین عقلانی و منطقی، باید با اسلوب و روشهایی عقلی و منطقی تبلیغ و ترویج شود.
مثلاً آسانگیری، آمیخته بودن با بشارت، رفق و مدارا، بیان دین به زبان روز، پاسخگویی به نیازهای زمان، وشبهات، و... همه از لوازم عقلی بودن بیان دین است.
ج. تنظیم عقلانی برنامه عمل
نکته قابل توجّه دیگر، تنظیم برنامه عمل است. برنامه عمل، جنبههای عملی فردی و اجتماعی دین را بیان میکند که میباید با معیارهای عقلی تنظیم شود.
کوشش و تلاش پیگیر انبیای الهی در دعوت خودشان، شکل دادن و تنظیم سازمانی الهی بود، که ما از آن به حکومت الهی تعبیر میکنیم. در آن نظام، حرمت انسانی، و واقعیتهای نهفته در هستی در قلمروهای نظام اجتماعی مورد توجّه قرار میگیرد و نشانه بارز آن تحقق عدالت به مفهوم اصیل و گسترده در آن نظام است، به نوعی که عادلانهترین مناسبات اجتماعی و معقولترین شکل حیاتی انسانی تنظیم شود. به دیگر سخن، پیامبران درصدد تنظیم حیاتی بر مدار عقلند، که قانونمندیهای آن، برگرفته از متن شریعت و بر بنیادهای عقل کلی استوار باشد.
در واقع، هدف پیامبران و بویژه اهداف گسترده نظام اسلامی، در برنامه عملی، تنظیم قواعد حکومت الهی برای جامعه است، که این مسأله نیز با عقل و خرد افراد بصیر، شدنی و میسّر است.
در جامعه مورد نظر اسلام، کنترل انسان به دست خود او، با نیرویی درونی (ایمان و خرد) واگذارده میشود و تنظیم قواعد اجتماعی به گونهای است که انسان بتدریج تمایلات هوسآلودش را به کناری نهاده و پیروی از عقل مبتنی بر ایمان را ملاک عمل خویش قرار میدهد. بنابراین، در تنظیم عقلانی برنامه عمل، همخوانی با شریعت ضروری است و ساختارهای نظام اجتماعی باید بر مبانی خردپذیر تنظیم شود. جانمایه این برنامه، برمبنای خرد، در متن تعالیم شریعت قرار گرفته که میبایست دینشناسان خبیر و خبرگان شریعت، با استخراج و تدوین آنها، راهگشای جامعه اسلامی باشند.
در این جا ذکر این نکته خالی از فایده نیست که راه شناخت برنامه عملی انبیا و دستورات متن مکتب تنها نیروی خرد و اندیشه است و همین مسأله هم به عنوان عمیقترین وسیله شناخت حقانیت شریعت تجلّی میکند و مسلما شناخت حقانیت شریعت، ما را به تنظیم برنامه عملی رهنمون میسازد.
نشانههای عقلانیت دین
عقلانیت دین و هماهنگی آن با عقل از جهات گوناگونی آشکار میشود:
اولاً اسلام بر عقل و تعقل تأکید فراوانی نموده، به گونهای که در قرآن مجید واژه «عقل» و مشتقات آن به طور خاص بیش از پنجاه بار، به کار رفته است. در تمام این موارد، واژههای به کار گرفته شده یا به طور مستقیم، بر تعقل و خردورزی تأکید نموده و یا به گونهای اهمّیّت آن را بازگفته است.
ثانیا، در قرآن مجید، به نقش کارساز عقل و اهمّیّت آن، برای انسان و تنظیم زندگی فردی و اجتماعی پرداخته شده است.
«دانشمند فرانسوی «جان بیرک»، در مقدمه ترجمه خود از قرآن کریم نوشته است: کلمه «عقل» در قرآن چهلوچهار بار آمده است، در حالی که کلمه «مقدس» و مشتقات آن فقط هفت بار بیان گردیده است.»27
ثالثا، قرآن مجید، برنامههای کلی خود را بر معیار عقل قرار داده است که از رابطه عمیق دین و عقل و اسلام و عقل حکایت میکند. در این جا مهمترین موارد را به گونهای اجمالی یاد میکنیم:
1 ـ عقل ضابطه تکلیف
در بینش اسلامی، انسان موجودی مکلّف است، و هنگامی که شریعت را میپذیرد، به وادی تکلیف وارد میشود و بر سفره انعام الهی و در محضر ربوبی مینشیند. عامل اساسی در ورود به حوزه تکلیف، عقل است که ما این نکته را در همه احکام شریعت میبینیم. حج، جهاد، نماز، روزه، معاملات و عقود و ایقاعات همه مشروط به برخورداری از عقلند.
2 ـ عقل، معیار قبولی عبادات
عقل و اندیشهورزی محور قبولی عبادات است؛ چنان که در روایات دینی آمده است که خداوند متعال خطاب به عقل میفرماید:
«ایّاک اعاقب و ایّاک اثیب»؛ فقط تو را عقوبت میکنم و فقط تو را جزا میدهم.
3 ـ عقل معیار استنباط احکام
عقل، معیاری برای استنباط احکاماللّه است. مواردی که در شریعت، مسکوت مانده ،عقل با قدرت دریافت خویش، به درک احکام و استنباط آنها میپردازد و بدینرو یکی از منابع اوّلیه اجتهاد شمرده میشود.
4 ـ عقل، عامل درک مصالح و مفاسد
احکام الهی، هر کدام مصلحتی دارند، و در حیطه وجوب و اباحه و استحباب، این مصلحت لحاظ شده است؛ چنان که محرمات، مفسدهای دارند که بدان جهت حکم به حرمتشان شده است. تنها داوری که میتواند مصالح و مفاسد احکام را تشخیص دهد، عقل است و نیز میتواند بر مبنای مصالح و مفاسد، به فلسفه احکام و نیز موارد مسکوت دست یابد.
5 ـ عقل، و درک بهترین شریعت
عقل میتواند با قوه تجزیه و تحلیل خویش، بهترین شریعت را از میان شریعتهای موجود تشخیص دهد و به حقانیت آن راه یابد و لذا عقل هر قدر تعمّق بیشتری در فلسفه احکام بنماید، به عقلانی بودن احکام بیشتر دست مییابد. کار عقل آن است که اجمالاً حسن یا قبح آنچه را که شرع به تفصیل آورده درک کند.
6 ـ عقل، معیار شناخت حق
عقل از جهت ژرفایی که دارد به عنوان حجت باطنی و ودیعهای خداداد، قادر به تشخیص حقّ است و میتواند حقّ را از باطل و سره را از ناسره بازشناسد.
7 ـ عقل، عامل حیات شریعت
حیات شریعت، به سبب عقل است. قرآن مجید، در منطق خویش، به تمام شؤون حیات انسانی میپردازد، بدون این که قید و شرط زمانی یا مکانی به خود بگیرد، و در بردارنده کلیاتی در باب خواستها و اندیشههایی است که با حیات انسانی پیوند دارند. بدین جهت تفکر اسلامی، انسان را وادار به اندیشیدن مینماید، به گونهای که میخواهد همه امور، با تعاطی عقلی و علمی دریافت شود، از اینرو، انسان به تعقل درباره دنیا، آخرت، بهشت، جهنم، زمین و آسمان، لوح و قلم، ملائکه و شیطان، و آنچه مربوط به عالم غیب و شهادت است فراخوانده میشود؛ چه آن که اندیشیدن شریعت را بالنده میسازد. همچنین سعادت بشر، جز از طریق دریافت همه حقایق غیبی و شهودی به دست نمیآید. بدین سان عقل عامل حیات شریعت و سعادت و بهروزی بشر است.
پینوشتها
1 . لغتنامه دهخدا، ماده عقل.
2 . اقرب الموارد، ماده عقل.
3 . کلینی، اصول کافی، ج1، کتاب العقل و الجهل، ص16.
4 . همان، ص15.
5 . ابوالفضل مجتهد زنجانی، مرجعیت و روحانیّت، ص25.
6 . البدر الزاهر، (تقریرات دروس آیةاللّه بروجردی)، ص52.
7 . اصول کافی، ج1، ص417.
8 . اصول مظفر، ج 2.
9 . تحف العقول، ص44.
10 . بحارالانوار، ج1، ص95.
11 . نهجالبلاغه، حکمت 98.
12 . شهید مرتضی مطهّری، مجموعه مقالات، «حقّ عقل در اجتهاد»، (انتشارات جهانآرا)، ص90.
13 . نهجالبلاغه، ترجمه فیضالاسلام، ص33.
14 . مهدی حائری یزدی، کاوشهای عقل نظری، ص240 و 242.
15 . شهریار زرشناس، ماهنامه صبح، ش81، ص35.
16 . رضا داوری اردکانی، عصر اوتوپی، ص58-37، همچنین بنگرید به: رنهگنون، بحران دنیای متجدد، ضیاءالدین دهشیری، (امیرکبیر).
17 . مرحوم مظفر در این باره مینویسد: «المراد من العقل النظری ادراک ما ینبغی ان یعلم». اصول فقه، ج2.
18 . مرحوم مظفر عقل عملی را این گونه تعریف میکند: «والمراد من العقل العملی ادراک ما ینبغی ان یعمل»، همان.
19 . نهجالبلاغه، تصحیح صبحی صالح، خبر 130.
20 . همان، حکمت 105.
21 . مرتضی مطهّری، اسلام و مقتضیات زمان، ص164.
22 . محمّد جواد صفار، حقوق اساسی و آشنایی با قانون اساسی، ص58.
23 . تحف العقول، ص44.
24 . اسلام و مقتضیات زمان، ص247.
25 . وهبة الزحیلی، الاصول العامة لوحدة دین الحق، (المکتبة العباسیة بدمشق)، ص142.
26 . نهجالبلاغه، خطبه 88.
27 . روزنامه همشهری، 22 اردیبهشت 77، با استفاده از: نهجالاسلام، عبدالوهاب محمود المصری، ترجمه صباغیان.
یکی از مقولههایی که معارف اسلامی با آن هماهنگی و انطباق دارد مسأله عقل است. این هماهنگی چگونه است؟ مراد از عقل در این انطباق چیست؟ سهم عقل در اندیشه دینی در چه حد و میزانی است؟ چگونه عقلانیت در جوهره قوانین الهی موجود است؟ آیا عقلانیت اسلامی، همان تناسب بخشیدن فرد عاقل میان دلیل و مدعای شریعت است، یا این که معیارهایی برای عقلی بودن دین و قوانین آن وجود دارد که قوانین دینی برمبنای آن ملاکها در قالب وحی سماوی نازل شدهاند؟ اینها نکاتی است که در این مقال به بحث گذارده میشود تا هماهنگی میان عقل و شریعت نمایان گردد.
مفهوم عقل در اندیشه اسلامی
عقل، عبارت است از «خرد و دانش و دریافت صفت اشیا از حسن و قبح و کمال و نقصان و خیر و شر، یا علم به مطلق امور به سبب قولی که ممیز قبیح از حسن است. یا به سبب معانی و علوم مجتمعه در ذهن که بدان اغراض و مصالح انجامپذیر است».1
در اقرب الموارد چنین آمده است:
«نوری است روحانی که نفس به وسیله آن، علوم ضروری و نظری را درمییابد، و گویند آن غریزهای است که انسان را آماده فهم خطاب میکند و آن از عقال و پایبند شتر مأخوذ است.»2
همچنین عقل به معنای فهمیدن و درک نمودن است و قوه مدرکهای است که کلیات امور را درک میکند. در اندیشه اسلامی از عقل، تعابیر ارزشی و بلندی وجود دارد. گویند عقل موهبتی است رحمانی که از عالم قدس برآمده و بر منزلگاه وجود نسخه آفرینش، یعنی انسان برنشسته و سبب اوج انسانی تا قله ربوبیت است و عقل نوری است فطری که بدان صلاح از فساد و خیر از شر متمایز گردد.
در عالم اسلام، فیلسوفان، اصولیان وعارفان هر یک به گونهای عقل را تعریف کردهاند. فیلسوفان، عقل را وسیله فهم مطلق وجود دانسته و اصولیان آن را عاملی برای درک ملاکات و مصالح و مفاسد، و عارفان آن را، چراغ عبودیت شمردهاند. جامعترین تعریفی که میتوان طبق نظرگاه اسلامی، آن را ملاک قرار داد، نکتهای است که حضرت صادق علیهالسلام در پاسخ شخص سائل فرمود:
«العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» قال قلت: فالذی کان فی معاویة؟ فقال: تلک النکراء تلک الشیطنة و هی شبیهة بالعقل ولیست بالعقل».3
عقل، چیزی است که به وسیله آن خدا پرستیده شود و بهشت به دست آید. سائل میگوید، گفتم آنچه معاویه داشت، چه بود؟ فرمود: نیرنگ و شیطنت بود. آن مانند عقل است، ولی عقل نیست.
کلی بودن عقل دینی
عقل دینی، عقلی کلی است که هم به غیب تعلق میگیرد و هم به عالم شهادت و به دیگر سخن، همان فهم شهودی و فهم کلی همه ساحتهای هستی و وجود است. این عقل، متّصل به هدایت و وحی است که تجسم روشن و هویت یافتهاش در نبی اکرم به عنوان عقل کل است؛ همان که محبوبترین مخلوق از نظر خداوند خوانده شده است.
امام باقر علیهالسلام میفرماید:
«لمّا خلق اللّه العقل استنطقه ثمّ قال له اقبل، فاقبل، ثمّ قال له ادبر، فأدبر، ثمّ قال: و عزّتی و جلالی ما خلقت خلقا هو احبّ الیّ منک و لا اکملتک الا فیمن احبّ، امّا انّی ایّاک آمر و ایّاک انهی و ایّاک اعاقب و ایّاک اثیب.»4
چون خدا عقل را آفرید او را به سخن درآورد و سنجید، گفتش پیش آی، پیش آمد و گفتش برو، پس رفت، خداوند فرمود: به عزّت و جلال خودمسوگند، هیچ مخلوقی را نیافریدم که از تو نزد من محبوبتر باشد. تو را کامل نسازم مگر در کسی که دوستش دارم. همانا روی امر و نهی من با توست و کیفر و پاداشم به حساب توست.
حکما در بیان عقل، اوّل آن را مجرّدی میدانند که دارای یک حقیقت نوری است که فهم همه حقایق در آن منکشف است و پیرو بیچون و چرای اراده ازلی خداوند است و به همین مفهوم بلندی که در روایت است بر حقیقت وجود نبیّ مکرم اسلام منطبق است؛ عقلی است درّاک و یابنده همه خوبیها و بدیها، بایستیها و نبایستیهایی که در حوزه نظری و حوزه عملی، به کشف تام و کامل نائل میشود، و تجسّم حقیقی آن در عقل کل است. این عقل دریابنده تصویری کلی از حیات، هستی، خدا و طبیعت است و راهکارهای حیات اجتماعی و تنظیم قواعد و نظام جامعه بشری را به گونهای منطقی درمییابد. بنابراین میتوان همین راهکارها و قواعد را در دین به عنوان مجموعهای از قوانین و دستورات مربوط به عالم غیب و شهادت مشاهده کرد. عقلانی بودن دین به مفهوم منطبق بودن حقایق جاودانه دین بر گزارههایی عقلی است که آن گزارهها قضایایی هستند که هم از حیث صدق محتوا و هم از نظر درک محتوا، با انگارههای عقلی و عقلانی تناسب دارند؛ یعنی ساختار قوانین به گونهای است که قابل درک با عقل است. بنابراین در صورتی که قوانین، اعمال، عقاید و سخنانی، برای عقل در قالب گزارههای قابل قبول عرضه گردد ما آنها را عقلایی میشناسیم و دین به همین مفهوم عقلایی است.
برای درک بهتر این معنی چند نکته قابل یادکرد است:
1 ـ جامعیت دین
اندیشه اسلامی در بردارنده تمام شؤون حیات انسانی است، بدون این که قید و شرط زمانی یا مکانی در جعل و تشریع و بیان احکام داشته باشد. آنچه بشر تا قیامت بدان نیازمند است، در اسلام و آییننامه آن (قرآن مجید) بیان شده است. دین اسلام به یک سلسله از احوال فردی و عبادی انحصار ندارد و چنانچه تتبعی اجمالی در آن صورت پذیرد، آشکار میشود که دین علاوه بر مسائل بنیادی ذهنی، اعتقادی و اخلاقی، شامل کلیه مسائل عملی فرد و جامعه در بخشهایمختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، حقوقی و قضایی داخلی و خارجی هم میشود؛ در نتیجه، اسلام دینی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... است که در بخش مسائل عملی همه جنبههای حیات بشری را دربرمیگیرد.
«دین اسلام گذشته از اصول اعتقادی که از روی علم و یقین میباید بدان معتقد بود، مشتمل بر یک سلسله وظایف عملی است که همه افراد در شرایط مخصوصی بدان موظف میباشند و قسمتی از آن دستور و آیین خداپرستی است و قسمتی دیگر مربوط به شؤون زندگی فردی و اجتماعی و چگونگی روابط بین افراد میباشد که قسمت اوّل را عبادات و دوم را معاملات و مجموع آن را شریعت نامیدهاند، و قسمت سوم شامل کلیه اموری است که در نظام اجتماع اعم از حقوق، سیاست، اقتصادیات، نحوه تعلیم و تربیت، حکومت، قضاوت، و مجازات مدخلیت دارد و دین اسلام در همه این موضوعات مداخله داشته و قوانین مخصوصی در هر بابی وضع نموده است.»5
بدینسان اسلام جامعیت خاصی در هر سه زمینه اعتقادی، اخلاقی و عملی دارد و بخش عملی آن نیز دارای ماهیتی اجتماعی است که درصدد تنظیم و اداره شؤون جامعه بشری است.
مؤلف کتاب البدر الزاهر در تبیین بُعد سیاسی اسلام مینویسد:
«لایبقی شکّ لمن تتبّع قوانینالاسلام و ضوابطه فی انّه دین سیاسی و اجتماعی و لیست احکامه مقصورة علی العبادیات المحضة المشرعة لتکمیل الافراد و تضمین سعادة الآخرة فقط، بل یکون اکثر احکامه مرتبطة بسیاسة المدن و تنظیم الاجتماع و...»6
هر کس در قوانین اسلامی بررسی کند، برایش شکّی باقی نمیماند که اسلام، دینی سیاسی اجتماعی است و احکامش منحصر به عبادات محض شرعی برای تکمیل افراد و سعادت اخروی نیست، بلکه بیشتر احکامش مربوط به سیاست و اداره جامعه و تنظیم قواعد اجتماعی است.
در کتاب کافی روایتی از امام صادق علیهالسلام نقل شده که میفرماید:
«انّ اللّه تبارک و تعالی انزل فی القرآن تبیان کلّ شیء حتّی واللّه ما ترک اللّه شیئیحتاج الیه العباد حتّی لایستطیع عبد یقول لو کان هذا فی القرآن الا و قد انزل اللّه تعالی فیه.»7
همانا خدای متعال در قرآن بیان هر چیزی را نازل فرموده، به نوعی که هیچ چیز از آنچه بندگان به آن نیازمندند فرونگذاشته است، تا جایی که کسی نمیتواند بگوید، کاش این نکته در قرآن نازل میشد، مگر این که خدا آن حکم را هم نازل فرموده است.
بدینسان باید دانست که چهره دین را میتوان با همین کلیّت دریافت نمود.
2 ـ سکوت شریعت در حوادث واقعه
شریعت اسلامی، کلیات را روشن، گویا، و صریح بیان داشته و در این عرصه، شریعتی ناطق است، امّا در باب حوادث واقعه، نیازهای متغیر، اشکال تنظیم جامعه، شکل روابط خارجی، داد و ستدهای بینالمللی، ارتباط با دولتهای غیراسلامی و شکل ارتباطی که عزت جامعه اسلامی خدشهدار نشود، به دلیل این که این مقولهها در زمان نزول شریعت مطرح نبوده، سکوت نموده و همه را به عهده متدینان به شریعت گذارده است. آنان باید با استنباط، و رد فرع به اصل، دیدگاههای اسلام را در زمینههای یاد شده استخراج نمایند.
3 ـ نقش عقل در دریافت احکام شریعت
عالمان اصولی ادله احکام شریعت را در چهار امر منحصر دانستهاند:
1 ـ کتاب؛
2 ـ سنّت؛
3 ـ اجماع؛
4 ـ عقل.
در دیدگاه آنان مراد از دلیل عقلی چیزی است که قیاس و عمل به ظن را شامل نمیگردد، بلکه عبارت است از «هر قضیهای عقلی که به وسیله آن میتوان با در نظر داشت اصول کلی کتاب (شریعت) به حکم شرعی الهی پی برد».8
لذا در نظری کلی، عقل را به دو گونه تقسیم نمودهاند:
1 ـ عقل نظری که عبارت است از ادراک آنچه شایسته است فهمیده شود و برای آن چیز حقیقت و واقعیتی فینفسه وجود دارد.
2 ـ عقل عملی که عبارت است از ادراک آنچه شایسته است در مقام عمل، بدان اقدام گردد.
در اینباره که عقل نقشی اساسی دردریافت احکام شریعت دارد، در اصول مباحث گستردهای مطرح شده است که پرداختن به آنها مجالی دیگر میطلبد؛ اجمالاً عقل نظری با قاعده ملازمه به کشف حکم شارع و شریعت مبادرت میورزد و عقل عملی در مقام عمل به کمک عقل نظری، به سوی عمل رهنمون میشود.
برآیند نکات یاد شده
نتیجهای که از سه نکته یاد شده به دست میآید، این است که عقل، هم در مقام فهم شریعت، در مواردی که نصّ خاص و کلّی و مستقیم وجود دارد و هم در مقام کشف و فهم احکامی که زیر عناوین کلی قرار میگیرد، نقش هادی و راهنما و هدایتگری بزرگ را دارد و همین جاست که سخن پیامبر اسلام مفهوم متین و قابل فهمی را مینمایاند که فرمود:
«انّما یدرک الخیر کلّه بالعقل، ولا دین لمن لاعقل له.»9
همانا تمام خیر به وسیله عقل دریافت میشود و دین ندارد کسی که عقل ندارد.
در بسیاری از روایات، عقل وسیلهای دانسته شده که در خدمت کشف حقیقت از درون منابع کلی است. همچنین از پیامبر اکرم نقل شده که فرمود:
«لکلّ شیء آلة و عدّة و آلة المؤمن و عدّته العقل، و لکلّ شیء مطیّة و مطیّة المرء العقل، و لکلّ شیء غایة و غایة العبادة العقل...»10
هر چیزی را وسیلهای است و توشهای، و وسیله و توشه مؤمن، عقل است و هر چیزی را مرکبی است و مرکب رهوار مرد، عقل است و برای هر چیزی هدفی نهایی است و هدف نهایی عبادت، عقل است.
از اینرو، در مضامین روایی فهم اخبار و آیات و روایات بسیار شایان تأمّل و دقت است. امام علی علیهالسلام میفرماید:
«اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعایة لاعقل روایة، فانّ رواة العلم کثیر و رعاته قلیل.»11
اندیشه کنید در خبر، هنگامی که آن را میشنوید به نحو عقلِ اندیشیدن نه عقلِ روایت؛ چون راویان علم زیادند و اندیشهگران در آن کمند.
در مورد دیگری عقل حجّت باطنی دانسته شده، چنان که انبیاء حجّت ظاهریند.
به همین جهت کسی حقّ ندارد عقل خود را تعطیل کند و جزماندیشی و جمود بر ظواهر و مطالب شنیده شده در اندیشه اسلامی محکوم است و ایمان تقلیدی پذیرفته نیست.
همچنین از مجموعه نکات یاد شده به دست آمد که عقل در اندیشه اسلامی همان عقل کلی هدایتیاب است که بر کشف و شهود و دریافت حقایق نهانی غیبی استوار میباشد.
استاد مطهّری در این باره میفرماید:
«مسأله عدل و حسن و قبح عقلی از لحاظ آثاری که در افکار مسلمین و علوم مسلمین و اعمال مسلمین به جا گذاشت، در درجه اوّل اهمّیّت قرار دارد. در حقیقت، آن جا که در این مسأله بحث و کاوش میکردند بر سر یک دوراهی قرار گرفته بودند که یا برای دستورهای دینی، مبانی واقعی و عقلانی قائل شوند و کوشش کنند تا آن جا که میسور است، با آن اصول و مبانی آشنا گردند، برای دین هدف و روح بشناسند و جهد کنند به هدفها و منظورهای دین آشنا گردند، عقل را به عنوان یک حجّت باطنی و پیغمبر داخلی بشناسند، مسلمات عقل را از طرف شارع امضا شده بدانند.»12
چنان که دریافتیم، اندیشه اسلامی، هم عقل را به منزله مقصد میشناسد که تمام اصول و قوانینش را با آن معیار ارزشمند تطبیق مینماید و هم آن را به منزله یک معبر و راه میداند که براساس آن، میتوان به حقانیت دین و اصالت و ارزش آن پی برد. البتّه اسلام، عقل را مخزنی نمیداند که همه چیز در آن انبار شده و دیگر نیاز به ماورای خود نداشته باشد، بلکه عقل را کانونی جوشان میداند که اگر به آن آتشگیرهای بدهند، خود برمیافروزد و اگر قانونی را به آن عرضه کنند، تجزیه و تحلیل میکند و در صحّت و سقم قضایا به اندیشیدن میپردازد و خطا را از صواب تشخیص میدهد و رشد را از گمراهی ممتاز میسازد. امام علی علیهالسلام یکی از فلسفههای بعثت پیامبران را همین میداند و آمدن آنان را در حکم برانگیزانندگانی برای عقل و خرد وصف نموده، میفرماید:
«فبعث فیهم رسل، و واتر الیهم انبیائه، لیستأدوهم میثاق فطرته، و یذکروهم منسیّ نعمته و یحتجّوا علیهم بالتّبلیغ، و یثیروا لهم دفائن العقول.»13
پس خدای تعالی پیامبران خود را در میان آنان برانگیخت، و ایشان را پیدرپی میفرستاد تا عهد و پیمانخداوندی را که فطری آنان بود بطلبند، و به نعمت فراموش شده یادآوریشان کنند، و از راه تبلیغ با آنان گفتوگو نمایند و عقلهای پنهان شده را بیرون آورده و به کار اندازند.
تفاوت عقل کلی و عقل جزئی
نکته دیگری در این جا قابل یادکرد است و آن این که میان عقل کلی مورد بحث که عقل هدایت و عقل حکمت و اشراق و آخرتگرا و بصیرت است، با عقل جزئیاندیش منفعتگرا و دنیاگرا و محاسبهگر تفاوت بنیادی وجود دارد. عقل جزئی عقل معاش است و بس و در حیطه سود و زیان حرکت میکند.
این عقل، در اروپا پس از رنسانس و خیزش تندی که علیه تمام نمادهای مذهبی صورت گرفت، به عنوان یک مکتب در غرب خودنمایی کرد. عقل که در واقع شاهبازی صدرنشین بود، چنان تنزل یافت که همعرض حس قرار گرفت. افرادی همچون هابز، جان لاک، اگوست کنت، عقل معاش و جزئی را اصالت بخشیدند و پس از محکومیت عقل کلی، عقل جزئی را برنشاندند و مکتب اصالت خرد (Rationalism) رخ نمود که ما از آن تعبیر به عقل غربی خودمدار میکنیم. عقل غربی یا عقل جزئی همان عقل خودمحور و خودبنیاد است که با معیار جزئیت قابل ارزیابی است. از این عقل، تعبیر به عقل مدرن هم میشود که مبنایش تصرف در دنیا و استیلاجویی نسبت به طبیعت و انسانهاست.
«در عقل مدرن، هدف افزایش قدرت آدمی است نه افزایش معرفت (سخن فرانسیس بیکن از مبلّغان عقل اومانیستی مدرن) و آدمی مالکالرقاب هستی تلقی میگردد (سخن دکارت، شاخصترین نماینده عقل مدرن) عقل مدرن، تجسم نفس امّاره آدمی است که بشر خود را با آن «سوبره» (Subject) فرض کرده و و تمامی عالم را «ابژه» (Objeet)میپندارد؛ از اینرو، به یک نگاه ابزاری و شیءانگار نسبت به دیگران و اساس کل هستی میرسد.»14
بعضی این عقل را عقل ابزاری نام دادهاند که فقط در اندیشه کم و بیش و سود و زیان است. این عقلانیت، روح سرمایهداری جدید قرار گرفته و خودبنیاد است و زبانی کمّیاندیش دارد.
«عقل جدید تجسّم سیطره آشکارنفس امّاره است و همین عقل است که مبنای علوم تجربی و انسانی است و در پیوند با روششناسی آمپریستی و معرفتشناسی پوزیتیویستی قرار گرفته است. ایدئولوژیهایی نظیر لیبرالیسم و فاشیسم و مارکسیسم برمبنای عقلانیت مدرن پدید آمدهاند. نظام مناسبات اقتصادی، اجتماعی مدرن و زندگی روزانه مردم نیز برمبنای همین عقل سامان گرفته و زبان عبادت روزانه آدمیان تجلیگاه همین عقل است. عقل مدرن محصول نسبت حجابآلود و دوری است که انسان از حقیقت یافته است.»15
با توجّه به آنچه از عقل جزئیاندیش دانستیم، این نکته نیز قابل دریافت است که تفاوت مهم و جوهری عقل کلی با عقل جزئی در جهتگیری، هدفگرایی و محتوای یافتههای آن دو است.
عقل کلی، وحیگرا، خداگرا، آخرتگرا و خواهان اتصال به منبع نور و حقیقت است و همین است که چنین عقلی وسیله عبودیت، پرستش و رسیدن به عالم قدس است. این عقل، خردی پیامبرانه است که جذبه اصلی و گرایش اولی و ذاتیش به سوی آسمان حقیقت و منبع نور و هدایت است.
این عقل، همان است که حضرت حسینبن علی علیهماالسلام سعادت خویش و بهترین عزیزان تاریخ را در قربانی شدن در برابر عظمتهای الهی و دنائت و خواری دنیا میداند و میفرماید:
«فانّی لا اری الموت الا سعادة، ولا الحیاة مع الظّالمین الاّ برما.»
من مرگ (در راه عظمتهای الهی) را جز سعادت نمیبینم، و زندگی و زیستن با ستمگران را جز خسارت نمیبینم.
چنین منطقی در عقلِ مدرن، جزئیاندیش، کمیت اندیش و خودمحور، محکوم و غیرقابل فهم است، امّا این منطق در نظرگاه عقل هدایت، شکوه عالی انسانیت و نشانه کمال انسان تا قله بینهایت است که جز خدا کسی از این قله رفیع و باشکوه انسانی، آگاهی ندارد.
بحران اندیشه در عقل خودمحور
عقل جزئیاندیش را به تعبیر فرهیختهای باید اوج بحران اندیشه و تفکر دانست، چه این که چنین عقلی از دریافت حقایق عینی و غیبی جهان محروم است و دامی است برای نابودی انسانیت.
گنون یکی از اندیشورانی است که در اروپا، علیه غلبه عقل مدرن و کمیتاندیش که باعث چنین بحرانی شده، اقدام میکند. کتاب بحران دنیای متجدد از نوشتههای وزین او است، که اندیشمند فرهیخته، دکتر رضا داوری اردکانی، سوگنامه «گنون» را تا حدودی به تحریر کشیده است. وی در کتاب خویش عصر اوتوپی مینویسد:
«گنون که بیشتر آب میجوید، و کمتر در طلب تشنگی است، مطالب خود را عاقلانه مینویسد و هر چند که با راسیونالیسم (مذهب اصالت عقل) جدید تا حد خصومت مخالفت میکند، نمیتواند از مذهب اصالت عقل بگذرد، با این همه نباید نتایجی را که او از بحثهای خود میگیرد خالی از اهمّیّت دانست. در عصر گنون تعداد اشخاصی که نسبت به دیانت و به طور کلی نسبت به گذشته احساس غربت داشته، کم نبوده است... به نظر گنون مبنای دنیای متجدد مذهب اصالت عقل و اصالت بشر و استیلای قول به مصالح فردی و بالاخره غفلت از تفکر معنوی است. گنون این همه نزاع و حرض و خودبینی و خودرأیی بشر را که در تمدن جدید میبیند، مربوط به همین نحوه تفکر میداند... گنون میگوید بشر غربی که از تفکر قرون وسطی گذشت به آزادی دست نیافت، بلکه اسیر نفس و نفسپرستی شد... در نظر گنون، چنین تفکری حجاب عقل بشر شده... تردیدی نیست که تمدن جدید، اصولاً یک تمدن غیردینی و عرفی است...»16
سهم عقل در ادراک شریعت
نکته قابل تأمّل در این باب این است که عقل، چه سهمی در درک شریعت دارد. قبل از این که این نکته را بازگوییم لازم است تقسیمی کلی را در باب عقل، یاد کنیم.
پیشتر گفتیم که عقل در تقسیمی کلی به دوگونه است:
1 ـ عقل نظری؛
2 ـ عقل عملی.
عقل نظری، آن قوهای است که به واسطه آن میتوان به آنچه شایسته درک و فهم است، دست یازید.17
و عقل عملی، عبارت است از ادراک آنچه که شایسته است به آن عمل شود.18
آنچه در بحث ما مورد تأمّل و نظر است، همان سهمی است که عقل نظریدر ادراک حقایق شریعت دارد؛ یعنی تنها عقل نظری سلیم است که میتواند حقایق نهفته در شریعت را چنان که هستند، ادراک نماید. همین عقل است که شریعت با آن ثابت میشود. همین عقل است که به سوی اثبات توحید، وحدت مراتب هستی، غایتمندی هستی، هدفداری حیات انسانی و اثبات و ضرورت نبوت و معاد در مجموعه هستی سیر میکند و همه را به مرحله اثبات میرساند. همین عقل است که نحوه ایمان به شریعت را توضیح میدهد.
ما چگونه میتوانیم حقیقت دین و حقانیت آن را درک کنیم؟ آیا جز به کمک عقل چنین کاری شدنی است؟
هر کس این مطلب کلی را ادراک ننمایند در واقع عقل خود را کنار نهاده و دچار سفسطه شده است.
تنها داوری که میتواند در اختلافات، راه صحیح را یافته و آن را میزان قرار دهد و تنها عاملی که سبب میشود، افراد به کنه حقایق دست یابند، عامل خرد و عقل کلی است.
فرض میکنیم حقیقت به منزله گزاره H باشد که عنصر اساسی در دیانت است، مقدمه دریافت گزاره H را باید E در نظر بگیریم که همان عقل است؛ یعنی H به وسیله E از متنی دینی استخراج میشود و باید E مقوم دریافت حقیقت H باشد و Hحاکی از واقعیتهای نهفته در هستی است. در این صورت نمیتوان H از E نتیجه گرفت، زیرا دایره H فراتر از دایره E قرار میگیرد. بنابراین، رابطه معکوس است و E راهی به دریافت H میباشد، و E عاملی برای دریافت H از متن دیانت و شریعت است، بنابراین در مثال مفروض E همان حکم عقلی است و H حقیقت است که عقل، راهی و معبری برای دریافت حقیقت و با آن قابل درک است.
تکیه دین هم بر عقل، همین گونه است و هرگز به آن بهای مطلق نمیدهد؛ یعنی عقل بدون یک شاخص و معیار، به صورتی مستقل در همه جا حقیقت را درک نمیکند، بلکه حقیقت را با داشتن یک ضابطه کلی در شریعت، به وسیله عقل میتوان ادراک نمود، پس عقل کاشف حقیقت است، لذا در روایات دینی ما آمده است که «انّ دین اللّه لایصاب بالعقول».
همانا دین خدا با خردها به دست نمیآید.
مقصود از این نکته این است که عقل همواره مستقل در ادراک احکام نیست؛ یعنی اگر عقل را به طور کلی به حال خود وانهند و وحی به سراغ آن نیاید، هرگز نمیتواند احکاماللّه واقعی را دریابد، بلکه با تکیه بر وحی و کلیّاتی که شریعت بیان میکند، قادر است که آن احکام را ادراک کند. فلسفه این که در اندیشه شیعی، استحسان مردود دانسته شده نیز همین است. استحسان یعنی این که عقل از پیش خود، بدون توجّه به بداهتهای عقلی و یا محتوای وحی و شریعت، بخواهد حکمی را مستحسن بداند و همین است مفهوم اجتهاد به رأی.
بنابراین مفهوم روایتی که اشاره شد، این است که عقل، با اجتهاد به رأی و با کمک استحسان نمیتواند معبری برای حقیقت باشد، ولی اگر H را ملاک قرار دهد، میتواند به حقیقت دست یابد، و اگر H را ملاک و میزان و شاخص قرار دهد، در مواردی که در ظاهر، در شریعت مسکوت مانده و ما آن را C فرض میکنیم، Eمیتواند به آن هم راه یابد. این نکته از طرف معصومین نیز مورد اشاره قرار گرفته است.
امام علی علیهالسلام در مورد چنین احکامی میفرماید:
«انّ اللّه سکت عن اشیاء لم یسکت عنها نسیانا، بل تفضّلاً منه و رحمة.»19
خداوند از اشیائی سکوت کرده که به دلیل نسیان و فراموشی نبوده، بلکه از راه تفضّل و رحمتش بوده است.
و در موردی دیگر میفرماید:
«انّ اللّه افترض علیکم فرائض، فلاتضیّعوها، وحدّ لکم حدودا، فلاتعتدوها، و نهاکم عن اشیاء، فلاتنتهکوها، وسکت لکم عن اشیاء ولم یدعها نسیانا، فلا تتکلّفوها.»20
خداوند بر شما واجب نموده واجباتی را، پس ضایعشان مسازید، و قرار داد برای شما مرزهایی را، پس از آن مرزها تجاوز مکنید، و شما را از چیزهایی بازداشت، آنها را سبک مشمارید، و سکوت فرمود از چیزهایی و آنها را روزی فراموشی واننهاده، پس خود را به سختی میفکنید.
استاد مطهّری درباره موارد مسکوت در شریعت میفرماید:
«این نکته را توجّه داشته باشید که بعضیها جمود به خرج میدهند، خیال میکنند که چون دین اسلام دین جامعی است، پس باید در جزئیات هم تکلیف معینی روشن کرده باشد. نه، این طور نیست. یک حساب دیگری در اسلام است. اتّفاقا جامعیت اسلام، ایجاب میکند که اساسا در بسیاری از امور دستور نداشته باشد، نه این که هیچ دستوری نداشته باشد، بلکه دستورش این است که مردم آزاد باشند و به اصطلاح تکلیفی در آن نداشته باشند.»21
کاری که دین انجام داده، این است که تکلیف همه مردم را در همه زمانها روشن کرده و قوانین کلی را بیان فرموده است، ولی موارد ویژهای را که جنبه جزئیت دارد، به خود مردم واگذاشته تا به وسیله اجتهاد و عقل، به پیش بروند و بر مقیاس اصول کلی، فروع و امور جزئی را کشف و استنباط نمایند. این موارد مهم که بر عهده خود مردم نهاده شده، خود منّتی بزرگ است بر بندگان که جمود نداشته باشند، اسلام آتشگیره کلی را به عقل میدهد و عقل با توجّه به سعه و کششی که دارد میتواند در آن موارد، به کشف و فهم و دریافت حقایق دست یابد:
«با این که اسلام، دینی کامل است و مقررات و قواعد آن، ناظر به همه شؤون زندگی فردی و جمعی، معادی و معیشتی، روحی و جسمی، مادی و معنوی انسان میباشد، ولی باز هم نباید چنین پنداشت که حکم تمام روابط پیچیده اجتماعات پیشرفته کنونی در آن وجود دارد. اگر چنین بود، دیگر اجتهاد و استنباط احکام معنی نداشت و دیگر لزومی احساس نمیشد که عقل و اجماع نیز در زمره ادله احکام و منابع استنباط قرار گیرد. در قرآن و سنّت اصول کلی راهنمای زندگی وجود دارد، لکن اجرای این اصول کلی هر روز رنگی تازه پیدا میکند. اسلام هرگز نگفته است که اجتماع از حرکت و تکامل بازایستد تا قوانین حاکم بر آن نیز همچنان ثابت بماند. اسلام مدعی آن است که پویایی لازم را برای همگام شدن با جامعه دارد و میتواند ضمن رهبری آن، احکام لازم را از اصولی که در اختیار دارد، استنباط بکند.»22
از این روست که پیامبر اکرم میفرماید:
«انّما یدرک الخیر کلّه بالعقل.»23
همانا تمام خیر به وسیله عقل، ادراک میگردد.
بنابراین در برابر مشکلات، با توجّه به این که هیچ امری در شریعت به نحو کلی مسکوت نمانده، و در قالب کلیات، حکم جزئیات، قابل دریافت است، میتوان به کمک عقل، با توجّه به معیارها و شاخصهای کلی در احکام الهی و با کمک امر تفریع، و با در نظر گرفتن مصالح و منافع جامعه انسانی و اسلامی، احکام را دریافت.
«فقها مواردی دارند که فتوا میدهند و حال آن که دلیل نقلی از ناحیه شارع نرسیده است و فقط از باب این که عقل این گونه حکم میکند، فتوا میدهند؛ مثلاً مسألهای هست در فقه، به نام «ولایت حاکم»؛ یعنی حاکم شرع در بسیاری از موارد، حقّ ولایت دارد. اگر شخصی بمیرد و وصیّی معین نکرده باشد و قیّم شرعی هم وجود نداشته باشد، تکلیف بچه او چیست؟ میگویند، تکلیف اینها را باید حاکم شرع معین کند، در صورتی که نه آیهای هست و نه خبر صددرصد صحیح، چون اسلام دینی است که مصالح مردم را بلاتکلیف نمیگذارد، هر چه که حاکم شرع حکم کرده است، عقل هم حکم نموده است. البتّه معنای این جمله این نیست که هر جا شارع حکمی وضع کرده است، عقل هم الآن در مورد آن حکمی دارد، بلکه مقصود آن است که در هر حکم شرعی، رمزی وجود دارد که اگر آن رمز را برای عقل بگویند، عقل، آن را تصدیق میکند.»
بنابراین، اگر رمز کلی را به عقل بگویند، عقل یعنی همین حجّت باطنی، با کمک آن رمز کلی میتواند در مورد احکام غیرمنصوص، حکم را با توجّه به قاعده و معیار، ادراک کند و حقیقت را کشف نماید.
از این نکات، مطلب دیگری هم درک میشود، و آن این است که عقل در دو مورد، نقش کاشفیت دارد:
1 ـ نقش کاشفیت در ماهیّت دین و حقانیت آن از منابع.
2 ـ نقش کاشفیت در موارد مسکوت درشریعت، با توجّه به رهیافتها و رهنمودهای کلی شریعت.
بدینرو عقلانیت دینی و اسلامی، اقتضا دارد که فرد عالم خبیر و بصیر، با تکیه بر منابع خدشهناپذیر شریعت از قبیل کتاب و سنّت به پیش رود و با نیروی خرد و استنباط و اجتهاد، به دریافت حقیقت دست یابد.
کارآیی شریعت با رهیافتهای عقل
شریعت هنگامی کارآیی لازم را مییابد که رهیافتهای عقل را بپذیرد و اساسا شریعت همین کار را هم میکند. امام موسیبن جعفر علیهالسلام به هشام میفرماید:
«یا هشام، ان للّه علی الناس حجّتین: حجّة ظاهرة و حجّة باطنة، فامّا الظاهرة فالرسول و الانبیاء و الائمّة علیهمالسلام ، و امّا الباطنة فالعقول.»
ای هشام، براستی خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت ظاهر و حجّت باطن. حجت ظاهر، رسولان و پیامبران و امامانند و حجّت باطنی و نهانی، خردهایند.
با چنین تعبیری که در باب خرد میفرماید آن را همسنگ انبیاء و امامان علیهمالسلام قرار میدهد، آن را میپذیرد و حیات شریعت و بالندگی آن را در پرتو خرد توصیف میفرماید، لذا میبینیم، عقل برای استنباط و درک حقایق شریعت به مباحثی ره یافته و آنها را برای درک مسائل وسیله و پلی قرار داده است؛ مباحثی از قبیل مقدمه واجب، مسأله ضد، قبح عقاب بلا بیان، قبح تکلیف بما لایطاق، اجتماع امر و نهی، حسن و قبح افعال، اجزاء، اوامر و نواهی، تعارض و تزاحم ادله، دلالت امر بر وجوب، فوریت و... دلالت نهی بر فساد، و... همه از احکام اوّلیه عقلند که به احکام کلیه مستنبطه منجر میشوند. شارع و شریعت هم به این احکام عقلی، به دلیل این که نقش مهمّی در دریافت شریعت دارند، رضایت میدهد، و این مسأله انحصاری دین اسلام است، و در هیچ شریعتی به این اندازه، به عقل بها داده نشده است.
«شما از علمای هر دین دیگری بپرسید، چه رابطهای میان دین و عقل هست، میگوید اصلاً عقل را با دین چه کار؟»24
«عقل راهی برای استنباط احکام تشریعی از منابع آن، قرار داده شده است و این امر نیز به دلیل اعتماد به عقل، در مورد درک مقاصد شریعت، شناخت مصالح و مفاسد عامه و شناخت مصلحت برتر بین مصالح و یا مفسده برتر بین مفاسد، از طریق مقایسه آنها و بیان حکم برتر است، به طوری که هر انسانی به سلامت غایت تشریعی، تکلیف و احکام الهی اطمینان حاصل کند و در امتثال آن تسریع نماید و آن اموری از زندگیش را که محتاج به حکم شرعی است با آن بسنجد.»25
محورهای عملکرد عقل در دین
عملکرد عقل در دین، یا نقش عقل در مسائل دین را باید در سه قلمرو مورد تأمّل قرار داد:
1 ـ فهم وضعیت و ماهیّت محتوای دین؛
2 ـ چگونگی بیان وضعیت فهم شده؛
3 ـ ارائه برنامه عمل در حیطه مراد و منطبق بر محتوا.
عقل نقشی کلیدی و بنیادی را در سه قلمرو یاد شده ایفا مینماید.
الف. فهم وضعیت و ماهیت محتوای دین
در قرآن مجید، فلسفه عربی بودن زبان قرآن را تعقل و اندیشیدن میشناساند، آن جا که میفرماید: «انّا انزلناه قرآنا عربیا لعلّکم تعقلون» یوسف/2
ما قرآن را به زبان عربی نازل کردیم که شاید اندیشه کنید.
این اندیشهورزی که بدان اشارت شده، اندیشیدنی در وضعیت محتوا است که خود به دو بخش تقسیم میگردد:
1 ـ درک محتوا به گونهای که وحی شده است.
2 ـ درک عقلانیت محتوا و این که همه اصول و قانونمندیهایش عقلانی است.
امّا این که محتوا به گونه وحی شده درک شود، مسألهای است که در ذات شریعت، مورد توجّه واقع شده است. فهم دین، هرگز با سلیقهها و پیشفرضها وپیشفهمها، امکان ندارد؛ زیرا پیشفرضهایی که یا القا شدهاند و یا براساس مصلحتسنجیهای شخصی و گروهی، در فهم دخالت مییابند یا به باژگونه تفسیر شدن وحی منجر میشوند و یا تحمیل آراء و ذهنیتهای خود بر قرآن است. در نگرش به شریعت، بایستی از این نوع داوریها حذر کرد، و تنها به محتوای مفاهیم وحی شده اندیشید و اندیشه را در همین وادی و میدان به کار واداشت.
امام علی علیهالسلام در خصوص کسانی که خردها و یافتههای خود را بر دین تحمیل میکنند و در متن شریعت به اندیشه نمیپردازند، چنین میفرماید:
«لایقتصّون اثر نبیّ، ولایقتدون بعمل وصیّ، ولایؤمنون بغیب، ولایعفّون عن عیب، یعملون فی الشبهات، و یسیرون فی الشهوات، والمعروف فیهم ما عرفوا، والمنکر عندهم ما انکروا، مفزعهم فی المعضلات الی انفسهم، و تعویلهم فی المبهمات علی آرائهم، کأنّ کل امریء منهم امام نفسه. قد اخذ منها فیما یری بعری ثقات، و اسباب محکمات...»26
از سنّت پیامبری پیروی نکرده و به کردار وصیی اقتدا نمیکنند (اگر پیروی میکردند اختلاف در دینشان نبود و از عذاب الهی میرهیدند) و ایمان به غیب نمیآورند و از زشتی خودداری نمینمایند. در شبهات طبق رأی نادرست خود رفتار نموده، از خواهشهای نفس پیروی میکنند، معروف و پسندیده نزد ایشان چیزی است که خودشان نیکو شناختهاند و منکر و ناشایسته پیش آنها چیزی است که خودشان بد دانستهاند، در مشکلات پناهگاهشان خودشان هستند و در امور پوشیده، اعتمادشان بر رأیهای نادرست خودشان است (اگر چه بر خلاف عقل و دین باشد) گویا هر مردی از ایشان، پیشوای خود است که بندهای استوار و دلائل محکمه را از خویش گرفته و به آن استدلال میکند (و اعتقادش این است که حکمی که به رأی نادرست خود اجتهاد کرده، مانند حکم الهی است).
بنابراین میتوان میان آراء نفسانی و آراء عقلانی تفاوت قائل شد. دین، آراء نفسانی را نمیپذیرد و از حوزه خود طرد میکند، امّا آراء عقل را در حیطه مسائل تبیین شده خود میپذیرد و آن را مورد قبول خویش قرار میدهد؛ البتّه به این
مفهوم که عقل، در حیطه شریعت وارد شود و آن را همانگونه که هست ادراک نماید. پس در این مرحله نقش عقل، نقش کشف و فهم و پی بردن به کنه و راز و قانونمندیهای شریعت است.
نکته قابل یادکرد دیگری که در شریعت اسلامی وجود دارد، این نکته است که اسلامِ موروثی، تقلیدی را هرگز معیار اسلام آوردن و دیانت قرار نمیدهد، بلکه پذیرش عقلانی آن را معیار میشمارد. ایمان نیز همینگونه است، چنان که در روایات مربوط به ایمان، آن را امری قلبی، (عقد بالقلب) اقراری زبانی (اقرار باللسان) و عملی در جوارح میداند (و عمل بالارکان) و این مهم جز بر پایه عقلانیت و خردگرایی میسر نمیباشد.
عقلانیت محتوا
راهیابی به عقلانیت محتوا به این معنی است که قضایای مطرح شده در دین، به گونهای است که نفس آن محتوا، دارای صدق عقلی است و با واقعیّت منطبق است؛ یعنی در مرحله ثبوت، کاملاً جنبه عقلانی دارد. این مسأله را در موارد فراوانی میتوان دریافت؛ مثلاً در مورد وجوب روزه کاملاً جنبههای انطباقی آن با عقل را ادراک میکنیم، در مورد حرمت ربا، میبینیم که عقل، آن را وسیلهای برای ظلم تلقی میکند. ربا باعث ظلم بر گیرنده آن میشود و به ازدیاد ثروت ربادهنده، و افزایش فاصله طبقاتی بین دهنده ربا و گیرنده آن میانجامد.
قرآن مجید میفرماید: «الَّذِینَ یأکلون الربا لایقومون الا کما یقوم الَّذی یتخبّطه الشیطان من المسّ ذلک بانّهم قالوا انّما البیع مثل الربا و احلّ اللّه البیع و حرّم الربا...»بقره /275
آنان که ربا میخورند برنخیزند جز به مانند برخاستن آن که آشفته سازدش شیطان به دیوانگی، این بدان جهت است که گفتند همانا خرید و فروش مثل رباست، در حالی که خدا خرید و فروش را حلال نموده و ربا را حرام ساخته است.
فلسفه حرمت ربا، جنبههای شرعی خاص خود را دارد، ولی عقل هم میتواند به بخشهای مهمی از آن فلسفه راه یابد، چنان که در وجود روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و... همین گونه است. لذا در کنار فلسفههای شرعی احکام، فلسفههای عقلی آن مورد تأمّل و لحاظ قرار میگیرد.
اساسا این بحث جای تأمّل دارد که دین در صورتی قابل دفاع و پذیرش است، که خود معقول باشد؛ یعنی هیچ دینی مقبول نیست، مگر آن که معقول باشد و این معقولیت در گوهر و ذات اسلام، امری انفکاکناپذیر است و محتوای دین، محتوایی خردپذیر و عقلانی است؛ مثلاً در باب اعتقادات دینی، این معقولیت مشهود است. این مسأله را در مبدأ و در معاد هر دو مشاهده میکنیم. قبول مبدأ و استدلال بر آن، کاملاً جنبه عقلانی دارد.
برهان نظم، دارای دو مقدمه است. یک مقدمه آن حسی و مقدمه دیگر آن عقلی است و اگر روح این برهان را بکاویم به عقلی بودن آن دست مییابیم. همین مسأله در سایر براهین جاری است.
همچنین مسأله صفات خدا، جنبه عقلی دارد، مثلاً صفت علم را به این جهت به خدا نسبت میدهیم که او مطلق است. لازمه عقلی مطلقیت ذات، دارا بودن علم است و نیز به همین دلیل دارای قدرت و حیات است و...
ب. چگونگی تبیین وضعیت فهم شده
بیان دین، نکته مهم دیگری است که عقلانیت اسلامی بر آن تأکید میورزد. بیان غیرمعقول و غیراستدلالی دین، یا تبیین آن در قالب تقلیدی، سنتی و رایج، کاری خطاست که در نهایت به انزوای دین و ایمان میانجامد. بیان دین باید بر بنیادهای عقلی استوار باشد؛ یعنی در مقام بیان و ترویج دین، باید چنان زمینه آماده شود، که با وضعیت والا و متین محتوا و مراد، منطبق باشد. اسلام یک مسلک جامعنگر و قابل انطباق با هر عصر و دورهای است و ضرورت این دین عقلانی و منطقی، باید با اسلوب و روشهایی عقلی و منطقی تبلیغ و ترویج شود.
مثلاً آسانگیری، آمیخته بودن با بشارت، رفق و مدارا، بیان دین به زبان روز، پاسخگویی به نیازهای زمان، وشبهات، و... همه از لوازم عقلی بودن بیان دین است.
ج. تنظیم عقلانی برنامه عمل
نکته قابل توجّه دیگر، تنظیم برنامه عمل است. برنامه عمل، جنبههای عملی فردی و اجتماعی دین را بیان میکند که میباید با معیارهای عقلی تنظیم شود.
کوشش و تلاش پیگیر انبیای الهی در دعوت خودشان، شکل دادن و تنظیم سازمانی الهی بود، که ما از آن به حکومت الهی تعبیر میکنیم. در آن نظام، حرمت انسانی، و واقعیتهای نهفته در هستی در قلمروهای نظام اجتماعی مورد توجّه قرار میگیرد و نشانه بارز آن تحقق عدالت به مفهوم اصیل و گسترده در آن نظام است، به نوعی که عادلانهترین مناسبات اجتماعی و معقولترین شکل حیاتی انسانی تنظیم شود. به دیگر سخن، پیامبران درصدد تنظیم حیاتی بر مدار عقلند، که قانونمندیهای آن، برگرفته از متن شریعت و بر بنیادهای عقل کلی استوار باشد.
در واقع، هدف پیامبران و بویژه اهداف گسترده نظام اسلامی، در برنامه عملی، تنظیم قواعد حکومت الهی برای جامعه است، که این مسأله نیز با عقل و خرد افراد بصیر، شدنی و میسّر است.
در جامعه مورد نظر اسلام، کنترل انسان به دست خود او، با نیرویی درونی (ایمان و خرد) واگذارده میشود و تنظیم قواعد اجتماعی به گونهای است که انسان بتدریج تمایلات هوسآلودش را به کناری نهاده و پیروی از عقل مبتنی بر ایمان را ملاک عمل خویش قرار میدهد. بنابراین، در تنظیم عقلانی برنامه عمل، همخوانی با شریعت ضروری است و ساختارهای نظام اجتماعی باید بر مبانی خردپذیر تنظیم شود. جانمایه این برنامه، برمبنای خرد، در متن تعالیم شریعت قرار گرفته که میبایست دینشناسان خبیر و خبرگان شریعت، با استخراج و تدوین آنها، راهگشای جامعه اسلامی باشند.
در این جا ذکر این نکته خالی از فایده نیست که راه شناخت برنامه عملی انبیا و دستورات متن مکتب تنها نیروی خرد و اندیشه است و همین مسأله هم به عنوان عمیقترین وسیله شناخت حقانیت شریعت تجلّی میکند و مسلما شناخت حقانیت شریعت، ما را به تنظیم برنامه عملی رهنمون میسازد.
نشانههای عقلانیت دین
عقلانیت دین و هماهنگی آن با عقل از جهات گوناگونی آشکار میشود:
اولاً اسلام بر عقل و تعقل تأکید فراوانی نموده، به گونهای که در قرآن مجید واژه «عقل» و مشتقات آن به طور خاص بیش از پنجاه بار، به کار رفته است. در تمام این موارد، واژههای به کار گرفته شده یا به طور مستقیم، بر تعقل و خردورزی تأکید نموده و یا به گونهای اهمّیّت آن را بازگفته است.
ثانیا، در قرآن مجید، به نقش کارساز عقل و اهمّیّت آن، برای انسان و تنظیم زندگی فردی و اجتماعی پرداخته شده است.
«دانشمند فرانسوی «جان بیرک»، در مقدمه ترجمه خود از قرآن کریم نوشته است: کلمه «عقل» در قرآن چهلوچهار بار آمده است، در حالی که کلمه «مقدس» و مشتقات آن فقط هفت بار بیان گردیده است.»27
ثالثا، قرآن مجید، برنامههای کلی خود را بر معیار عقل قرار داده است که از رابطه عمیق دین و عقل و اسلام و عقل حکایت میکند. در این جا مهمترین موارد را به گونهای اجمالی یاد میکنیم:
1 ـ عقل ضابطه تکلیف
در بینش اسلامی، انسان موجودی مکلّف است، و هنگامی که شریعت را میپذیرد، به وادی تکلیف وارد میشود و بر سفره انعام الهی و در محضر ربوبی مینشیند. عامل اساسی در ورود به حوزه تکلیف، عقل است که ما این نکته را در همه احکام شریعت میبینیم. حج، جهاد، نماز، روزه، معاملات و عقود و ایقاعات همه مشروط به برخورداری از عقلند.
2 ـ عقل، معیار قبولی عبادات
عقل و اندیشهورزی محور قبولی عبادات است؛ چنان که در روایات دینی آمده است که خداوند متعال خطاب به عقل میفرماید:
«ایّاک اعاقب و ایّاک اثیب»؛ فقط تو را عقوبت میکنم و فقط تو را جزا میدهم.
3 ـ عقل معیار استنباط احکام
عقل، معیاری برای استنباط احکاماللّه است. مواردی که در شریعت، مسکوت مانده ،عقل با قدرت دریافت خویش، به درک احکام و استنباط آنها میپردازد و بدینرو یکی از منابع اوّلیه اجتهاد شمرده میشود.
4 ـ عقل، عامل درک مصالح و مفاسد
احکام الهی، هر کدام مصلحتی دارند، و در حیطه وجوب و اباحه و استحباب، این مصلحت لحاظ شده است؛ چنان که محرمات، مفسدهای دارند که بدان جهت حکم به حرمتشان شده است. تنها داوری که میتواند مصالح و مفاسد احکام را تشخیص دهد، عقل است و نیز میتواند بر مبنای مصالح و مفاسد، به فلسفه احکام و نیز موارد مسکوت دست یابد.
5 ـ عقل، و درک بهترین شریعت
عقل میتواند با قوه تجزیه و تحلیل خویش، بهترین شریعت را از میان شریعتهای موجود تشخیص دهد و به حقانیت آن راه یابد و لذا عقل هر قدر تعمّق بیشتری در فلسفه احکام بنماید، به عقلانی بودن احکام بیشتر دست مییابد. کار عقل آن است که اجمالاً حسن یا قبح آنچه را که شرع به تفصیل آورده درک کند.
6 ـ عقل، معیار شناخت حق
عقل از جهت ژرفایی که دارد به عنوان حجت باطنی و ودیعهای خداداد، قادر به تشخیص حقّ است و میتواند حقّ را از باطل و سره را از ناسره بازشناسد.
7 ـ عقل، عامل حیات شریعت
حیات شریعت، به سبب عقل است. قرآن مجید، در منطق خویش، به تمام شؤون حیات انسانی میپردازد، بدون این که قید و شرط زمانی یا مکانی به خود بگیرد، و در بردارنده کلیاتی در باب خواستها و اندیشههایی است که با حیات انسانی پیوند دارند. بدین جهت تفکر اسلامی، انسان را وادار به اندیشیدن مینماید، به گونهای که میخواهد همه امور، با تعاطی عقلی و علمی دریافت شود، از اینرو، انسان به تعقل درباره دنیا، آخرت، بهشت، جهنم، زمین و آسمان، لوح و قلم، ملائکه و شیطان، و آنچه مربوط به عالم غیب و شهادت است فراخوانده میشود؛ چه آن که اندیشیدن شریعت را بالنده میسازد. همچنین سعادت بشر، جز از طریق دریافت همه حقایق غیبی و شهودی به دست نمیآید. بدین سان عقل عامل حیات شریعت و سعادت و بهروزی بشر است.
پینوشتها
1 . لغتنامه دهخدا، ماده عقل.
2 . اقرب الموارد، ماده عقل.
3 . کلینی، اصول کافی، ج1، کتاب العقل و الجهل، ص16.
4 . همان، ص15.
5 . ابوالفضل مجتهد زنجانی، مرجعیت و روحانیّت، ص25.
6 . البدر الزاهر، (تقریرات دروس آیةاللّه بروجردی)، ص52.
7 . اصول کافی، ج1، ص417.
8 . اصول مظفر، ج 2.
9 . تحف العقول، ص44.
10 . بحارالانوار، ج1، ص95.
11 . نهجالبلاغه، حکمت 98.
12 . شهید مرتضی مطهّری، مجموعه مقالات، «حقّ عقل در اجتهاد»، (انتشارات جهانآرا)، ص90.
13 . نهجالبلاغه، ترجمه فیضالاسلام، ص33.
14 . مهدی حائری یزدی، کاوشهای عقل نظری، ص240 و 242.
15 . شهریار زرشناس، ماهنامه صبح، ش81، ص35.
16 . رضا داوری اردکانی، عصر اوتوپی، ص58-37، همچنین بنگرید به: رنهگنون، بحران دنیای متجدد، ضیاءالدین دهشیری، (امیرکبیر).
17 . مرحوم مظفر در این باره مینویسد: «المراد من العقل النظری ادراک ما ینبغی ان یعلم». اصول فقه، ج2.
18 . مرحوم مظفر عقل عملی را این گونه تعریف میکند: «والمراد من العقل العملی ادراک ما ینبغی ان یعمل»، همان.
19 . نهجالبلاغه، تصحیح صبحی صالح، خبر 130.
20 . همان، حکمت 105.
21 . مرتضی مطهّری، اسلام و مقتضیات زمان، ص164.
22 . محمّد جواد صفار، حقوق اساسی و آشنایی با قانون اساسی، ص58.
23 . تحف العقول، ص44.
24 . اسلام و مقتضیات زمان، ص247.
25 . وهبة الزحیلی، الاصول العامة لوحدة دین الحق، (المکتبة العباسیة بدمشق)، ص142.
26 . نهجالبلاغه، خطبه 88.
27 . روزنامه همشهری، 22 اردیبهشت 77، با استفاده از: نهجالاسلام، عبدالوهاب محمود المصری، ترجمه صباغیان.